يكشنبه 11 آبان 1382

بمير تا رد شود فرمانروای پير، فرهاد رجبعلی

رمضان ایام غریبی را به همراه دارد. هر روز مومنینش که بنگری عصبیت و بی تابی را چاشنی ناامیدی و سرخوردگی بینی. انگار در سحری جماعت مومن تخم خشم و قهر ریخته اند

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

رمضان ایام غریبی را به همراه دارد. هر روز مومنینش که بنگری عصبیت و بی تابی را چاشنی ناامیدی و سرخوردگی بینی. انگار در سحری جماعت مومن تخم خشم و قهر ریخته اند که طول روز را یا چشم دیدن یکدیگر ندارند و به هم نظر نمی کنند و اگر هم باب سخن باز کردند، مرحمت روزه خویش را بی رحمت کرده و درد دلشان ازبر گرسنگی فزونی می یابد.
همواره منتظرند. منتظر جرقه ای که صندوقچه دل خویش را باز کنند و در ماه راز و نیاز، فحش و ناسزا را خلط عبادت کنند. گر گوش شنوا پیدا شود، از فحش و ناسزا در امانش نمی گذارند و طالبند هر چه بیش و سریعتر خود را عاری کنند. جملگی متفق القول شده اند حکومتیان را در هر شکل و لباسی آماج حملات خود کرده آنان را لعن و نفرین کنند. می دانند و خوب، تجربه ای صد ساله دارند که حکومتیان را مسبب تمامی گرفتاریها و زالوی آزادیشان می دانند. به قول حجاریان امروز دگر از راننده تاکسی گرفته تا پائین ترین قشر جامعه نیز با دقت و ظرافت هر چه بیشتر، جامعه - سیاست - سیاستمدار و حکومتدا!
ران مذهبی اش را نقد می کنند.

نیمه روزهای رمضان اوج بی صبری و فشار روحیست. جماعت خسته روح تشنه مانده در سرکار، عجیل است تا چند ساعت مانده به افطار را درعزلت و کلبه خویش بگذراند. خوب یازده ماه را در فقر و تهی دستی به دنبال نان و آبی برای رفع حاجت خانواده دویده و این سی روز را هم واجب است که فکرش را در سر بپروراند که همسایه نیز چه می کشد. با خود فکر می کند که مگر از من نیازمند تر وجود دارد؟ هر طرف کوچه و بازار را می نگرد از خود گرسنه تر و نیازمند تر نمی بیند. شاید آن "واکسی" سر کوچه نیز به همین خیال باشد؛ چه کسی روزه می گیرد که به یاد من باشد؟

در یکی از روزهای همین ماه که فکرم پر شده است از سئوالات بی پروا، معطلی غیر عادی مینی بوس و پچ پچ مسافران مرا به خود می آورد. انگار نیم ساعتیست که اضافه پشت چراغ قرمز ایستاده ایم و جریان ترافیک غیر عادی شده است. وضعیت بهانه گیر می شود. مسافران که همگی به نظر جماعتی مومنند، بیش از عادت معطل مانده اند و مدت زمان بسیاری را منتظر در صفی طولانی. پس کم کم سکوت را شکسته؛ خماری ناشی از خستگی و گرسنگی از سرشان می پرد و آماده اعتراض می شوند. پیر زنی نکته آغاز می کند: "چرا پلیس اجازه عبور از چراغ را نمی دهد". مردیکه منتظر جرقه بود سری بلند می کند و سر خط را می گیرد: !
" اسیرمان کردند. خیلی کم اسیرمان کرده اند... !!" دیگری که می خواهد چاشنی اش را اضافه کند، حرف قبلی را قطع می کند " ای آقا 25 سال است که اسیرمان کرده اند. امروز با خبر شده ای؟!" مومنی دیگر که پشت سر آنها نشسته بود و به نظر می رسید حال و حوصله خویش را هم ندارد، رشته اعتراض را تند تر می کند: " مملکتی که صاحب نداشته باشد اینطور می شود دیگر! یک ساعت باید پشت چراغ قرمز بمانی".

