فيلم هاى رنگى با پس زمينه سياه و سفيد
غالب توليدات عامه پسند سينماى ايران بدون آنكه ارجاع مستقيمى به منابع خود كنند به نمايش درمى آيند. منبع اصلى تغذيه روايت و حتى مضامين آنها به شكل مستقيم و به ندرت غيرمستقيم آثار عامه پسند سينماى قبل از انقلاب است. توضيح و شرح اين رويداد نياز به مكاشفه دقيقى ندارد. كافى است بليت بخريم و در يكى از سالن هاى سينما در تهران بنشينيم و در سكانس ها و روابط شخصيت ها كمى تعمق كنيم. فيلم هاى رنگى، آدم هاى رنگى با پس زمينه اى سياه و سفيد،قهرمانان همان قهرمانان و مشكلاتشان همان مشكلات هميشگى سينمايى است كه هوشنگ كاووسى آن را در يك واژه «فيلمفارسى» توصيف كرد.
اما اگر اين روزها فيلم گل يخ به كارگردانى كيومرث پوراحمد متهم اصلى اين پرونده محسوب مى شود به خاطر آن است كه فيلمساز قدم جلو گذاشته و منبع خود را معرفى كرده است. اگر اين تطبيق و بررسى كه پيش روى شما است نيز انجام شده، بهانه اى است كه اين فيلم آشكارا به دست داده وگرنه چه كسى نمى داند كه از اين همه فيلم ايرانى توليد شده در سال هاى اخير مى توان تطبيق روشن ترى به دست آورد كه فيلمفارسى محض است، اما لباس عوض كرده، رنگ خورده و در برابر چشم ها خودنمايى مى كند. شايد بهتر بود مدعيان و دشمنان فيلمفارسى به جاى انكار، آن را مى شناختند. شناخت فيلمفارسى، شناخت يك نوع فيلمسازى است و اين نوع فيلمسازى متاسفانه يا خوشبختانه هنوز طرفداران فراوانى دارد، هم در ميان فيلمسازان و هم مخاطبان. شايد اين تكرار كمدى تاريخ است.
• شرايط ساخت فيلم و كارگردان
فيلم سلطان قلب ها در شرايطى ساخته و مورد استقبال شديد تماشاگران قرار گرفت كه سينماى ايران دوران فردينيسم خود را طى مى كرد. عامه تماشاگران فردين را به عنوان يك ستاره پذيرفته بودند و تجسم آرزوهاى دور و دراز خود را در فيلم ها و شخصيت هايى كه او بازى مى كرد، مى ديدند. سيماى جذاب فردين، ترانه هايى كه ايرج به جاى او مى خواند و صداى گيراى جليلوند كه ديالوگ هاى فردين را دوبله مى كرد، در كنار تبليغات فراوان (از او بيش از هر بازيگر ديگرى در مطبوعات عكس به چاپ مى رسيد) همه دست به دست هم داده بودند تا فردين به عنوان يك ستاره بى چون و چرا حتى در دورترين روستاها طرفداران سينه چاكى داشته باشد. براى تماشاگران در آن دوره تفاوتى نمى كرد كه او در چه فيلمى بازى كند، او سلطان روياهاى آنها بود و حضورش در هر فيلمى استقبال تماشاگران را تضمين مى كرد.
