ترسم نرسي به کعبه اي اعرابي ...!
برگزاري انتخابات مجلس هفتم به نحوه اي که گذشت , ساماندهي مجلسي فرمانبردار و فرمايشي , و تحريم نسبي اين انتخابات در سراسر کشور , در ميان اپوزيسيون ايراني در داخل و خارج از کشور تاثيرات و پيامدهاي مختلفي داشته است , يادداشت کنوني در حد امکان به اين امر خواهد پرداخت . در اين يادداشت توجه خود را به اپوزيسيون چپ منعطف خواهم نمود . اپوزيسيوني که با صفت چپ رفرميست و همچنين چپ انقلابي شناخته شده است . اما پيش از ورود به اين مبحث مي بايست به تعريف مجدد اين مفاهيم و جايگاه هر يک از تفکرات نامبرده در مجموعه اپوزيسيون ايراني بپردازيم .
advertisement@gooya.com |
|
مفهوم « چپ » تا سالهاي پيش از اين و دوران جنگ سرد مفهومي عميقا ايدئولوژيک بود ؛ اين مفهوم عمدتا احزاب و گروههاي مارکسيست ( گرايش هاي مختلف اين انديشه ) را در بر مي گرفت , فروپاشي « سوسياليسم واقعا موجود » , حذف « اردوگاه سوسياليسم » از صحنه ي معادلات جهاني , گذار چين و ديگر جوامع آسياي جنوب شرقي به نظام سرمايه داري تحت هدايت حزب کمونيست و پايان جنگ سرد باعث تغيير جايگاه اين مفهوم از حوزه ي ايدئولوژي به حوزه ي سياست شد . « چپ » سياسي به دوران جديدي از حيات خود قدم نهاد . « چپ » ايدئولوژيک به حاشيه ي تحولات رانده و از حيات اجتماعي حذف شد . نمونه احزاب کمونيست اروپايي که زماني نمايندگي قدرتمندترين جريانات اجتماعي را به عهده داشتند و هم اکنون آنچنان به حاشيه رانده شده اند , که ديگر هيچ نشاني ازتاثيرگذاري آنان بر تحولات اجتماعي باقي نمانده است , قابل بررسي و تعمق است . در همين دوره ي افول احزاب کمونيست پرو مسکو ؛ جريانِ چپِ سياسي از اقبال اجتماعي و رشدي هر چه وسيعتر برخوردار بوده است . جريان وسيع ضد جنگ , جنبش قدرتمند سبز ( طرفداران محيط زيست ) , جنبش بين المللي ضد جهاني سازي و ... همه گوشه هاي مختلفي از اين جنبش جهاني قدرتمند را تشکيل مي دهند .
چپِ سياسي مرزبندي هاي عقيدتي و ايدئولوژيک را پشت سر نهاد و طي حرکات جبهه اي و محدود , بسته به موارد مختلف صفوف خود را آراست . در صفوف اين چپ امثال آقاي « برانژه » ( 1 ) احساس امنيت نمي کنند , اين چپ عميقا دمکرات است , و نقشي موثر بر تحولات اجتماعي دارد . صفوف اين چپ محل گذار نيروهاي متفاوت اجتماعي است . پيگيرترين و انقلابي ترين ها اعضاي دائمي اين جبهه ي متحد چپ هستند , اما هيچ مانع ايدئولوژيکي سد راه هر کسي که قدم در اين راه بگذارد نخواهد بود . در جريان جنگ و لشکرکشي امريکا و انگلستان به عراق , جبهه ي وسيع مبارزه عليه جنگ افروزان , از ژاک شيراک رئيس جمهور راست گراي فرانسه تا احزاب چپ و انقلابي , جنبش سبزها , احزاب سوسياليست اروپايي , جنبش مستقل کارگران و زحمتکشان و ... را در بر گرفت , در حالي که در سوي ديگر , حزب کارگر انگليس و حزب کمونيست لهستان دست در دست نومحافظه کاران امريکايي لکه ي ننگي بر دامان اروپاي کهن گذاشتند . ابعاد وسيع اين جنبش , جريان صلح طلب اسرائيلي را در کنار مبارزين استقلال طلب جنبش آزادي فلسطين و در مقابل دولت نژادپرست شارون و جريانات فاشيستي – تروريستي حماس و جهاد اسلامي قرار مي دهد .
بحرانِ عموميِ جنبش کمونيستي , شکست الگوي « سوسياليسم واقعا موجود » , فروپاشي « اردوگاه سوسياليسم » و ... تاثيرات مشخص خود را بر جنبش چپ و کمونيستي ايران نيز گذاشته است . جنبش چپي که تجربه ي گسترده ترين و بزرگترين انقلاب نيمه دوم سده بيستم جهان دارد , و با مخوف ترين سرکوب تاريخ نيمه ي دوم قرن بيستم نيز مواجه بوده است . فراز و نشيبي که تاثيراتي جدي و گاه هولناک بر جنبش چپ ما باقي گذاشت . به جرئت مي توان مدعي شد که اين جنبش همزمان با خلق حماسه هايي بي همانند ؛ تنها جرياني از اين جنبش جهاني است که بخشي از آن به خدمتِ حکومت درآمده و رهنمود بر همکاري , دستگيري , و حتي افشاي رقباي فکري خود را بمثابه رهنمود تشکيلاتي در دستور کار گذاشت . اين امر براي اولين بار در تاريخ اين جنبش جهاني رخ داده است .
