پنجشنبه 30 شهریور 1385   صفحه اول | درباره ما | گویا


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

انوشه انصاری، دختر مام وطن در فضا، ف. م. سخن

انوشه، دختری از سرزمين ايران است. او در اين سرزمين به دنيا آمده و دراين سرزمين رشد کرده است. شايد به همين خاطر است که دستگاه تبليغاتی حکومت، سعی دارد با پخش برنامه‌های گوناگون اين رويداد را به نحوی به خود مربوط کند. آری! وقوع اين رويداد دقيقا به حکومت ما مربوط است! اگر حکومت جمهوری اسلامی ايران بر سر کار نبود، چه بسا اين سفر هرگز صورت تحقق نمی‌يافت! سالی که انوشه به آمريکا مهاجرت کرد، در واقع آغاز اين سفر فضايی بود. شايد اگر جمهوری اسلامی حکومت نمی‌کرد، و کشور در آتش جنگ و خونريزی‌ نمی‌سوخت انوشه هم برای تحصيل به آمريکا نمی‌رفت و مثل هزاران دختر ايرانی مثلا در حسرت رفتن به داخل استاديوم برای تماشای مسابقه‌ی فوتبال می‌سوخت! شايد او هم مثل هم‌نسلانش در اعتراض به تضييع حقوق خود و مردم در وسط ميدان هفت تير باتوم می‌خورد و روانه‌ی زندان می‌شد و يا جان خود را مثل دخترکان سال‌های ۶۰ و ۶۷ در راه آزادی از دست می‌داد. پس جمهوری اسلامی حق دارد سفر فضايی انوشه را به خود نسبت دهد.

اما اين سفر برای مردم ايران، و بخصوص دختران ما مايه‌ی غرور و افتخار است. مايه‌ی غرور و افتخار است چرا که نشان می‌دهد اگر امکانات برای دختران ما فراهم شود، می‌توانند از هر سدی عبور کنند و هر قله‌ای را فتح نمايند. اگر ديروز دختران ما قله‌ی اورست را فتح کردند، تا چند ساعت ديگر انوشه، قله‌ی زمين را فتح خواهد کرد.

چه زيبا گفت انوشه ديشب در مصاحبه با شبکه‌ی چهار سيما که آن بالا متوجه خواهيم شد که زمين چقدر کوچک و شکننده است و نبايد آن را نابود کنيم. چه زيبا گفت -در پاسخ به سوال مجری که سعی داشت صحبت را به گونه‌ای جهت دهد که انوشه بگويد زيباترين چيزی که از آن بالا خواهد ديد، خاک کشورش ايران است، اما او در عوض پاسخ داد- زيباترين چيزی که منتظر ديدن‌ش است، تمام ِ "زمين" است.

کاش انوشه می‌توانست بگويد همان‌طور که زمين کوچک است و نبايد با بی‌مبالاتی آن را از ميان بُرد، کشور ما هم در اين گوی آبی و سبز و قهوه‌ای قطعه‌ای کوچک است که عده‌ای حاکم و صاحب قدرت نبايد آن را از ميان ببرند. کاش می توانست جای ايرج ميرزا و ابوالقاسم خان لاهوتی را خالی کند و بگويد گوش کردم به آن چه گفتيد و چادر از سر بر انداختم و علم و دانش اندوختم و با سعی و تلاش خود به ثروت رسيدم و اکنون می‌خواهم بالاترين نقطه‌ی زمين را فتح کنم. من از شما اجداد و پدران‌م متشکرم. متشکرم که راه آزادی و پيش‌رفت را به من نشان داديد. راهی که امروز دختران ما طی می‌کنند و توانسته‌اند با پافشاری و مقاومت‌شان نزديک به شصت درصد صندلی‌های دانشگاه را اشغال کنند. کاش می‌توانست بگويد، آقايان ِ مسئولان! من اگر به اين قله رسيدم، به برکت آزادی است! آزادی در کشوری که شما جز دشمن در آن نمی‌بينيد. در اين‌جا به من ِ ايرانی امکان دادند که تحصيل کنم، کار کنم، ثروت بيندوزم و اکنون نيز اجازه می‌دهند که به يکی از پيچيده‌ترين بناهای بشری پا بگذارم؛ به من ِ ايرانی که علی‌القاعده دشمن اين کشور شناخته می‌شوم. کاش می‌توانست بگويد، اگر چنين امکانی در ايران وجود داشت، بايد برای انجام اين سفر از هفت‌خوان عقيدتی-سياسی می‌گذشتم و تن به تفتيش عقايد می‌دادم؛ بايد می‌گفتم در روز چند رکعت نماز می‌خوانم و کفن ميت چند قطعه است و غسل جنابت چيست. بايد می‌گفتم، به چه نوع موسيقی گوش می‌دهم، چه فيلمی می‌بينم، چه کتابی می‌خوانم.



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 




بايد می‌گفتم نظرم راجع به رهبر انقلاب، و شورای محترم نگهبان چيست. بايد چادر به سر می‌کردم، و از خانه‌ام جز صدای اذان و دعا شنيده نمی‌شد. تازه در آن صورت بود که شايد اجازه می‌يافتم پا در اين عرصه بگذارم و دست ِ آخر هم ببينم، آقا زاده‌ای بدون داشتن هيچ صلاحيت علمی به جای من به فضا پرتاب شده است! کاش می‌توانست اين‌ها را بگويد.

بالای پشت بام خواهيم رفت و در اول صبح‌گاه چشم به آسمان خواهيم دوخت. انوشه را در ذهن خود خواهيم ديد که در ايستگاه فضايی با سرعت و شتاب از فراز ايران می‌گذرد. نقطه‌ای خرد و کوچک اما نورانی. نورانی از آرزوهای دختران سرزمين ما. آرزوهايی که با تلاش و کوشش و مبارزه دير يا زود صورت تحقق خواهد يافت.

[وبلاگ ف. م. سخن]





















Copyright: gooya.com 2016