كمال گرايى دشمن خوب بودن است
پاول فيشر
ترجمه: امين تاجيك
او برنده اسكار است، آدمى درگير و مشهور به سرسختى و استوارى. نمى توان انكار كرد كه اليور استون يكى از مقاوم ترين و بحث برانگيزترين كارگردان هاى نسل خودش است. استون اين روشنفكر خشن اين بار داستان اسكندر كبير را در طول يك دهه از زندگى اش روايت كرده است. اين مصاحبه طى ملاقاتى در هتلى در لس آنجلس انجام شده است. استون به سختى روى يك موضوع متمركز مى ماند اما اگر اين اتفاق بيفتد، همه چيز به خوبى روشن مى شود. او توضيح مى دهد كه چرا اين فيلم تا اين اندازه وقت او را گرفت و بازگشتش به دوربين را اين همه عقب انداخت. همچنين او از سياست هاى هاليوود مى گويد و بحث هايى كه پيرامون مسائل مطرح شده در فيلم درگرفته است.
•••
•كارگردانى به بنيه و طاقت زيادى احتياج دارد، در مورد اين كار تا چه اندازه آمادگى پيدا كرده بوديد؟
سئوال خوبى است. من مى دانستم كه مجبور به ساختن اين فيلم هستم و مى دانستم كه فشار ترسناكى از جانب ديگر فيلم ها، براى ساختن اين يكى وجود دارد. اما وقتى كمى عميق تر به اين قضيه نگاه كنيد، مى بينيد كه در مورد بقيه اين پروژه بود كه ما را به حركت مى انداخت. مسئله اصلى هميشه فيلمنامه است كه بايد حل شود. شما نمى توانيد يك فيلمنامه ضعيف را به كمك بازيگران قوى پنهان كنيد، اين كار ممكن نيست. من نمى توانستم كار را سريع سر هم بياورم. از يك طرف فشار مطبوعات بود و از طرف ديگر قراردادهاى خارجى، اما در نهايت ما بايد تلاشمان را روى فيلمنامه متمركز مى كرديم كه در نهايت هم اندك اندك به آن چيزى كه مى خواستيم، رسيديم. اين كار يك توليد اروپايى بود _ يك توليد مستقل _ كار در ابتدا با كمك آلمان شروع شد، بعد فرانسه آمد و بعد انگلستان، كره و در نهايت هم آمريكا اضافه شدند.
•شما فيلمسازى هستيد با شور و حرارتى بى حد و حصر، چه نيازى باعث شد اين فيلم را بسازيد؟
مى دانيد كه نمى توانم به اين سئوال جواب بدهم، مى دانيد كه اين يك نياز درونى است. ممكن است گاهى اوقات از آن بى خبر باشيد. ميل ناخودآگاهى براى ساختن فيلمى از زندگى يك قهرمان در من وجود داشت. من فكر مى كنم پرداختن به زندگى جيم موريسن تا حدودى تمرينى براى اين نوع كارگردانى به حساب بيايد، چرا كه موريسن عملاً تا حد زيادى مثل ديونيزوس زندگى كرده است. جالب اينجاست كه ول كيلمر در فيلم هست و حالا نقش پدر را بازى مى كند. بهتر است به طنز پنهان در اين موقعيت ها توجه كنيد. جوخه تقريباً ده سال پيش ساخته شد و تقريباً توسط سيدنى دومت انجام شد. من واقعاً ناراحت بودم و هرگز فكر نمى كردم كه كار را انجام بدهم، اما بالاخره اين كار را كردم و راه هاى زيادى براى پيشرفت در آن پيدا كردم. در سال ۷۹ هم اتفاق مشابهى براى من رخ داد. من «متولد چهارم ژوئيه» را نوشتم و بعد از ده سال توانستم در سال ۸۹ كار را با تام كروز انجام دهم. چه كسى فكر مى كرد كه كار به اين صورت پيش برود. سرمايه گذار آلمانى ما از بين رفت. چه كسى فكرش را مى كرد؟ گمان مى كنم كه قسمت اين بوده كه نقش اسكندر به كالين فارل سپرده شود. آن موقع من فكر مى كردم كه احتمالاً نقش را به ول يا تام كروز مى دهم _ اما تقدير اين بود _ درست وقتى كه ما درگير مشكلاتمان بر سر فيلم بوديم، كالين احتمالاً پسربچه شانزده ساله اى بود كه دائم هم مست مى كرد (مى خندد).
