دوشنبه 4 اسفند 1382

گزارشي از انتخابات اول اسفند هشتاد و دو، (از مجموعه مقالات طنز در طنز) س. باستان

محمود آقا راننده كاميون : پاشو بچه يك زنگ بزن به اصغر آقا ببين حوصله داره بريم هواخوري؟
( با دلخوري ) سرتو مي چرخوني ، هفته ضايع ميشه ، ميره!

مسعودخان : بابا من حرفي ندارم؛ زنگ ميزنم! اما امروز شهر شلوغه ، نگي باز چرا ما رو ورداشتي آوردي تو اين شلوغ ـ پلوغي ؟

محمود آقا : باز چه خبره؟ بيست و دو بهمن كه تموم شد! تا عيدم چند هفته ديگه مونده. اين مردم به حضرت عباس بيكارند!

مسعود خان : بابا امروز اولا جمعه است دوما روز انتخابات براي مجلسه! مگه نميخواي بري راي بدي ؟ باباي مملكت مارو باش! ناسلامتي اينا ميخوان براي ما بشن؛ نمونه!

محمود آقا : خوب شد يادم انداختي جمعه است ! ( با عصبانيت ) به من چه مربوطه كه تو اين مملكت هر روز يك قشقرقي راه مي اندازند! بنده به گور پدرم خنديدم كه براي شوما بشم نمونه! بچه زنگ ميزني يا خودم بزنم!چرا جون ميگيري ؟

مسعود خان : بابا بيا اصغر آقا پاي تلفونه!

محمود آقا : اصغر آقا جون گفتم اگر خوش داري يك سري بزنيم تو خيابون. هوا هم بد نيست! تو نميري منكه كف كردم بسكه با اين پسر يكي بدو كردم!

اصغر آقا استوار بازنشسته ارتش : ( پاي تلفن ) نوكرتم محمود آقا، من با هاتم. اما مسعودت ميگفت كه انتخاباته و شهر شلوغه!

محمود آقا : بابا توهم به حرف بچه گوش ميدي! كي حوصله راي دادن داره! پاشو بريم بيرون براي ناهار هم ميريم ترتيب آبگوشتو ميديم!.. زت زياد!

مسعود خان : بابا شما نميخواي راي بدي ؟ من كه بايد راي بدم!

محمود آقا : ( با عصبانيت ) نه ! يكبار راي دادم واسه هفت پشتم بسه! در ثاني براي تو صفر رد ميكنند، به من چه! راي دادن مگه زوري هم ميشه! مادر و خواهرت صبح كله سحر رفتن راي بدن! مهر بخوره پاي شناسنامه هاشون ، نگن نامسلمون شديد! در ثاني مگه تو يك خانواده چند تا بايد راي بدن! عجب مكافاتي داريم! حالا چي ميگي ، مياي باهم بيرون يا نه؟ با اصغر آقا قرار گذاشتم؛ منتظره!

مسعود آقا : قربون بابا صبر كن لباس بپوشم؛ بريم! من تا سرقرار ميام بعد ميرم انتخابات تا راي بدم! شنيدم اگر راي نديم برامون دردسر ميشه!

محمود آقا : پاشو بريم اين مرد منتظرمونه! توهم برو راي بده ببينم كجاي دنيارو ميگيري!

يك ساعت قبل از ظهر دوستان همديگر را مي بينند و قدم زنان مشغول گفتگو ميشوند!

اصغر آقا : مسعود جون ! تو كه پاي تيليفون گفتي امروز خيلي شلوغه! پس كجان اين ملت!؟

مسعود خان : شما ناراحت نباش ، كم كم ميان ! امروز تظاهرات كه نيست! مردم آهسته ميان راي ميدن و برميگردند خونه! راستي شما راي نميدي !؟

اصغر آقا : شما برو جاي من و باباتم راي بده! فرقي كه نداره.

مسعود خان : ( سري تكان ميدهد ) بابا اگه كاري نداري من برم!

محمود آقا : خيرپيش ! به خوشگلاش راي بده، بهشون بر نخوره!

دوستان در اين ميان از يك حوزه اخذ راي عبور مي كنند و نگاهي به كانديداها مي اندازند!

محمود آقا : راستي اصغر اين آقاه چه قيافش مثل كلارك گيبله! تو نميري اگه ته ريشو صفا بده ، خوده ـ خودشه!

اصغر آقا : محمود آقا اون يكي رو باش! شكلش مثه جاني ويس مولره! نكنه هنرپيشه هاي هوليودي اومدند اينجا و ما حاليمون نيست! پس چرا محمود ، اسامي اينها همش عربيه! نكنه اينا ايران و با عربستان قاطي كردند ؟

محمود آقا : اصغر من فكر مي كنم چون اين آقايون تو عربستان كسي بهشون راي نميده ، واسه همينه اومدند تهرون تا ما بهشون راي بديم! راستي اصغر ويس مولر كيه ديگه؛ نميشناسمش!؟ نكنه از هنرپيشه هاي جديده! اصغر آقا خوشم آمد ،خيلي حاليته!

اصغر آقا : مشتي تارزان و ميگم، يادت نيست! راستي محمود نكنه تو اين حوزه ها فيلم نشون ميدن! اگر خوش داري بريم تو ببينيم چه خبره! شايد يك فيلم باحال نشون ميدن!