در اينجا قصد بر بازنگري تاريخي جنبش چپ ايران نيست , که اين امر ضرورتي است در خور . تفکيکِ ميان گرايش هاي مختلفِ چپ انقلابي با جريان و گروههاي داراي تمايلات فاشيستي نيز يکي از ضروريات زمانه ي ماست ؛ بدون تفاوت گذاري ميان چپ انقلابي و دمکرات با گرايشات فاشيستي و ضد دمکراتيک , گروهها و احزابي که دست در خون رفيقان خود و مبارزين ديگر گروههاي مبارزاتي آلوده اند , يقينا لايروبي اين طويله ي اوژياس ميسرنخواهد بود .
از مدتي پيش از برگزاري انتخابات مجلس هفتم , با شدت گيري تضادهاي درون حکومتي , مجموعه اپوزيسيون ايراني مقيم خارج از کشور نيز تحرک خود را مضاعف نمود و به تکرار شعار تحريم انتخابات پرداخت . در همين دوره ي کوتاه اين اپوزيسيون , راهکارهاي نافرماني مدني , برگزاري رفراندوم و تحريم انتخابات ... را طرح و هر کدام را بنا به موقعيت هاي مختلف به دستورالعمل مبارزاتي خود بدل نمود . تحريم انتخابات تنها تاکتيکي مشخص در رابطه با امري لحظه اي و کوتاه مدت , رفراندوم امري استراتژيک و همينطور نافرماني مدني تاکتيکي دراز مدت ؛ براي هيچ يک از موارد برشمرده نيز طرحي اجرايي و تعريف شده ارائه نشد و در حد کليات باقي ماند . نه تعريف روشني از رفراندوم ارائه شد , نه روشن شد که رفراندوم براي حصول به چه هدفي , تحت کدام نظارت و توسط چه کساني برگزار خواهد شد ؟ همين امر در رابطه با شعار محوري « نافرماني مدني » نيز پيش رفت . شيوه هاي نافرماني مدني چيست ؟ اعتصابات کارگري ؟ تعطيل نمودن واحدهاي توليدي ؟ عدم پرداختِ قبوض برق و آب و گاز و ... ؟ تظاهرات خياباني ؟ حرکات مسالمت آميز و يا شايد قهرآميز عليه نهادهاي سرکوب , باندهاي سياه , گروه هاي بسيج و انصار و ... ؟ کداميک از اين حرکات در مجموعه ي موسوم به « نافرماني مدني » مي گنجند ؟ جريان چپ ايران هر از گاهي بر يکي از اين راهکارها اصرار نمود ؛ در شرايطي که از هيچيک از موارد مورد اشاره تصوير دقيقي ارائه نداد .
در اين مبحث کوتاه هدف بررسي مجموعه ي جريانات , احزاب و گروههاي چپ ايراني نيست . اين سازمانها و احزاب زير آوار سنگين ديوار بي اعتمادي در حاشيه ي توده ي فعال و مبارز مقيم خارج از ايران قرار گرفته اند ؛ اين گروهها حتي براي اينکه در حرکات عمومي خود قادر به تاثيرگذاري باشند , بناچار از قالب سازماني خارج شده و ظرف مبارزاتي منفردين را مورد استفاده قرار مي دهند . تعداد بسيار اندک بيانيه هاي سازماني در مقايسه با بيانيه هاي فردي , متشکل از افراد همان سازمانها , منتها اين بار با هويت فردي , يکي از پديده هاي نوينِ دوره ي کنوني است . اين بيانيه هاي فردي , متشکل از افراد و اعضاي سابق و کنوني احزاب و سازمانهاي چپ به چند تشکل شاخص جمهوريخواه فراروئيده , که مي توان آنها را به سه گروه تقسيم نمود . منشور 81 , گروهي که پيشبرد اهداف جمهوريخواهانه ي خود را با همراهي مشروطه طلبان و آقاي رضا پهلوي پيگيري مي کند ؛ اتحاد جمهوريخواهان , گروهي عمدتا متشکل از طيف راستِ جنبشِ چپ ايران , جدا شدگان از حزب توده , اکثريت , بقاياي گروههاي سه جهاني در کنفدراسيون دانشجويان و ... ؛ و گروه سوم , جريان نوبنيادِ « جمهوريخواهانِ دمکرات و لائيک » که در حول « بيانيه پاريس » شکل گرفته اند . در اين بحث نگاه خود را در اصل متوجه گرايش سوم خواهم نمود , چرا که عمده ي پايه گذاران و افراد منسوب به اين جريان در طيف نيروهايي جاي مي گيرند که سابقه ي مبارزاتي خود را از چپ انقلابي به عاريت دارند ؛ برخي از اين جمع فعالين سازمانهاي سياسي کنوني هستند , و در يک کلام مي توان مدعي شد که مجموعه خصوصيات برشمرده در سطور پيشين تقريبا همه يکجا در اين گروهبندي گرد آورده شده است .