محمدعلى فردين در زمان ساخت سلطان قلب ها سى و سه سال داشت و ۲۹ تجربه بازيگرى و چهار تجربه كارگردانى در كارنامه اش به چشم مى خورد. بسيارى از كارشناسان سينمايى موفقيت هاى او را فقط مربوط به خودش نمى دانستند، بلكه معتقد بودند كه فردين علاوه بر خودش اقتصاد سينماى ايران را هم دگرگون كرده است. جلب توده هاى مردم به سوى سينما، گسترش استوديوهاى توليد فيلم، بالا رفتن سطح دستمزدها، جذب سرمايه گذاران خصوصى به سينما و گسترش ساخت سالن هاى متعدد در كشور از جمله تاثيرات مستقيم و غيرمستقيم حضور فردين در سينماى ايران بود. بنابراين فردين با داشتن چنين پشتوانه محكم و موقعيتى طلايى در سال ۱۳۴۸ دست به ساخت فيلم سلطان قلب ها زد. او در اين فيلم با توجه به تحولات اجتماعى كه در اواخر دهه ۴۰ در جامعه ايران رخ داده بود با هوشمندى كليشه هاى سابق را در نوع كاراكتر و روند فيلمسازى اش در فيلم سلطان قلب ها تغيير داد. ديگر فردين يك شخصيت آس و پاس كه نسبت به ثروت و شهرت بى توجه بود را نمى بينيم. او حتى نام مدرن ترى (سعيد) براى خود انتخاب مى كند و داراى يك طبقه و موقعيت اجتماعى است. سلطان قلب ها شايد امروز از لحاظ سينمايى فاقد ارزش هاى هنرى به نظر آيد اما از منظر جامعه شناسى هنر عامه پسند يك اثر موفق و كليدى محسوب مى شود. زيرا اين فيلم براى اجتماع همان دوره ساخته شد و مردم همان اجتماع از آن استقبال كردند. همه عوامل فيلم نيز از ستاره و كارگردان و تهيه كننده نسبت به حركتى كه مى كردند باور داشتند. مهدى ميثاقيه تهيه كننده سلطان قلب ها هم آن قدر به فردين اعتقاد داشت كه اجازه دهد او در ساخت اثرش كليشه هاى سابق كه موجب موفقيتش شده بودند را كنار بگذارد و از سوى ديگر فردين در آن دوره آن قدر عامل مهم و تعيين كننده اى بود كه كمتر تهيه كننده اى در كارش دخالت كند و همين كه فردين با آنها همكارى مى كرد برايشان راضى كننده بود. اما كيومرث پوراحمد در چه موقعيت و شرايطى فيلم گل يخ را مى سازد. طبق گفته هاى اين كارگردان او طرح هاى بسيارى در دست داشته كه براى ساختشان به هر درى زده اما هيچ تهيه كننده اى در مورد هيچ يك از آنها حتى حاضر به مذاكره با او نشده و او در اين شرايط توانسته براى اقتباسى از سلطان قلب ها تهيه كننده پيدا كند. او در گفت وگويى با ماهنامه فيلم مى گويد: «حالم بد شده بود و دچار افسردگى وحشتناكى بودم. گفتم اصلاً ديگر اين فيلم را نمى سازم تا اينكه بالاخره موسوى فيلمنامه را خريد و پيشنهاد ساختش را داد. اين يك سال به من خيلى سخت گذشت. اين است كه مى گويم تا پيش از فيلمبردارى حداقل ۵۰ درصد توان آدم هدر مى رود. سر كار هم حدود ۳۰ درصد به خاطر بى نظمى ها و نابسامانى ها تلف مى شود و ما در واقع با آن اندك باقى مانده توانمان فيلم مى سازيم. اين چه جور فيلم ساختن است؟»۱
اگر شرايط نابسامان و سخت سينماى ايران در سال هاى اخير را به عنوان يك عامل مهم كنار بگذاريم، شخصيت و خلق و خوى يك كارگردان در اثرى كه خلق مى كند نيز بسيار تاثيرگذار است. كيومرث پوراحمد كارنامه سينمايى مشخصى دارد. او كارگردانى است كه چيرگى خاصى در ساخت فيلم هاى تلخ و سرد دارد و هرگز اثرى كه صرفاً گيشه را نشان گرفته باشد در پرونده او نمى بينيم. حتى در فيلمى مثل خواهران غريب كه به نوعى اثرى موزيك دار محسوب مى شود در جاهايى بسيار تلخ و ناراحت كننده جلوه مى كند.آخرين اثر او «شب يلدا» هم اوج تلخى و سردى را در برابر تماشاگر قرار مى دهد به طورى كه اين فيلم فقط مى تواند در زمان نمايش از منتقدان جواب مثبت بگيرد. اين مسئله ريشه در كاراكتر و شرايط خود كارگردان دارد. او خودش در تازه ترين گفت وگويش با هوشنگ گلمكانى مى گويد: «من سال ها است حالم بد است. اگر شب يلدا خوب درآمده به خاطر اين كه وصف حال است و اين بد حالى باعث شده فيلم خوب از كار در بيايد. شايد به همين دليل است كه گل يخ شيرين نمى شود.»۲
پور احمد در چنين شرايطى مجبور مى شود تن به كارى دهد كه نه در آن تخصصى دارد و نه علاقه اى در او برمى انگيزد. او در تمام آثارش تلاش كرده از ملودرام دورى كند و هر جا كه اثرش به سمت ملودرام رفته از آن جلوگيرى كرده است. در حالى كه فيلم هايى مثل سلطان قلب ها، نان گرما و تاثير اشك و آه خود را مى خورند. غير حرفه اى بودن پور احمد در اقتباس از سلطان قلب ها جايى عيان مى شود كه مخاطب به سكانس هاى دراماتيك فيلم او مى خندد اما سلطان قلب ها حتى يك آدم روشنفكر و متفكر را هم تحت تاثير قرار مى دهد. اقتباس از فيلمى مثل سلطان قلب ها توسط كيومرث پور احمد به مثابه آن است كه فردين در دوره خودش اثرى همچون مغول ها را كارگردانى مى كرد.محمد على فردين استاد ساخت آثارى چون سلطان قلب ها بود. او با اطلاع از نياز هاى جامعه و درك طبقه سينما رو، با سوژه هاى مناسب به تماشاگران پاسخ مى داد. به نوعى مى توان گفت، سلطان قلب ها حاصل سينمايى است موفق كه دنبال موفقيتى بيشتر مى گشت و گل يخ از بستر سينمايى به وجود مى آيد كه در حال ورشكستگى است و مى خواهد با ساخت فيلم هاى عامه پسند مخاطب را به سينماها بكشاند و از شكست، موفقيت بسازد. سلطان قلب ها بايد با آثارى در گونه هاى مشابه كه در هند و مصر ساخته مى شد رقابت مى كرد و گل يخ بايد در مقابل پديده اى مثل ماهواره، DVD و VCD خودى نشان دهد.
