”برای من موسیقی دنیايى بیمرز است“
شنبه شانزدهم سپتامبر تالار كليساى «راينولدى» در شهر دورتموند آلمان شاهد برنامهاى بود كه در مكانهاى مقدس مسيحى چندان معمول نيست. افسانه صادقى خواننده ايرانى مقيم آلمان كارهاى پيشين خود را اينبار با اجرايى كاملا متفاوت، در برابر بيش از ۱۲۰۰ نفر ارائه كرد كه شايد در بزرگترين كليساى كاتوليك شهر دورتموند انتظار آن را نداشتند: اجراى Jazz آلبوم «رز سپيد» !
افسانه صادقى كنسرت خود را خطاب به مخاطبان آلمانىاش در كليساى راينولدى، با اين كلمات آغاز كرد: «قلبى سرشار از نور و صلح! آرزو مىكنم روزى از خواب بيدار شوم و به من بگويند كه زمين ما از چنگ مصيبت، از جنگ، از خشونت و از ترور رها شده است: جهانى بدون بىعدالتى و نامردمى! اما مىدانم كه تنها با نشستن و آرزو كردن چيزى به دست نمىآيد. تا بتوانيم به اين آرزو گامى نزديك شويم، شايد همچون نورى درونى موسيقى و صداى من بايد مرا يارى رساند: مىخوانم براى عشق، براى آزادى و براى صلح»!
در حاشيه همين كنسرت تلاش كردهايم تا در گفتگويى با افسانه صادقى، به دنياى اين هنرمند بيشتر نزديك شويم.
مصاحبهگر: شهرام میریان
خانم افسانه صادقی، با نگاهی به کارنامه هنری شما در این یک دهه اخیر ما میبینیم که شما سه نوع موسیقی را تجربه کردهاید و یا بهتر بگویم در سه نوع موسیقی جاری بودهاید، که عبارتند از موسیقی ملل، تانگوى شرقی و هماینک موسیقی جاز. لطفا بگویید، در این مدت کوتاه چرا اینهمه انواع موسیقی را تجربه کردید، با توجه به اینکه به احتمال زیاد در حال جستجوی بیشتری هم هستید؟
افسانه صادقی: شاید اين همان جستجوهاییست که هر فردی در درون خودش دارد. شاید به این وسیله من دنبال پاسخی برای آن ناآرامیها و یا سوالهای درونی خودم هستم که در هر رابطهای از کار موسیقی، به گوشهای از آن نزدیک میشوم و وقتی این نزدیکی را حس میکنم، انگار بیان تازهای از آن حسهای درونی روحی خودم را دارم میدهم. شاید به این دلیل سعی کردم کارهای متفاوتی را انجام دهم و هیچ مرزی نگذارم برای موسیقی.
خانم صادقی وقتی هنرمندی مثل شما که در دنیای بیکران موسیقی دائما در حال جستوجو و پرسه زدن است، طبیعیست که تاکنون شما مخاطبان خاصی را برای خودتان دست و پا نکردهاید. آیا در نظر دارید اصلا مخاطب خاصی نداشته باشید؟ بهطور کلی از دید و نگاه شما مخاطب چه معنا و مفهومی دارد؟
افسانه صادقی: شاید بهتر باشد بگویم، بخصوص در کار موسیقی که آدم روی صحنه میآید، خیلی نیاز به این هست که پاسخ بگیرد از شنونده، از مردمی که در آن لحظه کار را میشنوند و این بازتابش را آدم میبیند و در این ارتباط قرار میگیرد. ولی واقعیتش این است که شاید برای بعضىها مفهوم کار هنری و در هر عرصهای، این باشد که موفقیت یا شهرت یا در یک مسیری حرکت کردن که یک شنونده مشخصی را پشت خودت داشته باشی، ولى همه اینها برای من یک مفهوم وسیعتری دارد. فکر میکنم وقتی که من صمیمانه، وقتی که با عشق و با تمام وجودم یک چیزی را که خودم لمساش میکنم، حس میکنم، این را به شنوندهای بخواهم با بیان موسیقی انتقال بدهم، در هر صورت از هر جایی و از هر گوشهای، هستند کسانی که من را بفهمند و با این نوع از کار من نزديكى احساس کنند و ارتباط برقرار کنند. ولی مسلما امروزه خب خیلی سادهتر است که آدم یک کار مشخصی را انتخاب کند و در آن کار مشخص هم از قبل میداند