شنبه 25 تیر 1384

یادداشتی سرگشاده و کوتاه برای اکبر گنجی، مرتضي نگاهي

رو سر بنه به بالین!
...
دیروز که تصویرت را دیدم بر بالینی بودی بر بالش زندان و چهره ات سخت تکیده بود و بازوانت که آویخته بود بر تخته بند تنت.... ای اکبر گنجی! تو مرا سخت غمگین کردی و گریاندی....
رو سر بنه به بالین...
پس در این ساعات سخت و وحشتناک به مولوی فکر کن! تو هم انگار مانند آن بزرگ سر به بالین نهاده ای تا مردم میهن ما اندکی به خود بر آیند و در خود بنگرند....
می دانم که می دانی رو سر بنه به بالین برایت چه معنی می دهد. می دانم که می دانی. در قونیه که بوده ای! نه؟
نه، می دانم که تو نمی توانی نه تنها مرا، که میلیون ها نفر را تنها رها کنی. سر به بالین گذاشتن ات هم هزاران فریاد دارد. فریادی که خواب را در چشم تر من می شکند و آب در خوابگه مورچگان می ریزد. پس، رو سر بنه به بالین! اما ما را تنها رها نکن! مرا و ما را رها نکن که نخواهی کرد. می دانم که همواره در ته ذهن ما که در دل ما باقی خواهی ماند. پس رو سر بنه بالین...
آن بار آخر که در وطن بودم و وطن سخت بوی مرگ و وحشت و ترس می داد، در خانهء سعیدی سیرجانی، که ققنوس وار سوخت و نابود نشد اما.... سعیدی سیرجای می گفت: که خامنه ای از جنم دیگری است. یعنی خوب است و خون ریز نیست. از ویلن نواز چیره دستی صحبت می کرد که گاه شب ها به حریم رهبر می رود و برایش همایون و ماهور می نوازد و رهبر حتی می تواند اشک بریزد. باور می کنی اکبر؟ کسی که برای ماهور و همایون می گرید آیا می تواند چنین به کشتن تو عزم جزم کرده باشد؟ پس لعنت بر قدرت مطلقه باد!
دوست دیگری از قول دوستش تعریف می کرد که آیت الله خامنه ای - آن روزها سید علی خامنه ای بود البته- از جنس امروز است و شعر اخوان می خواند و از سه تار عبادی و ویلن یاحقی سرمست می شود و در حلقه اش شفیعی کدکنی و قهرمان شاعر گره می خورند. او سید علی خامنه ای بود. مردی از تبار ستارخان و خیابانی... و حالا آن مرد این چنین مرگ شهروندی را نظاره می کند که گفته است: "نه"
ای اکبر گنجی، من می دانم که این خاک ما چه سان سفله پرور است! اما باور دارم که تا تو هستی و گنجی های دیگر هست، با هر نام و نشان، می توان اندکی امید داشت و امیدوار بود. در بطن ویرانه ها گنج های پنهان فراوان است! تو گنجی. گنجی!
ای گنجی عزیز تو مرا امروز سخت گریاندی. پس رو سر بنه به بالین! اما مرا و ما را رها نکن!
خانم شیرین عبادی گفته که زهرا کاظمی تنها مقتولی است که قاتل ندارد. اما تو اگر به قتل برسی نام قاتل تو همواره در زباله دانی تاریخ به همراه صدها قاتل و ستمگر عیان خواهد ماند. در کنار صدام و میلوسویچ و ملاعمر و بن لادن و زرقاوی و ... (حالا نمی خواهم نام هیتلر و استالین را به این سیاه اضافه کنم!)
اما ای گنجی عزیز، نام تو بر تارک بزرگ ترین خیابان های شهرهای وطن ما جای خواهد گرفت و نام قاتل یا قاتلین تو به نفرین ابدی گرفتار خواهند شد.
متبرک باد نام تو!

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

ای کاش... ای کاش ... از عفریت مرگ رها شوی تا در فردای آزادی زیباترین آواز شادی شهروندان وطن ات را بشنوی که برخی به هنگام نماز دعایت خواهند کرد و برخی به سلامتی ات جرعه ای خواهند نوشید. تو از آن تاریخ مایی گنجی! همهء ما. متبرک باد نام تو!

دنبالک:

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'یادداشتی سرگشاده و کوتاه برای اکبر گنجی، مرتضي نگاهي' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016