يكشنبه 10 خرداد 1383

مراجعه به نهادهای بين المللی، حق همه مردم، مسعود بهنود

خشگ مغزان باور دارند که مردم هرگز سئوال نخواهند کرد که چرا عامل فاجعه کوی دانشگاه راست راست می گردد ولی عوامل شکنجه و آزار زندانيان در ابوغريب به عدالت مبتلا شده و حتی رييسشان هم برکنارست

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

آن چه ناصرزرافشان مبارز سياسی، وکيل و روشنفکر دردآشنا در نامه ای به وکيل مدافع خود نوشته است اشاره به نکته مهمی از ماجرائی است که خشگ مغزی سعی در وارونه جلوه دادن آن دارند.

همان ها که گرفتار شيزوفرنی مزمن، خواب پايان دادن به تمدن ليبرال دموکراسی را می بينند که به دليل آزادی انسان در آن ها، محبوب و مطلوب اکثر مردم ايرانست و با اين ترفندها هم دموکراسی از چشم ها نمی افتد.

دکتر زرافشان از همان زندان اوين که بعد سال ها به آن بازگشته و از سی سال پيش با گوشه های آن آشناست نوشته است "وقتى در جهان واحدى نظام هاى سياسى وجود دارند كه اكثريت مردم خود را در داخل وطن خود ناتنى به حساب آورند، در همان حال در همين جهان نظام هاى دموكراتيك تر هم وجود دارند طبيعى است كه تفكيك ميان خارجى ها و داخلى ها بيرنگ تر و بى اعتبارتر شود. اگر مرز، وطن و مليت فقط ضابطه هايى باشند كه تنها محدوده قلمرو سركوب و چپاول يك نظام استبدادى خودى را مشخص سازند، آنگاه ديگر چنين تفكيكى اعتبار ندارد."

دکتر زرافشان اين بار به جرم انجام حرفه خود در وکالت خانواده های قربانيان قتل های زنجيره ای زندان پر افتخاری را متحمل می شود، و وجودش در زندان يادآور قتل سبعانه فروهرها، مختاری و پوينده رفت. نامه اش به يکی از فريبکاری های رايج خشگ مغزان اشاره می کند. اين فريبکاری را می توان در دشمن انگاشتن تمام جهان و نهادهای مدنی بين المللی ديد. نهادهائی که بشر بر اساس تجربه های قرون و اعصار تلخ خود برای دفاع از تمام مردم جهان – بی هيچ استثنائی در رنگ و پوست و نژاد و جنسيت آن ها و تنها بر اساس انسان بودنشان – در مقابل قدرت ها آفريده است، برای جلوگيری از فجايع بشری، انباشته شدن خشم ها و تراکم نفرت و ناگزير شدن انقلاب های خونين. تاسيس اين نهادها از جمله مهم ترين دستاوردهای بشری است که قرن بيستم حق دارد به آن مفتخر باشد. و اگر نبودند صد چندان فاجعه ای که بر انسان ها در نقاط کور جهان جاری است افزون می شد.

اين نهادها نگهبان آزادی و حقوق انسان ها هستند و توسط مردمان جهان و نه کشوری خاص تاسيس شده اند و فراوانند. البته که مقر بيشترشان در جوامع مردمسالارست و به طور طبيعی نمی توانند در جوامعی مامن گيرند که حکومت هايشان به قواعد مردم سالاری و آزادی بيان متعهد نيستند. اين نهادها دو کار بيش تر نمی کنند اول آن که وقتی ستمی ديدند و به آن مطمئن شدند به گوش آزادگان جهان می رسانندش و ديگر آن که گاه با دادن جايزه ای، گاه با تخصيص اعتبارهای مالی تشويق کننده و گاه حتی با نامه ای اما به امضای گروهی معتبر صاحب نام و گاه تنها با اعلام نام دردکشيده ای و يا خادمی به حقوق بشر، به بزرگداشت انسان های گرفتار و مبتکر و مسالمت جو می روند. از همين رو برندگان جوايز و گزينش های حقوق بشری هشتاد در صدشان از کشورهای پيرامون هستنيد و يا کسانی که مانند مادر ترزا و دکتر شوايزر به اينان خدماتی کرده باشند. اين نهادها متعلق به جامعه بشری اند، از آن همه مردم دنيا هستند هم از اين رو کسی در آن ها بيگانه نيست، زنجير انوشيروان هستند که هر کس به آن ملتجی شد خبرش را به دنيا می رسانند و کاری بيش از اين نمی دانند. همان اندازه از شکنجه در زندان های ابوغريب و گوانتانامو به فغان می آيند که از قتل کسی مانند زهرا کاظمی و يا بدکاری های ايدی امين و صدام و ديگران در گوشه گوشه جهان.