که این کار کاریست که مطمئنا وقتی تو در این مسیر حرکت کنی، این موفقیت با آن نامی که من قبولش ندارم و آنجور نمیبینمش را به دست مىآورى. بعد موفقی، مشهوری، درآمد بهتری داری یا هر چیزی که بشود اسمش را گذاشت. چیزی که تا امروز، از کودکی تا امروز خیلیها من را زیر این سوال بردهاند که اگر تو با این صدا فلان سبک را بیاوری که مردم میفهمند، دوست دارند، همان کارهاییست که همیشه هست، شنیدهاند و با آنها ارتباط دارند، خوب زودتر مشهور میشوی، زودتر میفهمند. و من وقتی اینها را میشنوم احساس میکنم که اگر این کار را بکنم از خودم دور شدهام. چون آنموقع من دارم کاری را میکنم که الزاما کاریست که از آن طریق میدانم از قبل موفقیت یا عدم موفقیتش به چه گونهاىست. ولی حقيقتا اینها هیچکدام از قبل حساب شده یا فکر شده نیست. همان چیزیست که هست و آن چيزى که هست من سعی میکنم منتقل کنم و اجرایش کنم.
خانم صادقی، من اینطور نتیجه میگیرم از صحبتهایی که الان با هم داشتیم که شما در موسیقی دست به یکنوع تکروی میزنید. یعنی همانطور که اشاره کردهاید نمیخواهید در قالب یا در چارچوب یکنوع موسیقی حرکت کنید و یا در آن موسیقی تنفس کنید. آیا میشود این طور تعبیر کرد که شما هنرمند تکرویی هستید؟
افسانه صادقی: من اصلا قصد تکروی ندارم یا اینکه به این عنوان که یک چیز ویژه، یک چیز خاصی هستم یا میخواهم باشم. اگر ما در چارچوب موسیقی در ایران، کار من را مقایسه کنید، این کاملا متفاوت است و یا تکروی میتواند باشد، یعنی به نظر بیاید که این دیگر چه کاریست که میآید روی صحنه اجرا میشود! ولی کاری که من میکنم چیز تازهای نیست. میشود گفت براى من يك دیالوگ است و یک نزدیکیست به روح خودم با احساسات درونی خودم که این را سعی میکنم در چارچوب آن قالبهای موسیقی بیان کنم. ولی میگویم اصلا قصد تکروی ندارم.
خانم صادقی، شما یک هنرمند ایرانی هستید. اصولا نگاه شما به موسیقی سرزمین ما چگونه است؟ آیا انواع و اقسام موسیقیای که در ایران وجود دارد، نتوانستهاند نظر شما را به سوی خودشان جلب كنند؟
افسانه صادقی: واقعیتش این است که برای من موسیقی دنیايى بیمرز است و من اصلا نمیخواهم ارزشگذاری کنم که چه نوع موسیقی خوب است و چه خوب نیست یا چه سبکی میتواند مثلا سبک من باشد یا نباشد. واقعیت این است که یک بخش از آن چیزی که باعث شده من بهعنوان خواننده، این شیوههای متفاوت را تجربه کنم و دنبالش بروم، این بوده که تواناییهایی که در صدایم حس کردم من را به اینجا رساند. بارها گفتهام که موقعی که حتا اینجا دوره آموزش صدای کلاسیک را میگذراندم، حتا آنجا میدیدم که من باید در قالب یک نقشهای مشخصی حرکت کنم و بخوانم و نقشهای مشخصى را روی صحنه بیاورم اجرا کنم. و میدیدم که اين دست و پای مرا میبندد و حتا آن عرصه برای من تنگ است. آنجایی که من از صدا بهعنوان یک ساز مىخواهم استفاده کنم، احساس میکنم به یک رهایی میرسم، همانموقع احساس میکنم، این کاری که من با تارهای صوتی انجام میدهم، از بمترین تا زیرترین، دست مرا باز میگذارد که بتوانم حسهای مختلف را، رنگهای مختلف را، وسعت صدايى مختلف را، از زیرترین تا بمترین اجرا کنم. ولی در موسیقی آن کاری که تاکنون من شخصا شناخت دارم، نمیگویم کامل میشناسم و نمیگویم ارزشگذارى ويژهای میخواهم بكنم، پاسخگوی این نیاز و این نوع کاری که خواستم بکنم تاکنون نبوده.
