آيدين آغداشلو نقاش، پژوهشگر، گرافيست و كارشناس هنرهاى اسلامى
متولد سال ۱۳۱۹ رشت
از ۱۴ سالگى شروع به كار نقاشى مى كند.
در ۱۶ سالگى مشغول به كار گرافيك مى شود
در ۲۲سالگى دست به قلم مى شود
در سالهاى منتهى به انقلاب برنامه اى در زمينه هنرهاى تجسمى در تلويزيون تهيه و اجرا مى كند
حدود يك سال سرپرست موزه رضاعباسى مى شود(قبل از انقلاب)
سابقه ۳۰ سال تدريس در دانشكده هاى هنرى و در كارگاه شخصى خود را دارد
تاكنون ۲ مجموعه از نقاشى هاى او چاپ شده اند
چند مجموعه مقاله منتشر كرده است
بيش از يكصد مقاله در زمينه نقد نقاشى، نقد فيلم و هنرهاى اسلامى ايرانى نوشته است
جزو هيأت انتخاب و داورى چند نمايشگاه و بى ينال بعد از انقلاب بوده است
و بالاخره كارشناس رسمى موزه هنرهاى معاصر تهران در سالهاى اخير به حساب مى آيد
محمد شمخانى: خيلى ها كه «آيدين آغداشلو» را خوب نمى شناسند و دليل اين همه حضور او را در مجامع مختلف هنرى نمى دانند، حتماً تا حالا به توانايى هاى اين هنرمند و هنرشناس ايرانى پى نبرده اند. نكته اى كه «صادق تبريزى» آن را در نوشته اى چنين بازگو مى كند: «هنوز كسى در ايران پا به عرصه وجود نگذاشته كه توانايى هاى آيدين را در زمينه هنرهاى تجسمى يكجا داشته باشد.» به عبارتى كه اگرچه به ظاهر اغراق آميز مى آيد، اما حاوى نكات بسيارى است كه بازكردن تمام آن در اين مجال كوچك ناممكن به نظر مى رسد. يكى از اين نكات و شايد اصلى ترين آنها تنوع و تعدد مشغله هايى است كه آغداشلو دارد و درگيرى با آنها گاه او را از يك اصل مسلم كه همانا پرداخت صرف به خلق اثر باشد، دور نگه داشته است. خلاقيتى كه بايد در نقاشى هاى اين هنرمند ظهور پيدا مى كرد و پشت به اين همه پركارى اش در زمينه هاى ديگر. زمينه هايى كه البته در بسيارى از آنها، كسى را با شعور و شناخت او سراغ نداريم و همين بر يگانگى اش مى افزايد.
آغداشلو براى رسيدن به اين مرتبه از مسيرهاى مختلفى گذشته، كه شايد طى كردن هريك از آنها مى توانست به تنهايى باعث شود كه او را همانند بسيارى هنرمند خطاب كنيم و خيلى دنبال دليل آن نگرديم. روح جست وجو گر اين هنرمند، اما تاب ماندن در هيچ يك از آن منزلگاه هاى زودرس را نداشته و دائم به وادى ديگرى سفر كرده است. به طورى كه در گستره تجربه هاى او شناخت كامل و كافى از هنرهاى قديمى، شناختى به نسبت جامع از هنرهاى جديد و دستى هر چند به تفنن در نقد هنرهاى قديم و جديد مى بينيم و براى هر يك از آنها مصداق هاى فراوانى مى يابيم. به طور مثال و تنها در زمينه هنرهاى سنتى، از مينياتور و تذهيب و آبرنگ پرداز گرفته تا طراحى و شناخت اسليمى و ختايى و گل و مرغ و شناخت تفاوت هاى نقوش قالى و كاشى و طريقه اجرايى متفاوت آنها و ... علمى نيست كه بر او پوشيده مانده باشد و هنرى نيست كه در كارش ظهور نكرده باشد. به اين همه شناخت صدالبته مى توان توانايى اجراى درست و دقيق موارد يادشده را هم افزود. نكته اى كه شايد تنها درباره يكى مانند «بيوك احمدى» صدق كند. كسى كه آغداشلو زمانى از او به عنوان تنها استاد مسلم خود نام برده است.
