شنبه 23 اسفند 1382

سالروز نفرت از خشونت، مسعود بهنود

اگر کسی بپرسد که پس از دو انقلاب بزرگ چرا هنوز عدالت نداريم و عدالتخانه نداريم. با عقل و تجربه امروزمان می گوئيم چون آزادی نداريم. و باز اگر کسی بپرسد چرا به آزادی دست نيافته ايم، من يکی می گويم چون خشونت را از فرهنگ خود پاک نکرده ايم

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

اول کار به نظرم بهتر اين است که گزارش جلسه ديروز جبهه مشارکت را بخوانيد که به عنوان دوری از خشونت در سالگرد ترور سعيد حجاريان برپا شده بود تا حرفم را ساده تر بزنم.

حجاريان سخنانش را با مقدمه اي آميخته به طنز آغاز كرد: «خيرمقدم مي گويم به همه دوستاني كه بعد از ۴ سال، دوباره اينجا جمع شده ايد. راستي تا چند سال ديگر مي خواهيد اينجا جمع شويد؟ امسال ديگر تمامش كنيد. سال ديگر بهانه اي ديگر براي جمع شدن داريم واقعه قتل خانم زهرا كاظمي اتفاق افتاده است. سالضرب من ديگر بس است، سال ديگر به سالمرگ خانم كاظمي برويم. وي افزود كه وضعيت جسماني اش ديگر از اين بهتر نخواهد شد مگر آن كه در چند سال آينده در علم پزشكي جهشي اتفاق بيفتد.

حجاريان با بيان اين كه شايد علت ترورش پرداختن به مساله قتل هاي زنجيره‌يي بوده است، گفت: پس از قتل [ فروهرها و دوانی ] شريف، مختاري و پوينده، كانون نويسندگان، نامه‌اي براي آقاي خاتمي نوشت و ضمن ابراز احساس عدم امنيت، درخواست ملاقاتي با وي كرد. آقاي خاتمي، پي‌گيري و رسيدگي اين نامه را به من سپردند. من نيز آنان را به دفتر خود دعوت كردم. سيمين بهبهاني، محمود دولت‌آبادي، فريبرز رئيس‌دانا، درويشيان و فرشته ساري [ هوشنگ گلشيری] و جمعي ديگر از اعضاي اين كانون در اين ديدار حضور داشتند.

حجاريان با يادآوري اين‌ كه زماني اعضاي كانون نويسندگان، ادعا كرده بودند كه طي سفري به ارمنستان برخي مي‌خواستند آنان را با اتوبوس به ته دره بيندازند، افزود: آن زمان مي‌گفتم امكان ندارد در جمهوري اسلامي چنين كارهايي شود، ولي پس از قتل‌هاي زنجيره‌يي باور كرديم كه گروه سعيد امامي مي‌توانند چنين كارهايي كنند. اعضاي اين كانون در شرايطي به من مراجعه كرده بودند كه روزنامه‌ي صبح امروز را منتشر مي‌كردم و گروههاي خودسر، هر روز اين روزنامه را تهديد مي ‌كردند. با وجود اين از عبدالله نوري وزير وقت كشور درخواست كردم براي آنان محافظ بگذارد.

حجاريان ادامه داد: شخصا مي‌خواستم وضعيت آنان را پي‌گيري كنم و روزنامه‌ي صبح امروز وسيله‌اي شد براي اين امر؛ هم‌چنان‌كه از بدو تاسيس تا روز توقيفش، هر روز در اين روزنامه خبري درباره قتل‌هاي زنجيره‌يي وجود داشت.

وي با اعتقاد به اين كه وجود چنين اخباري، خاري بود در چشم كساني كه قصد ترويج خشونت را داشتند، افزود: مضاف بر اين ‌كه مقالات اكبر گنجي هم به جان آنان آتش مي‌انداخت.

عضوشوراي مركزي جبهه‌ي مشاركت با بيان اين ‌كه به همين خاطر هم روزنامه را بستند و او را ترور كردند، ادامه داد: البته اگرچه عبدالله نوري را ترور نكردند ولي بلاي ديگري سرش آوردند.