خصوصيت عمومي اين گرايش ايدئولوژيک بودن آن , عليرغم ظاهرِ سياسي و طرحِ هماهنگي و حرکت جبهه اي است . نمونه هاي ظاهري اين نحوه نگرش به رغم اينکه اين گرايش خود را مبناي اتحاد عمل جمهوريخواهان لائيک و دمکرات معرفي مي نمايد بسيار است . نگاه ايدئولوژيک به مقولات سياسي اين گروه را از درک و تبيين تحولات اجتماعي تا حدود زيادي عاجز نموده و باعث سايه انداختن , ابهام , کلي گويي و حتي در مواردي خطا گويي بر ادبيات اين جريان شده است . در پوشش پرداختن به لائيسيته , به ترويج مباحث عقب مانده ترين اقشار اجتماعي ايران و ضديت کور با هر آنچه که نشاني از دين و اسلام داشته باشد مي پردازد .
« با حمله قبايل چادر نشين و بيابانگرد و تاراجگر چهارده قرن پيش صحرای خشك و سوزان عربستان و استقرار حكومت آنان و افزون بر همه تحميلات تجاوزكارانه ، تحميل احكام اجتماعی مقتضای شرايط اقليمی و اجتماعی آن زمانِ آن سرزمين و آن قبايل ، مسير رشد طبيعی جامعه ايران قطع شد و قرن ها پس از آن در چنبر حكومت های استبدادی آنها و بدل آنها به اشكال گوناگون آميزه ای از سلطنت و دين و همه همچنان قبيله ای و تبعيض های آنان گرفتار ماند. » ( لائيسيته در جنبش و انقلاب مشروطيت – علي شاهنده – سايت صداي ما )
احتمالا منابعِ تاريخي آقاي شاهنده در مورد دوران حکومت ساسانيان مربوط به دوران کودکي و نوجواني ايشان در مدارس ابتدايي است , و ايشان زحمت تحقيق مستقل در اين زمينه و کسب اطلاعات از ترکيب قدرتمند دين و حکومت در اين دوران از تاريخ ايران , نطفه هاي اوليه ي استبداد قدرتمند موبدان , که شريک در قدرت سياسي بودند , را بر خود هموار ننموده است ؛ در غير اينصورت در مورد « مسير رشد طبيعي جامعه ايران » چنين دست و دلبازانه داد سخن نمي داد . اگر که اين سخنراني و درک ايشان , درک اصلي و عمومي اين طيف از جمهوريخواهان لائيک و دمکرات از لائيسيته باشد , مي بايست با نگراني به عواقب آن نگريست . اين درک نه جمهوريخواه , نه ملي و نه حتي انقلابي است ؛ اين نگرش تنها در محدوده ي درک از لائيسيته و مقولات مجرد باقي نمانده و نخواهد ماند , و خود را در عرصه هاي حيات روزمره و گرايش سياسي نيز الزاما بيان خواهد نمود , اين درک تنها در ضديت با حکومت مذهبي , و در اقرار به ناتواني و عجز خود چشم به قدرت برتر جهاني خواهد دوخت تا به ياريش بشتابد .
« ما با تاكيد به اينكه استقرار و استمرار حكومت دينی عامل سخيف و زشت و بسيار خطرناك بنيادگرايی و تروريسم را با خود دارد و اين پديده ی زشت و پليد زندگی بشری را به خطر انداخته است و با تاكيد به اينكه لائيسيته محصول خرد و دانش و آزمون بشری است و حكومت دينی سد بزرگی در برابر پيشرفت و ترقی جوامع انسانی و پايمال كننده ارزش ها و حيثيت حقوق بشری است و با تاكيد به اينكه بشر در همه جهان يكسان است و هر ستمی در هر گوشه جهان به افراد بشری رود ستمی است به همه ی افراد بشر ، مردم جهان را به ياری ملت ها ازجمله به ايران برای طرد استبداد و حكومت دينی و استقرار لائيسيته و حاكميت ملت می خوانيم و يادآور می شويم كه اگر مرزها مقدس و تجاوز ناكردنی هستند برای تامين استقلال و آزادی ملت درون آنها است و استقلال با آزادی حيثيت و اعتباری بهم بافته و بهم تنيده دارند. سازمان ملل نيز به جای غمخواری و عزاداری (و دست بالا) اعتراض در برابر تجاوز به حقوق بشری بايد فعالانه به مسئوليت های جهانی خود عمل كند و اگر موانع دست و پاگيری در راه اجرای موثر مسئوليت های بشری خود دارد برای رفع آنها از مردم جهان ياری بخواهد. » ( همانجا )
