دوشنبه 12 مرداد 1383

دلالان و واسطه گرها در ايران طبقه متوسط مدرن را به حاشيه رانده اند، گفتگوي بهمن احمدي امويي با علي اکبر قنبرپور

دکتر علی اکبر قنبرپور، پس از 20 سال تحقیق و مطالعه، اینک به گفته خودش قادر است در مورد دولت اقتدارگرا و تئوری های دولت مدرن حرف بزند. او به زحمت تن به مصاحبه داد، می خواهد همچنان ناشناخته باقی بماند، اما یافته هایش در مورد طبقه متوسط مدرن و سنتی ایران و جهان آن چنان بدیع و تازه اند که به هر زحمتی بود او را راضی به انجام این گفت و گو کردم با هم می خوانیم

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

- ویژگی های طبقه متوسط مدرن فعلی جهان سوم یا کشورهای جهان جنوب چیست؟ این طبقه در چه شرایطی قرار دارد و دارای چه ویژگی هایی است؟
- طبقه متوسط جدید در جهان سوم برای اولین بار در سالهای 50 و 60 میلادی که دوران خلق تئوری های نوسازی و توسعه بود مورد توجه محققین قرار گرفت. آن زمان دانیل بل جامعه شناس آمریکایی برای این طبقه 14 مشخصه و ویژگی را تعریف کرد و گفت که بخشی از این خصلت ها مترقی و بخشی ارتجاعی است. بخشی از آنها میل به پیوستن به طبقه مسلط و حاکم را دارند و بخشی دیگر از این خصلت ها در همگرایی با طبقه کارگر جدید است. او تحلیل کرد: در بین تمامی این خصلت ها آنچه که به طور برجسته خود را نشان می دهد این است که طبقه متوسط در کشورهای جهان سوم به طور عمده یک نیروی مترقی و سازنده است. دانیل بل بر این باور بود که طبقه متوسط مدرن در کشورهای جهان سوم برخلاف کشورهای صنعتی و پیشرفته یک طبقه وارداتی است، بعدها با مطالعاتی که هالپر بر روی آسیا و آفریقا داشت و پس از آن پژوهشهایی که جانسون در کشورهای آمریکای لاتین انجام داد پژوهشگران علوم اجتماعی اینگونه تحلیل کردند که در کشورهای جهان سوم طبقه متوسط جدید یک نیروی وارداتی است. به این مفهوم که طبقه متوسط جدید که در کشورهای سرمایه داری پیشرفته محصول یک تغییر و تحول تدریجی بود از شیوه تولید کشاورزی به طرف تولید صنعتی و از تولید صنعتی به سرمایه مالی یعنی از تولیدات خرده و کوچک به طرف کارخانجات بزرگ تولیدی و مجتمع های صنعتی – تولیدي و سپس کلان شهرهای سرمایه مالی و شبکه تجاری-تولیدی وابسته به آن، در کشورهای جهان سوم این شیوه ایجاد طبقه متوسط و تطور آن در شکل غالب خود به وقوع نپیوست. در این کشورها دولت مدرن یک نظام و مفهوم وارداتی بود.
تقریبا در اواسط قرن بیستم شیوه تولید سرمایه داری و یا به بیان بهتر شیوه تولید صنعتی به عنوان یک فورماسیون اجتماعی مسلط در تمام کشورهای جهان مورد پذیرش قرار گرفته بود. بنابر این، این امر که پیش از این پذیرش و تحمیل تولید صنعتی مدرن، کشورهای جهان سوم دارای چه نوع روش تولید اجتماعی و اقتصادی بودند اهمیت خود را از دست داد.
آنچه که دارای اهمیت بود این بود که این کشورها در مسیر پروسه ای قرار گرفتند که آنرا می توان دوران عبور از شیوه تولید بومی به شیوه تولید صنعتی و مدرن نامید. در این فرآیند شیوه های تولید بومی کنار گذاشته شد و یا به صورت حاشیه در حال استحاله در متن شرایط جدید باقی ماندند و یا اینکه مجبور به انطباق با شیوه تولید صنعتی وارداتی با شرایط ویژه آن شدند.