محمود آقا : نه اصغر جون ! تو اين سوراخا ، فيلم ـ ميلم نشون نميدن! خودشون فيلم درست ميكنن! حالا اگر ميخواي هنرپيشه بشي ؛ برو تو! شايد نقشي بهت دادند و اين آخر عمري مشهور شدي ! ميدوني كه تو كشورما همه چيز ممكنه و غيرممكن! يادته آقاي مجيد محسني هم يك روز فيلم بازي ميكرد و بعد سر از مجلس درآورد!اصلا هركي فيلم بازي كنه، شانسش بيشتره! ريگان و ديدي! آنقدر تو فيلم اسب سواري كرد تا رسيد به كاخ سفيد! به اين ميگن اسب سوار اصولگرا !

اصغر آقا : محمود آقا خيلي مارو دست كم گرفتي ! فكر كردي هركي بگه بيا بازي كن ، بنده ميرم! زماني كه تو پادگان بودم خيلي فرستادند دنبالم كه تو فيلم بازي كنم! همشونو جواب كردم! حالا اگه از هوليود كسي ميآمد ، خوب يك كاريش ميشد كرد! اما اين غربتي ها كه از فيلم و فيلم بازي كردن ، چيزي حاليشون نيست! راستي محمود جون كم كم داره ظهر ميشه ، خوش داري بريم ديزي بزنيم!؟

محمود آقا : زودتر بريم كه هم گرسنه ايم و هم امكان داره ما رو بزور بكنن تو اين لونه زنبوري ، راي بديم! راستي اصغر شنيدم اگه كسي راي نده براش دردسر ميشه!

اصغر آقا : خوب بشه! آخرش كه چي ! من و تو كه نبايد بترسيم! مگه راي دادن هم زوريه! اصلا بايد به كي راي داد! اين عكسائي كه من از اين آقايون ديدم! دراكولا هم ازشون مو سيخ ميكنه ! هرچي چشم انداختم ببينم يكيشونو ميشناسم ! غير از تارزان و كلارك گيبل و رمضون يخي ، همشون غريب بودند ، تو نميري !

در اين ميان اتومبيل گشت سپاه جلوي دوستان توقف مي كند و چند پاسدار از آن خارج ميشوند!

پاسدار اولي : سلام برادر ، سئوالي داشتم ! از دور هواي شما را داشتيم كه دم در حوزه انتخابيه ايستاده بوديد و عكس هاي كانديداها را تماشا ميكرديد! اما نرفتيد داخل! ميتونم بپرسم چرا؟

محمود آقا : از فيلمش خوشمون نيامد! مثل اينكه هنرپيشه هاشم عربند! خيلي قديمي بود! ديگه كي حوصله داره فيلم تارزان در قاهره رو ببينه! اونم روز جمعه!

پاسدار اولي : ( با عصبانيت ) برادر اينجا كه فيلم نشون نميدن ! اينجا حوزه انتخاباته!

اصغر آقا : برادر حالا چرا عصباني شدي و سر ما داد ميزني! اگر فيلم نميدن پس چرا عكس كلارك گيبل و تارزان و چاپ كردن چسباندن روي ديوار! ما از كجا بدونيم اين تو چه خبره!؟

پاسدار دومي : شما دوتا پيرمرد مارو فيلم كرديد؟ هركي ريش داره كه فيدل كاسترو نيست! مرد حسابي !

محمود آقا : جون شوما من همين و به اصغر آقا گفتم! بهش گفتم اصغر آقا پاشو بريم طرفاي خونه خودمون راي بديم شايد نماينده ها از بچه محل هاي خودمون باشن! اين رفيق شفيق اصرار داشت بيام اينجا سينما!

پاسدار سومي : زود بزنيد به چاك تا سگرمه هام نرفته تو هم! تو اين مملكت همه قاطي كردند!

محمود آقا : چشم! اما برادر بگو ببينم اين اسم و فاميل اين هنرپيشه ها چرا عربيه! مگه از قاهره اومدند! ابو خيال ، ابو صفا ....!

پاسدار چهارمي : شوما مثه اينكه حرف تو مختون نميره! اگه اسموشون كامبيز و ساسان بود بهشون راي ميداديد؟ مرد مؤمن! به اسمشون چكارداريد.

اصغر آقا : ..رفتيم برادر ! ما امروز اشتباهي اومديم اينجا! به محمود آقا گفتم كه كفتر بازي بهتر از هواخوريه! اين رفيق حرف ما را قبول نكرد!

در اين ميان دوستان ما از پاسدارها جدا شده و به طرف منزل راهي شدند!

اصغر آقا : محمود من ميگم بريم خونه تا دردسر برامون نشده! من و تو كه راي نداديم تا مهر پاي شناسنامه هامون بخوره! ميترسم چهارراه بعدي خفتمونو بگيرن و دوباره همين تياتر و داشته باشيم!

محمود آقا : آخ گفتي : پاشو بريم منزل ما ، تا ما باشيم جمعه ها از خونه نزنيم بيرون! تو نميري همون كفتربازي بهتر از هواخوريه!

اصغر آقا : جون محمود نميشه! مردحسابي هفته پيش من پيش شوما بودم! پاشو بريم منزل ما ، دوسه تا از اين ويدئوي زمون جواني ها دارم ، ناهار و ميزنيم ، فيلما رو مي بينم ، بعداز ظهرم ميريم پشت بوم با كفترا ور ميريم!. سر راهم يك تيلف بزن منزل ، دلشون شور نزنه!

محمود آقا : صفاتو ..! راه بيفت بريم. پايان گزارش از انتخابات مجلس دور هفتم!

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

دنبالک:
http://khabarnameh.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/4975

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'گزارشي از انتخابات اول اسفند هشتاد و دو، (از مجموعه مقالات طنز در طنز) س. باستان' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016