• روايت در فيلم
هر دو فيلم سلطان قلب ها و گل يخ اشاره مستقيمى به تقدير و سرنوشت دارند، از اين جهت هر دو فيلم هدف مشتركى در روايت دارند، با اين تفاوت كه پور احمد سعى كرده با پرداخت جزئيات، ميزان حضور عامل تصادف و تقدير را كم كند. در فيلم سلطان قلب ها عامل جدايى افكن تصادف و كورى زن است و در گل يخ، پور احمد زلزله و از دست دادن حافظه را عامل جدايى زن از مرد معرفى مى كند. به عبارت ديگر سلطان قلب ها از دل يك منطق فانتزى بيرون مى آيد كه به جهان نگاه ساده و روشنى دارد اما گل يخ از يك نگاه تلخ بيرون مى آيد كه نمى تواند به طور كامل خود را در اختيار منطق تصادف قرار دهد. از طرف ديگر پور احمد و فردين از دو دنياى متفاوت مى آيند به همين خاطر فتنه (ويكتوريا) و ويشكا آسايش (مرجان) به عنوان نمايندگان شر در دو داستان سلطان قلب ها و گل يخ دو تفسير متفاوت دارند. اولى غير قابل دفاع و ظالم است و دومى داراى منطق و تا حدودى مظلوم است. مرجان كسى كه عباس را از خوانندگى در يك رستوران تا حد يك خواننده بزرگ بالا مى آورد، سزاوار همذات پندارى است، چرا كه پور احمد دنبال منطق بوده است. منطقى كه مى گويد آدم سياه وجود ندارد. اما در سلطان قلب ها دنيا سفيد و سياه است. خوب و بد وجود دارد و دنياى رمانتيك اثر حاصل رويارويى آنها است و تقدير و تصادف عامل پيش برنده ماجراها. گل يخ از اين فضا دور است پس نمى تواند در دل تماشاگرى كه همچنان در دهه ۴۰ سير مى كند نفوذ كند. پيشرفت تاريخ و حركت جامعه دليل كافى و كامل براى تغيير ذائقه عمومى نيست. مردم هنوز در صف فيلم هايى مى ايستند كه به آنها آرامش بدهد و گل يخ نمى تواند چنين كاركردى داشته باشد زيرا سازندگانش در روش ثابت مى كنند علاقه اى به چنين كارى ندارند و شايد اصلاً تا به حال چنين كارى نكرده اند.
