یکشنبه 24 خرداد 1383   صفحه اول | درباره ما | گویا


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

جوانان در گرداب نخبه کشي سازمان ملي جوانان، فرهاد پيروي

12062004-ff-01.gif
در هر حال پول هنگفتي که متعلق به سازمان هاي غيردولتي جوانان مي باشد با عناوين قلمبه و سلمبه! و به اسم جشنواره ها و مسابقه هاي بي خاصيت ... در حال صرف شدن است و هيچگونه نظارتي نيز مشاهده نمي گردد. به عنوان يک ايراني ديگر که از کشور خود نااميد گرديده است از مسئولين امر خواهشمندم جلوي اين همه اجحاف و بي عدالتي را بگيرند.

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 




به تازگي اخبار جالبي از برگزاري جشنواره ها و مسابقات مختلف توسط سازمان ملي جوانان به گوش مي رسد که با احتساب بودجه 12 ميليارد توماني که براي سال جاري اين سازمان اعلام شده است. نگراني هاي زيادي را در بين سازمان هاي غيردولتي جوانان برانگيخته است که همچون سال هاي قبل اين بودجه نيز به هرز رود. چه آنکه سازمان ملي جوانان طبق اصلي ترين وظيفه خود که ساماندهي و حمايت از تشکل هاي غيردولتي جوانان مي باشد، در طي چند سال گذشته بيشترين صدمات را بر بدنه اين تشکل ها وارد نموده است و چه بسا اگر در اين حوزه دخالت نمي نمود و امکاناتي را که دولت در اختيار آن گذارده بصورت مستقيم به تشکل ها ارائه داده مي شد، هم اکنون اخبار تلخي همچون مهاجرت بيش از هشتاد درصد برگزيدگان علمي سال هاي اخير به خارج از کشور و اينکه در بين 91 کشور در حال توسعه جهان، ايران رتبه اول را در مهاجرت نخبگان داراست و سالانه مهاجرت يکصد و هشتاد هزارنفر از جواناني که مي توانستند در قالب گروههاي علمي و تخصصي به جامعه خود خدمت نمايند را نمي شنيديم. اجازه بدهيد از کلي گويي پرهيز نموده و آنچه را که بر ما رفته است، به عيان شرح دهم.

از سال 1378 من با نمايندگي سازمان ملي جوانان در استان مازندران که تازه تأسيس شده بود آشنا شدم و با همکاري چند تن از دوستان که از گذشته برروي برنامه هاي عام المنفعه کار مي نموديم. هسته اوليه انجمن کتاب شمال سبز را پايه ريزي نموديم. با توجه به نيروهاي متخصص و نخبه شمالي که ما در سه استان شمالي جذب نموده بوديم، فعاليت هاي ما بسيار گسترده بود و در زمينه هاي فرهنگي همچون انتشار مجله دانشجويي آفتاب شمال در دانشگاه تهران و سطح منطقه، برنامه هاي زيست محيطي مانند برگزاري کارگاههاي آموزشي و اردوهاي علمي، در بخش آي تي بطور مثال تأسيس پايگاه اطلاع رساني اينترنتي و اينترانتي شمال ايران که بصورت کاربردي عمل مي نمود از جمله شايد يکي از کوچکترين برنامه هاي زيرمجموعه آن که ارتباط اعضاء و تشکيل هسته هايي براي مواقعي که حوادث غيرمترقبه در منطقه پيش مي آمد و بصورت بازويي قوي براي هلال احمر ظاهر مي شد و صد البته در پي گسترش اين برنامه ها در سطح کشور بوديم. ما با طراحي و آزمايش پروژه ها در سطح محلي در پي کاربردي کردن آن بصورت ملي بوديم. و شايد اگر مشکلات پيش نمي آمد اولين منطقه الکترونيکي که تمامي شهرها و روستاها بهم متصل باشند، در حال شکل گرفتن بود. برنامه ريزي کار به نحوي بود که با توجه به تعدد شهرهاي کوچک و روستاهاي منطقه شمال ما مدلي از کل کشور را داشتيم تا برنامه ها را يک به يک پيش ببريم. البته بد نيست اشاره بنمايم که فعاليت هاي ما بسيار گسترده از آن چيزي بود که در بالا توضيح دادم و در چند سطر اين مقاله جا نمي گيرد که انشاءالله شايد در آينده فرصتي پيش بيايد که اين برنامه ها منتشر شود.

در اين بين نمايندگي سازمان از همان ابتداي امر حتي از ارائه يک اعتبار نامه فعاليت به ما دريغ مي نمود و اين معضلي بود در ارتباط صحيح و بهتر ما با مردم و مراکز دولتي که اين موضوع تا سه سال طول کشيد و از اعتبار نامه خبري نشد. از سوي ديگر هيچ بودجه اي نيز براي ما در جايي منظور نشده بود و سازمان هم کوچکترين کمک مالي و فني به ما نمي نمود و تنها هرساله از ما گزارش فعاليت مي گرفتند، و در اين بين گستردگي چنين مجموعه اي در منطقه که سه استان را پوشش مي داد براي بعضي مديران دولتي عجيب و شايد هم احساس ترس مي نمودند که مشکلاتي براي آنان بوجود نيايد و از اين بابت بارها به فعاليت هاي ما اعتراض مي گرديد. همچون مراجعه مأمورين حراست اداره ارشاد جهت نداشتن مجوز کار و تعطيل نمودن دفتر شعبه ما در رشت و دفترمرکزي ما در ساري. البته تاکيد مي کنم که ما در برنامه هايمان هميشه سعي بر اين داشتم که اصطکاکي با نهادهاي دولتي به هيچ عنوان نداشته باشيم و تنها به امور تخصصي که در اساسنامه انجمن ذکر شده بود بپردازيم و گرنه بسياري از معضلات منطقه بود که مي توانستيم همچون سازمان هاي غيردولتي خارج از کشور هر روز براي آنها تجمع و نامه اعتراضيه ارسال نماييم.

