advertisement@gooya.com |
|
پروژه دیوان شرق و غرب از زمستان سال 2002 در آلمان با نویسندگان کشورهای لبنان و مصر آغاز به کار کرد. بنیان گذاران و حامیان این پروژه نوین مرکز ادبی و فرهنگی آلمانی همچون انستیتو گوته، دانشکده علوم برلین، خانههای فرهنگهای جهان ـ برلین و ... هستند. این پروژه در هر فصل خود از یک نویسنده شرقی (مسلمان) به همراه یک نویسنده آلمانی دعوت میکند تا از نزدیک با فرهنگ یکدیگر آشنا شوند. با هم داستان و یا شعر بخوانند ضمن اینکه هر کدام به زبان خود سخن میگوید و فکر میکند.
پروژه «دیوان شرق و غرب» یک «رفت و آمد» فرهنگی، ادبی است. یعنی بعد از بازگشت هر نویسندهای که به آلمان میآید، همکار میزبان را به کشور خود دعوت میکند. آلبرت اُسترمایر شاعر جوان آلمانی که به همراه شهریار مندنیپور شهر به شهر در آلمان سفر میکرد و شعر میخواند در ماه آپریل 2005 مهمان شهریار مندنیپور و بقیه همکاران او در ایران است.
از راست به چپ: کتایون امین پور؛ شهریار مندنی پور؛ نوید کرمانی؛ استرمایار؛ هنرپیشه تاتر
دوشنبه گذشته، 7 مارس، شهریارمندنیپور و همکار خود آلبرت اُسترمایر در آخرین شب ادبی خود مهمان شهروندان کلن بودند. دراین جلسه بیش از 120 نفر (که 90% آلمانیها بودند) شرکت داشتند. هدایت این برنامه را نوید کرمانی روزنامهنگار و نویسنده بعهده داشتند. خانم کتایون امینپور ترجم آلمانی جلسه را عهدهدار بودند. بعد از پایان جلسه ادبی یک بحث و گفتگو بین دو نویسنده و شاعر به شکل (پودیوم) بوجود آمد که متأسفانه عدم ترجمه درست آلمانی سوءتفاهمهایی برای اُسترمایر و جمعیت بوجود آمد.
گفتگوی کوتاهی با شهریارمندنیپور داشتم که میخوانید :
س : آقای مندنیپور خیلی متشکرم از وقتی که دادید.
ج : خواهش میکنم.
س : چه مدت است که شما در آلمان هستید و در چه شهرهایی برنامه داشتید.
ج : دومین ماه سفرم است و روزهای آخر برنامه در آلمان. بزودی به ایران برمیگردم و دلم هم خیلی تنگ شده. تا حال 5 برنامه داشتم. این برنامه با عنوان دیوان ـ شرقی و غربی ـ تحت تأثیر رابطه گوته با حافظ که من با اُسترمایر شاعر در مونیخ ودر برلین سه برنامه (که یکی به فارسی در خانه ادبیات و هنر هدایت) و آخرین هم در کلن بود.
س : چندمین بار است که در آلمان برنامه ادبی دارید؟
ج : سومین بار. دفعه اول به دعوت خانه فرهنگ های جهان، دفعه دوم برنامه کوچکی به دعوت خانه فرهنگ دهخدا، دفعه سوم که همین بار است به دعوت دیوان شرق و غرب. بعد از این در آپریل اُسترمایر به مدت سه هفته به ایران میاید. و این در ادامه همین برنامه دیوان شرقی ـ غربی است. درآنجا من مهماندار او خواهم بود و طبیعتا ً کار من این خواهد بود درست مثل اینجا. من او را با محیط های فرهنگی ایران، نویسندگان، شعرا، فضای تأتر در ایران و کلا ً زندگی و فرهنگ ایران آشنا کنم.
س: چرا نویسندگان جوان دیگر ایرانی این شانس را ندارند؟ آیا فکر میکنید که روابط دوستی با افرادی مثلا چون نوید کرمانی تاثیر دارد؟
ج: من فکر می کنم آنها هم این شانس در دارند. مثلا چند وقت پیش یک گروه نویسنده جوان به خارج از کشور آمدند. کمااینکه همین سوال را نسل من نسبت به نسل قبل از من داشت و طبیعی است که وقتی نویسندگان ما بیشتر بنویسند و کار کنند وتجربه بیشتری داشته باشند دعوت از آنها بیشتر خواهد شد.
