چيزى بيش از پنج ماه از زمانى نمى گذرد كه گروه «عارف» در تالار وزارت كشور به اجراى برنامه پرداخت و سكوت هفت ساله خود را شكست. در آن دو روز سرد دى ماه سال گذشته، نزديك به هشت هزار نفر براى شنيدن صداى اين گروه موسيقى و يا شايد هم براى مرور خاطرات گذشته خود، ايستادن در سرماى زمستان را تحمل كردند تا صدايى قديمى كه هرچند نسبت به گذشته بسيار تغيير كرده بود را يكبار ديگر بشنوند.
اما حالا بايد خبر از هم پاشيدن «عارف» را شنيد. هرچند اين اولين بار نيست كه اعضاى گروه عارف از هم جدا مى شوند. اگر عارف، همان عارف قديم بود، مى بايست بسيارى ديگر نيز در كنار پرويز مشكاتيان بر روى سن تالار وزارت كشور مى نشستند و چشم هاى حاضران را به خود خيره مى كردند، اما هر يك از آنها به راه خود رفتند و عارفى كه در وزارت كشور به اجراى برنامه پرداخت، فقط نامى بود از خاطره اى قديمى.
اما اين بار، جدا شدن مردان عارف با حرفهايى همراه بود كه نه تنها خوشايند نيست، بلكه مطمئناً دل دوست داران اين گروه را نيز به درد مى آورد.
جمشيد عندليبى، نوازنده نى و آهنگسازى كه دى ماه گذشته با عارف همراه بود، هفته گذشته خبر از هم پاشيدن گروه را اعلام كرد و گفت: «قرار بود كه شهرستانها از اجراى برنامه عارف بى بهره نمانند. اما به دليل اينكه آقاى مشكاتيان به حداقل تعهدات خود هم كه پيش از كنسرت با هم راجع به آن صحبت كرده بوديم، عمل نكرد، برنامه هاى گروه به هم خورد و عملاً اين گروه از هم پاشيد...»
او كه در گفت و گو با خبرگزارى مهر، اين خبر را اعلام كرده بود با انتقاد از مشكاتيان، افزود: «درست است كه تخصص و تبحر آقاى مشكاتيان را در كار موسيقى نمى توان فراموش كرد و ايشان در اين امر واقعاً استاد هستند، اما بى تعهدى هاى مالى شان باعث شد تا اين گروه از هم بپاشد و اگر هم گروه جديدى را تشكيل بدهند، نه من و نه كامكارها در آن حضور نخواهند داشت.»
عندليبى عدم حمايت دولتى و نبود قانون كپى رايت موسيقى در ايران را يكى از مهم ترين دلايل به وجود آمدن اين اختلاف ها مى داند. او در همان گفت و گوى كوتاه به مسائلى درباره يكى ديگر از آثار به ياد ماندنى موسيقى ايران نيز اشاره كرد و از مسائلى سخن گفت كه در ميان اهالى موسيقى وجود دارد، اما شنيدن آنها، لذت دوباره شنيدن چنين آثار به ياد ماندنى و جاودانى را با خاطره هايى تلخ براى علاقه مندان به موسيقى همراه مى كنند.
عندليبى گفت: «ايشان بر اساس نظرات شخصى خودشان عمل كردند و تعهدات را زير پا گذاشتند.
اصولاً بين موسيقيدانان اين اتفاق زياد پيش مى آيد. مثلاً من در كار «نينوا» كه با آقاى حسين عليزاده انجام دادم، تجربه اى بسيار موفق را كسب كردم، اما همكارى ما به دليل پاره اى مشكلات بسيار كوچك به هم خورد. اين اختلافات بين موسيقيدانان نبايد باعث حق كشى شود. بايد از آن، مقطعى گذر كرد و اجازه نداد كه به كار موسيقى لطمه وارد شود. من هم بسيار علاقه مند بودم كه در اجراى نى نوا، صداى نى فردى بهتر از خودم را بشنوم. باور كنيد در اين صورت من هم ترغيب مى شدم، اما نه اينكه كيفيت كل اثر با اجراى شاگرد من پايين بيايد. اين نوع برخوردها دلسرد كننده اند و جايگاه ما را در موسيقى به هم مى ريزد. من هرگز نمى توانم جايگاه عليزاده و شهناز را با هم تغيير دهم و از ديگران هم اين توقع را دارم.»