گذشته از تخصص و توانايى در زمينه هنرهاى سنتى اما آغداشلو دستى هم در هنر مدرن داشته و در اين عرصه نيز سالها به جد و جهد كوشيده است و در اين مورد او به يك فاصله گذارى نمايشى پرداخته و هيچگاه نخواسته از هنرهاى سنتى چشم بپوشد. به طورى كه همواره در آثارش نماد و نمود و نشانه اى از آن زمينه نوستالژيك وجود داشته و دارد. نشانه اى كه هم حكايت از دلبستگى تام و تمام نقاش به گذشته تصويرى كشورش دارد و هم سوداى سبقت گرفتن از آن را تداعى مى كند. در اين فراروى اما، باز آنچه كه بيشتر خود را عيان مى كند، قلم گيرى هاى ظريف هنرمند روى بوم است تا شستن تاريخ پشت سر و وسوسه در انداختن طرحى نو. در اين نوع از نقاشى هاى آغداشلو كه عنوان «انهدام» نيز به خود گرفته است، تصوير سوخته، مچاله شده و گاه ترك خورده اى از گذشته را مى بينيم كه يا خود به سخن درمى آيند و يا در فضايى ديگر بازگو مى شوند. اين طرز تلقى از گذشته و اين آميزش، در بسيارى از تابلوها حضورى يكپارچه ندارد و به نظر گرافيگى و الصاقى مى آيد. به ويژه در تابلوهايى كه انسان موضوع اصلى آنها به شمار مى آيد. از اين گسست و گذارها گذشته، آغداشلو تابلوهاى ديگرى هم دارد كه شايد معروفترين آثار او به حساب بيايند. آثارى تلويحى و تلميحى كه هم سوررئاليسم «رنه مگريت» را به خاطر مى آورند و هم گوشه چشمى به سنت هاى تصويرى غرب دارند.
advertisement@gooya.com |
|
شاخص اين دسته از كارها تابلوهايى است كه فيگورهاى بى چهره «ساندرو بوتيچلى» را با منظره و چشم اندازى ديگر در دورآيند تصوير تلفيق مى كنند. چيزى كه هنرمند بارها و در نوشته هايش، هرچند غيرمستقيم، سعى در تازه نشان دادن آن دارد و مى كوشد آن را در قالب نگره اى به اصطلاح امروزى و به اصطلاح پست مدرنيستى متعين كند و فحوايى نوين ببخشد. او براى اين طرح و تئورى خود، به نقاشانى استناد مى كند كه چنين راه و رويه اى را در غرب پيش گرفته اند و از آن روشى «بازگشتى» به گذشته و رفتارى درخور حال ساخته اند. رفتارى كه البته در حواشى هنر مدرن شكل گرفته و رسميت يافته است. اما به نظر مى رسد كه آغداشلو هرگز نخواسته از چنبره ذهنيات تاريخى و علاقه مندى كرامند به آن بيرون بيايد و با آزادى كامل در مسير هنر روزگار خود قدم بردارد. هنرى كه همه امكانات خود را به شرط شناخت و شهود هنرمند رومى كند و در اختيارش مى گذارد. امكاناتى كه آيدين بهتر از خيلى ها آن را خوب مى شناسد و هيچگاه به كار نمى گيرد و سوداى خود را عملى نمى كند. شايد اگر در اين بين و در اين مورد و براى مثال مكتبى به نام «سقاخانه» پا نمى گرفت و خيلى از آن امكانات تجربه و تكثير نمى شد او حالا يكى از بهترين گزينه ها براى گفت وگوى خلاقه با گذشته تصويرى و تجسمى ايران از رهگذر هنر مدرن بود و ايده استفاده از آن را به اجرا مى گذاشت. كسى كه از طراحى و كار با آبرنگ گرفته تا رنگ و روغن و خوشنويسى با قلم مو و... را خوب مى داند و مى شناسد و در هر كدام از اين تكنيك ها به بازنمايى دقيق جزئيات سوژه مى پردازد.