با مطالعه ي اين جملات تنها مي توان بر سرنوشت آقاي شاهنده و همفکران ايشان تاسف خورد , که در اين عرصه نيز , همانند بسياري عرصه هاي ديگر با تاخير زياد رسيده و در انتهاي صف قرار گرفتند . پيش از ايشان , حسين باقرزاده , داريوش همايون , مسعود رجوي , رضا پهلوي و بسياري ديگر با شرکت در سمينارها و جلسات اجرايي وزارت خارجه ي امريکا , آشکارا و پشت درهاي بسته در تلاشند به دولت امريکا تفهيم کنند که مرزها اينقدرها هم که برخي ادعا دارند « مقدس و تجاوز ناکردني » نيستند , و آنها را به عمل به « مسئوليت هاي جهاني » شان تشويق و تشجيع مي کنند . همانطور که در سطور پيشين يادآوري نمودم , در واقع مي بايست از طرح چنين عقايدي در جمع طيفي که ريشه در راديکال ترين و دمکراتيک ترين طيف چپ انقلابي ايران داشته است , و هم اکنون تحت عنوان « جمهوريخواهان دمکرات و لائيک » گردهم آمده اند , نگران بود . اين امر در واقع تنها مي تواند بمثابه پايان اعتقاد به نتيجه داشتنِ مبارزه انقلابي و اتکاي به جنبش توده اي بمثابه عمل متحرکه ي تاريخ از جانب اين دوستان تلقي شود . چگونه است که دعوت از نظاميان مستقر در پشت مرزهاي ايران در افغانستان و عراق , تحت عنوان « جمهوريخواهي دمکرات و لائيک » در ميان طيفي متعلق به راديکال ترين و دمکرات ترين طيف اپوزيسيون ايران جاي تبليغ مي يابد ؟ آيا غمض عين هاي دوستان تشکيل دهنده اين طيف نسبت به جريان موسوم به « منشور 81 » آگاهانه و هدفدار است ؟ رضا ناصحي مدير مسئول نشريه ي « نقطه » و يکي از گردانندگان اين گروه از « جمهوريخواهان » در رابطه با اين « مسئوليت هاي جهاني » از صراحت بيشتري برخوردار است .
« سخن در باره مداخله نظامي امريکا و متحدانش در عراق بسيار است و مي تواند از زواياي مختلفي مورد بررسي قرار گيرد و قصد ما اين نيست که در اين مختصر نگاهي همه جانبه به اين موضوع داشته باشيم , ولي همين قدر بگوييم که سياست امريکا به عنوان قدرت منحصر به فرد جهان امروز مبني بر تحت فشار گذاردن , و همانطور که در مورد عراق شاهد بوديم , برچيدن بساط اين گونه رژيم ها , با منافع مردم همسو و مشترک است . اين که امريکا با اين سياست در پي چه هدفي است موضوعي است در خور توجه و قابل بحث که به هر حال وقت و مکاني ديگر مي طلبد . پس آنچه مد نظر است همسويي اين سياست است با منافع مردم ...... چيزي که امنيت مردم را همواره تهديد کرده و مي کند نظام جمهوري اسلامي است . « تهديد خارجي » بر عکس , امنيت اين رژيم را نشانه خواهد گرفت و امنيت رژيم بهيچوجه با امنيت مردم يکي نيست . آري حضور امريکا در منطقه , امنيت ملاها را تهديد مي کند و اين به سود مردم ايران است . » (رضا ناصحي – پاريس 12 آوريل 2003 - « نگاهي به بيانيه نيروهاي سياسي ايران پيرامون تحولات منطقه » )
طيف ديگري از اين جريان جمهوريخواه دمکرات و لائيک در تفسير اين سياست به روش توجيه « دخالت نظامي » , سياست عموميِ مسئولين دوره ي اخير کاخ سفيد و نو محافظه کاران امريکايي توسل جسته است . نويسندگان رساله ي مفصلِ جمهوريخواهي با مراجعات مکرر به منابع و ماخذ مختلف , با تکرار متعدد اسامي روشنفکران دانشگاهي و البته صاحب نظران متعدد ( 32 مورد در مجموعه اي تقريبا 40 صفحه اي ) , با طرح اما ها و اگرها , « براي مدت محدود و زير نظارت و هدايت نهادهاي بين المللي » مهر تائيد خود را بر اين « دخالت هاي نظامي » زدند . ( 2 )
« به نظر ما اعمال فشار افکار عمومي جهان مي تواند جامعه بين المللي را به سمت اعمال فشار بر جنايتکاران سياسي سوق دهد و آن ها را در تنگنا قرار دهد . اما اين فشار بايد تابع ضوابط و مقرات بين المللي باشد , نه خودسرانه و مطابق ميل اين يا آن قدرت جهاني و « دولت معظم » . دوم آن که اين فشار بايد اساسا با استفاده از اهرم هاي حقوقي , تحريم هاي سياسي و اقتصادي اعمال شود . سوم آنکه مداخله نظامي تنها تحت شرايط فوق العاده استثنايي و اضطراري به منظور پايان بخشيدن به کشت و کشتار مردم بي دفاع و « نسل کشي » و براي مدتي محدود و زير نظارت و هدايت نهادهاي بين المللي موجه صورت گيرد , بي آن که حق حاکميت ملت مورد تعرض پايمال شود و تعيين حکومت جانشين بدون قيد و شرط به آراي آن ملت واگذار گردد . » ( از اصلاحات تا براندازي : تنگناها و چشم اندازها – محمود باباعلي , ناصر مهاجر – سايت صداي ما )