بر این اساس شیوه تولید صنعتی و دولت مدرن به عنوان تنها و مسلط ترین شیوه تولید و روش جامعه داری در کل جهان مستقر شد؛ و همه کشورهای جهان سوم به موازات پذیرش تولید صنعتی، دولت مدرن را نیز با ویژگیها و شرایط آن پذیرا شدند.
بنابراین، این کشورها دولت مدرن با ضمائم آن یعنی قوه مجریه، و نظام پارلمانی را نیز پذیرا شدند و در وضعیت انطباق اداره کشورشان با این شرایط نوین و جدید قرار گرفتند. بر اساس همین روند بود که پژوهشگران دوره توسعه و نوسازی به این باور رسیدند که برخلاف کشورهای صنعتی و سرمایه داری کلاسیک، طبقه متوسط مدرن در کشورهای جهان سوم مسیر طبیعی خود را طی نکرده و همانند دولت مدرن و شیوه تولید صنعتی یک مقوله وارداتی است. بر اساس تحلیل هالپر این نیروی وارداتی به دلیل اینکه مدرنیزاسیون را در درون خود نهفته دارد پیام آور نوسازی و مدرن گرایی در کشورهای جهان سوم است، این نیروی اجتماعی بر اساس تعریف آنها مبشر آزادی و نوسازی، استقرار مدرنیزاسیون و موتور متحرکه تحول زندگی اجتماعی جهان جنوب به طرف شیوه تولید صنعتی و دولت مدرن است.
ریمون آرون که جلال آل احمد هم به شکل سطحی تلاش کرد نظرات و دستاوردهای او را در مورد طبقه متوسط در ایران بازسازی و بیان کند نیز بر این باور بود که طبقه متوسط مدرن در کشورهای جهام سوم دارای سه خصلت مهم و اصلی است: این طبقه بومی و سنتی بودن را قبول ندارد و بنابراین ضد سنت است،می خواهد هرچه سریعتر و تقلیدی تر به شیوه تولید صنعتی و شرایط زندگی دولت مدرن دست یابد ودر عین حال این طبقه، گروهی را در خود جای می دهد که عمدتا با سواد و تحصیل کرده هستند. آگاهی و دانش این گروه همانند کشورهای صنعتی بر اساس تغییر شیوه تولید بلکه بر اساس مطالعات وارداتی و نتایج کارکرد گروه مشابه آنها در کشورهای مدرن به دست می آید . بنابراین بخش عمده نیروهای تشکیل دهنده طبقه متوسط مدرن در جهان سوم معتقد به عقل گرایی هستند. آنها بر این باورندکه هرچیز برآمده از عقل مدرن، قابل پذیرش وقابل قبول است. طبقه متوسط در کشورهای صنعتی حامل پنج دسته و قشر بندی در درون خود بود که مارکس آن را توصیف و طبقه بندی کرده بود. در این میان تنها گروه دکانداران و مالکین کارگاههای کوچک تولیدی بودند که باقی مانده شیوه های تولید ماقبل صنعتی بودند و استحاله در شکل غالب آن شامل آنان در شرایط جدید شد و بقیه یعنی کارمندان، پزشکان و وکلا، کارکنان بنگاههای معاملاتی و کارکنان شرکتهای خدماتی، حمل و نقل و واسطه ای توانستند در شرایط جدید به عنوان طبقه متوسط مدرن نه تنها خود را حفظ کنند بلکه به ميزان زیادی گسترش یافتند. طبقه مدرن وارداتی در جهان سوم سال به سال و به موازات گسترش دولت مدرن با تکثیر طبقاتی از یک اقبال و محبوبیت بیشتر روبرو شد و گسترش یافت. بوروکراسی بیشتر از گذشته رواج پیدا کرد و به کارمندان و مدیران تحصیل کرده بیشتری نیاز بود و دانشگاه هاو مدارس و ادارات بیشتری ایجاد شدند. بنابراین در کشورهای جهام سوم این منطقه نه تنها با انحلال و انقراض مواجه نبود ، بلکه