advertisement@gooya.com |
|
عباس بختیاری: خانم طلوعی شما در چند سال اخیر به گواهی منتقدان و پشتیبانی تماشاگران و جوایزی که دریافت کرده اید، یکی از بهترین بازیگران زن تئاتر ایران شناخته شده اید. برای اساتیدی مثل استاد بیضایی، دکترعلی رفیعی، خانم پری صابری و همینطور کارگردان های موفق نسل جوان بازی کرده اید. نمایشهایی مثل َ«قهوه ی تلخ» و «فردا» را کارگردانی کردید و کتاب «بازیگر عزیز من» (نشر چشمه) و نمایش «قهوه ی تلخ» (نشر فرخ نگار) از کارهای منتشر شده شماست. و بواسطه ی بازیگری در چند سریال و فیلم سینمایی مورد توجه قرار گرفتید. حالا این هنرمند توانا، به ظاهر به دلیل باور داشتن به کیش بهایی از ادامه ی فعالیت هنری محروم شده و ناچار به ترک وطن شده است. این حکم توسط چه سازمان یا ارگان دولتی و چه زمانی به شما اعلام شد؟
شبنم طلوعی: اولین بار طرح صریح این مسئله را در سایت های اینترنتی دیدم و از این وسعت و سرعت اطلاع رسانی شگفت زده شدم. اما در ایران، اواخر اردیبهشت ماه امسال چند روزی به شروع فیلمبرداری فیلم سینمایی«شبانه» کار آقایان بنکدار و علی محمدی (که من نقش اصلی آن را داشتم) مانده بود که بخش نظارت و ارزشیابی وزارت ارشاد به آنها اعلام کرد که باید مرا حذف کنند. و جالب اینجاست که هیچ دلیلی ذکر نشده بود. حتی با وجود پی گیری های مداوم خودم باز هیچ دلیلی ذکر نشد و مسئولان مربوطه در ارشاد و حراست از من می پرسیدند که : آیا مهمانی دردسر سازی نرفته اید؟ آیا دوبی نبوده اید؟ و عنوان می شد که آنها هم علت را نمیدانند. به هر حال خانم هدیه تهرانی جایگزین شدند و فیلمبرداری انجام شد.
ع. ب: پس مسئله ی مذهب کجا عنوان شد؟
ش. ط: هیچ جا! فقط سال 1381 در یک مجموعه ی تلویزیونی بازی میکردم به نام« بدون شرح» کار مهدی مظلومی که مدتی بعد از پخش آن توسط حراست صدا و سیما احضار شدم و پس از پرسش های متعدد و استناد به فرم قطوری که همه سوابق خانوادگی و اعتقادی را سوال کرده بود،و من هم چند روز قبلش آن را بطور کامل و در نهایت صداقت تکمیل کرده بودم، به من گفته شد که ادامه ی فعالیتم در تلویزیون منوط به انکار مذهبم خواهد بود. و حتی از من خواسته شد به محض دریافت هر پیشنهاد کاری از تلویزیون آنها را در جریان بگذارم.
ع. ب: مگر مسئله ی مذهبتان را در جامعه اعلام می کردید ؟
ش. ط : به هیچ وجه.حتی دوستان نزدیکم در جریان نبودند. هنوز هم نمیدانم این مسئله ی به این سادگی و شخصی چرا تا این حد بزرگ شد.انگار به دلیل تحولاتی که در پوسته ی بیرونی اجتماع ایجاد شده بود، خاطره ی سالهای آزار اقلیت ها و محرومیت هاشان از تحصیل یا انجام آیین های شخصی مذهبی، مدتها بود که فراموشم شده بود. ولی وقتی اقدام کردند به تفتیش عقیده لزومی برای عدم صداقت ندیدم. چون معتقد بودم خطایی برای پنهان کردن ندارم. آنجا هم کارگردان بسیار پی گیر شد. به ویژه اینکه باید دلیل موجهی برای حذف این شخصیت به مردم ارائه میشد. اما صدا و سیما نپذیرفت و حتی بعد از حذف من اسمم هم از تیتراژ برداشته شد. چند ماه بعدترش سریال« نیستان» با اصرار های کارگردانش از شبکه ی سوم تلویزیون پخش شد که نقش مهمی هم در آن داشتم. آن جا نمیشد مرا حذف کنند اما نامم که دومین اسم تیتراژ بود، بعد از یک بار پخش حذف شد.
