جمعه 8 خرداد 1383

“جواد مجابي” و“مفهوم خلاء در ادبيات وهنرايران”:«در قلب كوير جهاني هستيم،كوير زميني وكوير معنوي برخاسته ازآن»، ايسنا

هفته فرهنگي ايران و تركيه با عنوان “همسايه در بگشا” از 10 روز پيش به‌مدت شش روز در اين كشور همسايه برگزار شد.
از جمله اهالي ادبيات ايران كه در اين همايش حاضر بودند، يكي جواد مجابي بود كه دو سخنراني انجام داد. متن يكي از سخنراني‌هاي مجابي با عنوان “مفهوم خلاء در ادبيات و هنر ايران” به شرح زير ارايه شد:
«داستان آفرينش به روايت ايراني‌اش چنين است: «اهورمزدا به طور جاويدان در قلمرو روشنايي بي‌انتها به سر مي‌برد، اما اهريمن برعكس در قلمرو ظلمت بي‌پايان مسكن دارد و بين آن دو، فضاي خالي، يعني هوا قرار گرفته. (1)
بنا بر اين روايت، اهورا و اهريمن، همسايه و نزديك به هم نيستند. يك فضاي خالي بين آن‌هاست كه به مثابه‌ي ميدان نبرد براي تسخير قلمرو هريك بايد پيموده شود. اين فاصله ذات و خصلتي زماني و مكاني دارد.
در روايات اسلامي خدا عالم وجود را از كتم عدم مي‌آفريند، عدم ازلي و ابدي، نوعي خلاء بي‌كران است كه انبوه‌ي وجود، جزيي از آن است كه به فرمان حق تعالي (كن فيكون) پديدار مي‌شود. جزيي شناختني و ملموس جدا شده از متن ناشناخته‌ي بي‌كران. حاصل همين تصور است كه عالم مريي را عالم فاني و كوچك مي‌داند در بطن عمل نامريي باقي و تامل‌انگيز است تصديق وابستگي موجوديتي مريي به عالم بي‌كران نامريي.
طبري مي‌گويد: «دنيا يكي از روزهاي آخرت است و (عمرش) هفت هزار سال است.» و همو درباره‌ي آغاز خلقت گويد به روايت ابن عباس: «و عرش وي بر آب بود. آب بر چه بود؟ گفت بر باد بود.»(2)
آيا مي‌توان تعبير كرد كه باد نوعي تهي بودگي است و آن چه اين فكر را قوت مي‌بخشد، آيه‌اي است كه تجلي حق چون سايه‌هاي ابر دانسته شده، كه فرمود: «آيا جز اين انتظار دارند كه خدا در سايه‌هاي ابر سويشان آيد» سوره 2 ـ آيه‌ي 210
اما اين روايات ايراني و سامي درباره‌ي آفرينش‌ كاركردي كنايي و عرفاني در ادب و هنر مردم ايران زمين داشته و بسا كه با انعكاس‌هاي متناقض و استعاري آفريده شده است.
بعدها در آثار عرفا، زمان به گونه‌اي تصوير مي‌شد كه در آن خلاء (تهيگي) يا ضد آن انباشتگي به تعبيري ديگر انبساط و انقباض زماني، در لباسي نمادين، مجال ظهور مي‌يافت، «گردهارد بوئرينگ» در مقاله‌ي مفاهيم زمان در تصوف اسلامي، از كرامات صوفيان ياد مي‌كند كه تصور حكايت‌گر از قبض و بسط زمان و ظرفيت متناقض خلاء درون وقت را نشان مي‌دهد كه مي‌تواند به «تهي بودگي» يا خلاف آن انباشتگي برسد:
«يكي از اينان (عرفا) لباس‌هايش را از تن برگرفت و به شط دجله جست، اما از نيل سر برآورد. قدم به ساحل نهاد، خانواده‌اي تشكيل داد و هفت سال به كسب و كار پرداخت. يك روز، در حالي كه در نيل شنا مي‌كرد، سر به زير آب برد، وقتي سر برآورد، خود را در دجله يافت، لباس‌هاي را برداشت و به سراغ كار خود رفت.»(3)
به روايت تاريخ، ايرانيان ـ پيش از اسلام ـ مردمي جشن‌باره بوده‌اند. تعداد اين جشن‌هاي ثابت و سيار آن قدر زياد است كه مورخان يوناني آن را نقيصه‌اي اخلاقي برشمرده‌اند. اينان به عنوان قومي شادخو، به زرق و برق و تجمل عادت داشته‌اند و شايد ايده‌ي پروپيمان بودن هر چيز از خوي رفاه طلبي و تعيش اين قوم برمي‌آيد و اگر بعدها در زندگي عادي‌شان مجال نمود پيدا نمي‌كند در آثار هنري و ادبي‌شان كمابيش خود را مي‌نماياند و در كارهاي معماري و نقاشي و صنايع دستي به تعبير بهتر هنر مردم اقوام ايراني اين رفتار پرتكلف آشكار است
در جهان اسلامي آينه‌كاري مزارهاي مقدس امري رايج است و آينه فضايي منفي است كه شكل‌هاي مثبت پيشارويش را در خود بازتاب مي‌دهد و آينه‌هاي رويارو با بازتاب متكثر يكديگر، فضايي بي‌كران را به نمايش درمي‌آورند كه از هر منظري با نور و سايه و تصاوير منعكس بر آن بي‌نهايتي از اشكال و سايه روشن‌ها را تجلي مي‌بخشند. در تالار آينه كاري كاخ‌هاي شاهي يا شبستان‌هاي پرآينه‌ي مقابر زيارتي، يك فضاي خالي صيقلي (چون آينه) فضاي ساكن يا متحرك روبه‌رويش را انعكاس مي‌دهد؛ يعني در واقع انباشتگي از درون تهي بودگي موجوديت مي‌يابد. آيا آينه به مثابه عدمي نيست كه وجود اشيا و اشباح پديدار شده در خود را موجوديت مي‌بخشد؟