•شما يك فيلمساز واقعاً سياسى هستيد. آيا در اين فيلم قصد پرداختن به ارتباطى سياسى را داشتيد يا نه؟
شايد فقط يك مسئله وجود داشت. اينكه من مى خواستم از اين دوران خارج شوم و به زمان ديگرى برگردم. من هميشه فيلم هايى ساخته ام كه در زمان حال مى گذرند. در واقع اين فيلم را هم به طور جدى من از سال ۱۹۸۰ شروع كردم و تا سال ۲۰۰۱ چهار فيلمنامه برايش نوشته بودم. مسئله عراق چيزى است كه مى تواند كنايه محكم و پرمعنايى در اين فيلم باشد و كاركرد آن احتياج به زمان دارد. اما به هر حال چيزى است كه دارد اتفاق مى افتد، درست نمى گويم؟ اما به ياد داشته باشيد كه اسكندر براى بيش از ۲۵۰۰ سال در ذهن ها مانده است. او جوان ترين مردى است كه قصد تسخير جهان را داشته است، اما در واقع او به خاطر بخشش و خيرخواهى اش در يادها مانده است و احساس همدردى و شفقتى كه نسبت به ديگران داشت - او در ميدان جنگ براى سربازهايش گريه كرد _ كدام پادشاهى اين كار را كرده است؟ او در ذهن ها مانده است و اين از امتحان زمان است.
•چه چيزى باعث شد كالين فارل براى اين نقش مناسب به نظر برسد؟
اسكندر روح بزرگى داشت و تا وقتى كه رابطه صلح طلبانه اى با او برقرار مى كردى، بدون توجه به مليت ات، او پذيراى تو مى شد. او امپراتورى اش را براساس دادوستد بنا كرد. پس از مرگ او جهان شرق و غرب بيش از هر زمان ديگرى به اتحاد رسيده بودند. او الگوى اوليه امپراتورى روم بود. او آخرين يونانى ناميده شد. او به بومى هاى مناطق مختلف اعتماد كرد و آنها را در سپاهش آورد. واقعاً جاى تاسف است كه سياست امروز اجازه نمى دهد كشورهاى بيشترى كنترل سازمان ملل را به دست بگيرند. اسكندر به عنوان يك سياستمدار دريافته بود كه بايد فراتر از يك ناسيوناليسم شخصى گام بردارد، اما در اين راه بايد با مشكلات عظيمى هم دست و پنجه نرم مى كرد. سپاهيان مقدونيه بزرگترين مخالفان تغيير بودند.
•چرا كالين فارل بازيگر ايده آل شما براى ايفاى نقش اسكندر شد؟
نمى دانم. او گرفتار اين بازى شد _ اولين ملاقات ما يك فاجعه بود. او يك پسربچه لاغر دوبلينى بود كه از بس نوشيده بود، بوى گندش آدم را خفه مى كرد _ ليوان هاى رستوران را مى شكست و تمام مدت دستش روى ران من بود. نمى توانستم تحملش كنم. پسر عصبى و چابكى بود. اول زياد توجهم را جلب نكرد، ولى بعد ديدم كه به عنوان اسكندر بازيگر جذابى است. بعد او را به خانه ام بردم و با هم اوقات خوشى را گذرانديم.بعد او در آزمون هاى ما هم خودش را نشان داد. او يك كلاه گيس «دوريس دى» روى سرش گذاشته بود. من فكر نمى كردم كه او بتواند از پس اين كار بربيايد. او يك ايرلندى مومشكى است. اما خوشبختانه وقتى موهاى او را روشن كرديم، خيال من راحت شد. تهيه كننده هاى من هم خيالشان راحت شد و طبيعتاً او هم شور و حال بيشترى پيدا كرد. او ثابت كرد كه مى تواند بازيگر خوبى باشد و حتى از امتحان با پاچينو و كروز هم سربلند بيرون بيايد _ اين دو بازيگرهاى بزرگى هستند _ و او در مقابل آنها خودش را نشان داد. اين بچه كم سن و سال از خودراضى او مهارت و تكنيك لازم را داشت. او واقعاً كله اش خوب كار مى كند.
•شباهت هايى بين اسكندر و خودتان و كارتان مى بينيد؟
نه، من فكر مى كنم كه همه جوان ها چيزهايى در او مى بينند كه جذبش مى شوند، چون نوعى ايده آليسم در شخصيت او وجود دارد. ميلى براى تغيير و عوض كردن دنيا، ميل براى مشهور شدن، صراحتاً مى گويم كه من معتقد نيستم اينها چيزهاى خوبى اند، اما به هر حال اين ميل براى دستيابى به افتخار براى آشيل بودن در او وجود دارد. من ذهنيت او و دلاورى و شجاعتش را تحسين مى كنم. بهتر است فراموش نكنيم كه اين آخرين دوره اى بود كه در آن مردى ۲۶ ساله رهبرى دوره خودش را به عهده مى گرفت. ما حال در دنياى آدم هاى مسن زندگى مى كنيم.