یعنی خانم افسانه صادقی، من میتوانم اینطور نتیجه بگیرم که قدرت صدای شما بهحدیست که در قالب موسیقی ایرانی نمیگنجد یا موسیقی ایرانی جوابگوی آن قدرتی که در صدای شما هست در واقع نیست. میشود اینطور برداشت کرد؟
افسانه صادقی: شاید به این دلیل باشد که ما محدودیم. در یک ترانه ایرانی كه مىشنويم، یک گام صدایی مشخص هست و یک تم مشخص. تمام قطعه در آن چارچوب میگنجد. این دست و پا را میبندد. من وقتی در یک قطعهای که دارم میشنوم از یک ترانه ایرانی، میبینم میتواند وسعت صدا هم باشد، نه به معنی اینکه خوانندهای که در آن زمینه کار میکند صدای ضعیف یا توان کمتری دارد، نه، ولی یک تکنیک مشخص و یک رنگ مشخصی دائما استفاده میشود در ترانههای ایرانی. ولی اینجا وقتی من ترانهای را با نوع رنگآمیزی جاز اجرا میکنم، میتوانم یک لحظه بشوم صدای فلوت یا ساکسیفون یا صدای یک آلت، به معنی بمترین صدای زن، و یا همانجا كار را مثل یک دوئت اجرا بکنم، یک تکه دیگری را ببرم به بالاترین صدا. این دست مرا باز میگذارد، محدود نیستم به اینکه باید به این شکل در این قالب این ترانه اجرا بشود، چون دراین زمینه مشخص از نظر صدایی در این تکنیک و با این تحریرها و با این نوع اجرا، اين کار متدوال است و مرسوم است. من از این رسمها و این چارچوبها و قالبها خودم را کشیدهام بیرون. میتواند این باشد که شاید در همان عرصه با همان رنگآمیزی کسی باشد که کاری را بنویسد، یا کاری را بخواهد اجرا بکند که، میگویم، همهی این حسها را و این رنگها را بشود حتا در قالب یک ترانه اجرا کرد. در روی صحنه من فقط بهعنوان یک سولیست و خواننده تک، تکروی نمیکنم که بخواهم آنجا بگویم، من. من اینجا میآیم میگذارم که هر نوازندهای مثل یک گفتگو روی صحنه خودش بهتنهایی ارزش کارش را بیان کند و عرضه کند. آن لحظهایست که من در واقع در سایه قرار میگیرم و پیانیست من پاسخ میدهد. مثل حسهای درونی که حتا در قطعهاى موسیقی آنجا روی صحنه نوازندهها با هم یکی میشوند و یگانه میشوند. و این برای من یکی از زیباییهای کار جاز بوده که بعد همین را میشود به شنونده منتقل کرد و آنها را دوباره به یک نوعی با کار روى صحنه در ارتباط قرار داد و یک یگانگی، که فکر میکنم نیاز هر هنرمندیست که این تجربه را کند.
