پنجشنبه 14 اسفند 1382

چرا از جناح راست بيرون آمدم؟ روايت يك انحطاط، عباس کاکاوند، نويسنده سابق رسالت

بنام خدا

ان الذين ياكلون اموال اليتامي ظلما، انما ياكلون في بطونهم نارا و سيصلون سعيرا
كساني كه اموال يتيمان را به ظلم مي خورند،جز اين نيست كه شكمشان را از آتش مي انبارند و به آتش سوزان جهنم درخواهند آمد.(سوره نساء،آيه 10)


چرا از جناح راست بيرون آمدم؟
روايت يك انحطاط

تحمل ظلم،خيلي آسان تر از تحمل ظالم بودن است.
آلبا دسس پدس

بيش از هر چيز،مايلم نوشته را با بيان اين نكته آغاز كنم كه اساسا كاربست مفهوم «جناح » در مورد تشكل هاي سياسي محافظه كار نادرست بوده و در بهترين حالت ممكن مي توان واژه «قبيله» را براي آنان به كار برد. تفسير روابط.نوع تعاملات و گفتمان حاكم بر محافظه كاران، با رجوع و استناد به درونمايه هايي ممكن مي شود كه تنها در بين قبايل مي توان يافت. از اين رو،محافظه كاران بيش از آنكه به لحاظ سياسي قابل مطالعه باشند شايسته بررسي هاي انسان شناسانه اي هستند كه امروزه توسط باستان شناسان و مردم شناسان در ميان قبايل دوردست، بازمانده از تاريخ و عقب مانده صورت مي گيرد،قبايلي كه در محيطي منزوي و دور از دسترس ديگران را تحت فشار و ظلم و ستم خود قرار مي دهند. اين چيزي است كه كاملا در مورد راست ها صدق مي كند و آنان تا كنون با زيركي توانسته اند خود را از چشم باستان شناسان و مردم شناسان دور نگاه دارند!!
نگارنده با آنكه نزديگ به سه سال در اين جناح به سر برد، اما اكنون كه از آنان فاصله گرفته است، تعبير «بريده» را در مورد خود هرگز صحيح نمي داند. درست بر عكس، اين جناح راست و سران آن هستند كه بريده اند،به آرمان هاي ادعايي خود پشت پا زده اند و در حالي كه فاصله چنداني با پايان زندگي ندارند حريصانه و در اوج حقارت به تمتع و خوش گذراني هاي دنيوي روي آورده و در اين مسير تمام مرزهاي اخلاقي و انساني را زير پا نهاده اند.
حتي مشاهده شديدترن و شنيع ترين انحرافات جنسي و اخلاقي در بين جناح راست، اينچنين مرا دچار شگفتي نمي ساختند. (تنها يك چيز ديگر مرا تا اين حد شگفت زده ساخت: تعداد بي شمار و سرسام آور صندوق هاي صدقات در خيابان هاي تهران !) زيرا به گفته رومن گاري : « در قياس با انحرافات فكري .علمي و سياسي،كليه انحرافات جنسي در نظرم يكسره بي اهميت جلوه مي كند. چون از هر چه بگذريم آنان تنها رختخواب ها را به لرزه در مي آورند و نه جهان را.»! در جناح راست، انحطاط و سقوط يك تفكر را مشاهده كردم كه براي حفظ خود شرايط مصنوعي را بر فضاي سياسي حاكم ساخته و به هر كاري دست مي زند،تفكري كه نه سنتي است و نه مدرن.
اصولا صورتبندي جناح راست در قالب هاي سنتي يا مدرن نادرست و تلاشي است بيهوده. انتظار بزرگي است از كساني كه خود را در برتر و وراي هر چيز مي دانسته و حتي قوانين ساده منطقي (4=2*2) را با توجه به خواست ها و تصورات ذهني خود تغيير داده اند، بخواهيم به سنت يا مدرنيسم تن بدهند. بايد اين پيش فرض تكراري به دور انداخته شود كه جناح راست را تابع سنت قلمداد مي كند. شايد زماني بسيار پيش از اين مي توانستيم آنان