شنبه 27 دي 1382

گزارشی از بزم شاعرانه در بيت رهبری، طنز گونه ای ادبی سياسی از مهران رفيعی

آورده اند که وقتی دامنه مخالفت با رهبری گسترده تر شد و عرصه داخلی را بر او تنگ کرد, به اميد جلب حمايت بيگانگان , حسن نامی را که از سلسله عبا پوشان بود, به ديار فرنگ روانه کرد تا برای بدست آوردن دل کفار و صليبيان چوب حراج بر ملک و ملت خود زده و از اين راه چند صباحی بيشتر در صدر بماند, بيخبر از آنکه آوازه بدنامی او چنان در جهان پيچيده که کسی را ديگر توان حمايت از او نيست. نداشتن پايگاه مردمی و سر خوردگی از حمايت خارجی به او فهماند که وقت رفتن است. محارم را فراخواند و حرف دل را بزبان آورد. ولوله ای در گرفت و ناله ها و زاری ها بگوش رسيد و پس از آن بانگ های اعتراض. هر کدام به عاقبت سياه خود انديشيد و بيمناک شد و آهی بر آورد. چندی که گذشت, مرشد واعظان بانگ بر آورد که جای عقب نشينی نيست, بايد محکم ايستاد و منتظر معجزه ای ماند, شايد سيلی, زلزله ای, جنگی, کودتايی, مرگی, مرضی به کمک آنها بيايد و حواس مردم را به خود مشغول کند و آنها را به حال خود رها کنند. مصباح خاطبان خروشيد که اتلاف وقت بيهوده است و مشکل گشايی بهتر از شمشير در جهان خلقت نيست. پس از سکوتی کشنده, اکبر خاطبان با تبسمی شيطانی گفت که راه حل بهتری سراغ دارد, و همگان ميدانستند که چگونه او در بحران های گذشته آنها را نجات داده است. هر چند که از او دلخوشی نداشتند, از روز لاعلاجی بسويش رفتند پرسيدند اين بار تد بير چيست؟ گفت نشستی لازم است و يافتن حيله ای در خور زمان.
چند نفری از محارم که می توانستند منفعت طلبی را بر خشم غالب کنند, نيم روزی مشورت کردند و به اين نتيجه رسيدند که بهترين کار ممکن دادن امتياز های کوچک به مردم, روی خوش نشان دادن به آنها و نشان دادن تسلط و اعتماد نفس خود به بيگانکان است. رهبر دستور داد تا معدودی از بيگناهان را از بند بيرون آورند, و چند مجرمی را بگيرند و خود برای نشان دادن همدردی با مردم , به ديدار آسيب ديدگان رفت, فزون بر آن قرار گذاشتند تا برای قانع کردن بيگانگان بزمی فرهنگی بر پا کنند, تا نمايندگان کفار و نصاران به چشم خود ببينند که در مملکت آرامش بر قرار است و رهبر با کمال اعتماد بر اوضاع مسلط است.
قبل از آنکه ساعت مقرر برسد, شريعتمدار بيت دستور داد تا درها و پنجره ها را باز کنند, عود بسوزانند, گلاب قصر بپاشند, تا آثار دود ها و بوهای موجود نابود شود و مهمانان خارجی گمان نبرند که آتش منقل جز برای گرم کردن بکار برده می شود.
مهمانان بتدريج وارد می شوند و برای هر گروه جای خاصی تدارک ديده اند, حداد الفلاسفه از خوشحالی در پوست نمی گنجد و بزبان اجنبی از کرامات شيخ سخن می گويد و او را ملاصدارای زمان می خواند. سيد مردمسالاران دينی دستی به ريش می کشد و سخن از گفتگوی تمدنها می کند.
رسميت جلسه با گفتاری از مقام معظم رهبری آغاز می شود و ايشان با ذکر سوابق فرهنگی و ادبی درخشان خود همه را شگفت زده می کند و برای حسن ختام بيت زير را می خواند که با خنده و دست زدن حضار مواجه می شود.
توانا بود هر که با ما بود به مالش سر مير برپا بود