• تركيب بازيگران
فيلم سلطان قلب ها متكى به ستاره هاى شناخته شده است. حركات و سكنات بازيگران اين فيلم از فردين گرفته تا آذر شيوا، همايون، بهمنيار، كهنمويى و ليلا فروهر براى تماشاگران قابل پيش بينى است و شناخت كامل نسبت به آنها دارد. تماشاگر مى داند كه فردين در هر صورت از خير و خوبى عدول نمى كند و هميشه يك دست غيبى در شرايط سخت به كمكش مى آيد. آذر شيوا را با چهره معصوم و آسيب پذير در نقش يك زن ساده و رنج كشيده مى پذيرد و با درد درونى و رنج بيرونى او همذات پندارى مى كند. همايون، بهمنيار و كهنمويى در نقش هاى رضا، رجب و رمضون آن قدر ساده به نظر مى آيند كه تماشاگر به خوبى آنها مجاب شود. اما بازيگران فيلم گل يخ تركيب نامتجانسى دارند. يك بازيگر تازه كار به نام الناز شاكردوست. بازيگرى كه خوب بازى نمى كند اما مى گويند ستاره است به نام محمدرضا گلزار، بازيگرى كه تلخى در چهره و حضورش به مراتب بيش از نمايش شيرينى و سادگى ا ست به نام گوهر خيرانديش، دختر خوش سروزبانى به نام الما اسكويى و عامل جدايى افكن كه در فيلم ويشكا آسايش بازيگر آن است.اين تركيب قرار بوده در اقتباس از فيلمى بازى كنند كه يكى از دلايل مهم موفقيتش در بازى خوب بازيگرانش است. تركيب بازيگران گل يخ براساس هرچه كه به وجود آمده حاصل بى دقتى است و مهم ترين بى دقتى در نقش كليدى است كه شاكردوست برعهده دارد. او ساختمان اثر را با حضور ضعيف و چهره اى كه به هيچ وجه مناسب اين داستان نيست فرو مى ريزد. اگر بخواهيم مثالى براى فروريختن يك فيلم با يك بازيگر بزنيم، اين نقش و اين بازيگر تازه ترين مثال است. به صحنه پايانى فيلم و كلوزآپ هاى شاكردوست دقت كنيد. در آن چهره چه چيزى مى بينيد؟ انعكاس خستگى مردم در اين صحنه ها در سالن تاريك سينما چيزى نيست جز اعلام اين نكته كه براى چه بايد به خاطر اين كاراكتر دلسوزى كنيم. فيلم گل يخ مهم ترين عامل پيش برنده خود را فداى يك انتخاب غلط كرده است. در مورد محمدرضا گلزار و پذيرش آن به عنوان يك ستاره هنوز ترديد وجود دارد. او تاكنون در تمام فيلم هايى كه بازى كرده (به غير از بوتيك) نتوانسته تيپ متفاوتى از خود ارائه دهد، بنابراين بازى او در نقش شخصيتى متعلق به طبقه فرودست به نام عباس براى تماشاگر باورپذير نيست، حتى سبيل هم كمكى به او نمى كند. از سوى ديگر همه مى دانند پذيرفتن محمدرضا گلزار و محبوبيتش نزد تماشاگران به خاطر بازى خوب او در نقش هاى متفاوت نيست، چون اصولاً اين بازيگر نمى تواند از چارچوب هاى تيپيك خودش عدول كند و تبديل كردن او به عباس در فيلمى كه متكى به ستاره است يعنى مرگ تاثيرگذارى ستاره بر مخاطب. پوراحمد خود در گفت وگويى در مورد بازى گلزار و شناختش به عنوان كارگردان نسبت به او اعتراف مى كند كه هيچ شناختى از گلزار نداشته و طبق شنيده هايش مبنى بر اينكه گلزار محبوبيت دارد و بازيگرى است كه تماشاگران براى ديدنش به سينما مى روند او را انتخاب مى كند. پوراحمد حتى زمانى كه متوجه مى شود اين بازيگر براى بهتر شدن بازى اش در مقابل بازيگردان فيلم (گلاب آدينه) و حتى خودش مقاومت نشان مى دهد، همچنان به استفاده از او در فيلم اصرار ورزيده است.۳
پوراحمد در گل يخ سه شخصيت نوازنده، دوره گرد فيلم سلطان قلب ها، همايون، بهمنيار و كهنمويى را در شمايل يك زن ترشى فروش در فيلمش گنجانده است. حضور اين سه بازيگر در فيلم فردين و كمك به زن بى پناه به دليل انگيزه اى كه داشتند _ استفاده از زن به عنوان خواننده گروه _ از سوى تماشاگر قابل باور است اما انگيزه گوهر خيرانديش از كمك به دخترى كه حافظه اش را از دست داده نامعلوم است، بنابراين حركات و واكنش هاى دلسوزانه او نمى تواند مخاطب را مجاب كند. بازى الما اسكويى و ويشكا آسايش البته قابل توجهند و كمى فيلم را از اين بلبشوى بازيگرى نجات مى دهد.
