دوشنبه 31 فروردين 1383

آقای نبوی خود شما نيز به جعل و تحريف متهميد! محمد رضا درويش

19042004-ff-01.jpg
به سراغ قهرمانان نمي دانم، اما به سراغ انديشمندان، انديشمندانه بايد رفت. شتابزدگی، دستپاچگی و عصبيت نيز دردی دوا نمی کند. اگر متهم و قهرمان بعدی نيز انديشمند و صاحب نظری ديگر است، پس از هم اکنون منتظر ارائه فله ای نظرات انديشمندان اين مملکت توسط جنابعالی خواهيم بود؟

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

انگيزه نگارش مطلب آقای ابراهيم نبوی تحت عنوان «دکتر علی شريعتی، معلم شهيد ما» تنها به خود ايشان مربوط است اما جای سوال و شگفتی است که چنين انگيزه ای ايشان را به تحريف های متعدد و برخوردهای ساده انگارانه سوق داده است. دوری از طنز «واقعی» و دست آويختن به ابزار جعل و تحريف در مطلب ايشان، طنزی تلخ ساخته است. آنچه که نگارنده را به نگارش اين مطلب واداشت بهره وری از فرصتی است آنهم در ايام سالگرد شريعتی برای پرداختن به يکی از مسائل مهمی که در مطلب آقای نبوی مورد اشاره قرار گرفته که چه بسا موضوعی قابل تأمل و بررسی در مجموعه آثار شريعتی است: موضوع «جايگاه دموکراسی متعهد، دموکراسی، لائيسيته و امت و امامت در انديشه شريعتی». اما پيش از پرداختن به اين موضوع، چاره ای نيست جز اشاراتی کوتاه و اثبات مدعا در باره «تحريفها و برخوردهای ساده انگارانه» آقای نبوی. پلميک های سياسی که بيشتر از آن بوی عصبيت و آشفتگی به مشام می رسد را نيازی به پاسخ گوئی نيست. اينکه از نظر آقای ابراهيم نبوی عملکرد گذشته خودشان، عملکرد گذشته آقای حسين شريعتمداری، عملکرد گذشته مجاهدين خلق وعملکرد گذشته تک تک انصار حزب الله بر گردن شريعتی است، نيازی به پاسخ گوئی ندارد. بر اين عقيده ام که با آثار شريعتی پا به ميدان سياست گذاشته ام و امروزه نيز با تکيه بر عقل و شعور احساس خودم، مسئول افکار و آراء و عملکرد گذشته ام نيز می باشم همين و بس.
نگارنده در دو بخش اين نوشتار را تنظيم کرده است: در بخش نخست در پی آن است تا نشان دهد اصل مطالب ذکر شده از قول شريعتی در مطلب آقای نبوی به دور از جعل و تحريف چيست؟ در بخش دوم به دليل فرصت و مجال محدود در اين نوشتار، به توضيح تنها يکی از مطالب عنوان شده و سپس نقد و بررسی کوتاه آن می پردازد.
در مطلب آقای نبوی تيترهائی انتخابی برای عبارات تحريف شده و ياجملاتی بريده بريده از شريعتی از قبيل «اهميت تعصب»، «مردم گمراه»، «نقش رهبری»، «اهميت ولايت»، «رهبر مافوق بشر» و ... به چشم می خورد که برای کسانی که با آثار شريعتی آشنائی چندانی نداشته باشند، ديدگاه های ايدئولوگی فاشيست پرور تداعی می کند. آقای نبوی يا به دليل شتاب زدگی و يا به علت درماندگی و ضعف تئوريک مواردی را اشاره کرده است که يا در اساس ربطی به تيتر انتخابی ايشان ندارد و اصل موضوع راجع به مقوله ديگری است و يا با دست کاری کردن در جملات تلاش نموده تا نظر خود را به مخاطب القا کند
بخش نخست:
«اهمیت تعصب - نهضت تشبه به غرب همچون طوفانی، برج و باروی تعصب را که بزرگترین و قوی ترین حفاظ های وجود ملت ها و فرهنگ ها بود، فروریخت و راه برای نفوذ و ویرانی ارزشهای تاریخی و سنتی و اخلاقی ملت های شرق باز شد و مردم ما در برابر آن بی دفاع ماندند» (1)
