چهارشنبه 15 بهمن 1382

خلا يك شبكه تلويزيوني، محمود فرجامي

برد رسانه هاي نوشتاري، حتي روزنامه، با برد يك رسانه صوتي- تصويري قابل مقايسه نيست. آن چه تاكنون در زمينه رسانه، اصلاح طلبان بيشترين ضربه را از آن خورده اند، نداشتن يك رسانه صوتي تصويري مستقل بوده است.

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

نتايج نظر سنجي اخيري كه در گويانيوز انتشار يافت، بسيار تكان دهنده و شگفت آور بود. حتي براي كسي چون من كه هم در داخل ايران زندگي مي كند و هم به عنوان يك خبرنگار، خواهي نخواهي، روي مسائل سياسي و اجتماعي حساس تر است. بر طبق اين آمار از ميان 75 جوان 17 تا 24 ساله ساكن مناطق 1تا 5 تهران، نزديك 79 درصد، "تحصن نمايندگان مجلس" برايشان كم اهميت است؛ حدود 65 درصد از رد صلاحيت نمايندگان اصلاح طلب خوشحال هستند؛ 89 درصد "اصولا خاتمي اهميت خاصي" برايشان ندارد؛ و 68 درصد در هر صورت در انتخابات شركت نخواهند كرد.
گرچه نيما راشدان در پايان ارائه اين آمار فروتنانه –و به درستي- مي نويسد: "نتايج نظرسنجي فوق صدالبته به دليل محدوديت در منابع تحقيق و طراحي فرم ها - چندان به لحاظ علمي قابل اتکاء نمي باشد "، با اين وجود با توجه به بي طرفي سايت گويانيوز در خبررساني -و به تبع آمارگيري- و نيز محدوديت وسيع نظرسنجي و آمارگيري در داخل ايران، اين آمارگيري اهميت ويژه اي مي يابد.
راشدان همچنين در پايان دست به نتيجه گيري جالب و دقيقي مي زند كه براي مطالعه آن مي توان به آن گزارش مراجعه كرد. اما آن چه كه باعث نوشتن اين مقاله شد اين نكته مهم بود كه او آن را مورد توجه قرار داده و از مدت ها پيش فكر مرا هم آن چنان مشغول داشته بود كه در هر گفتگويي كه با دوستان "رسانه چي" داشتم آنرا خاطرنشان مي ساختم.
راشدان نوشته است: " به باور من تاثير شبکه هاي ماهواره اي يا راديويي فارسي زبان - عليرغم عملکرد غيرحرفه اي - روز به روز بيشتر مي شود."
آري اين چنين است برادر! صدا و سيماي لاريجاني آن چنان شعور مخاطب خود را به بازي گرفته و آن را حقير مي شمارد كه تماشاي آن جز از سر اجبار نيست. راديو وتلويزيوني كه به مدد كمك هاي ميلياردي دولت و انحصار تبليغات رسانه اي به يكي از بزرگ ترين غول هاي رسانه اي دنيا تبديل شده است و از نظر كميت و امكانات شبكه هاي معروفي چون وكس، آر تي ال، مزو، الجزيره، ام تي وي ... در مقابل آن توان عرض اندام ندارند؛ در سايه سياست گذاري هاي نادرست و ضد فرهنگي مديران آن (كه عمدتا فقط به خاطر گرايشات سياسي انتخاب شده اند) به حال و روزي افتاده است كه توان مقابله با شبكه هاي لس انجلسي را نيز ندارد.