در سال 1381 بود که پس از سه سال مشقات فراوان و هزينه نمودن از جيب خودم و اعضاء، پس از ارتباطي که با سازمان هاي غير دولتي جوانان ديگر پيدا نموديم. تازه متوجه شديم که با گزارشات برنامه هاي کاري ما، نمايندگي سازمان از تهران بودجه مالي را مي گرفته است و حتي يک ريال نيز به ما کمک نمي کرده و پس از صحبتي که خود من با رئيس ذيحسابي استانداري مازندران داشتم تازه به عمق فاجعه پي بردم که بيش از چند صد ميليون تومان فقط در مازندران از طرف نمايندگي دريافت شده است، پس از صحبت هاي من و ساير دبيران انجمن هاي ديگر منطقه در تهران با مسئولين ارشد سازمان، بالاخره در تابستان 81 تنها دو کارشناس جهت دادن اعتبارنامه به تشکل ها به استان آمدند که آن ها نيز هيچ گونه حکم بازرسي و يا دادن حق و حقوق ديگر ما را نداشتند. و در نهايت انتقادات و شکايات ما نيز در برج شيشه اي سازمان در خيابان جردن تهران در سطل هاي زباله و يا سينه دلسوز! مسئولينش فراموش مي شد. واقعا تا از نزديک به عمق قضيه وارد نشده باشيد. نمي توانيد درک کنيد که بر سر ما چه رفت. و از حوصله اين مقاله خارج است.

خوب مسئولين نمايندگي سازمان هم پس از رفتن کارشناسان لطف خود را شروع نمودند و تک تک انجمن هايي را که بزرگتر از دهنشان صحبت نموده و در تهران آنان را مثلا لو داده بودند، به حسابشان رسيدند. از جمله خود من که بعضي مطالبم را در وبلاگم در سال 1381 نوشتم و شما مي توانيد به آن مراجعه نماييد. با پرونده سازي به اداره اماکن عمومي و ساير ارگان ها معرفي نمودند. مي دانيد اتهام هاي من چه بود: 1- توهين به مسئولين استانداري (جالب اين جا است که کليه مسئولين استانداري از ما راضي بودند) 2-توزيع سي دي هاي مستهجن (نمرديم و بعد از يک عمر تهيه مطالب در امور تهاجم فرهنگي تازه فهميديم که خودمون مهاجم بوديم!!!) 3- جاسوسي و فعاليت هاي مشکوک (که اين آخريش حتي باعث خنده و مزاح مسئولين اداره اماکن عمومي هم شده بود و حتي پيشنهاد شکايت از نمايندگي سازمان توسط ما را دادند). البته بماند که يک چند هفته اي جاي شما خالي بنده هر روز بايد در اداره اماکن سين جيم پس مي دادم تا بالاخره برادران گمنام اداره اطلاعات تازه فهميدند که جريان از چه قرار است و بي خيال ما شدند. هر چند که فکر کنم ديگر مثل اين مجرمين پرونده دار هم شديم!!!

بگذريم ولي بد نيست بدانيد در اين مدت پنج سال ( از ابتداي سال 1377 تا انتهاي 1381 ) من که با تمام وجود و تنها با عشقي که نسبت به ميهنم احساس مي نمودم و مطمئن بودم که ثمره فعاليت دوستانم به بار خواهد نشست، ميليون ها تومان را در اين زمينه هزينه نمودم و حتي با گرفتن وام از بانک سعي بر پيشرفت امور را داشتم اما در پايان چيزي جز مقروض شدن و سرشکستگي جلوي دوستانم چيز ديگري عايدم نشد و در نهايت احساس نمودم شايد من بر خلاف جريان رود شنا مي کنم و اين چيزي نبود که مسئولين نظام اسلامي ما از جوانانشان مي خواهند. من فعاليتم در انجمني فرهنگي که خود آن را تأسيس نموده بودم و در بين جوانان سراسر شمال ايران توسعه داده بودم را بوسيدم و گذاشتم داخل صندوقچه اي که لباس مقدس سربازيم در دوران دفاع مقدس را در آن به يادگار نگهداشته ام. حال ساير دوستان و همکاران جوانم به چه راهي رفته اند و سر از کدام خارج از کشور يا داخل کشور!!! درآورده اند را نمي دانم.

در هر حال پول هنگفتي که متعلق به سازمان هاي غيردولتي جوانان مي باشد با عناوين قلمبه و سلمبه! و به اسم جشنواره ها و مسابقه هاي بي خاصيت، همچون فستيوال وبلاگ هاي فارسي که اخيرا در حال برگزاري آن است، در حال صرف شدن است. و هيچگونه نظارتي نيز مشاهده نمي گردد. در آغاز ربع قرني که از انقلاب اسلامي ما مي گذرد، به عنوان يک ايراني ديگر که از کشور خود نااميد گرديده است. از مسئولين امر خواهشمندم جلوي اين همه اجحاف و بي عدالتي را بگيرند.

با سپاس
رئيس هيئت مؤسس انجمن کتاب شمال سبز
مديريت پايگاه اطلاع رساني اينترنتي و اينترانتي شمال ايران
( که به يمن تيشه سازمان ملي جوانان هيچگاه ريشه ندوانيد و در نطفه خفه شد )
فرهاد پيروي
iran_north@hotmail.com

در همين رابطه:
سايت سازمان ملي جوانان ايران





















Copyright: gooya.com 2016