چهارشنبه 11 شهريور 1383

هشدار به فعالان اينترنتی: خطر در کمين است، سينا مطلبي، روزنگار

بر گرفته از وبلاگ روزنگار

نگران هستم. به شدت نگرانم.

آنگونه که گويا نوشته است، تا به حال هشت نفر از کارکنان فنی سايتهای سياسی در ايران بازداشت شده اند. راه اندازی دوباره سايتها با استفاده از صفحه های موقت و نشانی های تازه، ماموران امنيتی - قضايی را که با راهزنی اينترنتی، خيال خود را راحت کرده بودند و فکر می کردند مجرای نفس را بر سايتهای منتقد بسته اند، برآشفته تر کرد. بنابراين بعيد نيست که بازداشتها ادامه پيدا کند و حتی بالاتر بگيرد.

افسر پرونده سايتهای اينترنتی، صبوری نام دارد و از افسران اداره اماکن در خيابان تخت طاووس است. اما وظيفه سازمانی او، شرکت در عمليات اجرايی برای نيروهايی است که خود، در پشت پرده قرار گرفته اند و «اطلاعات موازی» ناميده می شوند. صبوری، افسر پرونده های سيامک پورزند، عليرضا جباری، منتقدان سينمايی و من نيز بود. (احتمالا در پرونده ايرج جمشيدی هم همين وظيفه را برعهده داشته، گرچه مطمئن نيستم). اين اداره و افسرانش، پوششی ظاهری هستند، برای پنهان نگه داشتن نهادی امنيتی که در اين سالها رفته رفته قدرت گرفته و شاخ و برگ دوانده است.

نگرانی من اين است که اين نهاد امنيتی، معمولا پرونده های خود را به صورت «پروژه»ای دنبال می کند. سابقه پرونده پورزند، جباری و منتقدان سينمايی نشان می دهد که اين گروه در اغلب موارد، نيرويشان را بر يک حوزه متمرکز می کنند و دايره اتهامات و بازداشتها را با پيگيری گسترش می دهند. بازجويی هايشان هم نه برای رسيدگی به امر قضايی، بلکه برای اعتراف گيری، وادار کردن متهم به تک نويسی و خودزنی در قالب پذيرفتن ارتباطات موهوم و اتهامات فرمايشی است. اين پرونده ها، به عنوان ابزار فشار و يا مايه تبليغات سياسی استفاده می شوند وگرنه به دليل روند مخدوش و غيرقانونی بازجويی ها، کارکرد حقوقی ندارند. بازجوها، که از حفاظت اطلاعات قوه قضائيه می آيند، چيزی را نمی پرسند که پاسخی بشنوند؛ آنچه را که خود در ذهن دارند، ديکته می کنند. بنابراين اگر بخواهند که به سنتشان پايبند بمانند، احتمالا دايره بازداشتها را باز می کنند و هرروز عده بيشتری را به دخمه بی نشان خود می کشانند.

نگران هستم و وظيفه خود می دانم که اين نگرانی را عيان کنم. خطر در کمين است. دستگاه امنيتی نشان داده که در پروژه های خود، الزما به سراغ نويسنده های سياسی، روزنامه نگاران سرشناس، سياستمداران بانفوذ و ... نمی رود، بلکه به هر دستاويزی چنگ می زند که پيش فرضهای موهوم خود را درباره فضای فرهنگی و سياسی کشور اثبات کند و به ضرب زور و شکنجه در اعترافات متهمان بی پناه بگنجاند. به همين دليل نمی توان به کسانی که سياسی نيستند يا کمتر سياسی هستند، اميد داد و با رويای امنيت دلگرمشان کرد، چرا که شايد اين گروه، حتی طعمه های سهل تر و مطلوب تری هم باشند.