عارف، يكبار ديگر از هم پاشيد. آن هم در اثر اختلاف هنرمندانى كه در آن با هم همراه بودند؛ اختلاف بر سر سلايق، مسائل مالى و يا هر چيز ديگرى، چه تفاوتى دارد آنها بر سر چه چيزى اختلاف دارند. نتيجه آن مهم است كه چند تن از هنرمندان را از هم دور مى كند و خلق اثرشان در كنار يكديگر ناممكن مى شود. مگر مردم به دنبال چه هستند؟ به دنبال شنيدن اثرى كه پاسخگوى نيازهاى روحشان باشد. دوستداران موسيقى مگر هنوز «چاووش» ما را گوش نمى دهند. اما خلاقان آنها كجا هستند؟ هر يك به راه خود رفتند و اثرشان بر جا ماند. مخاطبان به دنبال شنيدن آثارى خوبند اما گويا هنرمندان ما هنوز نمى توانند در كنار هم جاى بگيرند. با هم كنار بيايند و به اين نياز پاسخ بگويند.
دامنه مجادلات گروه عارف، آنقدر گسترده شد كه حتى دامان مركز موسيقى بتهوون را نيز گرفت و بابك چمن آرا، مدير اين مركز درباره خبر يكى از خبرگزارى ها در گفت وگو با پرويز مشكاتيان مبنى بر عدم وصول چك هاى چمن آرا پس از برگزارى كنسرت گروه عارف، گفت: «ما با مشكاتيان و گروه عارف تسويه حساب كامل كرده ايم و بدهكار هيچكس نيستيم.
من به تمام تعهداتم عمل كرده ام و همه چيز، طبق قرارداد پيش رفته است. اگر اين گروه دچار يك سرى از اختلافات داخلى هستند و بين خودشان نتوانسته اند به جمع بندى برسند، مشكل من نيست. من حتى هنوز ايشان را نديده ام و در اين مورد با ايشان صحبتى نداشتم چون هيچ مشكلى وجود نداشته است. من با مدير برنامه ايشان طرف بوده ام كه تمام پول را هم به ايشان داده ام.»
پس از هفت سال دورى
كنسرت زمستان گذشته براى تمام حاضران در آن برنامه خاطره اى فراموش نشدنى بود و شايد با آنچه بر عارف مى گذرد به خاطره اى تكرار نشدنى تبديل شود. افرادى كه آنقدر از سنشان مى گذشت كه روزهاى اول عارف را به چشم ديده باشند. در كنار جوان هايى كه احتمالاً هيچ كدامشان خاطره اى تصويرى از اين گروه نداشتند پس از تحمل يك ساعت تا چند در مقابل درهاى وزارت كشور در هواى سرد زمستانى، صندلى هاى سالن را پركردند. ازدحام جمعيت پيش از ورود به سالن به اندازه اى بود كه از ميدان گلها تا محدوده ميدان فاطمى و در خيابان شهيد گمنام ترافيك شديدى به وجود آمد.
عارف كه پس از هفت سال سكوت، دوباره به صدا در مى آمد بسيارى از ياران قديمى خود را از دست داده بود. به غير از مشكاتيان كه با ۴۶ سال سن و موهايى يكدست سفيد شده در مركز سن نشسته بود، شهرام ناظرى در كنار او و در محلى جاى داشت كه سال ها پيش زنده ياد ايرج بسطامى نشسته بود و حالا در زير خروارها خاك به خاطره ها پيوسته است.
جمشيد عندليبى به جاى محمدعلى كيانى نژاد، نى مى نواخت كيوان ساكت نوازنده تار و برادران كامكار (بيژن، اردشير و ارژنگ) هنوز جاى خود را حفظ كرده بودند و در كنار آنها، چهره هاى جوان تر رضا آوايى، سيامك آقايى، شروين مهاجر، عليرضا جواهرى، مازيار شاهى، محمدرضا رستميان و... به چشم مى خورد.