به طور مرتب تقویت و گسترش هم یافت. این گسترش به حدی صورت گرفت که محققین مدلهای توسعه در دانشگاه پرینستون آمریکا به این نتیجه رسیدند که اگر قرار باشد دولت مدرن در کشورهای جهان سوم مستقر شود ، نیروهای حاکم از اين بین طبقه متوسط مدرن برخواهند خواست و تنها آنها قادر خواهند بود دولت مدرن را ایجاد و اداره کنند. چون اعضای این طبقه حامل انرژی نوسازی هستند و مسلط اند به اندیشه های نو و از طرف دیگر آن را خوب می فهمند و اصول و فنون آن را به خوبی یاد می گیرند و ارتباطات بسیار خوبی هم با نیروهای مترقی در داخل و خارج کشور دارند. بنابراین این نیروها به راحتی می توانند توانایی های اجتماعی خود را تبدیل به توانایی سیاسی کنند و تبدیل به طبقه حاکم شوند. در این شرایط اگر طبقه حاکم قدیم بخواهد همچنان در دولت مدرن حضور داشته باشد يا باید متحد آنها شود و یا اینکه با استفاده از یک نیروی نظامی و پلیسی قوی مانع حضور و بروز توانایی های این گروه و طبقه شود. بر اساس تحلیل این نظریه پردازان، وقتی طبقه متوسط مدرن دچار انشقاق خواهد شد که دولت مدرن بتواند به عنوان دولت حاکم در کشورهاي جهان سوم مستقر شود. در این حالت بخشی از آنها خود را به حاکمیت می رسانند و شروع به ایجاد و تقویت موقعیت خود در حاکمیت می کنند و بخش اعظم آنها همچنان به عنوان طبقه متوسط جدید درحاشيه و در برابر حاکمان جدید باقی می مانند.

- آقای دکتر شما در صحبتهای خودتان اشاره کردید که طبقه متوسط مدرن در همه کشورهای جهان سوم حامل پتانسیل نوسازی و مدرن گرایی است . بنابراین این طبقه همواره به دنبال ترقی و پیشرفت خود و جامعه است، در حال حاضر این نیروی مترقی با آن ویژگی های جهانی در ایران ما در چه شرایطی قرار دارد؟
- طبقه متوسط جدید در ایران در واقع بخشی از طبقه متوسط مدرن در کشورهای در حال توسعه است. بخشی از این هم گرایی جهانی را می توان همانند آنچه که در دیگر کشورهای جهان جنوب صورت گرفته تحلیل کرد. پیش از این نیز کسانی چون احمد اشرف و جیمز بیل و دکتر حسین ادیبی در این زمینه کار و مطالعه کرده اند. ولی آنچه که نظر اینها را بیشتر به خود معطوف داشته، طبقات متوسط شهری بوده است.

- ضمن اینکه این تحلیل ها به حدود نیم قرن پیش بر می گردد.
- بله، بنابراین آنچه که این افراد تحلیل کرده اند همان مسیر طبقه متوسط نوین شهری است . با همان ویژگی های طبقه متوسط مدرن در جهان سوم.

- وضعیت این طبقه در حال حاضر در ایران چگونه است؟
- استقرار دولت مدرن و دیوان سالاری و نهادهای دیگری که جزء ملزومات این دولت مدرن است پس از انقلاب مشروطه به تدریج در ایران شروع شد . همزمان با آن، شیوه تولید سرمایه داری نیز به تدریج مستقر شد. این دو فرآیند، طبقه متوسط جدید همگام با خود را نیز به وجود آوردند. در کنار این طبقه متوسط نوظهور یک طبقه متوسط سنتی نیز با صدها سال پیشینه در کشور وجود داشت، همان چیزی که مارکس از آنها تحت عنوان دکانداران کوچک، صاحبان کارگاههای تولیدی کوچک و صاحبان بنگاههای کوچک خدماتی و تعمیراتی نام می برد.
