سه شنبه 9 تير 1383

محسن كديور در سفر به ژاپن و اردن ؛ ديدگاه نمايندگان كشورها، شباهت‌ها و تفاوت‌ها، وقايع اتفاقيه

به هر صورت آنچه كه در اين سمينار مشاهده مي‌شد نمايندگان 16 كشور حضور داشتند كه نمايندگان آمريكا و اروپا در اقليت بودند يعني صرفاً از كشورهاي اروپايي از انگلستان و اسپانيا بودند و سيزده كشور اسلامي بود كه هشت كشور از كشورهاي اسلامي آسيايي و پنج كشور هم از كشورهاي آفريقايي. از مصر و عراق نمايندگان بيشتري شركت كرده بودند بقيه كشورها بين يك نفر يا دو نفر شركت كرده بودند.چون كارگاه پژوهشي غيردولتي بود، هيچكدام از شركت‌كنندگان نماينده رسمي كشورشان محسوب نمي‌شدند. غالباً از NGO هايي بودند كه در اين كشورها بودند يا شخصيت‌هاي مستقلي بودند كه در اين كشورها به نحوي در ارتباط با دموكراسي، انتخابات، حقوق بشر و جامعه مدني فعاليت كرده بودند.

از عراق تنوع بيشتر بود. يعني هم نمايندگاني از مجلس اعلاي انقلاب اسلامي عراق بودند و هم مسلمانان از اهل سنت عراق و هم گرايش‌هاي ديگر. غالب شركت‌كنندگان مصري را حزب اخوان المسلمين تشكيل مي‌داد كه در مقايسه با انديشه‌هاي موجود در كارگاه گرايش‌ متفاوتي بودند و از كشورهاي ديگر از اردن، افغانستان، يمن، هند، مالزي، آذربايجان، نيجريه، سودان، مراكش و تونس هم نمايندگاني بودند. برخي فعال بودند برخي هم صرفاً شنونده بودند.

چيزي كه در اين كارگاه جالب بود اين بود كه بين جوامع و كشورهاي اسلامي مجموعاًَ سه گرايش مشاهده مي‌شد. يك گرايش كشورهايي بودند كه در آنها تجربه حكومت اسلامي اتفاق نيفتاده بود. يعني تجربه‌اي به عنوان جمهوري اسلامي يا چيزي مانند حكومت اسلامي نداشتند. كه شاخص‌ترين آنها مصر بود و همينطور نمايندگاني كه از اردن يا كشورهاي آفريقايي بودند در اين گرايش قرار مي‌گرفتند. گرايش دوم مربوط به كشورهايي بودند كه به نحوي حكومت اسلامي را در مقطعي تجربه كرده بودند. كه سه كشور بودند ايران، سودان و افغانستان. اينها اصلاً ديدشان درباره شيوه حضور دين در عرصه امور فرق مي‌كرد و دسته سوم كشورهايي بودند كه مسلمان‌ها در آن كشورها اكثريت ندارند كه مشخص‌ترين نماينده آن هند بود. يعني جوامع اقليت مسلمان.

اين سه نوع جامعه‌اسلامي سه گونه با مسأله شيوه حضور دين در عرصه انتخابات يا شيوه حضور دين در عرصه امور عمومي برخورد مي‌كردند. پرحرارت‌ترين اين جريانات، جريان‌هاي مصري، عراقي و افغاني بودند. به دليل اينكه مصر سابقه طولاني در كشورهاي اسلامي دارد دانشگاه الازهر قاهره مركز تفكر اسلامي در ميان مسلمانان اهل سنت است و شناخته شده‌ترين مركز اسلامي در دنياست. نمايندگاني كه از حزب اخوان المسلمين آمده بودند كاملاً به شيوه حزبي برخورد مي‌كردند و آراي خودشان را تبليغ مي‌كردند. چيزي كه براي من جالب بود و به خود آنها هم گفتم، اين بود كه:«صحبت‌هايي كه شما مي‌كنيد شبيه حرف‌هايي است در دهه پنجاه در ايران و قبل از انقلاب و آغاز انقلاب در ايران زده مي‌شد. ما بسياري از اين مطالبي را كه شما امروز به زبان مي‌آوريد، در عمل تجربه كرد‌يم و حالا في‌الواقع از اين مرحله گذر كرده‌ايم و به اين شكل بسيطي كه شما مسائل را مطرح مي‌كنيد ما مطالب را اينگونه نمي‌بينيم و به گونه ديگري مي‌بينيم». آنها مثل گذشته سي، چهل سال پيش ما بودند با همان ايده‌آل‌ها و مطالبات بسيط و كلي و مبهم. اما احساس مي‌كنم كه حرف‌هاي ما براي آنها مفهوم نبود چون تجربه ما را نداشتند.

اين يك طرف، از طرف ديگر نماينده هند كه پيرمردي بود از نمايندگان پارلمان هند و رئيس سابق مجلس مسلمانان هند بود و شخصيت قابل توجهي در كشور خودش محسوب مي‌شد ديدگاهش هم با مصري‌ها و هم با ما فرق مي‌كرد. او بيشتر مشكلات حضور مسلمان در يك جامعه چند ديني را بيان مي‌كند. ما با يك جامعه‌اي كه بيش از 98 درصد آن مسلمان است يا مصري‌ها هم به همين صورت يك گونه ديگر مسائل را مي‌ديديم. لذا او مي‌خواست دفاع كند كه ما چگونه مي‌توانيم مسلمان‌ها را در يك جامعه چند ديني و چند مذهبي و چند فرهنگي به رسميت بشناسيم و بتوانيم از حقوقشان دفاع كنيم. اما آنچه شايد براي ايراني‌ها قابل توجه باشد نماينده افغانستان فردي بود از اعضاي لويه‌جرگه. يعني همين شخصيت‌هايي كه قانون اساسي افغانستان را نوشته بودند و جديدترين تجربه انتخابات در آن كشور را داشت و حكومت اسلامي از نوع طالباني را پشت سرگذاشته بود.

شخصيتي كه از سودان آمده بود، حقوقداني بود كه سال‌ها توسط حكومت سودان در زندان بود و به تازگي از زندان آزاد شده بود و از منتقدان حكومت سودان هم محسوب مي‌شد. مي‌دانيد كه يكي از جاهايي كه جمهوري اسلامي نام برده شده يكي همين سودان هست و آنجا بحث اجراي شريعت مباحث فراواني را برانگيخته است. من وقتي صحبت‌هاي اين قاضي سوداني را مي‌شنيدم البته اسمش «قاضي» هم بود و بعد از كارگاه هم با او صحبت كردم بدون اينكه اصلاً‌ ايران آمده باشد يا تجربيات ايران را خوانده باشد مطالبي را كه ذكر مي‌كرد براي من آشنا بود. من يك تجربه ملموس را مي‌شنيدم، او نيز همينطور.


اجراي حدود در ملاء عام؛ ايران و سودان

آنجا كمي متأسف شدم كه ميزان اطلاعات ما از جهان اسلام تا چه اندازه اندك است و روزنامه‌هاي ما چقدر كم به مسائل مشابه كشورهاي اسلامي مي‌پردازند. متوجه شدم مثلاً آنچه در سودان مي‌گذرد مثلاً بحث اجراي حدود در ملأ عام همان مباحثي كه در ايران مسائل خاص خودش را دامن زد.

در مورد انتخابات هم مسائل مشتركي داشتند شبيه اينكه چه افرادي داخل مجلس بشوند چه افرادي حكومت اجازه نمي‌دهد در انتخابات شركت كنند همه آنچه فعلاً در ايران اتفاق مي‌افتد با مشابهاتي در سودان هم شاهدش بوديم.