در حالی که مسافرین روزه دار مینی بوس زبان به نفرین برده اند، ناگهان راننده به کنایه ندا می دهد: " ناراحت نباشید؛ این همه معطلی برای این است که می خواهند صاحبش را عبور دهند."

الحمد الله. ثواب شد تا ملت، فرمانروا را در ماه مبارک از نزدیک زیارت کنند. چه چیز از این بهتر. بدون آنکه صدها اتوبوس کرایه و جماعتی را رنگ و به استقبال از خویش دعوت کنند؛ بی آنکه ملتی را بالاجبار به ذوق آورند و خیره عظمت خود سازند؛ پشت چراغ قرمزی، انبوه جماعتی ساخته اند تا نظاره کنند هیبتشان را و به ذوق آیند آنچه باید. راستی جایزه صلح نوبل شیرین عبادی را کیلویی چند می دهند تا آنان نیز همه را "چکی" یکجا بخرند. مطمئنا به جای پانزده هزار جمعیت علاف در فرودگاه، صدها هزار مشتاق از روستاهای دور و اطراف با اتوبوس هایشان به استقبال می آیند. آقایان بی جهت گرد!
ن به عقب نمی برند تا ملتی را مغرورانه مفتخر سازند که در "حکومت به اصطلاح اسلامیشان" روزگار بگذرانند و از جوانان بخواهند خدا را شکر کنند که در دوران ستمشاهی به دنیا نیامده و آن زمانه را ندیده اند.

هر لحظه که صدای بوق ماشینها بیشتر می شود لحن گفتار مسافرین هم تندتر می شود. در این هنگام به ناگاه چند موتور غول پیکر به مانند سرنشینانش از راه می رسند و مردم معترض را با تشر و ناسزا به ایست کامل بر سر جایشان هشدار می دهند. پشت آنها بنز سیاه رنگی با سرعت نمودار می شود. آن سیه بنز فرمانرواست که وارد می شود. آنقدر سیاه و داخل آن تاریک است که هر لکه سپید پشت شیشه آن به یک نظر دیده می شود. آن لکه پارچه ایست سفید رنگ. حالت پارچه به نظر نشان می دهد که لمیده است و جماعت خیره به کاروان خود را یک بری نظاره می کند.

در اینکه بدانیم فرمانروا چه فکری بر این جماعت می کرد، بر ما پوشیده است. ولیکن به حتم چهره های شاد و ذوق زده همیشگی را نظر نمی کرد بلکه صدای بوق هایی را همراه با ابروانی درهم و لبانی متحرک توامان با خشم می دید.

دو حالت متصور است؛ یا اینکه آن خشم را به گردن سیاه نمایی های شیشه دودی سیه بنز خویش انداخته و از زمین و زمان شکوه می کند که بی جهت سیاهند و یا اگر به دور از توهم، نارضایتی را در چهره ملتش دیده، مرهم مدل انگلیسی ها را دوای ذهن خویش می کند. همان دوایی که سفیر انگلستان نیز در تهران استعمال کرد که به قول مقلدانشان اثر می کند این دواها.

روزی سفیر بریتانیا از سفری طولانی به تهران می رسد. در آخرراه خبردار می شود که کارکنان سفارت به ییلاق رفته اند. خستگی بیش از حد اسبان و گرسنگی همراهان سبب می شود که مستشار عده ای از مردم را به خدمت گیرد تا کالسکه را به جای اسبان حرکت دهند و سفیر را به ییلاق رسانند. چون راه زیاد بود و بار بسیار، کم کم حاملین کالسکه را به تنگ آورد. سفیر که متوجه اعتراض مردم می شود؛ از مستشارش می پرسد " آنها مرا لعن و نفرین می کنند؟" مستشار که فحش و ناسزاهای آنها را شنیده است، خجل زده می گوید " بله قربان." سفیر مجدد از او سئوال می کند " آیا ناسزاهای آنها خطری برای ما بوجود م!
ی آورد؟" و مستشار جواب می دهد " نه قربان؛ فقط نفرین می کنند" و سفیر هم فرمان می دهد: " پس بگذار نفرین کنند!!"