حجاريان با اشاره به اين ‌كه ‌١١ كتاب در مورد ترور وي نوشته شده است و افراد متعددي در اين خصوص اظهارنظر كرده و تبري جسته و اين كار را مضموم خوانده‌اند، گفت: در شرايطي كه پزشكان شرافتمندي از تعطيلات نوروزي خود گذشتند و حتي دكتر قاجار و سميعي از خارج از كشور به بالين من آمدند و در شرايطي كه نلسون ماندلا ـ كه من بسيار به وي ارادت دارم و نسبت به او احساس دين مي‌كنم ـ كه از خشونت‌طلبي و جنگ داخلي در آفريقاي جنوبي جلوگيري كرد، طي دو تماس تلفني، احوال مرا از خاتمي جويا شد و حتي پيشنهاد ارسال پزشكاني به ايران را براي مداواي من داد و در شرايطي كه وزارت خارجه‌ي فرانسه هم در اين موضوع بيانيه‌اي صادر كرد و پيشنهاد ارسال پزشك به ايران را نيز ارايه داد، من تعجب مي‌كنم كه چه‌طور يك نفر از آقايان در داخل لام تا كام حرفي نزد و در شرايطي كه تمام مسوولان در داخل اين اقدام را محكوم مي‌كردند، او سكوت كرد.

وي به خاطره‌ي ديگري پس از ترورش اشاره كرد و آن اين‌كه دو سال پيش به ملاقات يكي از مراجع تقليدي كه دوست وي نيز بوده است رفته و اين مرجع در آن ملاقات به او گفته است خدا روي عزرائيل را سياه كند و در پاسخ به اظهار تعجب حجاريان درخصوص علت اين گفته، توضيح داده است «وقتي كه تو ترور شدي، من فكر مي‌كردم كه حتما ميميري. به همين خاطر دليلي نديدم كه به عيادت تو به تهران بيايم ولي تو دوباره زنده شدي و آمده‌اي به قم به عيادت من. من خيلي شرمنده شدم. عزرائيل من را اين‌طور شرمنده كرد.

حجاريان اضافه كرد: در پاسخ به اين دوست گفتم عزرائيل ملكه‌ي مقرب درگاه خداست. انشاءالله ‌١٠ بار ديگر هم به عيادت شما بيايم.

وی پس از پايان بيان خاطره‌هاي فوق، به سوالات حاضرين صرفا در مورد ترورش پاسخ داد.

حجاريان با بيان اين ‌كه از ضارب خود نه شكايت كرده و نه رضايت داده است، ادامه داد: من اعتنايي به دستگاه قضايي نكردم؛ چون اعتقادي هم به آن ندارم. اگر ذره‌اي اعتقاد به آنها داشتم كه ترتيب اثري در اين زمينه مي‌ دهند حتما شكايت مي ‌كردم. خودتان شاهديد كه ضارب من پس از اين ترور، در پرونده‌ي ديگري در دادگاه، فاقد پرونده‌ي كيفري معرفي شد. اين وضع دستگاه قضايي ماست. من به كجا شكايت كنم؟ اصلا چنين دستگاهي قابل شكايت است؟

حجاريان در پاسخ به سوال يكي از حاضرين كه توضيح بيشتري در مورد تئوري «اصلاحات مرد، زنده باد اصلاحات» كه در اردوي شاخه جوانان جبهه مشاركت در سال جاري از سوي وي مطرح شده بود، جويا شد گفت: اصلاحات كه ترور نشده است. در مورد ترور سوال كنيد.

وي در پاسخ ديگري كه به پوشش گسترده‌ي خبري صدا و سيما از فاجعه‌ي ترور وي اشاره داشت گفت: من آن موقع خيلي عزيز شده بودم. حتي يكي از روزنامه‌هاي عصر در آن موقع به من مي‌گفت «سعيد عزيز». در شرايطي كه C.N.N و B.B.C دائما گزارش‌هايي از ترور من پخش مي‌كردند و مردم در داخل خواهان خبر بودند، رسانه‌هاي داخلي هم مجبور بودند خبر بدهند ولي عزيز بودن من فقط يك شب طول كشيد و بعد از اين‌ كه زنده ماندم، در اين رسانه به فراموشي سپرده شدم. من براي آنها خوب بودم به شرط اين‌كه مرده باشم.