آنچه هم که مارکس در تحلیل های خود در خصوص تغییر و تحول خرده بورژ وازی یاد می کند در ایران شامل این طبقه متوسط سنتی بود. این طبقه با به وجود آمدن دولت مدرن خود را در معرض انقراض می دید. بنابراین دو واکنش از خود نشان دادند. یکی از این واکنشها از موضع عصیانگرایانه بود. به این مفهوم که در برابر دولتهای مدرن که می توان آنها را دولتهای وابسته به امپریالیسم و سرمایه داری جهانی نیز دانست قرار گرفتند. البته نه از موضع مترقي خواهانه یعنی مقابله با خصلت سرکوبگر، تضعیف کننده حقوق مردم و تضییع کننده آزادی و استقلال ملی توسط آن کشورهاي استعمارگر، بلکه آنها به دلیل اینکه دولت مدرن و ملزومات آن، شیوه زندگی سنتی آنها را دچار استحاله می کند، با آن مخالفت کردند. از همین زاویه بود که ابتدا لنین و سپس استالین چون بر این باور بودند که برای جامعه جهانی کمونیسم ، سرنگونی دولتهای سرمایه داری از اهمیت درجه اول برخوردار است و علی رغم این که طبقه متوسط سنتی از منظر جایگاه خود در شیوه تولید جامعه یک طبقه ارتجاعی است، اما به لحاظ تاریخی مترقی محسوب می شوند. پس باید با آنها بر علیه دولتهای وابسته به امپریالیسم متحد شد. واکنش دومی هم که این طبقه از خود نشان داد پذیرش دولت مدرن و ملزومات آن و استحاله در آن بود. در ایران نیز طبقه متوسط جدید همانند دیگر کشورهای جهان سوم ابتدا در مقام نیروی انسانی مورد نیاز برای اداره بوروکراسی تازه وارد شده و سپس به عنوان نیروی فنی و برنامه ریز شیوه تولید سرمایه داری پا به عرصه حیات اجتماعی گذاشت. گسترش ادارات، مدارس ، دانشگاهها و کارخانجات در یک سیر رو به افزایش هر سال به تعداد، قدرت و نقش طبقه متوسط جدید در حیات اجتماعی ایران مي افزود. به گونهاي که به جرأت می توان گفت که در این قرن اخیر هیچ جنبش اجتماعی، تحول فکری و تغیر در حیات اجتماعی ایرانیان نبوده است که طبقه متوسط جدید در آن نقش تعیین کننده نداشته باشد. هم رهبران و هم لشکر انساني تمامی جریانات سیاسی ایران از چپ و راست، مذهبی و غیر مذهبی و انقلابی و ضد انقلابی را اعضای طبقه متوسط جدید تشکیل می داده است. در واقعیت امر این مبارزات فکری آرمانی درون طبقه متوسط جدید در ایران بوده است که محمل و قالب سیاسی حزبی و ایدئلوژیک مختلفی را به خود گرفته و در اشکال دشمن، مخالف و یا همسو خود را نشان داد و در صحن جامعه صف آرایی کرده است. طبقه متوسط جدید حتی در قالب تکنوکرات، مدیران و روسای ادارت که به عنوان بخشی از طبقه حاکم دولتی محسوب می شوند نیز حامل و مدافع نوسازی و توسعه بوده اند. منتهی در قالب پذیرفته شده حکومتی و در لباس مشروعیت سیاسی دولتی.
اگر ما پوسته حزبی و آرمانی گروه های سیاسی و فکری ایران در یک قرن اخیر را به کنار بزنیم از میان رهبران و بدنه تشکیلاتی تمامی آنها اعضای طبقه متوسط جدید در اکثریت تعیین کننده قرار دارند و این تفاوت در برداشتهای اجتماعی این طبقه است که لباس حزبی و آرمانی متفاوتی بر تن آنها کرده و گاه در برابر هم قرار نگرفته اند. این وضعیت تا انقلاب سال 1357 که بخشی از این طبقه را در موقعیت طبقه حاکم حکومتی قرار داد و روش زندگی و مسیر اجتماعی آنها را دچار تغییر کرده ادامه داشت.