عراقي‌ها هم كه گرايش‌هاي مختلفي بودند و به نظرم آنها اولين كشوري بودند كه قرار بود بيشترين استفاده را از چنين كارگاهي داشته باشند چون قرار است بگويند انتخابات چي هست و چگونه در يك جامعه‌اي كه حداقل به لحاظ مذهب‌هاي اسلامي متكثر است. به لحاظ مليت متكثر هست: عرب و كرد؛ شيعه و سني. مي‌خواهند يك انتخابات برگزار كنند. آنها خيلي دقت مي‌كردند و اتفاقاً از همه نسبت به مسائل مطرح در كنفرانس حساس‌تر بودند. چون افغانستان اين مسائل را پشت سر گذاشته بود اما عراق مسأله پيش رو داشت. لذا با حرص و ولع دنبال مي‌كردند كه چگونه مسأله را پيش ببرند.


دانشگاه آمريكايي به جاي كنفرانس اسلامي

از زاويه ديگر اگر بخواهيم به اين مسأله بپردازيم. اي كاش اين كارگاه توسط كنفرانس اسلامي برگزار مي‌شد و تدارك‌كننده هم خود كشورهاي مسلمان بودند حالا درست است در كشور اردن كه يك كشور اسلامي بود برگزار شده بود اما سمينار را يك دانشگاه آمريكايي برگزار مي‌كرد. يك دانشگاه غربي برگزار مي‌كرد و آنها هم با اينكه با ظرافت اين كارگاه را طراحي كرده بودند و در مجموع هم آزاد گذاشته بودند كه هركدام از شركت‌كنندگان آنچه لازم مي‌دانند بيان كنند و آرا و نظرات متفاوتي هم بيان شد.

اما اي كاش ما خودمان اين سمينارها را در سطح كلان‌تر برگزار مي‌كرديم. گرايش‌هاي متفاوت موجود در جهان اسلام را در جوامع اسلامي را دور هم جمع مي‌كرديم. آنجا من مطرح هم كردم گفتم كه تجربه گفت‌وگوي تمدن‌ها را نخستين بار ايران منادي شد وليكن الان احساس مي‌كنيم عملاً جاهاي ديگري دارند اين انديشه را دنبال مي‌كنند. عنوان اين برنامه دانشگاه نيواسكول «گفت‌وگو بين جهان اسلام، آمريكا و غرب» بود. عنواني كه شايد از ايران اقتباس شده بود. ولي ما چندان نتوانستيم به دليل مشكلات داخلي كه داشتيم به اين عنوان جامعه عمل بپوشانيم. در مجموع از دستاوردهاي اين كارگاه يكي آشنايي من با گرايش‌هاي مختلفي كه در كشورهاي اسلامي مشاهده مي‌شود همين سه گرايشي كه گفتم بود و اينكه در انتها هم قرار شد نكات اشتراك ديدگاه شركت‌كنندگان هم جمع‌بندي شود. تلخ‌ترين طرح مسأله نياز به قانون اساسي بود، يعني اين مسأله هنوز در جهان اسلام حل نشده و نياز به تأكيد و طرح مجدد دارد اينكه تمام حوزه عمومي مي‌بايد بر انتخابات از طرف تمام مردم باشد. هيچ شرط محدودكننده‌اي براي حضور تمامي مردم در انتخابات چه در انتخاب كردن و چه در انتخاب شدن نبايد باشد. تأكيد بر اينكه اسلام هرگز انتخابات را نفي نمي‌كند. اين نكته جالبي بود كه يك سيماي انساني از اسلام ارائه شد. اينكه نه تنها اسلام پلوراليسم و تكثر را نفي نمي‌كند بلكه بر مشاركت عمومي بسيار تأكيد مي‌كند. اينكه حكومت مي‌بايد برخاسته از رضايت مردم باشد. رضايت مردم را تأمين كند. تأكيد بر اينكه آموزه‌هايي در قرآن و سنت پيامبر(ص) داريم كه مشروعيت انتخابات را تضمين مي‌كند و بعد تأكيد بر اينكه انتخابات بايد به شيوه درون‌زا باشد. نه به شيوه برون‌زا. يعني جامعه خودش به اين نتيجه برسد كه مسائلش را با انتخابات حل كند نه اينكه امر وارداتي باشد كه روي اين مسأله به عنوان لزوم فرهنگ دموكراتيك تأكيد شد و اينكه كل نمودهاي دموكراسي و انتخابات بستگي مستقيم با ميزان رشديافتگي و توسعه‌يافتگي كشورها دارد هرچه فرهنگ جامعه توسعه يافته‌تر باشد امكان انتخابات واقعي‌تر تحقق بيشتري دارد.

البته متأسفانه اين كارگاه زماني برگزار مي‌شد كه تلخ‌ترين تجربه انتخاباتي در ربع قرن اخير در ايران به وقوع پيوسته بود و همه هم مايل بودند من از انتخابات ايران صحبت كنم ولي بحث از انتخابات هفتم بسيار ناراحت‌كننده بود. چون رده ايران را كه در جدول انتخابات حداقل در مقايسه با ديگر كشورهاي اسلامي رده قابل توجهي بوده، يك انتخابات رياست جمهوري را برگزار كرده كه به اعتراف دوست و دشمن انتخابات آزادي بوده است. انتخابات مجلس ششم هم بر همين منوال آزاد بوده اما اين انتخابات اخير قلم قرمزي بر آن پرونده رو به رشد مي‌كشيد. لذا من بسيار فرار مي‌كردم و مي‌گفتم كه من آمدم فعلاً با عنوان كلي سمينار يعني اسلام و انتخابات صحبت كنم و مي‌خواهم به شكل تئوريك راجع به آموزه‌هاي اسلامي صحبت كنم نه لزوماً در مورد ايران و اسلام ايراني و انتخابات غير آزاد و غير عادلانه و غير دموكراتيك اخير آن. وقتي هم مي‌خواستم از اسلام ايراني صحبت كنم تجربه اصلاحات را ذكر مي‌كردم. ولي از بيان فرجامي كه داشت خودداري مي‌كردم. ترجيح مي‌دادم در يك سمينار برگزار شده از سوي كنفرانس اسلامي درباره تجربه تلخ استبداد ديني در ايران و جفايي كه محافظه‌كاران مسلط به آبروي اسلام و ايران و تشيع روا داشتند گلايه كنم و بگويم كه استبداد ديني در ايران معاصر همواره از اشتباهات متعدد سياست خارجي آمريكا و اروپا در حوزه حقوق بشر و دموكراسي عليه حقوق بشر و دموكراسي در ايران سوءاستفاده مي‌كند و البته مايل بودم ضعف مفرط عملي بخش حكومتي اصلاحات به ويژه رئيس جمهور را نيز در كنفرانسي داخلي مطرح كنم. لذا در اين سمينار خون دل خوردم و از اين زاويه مهر سكوت بر لب زدم و به بيان مباحث تئوريك ديني اكتفا كردم. اين تجربه سمينار دو روزه يا سه‌روزه‌اي بود كه در اسفند ماه در اردن برگزار شده بود. من خارج از سمينار هم فرصت كردم كه به دانشگاه الهيات امان بروم كه بزرگترين دانشگاه اردن محسوب مي‌شد و ملاقاتي با رئيس و اساتيد دانشكده شرعيات ديني داشته باشم يك سري هم داخل شهر زدم. آنجا چون در برخي تابلوها خيام فلسطيني‌ها را مي‌ديدم راغب شدم كه ولو با وقت محدود، مرا به آنجا ببرند كه حالا نمي‌دانم به لحاظ امنيتي بود يا نه، كه برايم توضيح دادند ديگر خيامي نيست. يعني شما منتظر خيمه نباش اينجا زماني خيمه بوده است و الان به گونه‌اي ديگر است. ولي شهر كاملاً مشخص بود كه تحت قواي امنيتي بود و آزاد نبوديم كه سؤال كنيم و هر جايي برويم. مثل همه كشورهاي عقب‌مانده عكس خندان شخص اول عكس خندان ملك‌عبدالله پسر ملك حسين به شكل بسيار بزرگي و به وفور در تمام خيابان‌ها مشخص‌ترين چيزي بود كه چشم بيننده را جلب مي‌كرد. حضور آمريكايي‌ها محسوس بود وقتي از دور جايي مثل قلعه‌هاي قرون وسطي را ديدم كه به طرز مجلل و مستحكمي ساخته بودند و پرسيدم كه اين چي هست؟ گفتند سفارت آمريكاست. و بعد هم گفتند شبيه اينجا هم سفارت اسرائيل است. اردن كشوري است كه بسيار فقير و در عين حال كه به لحاظ سياسي هم جزو كشورهاي اقماري آمريكا قرار دارد در آن از دموكراسي واقعي خبري نبود و در رديف‌هاي آخر جدول انتخابات آزاد قرار داشت.