ع. ب: این ممنوعیت ها در حوزه ی تلویزیون و بعد سینما انجام شد. چرا به تئاتر کشیده شد؟
ش. ط : همزمان با ممنوعیت تصویر من در فیلم شبانه با تغییراتی در معاونت هنری وزارت ارشاد، مدیریت تئاتر هم به مدیریت شورایی تغییر پیدا کرد. نمایش «میبوسمت و اشک» کار محمد عاقبتی نمایشی بود که غیر از حضور در جشنواره ی سال قبل، در چند جشنواره در آلمان هم شرکت کرد و بسیار مورد توجه قرار گرفت. و جز من که به خاطر بازی ام در آن، رتبه اول بازیگری زن را کسب کردم، در زمینه ی بازیگری مرد، کار گردانی و اجرا هم رتبه های برتر جشنواره را به دست آورد. بعد از این تغییر مدیریت، این نمایش از اجرای عمومی که بابت آن قرارداد هم داشتیم بدون پرداخت هیچ مبلغی به گروه عنوان خسارت، محروم شد. جالب اینجاست که بدانید در تئاتر هرگز هیچ حکم رسمی یا حتی شفاهی و غیر رسمی هم به من اعلام نشد. به کارگردان بارها و به طور خصوصی از سوی شورای مدیریت گفته شده بود که باید جایگزینی برای من پیدا کند چون به دستور حراست من حق فعالیت ندارم. و خودم که پیگیر میشدم اعلام بی اطلاعی محض میشد . در واقع به دلیلی که هرگز نفهمیدم چرا شورای مدیریت جدید تئاتر به من از خودم تصویر یک موجود توهم زده میدادند که علاقمند است از حرفه و عشق و حتی درآمدش برای گذران زندگی محروم شود! خوشبختانه نامه ای که در آن ممنوعیت فعالیتم تصریح شده به دستم رسید و دانستم که این دو جمله در این حکم پنهان فعلا همه ی درها را در کشورم به رویم بسته است. بعد ترش دانستم که کارتابل مدیران هنری پر است از این قبیل نامه ها در باب زندگی خصوصی این و آن. بنابر این هر کس به دلیل خصومت شخصی میتوند با استناد به بخش های فردی و پنهان زندگی هنرمندان، آنها را به حراست گزارش کند.حراست هم بر مبنای نامه ای که از افراد دریافت میکند پیگیر میشود. از این به بعد دیگر در حیطه ی اختیار مدیر دولتی است که بنابر میزان وسعت نظرش فرد را محروم کند و یا از افراد تحت پوشش سازمانش دفاع کند.
ع. ب: اگر بخواهیم شبنم طلوعی را جهت آگاهی بیشتر خوانندگان معرفی کنیم، آیا مواردی هست که به کارنامه ی هنری اتان مایل باشید اضافه کنید؟
ش. ط: خودتان به همه چیز موجز و مفید اشاره کردید. جز کلاسهای بازیگری ام در ایران که قطع شدنش و دوری از هنرجویانی که اواسط هر ترم تبدیل می شدند به دوستان نزدیکم، برای من بزرگترین دلتنگی است.
ع. ب: محمد رحمانیان کارگردان تئاتر در پایان اجرای نمایش «مرغ دریایی» در جشنواره ی چخوف در تهران، نمایش را به شبنم طلوعی که به گفته ی رحمانیان از صحنه محروم شده، تقدیم کرده است. در این سالها در موارد بسیاری در تئاتر و سینما دیده شده که کارگردان یا هنرمندی اثرش را به همکارش به دلیل محرومیت او هدیه و تقدیم می کند. برای من این خبر همیشه تاثر برانگیز بوده است. وقتی خبر را شنیدید چه احساسی داشتید؟
ش. ط: من هم به شدت متاثر شدم. بیش از همه به خاطر این صمیمیت حرفه ای و نگاهی فارغ از حواشی به ذات هنر و هنرمند. مدتهاست که در عرصه ی هنر فقط به«من» فکر میکنیم و رحمانیان با این کار دوباره «ما بودن» را یاد آوری کرد.
