جمعه 28 فروردين 1383

ز هزل و لاغ تو آزار خيزد، مزاح سرد آب رو بريزد، پاسخي به نوشته ابراهيم نبوي درباره شريعتي، نوش آفرين بينا

شعر تيتر از ناصر خسرو

در سر-صفحۀ سايت خبرنامه گويا، بتاريخ 26 فروردین ماه، مطلبی از آقای سيدابراهيم نبوی زير عنوان "دکترعلی شريعتی، معلم شهيد ما" به چشم می خورد که سرهم بندی بی معنای جملاتی است بريده و بی سر و ته!

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

نويسنده گويا قصد دارد با نقل اقوالی از آثار شريعتی به خواننده القاء کند که شريعتی اين "ايدئولوگ تروريست پرور" از حاميان پر و پا قرص " تعصب و ولايت و امامت" و مخالفِ بی چون و چرای دموکراسی و آزادی بود و جوانانِ نسل انقلاب فريب او را خوردند و بليۀ انقلاب را برای خود و جامعه به ارمغان آوردند!
برای اطلاع خوانندگان اين مضحکۀ مبتذل و اثباتِ بيطرفی و اعتبار پايگاه اينترنتی گويا و حفظ حداقل سلامت لازم در امر "اطلاع رسانی" (بويژه در فضای مسموم کنونی)، لطف فرموده و اين ملاحظات را کنار همان ستونی که جایگاه اختصاصی ايشان است، درج کنيد:

