چند روزی است که در ارتباط با ارائه اثری هنری در مرکز شهر از خانم ماندانا مقدم ، بحث و جنجال و گفتگويی در جامعه ايرانی به راه افتاده است. اين امر مرا بر آن داشت تا نقدی بر اثر ايشان و همين طور خانم "منقدی" که اين اثر هنری را به نقد کشيده بنويسم.
advertisement@gooya.com |
|
قبل از هرچيز مايلم به يکی از عادات "پسنديده" ای که ما داريم اشاره ای بکنم ، و آن اينکه بيشتر ما ايرانی ها علاقه داريم که خود را همه کاره بدانيم. اين يکی از عادت های فرهنگی ماست. نوشتن نقد و نقادی هم يکی ازعرصه های خود مطرح سازی مدعيانی است که خود را به هر هنر و فضيلتی آراسته می بينند. غالبآ افرادی که نيمچه سوادی دارند فهم و دريافت خود را از حرف و نظر هرکس ديگر برتر و درست تر ميدانند و خود را همه کاره و عقل کل می شمارند. اگر کسی در گروهکی مشغول "فعاليت سياسی" باشد ، به صرف خواندن دو تا و نصفی کتاب مثلآ چپی ، اين صلاحيت را برای خودش قائل است که آثار هنرمندی در زمينهَ هنرهای تجسمی را که زبان و دانش حودش را می طلبد به نقد بکشد و فهم خود از آنرا به ديگران حقنه کند. بعد هم با پزی سرشار از بی گناهی اعلام می کند که : من حق نظر دادن دارم. غافل از آنکه داشتن نظر انهم با قالب بندی سياسی با نقد هنر تجسمی از زمين تا آسمان تفاوت دارد .
در بطن اين ماجرا که امروز و در اينجا شاهد آن هستيم واقعيت تلخی وجود دارد که وجدان را سخت می آزارد. يک زن هنرمند مستعد و سخت کوش قربانی باصطلاح نقدهای گروهگی می شود که هيچ نشانه ای از درک کارشناسانه در عرصهَ هنر چيدمان در لابلای کلمات و سطر به سطر جملاتشان به چشم نمی خورد.
" بزرگانی" که به دليل ناتوانی از تحليل روشنگرانهَ فنی ، قلم شان به خدمت افترا و توهين درآمده ، ادبياتی گروهکی را گرداگرد آثار اين هنرمند و برای سرکوب او پديد آورده اند که ذهن کنجکاو و مخاطب امروزی را با بازی های کلامی روبرو می سازد ، نه با يک نقد آناليکتيک و تجزيه و تحليل فنی و کارشناسانه .
اگر درون مايه اثر هنری را مضمون اثر بدانيم ، شکل يا فرم ، قالب و جسميتی است که به آن مفهوم ، امکان ديده شدن می دهد. شکل به معنای ظاهر يا پوسته بيرونی ، از يک مفهوم و مضمون درونی نيز برخوردار است. از اين رو شکل در جهان معاصر با تمام چالش هايش همانا روش و قالب انديشه نيز به حساب می آيد. نقاش يا هنرمند به همان شکلی که نقاشی می کند و يا اثری را می آفريند، به همان شکل نيز می انديشد. در واقع شکل اثر شيوه روايت هنرمند از موضوعی است که با آن درگير است. بنابراين کار را بايد عمدتآ در دو بخش خلاصه کرد : غنی کردن درون مايه و يافتن شکل بيانی آن .
در کار خانم مقدم که اثری است با فرمی نو و ارائه ای مدرن، با چاهی روبرو هستيم که در ون آن يک گوشی تلفن قرار گرفته. پرسشی که در ذهن مخاطب کنجکاو شکل می گيرد اين است : هنرمند چه می خواسته است بگويد ؟ و چرا فرم چاه را برای ارائه اثرش در نظر گرفته؟
در دنيای چيدمان همانطور که اشاره شد ، شکل غير از معنای ظاهری از يک مفهوم درونی نيز برخوردار است. فرم چاه تداعی و يا شکل بصری خندق، چاله، زندان، چاه ويل، قبر و... را دارد و فرم گوشی تلفن در ساده ترين شکلش پيام گيری و ارتباط را به ذهن متبادر می سازد.
می بينيم که هنرمند با هوشمندی از زبان کارش به درستی استفاده کرده تا از شکل و فرم ظاهری به مفهوم و معنای درونی آنها برسد . ترکيب چاه ( چاله ) و گوشی تلفن در شکل ناب بصری اش از الکن بودن زبان ارتباط گيری انسان امروز و تيرگی اين ارتباط سخن می گويد. ( فراموش نکنيم که چاه فرم بصری تيره ای است و ماندانا از اين تيرگی به آگاهی و روشنی استفاده می جويد تا تيرگی ارتباط گيری و به چاه افتادن انسان امروز برای برقراری ارتباط را تداعی کند ). ضمنآ فراموش نکنيم که هنرمند فراتر و جهانی تر از گروهک می انديشد. اگر ذهن خانم شهلا نوری از ديدن اين کار طبق گفته خودشان ، ايشان را فقط و فقط به ياد چاه جمکران می اندازد ، هنرمند اما به انسان امروز اشاره دارد و به مشکل ارتباط گيری اش. همين که مخاطبی چون شهلا نوری برداشتی چنين پرت و هجو از پيامی چنين روشن و بصری دارد ، خود نشان گويايی است از درد هنرمند و پيام او .
رکسانا پهلوانی