در حالي كه علاوه بر امكانات مادي، جمع كثيري از هنرمندان لايق و دانش آموختگان رشته هاي هنري در رسانه مشغول به كارند، لاريجاني و لاريجاني ها كار را به جايي رسانده اند كه مردم به شبكه هايي پناه مي برند كه معمولا از داخل چند واحد آپارتمان و با پرسنلي (اعم از اتاق فرمان و مجري و مدير و...) حداكثر 30 نفر اداره مي شوند. صد البته كه آن لس انجلس نشينان هم از نظر درك هنري و احترام به شعور مخاطب دست كمي از "دار و دسته" لاريجاني ها نمي آورند؛ اما بنا به "الغريق يتشبث بكل حشيش"، مردم باز هم آنان را به صدا وسيما ترجيح مي دهند. با كوته تاملي بر محتواي اين شبكه ها – اعم از سياسي وغير آن- آن چه در وهله اول رخ مي نمايد سطحي و "زرد" بودن اين رسانه ها و نزول سطح فرهنگ و سليقه عام مخاطبان اين شبكه هاست. گفتار غلط (از دستور زبان پارسي گرفته تا ادب گفتار) كژسليقگي هنري ( از موسيقي گرفته تا زيبايي هاي بصري...)، عدم رعايت كم ترين اخلاق رسانه اي در انتقال اخبار ... همه و همه به شدت در حال اثرگذاري در فرهنگ عامه مردم ايران است و دست نهادن در دست لاريجاني (كسي كه معتقد است " ايراني ها قبل از اسلام مردمي بي فرهنگ و عقب مانده و بي تمدن بودند كه اسلام و اعراب آن ها را نجات دادند" و بر مبناي همين فكر هم عمل مي كند!) براي لگدمال كردن همين مختصر فرهنگ و ادب ايراني باقي مانده.
اما در اين نوشته قصد نقد اين و آن رسانه را ندارم و فقط اين ها گفته آمد براي يك پيشنهاد:
تاسيس يك شبكه تلوزيوني اصلاح طلبانه
بعد از دوم خرداد و با انتشار "جامعه"، جنبش اصلاح طلبي كه پيش از آن با انتشار نشرياتي چون "كيان" در ميان نخبگان محدود شده بود، به ميان مردم آمد و علاوه بر اطلاع رساني، به فرهنگ سازي هم دست زد. البته عمر "جامعه" و بسياري از روزنامه هاي پس از آن گرچه محدود بود و با سركوب محافظه كاران روبرو شدند، لاكن كاري كه مي بايست، شد و علاوه بر اجراي برخي پروژه هاي مفيد (نظير قتل هاي زنجيرهاي و كوي دانشگاه) فرهنگ گفتمان رسانه اي، از سطح "كيهاني" تا آن جا بالا رفت كه حتي روزنامه هاي راستي هم براي حفظ خود مجبور به رعايت گفتمان اصلاح طلبانه شدند. (نمونه: جام جم و حتي رسالت)
اما برد رسانه هاي نوشتاري، حتي روزنامه، با برد يك رسانه صوتي- تصويري قابل مقايسه نيست. آن چه تاكنون در زمينه رسانه، اصلاح طلبان بيشترين ضربه را از آن خورده اند، نداشتن يك رسانه صوتي تصويري مستقل بوده است. البته روشن است كه اقتدارگرايان (كه يك تلويزيون كابلي بسيار محدود دانشگاه تهران را تحمل نمي كنند) اجازه چنين كاري را به اصلاح طلبان نخواهند داد؛ اما به خاطر داشته باشيم كه اقتدارگرايان فقط در داخل مرزهاي ايران محدودند! پس چرا نبايد اصلاح طلبان، به فكر تاسيس يك شبكه تلوزيوني در خارج از مرزها باشند؟
اجازه دهيد اين طرح را در مرحله تئوري، عملياتي كنيم. براي مثال ما تاسيس اين شبكه فرضي را با انتشار "روزنامه شرق" مقايسه مي كنيم:
عده معدودي از اصلاح طلبان نخبه و آشنا به امور فرهنگي به يكي از كشورهاي مجاور (ترجيحا امارات يا قطر) رفته و سخت افزار مورد نياز را تهيه مي كنند.