اين روزها، بايد هشيار بود. هشياری برای زندگی در چنين روزگاری يک الزام است که نمی توان ناديده اش گرفت. اميدوارم که اين خطر ديری نپايد و بگذرد. اما تا آن زمان، از همه کسانی که در خدمات فنی اينترنتی فعال هستند دعوت می کنم که آماده و گوش به زنگ باشند. اگر تا به حال گذارتان به يک اداره دولتی افتاده، اگر به يک سايت سياسی (يا حتی اجتماعی) خدمات داده ايد، اگر برای يک شخصيت يا گروه سياسی، صفحه ای (حتی يک صفحه شخصی) طراحی کرده ايد، زمان آن است که دست کم يکی دو ماه را با هشياری و آمادگی بگذرانيد؛ حتی اگر خود، سياسی نيستيد و تا به حال کلامی درباره سياست ننوشته ايد.

فراموش نکنيد که سيامک پورزند در دوره تازه مطبوعات ايران حتی يک مقاله سياسی هم ننوشت. او فقط قربانی پرونده سازی برای «ديگران» شد. ديگرانی که بازداشتشان به اندازه پورزند، آسان و سهل الوصول نبود. دستگاه اطلاعات موازی (حفاظت قوه قضائيه، اطلاعات ناجا، اداره اماکن، مجتمع قضايي فرودگاه) که با بازداشت پورزند جان گرفت، چنين شيوه ای را تا به امروز به عنوان روش جاری و عادی خود حفظ کرده است. حالا که دادستان تازه تهران را هم کنار خود دارد، ديگر سد و مانعی نمی بيند و قانون و قاعده ای را بنده نيست.

کامپيوترهايتان را پاک کنيد، سندها و عکسهای قديمی معمولا در گذر ايام، گوشه و کنار دستگاهتان باقی می ماند و وقتی که به سراغشان می رويد ديگر دير شده است. شب پيش از بازداشت را به پاک کردن دستگاهم گذراندم ولی وقتی در بازرسی از خانه ام، (به سرپرستی «حاجی صبوری») کامپيوتر من را ضبط کردند، تازه متوجه شدم که دور از چشمانم چقدر يادداشت و مقاله چاپ نشده و نشانه های دردسر برانگيز باقی مانده است. نشانه هايی که از نگاه من، و از هر نگاه سالم ديگری، بی مسئله می نمود اما بايد آنها را از چشم بازجويان بدبينی ببينيد که پيشاپيش، هزار و يک اتهام را بر شما اثبات شده می دانند و جز تاييد فرضياتشان را نمی پذيرند.

دفترهای تلفن را از تلفنهای دردسرساز، نشانی هر شخصيتی که سروکاری با سياست دارد خالی کنيد. اين نشانی ها را می توانيد جداگانه بنويسيد و برای روز مبادا در جای امنی بگذاريد. اشتباه من اين بود که دفتر تلفنم را جدی نگرفتم و ناچار برای تک تک شماره هايی که در آن بود بازجويی شدم. يادداشتهای کهنه و قديمی را معمولا فراموش کرده ايد. اما سر فرصت ورقی بزنيد. لابه لای همين يادداشتها، گهگاه اطلاعات و نکاتی هست که نمی خواهيد چشم بازجو بر آن بيفتد. (لای سررسيدی که در خانه ما بود، پس از اولين احضارم، پسورد ای ميل و وبلاگم را نوشته بودم که به همسرم بسپارم و سپس فراموش کردم. ماهها بعد، هنگامی که بازداشت شدم، اين سررسيد را در خانه ام يافتند و به همه پسوردهايم دسترسی پيدا کردند. شانس آوردم که بيشتر ای ميل ها را پيش از رفتن به اداره اماکن پاک کرده بودم.)

هرچند اين بازجوها بيش از آنکه هوشمند يا مطلع باشند، خشن و پرقدرت هستند، اما باز هم بهتر است احتياط را در نظر گرفت. برخورد تازه با شرکتهای اينترنتی که به سايتهای سياسی خدمات می دادند، زنگ خطری است تا پيشنهاد کنم هر رد و نشانی را در ثبت آدرسهای اينترنتی، ارائه خدمات فنی و ... تا جايی که امکان پذير است پاک کنيد. خوشبختانه اين کار، چندان پيچيده نيست. اغلب ثبت کنندگان آدرسهای اينترنتی، اکنون تنها با دريافت مبلغ اندکی به شما امکان می دهد که مشخصات خصوصی خود را ناشناس و مخفی بگذاريد. سايتهای سياسی هم بهتر است که آدرسها و فضای مورد نياز خود را از سرويس دهندگان خارجی تهيه کنند؛ هم برای ديگران دردسر نمی سازند و هم خيال خودشان راحتتر است.