فضاي خالي در نقاشي خاوردور آيا فضاي منفي بي‌رنگ و بي‌كاركردي است؟ يا اشاره به آسمان و هوا و مه و آب و فاصله‌ي مكاني و زماني دارد كه اموري مثبت و موجودند و با ننگاشتن به نحوي كنايي نگاشته شده‌اند؟ به هر حال اين تهي نمايي از جنس تهيگي و خلاء نيست، بلكه اين فضاي وانهاده از چيزي پر است كه حداقل رنگي از احساس عاطفي و خاطره دارد و حداكثرش فضاي مبهم مكاني است كه خلوص آن با رنگ و بيشتر با خط خدشه‌دار نمي‌شود.
اگر چنين است رنگ در هر دو قسمت هم در آن نقاشي چيني نيمه وانهاده از خط و نقش كه متني سفيد (رنگ‌دار يا بي‌رنگ) دارد، هم در آن نوع كاشي‌كاري عمارت و نقوش تزييني تجريدي كه گردش خطوط اسليمي و ختاي تك رنگ بر متن يك دست نيلي يا لاجوردي فضاي خالي و سراسري پشت سر را چون فضايي خالي تسخير كرده است.
شايد بهتر باشد به جاي خلاء بگوييم خالي نهاده، كه در آن صورت همان كاركرد ترسيمي را دارد كه پركردگي. اما اين جا بحث بر سر لفظ و تعبير نيست. قويمي جهان آفرينش را از خود پر مي‌خواهد و عالم ايجاد را به مثابه‌ي پرشدگي تصور مي‌كند و هر جاي خالي كاغذ خالي‌اش را با رنگ و جلا پر مي‌كند تا به كمال برسد. ديگري نيروانا و فنا را اصل مي‌داند و براي تهي بودگي در جوار پر شده‌ها همان قدر منزلت بنيادي و نهايي قايل است.
در آثار پديد آمده در قلمرو تجسمي ايران، برخلاف اغلب آثار تصويري چين (خاصه دوره‌ي سونگ) و ژاپن، فضاي خالي ديده نمي‌شود، به عكس فضاي پر و پوشيده، يكي از مشخصه‌هاي هنر ايراني است، چه در كتيبه‌هاي تخت جمشيد كه سطوح سنگي به طور افقي و عمودي پر از تصوير خدايان و آدميان و گياه و جانور است. چه در مينياتورهاي هوش‌ربايي كه از عصر تيموري تا صفويه ادامه داشته و انباشته از خط و رنگ و تصوير است و جايي خالي براي استراحت نگاه وجود ندارد. در گچ‌بري‌هاي سنجوقي ازدحام خط در سايه روشن‌هاي فضاي خالي و پر، فضاي منفي را نيز با كاركرد مثبت عرضه مي‌كند. قلمزني روي فلز آن قدر از اشيا و نقوش سرشار است كه گاه به صورت طلسم و معما حيراني مي‌آفريند. همين شلوغي را در باغ‌هاي قالي و گليم مي‌بينيم و در نقش مكرر منسوجاتي چون شال و ترمه. انگار طراح نقش‌ها ترس از فضاي خالي يا عنادي با آن دارد كه اگر نقش‌هاي زياد هم در خاطر ندارد، تكرار نقش‌ها را جايگزين تنوع آن‌ها مي‌كند. اين تكرار در گل و بته‌هاي شال و زري همان قدر چشمگير است كه در كتيبه‌ها و كاشي‌هاي عمارات زيبايي و جذابيت مي‌آفريند چه با تكرار خط نوشته‌ها و رقم‌هاي تزييني چه با اسليمي‌هاي مجرد و نقوش جانوري و گياهي.
گمان مي‌برم هنرمند ايراني از عدم، از خلاء از نبود و تهيبود مي‌ترسد. او نيز چون هر فرد بابصيرتي، به عالم فنا و فضاي خلاء مي‌انديشد، آن را مي‌شناسد، اما به جاي ستايش و بازنگاري آن به عنوان امري موجود و زيبا، درصدد نفي آن، به‌اش حمله مي‌برد و انديشيدن بدان را به صورت رويارويي با خلاء و پوشاندن چهره و اندام آن امتداد مي‌دهد. بنا بر اين گمان، خلاء نيز جزء مضامين وسوسه‌انگيز ذهن هنرمند ايراني هست با اين تفاوت كه آن را زير پوشش تصاوير ذهني خود مي‌گيرد و سلطه‌ي خود را بر خلاء آشكار مي‌كند با گرايش ضمير پنهان موجودي آفرينشگر كه از دلبستگي به عدم دور و به وجودخلاق نزديك‌تر است.
ما در قلب كوير جهاني هستيم، كوير زميني و كوير معنوي برخاسته از آن. كوير تهي و خالي در فرد آفرينشكار به صورتي جبراني، آرزوهايي عكس آن پديد مي‌آورد، آب را در افسانه‌هاي ميترايي و در كسوت آناهيتا و‌ آباداني را به شكل باغ‌ها از پرديس آن جهاني گرفته تا باغ‌هاي قالي و مينياتورها و بستان‌هاي تفرج غزل‌هامان.
شايد ما نا به خود خواسته‌ايم نبودن‌ها را با بودن‌ها جبران كنيم، تهي‌ها را پر و سرشار نماييم. بسياري از باغ‌هاي مشهور ايراني در حواشي كوير به مقابله با آن برهوت پديد آمده است.

