و لولا دفع الله الناس بعضهم ببعض لفسدت الارض ولكن الله ذوفضل علي العالمين (بقره 251)
1ـ در زيستشناسي «تعادل محيط زيست»، از طريق تعارض و تضاد دايم ميان موجودات زنده حفظ ميشود. ازدياد بيش از حد يك نوع جانور، با شكار اين جانور توسط نوع ديگري مهار ميگردد. حتي در عالم حشرات نيز اين قاعده زيستشناختي جاري است. سوسكهاي خانگي و جيرجيركها به طور متقابل جمعيت يكديگر را كنترل ميكنند. در كشاورزي از بين بردن يك نوع حشره نامطلوب براي محصول، تعادل محيط زيست را بر هم ميزند و موجب ازدياد جمعيت حشره ديگري ميگردد.
2ـ آيا در جامعه انساني هم قاعدهاي براي حفظ تعادل محيط زيست، به معناي مهار رفتارهاي شرورانه يك گروه، توسط گروه يا گروههاي ديگر، و نجات انسانها از ظلم و ستمي كه موجب از خودبيگانگي ميشود، وجود دارد؟
قرآن كريم در دو نوبت، آيات 251 سوره بقره و 40 سوره حج، اين قاعده جهانشمول را بيان نموده است. در آيه 251 سوره بقره آمده است: اگر نبود كه خداوند شر و بلاي يك گروه از مردم را توسط گروهي ديگر دفع نمايد، هر آينه زمين را فساد فراميگرفت، اما فضل خداوند شامل همه جهانيان ميباشد. آيه 40 سوره حج نيز با ذكر قاعده دفع شر گروهي از مردمان، توسط گروه ديگر شروع ميشود اما ميفرمايد در آن صورت معابد، مساجد، كليساها كه در آنها نام خدا برده ميشود، همه از بين ميرفتند. اين نكتهي اول بود. اما نكتهي دوم و مهم، اين كه به موجب اين دو آيه دفع ظلم و ستم يك گروه از انسانها لزوما توسط گروهي از «مومنين» صورت نميگيرد. بلكه هر گروهي از آدميان ممكن است چنين نقشي را ايفا نمايند.
در دوران جنگ سرد، اگر حضور فعال كشورهاي كمونيستي نبود، جهان سرمايهداري با يكهتازيهاي خود، فساد (از همه نوعاش) را فراگير ميساخت. متقابلاً ، اگر جهان سرمايهداري نبود كه در برابر توسعه سلطه كمونيزم بر جهان بايستد، آنان بر جهان مسلط ميشدند و در نتيجه عبادتگاههايي كه خدا در آنجا ناماش برده و پرستيده ميشد تعطيل و به موزهها تبديل ميگرديد.
در تاريخ نمونههاي فراواني از اين نوع تقابلها و رفع ظلمها وجود دارد. در شهريور 1320 نيروي نظامي متفقين وارد ايران شدند و رضا شاه، كه براي 20 سال با قدرت و جباريت بر ايران حكومت كرده بود و تمام راههاي اصلاح نظام و يا تغيير در آن را، بر روي مردم بسته بود، ايران را ترك كرد و مردم فرصتي براي نفس كشيدن پيدا كردند.
3ـ حكومت حزب بعث عراق و صدام حسين نمونه كامل يك دولت سركوبگر و ضد بشري بود. جنايتي نبود كه دولت بعثي به رهبري صدام حسين در حق مردم عراق و برخي از همسايگانش مرتكب نشده باشد. كشتار جمعي مردم بيگناه و بيدفاع يك رويه عادي و كمسابقه در دنيا، شده بود (شايد جنايات خمرهاي سرخ در كامبوج را بتوان نمونه ديگري دانست). در دنيا سابقه ندارد كه دولتي از سلاحهاي كشتار جمعي، نظير بمبهاي شيميايي عليه مردم كشور خود استفاده كرده باشد. صدام در حلبچه، عليه مردم كرد، كه گناهي جز مطالبه عدالت نداشتند، از اين نوع سلاحها استفاده كرد و زن و مرد، كودك و پير و جوان را يكسان درو كرد.
در جنوب عراق، كشتار جمعي شيعيان، به بهانههاي بسيار كوچك امري رايج شده بود. كشف گورهاي دستهجمعي، بعد از سقوط صدام، گواه بر ميزان درندگي حاكمان بعثي عراق ميباشد.
تنها مردم عراق نبودند كه در چنبرهي نظام جهنمي صدام اسير شده بودند. همسايگان عراق نيز مصون از سياستهاي شيطان صفتانه او نبودند. صدام دو جنگ بيحاصل با تلفات و خسارات بسيار را بر ايران و كويت، تحميل كرد.