با توجه با رشد فنآوري، خريد پهناي باند و تاسيس يك استوديوي كوچك، هزينه اي به مراتب كمتر از تاسيس روزنامه اي چون شرق خواهد داشت. اگر "شرق" ساختمان مجهزي در خيابان زاگرس (ميدان آرژانتين) دارد، براي آن شبكه فرضي هم –با توجه به اين كه قيمت مسكن حتي در دوبي كمتر از تهران است- ساختمان مجهزي مي توان تهيه كرد. هم چنين ساير تجهيزات فني استوديو و اجاره فركانس بيش از 500 هزار دلار خرج بر نمي دارد كه در مقايسه با هزينه چاپ يك سال روزنامه ناچيز است. در مورد نيروي انساني هم مي توان با 50 نفر نيروي زبده (تقريبا برابر تحريريه شرق) به خوبي اين شبكه را اداره كرد.
اصلاح طلبان براي تهيه مطالب سياسي و اخبار مشكل خاصي ندارند و مي توانند با استفاده از منابع داخلي (كه از نظر جغرافيايي هم بسيار به آن ها نزديكند) و نيز ترجمه آن را تامين كنند. مي ماند مطالب سرگرم كننده كه به دو بخش تقسيم ميشود: مطالب توليدي و برنامه هاي غير توليدي.
در مورد برنامه هاي غير توليدي مي توان برخي از آن ها را خريد كه اين بودجه به راحتي از محل در آمدهاي تبليغات قابل تامين است و بسياري از برنامه ها را صرفا مي توان با ذكرمنبع و درج آرم شبكه اصلي، به رايگان ترجمه (يا دوبله) و پخش نمود.
در مورد برنامه هاي توليدي اما، گرچه هيچ الزامي بر توليد برنامه براي يك شبكه نيست (و بسياري از شبكه هاي ايراني و خارجي هم توانايي توليد فيلم، سريال و حتي كليپ را ندارند)، با اين وجود مي توان با استفاده از عوامل معدود اما قدرتمند به توليد هم پرداخت. نمونه زنده اين قبيل كارها اكنون مهران مديري است كه در يك خانه ويلايي بزرگ تمام مراحل ساخت سريال هاي محبوبش را انجام مي دهد. (و مديريها كم نيستند!)....
*****
بديهي است آن چه در اين جا آمد، حتي با توجه به مقايسه اجمالي با يك نمونه زنده، بسيار خام است و چنين مهمي احتياج به تحقيقات مفصلي دارد. اما اميد است كه اين پيشنهاد (كه البته مبتني بر يك سري تحقيقات و مستندات هم هست) جرقه اي باشد در ذهن هر آن كه دستش مي رسد تا كاري كند.
چرا كه چنين شبكه اي علاوه بر تامين يك تريبون آزاد و نامحدود براي اصلاح طلبان، مي تواند منشا خيرات زيادي شود: بالا بردن سطح توقع مخاطبان، ايجاد رقابت در ميان ساير شبكه ها، جذب بينندگان نخبه ايراني (كه اكنون تقريبا با هر شبكه فارسي اي قهر هستند)، جذب هنرمندان اصيل كه در هياهوي ابتذال داخلي و خارجي به حاشيه رانده شده اند، اطلاع رساني دقيق به ايرانيان مقيم خارج كه ازمنبع خبري مطمئن ايراني فعلا محرومند، اتحاد جمهوريخواهان ايراني سراسر دنيا، تقويت روحيه ملي گرايي و... در يك كلام "فرهنگ سازي".
و مگر جز اين است كه بيشترين ضربه ها و ناكامي هايي كه تا كنون ملت ايران متحمل شده از جانب كم توجهي به مقوله مهم "فرهنگ" بوده است؟
تهران- محمود فرجامي
M_farjami@hotmail.com

دنبالک:
http://khabarnameh.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/4232

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'خلا يك شبكه تلويزيوني، محمود فرجامي' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016