س : برداشت شما از این 5 برنامهای که داشتید چی بوده؟ آیا فکر میکنید که تأثیر خوبی را بر شنوندگان آلمانی گذاشته باشید؟
ج : برنامه در نگاه اول کلا ٌ فکر و ایده «دیوان شرقی و غربی» خیلی جذاب است. چون معمولا یک نویسنده یا یک شاعر به هر کشوری که سفر کند داستان و یا شعر می خواند و برنامه تمام میشود و به کشورش برمیگردد.
ولی برنامه دیوان شرقی وغربی با یک هدف دقیقتری طراحی شده بود و به همین دلیل هم طبیعتا ً مشکلتر خواهد بود. دو فرهنگ مختلف: یک نویسنده و یک شاعر با حساسیت و موضوعات خاص خودشان ؛ شخصیتهای متفاوت از یکدیگر در کنار هم قرار میگیرند. در این حالت می تواند هیج دیالوگی صورت نگیرد و یا یک دیالوگ رسمی برقرار شود و یا حتی یک دیالوگ صمیمی و دوستانه شکل بگیرد. در مورد من و اُسترمایر فکر میکنم نوع سوم در حال ایجاد شدن هست و یک روند دوستی ایجاد شده و حتی شباهتهایی در همدیگر پیدا کردیم ولی باز همین به آسانی طی نخواهد شد. زبان مشترک بین ما انگلیسی است که نه زبان اوست و نه زبان من. یکی به آلمانی فکر میکند و انگلیسی حرف میزند. یکی ایرانی فکر میکند و انگلیسی سخن می گوید. و بدیهی است که سوء تفاهمهایی هم پیش آید. ولی نقطه قوت دیگری وجود دارد که آن احساس آدم هاست و میتوانیم به آن تکیه کنیم. فکر میکنم توانسته باشم که در ذهن اُسترمایر اشتیاق آمدن به ایران را ایجاد کنم و تا حدی توانسته باشم تصویری از یک روشنفکر و نویسنده ایرانی در ذهنش ایجاد کرده باشم که فرق دارد با آن تصویر کلیشه شده و معمول.
س : ممکنه مردم عامی آلمان یک تصویر کلیشه شده را تجسم کنند و پیش داوریهای همیشگی را درنظربگیرند ولی یک نویسنده که دنیای وسیعتری دارد و دنیای او فقط تصویرهای کلیشهای نیست و یا اطلاعات او فقط وابسته به مطبوعات دولتی نیست بلکه کار تحقیقی میکند، مطالعه میکند و با دنیای خارج از مرزهای خود ارتباط میگیرد. یک نویسنده میتواند خیلی فراتر از این مرزها باشد که من در واقع سوالم در رابطه با شنوندگان برنامههای شما بود. در مورد آنها چه میگوئید و چه تأثیری داشتید؟
ج : این نکته خیلی ظریفی است و فکر می کنم به هرحال هر تصویری احتیاج به تکامل دارد . من قبول دارم که اُسترمایر از وقتی که در این برنامه شرکت کرده تلاش کرده فرهنگ و ادبیات ایران را بخواند و بنظر من خیلی ارزشمند است. بوف کور را خوانده، سعدی را خوانده و مولوی را خوانده. من سعی کردم فروغ را به او معرفی کنم. و خوب همچنان این مسئله باقی است که گرچه یک روشنفکر آلمانی تصویر دقیقتری از مردمش در مورد ایران دارد ولی این هم همچنان میتواند عمیقتر باشد. و همین هم در مورد من و نویسنده و روشنفکر ایرانی صادق است. کما اینکه در طول این سفر خیلی از پیش داوری های من که در ایران هم نسبتا رایج است، خوشبختانه شکست و من خودم را نزدیکتر با فرهنگ پر شکوه آلمانی حس کردم. و تلاش میکنم در ایران نه به تنهایی بلکه به کمک افراد دیگر، نویسندهها و شاعران تصویر ایران را قشنگتر نشان بدهم. و این مسئله برای من خیلی جدی است چون فقط مسئله شخصی من نیست.