چهره ايران

متأسفانه اخبار ايران به شكل مناسبي انتشار نمي‌يافت همچنان كه در رسانه‌هاي رسمي ما اخبار آنها را منعكس نمي‌كنيم آنجا هم اخبار ما منعكس نمي‌شد. يادم هست همان روزهايي كه اردن بودم عكس برخي از نمايندگان اقليت مجلس ششم ايران را كه در حال حمله به يكي از ناطقين نمايندگان اكثريت بود در روزنامه درج كرده بودند و زيرش هم مطالبي نوشته بودند كه اصلاً مناسب شأن ايران به نظر نمي‌رسيد. حجم اخباري كه در مورد ايران در روزنامه‌هاي اردن ديدم كه حساس هم شدم و دنبال هم مي‌كردم زياد نبود و تصوير هم تصوير مثبت و كاملي نبود. جالب اينكه نام بسياري از خيابان‌ها و محله‌هاي امان فارسي بود مثل شيراز و فروردين و خرداد و مانند اينها. تمايل به تشيع هم مشهود بود. به نظرم مي‌آيد در لبنان اخبار ايران بيشتر منعكس مي‌شود. اما در اين كشورها اندك يعني به اندازه‌اي كه از اردن و اخبار آن مي‌دانيم البته از مباحث اوايل انقلاب اينها اخباري داشتند اما از سير مسائل بعد از انقلاب در ايران چندان مطلع نبودند. و تنها مي‌دانستند در اين هفت هشت ساله اخير دو جريان مختلف در ايران هست ولي اطلاعاتشان در مورد ويژگي‌هاي اين دو جريان به نظر مي‌رسيد چندان رسا نبود و ما موفق نبوديم كه يك تصوير عادلانه‌اي از آنچه كه در ايران اتفاق مي‌افتد آنجا منعكس كنيم.

اسلام و انتخابات

در خصوص انتخابات ما به لحاظ ديني هيچ محدوديتي در زمينه اسلامي در اين مورد نداريم و مي‌توانيم يك جامعه كاملاً مبتني بر انتخابات را سامان بدهيم. يعني سامان حداكثر حوزه عمومي را توسط حداكثر شركت‌كنندگان مي‌توانيم تدارك ببينيم و از جمله مواردي كه من در آنجا هم مطرح كردم دو محدوديت ممكن است پيش بيايد: يكي اينكه آيا كساني هستند كه از حق انتخاب شدن يا انتخاب كردن به لحاظ ديني محروم باشند يا نه؟ يكي ديگر هم اينكه آيا اموري هست كه مجلس در يك جامعه اسلامي نتواند در آن منطقه وارد شود يعني به اصطلاح‌ محدوده‌اي ممنوعه براي قانونگذاري داشته باشد. خط قرمزي براي قانونگذاري داشته باشد. كه در آن زمينه‌ها نتواند قانونگذاري كند؟ در مورد اول شايد بيشترين انتقاد اين باشد كه زنان از انتخاب شدن ويا انتخاب كردن در جامعه اسلامي محروم باشند. اين شايد بيشترين توهمي است كه در اين زمينه ممكن است پيش بيايد. در كارگاه پژوهشي يادشده تصريح كردم آنچه كه من از اسلام اصيل و واقعي مي‌شناسم به لحاظ انتخاب كردن زنان هيچ محدوديتي ندارند يعني همچون مردان مي‌توانند شركت كنند. به لحاظ انتخاب شدن يعني اينكه نخست وزير باشند رئيس جمهور باشند يا بالاتر مثلاً رهبر باشند. گفتم با آن قرائتي كه من از اسلام دارم هيچ محدوديتي ديني براي زنان مشاهده نمي‌شود.

آري اسلام تاريخي و اجتهاد و غافل از مقتضيات زمان و مكان به عدم صلاحيت زنان براي تصدي سمت‌هاي سياسي از قبيل زعامت و رياست وزارت و قضاوت فتوا مي‌دهد. اما اين انديشه نشان از رسوبات تاريخي گذشته دارد و به شدت قابل نقد است.

درباره نكته دوم هم گفتني است: تا زماني كه اكثريت جامعه مسلمان باشد و متمايل به رعايت ضوابط اسلامي در عرصه عمومي و حوزه قانونگذاري باشد، به طور طبيعي آنچه را ديني و اسلامي مي‌داند رعايت مي‌كند و زماني كه عالمان منتخب مردم يا دانشمندان اسلام‌شناس مورد اعتماد مردم قانوني را خلاف ضوابط اسلامي ارزيابي مي‌كنند، بي‌شك در اصلاح آن قانون مختارانه خواهند كوشيد. اما تحميل يك برداشت متحجرانه از اسلام بر جامعه‌اي كه اكثريت آن چنين برداشتي را بر نمي‌تابند و آن را ديني قلمداد نمي‌كنند، بزرگترين ضربه به حيثيت اسلام در جهان معاصر است. رعايت ضوابط اسلامي در عرصه قانونگذاري به دو صورت ممكن است: صورت اول به شكل تحميلي و زورمدارانه و به شيوه استبدادي، تحميل يك قرائت مرتجعانه و متحجرانه از اسلام بر جامعه متحول و همه را از اسلام و تشيع و فقاهت و شريعت بيزار كردن و صورت دوم: به شيوه علمي و مردمسالارانه به اينگونه كه نمايندگان اسلام‌شناس و مورد اعتماد مردم، مستظهر به پشتوانه رأي ملي و شناخته شده به اسلام‌شناسي و فقاهت در ميان عالمان و حوزه‌هاي علميه درباره مسائل اسلامي اظهار‌نظر كنند. واضع است كه اگر زماني اكثريت يك جامعه اسلامي به هر دليلي ضوابط اسلامي را برنتابيد نمي‌توان به زور قانون و الزام حقوقي احكام ديني را در عرصه قانون نگاه داشت. دينداران و اسلام‌شناسان در چنين وضعيت ناپسندي مي‌بايد با فعاليت گسترده فرهنگي كوشش كنند نبض تفكر جامعه را به دست گيرند و با آرامش و آزادي جامعه را به سمت ارزش‌هاي متعالي ديني راهنمايي كنند. استفاده از عنصر اجبار و اكراه و زور در چنين موقعيت خطيري نتيجه كاملاً معكوس خواهد داد و به جبهه‌گيري جامعه در مقابل ضوابط تحميلي ديني منجر مي‌شود. ورود و حضور دين در عرصه عمومي با آزادي و درخواست عمومي ميسر است و بدون چنين درخواستي بقاي تحميلي و زورمدارانه دين بيشترين ضربه را به دين و ايمان مردم مي‌زند.

