از «شاه کج کلا، رفته کربلا» گرفته تا «ستاره کور ماه نميشه شازده لوچه شاه نميشه» که توده مردم ايران در دوران قاجار آنها را زمزمه می کردند، ترانه های ضد خود کامگی و هوادار آزادی و حقوق بشر، اندک اندک، جلوه و رنگمايه ادبی ژرف به خود گرفت، و در ترانه های عارف قزوينی، بانگ بلند مشروطه خواهی در ايران، متبلور شد.
«مرغ سحر ناله سرکن، داغ مرا تازه تر کن» سروده محمد تقی بهار(ملک الشعرای بهار)، که با آهنگ ساخته مرتضی نی داود و با صدای ملوک ضرابی خوانده شد، اوج اين تبلور ژرف ادبی در ترانه های سياسی بود.
اين ترانه بارها و بارها خوانده شد .
در دوران رضا شاه پهلوی جوهر ترانه های اعتراضی و سياسی در ايران، ضديت با روحانيان متعصبی بود که به ويژه حقی برای زنان و دختران نمی شناختند.
در يکی از همين ترانه ها با نام «دختران سيروس» که در سال های اخير سهوا «دختران سيه روز» خوانده شده،، زنان ايرانی با عنوان های «دختران سيروس»، «دختران ساسان»، و «دختران ايران» مخاطب مستقيم اند، و از آن ها دعوت شده است که به دوران «اسارتشان در دست مردان» پايان دهند:
«دختران سيروس
تا به کی در افسوس
زير دست مردان
تا بچند محبوس؟»
و در جايی ديگر، در همين ترانه، مردان ايرانی ای چنين ملامت می شوند:
«هيچتان خبر نيست
فکر خير و شر نيست
ای رجال ايران!
زن مگر بشر نيست؟»
در پی جنگ جهانی دوم، آوای ترانه های اعتراض آميز فرو مرد و اين خاموشی، اگر از چند استثنا بگذريم، تا دهه ۱۳۵۰، ادامه يافت اما در همين دهه بود که اسفنديار منفرد زاده آهنگساز نامدار ايرانی، ای بسا تحت تاثير ميکيس تئودوراکيس، آهنگساز سياسی گرای يونانی، رنگ و بويی امروزی به ترانه های سياسی و اعتراض آميز بخشيد.
بسياری از همين ترانه های ساخت اسفنديار منفردزاده، هر چند آميخته با ايما و اشاره بود و صريحا کسی را هدف نمی گرفت، برای خود او، برای ترانه سرا و حتی برای خوانند ه آن، دردسرهای بسيار آفريد.
پس از انقلاب ترانه های اعتراضی به ترانه های زير زمينی بدل گشتند و به صورت کاست، در پستوها دست به دست شدند.
بانگ ترانه های اعتراضی در ايران، بزودی، به ساخته هايی از ايرانيان تبعيدی غرق اندوه غربت محدود گشت.
ديوار اين خاموشی تا اندازه چشمگيری ملموس، ناگهان با ترانه «يار دبستانی من» سروده منصور تهرانی يکی از نغمه سرايان تبعيدی ايران، فرو ريخت. دانشجويان هو ادار آزادی و حقوق بشر، خیلی زود، اين ترانه را به شعار خود بدل کردند.
آغازی دیگر
از يار دبستانی با صدای فريدون فروغی، و شايد يکی دو ترانه عليرضا عصار که بگذريم، به باور برخی کارشناسان، به کارنامه ترانه های سياسی در ايران پس از انقلاب نمره چندان درخشانی نمی توان داد.
از زمان روی کار آمدن محمود احمدی نژاد، به نظر می رسد که دوره نوينی در تاريخچه ترانه های سياسی و اعتراضی ايران آغاز شده باشد.
در اين فصل جديد، برای نخستين بار به يک ترانه رپ اعتراضی می رسيم که اين روزها شنوندگان بسياری در ميان ايرانيان دارد.
رپ «اتهام»، که ساخته يکی از گروه های موسيقی زير زمينی در ايران است و در آن، به آن چه مبارزه با بد حجابی خوانده می شود، سخت تاخته است.
رپ «اتهام»، تند و تيز است اما رکورد اين تند و تيزی اعتراض سياسی-اجتماعی با ترانه اعتراضی ديگری موسوم به «پلی تکنيک»، شکسته شده است.
اين ترانه، اوج سرکشی و شورش طلبی جوانان ايران را در برابر آن چه مايه حق کشی و خفقان خود می دانند به نمايش گذاشته شده است.
با اين همه، ترانه های اعتراضی وسياسی ايرانيان، تا رسيدن به پايه های جهانی ترانه هايی مانند « آن ها تنها می رقصند» از گروه «پليس» و با صدای استينگ خواننده نامدار، فاصله بسياری دارد.
اين ترانه که در سال ۱۹۸۸ نوزده سال پيش برای نخستين بار به بازار آمد، فرياد سوگوارانه و دردمندانه زنانی است که در آمريکای لاتين، جگر گوشگانشان ناپديد شدند، به زندان افتادند، تيرباران شدند و به گفته يی «نامريی» گشتند.
در ضبط ويديويی اين ترانه، بانوان سوگواری را می بينيم که عکسی از گمشده شان را بر پيراهن سنجاق کرده اند، و «تنها می رقصند».
advertisement@gooya.com |
|
اين ترانه، به زودی به ترانه اعتراضی ستمديدگان آمريکای جنوبی، و سپس به ترانه دادخواهی تمامی کسانی بدل شد که پدر، همسر، فرزند، جگرگوشه و خويشاوندی در کنج زندان هايی سياسی دارند.
«آن ها تنها می رقصند»
اين زنان، چرا اين جا، تنها می رقصند؟
چرا چنين ا ندوهی در چشمان آن هاست؟
اين سربازان چرا اين جا هستند؟
با چهر های ميخکوب شده، همچون سنگ؟
آن چه را کزان بيزارند، نمی فهمم
آن ها با گمشدگانشان می رقصند
آن ها با مردگانشان می رقصند
آن ها با خويشان نامرئيشان می رقصند
نگرانی و دلتنگيشان گفتنی نيست
آن ها با پدرانشان می رقصند
آن ها با پسرانشان می رقصند
آن ها با همسرانشان می رقصند
تنها می قصند، آن ها تنها می رقصند
اين تنها شکل اعتراضی است که اجازه اش را دارند
چهره های خاموششان را ديده ام که با فريادی بلند جيغ می کشند
آن ها نيز ناپديد می شوند
زنی ديگر بر تخت شکنجه، جز اين چه می توانند کرد؟
آن ها با گمشدگانشان می رقصند
آن ها با مردگانشان می رقصند