يك بخش از تجربيات هنرى آغداشلو نيز به كارهاى گرافيكى بازمى گردد. به چيزى كه پيوند اين هنرمند با دنياى روشنفكرى ايران به حساب مى آيد و بالاخره به چيزى كه باعث مى شود يكى از نويسندگان رابطه دوستى اش را با او و مرتضى مميز و عباس كيارستمى چنين بازگو كند: «دلم مى خواهد در جايى به اعتبار رويال فستيوال هال» تابلوهاى آيدين دورتادور چيده شده باشد و همه بزرگان نقاشى جهان جمع باشند و من بگويم كه آيدين كارى كرده است كه بسيارى از آنها كه نامى به اعتبار در جهان دارند بايد در آرزويش باشند. دلم مى خواهد از گليزر تا نوآمده هاى اين دنياى گرافيك شاگردان مرتضى [مميز] باشند مانند آطى خانم جمع شوند و آنجا بگوييم كه سهم و نقش مرتضى را مى دانيم چقدر است ... و دلم مى خواهد همه اينها را بهنام در برنامه اى گزارش كند براى تلويزيون هاى معتبر جهانى. به همه زبان هاى شلوغ دنيا. از ميان همه آن چه دلم مى خواهد تنها عباس كيارستمى است كه داد خود را از جهان ستانده و نيازى به معرفى و آرزوهاى من ندارد. «
از اين گونه نوشته ها كه از دنياى شخصى نويسنده مى آيد در آثار آغداشلو نيز زياد هست و شايد همين ويژگى به دنياى نوشتارى او لطمه زده است. با اين حال او در برابر مناسبات و معادلات دنياى پيچيده و مدرن، از روابط خود مايه مى گذارد و رواياتى شيرين، اما شخصى مى سازد. او در دنياى متن كمتر به تأويل مى پردازد و همه چيز را يا هم خانه خاطره هايش مى كند و يا آميخته به ديد و بازديدهاى هنرى اش و يا در نهايت به توصيف و تفسير مى كشد.
به اينها مى توان رجوع و رويكرد به خاطرات شخصى هنرمند را هم افزود كه دائم به ديده ها و دانسته هاى اكتسابى خود ارجاع مى دهد و همانها را به شكل و شيوه اى آموزنده در اختيار خواننده مى گذارد. در اين روايت شيرين و جذاب و خواندنى اما بايد هميشه در جايى به دنبال خود نويسنده گشت و ارتباط مستقيم يا غيرمستقيم او را با موضوع پيدا كرد. به همين خاطر هم هست كه در موارد بسيارى نوشته هاى آغداشلو گزارشى است پرو پيمان از وقايع هنرى و رگه هايى از نقد را نيز با خود دارد.
گذشته از اين آثار قلمى، او حضور گسترده اى هم در خود وقايع دارد و اين موضوع به ويژه در چند سال اخير اوج و نضج ديگرى به خود گرفته است. از وقايع سينمايى و ادبى گرفته تا بزرگداشت ها و بى ينال ها و نمايشگاهها، تقريباً جايى نيست كه از او دعوتى نشود و او نپذيرد.
آغداشلو نقاشى و آموزش هنر را از سنين پايين (۱۴ سالگى) آغاز كرده و در اين راه از هيچ كوششى فروگذار نبوده است. خيلى ها خود را مديون آموزش هاى او مى بينند و خيلى ها هم شناخت خود را از هنر سنتى و معاصر ايران مديون او مى دانند. به طورى كه آدم وقتى خوب فكر مى كند و خوب دقت، مى تواند حدس بزند كه او اگر اين همه پراكندگى در كار و علايقش نداشت و صرفاً به نقاشى مى پرداخت، نقاش بزرگى مى شد كه خيلى ها در آرزويش هستند. اما او حضور در مجامع و وقايع هنرى و داورى را به اين حدس و گمان اكنون ما ترجيح داده و استادى و آموزش شايسته و بايسته شاگردان خود را برگزيده است.
با اين همه، اما نمى توان از سهم بزرگ و بنيادى آغداشلو در شكل گيرى هنر معاصر ايران گذشت و بدان اعتراف نكرد.