• موسيقى فيلم
اولين پلان فيلم گل يخ با ترانه تلخ فريدون فروغى شروع مى شود. آنجا كه خواننده مى خواند: «وقتى كه آدم تنها مى شه، غم و قصه اش قد يك دنيا مى شه، مى ره يك گوشه تنها مى شينه، اون جا رو قد يك دنيا مى بينه، غم تنهايى اسيرت مى كنه، تا بياى بجنبى پيرت مى كنه.» اين ترانه شنونده را به سمت يك سرنوشت محتوم تلخ و بى نهايت ناگوار سوق مى دهد و به او مى گويد كه در هر صورت ما آدم هاى شكست خورده و تنهايى هستيم كه سرنوشتمان از پيش تعيين شده و تا ما بخواهيم تغييرى در آن حاصل كنيم پير و فرتوت شده و فايده اى ندارد. اما اولين پلان فيلم «سلطان قلب ها» با ترانه روياگون عارف اين گونه شروع مى شود: «يه دل مى گه برم برم، يه دلم مى گه نرم نرم، باور نداره دلم دلم، بى تو چه كنم. سلطان قلبم تو هستى تو هستى، دروازه هاى دلم را شكستى، پيوند يارى به قلبم تو بستى، با من پيوستى.» اين ترانه شنونده را به تماشاى يك عشق رويايى و افسانه اى دعوت مى كند كه با وجود ترديد ها،نيروى خير بر شر پيروز مى شود و عاشق و معشوق به هم مى پيوندند. اگرچه هر دو فيلم درباره تقدير و سرنوشت است اما فردين با انتخاب ترانه اى با تم اميد براى سكانس آغازين فيلمش به تماشاگر نويد فيلمى رمانتيك را مى دهد كه قهرمان فيلم پس از طى كردن ماجرا هاى تلخ و دشوار بالاخره به معشوق خود مى رسد و همه چيز به خوبى و خوشى به پايان مى رسد. اما ترانه تلخ فريدون فروغى در اولين پلان گل يخ تماشاگر را به يك غربت و تنهايى و تلخى بى نهايت دعوت مى كند.
advertisement@gooya.com |
|
فردين در سلطان قلب ها برخلاف ديگر آثارش كه ايرج به جايش مى خواند و او لب مى زد، در اين اثر عارف را جايگزين ايرج كرد: اين حركت اگرچه ممكن است ناخودآگاه باشد (تعدادى از منتقدين معتقدند كه تهيه كننده قصد داشته پول زيادى را هزينه نكند و عده اى نيز سفر ايرج را دليل اين كار مى دانند) اما به هر حال موجب شد ترانه فيلم سلطان قلب ها با ديگر آثار فردين تفاوت هاى چشمگيرى داشته باشد. اين تفاوت چه به لحاظ ترانه هاى فيلم و اشعار آن و چه به لحاظ اركستراسيون و اجرا يك سر و گردن از تمام ترانه هاى قبلى فيلم هاى فردين بالاتر بود. از سوى ديگر استقبال مردم از ترانه هاى فيلم سلطان قلب ها موجب شد كه به فاصله كوتاهى آهنگ هاى اين فيلم به صورت صفحه به بازار بيايد و عارف به عنوان خواننده اين ترانه ها جايگاه مستحكمى در بين خوانندگان آن دوره به دست آورد. اما ترانه هاى فيلم گل يخ كه از روى سه ترانه قديمى با نام هاى «تنهايى»، «سيمين برى» و «من و گنجشك هاى خونه» بازخوانى شده اند نه تنها اجراى خوبى (موسيقايى و صحنه) ندارند بلكه به دليل مخدوش كردن خاطره مخاطب از اين ترانه ها از سوى آنها مورد استقبال قرار نمى گيرد. پوراحمد تنها دليل انتخاب اين سه ترانه را علايق شخصى اش اعلام كرده و اينكه آنها آهنگ هاى باارزشى هستند كه نسل قديم با آن نوستالژى دارد و نسل جوان هم اين آهنگ ها را دوست دارد. آيا اين دلايل كافى است.
• و... پايان
مى توان نمونه ها و نشانه هاى گوناگونى از فيلم درآورد و نتيجه گرفت كه گل يخ فيلم مناسبى براى فروش در زمان حال نيست، اما اين كار فايده چندانى ندارد. چرا كه فيلم عامه پسند براى فروش و جلب مخاطب ساخته مى شود و اگر نتواند به اين هدف برسد يعنى سازندگان نتوانستند علايق تماشاگر را درك و آن را به فيلم برگردانند. اگر گل يخ نمى فروشد علت اصلى همين است. بدگويى به مهتاب مسكن تب نخواهد بود. معالجه سينماى عامه پسند ايران در دهه هشتاد نسخه هاى پيچيده ترى مى خواهند ساده انگارى است كه توليد هر اثر موفق را دليل موفقيت تازه اى بدانيد. به قول يك فيلمفارسى ساز معتبر بايد اين كاره بود وگرنه همگان بكنند آنچه مسيحا مى كرد.
-------------------------------
پى نوشت ها:
۱- فيلم، ماهنامه، ارديبهشت ۱۳۸۴. گفت وگوى هوشنگ گلمكانى با كيومرث پوراحمد ۲- ر.ج _ همان منبع ۳- ر.ج _ همان منبع ۴- ر.ج _ همان منبع