این ستمکاران که می خواهند سلطانی کنند
عالمی را کشته تا یک دم هوسرانی کنند
آنچه باقی مانده از دربار چنگیز و نرون
باربار آورده و سربار ایرانی کنند
جشن و ماتم پیش ما باشد یکی، چون بره را
روزگار جشن و ماتم هر دو قربانی کنند
روز شادی نیست در شهری که از هر گوشه اش
بینوایان بهر نان هر شب نواخوانی کنند
تا به کی با پول این یک مشت خلق گرسنه
صبح، عید و عصر، جشن و شب، چراغانی کنند؟
با چنین نعمت که می بینند این مردم رواست
شکرها تقدیم دربار بریتانی کنند

11/8/82

مقالات | بازديد 1883 | نظر 25 | دنبالک 0 | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالاي صفحه 
دنبالک:
http://khabarnameh.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/926

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'بمير تا رد شود فرمانروای پير، فرهاد رجبعلی' لينک داده اند.
نظرات
[saman - November 5, 2003 07:35 AM]

خطاب به کوروش.محمد و..............لمپنهای اینترنتی...........چند سوال:وقاحت را چگونه اندازه گیری می کنند؟قیمت یک لقمه نان چقدر است که کسانی بخاطر آن هر خفت و نکبتی را تحمل می کنند؟در مرام شما عزت انسانی را اصلا خریداری هست؟

[saman - November 5, 2003 07:34 AM]

خطاب به کوروش.محمد و..............لمپنهای اینترنتی...........چند سوال:وقاحت را چگونه انازه گیری می کنند؟قیمت یک لقمه نان چقدر است که کسانی بخاطر آن هر خفت و نکبتی را تحمل می کنند؟در مرام شما عزت انسانی را اصلا خریداری هست؟

[aria-bahmani - November 5, 2003 07:28 AM]

این واقعیتی است که وزارت اطلاعات رزیم ستادی برای مقابله با جریانات اینترنتی ایجاد کرده و با استخدام برخی عناصرکم سواد اقدام به سازماندهی و آموزش آنها در زمینه کاربری اینترنت قصد به قصد ایجاد اغتشاش و اختلاف امکان دسترسی برایشان فراهم کرده است.کسانیکه پیش و پس از 18 تیر امسال به چت روم هایی که مضامین سیاسی داشتند سر زده اند متوجه حضور فعال این عناصر که واقعا مستحق وازه"لمپن های اینتر نتی"هستند شده اند.و اکنون که سایت گویا با ایجاد امکان نظر دهی گام مهمی در زمینه تضارب آرا و نظرات فراهم کرده باز هم شاهد حضور منحوس این عناصر جیره خوار هستیم.

[qmars - November 4, 2003 07:46 PM]

دوست عزيز افرين. خوب گفتي. در حيرتم چرا ايران هميشه حكمرانان احمق و بي لياقت داشته.كي ميشه ما يه حكومتي داشته باشيم كه دلش براي مردمش بسوزه؟ تف بر بي سوادي كه ريشه اصلي تمام بدبختي هاي ماست. اين اخوندها , قرنها مبارزه شيعه با تمام دستاوردهايش را به يكباره با كاخ و مرسدس بنز عوض كردند. ننگتان باد.

[علیرضا - November 4, 2003 04:26 AM]

سلام
آقایانی که اینجا مثلا در قالب یک وبگرد اتفاقی(و نه یک لمپن جیره خور) به مقالات بر میخورند و دلشون برای نظامشون میسوزه و به عنوان یک ایرانی مسلمان و نه خارجی پسیو و سرخورده یک توضیحی بهر رضای خدا (و نه خدایی ناکرده برای ارضا ولی نعمتاشون که سرهمشون با هم تو یک آخور هست ) زیر مقاله میزنند و نویسنده مقاله را وطن فروش میدانند و خود را جزئي از ملت سراپا ذوب در ولایت ایران ، لطف کنند به این سوال من جواب بدن :
چرا از رفراندوم میترسید و اسمش رعشه به هیکلهای نتراشیده شما و شکمهای برآمده ولی نعمتاتون میندازه ؟
نکنه میترسین تعداد سرخورده های خارجی و جوانان وطن فروش یکمی از تعداد ملت ایران بیشتر باشه ؟