چگونه مي توان مجموعه ي کنوني , سخنان نظريه پرداز لائيسيته ي تاريخي اين گروه , همکار مطبوعاتي و سپس نظريه پردازان براندازي در بابِ « فعالانه به مسئوليت هاي جهاني خود عمل » کردنِ سازمان ملل و « همسويي » منافع و سپس دعوت به « مداخله نظامي » به شرطها و شروطها در کنار يکديگر قرار داد , و از سرنوشت تلخي که بر سر برخي ازگرايش هاي چپ انقلابي ايران آمده است , دندان تاسف بر لب نگزيد ؟ چگونه مي توان تساهل و تسامحِ نويسندگانِ رساله ي مفصل « از اصلاحات تا براندازي ... » در رابطه با جريان موسوم به « منشور 81 » را ديد و تعجب نکرد ؟ آيا پديده ي غريبي نيست که نويسندگان و مسئولينِ منسوب به « جمهوري خواهان دمکرات و لائيک » بر بخش بزرگي از « جمهوريخواهان » يعني مردم ايران , جنبش دمکراتيک قدرتمند و جاري در ايران چشم بسته و مباني لائيسيته و دمکراسي را در اتاق هاي مجازي اينترنتي به امتحان مي گذارند ؟ ( 3 )
براي اندازه گيري عيار جمهوريخواهي و دمکرات منشي آقاي ناصحي و دوستان ايشان مي توان نگاهي به عراق و افغانستان که در اثر « هم سويي منافع » در اشغال نيروي نظامي امريکا هستند , انداخت . بحث در اينجا به هيچ عنوان بر سر ارزيابي و ارزش گذاري مواضع سياسي هر تفکري نيست ؛ که اختلاف نظر و تفاوت در مواضع سياسي حق اوليه و ابتدايي هرکسي است ؛ اما لااقل به جد مي توانم ادعا کنم که ميان ادعاهاي دمکراتيک , جمهوريخواهانه , ضد استبدادي و ... با تبليغ همکاري با اشغالگران و سرکوبگران توده هاي مردم , با همکاري و دست در دست سرکوبگران نهادن تناقضي بنيادي هست . اگر حتي چشم بر همه ي واقعيات مورد اشاره ببنديم , و به جمهوريخواهي و دمکرات منشي آقايان ناصحي و شاهنده باور داشته باشيم , باز هم به ميزان بي اعتمادي ايشان به مردم ايران مي توان خرده گرفت . صاحبان اين تفکر که زماني خود با علم کردن پرچم سرخ جلوي درب دانشگاه تهران قصد رهايي مردم ايران را داشتند , حالا به اميد اين نشسته اند که وظيفه ي ناتمام شان را « مداخله نظامي امريکا » به اتمام برساند . نمي توان هم براي جمهوريتي دمکرات و لائيک در ايران کوشيد و هم به استقبال نيروي اشغالگر خارجي شتافت . با وفاداري به اين منطق , آيا تفاوتي ميان خمپاره اندازي مجاهدين خلق در محله هاي مسکوني تهران , و بمب چند صد کيلويي اشغالگر خارجي بر سر مردم بي دفاع ساکن تهران هست ؟ مگر نه اينکه طبق اين استدلالات هردو اتفاقا « امنيت ملاها را تهديد » مي کنند ؟ انديشه ي استبدادي در هرحال صلاحيتي براي مردم قائل نيست .
انتخابات و تحريم
در جريان آماده سازي زمينه ها براي انتخابات مجلس هفتم , اين گرايش نيز نظر بر تحريم انتخابات داد . براي اولين بار پس از دو دهه عدم همکاري سياسي علني با سازمانِ اکثريت , چند سازمان و گروه شناخته شده سياسي به همراه اکثريت اعلاميه مشترکي صادر نموده و به اتفاق به تحريم انتخابات پرداختند ؛ شور و شعفي گمراه کننده با اتخاذ اين موضع مشترک در ميان اين طيف پديد آمد , گويي طرفداران بيانيه مشترک منتظر سرنگوني رژيم جمهوري اسلامي طي چند روز آينده بودند و تنها با تحريم همه جانبه انتخابات رژيم آخرين قدم براي براندازي حکومت برداشته مي شد ؛ در هيچ جاي ادبيات اين طيف نشاني از اينکه بعد از تحريم چه بايد کرد ديده نشد , يا حتي اگر تحريم صورت نگرفت و يا ارزيابي هاي شان خطا از آب در آمد چه مي بايست کرد ؟ استراتژيست هاي طيف چپِ انقلابي حال از اتحاد عمل با چپ رفرميستي در پوست خود نمي گنجيدند . با نگاهي به تيتر مباحث آنان طي اين دوره کاملا روشن بود که ويروس خوش بيني عمده گروهها و افراد اين طيف را مبتلا نموده است .
