شنبه 6 اسفند 1384

من يک نويسنده ي اعدامي هستم! ف. م. سخن

شايد در فيلم "بيگانه" ديده باشيد وقتي آن هيولاي دهشتناک قصد جان دختر بچه را مي کند، "سيگورني ويور" با سر و صدا و تکان دادن دست، جانور درنده را به طرف خود مي کشد تا شايد خطر از سر دختر بچه بگذرد و جدال منصفانه تري آغاز شود. حالا به قول عمران صلاحي شده است حکايت ما؛ الحمدلله مسئولان محترم عکس و مصاحبه ي الهام افروتن را منتشر کردند و پذيرفتند که نويسنده ي آن طنز ايشان نبوده است و خيال همگي ما از جهت خودکشي نکردن ايشان آسوده گشت ولي اينجانب به عنوان نويسنده ي آن مقاله همچنان در حال فرار هستم و بايد مراقب باشم تا گير برادران نيفتم که اگر بيفتم مثل همان موجودات ِ اسير ِ دست "بيگانه" به وضع و روزي خواهم افتاد که روزي هزار بار آرزوي مرگ و خودکشي بکنم!

جالب اينجاست که براي اولين بار در تاريخ جمهوري اسلامي، حکم نويسنده اي که هنوز بازجويي نشده و به کارهايي امثال جاسوسي و گرفتن چمدان دلار و دادن اطلاعات فوق سري و محرمانه و داشتن رابطه نامشروع با زنان شوهر دار و همجنس بازي و شرب خمر و حمل مواد مخدر و استفاده از آلات تدخين و غيره اعتراف نکرده صادر و شعارهاي "اعدام بايد گردد" و "نابود بايد گردد" حتي از زبان کساني که خود را نماينده ي مردم مي خوانند شنيده شده است. اين اولين بار است که در جمهوري اسلامي مجازات ِ نوشتن، آن هم بدون ضمايم و اضافات بعدي، مرگ تعيين شده است؛ نوشتني که نه اسمي از خدا و پيغمبر و امام در آن است، نه حتي نامي از کسي که گفته مي شود نويسنده او را با ايدز مقايسه کرده. فقط به صرف آوردن "سال 57" و "ايدز" و "کاندوم"، طنزنويسي قرار است اعدام گردد!

سابق بر اين کلمات قاچاقچي فراري و زنداني فراري و قاتل فراري و سارق فراري را زياد مي شنيديم؛ امروز مي توانيم به اين مجموعه، طنزنويس ِ فراري - آن هم از نوع اعدامي اش - را اضافه کنيم. شايد اين اصطلاح، مثل ساير نوشته هايم لبخند بر لب هاي شما خوانندگان بنشاند، ولي خود نويسنده هيچ احساس خوش آيندي از به ياد آوردن اين کلمات ندارد و وضع آشفته اي که بعد از اين حوادث با آن رو به رو شده بسيار آزاردهنده است. حس کردن مرگ، آن هم به فجيع ترين شکل، حس کردن اعدام، آن هم به غيرمنصفانه ترين صورت، بسيار دردناک است.

کافي است يک بار ديگر آن طنزنوشته را بخوانيد و ببينيد گفتن چه چيزها، در کشور ما جزايش مرگ است: به روي کار آمدن امثال هادي غفاري ها و اسدالله لاجوردي ها و اسمال تيغ زن ها؛ استفاده از طناب و کارد و الکل براي از ميان بردن متفکران و انديشمندان؛ توصيه به استفاده از "سه نقطه" و "کروشه" و خودسانسوري براي در امان ماندن نويسندگان و مسائل ديگري از اين قبيل که "موهن" و "سخيف" خوانده شده است.

البته طنزي نوشته ام در همين زمينه که به زودي منتشر خواهد شد، ولي پيش از آن چند سوال مطرح مي کنم که برادراني که معني کلمات "موهن" و "سخيف" را مي فهمند لطف کنند جواب دهند:
- طنزي با دو سه هزار خواننده که هيچ نامي از خدا و پيغمبر و امام و آقاي خميني در آن نيست موهن است يا عمليات محيرالعقول برادري روحاني که جلوي چشم ده ها خبرنگار خارجي با عبا و عمامه، مانند بندبازان سيرک (اگر به کار بردن کلمه ي "سيرک" توهين قلمداد نشود) از بالاي در ِ سفارت دانمارک بالا مي رود تا آنجا را به آتش بکشد و احترام حضرت رسول را با اين شيوه صيانت کند؟

- طنزي که در دايره ي بسته ي اينترنت ِ فيلتر شده و يک نشريه ي محلي با تيراژ 500 نسخه انتشار يافته براي اسلام و مسلمين خطرناک است، يا سخنان ابلهانه ي رئيس جمهوري در مجامع جهاني که باعث شده "ام القراء اسلام" در معرض اصابت موشک هاي اتمي و غيراتمي آمريکايي قرار بگيرد و خاک کشور جولانگاه سربازان غيرمسلمان بشود؟

- به کار بردن کلمه ي ايدز موهن تر و سخيف تر است، يا عربده کشيدن و پرچم سوزاندن و به نشان کشورهاي ديگر بي احترامي کردن که منجر به توهين مستقيم به پيغمبر اسلام و در مراحل آخر منفجر کردن حرم امامان مورد احترام شيعه مي شود؟ پيش از حکومت ِ آقايان و تبديل شدن شيريني دانمارکي به شيريني گل محمدي، چه کسي به ياد دارد که غير شيعه يا غير مسلمان به پيغمبر و ائمه به اين شدت و حدت اهانت کرده باشد؟

سوالات بسيار است و مجال اندک. بالاخره روزي خواهد رسيد که آقايان اذعان کنند که رفتارشان براي مردم ايران و دين اسلام و مذهب شيعه بدتر از آسيب هاي بيماري ايدز بر نوع بشر است. در اين ميان البته آن کساني قرباني خواهند شد که اين حقيقت را به صراحت اظهار مي دارند تا شايد راهي براي درمان آن بيابند.

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

در پايان از استاد بزرگ شعر و طنز ايران که محبت کردند، در شرايط دشواري که چشم همه به ماجراي خانم افروتن دوخته شده بود، به ياد اين جانب بودند و با توصيه هاي خود سعي در کاهش گرفتاري هاي من داشتند تشکر و قدرداني کنم. دوستان ديگر نيز بدون ترديد منتظر هستند در صورت گرفتاري اينجانب قلم بگريانند که از ايشان نيز پيشاپيش تشکر و قدرداني مي کنم.

خوشحالي بسيار زياد خودم را هم از دريافت خبر سلامتي خانم افروتن بايد ابراز کنم. تا لحظه ي رسيدن خبر سلامتي ايشان، لحظات بسيار سخت و ناگواري بر ما گذشت. احساس اين که نوشته ات موجب شکنجه و قتل دختر جواني شود، بسيار دردناک و زجردهنده است. اميدوارم خانم افروتن به سلامت به آغوش گرم خانواده اش باز گردد و در کار و زندگي اش موفق و کامياب باشد.

دنبالک:

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'من يک نويسنده ي اعدامي هستم! ف. م. سخن' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016