گمان نکنيد که بازرسی از خانه ها فقط به اسناد و مدارک حرفه ای يا سياسی محدود می شود. پيش از هرچيز به سراغ آلبوم عکسهای خانوادگی می روند. عکسهای يادگاری معمولا بهترين ابزار فشار بر زندگی خصوصی زندانی و خانواده اوست. تجربه به دستگاه اطلاعاتی آموخته که اين فشار معمولا زودتر از ساير شکنجه ها به نتيجه می رسد. هرعکسی که دستاويز اتهام می شود، يا رابطه ای را فاش می کند، يا نگاه ناپاکی را بر آن برنمی تابيد، از آلبومهای يادگار خود کنار بگذاريد. ماجرای نويسنده ميانسالی را يادآوری می کنم که عکس معصومانه دخترش در يک ميهمانی خانوادگی، دستمايه توهين و تهديد بازجوها و افسران اماکن شد تا کمرش را در بازداشتگاه انفرادی خم کنند.

سلاح ديگر بازجويان، همانگونه که پيشتر هم گفته ام، حرکت با چراغ خاموش و بی سروصداست. ترجيح می دهند پيش از آنکه در داخل يا خارج از کشور، هياهو به پا شود به متهم فشار بياورند و او را بشکنند. کوشش می کنند که متهم يا نزديکانش را از افشای خبر بازداشت و بازجويی بترسانند و ماجرا را با سکوت برگزار کنند. شکستن اين سکوت، کار را بر بازجو و دستگاه امنيتی سخت می کند.

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

توجه سايت گويا و اختصاص بخش ويژه ای به اين بازداشتها را به فال نيک می گيرم. اما هريک از ما نيز می تواند در گوشه وبلاگ و صفحه شخصی خود، خبرهايی را که به دستش می رسد فاش کند و اجازه ندهد تا جوان بيگناهی گوشه زندان زجر بکشد و صدايی هم از جايی بلند نشود. بخصوص توصيه می کنم که وبلاگ نويسان ناشناس، يا نويسندگانی که در خارج از کشور امنيت دارند، به اين کار بپردازند. شبکه وبلاگها، يک بار ديگر می تواند نشان دهد که تا چه اندازه روشنگر و تاثيرگذار است. فراموش نکنيم که اين موج اگر ادامه بيابد، به مشارکت و مجاهدين انقلاب متوقف نمی شود و گريبان هريک از ما را خواهد گرفت.

اميدورام و آرزو می کنم که اين توصيه ها هيچگاه کارکردی نيابند و خطر بازداشت و سرکوب، گسترده تر نشود. اما در سرزمينی که خطر، بالای سر هر بنی بشری دور می زند، بايد پنهانکاری و احتياط را بياموزيم. اگر بيست و پنج سال پيش، تنها اعضای سازمانهای سياسی آموزش می ديدند تا چگونه با بازجو و بازپرس رفتار کنند، حالا حتی نفس کشيدن در جمهوری اسلامی هم نيازمند هشياری و مراقبت است.

دنبالک:
http://khabarnameh.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/11513

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'هشدار به فعالان اينترنتی: خطر در کمين است، سينا مطلبي، روزنگار' لينک داده اند.

از نبود امنيت مي‌ترسم
صادقانه بگويم، مي‌ترسم مي‌ترسم كه بگيرند و تا ثابت شود كه متهم بي‌گناه است، كار از كار گذشته باشد. شايد هم زورشان به سايت‌ها نرسد و تلافي...
كليد مجهول
September 2, 2004 03:18 AM

Copyright: gooya.com 2016