« پيروزي بزرگ مردم , شکست خرد کننده ارتجاع » , « اين نقطه عطف را بخاطر بسپاريم ! » , « گفتگو بر سر آينده نقش کليدي يافته است » , « اين پيروزي هنوز ناقص است !! » , « حماسه ي اول اسفند ...» و ... تنها بخشي از تيترهايي بود که اين طيف بر مطالب پيش و پس از انتخابات مجلس زد . در حالي که درست يکسال قبل , نهم اسفند ماه در انتخابات دومين دوره ي شوراهاي اسلامي بازهم همين اتفاق افتاده بود , رقم شرکت کنندگان بر اساس آمارهاي حکومتي تنها 17 / 49 % از مجموعه صاحبان حق راي را در بر گرفته بود , رقم شرکت کنندگان در انتخابات ( باز با مقايسه آمارهاي وزارت کشور ) رقمي حدود سه ميليون نفر کمتر از انتخابات دوره هفتم مجلس بود ( 20,222,777 نفر ) , اما بر آن حرکت نام « حماسه » گذاشته نشد . در حالي که بر همگان روشن است که اگر در انتخابات کنوني آمار و رقم سازي صورت گرفته – که گرفته – در انتخابات پيشين نيز بالطبع مي بايست همين روند صورت گرفته باشد ! چرا انتخاباتي که بر اساس همين آمارها از رقمي بيش از انتخابات سابق برخوردار شده , لايق همه ي اين القاب مي شود و ديگري خير ؟ چه تغييري اتفاق افتاده است که اين دوستان اينگونه به شور و شعف دچار آمده اند ؟ کدام نهادهاي توده اي و دمکراتيک توسط اين گروهها در ايران شکل گرفته ؟ کداميک رهبري و هدايت حرکات سياسي و مبارزاتي مردم ايران در جريان تحريم مبارزاتي را بعهده داشته است ؟ آيا نشانه هاي سرنگوني رژيم در افق هويدا شده ؟ چگونه و توسط چه کساني ؟ در کنار اين تيترها , که بخش عمده ي آنان را از «صداي ما » سايت اطلاعاتي و نظري جمهوريخواهان لائيک و دمکرات به امانت گرفته ام , حرکات و برنامه ريزي هاي روزانه ي گردانندگان اين گروه نيز قابل توجه است . اين جريان در حالي که طبق نظر متحدين سياسي اش هنوز به جمع خود سروسامان نداده است و همانطور که در سطور پيشين اشاره شد , به نظر مي رسد که بر سر ابتدايي ترين اصول دمکراسي و لائيسيته هنوز به مواضع مشترکي دست نيافته است , به برگزاري جلسات اينترنتي حول سازماندهي « رژيم آينده » مي پردازد . ( 4 )
مجاهدين خلق در پسِ 30 خرداد سال 1360 زماني که خود تصميم به سرنگوني رژيم جمهوري اسلامي گرفتند , بدون توجه به ميزان آمادگي توده مردم , نهادهاي اجتماعي , شرکت توده ها در مبارزه براي سرنگوني و ... به مبارزه اي روي آوردند که در نهايت نه تنها به گسترش مبارزه ي توده اي نينجاميد , بلکه در پي خود سرخوردگي و نااميدي به بار آورد . هنوز طنين شعارهاي « اين ماه ماه خونه , خميني سرنگونه » از ذهن مبارزين و مردم کوچه و خيابان پاک نشده است . جرياني که در عمل اجتماعي خود نه به توده ي مردم , بلکه تنها به نيروهاي خود اتکا نمود و عملا توده ي مردم را به تماشاگران قهرماني هاي مجاهدين در مبارزه با عوامل رژيم بدل نمود . هرچند که بهترين و پاکترين فرزندان ايران در اين مبارزه ي نابرابر جان برکف به مبارزه اي سخت و جانانه پرداختند , اما حاصل آن نه تنها « سرنگوني خميني » نبود , بلکه تنها سرخوردگي و نااميدي توده اي در پي داشت . توده اي که به بازي گرفته نمي شد , توده اي که شاهد بود که فرزندانش در اوج شجاعت و قهرماني به خاک مي افتند , اما رژيم سرنگون نمي شود . حاصل اين امر در کوتاه مدت به خانه راندن توده ي مردمي بود که در مبارزه اي متناسب با توانايي هايش يقينا رژيم و عواملش را به موضع ضعف مفرط مي انداخت .
