دوشنبه 8 دي 1382

تراژدی بم مختص کشورهای عقب مانده و پيامد استبداد و فساد حاکمان است، علي کشتگر

زنده به گورشدن هزاران انسان از زلزله بيش از آن که بلائی طبيعی باشد پديده ای است منحصربه کشورهای عقب مانده که با درجه استبداد و فساد ساختار سياسی تناسب مستقيم دارد. ايران برای حفظ مردمش از اين بلای "آسمانی" همه چيز دارد مگر آن چيز اصلی که حاکميت ملی نام دارد

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

* آیا دست کم نمی شد به جای تربیت این همه سگهای زنجیری که برای قتل های زنجیره ای و دریدن گردن و زبان مردم بودجه کشور را می بلعند، سگهای جستجوگر که می توان به کمک آنها به یاری زیر آوار ماندگان شتافت و حالا باید منتظر ماند تا از سوئیس و آلمان به بم فرستاده شوند، تربیت کرد؟ اگر این زلزله در تهران رخ می داد چه پیامدهائی داشت؟ چند نفر بی خانمان می شدند، یک میلیون ؟ دو میلیون؟ ... در بم کشته ها به حدود 40 هزار نفر رسیده در تهران چقدر می شد؟ صد هزار؟ یک میلیون؟ بیشتر؟ نمی دانم

