ناصر کاخساز
آمیزش فیلم و تئاتر در کار علامه زاده قبل از هرچیز به نظر من از رابطه درونی او و رحمانی نژاد و دو تئاتری خوب دیگر ما آذرکلاه و کامرانی با تاریخ ایران قدرت می گیرد، و رابطه ای صمیمانه با ببیننده برقرار می کند. افسوس که در برشی کوتاه به علت نقص فنی دستگاه های صوتی برخی صحبت های هنرپیشه ها تا ردیف های آخر سالن به راحتی انتقال نمی یافت.
رضا علامه زاده
به خاطر رابطه درونی کارگردان و هنرپیشه ها با سوژه ای که همه آنها در زندگی انسانی و هنری خود در دهه های گذشته تجربه کرده اند، کار، صمیمانه و دگر باره تکرار می کنم "درونی" است.
ما همه از نبود دموکراسی در بستر تاریخ ملی گزیده شده ایم، تازیانه خورده ایم و تحقیر و تبعید شده ایم و فرهنگ سیاسی و فردی مان در مناسبات انسانی حتی به همین خاطر عقب مانده، مانده است.
بسیاری از هنرمندان ما مثل ماهی هائی که از رودخانه گرفته باشند شان و در یک آکواریوم نگهداری می شوند از ارائه و شکوفا کردن رابطه هنری خود با دریای بزرگی که از آن به گونه ای غیرعادلانه دور نگه داشته شده اند، همچون "سزیف" بار گران تبعید آکواریومی را از المپی اسطوره ای بالا می برند.
رابطه از این جا، از همین جا روی بدن همین اسطوره، درونی می شود. و درست درونی که می شود موفق می شود. درونی که می شود مدرن می شود، چون از باسمه جدا می شود. هنگامی که علامه زاده می گذارد روی سن تئاتر که همزمان، پرده سینماست مصدق بازداشت شود بازداشت خود را نمایش می دهد. مصدق که تحقیر می شود، تحقیر خود را در آن سالهای تلخ به نمایش می گذارد. رحمانی نژاد همیشه در دادگاه متهم بوده است و سالیان دراز pitza delivery بجای سیمون ماشار یا هرکار دیگری.
ناصر رحماني نژاد و هومن آذرکلاه
عکس از "از دور بر آتش"، وبلاگ رضا علامه زاده
به نظرم تنها یک نفر می توانست مصدق را بازی کند که هم صدای مرتعش مصدق از گلویش بیرون بیاید و هم پاهایش از پهنه قاطعیت های باسمه ای گذشته باشد و بی ثباتی و ارتعاش پایه های دولت ملی را نشان دهد.
رحمانی نژاد را که بازداشت کردند، ببخشید مصدق را،- در سالن بعضی ها گریه کردند.
advertisement@gooya.com |
|
پس از این بازداشت دستور بسیار ساده ای به روایت علامه زاده روی صفحه سفید سینما تئاتر حک شد " هرگونه تجمعی به جز در مساجد و تکایا ممنوع است".
این اوج کارآئی هنر است. کشف ریشه قانون مندی که به انقلابی قانون مند فرا روئید: این کل حکایت است! حکایت ما و همه بدبختی های ما و نسلی که در تبعید می میرد و عقبه ندارد.
کسی همانجا به من گفت تو در شب مصدق در سخنرانی کوتاهت گفتی که دو هزاروپانصد و چهل سال دیکتاتوری که در میان آن هشتصد روز دموکراسی داشته ایم و تمام. و علامه زاده تاریخ هشتصد روزه را به هنری که وجدانهای خفته را غلغلک می دهد و چرت حواسهای پرت را در پهنه سیاست پاره می کند، تبدیل می کند.
ن- کاخساز
سوم خرداد ماه 84
24 ماه می 2005