دوشنبه 6 بهمن 1382

ما ميگيم شاه نميخوايم، نخست وزير عوض ميشه! اميد بهروزي

ما ميگيم شاه نميخوايم، نخست وزير عوض ميشه!
ما ميگيم خر نميخوايم، پالون خر عوض ميشه!!

اين شعارى بود كه بيست و پنج سال پيش با فريادي به اندازه ي بزرگى آرزوى ديدن آزادى و تحمل بيست و پنج سال استبداد و خودرايى و وابستگى و فقر و فساد و كاغذ بازي و ... در راستاى رسيدن قطعى به هدف ِتغيير ِرژيم ، تمامي ايران و شهرها و روستاهاى آن را، پر ساخت.

اين شعارى بود كه بعد از مشاهده و لمس بن بست رابطه با رژيم و باز شدن ِسياست درهاى باز و آماده شدن فضاى بين المللى و وحدت خارجي نشينان!! و البته بالا گرفتن اعتراضات، مردم ، در مقابل اصلاحات ظاهرى، عكس العملى و قلابى شاه، بعد از انداختن تمام مشكلات به گردن نخست وزير و تغيير دادن هويدا، نخست وزير سيزده ساله!! و بعد، تعويض سريع ِشريف امامى و روي كار آوردن نخست وزير نظامى، سپهبد ازهارى در اعتراض به تماميت سيستم استبدادى شاه دادند تا به مسئولان نظام شاهنشاهى اعلام كنند:« ما بعد از اتمام ظرف تحملهايمان، پاهايمان را در يك كفش كرده، ديگر كمتر از تغيير باطني رژيم به هيچ اصلاحات ظاهر فريب، راضى نميشويم و ديگر با هيچ حيله و سوكند و بيانيه و .... رفرم سطحى و بى تاثير، از اعتراضات ِ بر حق خود، كوتاه نخواهيم آمد؛ اجازه نميدهيم حال كه لنگ رژيم را با هزاران زور در دست گرفته ايم ، رژيم بتواند براى كاهش فشار روى خود ، لنگش را به راحتى و با دو تا شكلات بيانيه مانند!! از دست ما در آورده و با حيله اى جديد، دست به سرمان كند و تااااااا، آب از آسياب ها افتاد، انتقام خود را از ما و منتقدان و آزاديخواهان و ... بگيرد و ....

شعاردادند و داديم آنهم به چه بلندى ؟ كه شب كه خانه ميآمديم از گلو درد!! ديگر نمي توانستيم حرف بزنيم. و عجيب اينكه بعد از گذشت بيست و پنج سال ِسخت و طاقت فرسا، كسانى كه به يمن همان اعتراضات و اعتصابات و تظاهرات در راًس امور انقلاب قرار گرفته اند، تمام روشهاى انجام داده و شده ي گذشته را محكوم ميكنند!!!( اين كار را نكنيد آآآآ انقلاب ميشه!! اون كار را نكنيد آآآآآ انقلاب ميشه!! اين حرف را نزنيد آآآآ انقلاب ميشه!!! ...)

تغيير قانون اساسى را به پشتوانه ي مردم، محكوم ميكنند!! انتخابات مستقيم را، محكوم ميكنند!! مشروعيت نظام به پشتوانه ي آرا مردم را محكوم ميكنند، ... نه تن به اصلاحات ميدهند و نه شنيدن نام انقلاب را تحمل ميكنند!! ( استخوان لاى زخم!! آخ آخ.....) هر گونه اعتراض را، خشونت لقب ميدهند!! از خارجيها ياد گرفته اند و مرتب بدون اينكه بدانند سوراخ دعا كجاست(؟) تاكيد ميكنند!! يك كس هم نيست به اينها بگويد بابا!! اين حرفها مال كشوريست كه پايه هاى دموكراسى، احزاب، سنديكا، روزنامه هاى مستقل، راديو تلويزيونهاى غير دولتى و .... حق اعتصاب و تحصن و انتقاد و... شناخته شده است ؛ نه در رژيم خفقان و استبداد !! نه در رژيمى كه قانونش لنگ ميزند، مجارى قانونيش راهم بسته اند!!( بسكه خوش آوازه، لب باد هم ميشينه!!) اينها مال مردميست كه ميتوانند از راههاى قانونى حرفشان را، خواستشان را، اعتراضشان را ... بزنند ، نه در رژيمى كه حرف و خواست مردمش به هيچ وجه موثر نيست تا لااقل احساس كنند زنده اند!!