اين عضو شوراي مركزي جبهه‌ي مشاركت در پاسخ به سوال ديگري مبني بر اين‌كه به واقع همان 5-6 نفر دستگير شده را عامل ترور خود مي‌داند يا نه؟ اظهار بي‌اطلاعي كرد و يادآور شد: همواره مردم بسياري در مقابل ساختمان شوراي شهر جمع مي ‌شدند و عريضه مي‌ دادند. هميشه هم پليس حضور داشت. در آن روز هم در حالي كه داشتم يكي از آن نامه‌ها را مي‌خواندم، از فاصله‌ي يك متري آن موتور پيچيد و شليك كرد و من نديدم كه چه كسي بود.

يكي از حاضرين كه ادعا مي ‌كرد با نويسنده‌ي سرمقاله‌ي روزنامه‌ي عصري كه حجاريان را «سعيد عزيز» خوانده بود، گفت‌وگو كرده است، ادامه داد: اين نويسنده معتقد بود كه حجاريان از نيروهاي خوب انقلاب است كه منحرف شده و هنوز اميد آن مي‌رود كه او برگردد. اين نويسنده هم‌چنين اظهار اميدواري كرده بود كه اين خط فكري [بازگشت حجاريان از مسير انحرافي] در ميان ديگر اصولگرايان نيز پذيرفته شود.

حجاريان در پاسخ به او گفت: اتفاقا يكي از آقايان پس از آن‌ كه به هوش آمدم به من گفت كه در زماني كه در اغما بوده‌ام، بر بالين من حاضر شده و يك حمد براي سلامتي من در گوشم خوانده و گفته است «سعيد جان تو توبه كن، خدا تو را برمي‌گرداند».

وي افزود: «نمي‌دانم شايد در اغما بوده‌ام، حواسم نبوده و توبه كرده‌ام كه به زندگي بازگردانده شده‌ام».

حجاريان در پاسخ به جمع حاضر كه نام شخصي كه مي‌گفت پس از ترور او سكوت كرد را جويا شدند، گفت: من نمي‌گويم كه او كيست. خودتان برويد و روزنامه‌هاي آن زمان را بخوانيد.

اين بود خلاصه گزارش جلسه ديروز. اما من چه می خواهم بگويم.

داستان ما خلاصه بردار نيست اما به ساده ترين وجه اين است که از صد سال پيش چهار نسل از مردم ايران در پی همان بوده اند که پدرانمان را به جنبش مشروطيت وادار کرد. عدالتخانه... همان که حجاريان اگر سراغ داشت شکايت می کرد، مردم ايران اگر می دانستند هست از انتخابات و شورای نگهبان به آن پناه می بردند، اين همه بی گناه که در زندانند شکايت می کردند و نماينده ويژه سازمان ملل _ آمبئی ليگابو – لازم نبود به ايران بياد و اگر می آمد در گزارشش نمی نوشت خفقان همه جای ايران را گرفته است.

راستی اين است که پدران و مادرانمان در آن اوايل قرن بيستم از دموکراسی تصوری نداشتند اما عدالت را از ماقبل تاريخ می شناختند چرا که در تمام متون ادبيانشان از عدالت گفته شده بود. فردوسی که شناسنامه اين ملت را نوشت وقتی داستان فريدون را به پايان می برد انگار به تمام نسل های آينده و قدرت مداران و طالبان قدرت سخنی می گويد و نصيحتی دارد. آن جا که معلوم می دارد فريدون فرخ [ مظهر عدالت طلبی در قصه او ] فرشته نبوده است، زآب و ز آتش هم سرشته نبوده است بلکه به داد و دهش – بخوان عدالت و رفاه اقتصادی – اين شان را يافته که کسی مانند فردوسی مدحش گويد. پس می گويد « تو داد و دهش کن فريدون توئی». چنين است که عجبی نيست اگر می گويم از ماقبل تاريخ و قبل از آن که استبداد و دموکراسی را بشناسيم عدالتخانه را خواسته ايم و عدالت را پاس داشته ايم و هزاران سند در تاريخ ادبيات و تاريخ اجتماعی ايران داريم در همين باب.