مجاهدين خلق در آن دوران از تشکيلات و حمايت توده اي بخش بزرگي از جامعه ي شهري ايران برخوردار بودند , طيف هايي از اقشار اجتماعي ايران حاميان سنتي مجاهدين خلق بودند , حمايت هاي مادي و معنوي اين قشر از جامعه اين گروه را تا مدتها سرپا نگه داشت , اما کدام گروه اجتماعي , کدام سازمان و نهاد توده اي , کدام اقشارِ مردم ايران پايه هاي اجتماعي اين دوستان هستند ؟ مخاطبين آنان کدام گروه اجتماعي اند ؟ طرح هاي مبارزاتي خود را توسط کدام اقشار اجتماعي در داخل کشور پيگيري مي کنند ؟ گروهها , نهادها و تشکيلات دمکراتيکي که پيش برنده ي اهداف مبارزاتي آنها در شرايط کنوني است , کدامها هستند ؟ مجاهدين خلق اگرچه همه ي اين پارامترها را در اختيار داشتند , اما از نيروي قدرتمند و سازماندهي شده ي تشکيلات نيز بهره مي بردند . مجاهدين خلق در پي محروم شدن از اين حمايت توده اي , جدا ماندن از نهادهاي اجتماعي , جنبش دمکراتيک و حتي نيروهاي فعال خود در داخل کشور , به ناچار حمايت خارجي را جايگزين اين کمبود نمودند , بهترين فرزندان انقلاب ايران را به سربازان و پادوهاي ارتش عراق در جنگ با جمهوري اسلامي و جنگ داخلي عراق تبديل نمودند , و پس از محروم شدن از حمايت هاي دولت عراق , حال در پي جلب حمايتِ « دولت معظم » برآمده اند . نويسندگان محترم رساله ي « از اصلاحات تا براندازي ... » که با عجله در پي طرح ريزي رژيم آينده هستند , از کدام تشکيلات و سازماندهي برخوردارند ؟ نيروي مبارزاتي شان براي تاثيرگذاري بر روند تحولات اجتماعي چيست ؟ کدام نهادها و سازمانهاي دمکراتيک داخل کشور و فعال در عرصه ي تحولات را همسو با اهداف مبارزاتي خود مي شناسند ؟ کدام اقشار اجتماعي را نمايندگي مي کنند ؟ در شرايطي که در قالب شعارهاي به ظاهر « چپ » و « انقلابي » , دخالت نظامي امريکا در ايران نام نوينِ « فشار بين المللي » گرفته است ( 5 ) به نظر نمي رسد که بتوان شعارهاي آنان را زياد هم جدي گرفت ., تنها تکرار شعارهاي چپ , الزاما به نتايج چپ و انقلابي نخواهد انجاميد . شعارهاي چپِ مجاهدين خلق به نتايجي فاجعه بار انجاميد , نه به دليل نادرست بودن شعارهاي ايشان , که در درستي ضرورت براندازي جمهوري اسلامي ترديدي نيست , بلکه به دليل چپ روي هاي بي پايه , که به نتايجي راست انجاميد !
استقرار دمکراسي و حقوق شهروندي در ايران يقينا از مسير حذف کامل نظام جمهوري اسلامي از حيات مردم ايران مي گذرد , اما آن کسي که قادر به اين امر است , تنها و تنها توده هاي مردم ايران هستند . نه « فشار بين المللي » , نه قهرمانان و نه نيروي نظامي مستقر در مرزهاي غربي و شرقي ايران , قادر به نفي استبداد , استقرار دمکراسي و حقوق ابتدايي شهروندي نيستند . دمکراسي و نفي استبداد از درون نهادهاي اجتماعي مستقل , مبارزه ي آگاهانه و ساماندهي شده مردم ايران درمي آيد , اين مبارزه در ايران جاري است و در روند پيشرفت خود رژيم جمهوري اسلامي را به عقب نشيني هاي بسياري واداشته است . رهبري اين مبارزه نه از درون جلسات بحث و مناظره در سالن هاي مجازي اينترنتي ؛ نه در جلسات دربسته در سفارت خانه هاي خارجي ؛ و نه در مجلس شوراي اسلامي رژيم , بلکه از درون مبارزه ي فعال , پرشور و روزمره جوانان , زنان , کارگران و کارمندان , نهادها و انجمنها , معلمان , دانشجويان و دانش آموزان برخواهد خواست .
پايان استبداد در ايران دور نيست و ميسر است ؛ اين رژيم بدون ترديد از حيات مردم ايران حذف خواهد شد ؛ مرگِ استبداد و جمهوري اسلامي يقينا حاصل مبارزه ي مردم ايران خواهد بود و نه « فشار بين المللي » . نهادهاي مستقل توده اي در حال شکل گيري از درون جنبش دمکراتيک مردم ايران هستند , نشانه هاي آن در همه جا هويداست . کودتاي راست افراطي در جريان مجلس هفتم و قبضه ي کامل نهادهاي حکومتي , کمکي به اين جريان نخواهد کرد , که اين جريان نيز مثل بسياري ديگر از گروهها و دسته جات فاقد مشروعيت مردمي تنها اميد خود را به کسب مشروعيت از دولت امريکا متوجه نموده است . مبارزه ي امروز مردم ايران در جهت استقرار آزادي هاي مدني , حقوق شهروندي , حقوق دمکراتيک و نهايتا براندازي استبداد , قبل از هر چيز مبارزه اي عميقا ضد امپرياليستي است .
شنبه 16 اسفند 1382
سيامند
Siamand@yahoo.com
( 1 ) آقاي برانژه يکي از شخصيت هاي « کرگدن » اثر اوژن يونسکو است , اين شخص که نمايشگر گرايش احزاب کمونيست و درک استاليني از سوسياليسم است , نزدِ افراد مختلف در پي يافتن نشاني از توطئه هاي جهاني است و وعده ي افشاي توطئه ها توسط حزب را مي دهد !
( 2 ) در رساله ي مورد نظر طي متن در 32 جاي مختلف اسامي اي چون يانوش کورناي , برنارد شوانس , اوتا شيک , مک دانيل , ريچارد پوزنر , ژان ژاک روسو و ... تکرار مي شود . طبيعي است کساني که در زمينه علوم اجتماعي به تحقيق و ارائه ي انديشه مي پردازند , نه از سر خيالات موهوم , بلکه با اتکا به مطالعه و مراجعه به انديشه هاي مختلف در عرصه ي مورد نظر به اظهار عقيده مي پردازند ؛ هر کسي نيز در حد بضاعت خود به تحقيق و مطالعه در زمينه مورد بحث پرداخته است , به نظر مي رسد روش مورد استفاده ي آقايان نويسنده مطلب مذکور هدف ارعاب خوانندگان را دنبال مي کرده است , روشي که در سالهاي پيشين با رديف نمودن نقل قولهاي طولاني از آثار کلاسيک مارکسيستي , خوانندگان را به پذيرش عقايد ارائه شده فرا مي خواند .