عارف در آن برنامه به غير از اجراى قطعاتى كه متعلق به سال هاى دور بود، قطعاتى تازه را نيز در برنامه خود گنجانده بود! قطعاتى كه نشان از فعاليت هاى جديد مشكاتيان به عنوان يك آهنگساز داشت.
حضور سازهاى قيچك، قيچك آلتو و كمانچه و استفاده از آنها براى اضافه كردن خط هارمونى تازه اى به قطعات قديمى عارف در كنار همخوانى نوازندگان، از نكاتى بودند كه براى شنوندگان هميشگى صداى عارف، تازگى داشتند و تغييراتى در صداى موسيقى گروه را نشان مى دادند.
آن برنامه با تشويق هاى مردم و خروج اعضاى گروه از روى صحنه به پايان نرسيد. كنسرت زمانى تمام شد كه عارف يك بار ديگر به صحنه بازگشت و «اى ايران» را براى مردمى كه از روى صندلى ها بلند شده و ايستاده بودند، اجرا كرد.
عارف، يادگارى از سال هاى دور
نزديك به ۳۰ سال از تولد عارف مى گذرد. از زمانى كه گروهى در سال ۱۳۵۶ در راديو تشكيل شد، بعد از گروه شيدا و نام عارف قزوينى را به پيشنهاد «سايه» بر آن گذاشتند كه آن زمان رياست راديو ايران را بر عهده داشت. عارف در گلچين هفته برنامه اجرا مى كرد.مشكاتيان آن روزها را به خاطر مى آورد كه بعد از استعفا از راديو به خاطر كشتار ۱۷ شهريور، كانون چاووش را تشكيل داديم و آنجا هم با مردم همراه بوديم.
شعرهاى مردمى و ميهنى را سرود مى كرديم و صبح تا شب خودمان مى ساختيم، مى زديم و تكثير مى كرديم و در اختيار مردم مى گذاشتيم تا آنجا كه ارتباط با مردم گسترده تر شد و تنها به همين دليل در سال ۵۹ چاووش را مهر و موم كردند...
advertisement@gooya.com |
|
پرويز مشكاتيان، محمدرضا لطفى و حسين عليزاده رهبران چاووش با هم اختلاف نظر پيدا كردند تا اينكه چاووش از هم پاشيد و مشكاتيان با گروه كوچك عارف ادامه داد. اما ديگر از عارف فقط نامى مانده است و صدايى كه تنها مى توان در خلوت خانه به آن گوش داد: اجراى گروه عارف با صداى محمدرضا شجريان، اجراى گروه عارف با صداى شهرام ناظرى، اجراى گروه عارف با صداى عليرضا افتخارى، على جهانداد، ايرج بسطامى و حميدرضا نوربخش.
ديگر از آدم هاى پركار آن زمان خبرى نيست. آن زمان همه در كانون چاووش شب و روز كار مى كردند. مركز حفظ و اشاعه موسيقى، مركز اجتماع آنها شده بود. هر روز تمرين مى كردند و مى خواستند كار را به بهترين نحو ارائه دهند. آنها بهترين گروه موسيقى سنتى بودند. هر يك از آنها به راه خود رفتند. مشكاتيان در خانه خود در نياوران، كتاب مى نويسد. عليزاده با گروه هم آوايان دست به تجربه هاى جديد مى زند. محمدرضا شجريان در آن سوى مرزها كنسرت برگزار مى كند. حميد متبسم گروه دستان را اداره مى كند. كيوان ساكت با گروه وزيرى سرگرم است. كامكارها اركستر خانوادگى خود را دارند. محمدعلى كيانى نژاد فراموش شده و ايرج بسطامى در دل خاك خفته.
قرار بود عارف پس از كنسرت دى ماه گذشته، حيات خود را يك بار ديگر از سر بگيرد و كميته اى فنى براى ادامه كار آن و برپايى كنسرت هايى در شهرستان ها تشكيل شود اما...