[محمد - November 3, 2003 09:22 PM]

راستش نمی دانم این چیزهایی را که این برادر نوشته چرا ما نمی بینیم . نمی گویم نیست اما اینطور که شما فرمودید نیست والله در ماه مبارک ما اتفاقا خشنودتر از همیشه هستیم شاید گرسنه و تشنه باشیم اما از همیشه آرامتریم . دوست عزیز نمی گویم که شما دروغ می گویی اما حقیقت را باید به اندازه خودش دید نه بیشتر و نه کمتر . بسیاری را من خودم می بینم که موافق هستند و تعریف از نظام می کنند و اصلا به قیافه شان هم نمی خورد از من مدعی هم خیلی بهتر هستند .
به هر حال برای همه مان چه حکومتی ها و چه عامه مردم آرزوی خوشبختی و استفاده بهینه از این ماه مبارک را دارم .
دعای همه دوستان را بخصوص در شبهای قدر ملتمسم
یا علی

[Iran-zadeh - November 3, 2003 06:53 PM]

Jenabe Mohammad-Koroush
Mohammad-Koroush namidametan chon az yek IP payame khod ra ferestadein,shayad hamsayeh bashin, az nazare shomaha iin agha farhad kaseh liseh gharbiha ast,shayad !!,man ke to iranam heiran mondam chera shoma kaseieh arabha ra milisin, be man begin shayad to entekhabe ayandam movafagh basham( chon bana ast kasieh Iran va irany ra belisam), dar zemn be jaye tohin be iin agha farhade gharbzade(az nazare shoma) ,khob bood neveshtasha naghd mikardin.

[پويان - November 3, 2003 05:52 PM]

دست مريزاد آقا فرهاد.
همينكه سرو صدايشان را درآورده‌اي معلوم است به هدف زده‌اي و يك جائيشان سوخته است.

[پويان - November 3, 2003 05:48 PM]

غم زمانه خورم يا فراق يار كشم
به طاقتي كه ندارم كدام بار كشم
حديث تكراري روزمرگي (به سكون را، با روزمره‌گي اشتباه نگيريد) ايران و ايراني. گاهي اوقات بغض آنقدر بزرگ است كه هر چه كني نمي‌تركد.

[mohammed - November 3, 2003 03:50 PM]

براستي ارزش وطن فروشي چقدر است براي بعضي هامثل جناب فرهادخان احتمالا به اندازه زمان قورت دادن نشخارهاي غربيها و به به و چه چه گفتن عده اي خودفروش كه درآرزوي روزهاي تن فروشي مجدد در به اصطلاح وطن عزيز خود هستند شايد هم به كاسه ليسي غرب هم بيارزد به به چه نوسنده اي راستي كه شماهارارو همان به به و چه چه كنندهاتان تف خواهند كرد

[کوروش - November 3, 2003 02:55 PM]

نهادهای به قول شما آخوندی لمپن استخدام نکردن! چون اصلا این مدل رسانه های اینترنتی جز چند تا مخاطب ورشکسته اون ور آب و تعدادی افراد پسیو در داخل کشور خریداری ندارند و تاثیرگذاریشون اپسیلونی نیست! در عوض جالبه بگم که اپوزیسیون مافنگی خارج و خود فروخته های بی وطنی مثل رشدان و رجبعلی دلشون به این جور جاها خوشه و پیامهای تمجیدشون هم به طرز خنده داری تکراریه!!! واقعا که رسوای عالمید

[مسعود - November 3, 2003 02:00 PM]

آفرين!
خيلی خوب نوشتی.