advertisement@gooya.com |
|
•قضيه لهجه ها چه بود؟ ايرلندى؟ مقدونيه اى ها با لهجه ايرلندى صحبت مى كردند و يونانى ها ... منظور شما از اين قضيه چه بود؟
در اين فيلم هيچ لهجه آمريكايى وجود ندارد. فرض كنيم يونان باستان در آن زمان تركيبى از لهجه هاى مختلف داشت. در شمال مقدونيه اى ها بودند كه سلتيك فرض شده اند. برخى گفته اند كه اسكندر موهاى سرخ و پوست سفيد داشته. نژاد سلتيك علاوه بر ايرلند، اسكاتلند و ولز را هم شامل مى شود و ما بازيگرى داشتيم كه اهل ليورپول بود، پس ول هم به لهجه ايرلندى نقشش را اجرا كرد _ ايرلندى واضح البته نه مثل لهجه كالين _ ما براى او كلاس هاى تمرين گذاشتيم. به او اسب داديم و او تا ديروقت تمرين مى كرد. صبح هم قبل از همه بيدار مى شد و براى تمرين زير آفتاب مى رفت و در نهايت تبديل شد به اسكندر.
•آيا شما كمال گرا هستيد؟
نه، كمال گرايى دشمن خوب بودن است. من مثل استنلى كوبريك نيستم - حداكثر ده برداشت مى گيرم _ من طرفدار تفكر آزاد و باز هستم، هر وقت كه چيزى را نفهمم، متوقفش مى كنم.
•راجع به فيلمنامه صحبت كرديد. آيا در شروع اشتباهات زيادى داشتيد؟
من نوشتن اين كار را در سال ۱۹۸۶ شروع كردم. اولين چرك نويسى كه نوشتم كاملاً خطى بود. نگاهى به فيلم رابرت راسن بيندازيد _ او كارگردان و فيلمنامه نويس خوبى است و به هر حال كارى مثل «كلاهبردار» را در كارنامه خود دارد _ اما فيلم او براى من مغشوش و نامفهوم است _ چون فيلم خيلى پرحرفى است. او داستانش را فقط به يونان اختصاص مى دهد _ و به سختى مى توانى از خلال آن به ايران و هند برسى. من مى خواستم به كل زندگى او بپردازم _ مى خواستم به بابل برسم _ و اين كار به پنج پرده احتياج داشت. در حالى كه من مى خواستم به زحمت آن را به سه پرده كاهش بدهم. در واقع بزرگترين موفقيت من برمى گردد به اتاق تدوين كه توانستم آنجا كارم را به سه بخش برسانم. دو صحنه نبرد، در واقع پايان ماجراى من هستند.
•من جايى خواندم كه يك ساعت از فيلم كم شده است و نسخه اصلى فيلم نزديك به چهار ساعت است.
خب اين قضيه در مورد همه فيلم ها صادق است. ما فيلم را سلاخى مى كنيم و دنبال عصاره آن مى گرديم. همه با نسخه اصلى كارشان همين طور برخورد مى كنند. قبلاً شرايط خيلى اقتصادى تر بود، فيلمنامه ها به شدت كنترل مى شدند و كارگردان فقط متصدى اجرا بود. اين بدين معنى نيست كه ما به صورتى افراطى مشغول هدر دادن سرمايه ها هستيم، ما فيلم بيشترى در اختيار داريم، فيلم بيشترى داريم كه قطع و حذفش كنيم.
•بنابراين نسخه دى وى دى نسخه نهايى كارگردان خواهد بود؟
اين نسخه همان نسخه دى وى دى خواهد بود. اين تنها نسخه اى است كه من دارم. من چيزى به اين نام نمى شناسم و از اين عبارت هاى فنى متنفرم. اين كار فقط ابزارى براى بالا بردن فروش است _ نه _ اين يك نسخه PG13 است، البته اگر چيزى از آن به من برسد، حتى يك سنت. اين بزرگترين شكافى است كه در تاريخ مدرن همكارى به وجود آمده _ يكى از بزرگترين شكاف ها _ در دهه ۸۰ قراردادى با بازيگرها، نويسنده ها و كارگردان ها بسته شد كه بعداً توسط خود آنها نقض شد.
•آيا دوره خاصى در تاريخ است كه علاقه مند به كاويدن آن باشيد؟
فكر مى كنم تاريخ يونان بهترين باشد، البته واضح است كه تاريخ مصر هم بسيار جذاب و چشمگير است، ولى افسوس كه با اين «موميايى»ها گندش درآمده.
•آيا در حال حاضر روى چيز ديگرى هم كار مى كنيد؟
نه. من كاملاً درگير همين يكى مانده ام. ۵ سال است كه درگيرش هستم.
•آيا باز هم بايد پنج سال ديگر بگذرد تا فيلمى از اليور استون ببينيم؟
اميدوارم كه اين طور نباشد. اما من فكر مى كنم كه آنچه مى شده در اين كار انجام داده ام و ظرفيتم را تكميل كرده ام.
•مستندها چه طور ... چقدر از آنها استقبال شده؟
زياد. البته اگر برخورد نادرست مطبوعات با فيلم هايى كه اصلاً آنها را نديده اند را كنار بگذاريم. فيلم در سراسر اروپا نمايش داده شده است و كسى چيز بدى راجع به آنها نگفته.