ع. ب: اخیرا هیئت بازبینی مرکز هنرهای نمایشی اجرای چند نمایش را ممنوع اعلام کرده. این آثار به کدام یک از کار گردانهای تئاتر تعلق دارد و علت این سانسور و ممنوعیت چه بود.؟
ش. ط: من هم از طریق اینترنت خبردار شدم. اسامی مشخصا در ذهنم نیست و می ترسم که با اشاره به آنها نامی را اشتباها اضافه یا فراموش کنم. اما معمولا سلیقه ی هیئت بازبینی با مسائل ممیزی همراه میشود. کارهایی میماند و کارهایی هم حذف میشود. سال گذشته که بازیگر برتر شدم نمایش خودم به نام«بهمن،بغداد» در همین مرحله حذف شد. این از آن قواعد نانوشته ایست که مثل یک سنت سالهاست برای ما جا انداخته اند.
ع. ب: تئاتر امروز ایران تا چه اندازه زبان گویای مردم و دشواریهای اجتماعی است؟ آیا میتوان گفت با مقاومتی که نسل جوان تئاتری از خود نشان داده ما شاهد تئاتر معاصر موفقی بوده ایم؟
ش. ط: تئاتر معاصر به شدت تئاتر موفقی است. جوانها آینه ی اجتماع شده اند چه آنها که به کارهای واقع گرا متمایل هستند و چه آنها که در جستجوی تجربه های تازه به اجرا های غیر متداول دست میزنند. تئاتر ایران در این سالها به شدت آبرومند و سربلند توانست در هنر تئاتر جهان به ویژه به لحاظ مضمون و جریان اندیشه جا پیدا کند ولی متاسفانه اطلاع رسانی در مورد تئاتر خیلی کم هیاهوتر از سینماست و مثل خودش کمی مهجور می ماند.
ع. ب: به رغم قبضه ی کامل قدرت توسط رژیم و در اختیار گرفتن تمامی ابزار رشد هنر، نسل جوان تئاتری ایران به نبوغ و پیشرفت چشمگیری در کارها دست یافته. این پیشرفت و موفقیت حاصل چیست؟
ش. ط: حاصل تشنگی جوانها و مدیریت آرمان گرایی که در کنار همه ی نقد ها ی مثبت و منفی، درپنج سال گذشته به شدت به رشد جریان تئاتر کمک کرد و متاسفانه با کناره گیری اش از تئاتر، به آشفتگی بزرگی دامن زده شد. در کنار افراد و قانون های نانوشته ای که محرومیت ایجاد میکنند، قانون های نانوشته ی دیگری هم هستند که علیرغم همه ی محدودیت ها توسط افراد دلسوز آگاه، به اجرا در می آیند. افرادی که نشان داده اند ماندگاری نامشان رادر لایه های عمیق رشد فرهنگ یافته اند نه در ابعاد میزشان.
ع. ب: ناکامی های بسیاری در عرصه های گوناگون هنر و فرهنگ ما در 25 سالی که از قیام بهمن 57 میگذرد دیده شده. تئاتر در نبود آزادی اندیشه و بیان همواره در اسارت بوده. با این معضل چگونه کنار می آمدید؟
ش. ط: من تصویری از هنر پیش از انقلاب ندارم. نسل من نسل بعد از انقلاب و شبهای موشک باران و صف های طولانی است. اما بارها شنیده ام که هنرمندان در پیش از انقلاب بابت یک جمله ی کوچک یا حرکتی ساده که شاید برای کسی سوءتعبیری نمادین ایجادکرده بود باید روزهای متمادی در بدترین شرایط پاسخگو میشدند. بنابراین ظاهرا این بیان کنایی هنر و یافتن راه حل های غیر مستقیم برای انتقال اندیشه و طرح سوال، برای ما یک سنت هنری شده و اصلا شاید همین به قول شما اسارت باعث شده که به بیان هنرمندانه تری برسیم. سانسور را تایید نمیکنم اما فراموش نکنیم که ما ملتی هستیم که در سخت ترین مقاطع تاریخی و حتی هجوم بیگانگان شرایط را چنان تغییر داده ایم که سنت هامان را حتی در بنیاد باورهای مذهبی حک کرده ایم.