بدگوئی از نهادهای بين المللی مانند مقاومت در مقابل مردم سالاری در همه پنجاه سال گذشته از جانب خشگ مغزان قدرتمدار بر ما تحميل شده است. حکومت شاه که به گفته مقاماتش دو هزار زندانی سياسی داشت بارها و بارها اعلام داشت که اين ها زندانی سياسی نيستند بلکه خرابکارند . حکومت شاه بارها و بارها مبارزان سياسی را به جرم گفتگو با خبرنگاری خارجی و يا ملاقات با نماينده حقوق بشر سازمان ملل گرفت. حکومت شاه مترجم ايرانی نماينده ای را که اروپائيان برای نظارت بر محاکمه پرويز نيکخواه و همکاران وی فرستاده بودند ده سال به زندان انداخت. شاه خود جمله ای داشت که می گفت ما دموکراسی خودمان را داريم و احتياجی نداريم به اين که کشورهائی که در کار خود مانده اند به ما درس دموکراسی بدهند. اين را بارها گفت. در مذاکرات خصوصی به دوستان خارجی خود می گفت من هر وقت احساس بکنم که مردم قابليت آزادی دارند خودمان زودتر دست به کار می شوم. آيا همه اين ها برای نسل امروز هم آشنا نيست. آيا خشگ مغزان جز اين می گويند امروز. همين شعارهای اين دو سه ماهشان عين شعارهای شاه و علم و هويدا در سال های دهه چهل است که می گفت مردم از بازی های سياسی – يعنی دوره مصدق _ خسته شده اند و رفاه می خواهند. گيرم او می گفت فره ايزدی که به شاه داده شد مشکلات را حل می کنند و برای ايرانيان شاه مقامی بالاتر از اين ها دارد که بتواند ديکتاتور شود و فرهنگ کهنسال ما بيش تر از غربی ها سابقه حقوق بشر دارد و برای اثبات اين سخن به منشور کوروش اشاره می کرد حالا گفته می شود که اسلام همه چيز دارد و نيازی به منشور حقوق بشر ندارد. در هر دو اين دوره ها، نظر قدرت حاکم اين بود که اگر مردم مفری بيابند از طريق نهادهای بين المللی آنگاه به داده رضايت نخواهند داد و نخواهند پذيرفت که سرنوشتشان همين است و همواره دست در برابر صاحبان قدرت دراز نمی کنند که همانند نان، تکه ای هم آزادی به آن ها احسان کنند.

روشنفکران، نويسندگان و هنرمندان ما همه، وقتی در جامعه جهانی تشويق می شوند به يک لحظه از چشم خشگ مغزان می افتند، اما آن گاه که به خودشان می رسد از مصرف هيچ اشاره جهانی ابا ندارند که به بزرگ نمائی آن هم می کوشند چه مقاله روزنامه نگار و استاد دانشگاهی باشد در تائيدشان و چه وزير و صاحب قدرتی آمده به دريوزه نفت و تجارت. مانند همين ديروز که چاپ شدن عکس يکی از خودی هاشان را در يک کتاب غير معتبر علمی، که با دادن چهل دلار برای همه ميسرست به عنوان انتخاب فلان به سمت "دانشمند سال 2003 جهان" در صدا و سيما و نشرياتشان بارها منعکس کرده اند اما اعتباری که مجامع علمی جهان برای دکتر سروش قائلند از نظرشان موضوعی گزنده ای می شود در اثبات وابستگی دارنده اين اعتبار. معتبرترين جايزه جهانی صلح که همان جايزه سالانه نوبل باشد وقتی به بزرگوار بانوی ايرانی می رسد در خبرهای گزنده و طعنه زن خود تنها به مبلغ نقدی آن می پردازند و ريشخند کنندگان می نويسند برنده جايزه چند ميليارد تومان. و ايشان را آلت دست قدرت های خارجی می دانند.