سفر به ژاپن

در ژاپن فرصت بيشتري داشتم و بر خلاف سفر به اردن كه به نظر مي‌آمد كه منطقه نظامي است و خيلي نمي‌شد سؤال كرد و نمي‌شد بيرون از كارگاه پژوهشي رفت اما ژاپن كشور آزادي بود و هر جا كه مي‌خواستي مي‌توانستي سر بكشي با هر كسي هم صحبت كني. در آنجا در چهار سمينار شركت كردم. در بدو صحبت اولين چيزي كه نظر انسان را جلب مي‌كرد همان وقتي بود كه قصه ژاپن اسلامي در صحبت بعضي محافظه‌كارهاي ايراني مطرح شده بود و خود من اولين سؤالم اين بود كه اگر قرار شد ايران تبديل به ژاپن اسلامي شود چه اتفاقي ممكن است در ايران بيفتد. مقداري كه آشنا شدم و به خصوص تفاوت‌هاي جامعه خودمان را با جامعه ژاپن در نظر گرفتم به نظرم رسيد كه كاري كه ما بايد بكنيم اين است كه اگر قرار بشود ما چيزي را براي ايران در نظر بگيريم اين وجدان كاري است كه در ژاپني‌ها مشاهده مي‌شود. ساعت شروع كار داشتند اما ساعت پايان كار نداشتند پايان كار زماني بود كه كار پايان بپذيرد. نه اينكه عقربه ساعت‌شمار به وقت خاص برسد و لذا مي‌ديدم كه وقتي كارشان تمام نشده ولو چهار پنج ساعت بعد از ساعت متعارف كار باشد مي‌مانند تا كار تمام شود و بعد محل كار را ترك مي‌كنند و كار مفيد از آنجا بيش از هفت ساعت است در ايران كمتر از يك ساعت است. يعني وقتي با هم مقايسه مي‌كنيم راندمان كار مفيد راز پيشرفت آن كشور و عقب ماندگي ما محسوب مي‌شود. هر ژاپني آنچه برايش مطرح بود اين كه بتواند توليد بيشتري داشته باشد صادرات بيشتري داشته باشد يعني واقعاً براي نوع اينها كه ما با آنها برخورد كرديم اهميت داشت. حالا اگر با ايراني‌ها صحبت كنيم آيا چنين چيزي در ذهنش هست به دنبال اين مطلب هستند يا نه؟ آنجا ياد حرف سيد جمال‌الدين اسد آبادي افتادم كه مي‌گفت من در كشورهاي اسلامي مسلمان مي‌بينم اما اسلام نمي‌بينم. خارج از كشورهاي اسلامي، اسلام مي‌بينم اما مسلمان نمي‌بينم. من در ژاپن به واسطه همان ژاپن اسلامي كه مطرح كرده بودند مي‌خواستم بگويم من در ژاپن اسلام مي‌ديدم اما مسلمان نمي‌ديدم آنچه كه در ايران هست مسلمان هست و اسلام نيست. لذا اگر به شيوه آنچه در تفكر رسمي از اسلام مطرح است يعني اسلام رسمي، ژاپن اسلامي يعني يك امر متناقض ذاتي يعني استحاله ژاپن به رياكاري و ظاهرسازي و گنده گويي و تخريب توسعه. آنچه كه بايد به دنبالش باشيم قبل از همه مشكل فرهنگي و اجتماعي جامعه خودمان را حل كنيم كه وجدان كار را ايجاد كنيم و بتوانيم پيش ببريم. آن هم نه با بخشنامه و فرمان و ظاهرسازي.

فارغ از اينها در اين سفر مهمترين برنامه يك كارگاه بين‌المللي بود تحت عنوان «تحول دانش و قدرت در اسلام» كه توسط بنياد ژاپن در دانشگاه توكيو برگزار شده بود. كه جزو مهمترين دانشگاه‌هاي آسيا بود. خبر داريد كه از پانصد دانشگاه رده اول در دنيا از آسيا فقط سه كشور دانشگاه‌هايش در رده پانصد دانشگاه اول دنيا قرار گرفت يكي همين دانشگاه توكيو در صدر دانشگاه‌هاي آسيا قرار دارد و يك دانشگاه از تركيه و يك دانشگاه هم از اسرائيل و متأسفانه از ايران هيچ دانشگاهي در رده پانصد دانشگاه برتر بين‌المللي جايي ندارد و ما كه مي‌خواهيم بحث توليد علم را مطرح كنيم بايد به اينها توجه جدي داشته باشيم. شعارهاي توخالي هم پيشكش حرافان و ظاهرسازان.


ايران شناسان ژاپني

اين سمينار يا گارگاه پژوهشي سمينار زنده‌اي بود در آنجا دوازده سخنران هم پيش‌بيني كرده بودند از تركيه، مالزي، آمريكا، انگلستان، ژاپن، ايران و سودان و هر كدام مقاله‌اي داشتنداز من خواسته بودند كه درباره دستاوردهاي جديد علمي حوزه علميه قم مقاله بنويسم، به دلايلي عذرخواهي كردم، از آنجا كه سرگرم نگارش كتاب مكتب سياسي خراساني بودم پيشنهاد كردم كه دوباره آرا و ابتكار اين مرجع بزرگ شيعي در حوزه سياست مقاله‌اي ارائه كنم. استقبال كردند و تكيه‌ام بر نخستين گام عميق علمي در همنشيني اسلام و دموكراسي در انديشه آخوند خراساني بود. اين مقاله انگليسي كه در زمان ارائه موردتوجه قرار گرفت در ضمن مجموعه مقالات كارگاه چاپ خواهد شد. در آن سمينار نكات بسيار مهمي مطرح شد كه به آن خواهم پرداخت. ديگري سميناري در دانشگاه «دو شي شا» كه يك دانشگاه مسيحي است و در شهر «كيوتو» قرار دارد كه پس از توكيو بزرگترين و مهمترين شهر ژاپن محسوب مي‌شود. آنجا يك مركز مطالعات اديان توحيدي مقايسه‌اي يعني اسلام، مسيحيت و يهوديت بود مقاله «فقاهت و سياست» يا نحوه ارتباط شريعت و سياست را در اين سمينار تخصصي عرضه كردم. اساتيد شركت‌كننده در اين سمينار تخصصي با كتاب‌ها و مقالات و آثار من آشنا بودند و بخصوص يكي از آنها كه مسلمان هم بود پروفسور «حسن ناكاتا» قبل از رسيدن من به ژاپن پرسش‌هايش را درباره كتاب من كه به دقت خوانده بود در چند صفحه برايم ايميل كرد و اين برايم تعجب‌آور بود. درباره وي مستقلاً صحبت خواهم كرد. بعد در يك سميناري در انستيتو رشد اقتصادي در توكيو درباره «اسلام و دموكراسي»براي اساتيد و دانشجويان دكتري علاقه‌مند به اسلام و ايران سميناري ارائه كردم، اسلام و دموكراسي مسأله‌اي است كه فكر مي‌كنم در حال حاضر در همه جا مطرح است. سمينار چهارم هم در سمينار سالانه ايران‌شناسان ژاپن در دانشكده زبان‌هاي خارجي دانشگاه توكيو بود. بيشتر به مباحث ادبي و عمومي ايران مرتبط بود. بخش دوم سفر علمي من ملاقات با اسلام‌شناسان ژاپن بود كه بحث‌هاي خيلي جدي با آنها مطرح شد كه مهمترين آنها پروفسور «اي‌تاگاكي» بود كه صحبت دلنشيني در مورد اينكه اسلام نياز دنياي معاصر است و توان برآورده كردنش را دارد، انجام شد. يعني خميرمايه اسلام كه بحث رحمت است و جهان تشنه اين رحمت است. اسلام‌شناس ديگري هم بود كه سن و تجربه بيشتري داشت بنام پروفسور «كورادا» كه سال‌ها در مصر زندگي كرده بود. ايشان به زبان عربي مسلط بود و عراق، مصر و ايران قبل از انقلاب را ديده بود. با پروفسور «ايزوتسو» كه اسلام‌شناس بزرگ ژاپني است كاملاً آشنا بود. با پروفسور «موري موتو» كه بزرگترين عالم بودايي ژاپن محسوب مي‌شد و در جريان گفت‌وگوي تمدن‌ها به ايران سفر كرده بود آنجا فرصتي شد كه در دعوتي به منزلش بروم و بعد هم به معبدشان و در آنجا مراسم مذهبي‌شان را از نزديك مشاهده كردم. چندين روز را صرف آشنايي نزديك با مراسم، عبادي بودايي وشينتو كردم از جمله در مراسمي به‌نام مراسم «ايزوتوري» شركت كردم راهبان بودايي بايد مدتي از خانواده‌شان دور باشند و به عبادت مشغول باشند و در پايان هم مراسمي برگزار مي‌كردند كه مراسم دعا و خود زدن زمين و چيزي شبيه سينه زدن ما در محرم داشتند و بعد هم خارهايي را آتش مي‌زدند و جمعيت زيادي هم آنجا جمع مي‌شدند كه اين آتش وقتي بر كسي مي‌افتاد دلالت بر بخشش گناهان آنها مي‌كرد چندين ساعت هم شاهد اين مراسم بودم بعد هم در مورد بسياري مسائل فرهنگي، ديني با پروفسور موري موتورامب بزرگ بودايي ژاپني صحبت كردم. ملاقات‌هاي علمي مجزا چيزهاي مفيدي بود. يا يكي از جامعه‌شناسان ژاپني به نام پروفسور «هاشي زومه» ملاقات داشتم و طي آن سؤالات فراواني در مورد نقش بوديسم در جامعه امروزي ژاپن پرسيدم كه اگر دين بودايي يا شين‌تو را از زندگي فعلي ژاپني‌ها حذف كنيد چه اتفاقي مي‌افتد؟ به نظر مي‌رسد كه هيچ اتفاقي نمي‌افتد. چون دين در زندگي آنها اصلاً نقش چنداني را ايفا نمي‌كرد. در مورد دين‌هاي بودا و شين‌تو آنها بيشتر دين مربوط به آخرت يا مرگ بود تا دين در دنيا. زندگي آنها بدون توجه به اين اديان هم تعريف شده بود و غالب جوان‌ها هم اينگونه بودند. اين وجهه بودايي وشينويسم اصلاً با اسلام قابل مقايسه نبودند. البته تا حدي كه من مشاهده كردم. بوديسم را بايد رفت و در كشورهايي مثل چين و هند بررسي كرد. ژاپن از اين نظر مرتبه اول را ندارد.