خانم صادقی، همانطور که در آغاز این گفتگو هم صحبت شد، شما طی این یک دهه در واقع سه قالب موسیقی را تجربه کردهاید. میخواهید همچنان تا پایان همينطور ادامه بدهید؟ یعنی نمیخواهید یکجایی توقف کنید و یک مروری کنید بر قالبهایی که تابهحال تجربه کردهاید و از میان این قالبها یکی را انتخاب کنید و آن را تداوم بدهید؟
افسانه صادقی: این سوال باز برمیگردد به نگاه من به زندگی. من فکر میکنم در فرهنگ ما شرقیها بخصوص، ما همیشه سعی میکنیم با گذشته زندگی کنیم. آنچیزی را که من اینجا دراروپا تجربه کردهام یا در کشورهای دیگر، خیلی به آینده فکر میكنند. حقیقتش در زندگی به این رسیدهام که امروز و در این لحظه زندگی کنم. حس من امروز این است و اینطور دارم کار میکنم. این چیزیست که به نوعی پاسخ به نیازهای درون من میدهد. اینکه تا کجا این ادامه داشته باشد و آیا حتما میخواهم همین باشد، نمىدانم. برای من چیز مهم در این کار این است که ایستا نباشد و حرکت در آن باشد. الان مثلا این کاری که امشب (۱۶ سپتامبر) اجرا میشود اینجا کار جاز است، ولی همان کارهای پيشين موسیقی ملل است، همان ترانههاست با نوع دیگری از اجرا که نوازندههای جاز دارند این را اجرا میکنند و کاملا متفاوت روی صحنه میآید. این علتش مشکلاتیست که دست و بال آدم را میبندد که آهنگسازی پیدا بشود، کاری باشد، ترانههایی باشد که بتوانی در این جهت باز کار تازهای را ارائه بدهی. براین اساس من نمیتوانم الان به شما این پاسخ قطعی را بدهم که چه خواهد شد و آیا حتما میخواهم اینگونه باشد، نه. فقط بیشتر و بیشتر میخواهم به یک شکلی با شنونده به اینصورت ارتباط برقرار کنم. همیشه به من گفته میشود که این سبکها سبكهايى نو است و فهمیده نمیشود یا سخت میشود با آنها ارتباط گرفت، ولی امروز اين ذهن مرا به خود مشغول نمیکند. چون خیلی برای من این نکته مهم است که من با عشق و با تمام وجودم این کار را میکنم. وقتی روی صحنه هستم با حسام هستم و با قلبم میخوانم. به تجربه این را در خیلی جاها دیدهام که شنونده خودش را در كار پیدا خواهد کرد و ارتباط با آن کسی که دنبال همین جستجوهاست بهرحال بهوجود مىآيد. زمانش میرسد و پیدا میشود. حال اینکه فردا چه خواهد شد؟ نمیدانم.
advertisement@gooya.com |
|
خانم صادقی من هرگاه با هنرمندی که اهل موسیقیست و مطرح است مثل شما، مصاحبه میکنم، همیشه این پرسش را مطرح میکنم: نوگرایی از دید و نگاه شما چه معنا و مفهومی دارد؟
افسانه صادقی: نوگرایی از نظر من حرکت است! نايستيم! من اینجا به تجربه در رابطه با کسانی که برنامهگزار هستند حتا، دیدهام، اروپاییها، آلمانیهایی که من بیشتر با اینها دارم کار میکنم روی صحنه، خیلی وقتها این ترس و این نگرانی هست که فلان سبک را چون شناخته شده نیست، آیا میتوانند آنطور که باید بفروشند و شنوندهاش را بیاورند. پوپلیکومی را داشته باشد و این جماعت بیاید و پر کند سالن را. این ترسها و این نگرانیها باعث میشود که ما در واقع از نوآوری و حرکت بایستیم و دچار این ترس و نگرانی باشیم که اگر اینکار تازه را انجام بدهم، اگر شنونده نداشته باشم، اگر کسی من را نفهمد، اگر موفق نشوم، اگر پول درنیاید و هزار تا اگرهايى که همیشه هستند. و این باعث میشود که به نظر من ما میایستیم و نوآوری نمیشود. چون همه میخواهند همان کاری را بکنند که مطمئناند که این شده و بازارش را هم دارد، بنابراین ادامهاش میدهند. به همین خاطر من فکر میکنم، بدون ترس، بدون نگرانی و اضطراب حرکت کردن و با عشق و دوست داشتن به موسیقی فکر کردن و نزدیک شدن، با خودش نوآوری میآورد.
خانم افسانه صادقی، از اینکه وقتتان را در اختیار ما گذاشتید و در این گفتوگوی نسبتا طولانی شرکت کردید، از شما خیلی متشکرم.