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

در افسانه‌هاي عاميانه، غالب باغ‌هايي كه قهرمان قصه به جست‌وجوي منظور و محبوب خود مي‌رود، بر طلسمي بنا نهاده شده است. وقتي كه پهلوان براي نجات معشوق طلسم ديوان را مي‌شكند، باغ و عمارات و تمامي آن زيبايي صوري ناگهان بادهوا مي‌شود و پهلوان خود را در برهوتي بي‌آب و گيا مي‌يابد. شايد اين استعاره‌اي است كه باغ‌هاي آرزويي بر بنياد هواهاي دل عاشق ما ـ كه در واقعيت جايي نداشت ـ شكل مجازي گرفته بود. آيا هنر زيبايي آفرين كوشش نوميدانه‌ي انسان به قصد فراموشي مصايب موجود نيست؟
پي نوشت: (1) اساطير ايراني، ا.جي.كارنوي ترجمه‌ي دكتر احمد طباطبايي ص 29 ـ (2) تاريخ طبري، ترجمه‌ي ابوالقاسم پاينده ص 22 ـ (3) حضور ايران در جهان اسلام، ترجمه فريدون مجلسي ص 248

در همين زمينه:

دنبالک:
http://mag.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/8263

فهرست زير سايت هايي هستند که به '“جواد مجابي” و“مفهوم خلاء در ادبيات وهنرايران”:«در قلب كوير جهاني هستيم،كوير زميني وكوير معنوي برخاسته ازآن»، ايسنا' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016