ع. ب: بازیگر سینما و تئاتر هستید. می نویسید و کارگردانی میکنید. این همه باور و انگیزه و عشق به هنر از کجا می آید؟
ش. ط: شاید از دل همان تصمیم های کودکی. یا بعدترش نیازهای جدی تر فردی به ویژه به عنوان یک زن و بعد نیاز به طرح سوال های اجتماعی و چرا هایی که گاهی برای همیشه بی جواب میمانند. همیشه در ایران احساس میکردم که فرصت کمی دارم و گاهی بیش از حد کار میکردم و بیش از حد عاشق کارم بودم. و الآن بابت آن همه عجله خوشحالم.
ع. ب: شما بازیگر نمایش «شب هزار و یکم» استاد بهرام بیضایی بوده اید. در آفریده های بیضایی عدالتخواهی و برابری همواره اهمیت ویژه ای دارد و توجه به هویت زن بر اهمیت و جاذبه کار او می افزاید. این نگاه طبعا ابداعی نیست ولی به نظر من بیضایی هم بسیارتوانمند است و هم اسطوره پرداز بزرگی است که سبک منحصر به فرد خودش را دارد. جایگاه و نقش بهرام بیضایی را در تئاتر و سینمای ایران چگونه بررسی می کنید؟
ش. ط: میگویند پیامبر همه جا پیامبر است جز در خانه ی خودش. بیضایی اما از این قاعده مستثناست. بیضایی سالهاست که خودش هم به اسطوره تبدیل شده و پاسخ به اسطوره ها هم، یا شیفتگی بی چون و چراست، و یا مخالفت بی چون و چرا. هنوز حتی معناشناسی مستقلی بر نوشته های بیضایی (فارغ از حضور و تعابیر خودش) صورت نگرفته. به گمان من اندیشه ی بیضایی بسیار گسترده تر از سیاست ورزی های تئاتر و حتی ابعاد به ظاهرجهانی شده ی سینمای ایران است. وقتی با بیضایی کار میکردم بیشتر باور کردم که هیچ کرامتی بی علت نیست. بیضایی برای من مترادف است با فرهنگ و میراثی که از دل خرد ورزی و مقاومت و حضور انکار ناپذیر ماندگارشده. مثل همان «سلندر» خودش.
ع. ب: یقینا شالوده کار تئاتر بر مبنای داشتن امکانات از جمله مهم ترین آنها سالن تمرین ریخته می شود. در صورتی که در ایران سالن های تئاتری محدودی وجود دارد و بسیاری از آنها را هم در همان سالهای 60 بستند. با نداشتن امکانات کافی، شما چگونه توانستید به حیات هنری خود ادامه دهید؟
ش. ط: آنچه من از تئاتر ایران برایتان میگویم متمرکز است بر تئاتر تهران که در واقع محوریت دارد و مکانی به نام تئاتر شهر. و البته در کنارش تالار مولوی و وحدت (رودکی سابق) هم هستند که هر کدام مدیریت ها و ضوابط متغیر خودشان را دارند و با وجود امکانات بسیار مناسبشان ضمانتی برای پذیرش اجرا ندارند. تئاتر شهر سالهاست که دیگر محدود به سه سالن سابق نیست و شاید بهترین کارهای این سالها در همان سالن های تجربی کوچک تازه ساز، اجرا شده اند. اهالی تئاتر و مخصوصا جوانها آموخته اند که نباید به هیچ محدودیتی وابسته باشند. دوستان زیادی دارم که مثل خودم در خانه ها یا در دفتر کار این دوست و آن آشنا تمرین میکنند. و اثر بسیار قابل اعتنایی هم به صحنه می آورند. دلم میخواست گروه های اروپایی را در شرایطی مشابه قرار میدادند تا به همه ی توان کم نظیر جوانهای ایرانی برای خلق یک اثر هنری ایمان می آوردیم. شاید بیشترین بخش آزار دهنده، نبودن امکانات تکنیکی مثل امکانات نور و صحنه پردازی است که برای آن هم راه حل پیدا کرده اند. در واقع آنقدر محتوای اثر با نحوه ی اجرایش همخوان شده که این نقصان هم زیاد به چشم نمی آید.