و عجيب تر اينكه، بعد از گذشت بيست و پنج سال ، اين شعار: « ما ميگيم شاه نميخوايم، نخست وزير عوض ميشه!! ما ميگيم خر نميخوايم ، پالون خر عوض ميشه!!» با شعور بيشتر، دوباره مد شده و موضوعيت پيدا كرده است!!

عجيب ولى قابل مشاهده!! اينكه، بعد از بيست و پنج سال نون انقلاب خورده ها، رسماً پا ، جا ، پاى شاه گذاشته!! به همان روش تغيير نخست وزير ميخواهند ما را فريفته، سطح توقعات را با لاپوشانى تيغ نظارت استصوابى نسبت به غير خوديها و نقش استبدادى ولايت فقيه ، نه به حد شش سال پيش، نه!! به اندازه بيست و پنج سال پيش، نه نه !! بالا و بيشتر !! تنزل داده، در بوق و كرنا هم كنند كه آى هوار، آى جهان!! ببينيد در ايران دموكراسى برقرار است!! ببينيد در ايران زندانى سياسى نداريم!! ببينيد زندانهاى ما هتله!! مردم دنيا! ببينيد كه نماينده ها تحصن كردند و كسى هم باهاشون كارى نداشت!! ببينيد توانستند حقشان را بگيرند!! آي بيداد !! دولتهاى جهان، چرا با وجود اين همه دموكراسى، مارا ناقض حقوق بشر ميدانيد؟ مگر دموكراسى ِ اسلامى را در كشور ما نميبينيد؟( نمرديم دمكراسى اسلامى را هم ديديم!! به نظر شما آيا ميتوانيم تا زنده هستيم هواى اسلامى، اكسيژن اسلامى، آهن اسلامى، ... و بمب اتمى اسلامى را هم ببينيم؟ راستى فكر ميكنيد اين چيزها كه گفتم با نوع اسلاميش چقدر فرق دارد؟ آيا آنها هم مثل اين دمكراسى اسلامى خاصيتهاى برعكس دارد؟) كه بله!! « مردم! بعد از ديدن ِپيروزهاى ِنماينده هاى ِخود(؟) آسوده بخوابيد كه ما در شوراى نگهبان با حكمهاى حكومتى همچنان بيداريم و درست است توانستند از حقوق شما دفاع كنند ولى بدانيد كه صلاحيت خود را از ولايت فقيه گرفتند!!

عجيب نيست؟ بعد از گذشت بيست و پنج سال و فرستادن روبات به كره ي مريخ و ديدن عكسهاى از نزديك در آنجا، ...... رژيم ما ميخواهد با تغيير پوسته، مردم را فريب داده و نام آن را پيروزى مردم گذارند؟ عجيب نيست كه مسئولان رژيم قصد دارند در مقابل مردمى كه شعار ميدهند آزادى انديشه هميشه هميشه .... با حيله و نيرنگ تنور انتخابات را داغ كرده و القا كنند كه مردم با شركت در انتخابات به خواستهاى خود خواهند رسيد؟!!

يادم ميآد بچه بودم با پدرم رفته بودم اصفهان؛ يك شب بابام گفت ميخواهم ببرمتان يه جايى كه، از خنده رو بر شويد!! گفتيم كجا؟ گفت: تئاتر ارحام صدر.