رفرانس به اسلام شناسی در حالی که سه مجموعه آثار 16، 17 و 18 (اسلام شناسی 1، 2 و 3) وجود دارد، رفرانسی مبهم است و نگارنده با رجوع به هر 3 جلد اين مجموعه وهربار صفحه 85 چنين عبارتی را نيافت تا عبارت های پيش و پس آن را مورد بررسی قرار دهد. ناچارا برای روشن شدن مطلب و پرهيز از ساده انگاری، به عباراتی ديگر از دکتر شريعتی در باره تعصب اشاره می کند. شريعتی معتقد بود که آنچه را که به اشتباه در فرهنگ عمومی تعصب ناميده می شود جهل است و تعصب از مقوله ديگری است : ««تعصب» از عصبه است به معنی جمع و گروه. تعصب يعنی رشته ای که فرد را به گروه انسانی خود می پيوندد تا به حمايت و جانبداری از آن گروه بر می خيزد. حقه ای که زده اند اين است که جهل را به جای تعصب قالب زده اند. نمونه عالی تعصب در علی نمودار است که وقتی می شنود دشمن به قلمرو حکومت او تاخت و تاز کرده و زنی يهودی را که در ذمه جامعه اسلامی بوده است آزرده است، دردناکانه فرياد می زند: «اگر کسی از اينهمه درد بميرد، سرزنشش نبايد کرد» ولی معمولا رفتار احمقانه يک خشک مقدس بی شعور را تعصب می خوانند که اروپائی را به خانه اش راه نمی دهد اما به جامه اش راه می دهد ...» (2)
دکتر با اين برداشت از مفهوم «تعصب» (و نه برداشت رايج در جامعه که به قول شريعتی به « خشک مقدس بی شعور» اطلاق می شود) معنائی جمعی مراد می کند که برای گذار از جوامع قبيلگی، بدوی و پيرامونی به سوی جوامع مدرن وتشکيل مفهومی مدرن بنام «ملت» امری ضروری است تا اين جوامع با حفظ هويت وتکيه بر مسئوليت در قبال منافع ملی خويش به تعامل با غرب پرداخته و قربانی مطامع استعماری نشوند. حال ارتباط اين بحث و عباراتی از قول دکتر که از سوی آقای نبوی طرح شده و پس از آن «مردم گمراه» تيتر زده شده است، چه چيزی را القا می کند؟ «مردم گمراه - مردم باید زمام خود را به دست ولی بدهند وگرنه به گمراهی افتاده اند... امامت، منصبی است الهی و نه شورایی و انتخابی... امامت یک حق ذاتی است ناشی از ماهیت خود امام نه ناشی از عامل خارجی انتخاب...» (3)
نگارنده در اين باره نيز به م. آ. 7 و مبحث شيعه يک حزب تمام از ص 151 تا 167 رجوع نموده و جملات مورد نظر آقای نبوی را نيافت. در اين صفحات استراتژهای گوناگون ائمه شيعه دوازده امامی تشريح شده و تفاوت های آن ها در شرايط متفاوت مورد بررسی قرار گرفته است. شايد جملات فوق بصورت مجزا در عبارات های گوناگون و در آثار ديگر دکتر طرح شده و در جملات آقای نبوی با استفاده از نقطه چِين به هم مونتاژ شده تا منظوری خاص را القا کند. به هر صورت به اين موضوع همراه با تيترهای ديگر آقای نبوی مانند «نقش رهبری»، «انتخاب و رهبری»،«دموکراسی راس ها» و ... که به هم مربوطند، در بخش دوم خواهيم پرداخت.
تيتر ديگر آقای نبوی «اهميت ولايت» است که جمله ای از دکتر را به دنبال دارد. «اهمیت ولایت – قبول و ارزش همه عقاید و اعمال دینی، منوط به اصل ولایت است.» (4) خوشبختانه تنها رفرانس دقيق این عبارت کمک شايانی بود تا عدم ارتباط تيتر انتخاب شده و تحريف معنائی عبارت شريعتی روشن شود. اصل ولايت در عبارت فوق هيچ ارتباطی با تلقی رايج امروزين در جمهوری اسلامی که از آن انواع تلقی های «ولايتی» (مطلقه يا مشروط) تعبير می شود ندارد. اين جمله مثله شده که در پاورقی اسلام شناسی نيز آمده، مربوط به تکفير نامه ها و تهمت وهابی بودن شريعتی بوده که وی در دفاع از خود بعنوان مسلمان شيعه معتقد به «ولايت علی» و دوستدار خاندان محمد می گويد : «وقتی در همين عصر چاپ و ارتباط و وسايل ارتباط جمعی و خبری و کتاب و روزنامه و بلندگو و ضبط صوت و تلفن و تلگراف و ... است، به يک کتاب چاپ شده مشهوری که تازه نشر يافته و هزاران نسخه اش پخش شده و همه جا هست و مراجعه بدان، بسادگی خريدن يک کبريت از بازار است، دروغ می بندند و مطلبی را که در کتاب نيست و يا حتی نويسنده آنرا بشدت رد کرده است، به نويسنده کتاب نسبت می دهندو حتی به خود کتاب(!) و صفحه آنرا هم نشان می دهند و اين جعل و تحريف و تهمت را در برابر عموم طرح می کنند... وقتی ديشب من در برابر هزارها چشم و گوش و با دهها بلندگو و صدها ضبط صوت ... نتيجه گرفته ام که : «تشيع يک فرقه يا مذهب، در کنار