ولي سنت ديني در اين جامعه يافت نمي‌شد. بخصوص جوان‌ها. شايد آنجا نظم و وجدان كاري بيشتر از يك رسم عرفي محلي بود تا برخاسته از دين آنها.

اما نكاتي ديگر كه قابل توجه بود و شايد براي هموطنان خودم هم مفيد باشد. در اين سفر اول اسلام در ژاپن دين بسيار ضعيفي است و تعداد مسلمانان بسيار اندك است. مسلمان‌هاي ژاپن تعدادشان به زور به يك عدد چهار رقمي مي‌رسد. البته تعداد مسلمانان مقيم ژاپن چيزي حدود صدهزار نفر برآورد مي‌شود كه غالباً از كشورهاي ديگر چون مالزي، اندونزي، چين، كشورهاي عربي و تعدادي هم ايراني بودند. تصوير چندان مناسي از ايرانيان در ذهن ژاپني‌ها نبود آن هم به خاطر ربع قرن اخير كه غالب ايرانيان به دنبال كار به ژاپن رفتند و ظاهراً نمايندگان فرهنگي مناسبي از فرهنگ و تمدن ايراني در ژاپن نبودند. لذا مشاهده مي‌كردم كه براي ورود ايرانيان به ژاپن بسيار سختگيري مي‌كردند. متأسفانه آنجا تصويري كه از ايرانيان نقل مي‌كردند نوعاً اين است كه ايرانيان افرادي بودند متقلب يعني از كار كم گذاشته‌اند يا تخلفاتي از آنها سرزده بود كه تصوير مناسبي از ايرانيان در ذهن آنها نبود اميدوارم در جوامع ديگر مثل ژاپن نباشد. نكته ديگر اينكه مسلمان‌ها و ايراني‌ها لزوماً با هم يكسان نيستند. ولي اسلام‌شناسي در ژاپن قابل توجه بود اندك بودند اما چهره‌هاي قابل توجهي بودند و افراد آگاهي بودند. از آثار متفكرين مسلمان كتاب‌هايي به ژاپني ترجمه شده بود مثل كتاب ولايت فقيه آيت‌الله خميني كه به ژاپني ترجمه شده بود كه مترجم كتاب هم در ايران قبلاً به ملاقات من آمده بود و من در سمينار دانشگاه‌ دوشي‌شا كه شركت كردم توانستم مفصل با او صحبت كنم. فرد بسيار جاافتاده‌اي بود و برايم جالب بود كه چرا به ايران آمده بود و به خصوص به بنيانگذار انقلاب اسلامي ايران علاقه‌مند شده بود. آن چيزي كه به من گفت و بسيار هم براي من جالب بود اين بود كه مي‌گفت ژاپن به لحاظ فرهنگي دارد در غرب حل مي‌شود مي‌گفت من در آيت‌الله خميني احساس كردم كه يك نوع مقاومت آسيايي در مقابل فرهنگ غربي است و به خاطر اين وجه استقلال فرهنگي به ايشان علاقه‌مند شدم. بعد از من به جد سؤال مي‌كرد و مي‌گفت بين ليبراليسم غربي و دموكراسي اسلامي چه تفاوتي است؟ سؤال هم سؤال بسيار ريزي بود. يعني اين سؤال را وقتي آدم خارج از مرزهاي ايران بشنود و به دنبال اين باشد كه فردي را ببيند كه مي‌خواهد يك حرف متفاوتي از آنچه كه از اروپا و آمريكا رسيده است بزند و در چهره آيت‌الله خميني اين نكته را اين فرد يافته بود و چون پروژه‌اي در همين زمينه در دست مطالعه داشت قرار شد كه با همديگر مراوده فكري داشته باشيم. جالب اين‌ بود كه وي فارسي را مي‌خواند اما نمي‌توانست صحبت كنند يعني بسيار سخت صحبت مي‌كرد. ديگري خانم دكتر «ساكورايي» كه وي هم در تهران به ملاقات من آمده بود و در آنجا در معيت استادش پروفسور كورودا در توكيو دوباره او را ديدم. مترجم آثار دكتر شريعتي به زبان ژاپني بود. چندين كتاب از دكتر شريعتي را به ژاپني ترجمه كرده بود و به شدت تحت تأثير دكتر شريعتي هم بود. مسلمان شده بود البته مسلمان تيپ شريعتي و همان شيوه‌ها را داشت و مي‌توانم بگويم كه در دهه پنجاه ايران هم متوقف بود و دلش نمي‌خواست از آن حوزه هم بيرون بيايد در همان حال و هوا فكر مي‌كرد يك استاد ديگر دانشگاه را ديدم و در «نارا» يك شهر مذهبي بودايي كه وقت فراواني هم گذاشته بود كه شهر را نشانم بدهد با ماشين خودش هم آمده بود. داخل پرانتز هم بگويم كه آنجا غالباً ژاپني‌ها از ماشين‌هاي بسيار قديمي خود استفاده مي‌كنند برخلاف ماشين‌هايي كه به كشورهاي ديگر صادر مي‌كنند خودشان با ماشين‌هايي كه بيست‌سال از عمرشان گذشته بود رفت و آمد مي‌كردند بسيار مقتصد بودند. اين آقايي كه آمده بود و راهنماي من در نارا شده بود و درخلال آن با من در مورد مسائل فرهنگي صحبت كند ديدم كه ايشان هم متخصص در آثار آيت‌الله مطهري است و مطهري‌شناس است و چندين مقاله در زمينه مطهري نوشته بود و مطالب استاد مطهري را خوانده بود. خيلي هم مي‌خواست فارسي صحبت كند فارسي‌اش هم بد نبود و مي‌توانست مطالبش را برساند. يادم هست در آنجا درباره «مشكلات اساسي سازمان روحانيت» از من سؤال مي‌كرد و براي من جالب بود كه در ژاپن يك فردي اينطور در اين زمينه‌ها صحبت كند. وقتي ديدم كه اين سؤال را از من كرد روحانيون بودايي دقيقاً مشكلاتي كه مطهري گفته بود دارند. يعني رابطه مالي كه با مردم دارند و احتمالاً وابستگي‌ها و عدم استقلالي كه دارند. «پروفسور كورودا» كه اسلام‌شناس اول امروز ژاپن است كتاب‌هاي آيت‌الله شهيد محمد باقر صدر را از عربي به ژاپني ترجمه كرده بود و اين براي من جالب بود كه الان متفكريني مثل آيت‌الله خميني، دكتر شريعتي، استاد مطهري و آيت‌الله صدر در آنجا آثارشان به ژاپني ترجمه شده بود. فراموش نمي‌كنم يك نفر در دانشگاه توكيو به سراغ من آمد و بعد گفت من همكار و هم‌رشته تو هستم. بعد معلوم شد ايشان استاد فلسفه اسلامي در دانشگاه توكيو است. من را به دفتر كارش برد و كتابش را به من نشان داد و من احساس مي‌كنم اگر ما از اين‌ها حمايت نكنيم خيلي حيف است. ديدم كتاب بسيار قطوري را گزيده آثار فارابي، ابن‌سينا، سهروردي، ابن رشد و ملاصدرا را شخصاً به زبان ژاپني ترجمه كرده است. من او را خيلي تشويق كردم. يكي از چهره‌هاي بيادماندني اين سفر، پروفسور «حسن ناكاتا» بود. يك ژاپني كه همزمان با پيروزي انقلاب اسلامي ايران و تحت تأثير آن مسلمان شده بود. هر چند سني مذهب بود و تز دكترايش نيز درباره انديشه سياسي اين ؟؟ درباره سياست شرعيه، اما به شدت علاقه‌مند انقلاب اسلامي ايران. او بيش از همه به من محبت كرد. در صحبت‌هاي خصوصي و صميمي با او دريافتم كه در فضايي ايده‌آل از انقلاب اسلامي ايران در حوالي سال‌هاي 57 و 58 منجمد شده است، دلم نيامد فضاي آرماني او را برهم بزنم، گفتم بگذار با خيال‌هاي خود شادمان باشد. اما جداً دلم سوخت، اين انقلاب چه مي‌توانست بكند، يك پيام رهايي‌بخش بود براي همه عالم اسلام كه مي‌توانست نمونه جديدي از خودآگاهي اسلامي، مردمسالاري ديني و الگويي مستقل از اسلام ايراني باشد، اما واقعيت چيز ديگري است. با ناكاتا در مسجد كعبه نماز خواندم. با او از تجربه مشترك ديني سخن گفتم، برايش از آرزوهاي بيست و پنج سال پيش كه دانشجو بودم در آغاز انقلاب و نهضت اسلامي حرف زدم، اما زماني كه مي‌خواستم از آنچه امروز از انقلاب اسلامي مانده و رژيمي كه نماينده آن انقلاب است سخن بگويم چشمانم پر از اشك شد. دكتر حسن ناكاتا اشكم را ديد و از سبب آن پرسيد، اشعار نيما را در مهتاب برايش خواندم:«نازك آراي تن ساق گلي، كه به جان كشتمش و به جان دادمش آب، اي دريغا به برم مي‌شكند» او «دغدغه‌هاي حكومت ديني» را خوانده بود و از متن آن سؤال‌هاي ريز از من پرسيده بود، فارسي نمي‌توانست حرف بزند، اما مي‌خواند، عربي و انگليسي هم مي‌دانست، نمي‌دانم معناي شعر نيما را درك كرد يا نه. اما يادم هست صحبت را عوض كردم.