رفتيم ولى من از موضوع نمايش ( سناريو) چيزى نفهميدم و فقط سعى ميكردم با خنده ي تماشاگران، بخندم كه يكهو عقب نيفتم و كسى نفهمد كه من چيزى نفهميدم. يادم است در يك قسمت، آن كه بيشتر از همه مردم را ميخنداند، يك كارد را از نوكش گرفته بود و مثل داش مشديهاى قديم ميخواست جورى روى ميز چوبى بزند كه نوكش توى چوب فرو بره تا درس «جفت» كردن حريف را به شاگرد ش داده ، اون بتونه مثل ولايت فقيه بر اوضاع هر جمع، مسلط باشه و ... ولى بار اول كه كارد را از بالا تاب داد و به طرف ميز ول كرد، كارد توى ميز نرفت و كار، خراب شد!! اون مرده كه بعداً فهميدم خود ارحام صدر بوده، كارد افتاده را روى زمين برداشت و اصلاً به روى خودش نياورد كه نمايش را خراب كرده و گفت: « بار اول ميزنى، نميشه! كارد را بر ميدارى و دوباره اينجورى تو دست ميگيرى و چشمهات را ميدرونى و با پر رويى بيشتر پرت ميكنى... و باز كارد، آنجورى كه بايد روى ميز ننشست و تماشاگران فكر ميكردن اين هم جزو برنامه است و ميخنديدند ولى من مثل آن بچه اى كه به پادشاه گفت چرا پادشاه لباس نپوشيده و لخت است حس كردم كه خراب كرده ولى او ( كه كويى هنرپيشه ي كهنه كار بود) از رو نرفت و دوباره كارد افتاده و به قول امروزيها سوخته را از روى زمين برداشت و سناريو را ادامه داد تا بالاخره توانست كارد را جورى ول كند كه سر تيزش در ميز رفته و دسته اش بالا بايستد ....

وقتى داشتيم از تئاتر به خونه ميآمديم از بابام پرسيدم _ چرا مردم وقتى اون مرده( ارحام صدر البته توى نمايش انكار يه اسم ديگه داشت ) خراب ميكرد مخنديدند؟ گفت: كجا؟ گفتم وقتى كارد را روى ميز ميخواست بزند ولى نميشد؟ گفت ولى ... و رفت تو فكر و گفت: «آدم» وقتى كمدين شد، همه ي كارهاش اگر هم اشتباه باشه، مردم به يك ديد ديگر ميبينند و ميخندند!! اينها نمايشه!! مردم آمدند تفريح كنند، ... نمايشه ديگه!!

با ياد آورى اين تئاتر و نمايش، ياد سناريوى داغ كردن تنور انتخابات رژيم افتادم كه هر چند، چند بار هنرپيشه ي آن خود را لو داده و خراب كرده اند ولى از رو نرفته و هر جور شده قصد دارند اين نمايش را به هر نحو شده به انتها برساند و مردم را ( آن مردمى كه يا به اهميت راًى خود كم توجهى داشته، يا تحت تاثير تبليغات و نمايش احساساتشان برانگيخته شده و...) در يك جو ساختگى، مثلاً توسط به ميدان كشيدن هنرمندان دولتى و پولى و روزنامه نگاران و خبرسازان خودى و تحليل گران آلوده، القا كنند كه با تحصن نماينده ها و بعد از اتمام حجت، با طرح 3 فوريتى، اتمام حجت ديگر!!( بعد از اين اتمام حجت ، آيا باز هم اتمام حجت هست؟) كار قدرت غير قانونى ولايت فقيه و شوراى نگهبان تمام شده و آزادى در راه است و ....

حال كه صحبت از اصفهان شد اجازه دهيد با بيان يك جوك، خستگى را از تنتان در بياورم . اتفاقاً اين جوك به بحث نماينده هاى متحصن و شوراى نگهبان هم ميخوره!!

ميگويند يك نفر كه از آوازه ي زرنگى اصفهانيها شاكى بود، تصميم گرفت با سفر به اين شهر روى اصفهانيها را كم كند( مثل نماينده ها كه با تحصن سر بند صلاحيت خودشان، تصميم دارند شوراى نگهبان را از رو ببرند!!) سوار اتوبوس شد و در گاراژ اصفهان با افتخار پياده شد و مرد ضعيف الچه اى را مثل آقاى جنتى روى يك پيت حلبى ديد . تصميم گرفت از او نشانى زرنگترين فرد اصفهان را بپرسد. پيش رفت و گفت:« عمو! ميشه آدرس زرنگ اينجا را به من بدى؟»

مرد اصفونى گفت: ميخاى چيكار؟

گفت: « مى خواهم روش را كم كنم!»