فرقه ها يا مذاهب اسلامی نيست ، تشيع، اسلام منهای خلافت است» و به ده ها استدلال اثبات کرده ام که : قبول و ارزش همه عقاید و اعمال دینی، منوط به اصل ولایت است ... وقتی من فاطمه را - در طول تاريخ بشريت - واسطه العقد ميان دو دوران در زندگی انسان و دو سلسله در رهبری مردم و انجام رسالت بزرگ خدائی در زمين، يعنی «نبوت و امامت» معرفی می کنم و در جامعه ای که زن از هر فخری محروم است، او را وارث همه افتخاراتی که از آدم تا ابراهيم و از ابراهيم تا محمد گرد آمده می دانم و .... فرياد بر می آورند که : «... همين علی شريعتی در کتابها و سخنرانی هايش امامت را منکر شده است، حق علی عليه السلام را قائل نيست، حق صديقه کبری را کتمان می کند...» اما عده ای هم هستند که ارزش نقد و ميزان حسن نيت و ايمان و اخلاصشان در همين حدوده ااست، اما لحنشان بظاهر مودبانه است و شکلی را که برای« اعمال نقد» انتخاب می کنند، ممکن است برخی را دچار شک کند، مثلا يک لغت را از کتاب می گيرند و آن را اشتباها يا عمدا عوضی معنی می کنند و داد و قال راه می اندازند و يا چند خط از کتاب را نقل می کنند و موارد مثبت کتاب را، منفی تعبیر می کنند و ظاهرا شماره صفحات را هم – مثل ناقدين درست و حسابی – نقل می کنند، آنچنان که هر که نقد را بخواند اما کتاب را نخوانده باشد، خيال می کند راست می گويند »
آقای نبوی در تيتر ديگری آورده است «رهبر مافوق بشر». تيتر انتخابی، تحريف آشکار ديدگاه شريعتی است. تمام تلاش پيگير شريعتی که در آثار متعددش، زمينی کردن مذهب و برخلاف اعتقادات رايج، حتی «پيامبر» و «امام» را نه «مافوق بشر» بلکه انسانی هائی مافوق و برجسته خطاب کرده وحتی در اين باره مهر تکفير را به جان خريده است، چگونه حاضر می شود که «رهبر» مورد نظر آقای نبوی را «رهبر مافوق بشر» پيش بینی کند؟ با کمال تأسف جمله ای که در پی اين تيتر از قول شريعتی آمده نيز دست کاری شده است. ايشان از قول شريعتی آورده است : «رهبر مافوق بشر – امام، انسان مافوق و پیشوا است. ابرمردی است که جامعه را سرپرستی، زعامت و رهبری می کند. دوام و قوام جامعه بوجود امام بستگی دارد. امام عامل حیات و حرکت امت است. وجود و بقای امام است که وجود و بقای امت را ممکن می سازد. امام، پیشوا است تا نگذارد امت به بودن و خوش بودن و لذت پرستی تسلیم شود و بالاخره پیشوا است تا در پرتو هدایت او، امت حرکت و جهت خویش را گم نکند.» (شیعه یک حزب تمام، امت و امامت) از رفرانس مذکور هم بخوبی می توان چنين تحريفی را استباط نمود.« شیعه یک حزب تمام» و « امت و امامت» دو کتاب مجزا و در دومجموعه مجزا به چاپ رسيده اند (م. آ. 7 و 26). آيا منظور آقای نبوی کپی اين پاراگراف در هر دو کتاب است؟ اگر چنين است نشانی صفحه آن چرا در مطلب ايشان به چشم نمی خورد؟ ثانيا تيتر راجع به «رهبر» است و در عبارت واژه «امام» به چشم می خورد. اگر فرض بگيريم که عبارت عين جملات شريعتی است و دستکاری هم در آن صورت نگرفته، آيا استنباط آقای نبوی از مفهوم «امام» در اين جمله منسوب به شريعتی شکل خاص 12 امام شيعی است يا منظور سرپرستی، زعامت و رهبری عام اجتماعی در هر دوره ای است؟ در ارتباط با زعامت، حکومت و رهبری سياسی بطور عام، در کتاب «بازگشت به کدام خويش؟» که مربوط به سالهای آخر عمر شريعتی است، آمده است . «چنانچه گفتم، رسالت روشنفکران زعامت و حکومت و رهبری سياسی و اجرائی و انقلابی مردم نيست، اين کاری است که در انحصار خود مردم است و تا خود به ميدان نيامده است، ديگری نميتواند وکالتا کار او را تعهد کند.» (5) البته در همين باره نيز در همان کتاب امت و امامت مورد نظر آقای نبوی، که در دهه 40 به صورت سخنرانی ارائه شده نیز می توان درست خلاف آنچه را ايشان مراد کرده