حالا اگر کسی بپرسد که پس از دو انقلاب بزرگ و اين همه تغيير رژيم که روی داده است چرا هنوز عدالت نداريم و عدالتخانه نداريم. با عقل و تجربه امروزمان می گوئيم چون آزادی نداريم. و باز اگر کسی بپرسد چرا به آزادی دست نيافته ايم، من يکی می گويم چون خشونت را از فرهنگ خود پاک نکرده ايم و سهل است تا همين اواخر آن را مقدس هم شمارده ايم. به باور من تا سال های آينده و تا چشمان کار می کند بهتر ست روز ابراز نفرت از خشونت را با سالروز ترور سعيد حجاريان همراه کنيم و به حرف او گوش نکنيم که گفت بس است و فروتنانه پيشنهاد کرد که سالمرگ خانم زهرا کاظمی را برای اين روز پيشنهاد کرد. چرا اين را می گويم چون قتل فجيع و دردناک خانم کاظمی می توانست در هر جامعه دموکراتی هم در اثر اشتباه ماموران رخ دهد اما اين ديگری چنان نيست.

ببينيد ساده بگويم . اگر نويسنده ای چون من در همه عمر در نفی خشونت نوشته است و همواره از آن تبری جسته است حتی در اوج انقلابی که بيشتر جامعه را به نوعی هوادار شور انقلابی و انتقام گيری کرده بود، کلمه ای در اصالت اعدام انقلابی و خشم و قهر انقلابی و مدح تفنگ ننوشته سهل است چه شعرها که در وضع نرمی و آرامی و عشق و محبت سروده _ و مانند من کم نيستند بلکه هزارانند و بسيار بيش تر و بهتر از من نوشته اند - اما ما که قدرتی در دستمان نبوده است که امتحان دهيم. بلکه به قول سعدی بايد دوستان مسلم آنانند که تيغ بر کف و سر بنده وار در پيشند. ما را تيغی در کف نبوده است. اما سعيد حجاريان کسی است که در نهانخانه قدرت بوده و امتحان داده است. بنا به مدارک از همان ابتدای تاسيس نهادهای انقلابی با تندروی و خشونت دشمنی داشته و در حالی که رييس و رده بالا بوده و زير دستش سعيد امامی رفته و به صدر نزديک شده اما او به همين دغدعه ها که از خشونت داشته کنار مانده است و به شهادت مثلا سعيد شاهسوندی در همان دوره در کار بودن هم به دنبال يافتن راه هائی برای دوری از خشونت بوده است. به شهادت نقدش بر وصيت نامه اسدالله لاجوردی از سال های دور و قبل از آن که لکه اعدام های گسترده سال های شصت بر دامان جمهوری اسلامی بنشيند نظر داده که مسعود رجوی و اسداللله لاجوردی دو لنگه يک درند و بی هر کدام ديگری نمی ماند اگر آن ترور نکند اين از کار می ماند و اگر اين اعدام نکند آن يکی از رياست می افتد.

چنين کسی می شود تئوری پرداز اصلاحات شد و در صدد بر آمد که نارضايتی مردم ايران با اصلاحاتی پاسخ گفته شود که نيازی به انقلابی ديگر و خشونتی ديگر نباشد.

جنبش اصلاحات چرا برای مخالفان جمهوری اسلامی – و در راس آن ها مجاهدين خلق - پسنديده نبود و از همان ابتدا مردم مسالمت جوی ايران را به توپ انواع افتراها بستند چون اگر رخ می داد و راه به دموکراسی و محترم شمردن رای مردم می داد، اساس جامعه مدنی را پی می ريخت، بدون شک عمری جاودانی به رژيم می داد. يادمان باشد که مثلا حکومت پادشاهی بريتانيا به نوعی ولايت فقيه بوده است – پادشاه قدرتمند با رييس کليسا يکی بوده است و هنوز هم پادشاه بی قدرت رياست کليسا را دارد – از قضا اين حکومت هم در سال های دور دستورالعملش « اوجب واجبات حفظ نظام است » بوده و بر همين اساس هر زمان که مردم آماده به دست گرفتن قدرت شده اند حکومت بخشی از قدرت را به مردم واگذار کرده تا جائی که تبديل به يکی از نمونه های دموکراسی در عالم شده، بی نيازی به انقلاب و تعويض حکومت. به زبانی ديگر رسم و راه اداره جامعه در آن جادوانه شده است. پس اگر جمهوری اسلامی هم می توانست مطابق با طرح جامعه مدنی و قبول مشارکت عمومی و تاسيس عدالتخانه واقعی و محترم شمردن رای مردم بنا می شد به قاعده جاودانه می شد. اما چنين نشد و همه می دانند، حتی مسوولانش که اينک حکومتی است مانند همه حکومت های ديگر و فانی است و روزی مانند هر حکومتی – جز مردم سالاران که جای انقلاب ندارند - جای خود به را به حکومتی ديگر خواهد داد.