را سنتي و تابع آموزه هاي سنت قلمداد كنيم، اما امروزه آنان از سنت فقط به عنوان يك پوشش براي فريب توده ها استفاده مي كنند. اين واقعيت را كساني بهتر متوجه مي شوند كه خارج از مرزها به تحولات سياسي ايران مي نگرند و دقيقا به همين دليل است كه نفوذ و اقتدار فراملي جناح راست بسيار سريع تر و زودتر از داخل در حال محو شدن است. آنان واقعيتي را نظاره كرده اند كه افكار عمومي به تدريج در حال مشاهده كردن آن است.
اين چندگانگي،تلون و شلختگي فكري و رفتاري جناح راست، در سطح فرهنگي خود نوعي «رياكاري» پيچيده و چند لايه را در بين آنان ريشه دوانيده است. هدف و غايت اين رياكاري،كسب توامان دنيا و آخرت است. جناح راست مي خواهد و در سوداي آن است كه هر دو دنيا را به تسخير خويش درآورد.دنيا به جاي مزرعه آخرت، بايد بهشت زميني آنان باشد و بديهي است اين بهشت بايد جهنمي را در كنار خويش داشته باشد ! اين سخن كه آنان خود را به ترك دنيا،اجتناب از مال اندوزي و هوس هاي دنيوي توصيه مي كردند امري است مربوط به گذشته كه در آن گذشته تنها نقش يك كانون حسرت برانگيز را ايفا مي كند كه جبران آن بر حال و آينده سنگيني مي كند.
يك مسابقه ثروت اندوزي و خوش گذراني در جناح راست راه افتاده كه قرباني آن مردم ايران و ايتام و فقرا هستند. مثلا جالب است بدانيد كسي كه خود را مظهر ساده زيستي وانمود مي كند، در شهرستان يك زندگي براي خود فراهم ساخته كه از زمين تا آسمان با زندگي تهرانش متفاوت است. خانه او در تهران حتي فرش هم ندارد، اما در باغ هزار هكتاري پسته اش ويلايي در حال سر به فلك كشيدن است!
رياكاري آنان پيامد ناگزير تناقضي است كه در تفكرشان وجود دارد. يك «نظام نمادين رياكاري» ابداع كرده اند كه در سه سطح عمل مي كند:
1. سطح دروني و فردي: سران جناح راست عميقا به تقوي و پرهيزگاري خود اعتقاد داشته و دروازه هاي بهشت را از هم اكنون پيش چشمان خود گشوده مي بينند! مساله فقط اين نيست كه آنان از ديگران انتظار دارند رياكاري شان را به رسميت بشناسد، بلكه خود بيش از همه به چنين توهمي رسيده و در عين حال كه به هر كاري دست مي يازند،ذره اي ترديد در تقوي و ديانت خويش ندارند. ساختار رواني آنان به گونه اي است كه مي تواند اين تناقض و دوگانگي عظيم را هضم كند!
2. سطح بين فردي: مهم ترين انتظار سران جناح راست از اطرافيان خود به رسميت شناختن و تاييد اين نظام نمادين است. از هم اين روست كه چاپلوسي و تملق مهم ترين كارويژه افرادي بايد باشد كه با اين جناح در تعامل هستند. چاپلوسي معناي عميقي دارد و آن اين كه ما بپذيريم فرد مقابل از هر حيث مبري از خطا بوده و پيشاپيش به هر گونه حرف و نظر او تن در دهيم. چاپلوسي يعني در درون شبكه نظام نمادين رياكاري قرار گرفتن و خود را تابع و تاييد كننده آن ساختن و اين مهم ترين و بنيادين ترين وظيفه هر فردي است كه مي خواهد وارد جناح راست شود. «نظام نمادين رياكاري» جايگاهي براي «ديگري» به جز «رعيت و برده تاييد كننده» باقي نمي گذارد. «حق» يعني چيزي كه از اصالت برخوردار است ومي تواند رياكاران را رسوا كند و اين همان چيزي است كه تنفر سران جناح راست را برمي انگيزد. هر زمان كه مردم بخواهند حق خود را مطالبه كنند (مانند دوم خرداد )، ناخواسته پرده هاي رياكاري و تزوير را كنار زده اند .و اين مايه وحشت و عذاب براي جناح راست است.