قضاوت واقع بینانه در مورد جنبشهای طبقاتی دیگر گروهها یعنی کارگران، کشاورزان و دیگر اقشار زحمتکش نشان می دهد که این جنبشها در جامعه ما هیچگاه همانند طبقه متوسط جدید از کثرت نفرات و تعیین کنندگي رهبران برخوردار نبوده اند. ما در طول یک قرن اخیر تقریبا با هیچ جنبش دهقانی و اتحادیه های طبقاتی آنان مواجه نبوده ايم . این و جنبش طبقه کارگر نیز علی رغم آغاز قدرتمند آن در انقلاب مشروطه و اتحادیه های کارگری دهه 20 که در آنها نیز طبقه متوسط جدید نقش رهبری را بر عهده داشته اند، در دهه های بعدی و همزمان با رشد سرمایه داري وابسته و غالبیت اقتصاد نفتی از قدرت تعیین کنندگی، هویت بخشی و سامان تشکیلاتی شان دائما کاسته شد و در عمل به دنباله ای از جنبش اجتماعی طبقه متوسط جدید درآمدند.

- با این همه به نظر می رسد که این طبقه متوسط ایران از یک دستی لازم برخوردار نیست؟
- بله در این میان موقعیت بخشی از طبقه متوسط ایران یعنی « بازاریان» شایان توجه، دقت و بازبینی مسئولانه تری است. این گروه اجتماعی که طول عمر چند سده ايي در ایران دارد طیف های گوناگون دکانداران، صاحبان کارگاه های کوچک تولیدی، تجار و صاحبان واحدهای خدماتی و تعمیراتی یعنی صاحبان حرفه هاي پیشه وری را در خود جای می دهد. این بخش از طبقه متوسط در ایران اگرچه چهار مرحله عمده را در حیات اجتماعی خود در طول یک قرن اخیر را از سر گذرانده ولی بایستی اذعان کرد که هیچ گروه ا جتماعی در ایران غیر از بازاریان از بخت و اقبال تاریخی مساعدی که شرایط جهانی و داخلی برای آنها فراهم نموده، برخوردارنبوده اند. ورود شیوه تولید سرمایه داری به فاز مصرفی ناشی از تکامل فوردیستی، غلبه اقتصاد نفتی در کشور ما، تأثیر سرمایه داری وابسته در سیر تکوینی سرمایه داری ایران، شکل خاص مالکیت و حکومت در ایران و سپس در شرایط نوین جهانی یعنی غالبیت سرمایه مالی همه و همه در خدمت تقویت قدرت و موقعیت اجتماعی گروه بازار در ايران بوده و شرایط بسیار مساعدی را برای تحرک، توسعه و بقای آنان فراهم نموده است.
در واقع آنها در شرایط مسلط تری قرار دارند. پس از انقلاب جامعه ایران شاهد دوتغییر عمده در طبقه متوسط بوده است. یکی از این تغییرات توسعه فراگیر جهانی شدن در همه دنیا است. در این وضعیت تفوق سرمایه داری مالی بر سرمایه داری صنعتی نهایی و غیر قابل انکار شد. این مرحله تازه سرمایه داری جهانی یا جهانی سازی در ایران هم همانند دیگر کشورها یکسری گروههای واسطه و گاها کاملا جدید را ایجاد و عرضه کرد. مدیران برنامه ریزی، مهندسین تکنولوژیک، کارکنان رستورانها و هتلها و کارمندان شرکتهای خدماتی فنی و مهندسی، کارمندان شرکت های واسطه ای در انواع معاملات حمل و نقل از جمله این گروههای واسطه اي هستند.