کسانی که اين مژده را به مخالفان حکومت رساندند و اين غمنامه را در گوش ملت ايران سرودند که بازی از نو، باز بايد روزی حق خود بگيرند و حکومتی مطلوب خود به وجود آوردند، از کدام راه عبور کردند. من می گويم از راه خشونت. اول دست به ترور های معروف به قتل های زنجيره ای زدند. عواملش هم پيداست چه کسانی هستند. سعيد حجاريان راست می گويد وقتی که قتل ها رخ داد ما همگی به دست و پا افتاديم که کشور جای ماندن نيست. به هر جا متوسل شديم و ناگزير رازها برملا شد از جمله راز آن سفر منحوس که ما بيست و يک نفر می کرديم به ارمنستان و همان عاملان قتل های زنجيره ای نقشه ريختند که همه مان را به دره اندازند. اين راز را پيش از آن که به مراجع بين المللی بريم به مسوولان دولت گفتيم همان شد که حجاريان گفته است. در جای ديگر هم شرح داده ام که روزی در دفتر سردبير روزنامه – شمس الواغظين – من و او دعوت به ملاقات با کسی شديم که گفت از دبيرخانه شورای امنيت ملی آمده است افسری بود و گفت ما دو تن يا بايد محافظ قبول کنيم و يا اسلحه بگيريم...

در همان زمان سعيد حجاريان و يارانش شروع کردند با اشرافی که به کار اطلاعات داشتند و با استفاده از شوری که در کشور افتاده بود و پرده ای که از رخ خشونت طلبان برداشته شده بود، اطلاعات را پاکسازی کردن و روزنامه های منتشره در وقت به دنبال صبح امروز که راهگشا بود افتادن به افشاگری قتل ها و به قول گنجی نورانداختن به تاريکخانه ها، به طوری که داشت ريشه بدگاری ها خشکيده می شد و شايد به جرات بتوان گفت ريشه استبداد می خشگيد، اگر برنامه درست جلو می رفت و داشت عدالتخانه به دست می آمد. گام کوچکی نبود.

حالا در نظر آوريد آن روزها را که خشونت طلبان رسوا شده بودند و هزاران نفر در تشييع جنازه فروهر ها و پوينده و مختاری فرياد می زدند مرگ بر خشونت. و روزنامه ها هم پرده بالا می زدند و از اثرش سعيد امامی دستگير و در همان سلول از دنيا رفت، يارانش دستگير شدند و وزارت اطلاعات تصفيه شد. خب در اين حال قدرت طلبان و خشونت آئينان چه بايد می کردند تا اوضاع را به همين جا برسانند که امروز رسانده اند. خشونت تنها راهشان بود. که را هدف گرفتند. خوب دقت کنيد به شهادت ها که برملا شده و اسنادی که از پرده برون افتاده است. قصد کشتن عبدالله نوری و عطا الله مهاجرانی کردند، معلوم است چرا آقای نوری. و دکتر مهاجرانی هم به دليل آن که وی را دهنده امتياز به روزنامه های افشاگر می دانستند و روزنامه ها را دليل اصلی آن که به منظورشان نرسيدند. همان که منظورشان از قتل ها بود. چون روزنامه ها باعث شدند که نه تنها قتل های زنجيره ای به هدفش که ايجاد ارعاب بود نرسيد بلکه عقب هم رانده شدند و وزارت اطلاعات به دليل پافشاری روشنگران از دستشان خارج شد.