اند، را نشان داد : «چنان که از اطلاق اصطلاح امام حتی به پيامبران (ابراهيم) و به پيغمبر ما نيز برمی آيد، امام اعم از رهبر سياسی است، امام اعم از نگهبانان و سرپرست جامعه است، اعم از قهرمان يا پيشوای ابرمرديست که جامعه خودش را در زمان خودش، بطرفی ميراند، امارت ، سرپرستی، زعامت و حتی رهبری می کند، بلکه امام عبارت از «يک موجود انسانی است که وجودش، روح و اخلاقش، شيوه زندگيش، به انسانها نشان می دهد که چگونه بايد بود و چگونه بايد زيست.»» (6) در باره «رهبری مافوق بشر» و يا «امام، انسانی مافوق» برای نمونه باز به همان رفرانسی که آقای نبوی آورده، کتاب امت و امامت رجوع می کنيم . «امام يک «انسان مافوق» است، نه يک «مافوق انسان». يک مافوق انسان برای انسان نمی تواند «اسوه حسنه»(سرمشق نيک : لکم فی رسول الله اسوه حسنه [پيامبر خدا برای شما سرمشقی نيکوست]) باشد. .» (7) در اين جمله شريعتی نیز امامت پيامبر مورد نظر است و حتی پيامبر را نيز مافوق بشر نمی پندارد. توضيح بيشتر در حوصله مطلبی اينترنتی نيست و برای بازنگری بيشتر می توان به رفرانس های ذکر شده مستقيما رجوع نمود. و اما بخش دوم :

بخش دوم: دموکراسی ، دموکراسی متعهد و «امت و امامت» در نگاه شريعتی
برای روشن شدن و بررسی نگاه شريعتی قبل از هرچيز می بايست مفاهيمی چون «حکومت مذهبی»، «لائيسيته»، «دموکراسی متعهد»، « امت و امامت » و دموکراسی را در نگاه شريعتی از هم تفکيک کرده و مورد توجه قرار داد و سپس ارتباط معنائی و يا اجتماعی آنها را با همديگر در اين منظر بررسی نمود. در اين بررسی به قول خود شريعتی «جغرافيای کلام» و پروسه تحول و تکامل انديشه نيز به عنوان پرنسيپی علمی و تحقيقی حائز اهميت است.
حکومت مذهبی در نگاه شريعتی : « حکومت مذهبي رژيمي است که در آن به جاي رجال سياسي، رجال مذهبي (روحاني) مقامات سياسي و دولتي را اشغال مي کنند و به عبارت ديگرحکومت مذهبي يعني حکومت روحانيون بر ملت. آثار طبيعي چنين حکومتي يکي استبداد است، زيرا روحاني خود را جانشين خدا و مجري اوامر او در زمين مي داند و در چنين صورتي مردم حق اظهار نظر و انتقاد و مخالفت با او را ندارند. يک زعيم روحاني خود را به خودي خود زعيم مي داند، به اعتبار اينکه روحاني است و عالم دين، نه به اعتبار راي و نظر و تصويب جمهور مردم، بنابراين يک حاکم غير مسئول است و اين مادر استبداد و ديکتاتوري فردي است و چون خود را سايه و نماينده ي خدا مي داند، بر جان و مال و ناموس همه مسلط است و در هيچ گونه ستم و تجاوزي ترديد به خود راه نمي دهد بلکه رضاي خدا را در آن مي پندارد؛ گذشته از آن براي مخالف، براي پيروان مذاهب ديگر حتي حق حيات نيز قائل نيست. » (8) اين نظر شريعتی در کتاب « توين بی، تمدن - مذهب» آمده که تاريخ دقيق آن مشخص نيست البته از مباحث طرح شده در کتاب می توان استنباط کرد که نگارش اين کتاب احيانا پس از ديدگاه «امت و امامت» شريعتی که در 4 شب متوالی بتاريخ 11، 12، 13 و 14 فروردين ماه سال 1348 در حسينيه ارشاد سخنرانی شده صورت گرفته است. شريعتی در آثار ديگرش نيز به نقد حکومت های مذهبی و تجربه آنها در اروپا پرداخته و در نتيجه گيری به دفاع از نهضت لائيک کردن اين حکومت ها می پردازد : «بنابراين نهضت «لائيک کردن» رژيم حکومت، سازمان های اداری و تآسيسات و نهادهای اجتماعی و همه وجوه مختلف زندگی در جامعه، يعنی انسانی کردن زندگی اجتماعی. يعنی برای زندگی کردن در جامعه، قيد انسان بودن، جانشين قيد کاتوليک بودن، گردد و در اين صورت جبرا و منطقا يک روشنفکر آزاديخواه و انسان دوست نمی تواند «لائيک» نباشد. » (9) اين نظر دکتر در کتاب «بازگشت به کدام خويش؟» که طبق يادداشت ناشر مربوط به سالهای آخر عمر شريعتی است، آمده است.