ویژگی این گروههای واسطه ای این است که تقریبا از هویت تهی هستند . یعنی اینکه آنها نه ویژگی های طبقه متوسط مدرن را دارند و نه خصلت های طبقه متوسط سنتی و قدیمی را. وجود این گروهها عمدتا وابسته به وجود تداوم و شکوفایی سرمایه داری جهانی است. آنها که عمدتا در گروههای شغلی تغییر یابنده، موقتی و متحول شونده قرار دارند از موقعیت اجتماعی و فرصتهای شغلی مناسب برخوردار نیستند و بنابراین نمی توانند از آگاهی و هویت با ثبات اجتماعی برخوردار شوند و به اخلاق طبقه متوسط نوین پیش از خودشان که عمدتا قشر تحصیل کرده بودند و موقعیت شغلی خوبی داشتند دست بیابند. این واسطه ها در شرایط فعلی اساسا از پیدا کردن یک کار ثابت حتی یک ساله با امنیت شغلی مناسب عاجز هستند. بنابراین در شرایط اجتماعی نامطمئن قرار دارند و فرصت بازسازی خود را در درجه اول ندارند و پس از آن قادر به کسب خصلت نوسازیطبقه متوسط مدرن نخواهند بود. در واقع آنها حتی فرصت پیدا نمی کنند با شرایط یک زندگی خوب و مناسب آشنا شوند تا به دنبال نوسازی و ترقی خواهی باشند. آنها در شرایط فعلی همیشه در ناامنی و فساد شغلی، عدم تأمین مالی و استرس های ناشی از آن و همچنین خرده فرهنگهای فاسد حاشیه نشین قرار دارند و آنها همیشه در حاشیه زندگی اند نه در متن.
بخش دیگر این گروه یعنی مدیران، مهندسین عالی رتبه و پزشکان اگرچه از موقعیت مالی نسبتا خوبی برخوردارند ولی در شرایط فشرده کاری و تحولات سریع فنی جهان چنان اسیر شده اند که ظرفیت باقی مانده اندک برای آنها تنها می تواند در خدمت مصرف قرار گیرد.
تغییر دوم ایجاد شده پس از انقلاب این بود که بوروکراسی و سیستم اداری و شیوه تولید اجتماعی که بیش از نیم قرن در ایران پا گرفته بود به هم خورد. بنابراین آن طبقه متوسط جدید و این دولت مدرن که به تدریج شکل گرفته بود نیز دچار فروپاشی شد. جریان این فروپاشی و حوادث ناشی از انقلاب، این فرصت را به دست نداد و طبقات حاکم نتوانستند و یا نخواستند که یک سیستم جدید را برای جذب و استفاده از آنها شکل دهند. طولانی شدن جنگ و تداوم سیستم سهمیه بندی و تحریم جهانی، زندگی وابسته به رانت اجتماعی را متولد و گسترش داد، این سیستم وابستگي به رانت معامله گران، دلالان و واسطه های جامعه سرمایه داری را که در واقع جزء قشر فاسد طبقه متوسط محسوب می شوند گسترش داد و تقویت کرد.
انقلاب و شرایط ملی و جهانی بعد از آن، سرمایه داری وابسته و اقتصاد نفتی را دچار رکود و وقفه ساخت. بنابراین بوروکراسی و فورماسیون اجتماعی شکل گرفته بر اساس آن نیز دچار اختلال کارکردی در مواردي رکود کامل گردید. حاصل این امر آن بود که به جز قشر کوچکی از طبقه متوسط جدید که به درون حکومت راه یافته و مسیر همراه با آن را طی می کردند و گروههای دیگری که از بخت ورود به سیستم رانت اجتماعی برخوردار شده بودند، بخش اعظم طبقه متوسط جدید دچار رکود در کلیه عرصه های زندگی خود شدند. در حقیقت این روشن شد که طبقه متوسط جدید ایران همه چیز خود و از جمله غرور و بالندگی اجتماعی خود را مدیون دولت مدرن نفتی و وابسته مي دانسته است.
وقتی بوروکراسی و روال تولیدی مرسوم در غیاب تزریق پول نفت و توقف تولید سرمایه داری وابسته به موقعیت نازل اجتماعی و حتی تحقیرآمیز و از آن بدتر سربار جامعه نزول کرد، همپا با آن کارمندان، آموزگاران، مهندسان، دانش آموزان و دانشجویان یعنی بخش اعظم و پیشرو طبقه متوسط جدید ایران در سراشیب موقعیت اجتماعی خود قرار گرقتند.