بعد از آن به ترور سعيد حجاريان رفتند و پيام فرستادند اين جواب داغی است که با مرگ سعيد امامی بر دل هامان گذاشته شده . در تاريخ دويست ساله ايران ترور کم نبوده است از اميرکبير بگير تا داريوش فروهر. وقتی قدرت علنی و عريان بود، ترور ها اسم فصد و اعدام نام می يافت و وقتی غيرعلنی شد آن وقت ترور بود و در همه حال از جانب آن ها که قدرت را داشتند و می خواستند از کف ندهندش. اما ترور حجاريان داغی بزرگ بود که در لحظه ای حساس بر دل جنبش دموکراسی خواهی و عدالت جوئی ملت ايران گذاشته شد. چرا حساس چون که در زمانی اتفاق افتاد که مردم ايران بيست و يک ميليون رای داده و اميدوارتر از هميشه تاريخ، خود را در يک قدمی آرمانی باستانی می ديدند.

نه بچه هائی که ديدم پشت در بيمارستان سينا قران سر گرفته بودند وقتی که حجاريان در کما بود و نه ما نمی دانستيم که موفق می شوند. نمی دانستيم که اين مانند تيری است که داور مسابقات دو و ميدانی در می کند، فرمان آغاز بود. به دنبالش همه آن ها که تصور نمی رفت در زندان، نود نشريه بسته، مجلس بی اعتبار، دولت بی اعتبار و بی اختيار، مردم دلسرد، انگار بيست ميليون رای به جوی آب تاريخ ريخته شد. چه کسی می دانست که چهارسال بعد از آن جنبش اثری نمی ماند و همه آن کاری که گفته می شد با کودتائی صورت می گيرد، همه آن کاری که فرمانده سپاه گفته بود با زدن دست و بريدن زبان ها خواهد کرد با صورت آرائی صورت خواهد گرفت. دانشجويان که آن زمان در نظرسنجی وزارت اطلاعات معلوم شده بود مردان محبوبشان به ترتيب عبارتند از عزت الله سحابی و محمد خاتمی و سعيد حجاريان و عبدالله نوری و عطالله مهاجرانی امروز از همه اين ها شايد سعيد حجاريان را تنها به اين دليل قبول دارند که او صادق ترين نمايندگان جنبشی می دانند که تمام آرزوهای دويست ساله نسل های ايرانی را با خود حمل می کرد. در تاريخ ايران به چنين روشنی آشکار نشده بود که دشمن عدالت و آزادی چه کسانی هستند. که بعد از ترور حجاريان شد.

از اين مقطع به بعد سرنوشتشان معلوم است، چنان که سرنوشت ملت ايران هم با همه دلسردی امروز آشکارتر از هميشه است. می ماند اين که ما از ياد نبريم خشونت را به عنوان مهم ترين عامل استبداد و استبداد را مهم ترين عامل عقب افتادگی. در يادمان اين روز را نگاه داريم که تازه اگر هم اکثريت ما از اين کار غفلت کنند باز تاريخ از ميان اين همه سعيد ها به تصادف بر سر راهمان سبز شده می داند که ياد کدام را نگاه دارد. سعيد عسگر، سعيد مرتضوی، سعيد امامی [ و هواداران و حاميانشان هر چه نام داشته باشند ] يا سعيد حجاريان. بگذاريد تمام ترقه ها و چراغان های ليزری را برای چهارشنبه سوری گرد آورند خود می دانند که راهی به جائی نمی برد و همان مردمی که عيد سعيد نوروزی را از باستان حفظ کرده اند و مخالفانش را مجبور به آن کرده اند که به سعيدی بپذيرندش، باز هم در مقابل مشيت تاريخ خرد خواهند شد. بهار می رسد حتی اگر کسانی در تصور باشند که با برف مصنوعی و بهمن ساختگی راهش را سد کرده اند. پرستوها می رسند و جوانه ها زده می شود. چيزی نمانده است. بهار خواهد شد. يک بار ديگر گزارش اول اين صفحه را بخوانيد در بيانش هيچ جای نوميدی نيست سعيد حجاريان را می گويم و حق با اوست که اگر جز اين بود بايد تاريخ عقب عقب می رفت و بشر به جنگل و غار پناه می برد.

دنبالک:
http://khabarnameh.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/5635

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'سالروز نفرت از خشونت، مسعود بهنود' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016