س : در بحث شما با اُسترمایر بدلیل عدم ترجمه درست برای شنوندگان و اُسترمایرسوء تفاهمی پیش آمد که شما اعتقاد دارید نویسنده غرب میتواند در مورد غرب و فرهنگش خوب بنویسد ولی هیچوقت در مورد ایران و یا افغانستان نمیتواند. در این مورد چه میگوئید؟
ج : تجربه کردن زاویههایی به تو میدهد که ممکن است تو نتوانی فانتزی کنی. اُسترمایر غربی است وغرب به هالیود نزدیک است. شعر اُسترمایر راجع به هالیود خیلی نزدیک و قوی است چون فرهنگ غرب را دارد و محیط زندگی خود او همین است ولی وقتی در مورد افغانستان شعر میگوید ضعیف است.
س : به نظرشما به عنوان یک نویسنده و روزنامهنگار ایرانی فرقی بین خودتان با نویسنده و روزنامهنگار غربی میبینید؟ زاویه نگاه را چگونه میبینید؟
ج : مسلما ً فرق دارد. و شاید در این سالها خیلی دورتر شدیم. قبل از انقلاب نزدیکتر بودیم. مسایل ما شخصی شده و کانالهای اطلاعاتی ما متفاوت شده، از هم دورترشدیم. مشکلات و مسایل ما دورتر شده و به همین دلیل سؤالات ما از دنیا متفاوتتر و دورتر شده. اما نکته مهم و مثبت این است که در هر دو طرف نوشتن خلاقانه و استفاده از زبان و عشق به کلمه وجود دارد. و این چیزی است که ما میتوانیم به آن تکیه کنیم و به هم نزدیکتر شویم و همدیگر را درست کنیم. من و اُسترمایر در مورد سانسور بحث کردیم. بحث به معنای مطلق و واقعی. او برای من میگفت که به هیچوجه در آلمان فشار و سانسور وجود ندارد. نظر من این بود که حتی در زبان و ساختارهای زبان نیروهای سانسور وجود دارد. نکته ظریفی که در این رویارویی نویسنده شرقی و غربی وجود دارد کانالهای شناخت و میزان و نحوه اطلاعات ماست از همدیگر. نویسنده ایرانی از طریق موسیقی با شکوه آلمان و ادبیات قدرتمند آلمان و فلسفه آلمان با فرهنگ آلمان آشنا شده. مردم ایران هم از قدیم نوعی سمپاتی عجیب نسبت به فرهنگ آلمان داشتند ودارند اما از طریق رسانههای گروهی و به خاطر مسایل سیاسی شاید تصور دقیقی از مردم ایران به مردم آلمان نشان داده نشده باشد. ولی من میدانم که دقیقا ً به خاطر همین فعالیتهای فرهنگی نظیر دیوان شرق و غرب روشنفکر آلمانی و هرکسی که به فرهنگ شرق علاقهای داشته باشد تصویر دقیقتر و حقیقیتری از ایران دارد. نکته قشنگ برای من اینست که نوعی همدلی و حمایت فرهنگی احساس میکنم که در روشنفکر آلمانی نسبت به همکاران خودشان درایران وجود دارد و این خیلی خیلی مفید است.
سؤال آخر: حرف خودت چیست؟
ج : در وهله اول خیلی خوشحالم که این موقعیت به من داده شده و تجربه عمیق و زیبایی برایم بود. به نحوی که حتی شوق نوشتن که در سالهای اخیر در من کم شده بود به نظرم دوباره زنده شد و این از لحاظ شخصی خیلی مهم است و از طرف دیگر می دانم که وظیفه خیلی سنگینی است تنهایی بر دوش کشیدن: زیبائیها و صلح دوستیها و انسان دوستی یک ملت را در زمان کوتاهی نشان دادن.
آقای مندنی پور مجددا از وقتی که به من دادید سپاسگزارم