يکی از ديدگاه های شريعتی که او را در زمان حياتش زير آماج تکفير قرار داد اين بحث قرآنی است راجع به جايگاه اختيارات مردم : «در قرآن همه جا بدون استثنا صف خدا و ناس يعنی مردم يکی است» و«يعنی در تمام آياتی که مسائل اجتماعی، سياسی و اقتصادی مطرح است – نه مستله فلسفی و علمی – هر جا که کلمه «ناس» آمده، می توان آن کلمه را برداشت و بجايش کلمه «خدا» قرار داد، و هرجا که «الله» آمده، اگر آنرا برداريم و بجايش کلمه ناس را بگذاريم باز جمله اش فرق نمی کند.» (10) اين ديدگاه شريعتی در سخنرانی «مذهب عليه مذهب» در تاريخ 22 و 23 مرداد 1349 در حسينيه ارشاد مطرح شده است. با چنين درکی از قرآن است که شريعتی در نتيجه گِری سخنرانی های «امت و امامت»، در شکل استراتژيک و دراز مدت، برای اداره جامعه، دموکراسی را «شکل نامحدود و هميشگی عادی رهبری جامعه» می داند. (11) «در تشيع علوی، دوره غيبت است که دوره دموکراسی است و برخلاف نطام نبوت و امامت، که از بالا تعيين می شود، رهبری جامعه در عصر غيبت، بر اصل تحقيق و تشخيص و انتخاب و اجماع مردم مبتنی است و قدرت حاکميت از متن امت سرچشمه می گيرد.» (12) تاريخ سخنرانی 9 آبانماه 1350 (ماه رمضان) تحت عنوان «تشيع علوی و تشيع صفوی» در حسينيه ارشاد است.
با اين وجود شريعتی در آن دوران، با اعتقاد به مبانی دموکراسی که سنگ بنای انديشه سياسی – فکری او را تشکيل می دهد تحت تآثير يک نظريه سیاسی قرار می گيرد و در نقد و کارکرد دموکراسی های غربی، به تجارب انقلابيون معاصر آن دوران بويژه پس از کنفرانس باندونگ، نظريه موجود «دموکراسی متعهد» را برای دورانی انتقالی پيش از ورود به مرحله دموکراسی می پذيرد. «همه انقلابيون معاصر، بر خلاف گذشتگان که روی کار آمدن رژيم انقلابی و سقوط رژيم ارتجاعی را پيروزی انقلاب می خواندند، معتقدند که تا سالها پس از استقرار انقلاب، هنوز عوامل ضدانقلابی و دستهای کوتاه شده دشمن و هنوز خطرهائی که موقتا گوش خوابانده اند و نيز مارهائی که از يک ضربه گيج و مدهوش شده اند اما هنوز زنده اند و حاضر و وجود دارند و همه فرصت می طلبند که، در آرامش پس از انقلاب، ناگهان سر بردارند و از درون نظام و نهضت را منفجر کنند» (13) حال در اين باره دو موضوع شايان توجه است :
1- بر اساس آنچه که در عبارات شريعتی آمده است، پذيرش اين نظريه از سوی شريعتی با انگيزه راه حلی برای مقابله با بازگشت و ممانعت از سوق دادن مجدد مردم به گذشته و ارتجاع است و راه حلی برای هموار نمودن مسير پس از انقلاب به سوی دموکراسی و مشروعيت دادن «رأی» ها و نه امکان بهره وری فرصت طلبانه «رأس»ها. پس اين نظريه يک راه حل سياسی و برخوردار از بن مايه ای جامعه شناختی است. بر اين اساس نمی بايست از آن تعبيری ايدئولوژيک و عقيدتی ارائه کرد. شريعتی خود در آغاز طرح اين مبحث به نکته ای اشاره می کند : «هرچه می گويم نظريه است و به عنوان جزم و قطع نيست، فقط به انديشيدن دعوت می کند و همين ! در اين مطالعه به نتايجی رسيده ام، اما نه شما بايد معتقد باشيد که آنچه می گويم صد در صد درست است و نه من خود معتقدم که صد در صد درست است. از نظرگاه علمی جامعه شناسی که رشته تخصصی من است تحقيقی شده است، که می شنويد. شما خود با تفکر و جستجوی بيشتر با پرسش و طرح در مجامع علمی، بايد کاری کنيد که اين مسائل پخته و حلاجی شود و اين مقدمه ای بر همه سخنرانی ها و نوشته هايم بپذيريد» (14)
2- شريعتی به اقتباس يک نظريه سياسی پرداخته و آن را در کل انديشه سیاسی خود جای داده است. بر اين اساس بايد توجه نمود که اين نظريه مساوی است با انديشه سیاسی وی و يا برعکس تعبير درستی نيست. رضا عليجانی نويسنده ای که هم اکنون در زندان بسر می برد و «شريعتی شناسی» برجسته ای است و دو جلد کتاب در معرفی انديشه و ديدگاه های شريعتی تحت عنوان «رند خام – شريعتی شناسی» تاکنون به چاپ رسانده در مقاله ای تئوريک به بررسی «فلسفه سياسی يا نظريه سیاسی» شريعتی در بهار 1373 به چاپ رسانده (15) که برای مطالعه بيشتر در اين زمينه می توان به آن رجوع نمود.