شکوفایی و گسترش جهانی شدن در شرایط خاص بعد از انقلاب هم در شکل قانونی و هم غیرقانونی آن در بستر نظام سهمیه بندی و رانت اجتماعی ، خود در قالب رشد، تکثیر و گسترش شبکه های تجاری، واسطه، توزیع و فروش محصولات سرمایه جهانی نشان داد و در بطن جامعه ایران مستقر شد. بنگاههای تجاری و معاملاتی، شبکه های وارداتی و توزیع مواد مصرفی و لوازم یدکی کارخانجات هم در سطح دولت و هم در سطح جامعه، مغازه ای داری، دلالی و واسطه گری را به شکل اصلی زندگی اجتماعی ایران درآوردند. در این میان بخش کوچکی از طبقه متوسط جدید که به سیستم رانت اجتماعی و قدرت تعیین کننده در نظام سهمیه بندی و پست های کلیدی دولتی را یافته بودند نیز سیر تغییر و تحول به سوی «اشرافیت دولتی جدید» را شروع کرده بودند و در حال جدایی و تفاوت و حتی تضاد منافع و موقعیت اجتماعی خود با اکثریت عظیم طبقه متوسط جدید و نزدیکی و همسویی با گروه غالب جدید بودند و متقابلا در یک رابطه همسو، اشتراک منافع و بقای اجتماعی با آنان قرار گرفتند، مسیری که سیر تکوینی آن هنوز در حال تطور و تکوین خود می باشد و به پایان نرسیده است.

- آیا امکان نوسازی و بازسازی مجدد آن بخش مترقی از طبقه متوسط ایراندر شرایط فعلی وجود دارد؟
- در وضعیت جدید جهانی و ملی، بخش اعظم طبقه متوسط جدید یعنی کارمندان، آموزگاران، مهندسان و اقشار تحصیل کرده که در شرایط دولت مدرن نفتی و سرمایه داری وابسته سابق در حال گسترش موقعیت اجتماعی خود بودند، از وضعیت شغلی بسیار مناسبی برخوردار بودند و بنابراین آینده نگر و ترقی خواه و بالنده بودند، اما در مسیری بسیار تند و شکننده و به طرزی ناباورانه به حاشیه اجتماع رانده شدند . آنها تا به حد طبقات فرودست جامعه سقوط کرده اند و ثبات شغلی امنیت اجتماعی و رفاه اقتصادی خود را از دست داده اند . در شرایط سقوط دائم و از دست دادن موقعیت شغلی، نزول دائم وضعیت مالی و سثوط دائم موقعیت اجتماعی خود از آینده نگری، ترقی خواهی و انرژی نوسازی خالی و خالی تر شدند و در تمامی عرصه های زندگی خود وابسته، مطیع و زیردست « اشرافیت جدید دولتی» از یکسو و قشر جدید دلالان، واسطه گران و فروشندگان از سوی دیگر گردیدند.
طبقه متوسط جدید همیشه موقعیت و جهان بینی خود را وابسته به عقل گرایی و امید به زندگی از طریق تولید و کار از یک سو و کارکرد بوروکراتیک دولت مدرن از سوی دیگر می دانسته است.
موقعیت طبقه متوسط جدید در شرایط نوین جامعه امروز ما رشد و تکوین و روند اصلاحی دولت مدرن را در جامعه ما دچار بحران، وقفه و سوء کارکرد ساخته است.
از سوی دیگر این پسرفت تاریخی به نوعی با نیاز های سرمایه داری مالی جهان در یک مسیر همخوانی و انطباق قرار دارد. « بی هویتی» شکل گرفته ناشی از جهانی شدن در مسیری همسو با بی هویتی طبقه جدیدی در ایران قرار گرفته که به عنوان طبقه موفق و قهرمان پرور در کلیه عرصه های اجتماعی جامعه ما استقرار یافته است. در این شرایط طبقه متوسط جدید یعنی کارمندان، مهندسان، آموزگاران و کلیه کسانی که از طریق فروش نیروی کار فکری و یدی خود زندگی می کنند به بخش حاشیه ای زندگی اجتماعی ایران رانده شده اند و همپا با آنان امید به تغییر و تحول و نوگرایی و نوسازی جامعه با اتکا به برنامه ریزی و متکی بر عقل گرایی و کار تولیدی به حاشیه زندگی سقوط کرده است.