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

از بم تا كوبه

ژاپن يك شهر بندري دارد به نام «كوبه» كه پنج سال پيش در اين شهرك زلزله 8 ريشتري اتفاق افتاده بود و پنج هزار نفر كشته شده بودند. از اين شهر كه بازديد كرديم كه كاملاً بازسازي شده بود و از اين شهر بيشترين كمك به زلزله‌زدگان بم ارسال شده بود. به خاطر اين كه خودشان تجربه اين را داشتند.

در توكيو نيز چندين گروه از متخصصين امدادرساني پس از زلزله به ملاقاتم آمدند و تجارب گرانبهايي از نحوه مواجهه با زلزله‌زدگان به ويژه به لحاظ معنوي و روحي در اختيارم گذاشتند و هنوز نيز با ايميل اين اهداف انساني خود را دنبال مي‌كنند. آنجا يك مركز اسلامي و يك مسجدي بود به علت زياد بودن مسلمانان در آنجا ميزبانان من هم طوري برنامه‌ريزي كرده بودند كه جمعه به آن جا برويم كه بتوانيم در نمازجمعه آنجا شركت كنيم و يك مسجدي بود كه وقتي من براي نماز جمعه به آنجا رفتم كاملاً از مسلمانان پر بود. امام جماعت هم يك روحاني مصري بود كه از الازهر فرستاده بودند. به عربي هم خطبه مي‌خواند و عربي هم زبان مسلمانان است و كوشش مي‌كرد كه از آيات و روايات بيشتر استفاده كند قاعدتاً همه آيات را مي‌فهميدند و درك مي‌كردند. از مليت‌هاي مختلف هم بودند بعد كه من با اين امام جماعت بيشتر آشنا شدم پرسيدم كه مسجد چگونه مي‌چرخد؟ و ميزان مراجعه چگونه است. ديدم كه اين مسجد را مسلمانان تركيه درست كردند و بعد براي مخارج مسجد هم يك پاركينگي آنجا تأسيس كرده بودند و اين را به شكل قانوني وقف مسجد كرده بودند كه مسجد مستقل باشد. بعد هم از دانشگاه الازهر درخواست كردند كه يك روحاني بفرستد و الان تبديل به مركزي شده بود كه همه مسلمان‌ها به آنجا مي‌آمدند. با خودم گفتم اي كاش در اين كارها ايران پيشقدم مي‌شد را اگر زماني خواستيم كار فرهنگي در كشورهاي ديگر انجام بدهيم مهم‌ترين كار ما تأسيس مساجد در ديگر سرزمين‌ها است و تأسيس مراكز فرهنگي اسلامي در كنار اين مساجد به شرطي كه صرفاً كار ديني كنيم نه اينكه با استفاده ابزاري از اسلام بخواهيم ترويج سياسي بكنيم. مي‌توان گفت كه ايراني‌ها در آنجا كمتر نقش داشتند و يا اصلاً نقش نداشتند. اتفاقاً با امام جماعت مصري مرا به ناهار دعوت كرد. غذاي حلال از يك سو و مناسب با ذائقه ايراني خارج از ايران به ويژه در ژاپن مشكلي است و من در آنجا فرصت بيشتري با وي صحبت كردم. اتفاقاً در مورد اين فتواي اخير مفتي الازهر «طنطاوي» درباره حجاب از او پرسيدم. گفتم كه اين به نظر عجيب مي‌رسد و آن هم با انديشه‌اي كه در مصر برقرار است. امام جماعت گفت: براي من هم عجيب بوده كه مفتي ما اين حرف را زده است من هم با او موافق نيستم. من گفتم اصلاً ممكن است همچين حرفي زده باشد. اين حرف با هيچ كدام از ضوابط اسلامي جور در نمي‌آيد.