با توجه به دو موضوع اشاره شده نمی توان نظريه «دموکراسی متعهد» را مساوی با ديدگاه عقيدتی وی در زمينه «امت و امامت» دانست هرچند در اين باره خود شريعتی از بحث «امت و امامت» برای طرح موضوع ياری طلبيده باشد. شريعتی در بحث «امت و امامت» که مربوط به اواخر دهه 40 است به مبانی نظری تشيع در ارتباط با مفهوم «وصايت و شورا» پرداخته است. البته بايد توجه نمود که مفاهيمی چون «امام» و «امت» در تعبیر شريعتی هيچ ارتباط معنائی با «امام امت» و «امت امام» در نظام ولائی کنونی ندارد. برای پرهيز از «ساده انگاری های عاميانه» می بايست تمام تعابير مطروحه از سوی شريعتی را بعنوان اجزائی از کل اندام تفکر شريعتی در نظر گرفت. از آنجائيکه شرح اين مفاهيم در حوصله اين مجال نيست، علاقه مندان را به خود نوشته های شريعتی رجوع داده و در اينجا تنها به ملاحظاتی کوتاه پيرامون تئوری «امت و امامت » اکتفا می کنيم. شريعتی در ارتباط با رويدادی تاريخی پس از پيامبر و ماجرای سقيفه و اختلاف تاريخی تشيع و تسنن در ارتباط با شورای سقيفه و يا وصايت پيامبر و ولايت امام علی، نظريه «امت و امامت» را پايه ريزی می کند. محموعه بحث هائی که در ارتباط با نظريه «امت و امامت» شريعتی معمولا طرح می شود، بيشتر به ارتباط آن به مفهوم عرفی «دموکراسی» مربوط می شود. به عبارتی بحث مشروعيت حقوقی نظام سياسی (16) که در دموکراسی مبتنی بر اراده شهروندان و انتخاب مردم است در ارتباط با «امت و امامت» که بحثی اعتقادی است، چگونه قابل جمع و قابل تبيين است؟ برای پاسخ به اين ضرورت فکری، او پس از شرح ويژگی هائی که «امام» بعنوان الگو می بايست برخوردار باشد، از پيامبر و امام علی نمونه و الگوهای زمينی با ويژگی های انسانی ارائه می دهد و ضرورت اعتقاد به امامت در نگاه شيعی را تتبيين کرده و سپس مسئله چگونگی «تعييين امام» را تشريح می کند. شريعتی توضيح می دهد که در نظامات اجتماعی، تعييين مقام رهبر يا حاکم از طريق «انتخاب»، از طريق «کودتا»، از طريق «غلبه»، از طريق «وراثت» و از طريق «انقلاب» صورت می پذيرد. (17) سپس می افزايد : «اکنون اين مسئله مطرح است که آيا امام بايد «نصب» تعيين شود يا به «انتخاب» و يا از طرف پيغمبر يا امام پيشين کانديدا بشود؟ به نظر من جواب هر سه منفی است. زيرا مقام هائی که به وسيله يک عمل ارتباطی، يک عامل خارجی تحقق پيدا می کند مثل : رياست يک اداره که با عمل «نصب» از طرف مافوق انجام می شود، يا وکالت مجلس که با عمل «انتخاب» و اخذ آراء اکثريت تحقق می يابد... اما نوع ديگری از درجات و مقامات در انسانها وجود دارد که نه با انتصاب تحقق پيدا می کند و نه با انتخاب و نه مفهوم کانديداتوری در باره اش صادق است، زيرا، در هريک از اين اشکال، «تعيين» منشاء اعطای قدرت و تعيين حق، در خارج از شخص است: در نصب، از بالا، در دموکراسی، از پايين (مردم) و در وراثت از «پشت پدر : صلب، شکم مادر: بطن»، اما در اين مورد، منشاء حق، خود شخص است. » (18) «اگر همه مردم عرب، حتی همه مردم جهان، در يک انتخابات کاملا آزاد، در سال دهم هجری، می آمدند و به محمد بن عبدالله، طليحه، اسود عنسی و مسلميه – که هر چهار تن در اين زمان اعلام نبوت خويش را کرده بودند – به نبوت رأی می دادند و مسلميه اکثريت نزديک به اتفاق آراء عرب را می آورد و محمد بن عبدالله حتی يک رآی هم نداشت، دموکرات ترين روشنفکر ليبرال امروز هم از من توقع ندارد که برای همه اين آراء پشيزی ارزش قائل باشم.» (19) «بنابر اين، امامت يک حق ذاتی است، ناشی از ماهيت شخص که منشأ آن خود امام است، نه عامل خارجی «انتخاب» و نه «انتصاب» ؛ منصوب بشود يا نشود، منتخب مردم باشد يا نباشد، امام هست، چرا که دارای اين فضائل است؛ خواه در زندان متوکل باشد يا بر منبر پيامبر، همه امت بر سر دستش گيرند يا نگيرند و جز هفت هشت تن ارزشش را نشناسند.» (20) شريعتی با طرح مسئله و تشريح اين جنبه اعتقادی در ديدگاه شيعی به پاسخ گوئی به امر «تعيين امام» می پردازد. او با تفکيک دو مفهوم «تعيين» که جنبه اعتقادی و «تشخيص» که جنبه عرفی دارد، نظريه «امت و امامت» را توضيح می دهد : «در اينجا تعيين و نصب و انتخاب هيچکدام نيست و از يک وجهه ديگر همه اش هست، زيرا همه يکی است؛ تعيين و نصب و انتخاب الماس به الماس بودن نيست، به نگين انگشتر نشاندن است.» (21) در اين نگاه امام همچون الماسی است که با انتخاب مردم در نگين انگشتر می نشيند و انتخاب يا رد الماس بعنوان نگين در حوزه مسئوليت دينداران است، اما نتيجه امر در هر صورت از ارزش الماس نمی کاهد. و ارتباط جايگاه حقوقی مردم نيز با مقوله امامت نيز از همين طريق روشن می شود. از يکسو مفهوم حقانيت 12 امام شيعه اماميه است و از سوئی تشخيص و تصميم مردم در انتخاب امام و يا انتخاب خلفای ديگر. «در اينجا نبايد ديگر از امام و امامت سخن بگوئيم، بلکه از وظيفه مردم در تشخيص امام و مسئوليتی که در قبال اين تشخيص پيدا می کنند سخن بگوئيم. و رسالت پيغمبر در برابر اين مسئله خطير» (22) با توضيح اين مفاهيم جايگاه امامت و همچنين «وصايت و شورا» در نگاه شريعتی روشن می شود. دوران 12 امام شيعه دوران وصايت است و پس آن «دوره بيعت و اجماع و شورا و دموکراسی آغاز می شود. که شکل نامحدود و هميشگی عادی رهبری جامعه» (23) نکته حائز اهميت آنکه، طرح اين گونه مسائل در شرايطی است که اولا اين مباحث موضوعاتی در حوزه اعتقادی است، ثانيا دامن زدن ناشيانه به اين مسائل همچون قرون گذشته بر کينه و دشمنی بين مسلمانان شيعه و سنی می افزايد و در نتيجه چگونگی طرح آنها از حساسيت خاصی برخوردار ست و ثالثا طرح اين مباحث که با آراء و افکار تفکر سنتی هماهنگی و همسو نيست، خطر ارتداد و تکفير را نيز به همراه خواهد داشت. بر اين اساس دموکراتيزه کردن اين مباحث توسط شريعتی آنهم در دهه 40 کار آسانی نبوده است.
حال با اشاره به تفکيک مفاهيمی چون «حکومت مذهبی»، «لائيسيته»، «دموکراسی متعهد»، « امت و امامت » و دموکراسی در نگاه شريعتی به ارتباط معنائی و يا اجتماعی آنها با همديگر نيز اشاره می کنيم. پذيرش نظريه «دموکراسی متعهد» بعنوان مرحله ای انتقالی پيش از ورود به دموکراسی از سوی شريعتی ناظر بر پذيرش راه حلی برای مقابله با بازگشت و ممانعت از سوق دادن مجدد مردم به گذشته و ارتجاع است و يا ناظر بر شرايط و مواردی که در آن برخی از جوامع بدوی، منحط و يا عقب مانده که از ابتدائی ترين الزامات دنيای مدرن (امکان استفاده از ابزارهای دموکراتيک محرومند) مورد بررسی قرار گرفته است. اين نظريه در گفتمان روشنفکری دهه 40 در سطح بين المللی مورد پذيرش بوده است. از سوئی گفتمان روشنفکری امروز در عرصه بين المللی، پس از 4 دهه تجارب نوين جهانی وازسوی ديگر تجارب ملی ما با عبور از انقلاب بهمن 57 نشان می دهد که محصول نظام های متکی بر«دموکراسی متعهد»، خود مادر استبداد، ارتجاع و فسادهای بوروکراتيک با اشکالی ديگر است. لذا با توجه به آرمان ها و «انديشه سياسی» شريعتی می توان به نقد پذيرش چنين نظريه ای پرداخت. نگارنده با شناختی نسبی که از آثار شريعتی دارد، ترديدی به دل راه نمی دهد که اگر شريعتی امروزه در حيات بود خود از منتقدان اساسی اين نظريه به شمار می رفت.