در واقع این نیروهای مترقی نه تنها از موقعیت مالی مناسبی برخوردار نیستند بلکه از حمایت جهانی هم محروم هستند. در مقابل گروه برتر، موفق و مسلط جدید نه تنها در زندگی اجتماعی و اقتصادی ایران در موقعیت تعیین کننده قرار دارد ، بلکه با حمایت و همسویی از سوی سرمایه دارای جهانی هم مواجه شده است. در نتیجه امید به آینده او و حفظ موقعیت اش نیز روز به روز تقویت می شود. در واقع در امروز جامعه ایران تمایل به ادغام در جهانی شدن از دو سو در حال نضج و شکل گیری می باشد. که هر دو موقعیت، معنا و مفهومی ارتجاعی، گذشته نگر و غیر مترقی و ضد ملی دارد.
شبکه وسیع تجاری در تهیه، واردات و توزیع محصولات سرمایه جهانی در داخل کشور و شبکه های دلالی، واسطه گری، معامله گری و فروشندگی وابسته به آنها ، آینده ایران را در گرو پیوستن به شبکه جهانی تفسیر می کند منتهی در نقش و مقامی واسطه ای، وابسته و انگلي و نه در شکل تولیدی، خلاق و توسعه ای آن.
طبقه متوسط جدید نیز در عین اینکه خصلتا مدرن بوده و خواهان نوسازی و توسعه می باشد، حیات طبقاتی خود را در گرو رشد و گسترش دولت مدرن و شیوه تولید صنعتی می داند. ولی همپا با حاشیه ای شدن نقش آن، به یک تمایل و خصلت منفعل در نیروی تحول گر درونی و داخل کشوری خود سوق داده شده و تعیین کنندگی و خلاقیت را در این ساحت به سرمایه جهانی واگذار کرده و به آن چشم دوخته است.

- پس آیا نیروی مترقی ای که بخواهد نقش آن طبقه متوسط مدرن را با آن خصلت های نوگرایی، عقل گرایی و مدرنیزاسیونش ایفاء کند در جامعه داریم یا خیر، اگر هست الان در چه وضعیتی است؟
- بله ما آن طبقه و گروه را که حامل آن پیام ها نیز می باشد را داریم . اما آنان در موقعیت تعیین کننده اجتماعی، اقتصادی و سیاسی قرار ندارند. قبل از انقلاب طبقه متوسط جدید بر اساس آنچه هالپر و جانسون مطرح کردند دانش آموزان، دانشجویان، آموزگاران، کارمندان، پزشکان، وکلا و دانشگاهیان بودند که در موقعیت تعیین کننده اجتماعی قرار داشتند و همواره در حال پیشرفت و اثرگذاری و نوآوری بودند. در حالی که در شرایط فعلی این بخش از طبقه متوسط از امکان کسب یک شغل مناسب حتی در میان آنهایی که تحصیلات عالی دارند نیز عاجزاند چه برسد به اینکه بخواهد در موقعیت تعیین کننده ای قرار بگیرد که بر اثر آن پیشرفت، نوآوری و ترقی خواهی را نیز ترویج نموده و برای استقرار و نهادینه شدن آن در قالب جنبشهای اصلاحی هزینه کند.

بهمن احمدي امويي Amouee@yahoo.com
علي اکبر قنبرپور Ghanbarpur@hotmail.com

دنبالک:
http://khabarnameh.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/10574

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'دلالان و واسطه گرها در ايران طبقه متوسط مدرن را به حاشيه رانده اند، گفتگوي بهمن احمدي امويي با علي اکبر قنبرپور' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016