افشاگری های مطبوعات آزاد جهان و پی گيری های سازمان صليب سرخ را درباره آزار زندانيان ابوغريب بزرگ می کنند و بر همان اساس فرمان پايان حقوق بشر را صادر می فرمايند که به همين نشانه غرب و نهادهای بين المللی اش بايد روی خود را کم کنند و نهادهای بين المللی جهان مدافع انسان ها از حقوق بشر نگويند چرا که چند سرباز وحشی صفت آمريکائی و يا انگليسی بيمار زندانيان را آزار داده اند. اما نمی گويند به مردم که همين روزنامه ها و نهادها بوده اند که آن بدکاری ها را افشا کردند. اما افشای شکنجه دادن آمريکائی ها وظيفه است اما تاکيد همان نهادها بر لزوم پی گيری قتل زهرا کاظمی در زندان های ايران، نشانه دشمنی شان با مردم ايران و مخالفتشان با مسلمانان. از اين دست شوخی ها فراوان است و باور نمی دارند خنده مردم فرهيخته و آگاه ايران را که از آنان می پرسند که چرا آن ها که پی گير ماجرای قتل های زنجيره ای بودند يا مانند اکبر گنجی و ناصرزرافشان به حبس درافتاده اند و يا مانند سعيد حجاريان ترور شده اند. خشگ مغزان باور دارند که مردم هرگز سئوال نخواهند کرد که چرا عامل فاجعه کوی دانشگاه راست راست می گردد و تازه توقع داشته که از مردم کردستان هم برای ورود به مجلسی که صلاحيتش برای نمايندگی آن تائيد شده بود رای هم بگيرد، ولی عوامل شکنجه و آزار زندانيان در ابوغريب به عدالت مبتلا شده و حتی رييسشان هم برکنارست.


حکايت آن است که راست و صاف و پوست کنده خشگ مغزان، در چشم مردم فهيم ايران و هم مردم جهان ايستاده اند و می گويند هيچ کس و هيچ نهاد بين المللی مدافع حقوق بشر و هيچ روزنامه نگاری به ما کاری نداشته باشد تا همه آن کنيم که می کنيم. اما چه کنند که باوراندن اين گفته های بی پايه به مردمی که روز به روز آگاه تر می شوند و از آنان روی برمی گردانند، دشوارتر شده است. تبليغ اين که رجوع به نهادهای بين المللی جرم ملی است و خلاف ديانت، روز به روز نخ نما تر می شود. لبخند مردم را نمی بينند.

هنوز دو ماهی از انقلاب نگذشته بود که دولت مهندس بازرگان را زير فشار گذاشتند که خانم کيت ميلت مدافع حقوق زنان و نماينده ديگری از نهادهای مدافع حقوق بشر را از کشور بيرون کنيم. مهندس بازرگان به دومی رضايت نداد و شنيديم که به آنان گفت اين نهادها همان هستند که تا دو ماه پيش ما خطر کرده و به آن ها از ظلم دادگاه های نظامی پناه می برديم. چگونه است که حالا دشمن شده اند.

باری می فرمايند :
هر چه کنم من رواست، گرتو بنالی خطاست.

[سايت مسعود بهنود]

دنبالک:
http://khabarnameh.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/8352

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'مراجعه به نهادهای بين المللی، حق همه مردم، مسعود بهنود' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016