فشار ظلم و ستم صدام بر مردمان بي دفاع عراق آن قدر بود كه هيچ راهي براي خروج از ظلم پيش روي آنان قرار نداشت. ميليونها انسان درمانده، تنها در خلوت دلهاي خود نجات را از خداوند طلب ميكردند. هيچ كشور عربي يا اسلامي كه بخواهد و بتواند صدام را ساقط كند، يا او را به تعديل روشها و رفتارهايش راضي بنمايد، وجود نداشت.
صدام، با نخوت و غرور و خودبزرگ بيني، حتي پيشنهاد پوتين رئيس جمهور روسيه و برخي از رهبران عرب را براي كنارهگيري و پيشگيري از حمله نظامي نپذيرفت. سلطه و سيطره شخص پرستي و كيش شخصيت در نظام بعثي عراق به آنجا رسيده بود كه اطرافيان صدام ـ به تعبير قرآني ـ ملاء صدام، حتي آنهايي كه با روشهاي سركوبگرانه او موافق نبودند، نميتوانستند در خلوت ذهن خود درباره اقدام عليه او فكر كنند. حتي مرگ هم به سراغ صدام نيامد. در انديشه ديني ما مسلمانان مرگ و زندگي دست خداوند است. چرا خداوند جان او را نگرفت تا مردم از شر او رهايي يابند؟ قطعا حكمتي در آن نهفته بود و آن حكمت، شايد ضرورت به نمايش درآمدن پايان عبرتانگيز يك ديكتاتور باشد. خداوند در قرآن كريم به حكومتهاي ظلم و ستم، سرنوشت حكومتهايي كه قدرت و امكانات آنان نيز خيلي بيشتر از برخي از آنان بوده است را يادآوري ميكند كه چگونه در لابلاي چرخدندههاي تاريخ نابود شدند و كمترين اثري جز ياد ظلمها و ستمهايشان باقي نمانده است. صدام بايد زنده ميماند شايد زورمداران، ستمگران از سرنوشت او عبرت گيرند و قدرت خود را مطلق و عمر آن را جاودانه نپندارند.
4ـ دخالت نظامي آمريكا و انگليس در عراق و اشغال نظامي اين كشور، بيترديد با موازين بينالمللي، آن هم در آغاز قرن بيست و يكم در تعارض است. اگر چه اين دخالت منجر به سقوط صدام، آزادي مردم عراق و در نهايت دستگيري و احتمالا محاكمه و مجازات وي شده است. آنچه در طي ماههاي گذشته در عراق اتفاق افتاده است، مصداق دو آيه شريفه قرآن كريم است كه به آنها اشاره شد.
اما دستگيري صدام، چه تاثيري در فرايند تحولات عراق خواهد داشت؟
1/4 ـ به نظر ميرسد اولين و يا شايد مهمترين تاثير آن كاهش يا توقف عمليات شورشگري در عراق باشد. بنا به دلايلي كه در گذشته بيان نمودهام (انفجار در نجف ـ شرق 15/6/1382)صدام حسين با درك عدم توانايي مقاومت در برابر تهاجم ارتش آمريكا و انگليس، جنگ شورشگري را برگزيد و براي آن برنامهريزي نمود. استمرار و افزايش تناوب عمليات شورشگري از يك طرف عرصه را بر نيروهاي خارجي، بخصوص آمريكاييان تنگ كرده است و از طرف ديگر با تسري اين عمليات به نيروگاهها و نهادها و مقامات حكومتي عراق، آينده عراق را، در صورت خروج نيروهاي نظامي آمريكايي و انگليسي در هالهاي از ابهام و نگراني فرو برده است. ادامه اين عمليات و ازدياد تعداد تلفات سربازان آمريكايي در عراق، آرام آرام صداي اعتراض مردم آمريكا را بلند كرده و موجب كاهش حمايت مردمي از بوش و ضرورت خروج نيروها از عراق شده بود. از طرف ديگر با آزاد بودن صدام و ادامه عمليات شورشگري برنامه انتقال آرام قدرت به شوراي حكومتي فعلي و يا حكومتي كه با آراي مستقيم مردم شكل بگيرد و نيروهاي نظامي عراق را تخليه كنند، مورد ترديد قرار گرفته بود. دستگيري صدام، كه ممكن است موجب كاهش يا توقف عمليات شورشگري گردد، ميتوان انتظار داشت انتقال قدرت به حكومت منتخب مردم عراق و تخليه عراق از نيروهاي نظامي با سرعت صورت بگيرد،
2/4ـ دستگيري و محاكمه صدام و اعضاي دولت او، تحولات كشورهاي در حال توسعه تاثير بسيار جدي برجاي ميگذارد و حاوي پيامهاي ويژهاي است براي همه آن زمامداراني كه رابطه خود با ملت را تنها براساس زورمداري و اعمال خشونت قرار دادهاند.