[علیرضا - November 3, 2003 07:04 AM]

سلام
آقا من هروقت میام اینجا این مقاله ها رو میخونم میبینم چند نفر که کاملا معلومه تکراری هم هستند میان زیر مقاله هایی که مصداقشون تو اجتماع از روز روشنتره حرفهایی میزنند که کاملا معلومه خودشون هم اعتقادی بهش ندارن ....
من میخواستم ازشون بپرسم که کدوم نهاد آخوندی تونسته به این درجه از شعور برسه که برای خودش لمپن اینترنتی استخدام کنه ؟
متشکرم

[علیرضا - November 3, 2003 07:03 AM]

سلام
آقا من هروقت میام اینجا این مقاله ها رو میخونم میبینم چند نفر که کاملا معلومه تکراری هم هستند میان زیر مقاله هایی که مصداقشون تو اجتماع از روز روشنتره حرفهایی میزنند که کاملا معلومه خودشون هم اعتقادی بهش ندارن ....
من میخواستم ازشون بپرسم که کدوم نهاد آخوندی تونسته به این درجه از شعور برسه که برای خودش لمپن اینترنتی استخدام کنه ؟
متشکرم

[saeededigar - November 3, 2003 05:32 AM]

dorost ast

[lol - November 3, 2003 02:27 AM]

lol
pesaram.
omidvaram, movafagh bashi.
vali baraye esbate noor kafist khorshid ra bebini.
chera say dary 10000 ta cheragh roshan koni?

[Amir - November 3, 2003 02:03 AM]

What do you think you're doing with this article, like the old woman, you are cursing the people. of Iran for not doing anything.
Get a life.

[yek irani - November 3, 2003 12:57 AM]

آقای نمی دونم چی! از امثال جنابعالی که بدجوری دچار مانيا شده ايد جز اين انتظار نمی رود! خدا را شکر که ملت ايران اگر گرسنگی هم بکشند، باز می دانند که ابله کيست، خودفروش کيست و ...!

[خسرو - November 2, 2003 10:55 PM]

مشکل اين جوانه نويسنده مشکل عام و تاريخی قاطبه ملت ايرانه!
جامعه ايران همواره و بقول همين نويسنده که اظهار داشته:
«مردم تجربه ای صد ساله دارند که حکومتیان را مسبب تمامی گرفتاریها و زالوی آزادیشان می دانند»
همه مصائب را با فرافکنی از خود از ناحيه حکومت تلقی می کرده در حالی که مشکل تاريخی ايران، ايرانيانند نه ديوانيان!
هر ملتی شايسته حکام خودند!
ملتی که بقول همين نويسنده از زبان سفير انگلستان اينگونه توصيف شده:
«آنها(مردم) مرا لعن و نفرین می کنند؟" مستشار که فحش و ناسزاهای آنها را شنیده است، خجل زده می گوید " بله قربان." سفیر مجدد از او سئوال می کند " آیا ناسزاهای آنها خطری برای ما بوجود می آورد؟" و مستشار جواب می دهد " نه قربان؛ فقط نفرین می کنند" و سفیر هم فرمان می دهد: " پس بگذار نفرین کنند!!" »
اين ملت بجای اظهار فضل و نظر درباره حکامشان بايد مدتی به خود مرخصی تاريخی داده و در اندرونی به نقد و عيبجوئی از خود بپردازد!
اين جامعه قبل از آنکه با حکامش مشکل داشته باشه با خود مسئوليت گريزی تاريخی خود مشکل دارد.

[Omid - November 2, 2003 10:20 PM]

Great, clear mind, Good Luck

[حميد- ر - November 2, 2003 10:15 PM]

با سلام

اميدوارم در زمينه روشنگری و آگاه سازی اذهان عمومی پيوسته موفق باشی.
شما جوانان برومند از سلاله صوراسرافيل و ميرزاده عشقی هستيد, روحتان سبز و دهانتان پر گوهر باد.
به اميد داشتن ايرانی آزاد و آباد.

حميد-ر

[نیما راشدان - November 2, 2003 09:40 PM]

آفرين دوست خوبم !

[Mazdak - November 2, 2003 09:17 PM]

درد دلیست و موضوع مهمی را هدف گرفته.لطفا بنویسید بیت آخر از کیست به ادبیاش مسروطه شبیه است.عشقی؟

[عبدالله - November 2, 2003 08:34 PM]

مردم چشمشون کور میخواستن عکس خمینی رو تو ماه نبینن که به این روز نیفتن!!

[aria-bahmani - November 2, 2003 08:27 PM]

زيبا بود.عالي.دستت درد نكند و ذهنت هميشه همين گونه سبز.........پايدار باشي.

Copyright: gooya.com 2016