( 3 ) قابل توجه است که طيف جمهوريخواهان لائيک و دمکرات رو به گسترش نيز هست . آقاي بهزاد کريمي از مسئولين سازمان اکثريت نيز پس از در اقليت قرار گرفتن در نشست کلن در ميان « اتحاديه جمهوريخواهان » در مباحثه اي با فرخ نگهدار خود را متعلق به طيف « جمهوري خواهان دمکرات و لائيک » مي داند .
( 4 ) آقاي محمد اعظمي از مسئولين سازمان اتحاد فدائيان در اين زمينه معتقد است :
« جمهوري خواهان لائيک و دمکرات ( بيانيه پاريس ) : ... افراد اصلي و موثر اين جريان هم در آن زمان روشن نبود چه مي کند و هم اکنون اعلام نکرده است چه مي خواهد ... مشکل اصلي اين تجمع اين است که نيروهاي موثرش هنوز به هدف و نقشه واحد نرسيده اند . همچنين به امر اتحادهاي سياسي آرماني مي نگرند . بدين معني که ضوابط سخت گيرانه اي بر امر اتحادها در نظر مي گيرند . چرخ حرکت اين نيرو بسوي آينده توسط عاطفه ا ش به گذشته , باز داشته مي شود . افزون بر اينها , در اين طيف نيروها و شخصيت هاي سياست ساز و سياست شناس به اندازه کافي وجود ندارد . » ( سخنراني محمد اعظمي , نماينده سازمان اتحاد فدائيان خلق ايران در مراسم سازمان اکثريت در بن / آلمان – شنبه 28 فوريه 2004 – منبع سايت عصرما )
آقاي اعظمي از اين جملات در مراسم برگزار شده توسط اکثريت هدف هموار نمودن زمينه هاي اتحاد گروه متبوع خويش با اکثريت و نزديکي هر چه بيشتر با اين گروه را دنبال مي کند , اما به هر رو با توجه به اينکه رفقاي سازماني کنوني و سابق ايشان از بنيانگزاران جمهوري خواهان لائيک و دمکرات هستند , و از سوي ديگر ايشان خود مدعي تعلق به اين طيف فکري است , ارزيابي هاي ايشان را مي بايست مورد توجه قرار داد .
« ... مضمون برنامه گرايش فکري ما با مضمون برنامه جمهوري خواهان لائيک و دمکرات در يک چارچوب قرار دارد . همانطور که مشکلات مان نيز از يک جنس اند ... » ( همانجا )
( 5 ) نام مستعار دخالت نظامي امريکا در ايران در معادلات اين گروه از « جمهوري خواهان » به « فشار بين المللي » تغيير يافته . اگر اين عبارت را به زبان سليس فارسي ترجمه کنيم , روشن خواهد بود که منظور از « فشار بين المللي » , نه فشار ارگانهاي بين المللي و بطور مثال کميسيون حقوق بشر سازمان ملل , بلکه فشار دولت هاي اروپايي و امريکا بر رژيم ايران است ؛ چرا که در تمام دوران حيات رژيم جمهوري اسلامي اين نهادهاي بين المللي فشار خود براي رعايت حقوق بشر را بر رژيم ايران آورده اند , مبارزه ي درخشان نهادهايي چون , خبرنگاران بدون مرز , عفو بين المللي , کميسيون هاي مختلف سازمان ملل متحد , ديده بان حقوق بشر و ... مايه افتخار هر ايراني بوده است , شايد به جرئت بتوان ادعا نمود که هيچيک از سازمانها و احزاب ايراني مقيم خارج از کشور در اين زمينه کارنامه اي به اين درخشاني ندارند ! پس مي توان تصور نمود که منظور نظر نويسندگان براي پيشبرد سياستي تاثيرگذار , فشارِ دولتهاي اروپايي و ايالات متحده بر ايران مي تواند باشد . که اين امر نيز نااميد کننده است ؛ اولين انتظار از کساني که از حالا در پي روشن کردن پارامترهاي حکومت اينده هستند , مي بايست در جريان اخبار و اطلاعات روز بودن باشد , مسئولين و گردانندگان اين گروه با مراجعه ي روزمره به روزنامه ها و نشريات محليِ محل اقامت خود حتما متوجه سياست هاي نوين دول اروپايي و دولت امريکا در قبال جابجايي قدرت در ايران و حمايت هاي بي دريغ آنان از جناح راست رژيم خواهند شد , و اميدي بي نتيجه به حمايت هاي اين دولتها از خود نخواهند بست . ( به عنوان مثال مراجعه کنيد به « ايران: فرانسه کتابِ اصلاح طلبان را به پايان رساند » , ليبراسيون 18 ژانويه 2004 )