در دو دهه گذشته، جهان شاهد بازداشت و محاكمه جنايتكاران جنگي شناخته شدهاي بوده است. آنها كه در بوسني ـ هرزگوين دست به جنايت و كشتار مردم بيپناه زدند، بازداشت شدند و به پاي ميز محاكمه فراخوانده و محكوم شدند. حتي پينوشه، ديكتاتور سابق شيلي نيز از اين امر مصون نماند. و اگر به خاطر كهولت و بيمارياش نبود، امروز در پشت ميلههاي زندان در انتظار پايان غمانگيز سرنوشت خود ميبود. در جهاني كه دادگاهي در پاريس هنري كسينجر، وزير امور خارجه اسبق دولت آمريكا را به اتهام شركت در كودتاي شيلي و دخالت در امور داخلي كشورهاي آمريكاي لاتين و نقش او در كشتار مردم بيگناه به پاي ميز محاكمه فراخوانده است، فضاي جهاني براي ادامه حيات ديكتاتورها تنگتر و پر مخاطرهتر ميشود.
3/4ـ دستگيري صدام و بسياري از همكاران او، شرايط و زمينهها را براي محاكمه آنان در دادگاه جنايتكاران جنگي فراهم ساخته است. محاكمه صدام از زواياي مختلف حايز اهميت فراوان است. بدون دستگيري صدام، محاكمه همكاران او موثر نبود، آنها نيز، مانند همهي كساني كه با ستمگران تا آخرين لحظه همكاري ميكنند و سپس هنگامي كه در محكمه ملي ـ يا در دادگاه تاريخ، حضور پيدا ميكنند، سخن سر ميدهند و در توجيه مشاركت در ظلم و ستم، همه گناهان را به گردن «بت بزرگ و شخص اول» مياندازند.
اما صدام و همكارانش نميتوانند در يك دادگاه علني مسئوليت را به گردن ديگران بياندازند و لاجرم بايد پاسخگوي جنايات خود باشند و به كيفر اعمال خود برسند.
4/4ـ اظهارات مقامات آمريكايي و عراقي همه حاكي از آن است كه صدام به زودي محاكمه خواهد شد. اما اين كه محاكمه صدام علني باشد يا نه هنوز روشن نيست. شك و ترديدهايي وجود دارد. با روحيهاي كه صدام در طي ساعات اوليه بعد از دستگيرياش از خود نشان داده است، احتمال داده ميشود كه صدام دادگاه را، اگر علني باشد، به ميدان چالش عليه آمريكا تبديل نمايد و در دفاع از خود و سياستهايش و حمله به معيارهاي دوگانه آمريكا، از روابط نزديك ساليان درازش با آمريكا پرده بردارد. دولت آمريكا، و برخي از كشورهاي غربي، بخصوص بعد از انقلاب اسلامي ايران روابط بسيار نزديكي با دولت صدام داشتهاند. اين دولتها در طي جنگ تحميلي عراق عليه ايران از عراق حمايت كرده و انواع و اقسام سلاحهاي مخرب جنگي و اطلاعات نظامي در اختيار او قرار داداند. اكنون كه صدام دستگير شده است، آيا دادگاه خود، كه بيترديد ابعاد گسترده جهاني پيدا خواهد كرد، به منبري براي چالش سياستهاي آمريكا و كشورهاي غربي تبديل خواهد كرد؟ و اگر بخواهد چنين كند، آيا امكان و اجازه استفاده از چنين فرصتي را به او خواهند داد؟
5/4ـ دستگيري و محاكمه قريبالوقوع صدام بر رفتارهاي زمامداران خودسر و غيرمردمي جهان عرب و كشورهاي خاورميانه و همسايه عراق اثر گذار خواهد بود و موجب آن خواهد شد كه اين زمامداران چه بخواهند و چه نخواهند، به مطالبات برحق مردم كشورهايشان تن بدهند و دست از لجاجت و مردمستيزي بردارند؛ و آن چه را كه حق مردم است به آنان بدهند، و گرنه سرنوشتي هم چون صدام و چه بسا بدتر، در انتظار آنان خواهد بود.
سرگذشت و سرنوشت صدام داستان مكرر و عبرت انگيز همهي آن زمامداراني است كه جز زبان زور، هيچ زباني را نميفهمند؛ نميفهمند كه در بازي روزگار، دست بالاي دست بسيار است. اگر قرار باشد روابط ميان دولت ـ ملت تنها براساس زور و خشونت استوار باشد، خداوند كساني را كه زورمندتر از آنها باشند بر آنها مسلط خواهد ساخت.
خداوند به همه حكومتهاي زورگو مهلت ميدهد، اين مهلت يا موجب تشديد غرور و خودبزرگبيني آنها و افزايش گناهانشان و در پايان سقوط وحشتناك آنان ميگردد يا فرصتي خواهد بود براي بازنگري و بازگشت و اصلاح آنان.
محاكمه صدام و يارانش و آنچه در عراق ميگذرد، حاوي پيامي است براي همه كساني كه از موضع قدرت و به زبان زور، به رغم ميل و اراده مردم بر آنان حكومت ميكنند. پيام اين است: تا مهلت داريد و فرصت باقي است، برگرديد و خود را اصلاح كنيد.
advertisement@gooya.com |
|