ع. ب: تئاتری های ایران از نظر مالی آدمهای فقیری هستند. یعنی تئاتر مستقل در ایران آنقدر فقیر است که یک گروه از پس مخارج و هزینه های اولیه هم بر نمی آید. خود شما دوره ی بسیار پر کاری داشتید. با این معضل چگونه کنار می آمدید؟
ش. ط: زمانی این بحث در تئاتر مطرح شد که چرا بازیگر ها در دوران جشنواره در سه یا چهار کار به طور همزمان بازی میکنند. این با نُرم بازیگری جهانی نمیخواند و به راندمان کار بازیگر لطمه میزند. من هم در مصاحبه ها میگفتم آخر کجای کارمان به نرم جهانی میخواند که این پرکاریش بخواند! مسئله ی مالی هم آنجا تعاریف خودش را دارد. همین است که بازیگر تئاتر آنجا دستیار کارگردان هم هست، کار مطبوعات هم میکند، سریال و فیلم هم بازی میکند، اگر زبان خارجی بداند ترجمه هم یکی از کارهایش میشود، و وسط همه ی این هیاهو شما بازی های درخشانی می بینید که در همان اشل بین المللی به شدت قابل توجه است و با هیچ نرمی نمی خواند! در ایران بازیگر تئاتر میدانست که در نهایت رقم هر چقدر اندک اما قطعی دستمزدش را از مرکز هنر های نمایشی دریافت خواهد کرد و همین انگیزه ی کوچکی بود برای فراموش نکردن این عشق. این ها که میگویم قصه ی همان سالهای گذشته است اما از سیستم مالی فعلی هیچ اطلاعی ندارم .
ع. ب: از هم نسل ها و دوستان و هنرمندان سینما و تئاتر که حالا در میان آنها نیستید چه انتظار و توقعی دارید؟
ش. ط: دوستان من در ایران همه در ارتباطهای خصوصی با من همدلی بسیار کردند و گاهی اینقدر از این اتفاق آزرده بودند که من سعی میکردم آرامشان کنم. گاهی هم از من عصبانی می شدند و پیشنهاد می کردند که بهتر است صورت مسئله را پاک کنم. متاسفانه ما یاد گرفته ایم که این شیوه را به احقاق حق ترجیح بدهیم. به هر حال این همه لطف و احترام جایی برای توقع در من باقی نمیگذارد. فقط گاهی فکر میکنم که کاش «عزادارن بیل» ساعدی را یادمان نرود. کاش بدانیم در شرایطی که حذف امری طبیعی جلوه کند پس به هر بهانه ای میشود امروز من و فردا تو را حذف کرد. کاش بگذاریم بدانند که ماندگاری هیچ بنایی به بهای تخریب، در هیچ جای این هستی به ظاهر بی نظم و به باطن بسیار منظم، ممکن نیست.
عباس بختیاری: چه چشم اندازی برای فعالیت های سینمایی و تئاتری خود در خارج از کشور دارید؟
شبنم طلوعی: همه ی تلاشم را خواهم کرد تا آن میل به جستجو و طرح سوال و چرا های تمام نشدنی ام روز به روز بیشتر و بیشتر شود. مطمئنم وسیله ی گفتنش را زمان به بهترین شکل مهیا خواهد کرد.
به نقل از سایت پویا www.pouya.org