مرد دربان اصفهانى گفت: ولى اصلاح كرده ى زرنگ! اصوانيها كارهاى عجيب بلند آ !!

گفت:« مثلاً چه كار بلدند كه من بلد نيستم؟»

گفت: مثلاً اصوانيها ميتونند چشمشون را گاز بزنند!

مرد غريبه گفت:« ولى اين غير ممكنه!!

اصوانى گفت: كارى نداره شرط هزار تومون ، من خودم اينكار را ميكنم!!

مرد غريبه گفت: « باشه ، قبول.»

اصوانى چشم مصنوعيش را در آورد و گاز گرفت و گذاشت سر جاش!!

مرد غريبه گفت:« ولى اين حقه بازيه، اين كه چشم گاز گرفتن نيست!!» (اين كه قانونى نيست كه!! ...)

اصوانى گفت: حالا كه شرط را باختى اين حرف را ميزنى!! رد كن هزار تومن را تا آدرسى كه ميخواى را بهت بدم.

مرد غريبه هزار تومن داد و مرد اصوانى تو جيبش گذاشت و گفت: ولى به نظر من قبل از ديدن زرنگ اصفهون، همين حالا برگرد و برو.

مرد غريبه گفت: « چرا؟»

گفت: چون اين اصوانيها ميتونند گوش خودشون را هم گاز بزنند!!

مرد غريبه گفت:« اين امكان نداره! مگر اينكه گوش هم مصنوعي باشه!»

اصوانى گفت ميخواى با خودم شرط ببندى؟

گفت:« بذار اول ببينم گوشت مصنوعى نباشه.» و آمد هر دو گوش مرد اصوانى را كشيد و ديد نه !! مصنوعى نيست. گفت: « باشه.»

مرد اصوانى گفت: ولى اين دفعه چون كار مشگله، سر ده هزار تومن!

مرد غريبه كه فكر ميكرد در اين شرط بندى ديگه پيروز ميشه و هزار تومنش هم زنده ميشه گفت:« باشه»

مرد اصوانى دندونهاي مصنوعيش را در آورد و گوشش را گاز گرفت و سر جاش گذاشت!!

مرد غريبه كه فكر اين حقه را نكرده بود يه كم ذهنيش نسبت به زرنگى اصفهانيها ريخت و ده هزار تومن را داد و در شك و شبهه ي برگشتن و يا رفتن به ديدار زرنگ اصفهون بود كه مرد اصفهانى گفت: اينها كه چيزى نيست، اصفونيها ميتونند به تو بشاشند و تو خيس نشى!!

گفت:« نه؟»

گفت: چون مسافرى، اين بار سر يه تومن شرط ميبندم تا زياد خرجت بالا نره! مرد غريبه كه فكر ميكرد خيلى زرنگه گفت: باشه و مرد اصوانى همانجا به اون شاشيد و اون مرد خيس شد و مرد اصوانى گفت اين بار تو پيروز شدى!! بيا (اين هم صلاحيت تو!!) يه تومن كه باختم!!

اگر خنديديد و خوشتان آمد و ازش درس گرفتيد و متوجه شديد كه راههاى گول زدن چقدر متنوع ميباشد، اين جوك را براى دوستها و كسانى كه جداً تصميم دارند در اين انتخابات شركت كنند بفرستيد تا اگر خداى ناكرده خيس شدند، بدوند كه چرا پيروز شده اند!!

اميد بهروزى
Beh_east@yahoo.com
دوشنبه 6 بهمن ماه 1382

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

دنبالک:
http://khabarnameh.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/3909

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'ما ميگيم شاه نميخوايم، نخست وزير عوض ميشه! اميد بهروزي' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016