بر اساس تئوری «امت و امامت» شريعتی، پس از پيامبر تا دوران غيبت دوران وصايتی است که مبتنی بر عملکرد و ويژگی های پيامبر و12 ائمه شيعه اماميه بعنوان نمونه های برجسته (اسوه حسنه) استوار گرديده است و از آغاز دوره غيبت به اين سو، با توجه به درکی که شريعتی از «حکومت مذهبی» و «لائيسيته» ارائه می دهد، دوران شوری و دموکراسی آغاز شده است. هرگونه کوشش و توجيهی برای مشروعيت بخشيدن به نمونه های وصايتی با تکيه بر نظريات شريعتی، بويژه با توجه به توسعه و پيشرفت اجتماعی جامعه ايران و رشد فکری و فرهنگی آن از انقلاب به اين سو، در تناقض آشکار با انديشه سياسی او قرار دارد و در واقعيت نيز کوششی عبس و چه بسا خطرناک است.
شريعتی خود نيز در آخرين آثار خود در دهه 50 می گويد : «چنانچه گفتم، رسالت روشنفکران زعامت و حکومت و رهبری سياسی و اجرائی و انقلابی مردم نيست، اين کاری است که در انحصار خود مردم است و تا خود به ميدان نيامده است، ديگری نميتواند وکالتا کار او را تعهد کند. بهترين چهره های روشنفکری، در مرحله پيروزی يک انقلاب، نشان داده اند که زعمای خوبی نبوده اند. در رهبری هائی که در آن تنها چهره روشنفکران همه جا به چشم ميآمده است، غيبت توده کاملا محسوس بوده است» (24) بديهی است چنين ديدگاهی در تناقض با هر گونه نخبه گرائی و به نوعی در تضاد با نظريه هائی از نوع «دموکراسی متعهد» قرار می گيرد.
در پايان يک توصيه و يک سوال از آقای ابراهيم نبوی. ضمنا شما قول داده ايد که تا دو یا سه روز دیگر نظرات یکی دیگر از قهرمانان مملکت ایران را(و نه نظرات و برداشت های شما از افکار ايشان را) درج نمائيد.
به سراغ قهرمانان نمي دانم، اما به سراغ انديشمندان، انديشمندانه بايد رفت. شتابزدگی، دستپاچگی و عصبيت نيز دردی دوا نمی کند. اگر متهم و قهرمان بعدی نيز انديشمند و صاحب نظری ديگر است، پس از هم اکنون منتظر ارائه فله ای نظرات انديشمندان اين مملکت توسط جنابعالی خواهيم بود؟

-----------------------------

پاورقي:

1 - اسلام شناسی – ص 85
2 - م. آ. 26 – ص 513 و 514
3 - شيعه يک حزب تمام ص 151 و 167
4 - اسلامشناسی، ج 1، ص 86
5 - م. آ. 4 – ص 257
6 - م. آ. 26 – ص 548
7 - م. آ. 26 – ص 549
8 - م. آ.22 – ص 197 و 198
9 - م. آ.4 – ص 267
10 - م. آ.22 – ص 26
11 - م. آ.26 – ص 632
12 - م. آ.9 – ص 224
13 - م. آ.26 – ص 620
14 - م. آ.26 – ص 487
15 - ميعاد با علی – يادواره هفدمين سالگرد شهادت دکتر علی شريعتی - نشر تفکر
16 - Legitimacy
17 - م. آ.26 – صص 564 تا 575
18 - م. آ.26 – ص 575
19 - م. آ.26 – ص 579
20 - م. آ.26 – ص577
21 - م. آ.26 – ص 580
22 - م. آ.26 – ص 579
23 - م. آ.26 – ص 632
24 - م. آ. 4 – ص 257

-------------------------


در همين زمينه:

- آقای نبوی خودتان متهمید، صوفي روشني
- سيد ابراهيم نبوي و افشاي عوامل استبداد و ارتجاع، ف.م.سخن
- پدر، مادر، خودتان متهمید! سيد ابراهيم نبوي
- ز هزل و لاغ تو آزار خيزد، مزاح سرد آب رو بريزد، پاسخي به نوشته ابراهيم نبوي درباره شريعتي، نوش آفرين بينا
- دکتر علی شریعتی، معلم شهید ما، سيدابراهيم نبوي

دنبالک:
http://khabarnameh.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/6625

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'آقای نبوی خود شما نيز به جعل و تحريف متهميد! محمد رضا درويش' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016