يکی از نزديکان رهبری که می خواهد از آب گل آلود ماهی بگيرد و توجه مقام رهبری را به خود جلب کند, خارج از نوبت پشت تريبون رفته و مطالبی در زمينه احراز صلاحيت خود و ميزان ذوب شدنش می گويد و خطاب به رهبری اين بيت را می خواند
مهديت مجلس شورا به دو فتوا بفروخت ناخلف باشم اگر من به يکی نفروشم
مقام رهبری از جای خود بلند می شود و سخن ران در آغوش گرفته و بوسه باران می کند.
آنگاه نوبت به خبره خبرگان می رسد تا در باره کشف علايم رهبری در وجود مبارک رهبر سخن بگويد, و برای حسن ختام و بيان رمز موفقيت خود اين بيت را می خواند
برو ای حمار مشکين در خانه علی زن که عنان خبرگانی دهد از حرم شما را
رهبر که حسابی به نشاط آمده , و سخن رانان را همگی آستان بوس می بيند, برای آنکه محبوبيت خود را به رخ مهمانان خارجی و خبرنگاران بکشد, نگاهی به مهمانان می کند و می گويد که دوست دارد به سخنان و اشعار آنها نيز گوش کند.
سالخورده ای از ميان جمعيت بلند می شود و خطاب به سيد خندان چند بيتی می خواند:
من بدانستم از اول که تو بی تاب و توانی عهد نابستن از آن به که ببندی و بزايی
چرا خاتم کند کاری که باز آرد پشيمانی؟
سيد دستمالش را بيرون می آورد و عرق شرمش را پاک می کند و چيزی نمی گويد
از گوشه مقابل هم صدای زنی بلند می شود که می خواند
شير زنی را ستمی در گرفت بانگ زد و پهنه عالم گرفت
به کدام مذهب است اين, به کدام ملت است اين؟ که کشند کاظمی را که تو پاپيم چرايی؟

چهره مقام رهبری زرد می شود, می خواهد چيزی بگويد ولی زبانش بند آمده, دستهايش می لرزد, صفوی می پرد و ليوانی آب برايش می برد و همه بهم نگاه می کنند. سيد از جايش بلند می شود و ميگويد که دولت او مشغول رسيدگی به موضوع است و او شخصا کارهای هيات های ويژه سه نفره, چهار نفره , پنج نفره, شش نفره و....هزار نفره را بدقت دنبال می کند. سر نخ هايی هم بدست آمده و تا آنجا که روشن شده است دستهای خود سری در کار بوده است.
از قمست مهمانان خارجی کسی می پرسد که چرا اتباع کشور های ديگر را می کشيد؟
سيد عمامه اش را جابجا می کند و می گويد, اين يک اشتباه عملياتی بوده , جون رهبر فقط دستور کشتن نيمه وطنی را داده بودند, بچه ها ابلاغيه را با دقت نخوانده بودند و آن نيمه را هم از بين بردند و اين همه مشکل درست کردند, ولی من يقين دارم که همه مشکلات با تعامل و تسامح و تکاهل و تجاهل و تغاطل و تغابن حل می شود, همينطور که من در سال های خدمتم با موفقيت عمل کرده ام و به خواست های همه اقشار مردم, بخصوص کارگران, زنان, دانشجويان , روشنفکران جامه عمل پوشانده ام
از قسمت ديگر مجلس شخصی صحبت های او را قطع می کند و می پرسد که آيا اصولا خودش می فهمد چه می گويد و يا منظورش صرفا گيج کردن بقيه است؟
سيد می گويد که بهتر است که اين وظيفه را بعهده عطا خان بگذارد تا مفهوم گفتگوی تمدن ها را برای جهانيان با صبر و حوصله بشکافد.
رهبر که کم کم حالش جا آمده , ادامه جلسه را به صلاح خود نمی بيند و سعی می کند آرامش خود را حفظ کند و با گفتن چند جمله ای و خواندن شعری پايان بزم را اعلام کند, عصا زنان بسوی تريبون می رود, هنوز حرف خود را آغاز نکرده که صدای غرش عظيمی بلند می شود, رهبر فرياد می زند: وای که حمله کردند. خم می شود و زير ميز پنهان می شود.
پاسداران به سراغ سردار می روند و گزارش ميدهند. سردار به سمت مقام رهبری رفته و او را از زير ميز بيرون می کشد و فراموش می کند که ميکروفن را خاموش کند, در گوش رهبر می گويد که: قربان خبری نيست, خيال تان آسوده باشد, صدای فرود آمدن هواپيمای سردار سازندگی بود
رهبر می پرسد: کدام طياره
سردار: همان که از سلطان برونای خريدند
رهبر با ناراحتی می گويد: لابد اين هم ارث بابای عفت خانم بوده .
در حاليکه رهبر را روی برانکادر از جلسه خارج می کنند, مهمانان لبخند زنان بيت رهبری را ترک می کنند

شنبه بيست و هفتم دی ماه هشتاد و دو
Mehran_rafiei@hotmail.com

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

دنبالک:
http://khabarnameh.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/3522

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'گزارشی از بزم شاعرانه در بيت رهبری، طنز گونه ای ادبی سياسی از مهران رفيعی' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016