درست به همين دليل است كه جناح راست با هر تفكري كه در آن مردم نقش و جايگاهي داشته باشند، از اساس مخالف است و هرگز نمي تواند خود را با آن سازگار سازد. مردم تنها مي توانند و بايد در نقش يك رعيت و بنده ظاهر شوند و انسان مفهومي است مرده كه در روان آنان كوچكترين پژواكي ايجاد نمي كند! انسان يعني بشر صاحب حق ،يعني آنكه آزاد است و اين چيزي است كه جناح راست هيچگاه به آن تن در نخواهد داد، چرا كه با ذهنيش ناسازگار بوده و روانش را پريشان خواهد ساخت. مخالفت جناح راست با مردم سالاري و دموكراسي، مبنا و زيرساخت رواني دارد و بدين دليل است كه براي مطالعه و تحليل جناح راست بيش از فيلسوفان سياسي به روان شناسان،باستان شناسان و مردم شناسان نياز داريم!
مردم سالاري ديني ادعايي شان،نه مردم سالاري است و نه دين در آن جايي دارد. آنان مردم و دين،هر دو را به بازي گرفته اند. مردم سالاري ديني جناح راست،از رياكاري ريشه گرفته كه تناقض حل ناشدني بين اين دو مفهوم تنها نمود ظاهري آن است.
نسبت جناح راست با دين يك نسبت منفي است، يعني اين جناح تنها مي تواند كاركرد دين زدايي داشته باشد. بسيار مشكل است كسي به اين جناح وارد شود و بتواند اعتقادات ديني خود را حفظ كند!
3. سطح بين خدا وبنده: مرزهاي رياكاري آنان،چنان گسترش يافته كه براي تكميل «نظام نمادين رياكاري» لازم است اخلاص بنده در مقابل خدا دچار بازتعريف شود و در آنچه كه پيشوايان دين در اين مورد گفته اند تغيير صورت گيرد!
«اصل نظام» نيز ترفندي است كه سران جناح راست براي حفظ ته مانده مشروعيت خود بدان متوسل مي شوند، مفهومي كلي و مبهم كه تعيين و تعريف آن بر عهده جناح راست است. بدين ترتيب و در چارچوب گفتمان جناح راست «اصل نظام» متني باز و گشوده مي شود بر فراز همه متن ها (دين ، قانون اساسي و …) كه به دلخواه مي توان هر چيزي را بر آن تقرير كرد. اگر زماني«اصل نظام» يعني مصرف بيت المال در مسير انتخابات،امروز «اصل نظام» به معناي صرف بيت المال براي برج سازي و فردا يعني خرج صيغه ها را پرداختن !
پوسته اين نظام نمادين رياكاري چنان سست و شكننده است كه مشكل به نظر مي رسد آنان جز براي مدتي كوتاه بتوانند دنيا را به كام خويش ببينند و در نهايت آنچه به دست خواهند آورد كامروايي كوتاه مدت و گذرا از دنيا در مقابل از دست دادن آخرت است، و اين پاياني تراژيك و هولناك براي آنان است.

عباس كاكاوند
دبير سابق واحد سياسي جامعه اسلامي مهندسين و نويسنده سابق روزنامه رسالت

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

در همين زمينه:

دنبالک:
http://khabarnameh.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/5330

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'چرا از جناح راست بيرون آمدم؟ روايت يك انحطاط، عباس کاکاوند، نويسنده سابق رسالت' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016