1. هر خوانندۀ آثار شريعتی ميداند که مفهوم "تعصب" در بحث شريعتی ناظر است بر مفهوم "عصبيت" در نظريۀ علم عمران "مقدمه" ابن خلدون و اهميت آن در گذار جوامع بدوی به مدنی است و هيچ ربطی به تعصب بمعنای رايج کلمه ندارد.
2. "ولايت" (يا دوستی امام علی که معادل خود تشيع يا گرائيدن به رهبری اوست) نيز ربطی به مفهوم امروزی ولايت فقيه ندارد) و از متنی ُمثله شده است مربوط به مجادلاتِ اواخر دهۀ چهل که شريعتی از سوی برخی از روحانيونِ "ولايتی" آنزمان متهم به وهابی گری و ضديت با "ولايت اهل بيت" شده بود، و او در ردّ اين شايعات به نقل از خود (در گيومه) می گويد که مدافع اصل ولايت علوی بوده است.
3. شريعتی در همانجا تصريح می کند که امام نه يک "مافوقِ انسان"، بلکه دقيقا به عکس، "انسانی مافوق" و متعالی است و بعنوان نمونه و الگوی اخلاقی و اعتقادی در "امت" شناخته می شود. از اينرو، نخست بايد مشخصات "امت" را دانست تا بتوان کيستی امام را "تشخيص" داد (همچون تشخيص يک معلم که از راه انتصاب، انتساب و انتخاب حاصل نمی شود). "امت" در تحليل او دگرديسی "قبيله" (و جامعۀ قبائلی) بود به يک جامعۀ اعتقادی در يک دورۀ تاريخی معين (بهنگام ظهور اسلام و تشيع).
4. نظريۀ "امت و امامت" همچون هر نظريۀ ديگر دکتر بعنوان يک نظريۀ ابطال پذير مطرح شد با تأکيد خود دکتر بر امکانِ شبهه و خطا و خطر انحراف برداشت. چنانکه نقاط ابهام آن نظريه در بحث های بعدی تصحيح و تحول يافت.
5. شريعتی دوران "غيبت" امامت را آغاز دوران "دموکراسی" (و پايان امامت فردی بمعنای خاص شيعی) ارزيابی می کند. دموکراسی در نگاه او به معنای جامع کلمه در دو ُبعد سياسی (آزادی ها وحقوق) و اجتماعی (سوسياليسم) تعريف می شود. مشکل مورد بحث چگونگی تأمين پيش- شرط های تحقق دمکراسی در جوامع در حال توسعه ی جهان سوم بود. در پاسخ به اين معضل، شريعتی بر اهميت نقش "آگاهيبخش" روشنفکر، همچون ادامه دهندۀ رسالت انبياء در عصر مدرن در مسير گذار به جامعه ای آزاد و برابر تأکيد می ورزيد.
6. شريعتی از نخستين روشنفکران دينی در ايران بود که (به سبک دکتر مصدق و شعار "اقتصاد منهای نفت" او) شعار "اسلام منهای آخونديسم" را سر داد و تکفير شد. لازم به يادآوری است که او همواره در نهضت ملی- دموکراتيک ايران به رهبری دکتر مصدق مبارزه کرده بود و يکی از موارد انتقاداتش به ايدئولوژی های آن روزگار - بويژه مارکسيسم- از همين زاويۀ نقد سلطه و جزميت دولت گرايی عقيدتی بود.
7. و بالاخره اينکه شريعتی راه برون رفت از بن بست استبداد و ارتجاع را در تغيير مکانيکی حکومت ها و بديل سازی های سياسی و تشکيلاتی رايج (و بويژه خط مشی نظامی) نمی يافت و هر "انقلاب پيش از خودآگاهی را زودرس و عقيم" می خواند.
حال با در نظر گرفتن اين مقدمات ابتدائی فوق و برغم اينهمه دليل و بيّنه که الفبای "شريعتی شناسی" را تشکيل می دهند، اين پرسش پيش می آيد که آيا پيروان آگاه و صديق شريعتی می توانسته اند با چرخش آشکار انقلاب ايران به سمت تئوکراسی و آخوندسالاری موافق بوده باشند؟
پاسخ به اين سؤال برای هر عقل سليمی منفی است و وجود اکثريت گرايشاتی که رسما خود را پويندۀ راه شريعتی می خواندند، در اپوزيسيون فکری و سياسی دو دهۀ گذشته بهترين گواه اين مدعاست. هرچند هميشه از هر متن و متفکری امکان خوانش های گوناگون وجود دارد و گرايشی را نيز ميتوان نشان داد که در آغاز انقلاب به نظام و حاکميت پيوست. اکثر آنان البته به اصلاح طلبان بعدی تحول يافتند و از چهره های شاخص و صادق آن ميتوان از امثال دکتر آغاجری ياد کرد.
و اما از ميان اشخاص و گرايشاتی که روزگاری در خدمت روحانيت حاکم قرار گرفته بودند، محافلی نيز بوده و هستند که با همين نوع وصله- پينه کردن های اقوالی از شريعتی و آل احمد که در زمانه و زمينه ای ديگر ابراز شده و معنای ديگری داشته اند، به عمد و غرض کوشيده اند تا از نقادی اين روشنفکران نسبت به وضعيت فرهنگی زمان و هم صنفان خود، ابزاری عليه غرب و تجدد و ليبراليسم و روشنفکران بسازند در خدمت توجيه ولايت فقيه و روحانی سالاری حاکم.
برای نمونه، امثالِ همين جناب نبوی که در همان سالهای سياه دهۀ شصت که پيروان شريعتی روانۀ زندان ها و شکنجه گاه ها می شدند، به اعتراف خودشان "از سال 61 تا 64، به دعوت نفر اول وزارت کشور-يعنی آقای ناطق نوری- به سمتِ مسئول دفتر سياسی وزارت کشور بدون گزينش" (يعنی با اعتماد کامل) برگزيده می شدند (و سپس به دعوت "نفر اول صدا و سيما-يعنی محمد هاشمی- در آن نهاد و سياست فرهنگی به همين صنعت مونتاژ و شعبده بازی ها اشتغال داشته اند (نگا: س.ا.نبوی، گفتگوهای صريح، تهران:روزنه، 1378، ص14-15).
در دوران مرحوم "اصلاحات" هم که زندانيان سياسی عقيدتی و پيروان آرمان های شريعتی، در برابر استبدادِ ارتجاع استوار ايستاده بودند، شاهد بوديم که ايشان چگونه در مجامع و محافل خارج کشور اين پايداری ها را به سخره می گرفت و قريحۀ طنزش را به سخاوت می کشاند.
مقصود از اين "اشارات"، نه دفاع و معرفی آراء آن معلم است و نه افشاگری و "تنبيهات" شخصی. اعلام انزجاری است در برابر بی آزرمی های عريان، شيادی های شادمان و مشتبه شدن امر در مورد کم حافظگی تاريخی نسل جوان که هر روز بيش از پيش در پوش نقد و طنز و .. ژورناليسم، در صفحات اينترنتی ويروس وار گسترش می يابند. مسئولان درجۀ اول سانسور در نظام گذشته اعادۀ حيثيت و تکريم می شوند و روشنفکران منتقد گذشته مدام تخطئه و تحقير و مسبب همه ی حرمان های کنونی معرفی می شوند !

نوش آفرين بينا
26 پنجشنبه فروردین ماه
15.04.2004

[دکتر علی شریعتی، معلم شهید ما، ابراهيم نبوي]

دنبالک:
http://khabarnameh.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/6506

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'ز هزل و لاغ تو آزار خيزد، مزاح سرد آب رو بريزد، پاسخي به نوشته ابراهيم نبوي درباره شريعتي، نوش آفرين بينا' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016