داستان فتوا اين بود كه بعد از اينكه دولت فرانسه آمد و در مراكز دولتي ابراز شعائر ديني را ممنوع كرد. مراد از ابراز شعائر ديني هم عملاً فقط شامل مسلمان‌ها شد. مسيحي‌ها صليب نبايد بي‌اندازند،‌يهودي‌ها شب‌كلاه نبايد بگذارند خانم‌هاي مسلمان هم نبايد با پوشش اسلامي در اين مجامع دولتي حاضر شوند. اين دو مطلب براي مسيحيان و يهوديان مستحب است چندان مشكلي ندارد اما اين امر براي مسلمان‌ها واجب است؛ مسأله حجاب كه در فرانسه مطرح شد سفير فرانسه كه به ملاقات اين مفتي‌الازهر رفته بود آنچه از مفتي الازهر گزارش شده بود اين بود كه مسلمان‌ها در كشورهاي ديگر بايد مطابق قوانين آنجا رفتار كنند. مطابق قانون آنجا يعني در فرانسه مثلاً حجاب عملاً منتفي مي‌شود كه اين اعتراضات فراواني را برانگيخت كه امري كه به لحاظ ديني واجب است اين چنين امري توسط مؤمنان آن دين كه خود را ملزم به رعايت احكام ديني خود مي‌دانند بايد رعايت شود و ايجاد موانع قانوني براي اجراي اينگونه احكام ديني خلاف ضوابط دموكراسي و خلاف ضوابط حقوق بشر است. اجراي فرائض ديني ربطي به اين كشور و آن كشور ندارد، بحث دين است. لذا اين مسأله پايه ديني ندارند نه در تشيع و نه در تسنن او هم گفت براي من هم تعجب آور بوده است و حالا فارغ از بحث كه به اينجا رسيد من به دانشگاه اردن كه رفته بودم آشكارترين نمود آنجا هم همين‌ بود كه بسياري از دختران دانشجو محجبه بودند. محجبه كامل هم بودند. خوب تعدادي هم بي‌حجاب بودند. در شهر هم همين‌طور در ژاپن هم افرادي را ملاحظه مي‌كردي كه خانم‌ها و آقاياني كه با ظاهر اسلامي بودند كه در آنجا خيلي نمود داشتند و غالباً هم اهل مالزي بودند يا اهل اندونزي. بي‌اختيار من آنها را كه مي‌ديدم به آنها سلام و احوالپرسي مي‌كردم نوعي رابطه برادري ايماني و ديني.


اسلاميسم

از نكات قابل توجهي كه در سمينار اول در ژاپن مطرح شد و جاي بحث فراوان‌تري را دارد يادم هست يكي از اساتيد انگليسي كه در آنجا شركت كرده بود در مقاله خودش از يك واژه يعني «اسلاميسم» استفاده كرد كه به عربي هم ترجمه كنيم مي‌شود اسلاميت يا پيروان آن اسلاميون كه اگر فارسي بگوييم اسلام‌گرايي و اسلام‌گراها وقتي كه توضيح مي‌داد من احساس كردم كه اين واژه حساسيت مسلمان‌هاي حاضر در جلسه را برانگيخت كه مراد تو از اسلاميسم يا اسلاميت چي هست؟ او مي‌گفت: يعني كسي كه مي‌خواهد اسلام را در سياست و زندگي عمومي دخيل كند و تأثير بدهد. من احساس كردم كه دارد با بار منفي هم استفاده مي‌كند مي‌گويد اينها الان خطري براي اسلام هستند. مسلماناني كه اسلاميت هستند. از او پرسيدم كه مي‌تواني شاخصي براي اسلاميست‌ها بگويي گفت: بن‌لادن. اين را كه گفت تقريباً تعداد زيادي از شركت‌كنندگان اعتراض را كردند از جمله من كه بيشتر اعتراض را كردم. گفتم كه من قائل هستم به اين كه اسلام در عرصه عمومي دخالت دارد وليكن هرگز شيوه بن‌لادن را قبول ندارم و لذا فكر نمي‌كنم كه شما مثال خوبي زديد و اين عنوان با آن مثال اصلاً سازگار نيست. اين بحث باعث شد كه من بعداً با اين فرد آشنايي بيشتري پيدا كنم و بعد فهميدم كه مسلمان است يعني اين انگليسي مسلمان است و مسلمان معتقد است. اين كه حالا مي‌گويند مسائل داخلي ايران با خارج از ايران چقدر تفاوت دارد اصلاً تصويري كه الان آنجاست. وقتي با او صحبت كردم برايش توضيح دادم كه كتاب ديني ما اين اقتضاءات را دارد و وقتي مي‌گوييم مسلمانيم، مسلماني فقط به رعايت ضوابط اسلامي در حوزه اخلاق و زندگي شخصي نيست و ما در حوزه عمومي و زندگي اجتماعي هم وظايفي داريم البته اين وظايف معنايش اين نيست كه اگر مردم راضي نباشند به زور اعمال شود به همين دليل است كه ما از مناسباتي مثل اسلام و حقوق بشر، اسلام و دموكراسي اسلام و جامعه مدني و مواردي از اين قبيل دم مي‌زنيم. وقتي بيشتر صحبت كرديم گفت من مثال خوبي نزدم. مثال بهتر آن بايد مي‌گفتم علي شريعتي. گفتم اين درست شد و مي‌توانيم با هم دقيق‌تر صحبت كنيم. گفت من عذرخواهي مي‌كنم مثال بن لادن اصلاً مثال خوبي نبود. من مي‌توانم بگويم به شما توهين كردم. گفتم من دكتر شريعتي را قبول مي‌كنم مي‌توانم بگويم.

دكتر شريعتي دقيقاً آن چيزي است كه شما از اسلاميت اراده كرديد. بعد معلوم شد كه شريعتي را هم مي‌شناسد كه براي من خيلي جالب بود. بعد بيشتر صحبت كنيم و روز آخر سمينار كاملاً با هم دوست شدم و شايد مهمتر از متن سمينار همين نكات جنبي سمينار بود. فردي كه از مالزي آمده بود مقاله‌اي را خواند و از نكاتي را كه ذكر كرد مشخص بود كه كاملاً شريعتي را مي‌شناسد. مشخص بود كه شريعتي به زبان مالزي ترجمه شده و بين مسلمان‌هاي آنجا كاملاً شناخته شده است. شايد بگويم مهمترين متفكر ايراني كه خارج از ايران شناخته شده است دكتر شريعتي است. مالزيايي‌‌ها شريعتي را مي‌شناختند يعني اين كه در مطالبشان به روش‌هاي شريعتي استناد مي‌كردند. اينكه مي‌گويم ما نسبت به فرهنگ‌‌ها ديگر ناشناس هستيم و بعد مسائلي اين كه اين مسلمان مالزيايي مطرح مي‌كرد كه قرابت‌‌ها و نزديكي‌هايي به مسائل ما داشت. يعني همين مشكلاتي كه به واسطه عمل به تعاليم اسلامي در حوزه عمومي كه امروز براي مطرح است كمي رقيق‌تر ديدم براي آن مالزيايي هم مطرح است.

حضور بن لادن

در آنجا در سمينار من با همين لباس روحاني ايراني شركت كردم. برخي از اين افراد مي‌گفتند شما بيرون از سمينار سعي كنيد كمتر از اين لباس استفاده كنيد. چون الان اين لباس روحاني يادآور لباس بن لادن در بين مردم است. به خاطر چيزهايي كه از رسانه‌‌ها پخش مي‌شد، زماني بود كه شاخص اسلام در جهان آيت‌الله خميني بود. يعني هرجا مي‌خواستند بگويند اسلام از او ياد مي‌كردند. الان تبليغات بين‌المللي به گونه‌اي شده كه نماينده اسلام را دارند بن لادن معرفي مي‌كنند.

و بعد مي‌گفتند به خاطر اين كه شما امنيت داشته باشيد سعي كنيد از اين لباس در خارج از سيمنار استفاده نكنيد. چون مردم شما را به چشم بن‌لادن مي‌شناسند. من آن نكته‌اي كه بعداً وقت گرفتم و درپاسخ به استاد انگليسي ذكر كردم كه فوق‌العاده هم تازگي داشت براي مسلمان‌هايي كه از كشورهاي ديگر آمده بودند و هم مسلمان‌‌هاي مصري اين بود كه با اسلام سياسي كه الان معرفي مي‌شود و مرادف گرفته مي‌شود به قول استاد انگليسي با اسلاميسم يا اسلام‌گرايي يا اسلاميت و به عنوان يك بار منفي از آن استقبال مي‌كنند.

مي‌گويند اسلام سياسي امروز دشمن صلح است. اسلام سياسي مروج تروريسم است، اين تبليغات هم تبليغات بسيار جدي است. هرجا كه مي‌رفتيم اولين بحثي كه بايد مطرح مي‌كرديم اين بود كه مرز بگذاريم بين اين دو تلقي از اسلام كه ما از تروريسم دفاع نمي‌كنيم. ولي اين كه تروريسم را دفاع نمي‌كنيم معنايش اين نيست كه اسلام سياسي را هم كنار گذاشته‌ايم. اين را كه مي‌خواهم بگويم چيزي كه شايد شنونده ايراني كمتر به آن توجه بكند و مشكلات داخلي ايران روي آن سرپوش گذاشته است. انگار نه انگار مسأله مسأله جهان اسلام است. مسائل داخل ايران با مسائل خارج از ايران جداً متفاوت است دو چيز كاملاً متفاوت است و حساسيت‌هاي داخلي روي يك دسته مسائل است و حساسيت‌هاي بيرون از ايران و كشورهاي اسلامي ديگر چيز ديگري است. بايد دراين مورد فكر كرد. حالا اگر من بتوانم درست آن را تحليل كنم اين است كه آنها اول آمدند در تبليغاتي كه لااقل در پنج سال اخير راه افتاده و از جريان 11 سپتامبر به بعد اين به شدت ترويج شده است و گسترش بيشتري پيدا كرده مطرح مي‌كنند كه تروريسم با اسلام معادل است. بعد هم براي اين كه بگويند همه مسلمان‌‌ها كه چنين نيستند مي‌گويند بخشي از مسلمان‌‌ها كه مروج اسلام سياسي هستند مروج تروريسم هستند. يعني اسلام سياسي مجوز براي تروريسم صادر مي‌كنند. اسلام سياسي چيست؟ تعريفي مي‌كنند كه همان استاد انگليسي ندانسته و ناآگاهانه مطرح كرد يعني اسلامي كه مروج و قائل به دخالت دين در عرصه عمومي است. قائل به دخالت دين در عرصه سياسي است. يعني اسلامي كه سياستش به نحوي متأثر از دينش است. مسلماني كه سياستش به نحوي متأثر از دينش است، به عنوان دشمن اصلي بشريت الان معرفي مي‌شود. يعني مهمترين دشمني كه تمدن امروز انساني را در دنيا دارد تهديد مي‌كند اين ديگر كمونيسم نيست. كمونيسم نابود شد طرفداري ندارد. دشمن اصلي يك جريان رو به رشد است كه آن را به عنوان اسلام سياسي معرفي مي‌كنند. شاخص آن را هم جريان طالبان، بن‌لادن و القاعده گرفتند. حالا طالبان كه از بين رفتند. آن چيزي كه حداقل هست القاعده نماينده اسلام سياسي در دنياي معاصر است و اين دشمن بشريت است. دشمن تمدن انساني است. دشمن صلح جهاني است. اين دشمن آرامش جهاني است و به نظر آنها جريان حماس هم در فلسطيني‌‌ها جرياني از همين قماش هست لذا اگر كسي با اينها مبارزه كند دارد با تروريسم مبارزه مي‌كند.

درواقع دو تا مطلب در هم خلط شده كه اين خلط هم بسيار خطرناك است و آنجا ذكر كردم دقيقاً زمان سخنراني من زمان ترور شيخ احمد ياسين بود در همان فضا بود كه اين سمينار انجمن مطالعات خاورميانه ژاپن كه مهمترين مركز مطالعات جهان اسلام برگزار مي‌شد. بعد از سخنراني من و بقيه سخنرانان بخش آخر سمينار مباحثه و گفت‌وگو بود بين شركت‌كنندگان مختلف درباره مباحثي كه به نظرشان مي‌رسيد. آنجا اين سؤال شد مسأله اصلي كه همين اسلاميسم و مطالبي از اين قبيل بود. ذكر كردم كه ما دو تلقي از اسلام داريم. يكي تلقي سنت‌گرايان اسلامي است نه بنيادگرايان اسلامي كه اينها به شكل سنتي به تعاليم دين شان مي‌پردازند ولي وقتي وارد سياست يا اقتصاد يا كلاً عرضه عمومي مي‌شوند چندان بينششان مؤثر نيست. يعني دينداري را در عرصه خصوصي مي‌گذارند و جلو مي‌آيند. ديگر در عرصه عمومي دين در زندگي آنها تأثير جدي ندارد. شخصاً در زندگي خصوصي دين دار هستند در عباداتشان، رابطه‌شان با خدا و در خصلت‌هاي فردي‌شان دين‌دار هستند. اما در عرصه عمومي هيچ تأثيري از اين دينشان نپذيرفته‌اند. آمريكا و غرب با آنها هيچ مشكلي ندارند هيچ كاري هم به كار اينها ندارند. خيلي هم مايلند مسلمانان منحصر در همين قرائت و گرايش باشند. مي‌خواهند بگويند اسلام واقعي اين است. سنت‌گرايي غير متمايل به سياست به اين كاري نداريم. تلقي ديگر اين است كه مسلماناني كه در زندگي خصوصي‌شان مسلمان هستند در رابطه شخصي‌شان با خدا ضوابط اسلامي را رعايت مي‌كنند و عمل مي‌كنند اما در عرصه عمومي هم مي‌خواهند به ارزش‌‌هاي اسلامي پايبند بمانند اين‌ها دو دسته هستند. چون اينجا رابطه من و ديگري مطرح است. رابطه من ديگري است. رابطه من تنها نيست افراد ديگر هم در آن معادله دخيل هستند. وقتي من مي‌خواهم مناسبات دين را برقراركنم يك وقتي است چون مناسبات ديني در حوزه عمومي برقرار كردند حوزه شخصي نيست حوزه رابطه من و خدا نيست رابطه من و انسان‌هاي ديگر است. در اين حوزه يك وقتي من مي‌گويم رضايت ديگران در ترويج اسلام دخيل نيست. ديگران چه بخواهند و چه نخواهند من موظف و مكلف هستم و تكليف شرعي دارم كه اسلام را برقرار كنم احكام شريعت را اجرا كنم. يعني به عبارت ديگر من مجازم از عنصر زور هم در اقامه دين استفاده كنم. يك برداشت است كه اگر بخواهيم برايش شاخص‌هايي درنظر بگيريم مي‌توانيم بگوييم محافظه‌كاران ايراني به اين روش پايبند بودند. يا القاعده در افغانستان به اين روش پايبند است. يعني مي‌گويد من براي اقامه دين حاضر هستم از زور استفاده كنم. نكته كليدي در اين تلقي اسلام سياسي نوع اول جواز استفاده از زور است در اشاعه اسلام؛ در اقامه اسلام. اين يكي از قرائت‌هاي اسلام سياسي است اما اين قرائت زورمدارانه معادل اسلام سياسي نيست. يعني هركه گفت من اسلام را در حوزه عمومي نافذ و دخيل مي‌دانم معنايش اين نيست كه اين دخالت را با زور مي‌خواهم برقرار كنم. نحوه دوم اسلام سياسي كساني هستند كه مي‌گويند در رابطه من- ديگري يعني وقتي من و افراد ديگر در حوزه عمومي مي‌خواهيم با اينها رابطه برقرار كنيم حتماً رضايت آنها هم شرط است.اگر مي‌خواهيم اسلام را اقامه كنيم مي‌بايد همراهي و موافقت اكثريت جامعه را كسب كرده باشيم يعني اكثريت جامعه رجحان راه‌حل اسلامي را در زندگي معنوي و در پاسخ به ابهامات عرصه عمومي پذيرفته باشند. به عبارت ديگر دو تلقي از اسلام سياسي داريم اسلام سياسي زورمدار و اسلام سياسي رحماني و مردمسالار. در تبليغات جهاني اسلام سياسي معادل اسلام زورمدار و خشن و استبداد ديني معرفي شده و مي‌شود. روند استفاده ابزاري از دين در ايران نيز به اين معادله ناجوانمردانه و مغالطه جدي دامن زده است، به هر حال مهمترين دستاورد سفر من معرفي تفكيك اسلام سياسي دموكراتيك از اسلام سياسي زورمدار و خشن بود. فكر مي‌كنم اين مطلب نياز به شرح و تفصيل بيشتري داشته باشد.

دنبالک:
http://khabarnameh.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/9502

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'محسن كديور در سفر به ژاپن و اردن ؛ ديدگاه نمايندگان كشورها، شباهت‌ها و تفاوت‌ها، وقايع اتفاقيه' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016