----------------

در جهان معاصر، نابودی شهرها و زنده به گور شدن هزاران انسان از بلایای طبیعی همچون زمین لرزه و سیل دیگر طبیعی نیست. بلکه فقط نشانه عقب ماندگی و بدبختی است.
در 50 سال گذشته کشته های ایران از زمین لرزه بیش از تلفات اعراب و اسرائیل در همه جنگهایی است که میان دو اردوی متخاصم درگرفته است.
در سه زمین لرزه بزرگ، فاجعه را از نزدیک زیسته ام. و هر بار پرسشم این بوده که آیا نمی شد از این همه مرگ و ویرانی اجتناب کرد؟ آیا بازهم فاجعه تکرار خواهد شد؟ و هربار تکرار شده است. با همان ابعاد. و هربار خودکامگان هزار وعده عوامفریبانه تحویل مردم داده اند، وعده هایی در حد نقش زدن برآب.
در زلزله لار ( که در آن هزاران خانه در شهرستان لار و توابع آن از جمله گراش و اوز بر سر مردم ویران شد) شانزده ساله بودم که به همراه پدر با کامیونی از آذوقه و پتو راهی شدم. و تا به امروز هرگز فراموش نکرده ام صدای مردمانی که بر ویرانه های شهر، ویرانه هایی که عزیزان زنده به گورشان را در دل می فشرد شیون می کردند و یا به امید برآمدن آوائی عزیزانشان را به نام صدا می کردند.
در زلزله بوئین زهرا دانشجو بودم، تابستان بود، به محض شنیدن خبر با گروهی از دانشجویان که تعطیلات را در خوابگاه دانشگاه مانده بودیم روانه شدیم و دو هفته ای را درمیان مردم زلزله زده بوئین زهرا ودانسفهان زیستم. شادروان تختی هم کمک هایش را که با چند کامیون به بوئین زهرا آورده بود برای توزیع به ما نمایندگان دانشجویان سپرد. در زلزله طبس نیز عضو یک تیم 8 نفره از پزشکان و مهندسانی بودم که داوطلبانه شش روز از فاجعه را با بازماندگان زمین لرزه زندگی کردم.
این بار در فاجعه بم، اما همچون زمین لرزه رودبار، فلاکت و فقر هم میهنان را مثل سایر مردم جهان بر روی صفحات تلویزیون ها مشاهده می کنم و در خیال به ویرانه های شهر بم سفر می کنم. صداهای خفه زنده به گورشدگان نگون بخت که در تقلای فرار از مرگ فریادرسی را به کمک می خوانند می شنوم، چهره پردرد و خسته آنهایی که تا بامداد برای نجات عزیزانشان از چنگال مرگ با چنگ و دندان خاک سرد و سنگین را زیرو رو می کنند و هر از چندی با فریادی بغض آلود که انگار درد همه قرون را در خود نهفته دارد فرزندان، همسران و خواهران زنده به گور شده خود را صدا می کنند، مجسم می کنم و بی اختیار می گریم. شاید هم خبر مرگ صمد، کودکی که در نخستین شب فاجعه تا صبح بر بالین مادروپدر از دست رفته اش تنها و ساکت نشست و از سرما مرد ( این خبر را از زبان راننده ای که با رادیو فردا گفتگو می کرد شنیدم) ابرسنگین بغض مرا به باران گریه بدل کرد.
صحنه هایی که در تلویزیون دیدم بهت انگیز بود. پدری که در لحظه مرگ زیرآوار فرزندان خردسالش را در آغوش می فشرد، تا از درد جان دادن آنها بکاهد،هزاران زخمی که در سرمای شبانه کویری بر آسفالت سرد رها شده بودند، ویرانه هایی که هزاران دل پرامید را به گروگان گرفته بودند. و این که در شب نخست یعنی درست همان لحظاتی که مردم بم کمک فوری نیاز داشتند و می شد زنده به گورشدگان را نجات داد هیچ کس از حکومتیان آنجا نبود. فقط خود مردم بم و شهرهای اطراف بودند که جانانه تقلا می کردند. همه اینها که دل سنگ را کباب می کرد اگر در میهنم هم اتفاق نیفتاده بود بازهم دیدگانم را اشک آلود می کرد آنچنان که دیدم بیگانگانی که برا ی بم اشک می ریختند.
در میان فاجعه که باشی گریه نمی کنی، انگار بزرگی فاجعه، ضرورت شتاب در امداد رسانی، بی خوابی، گرسنگی و خستگی دیگر جائی برای اشک ریختن باقی نمی گذارد. این بار اما از پاریس مثل کسی شده بودم که دست و پایش را بسته اند و بدبختی و فلاکت مردم کشورش را نشانش می دهند تا اشکش را درآورند.
دیدم دخترم " ایران" هم خیره به گزارش های تکان دهنده تلویزیون گونه هایش را پاک می کند. گفت: " بابا فکر نمی کردم ایران اینقدر بدبخت است. مگر بم همین شهری نیست که خرماهایش در فروشگاههای پاریس بعنوان بهترین خرمای جهان به فروش می رسد، چرا پس مردمانش همه در خانه های گلی زندگی می کردند؟ چرا اینقدر فقیراند. بابا ما هنوز خیلی فقیر وبی چاره ایم، دیگر هیج جا هیچ کس تو این جور خانه ها زندگی نمی کند بجز ایران و افغانستان."
حوصله جواب دادن نداشتم. و اصلا نمی دانستم چه بگویم فقط با صدایی که در گلویم شکست گفتم بابا جان ما فقیر نیستیم، بدبختیم.
چرا زمین لرزه هایی در این حد و حتی مهیب تر از این، از ژاپنی ها و آمریکائی ها چنین قربانی نمی گیرد؟ یک هفته پیش از فاجعه بم زمین لرزه ای به شدت 7 ریشتر یعنی بسیار مخرب تر از آنچه در بم اتفاق افتاد لوس آنجلس را لرزاند. اما فقط یکی دو ساختمان ترک برداشت و دو کشته و زخمی بر جای گذاشت که از نظر روزنامه های آنجا همین هم زیاد بود. و خانواده دو قربانی علیه شرکت های ساختمانی شکایت کرده و تقاضای غرامت نموده اند. حالا این را با ویرانی کامل مناطق مسکونی و زنده به گورشدن دهها هزارنفرازاهالی بم مقایسه کنید تا بهتر به ابعاد عقب ماندگی و فلاکتی که به آن گرفتاریم پی ببرید. راستی مردم بم از چه کسی و به کجا باید شکایت برند؟
اگر ژاپنی ها و آمریکائی ها آسمان خراش های ضد ضربه می سازند، چرا ما نباید بتوانیم خانه های کوچک یک طبقه ضد زلزله که خیلی هم آسان است بسازیم؟ فقط کافی است که این سرپناهها را به جای کاه گل با سیمان بسازند. چرا بیش از نیمی از مردم ما هنوز باید درسرپناههای خشت و گلی که با تکانی روی سر سرنشینانش خراب می شود زندگی کنند؟ آیا در کشوری که هراز گاهی گوشه ای از آن دچار زمین لرزه ای مهیب می شود، نمی شود و نباید تاکنون برای نجات مردم از سرپناههای خشت و گلی کاری صورت گرفته باشد؟ می گویند تغییر بافت کهنه شهرها و روستاهای مسکونی و ایجاد اماکن مسکونی امن به دهها میلیارد دلار سرمایه گذاری و پروژه های درازمدت 10 ساله نیاز دارد. این حرف درستی است، اما مگر ایران کشور فقیری است؟ و مگر دهها سال تا کنون به هدر نرفته است بدون آنکه در این زمینه کاری صورت گرفته باشد؟ در این دو دهه رژیم دینی چقدراز ثروت این ملت را برای جنگ، تسلیحات نظامی، سلاحهای کشتارجمعی، تبلیغات دینی که نتیجه عکس هم داده و یا دخالت درامور فلسطین، لبنان و غیره به هدر داده است؟ چقدر از ثروت های کشور را آقازاده ها و اربابان قدرت به جیب زده اند؟ ودر شهردوبی به آسمان خراش تبدیل کرده اند و یا در بانکهای خارجی برای روز مبادا خوابانده اند؟ آیا اگر در این 25 سال گذشته، کار مردم به مردم واگذار می شد و قدرتی فاسد بر کشور حاکم نبود، نمی شد با بخشی از ثروتی که در جنگ و غارت و فساد به باد رفته بافت و ساخت مسکونی کهنه و آسیب پذیر کشور را دگرگون کرد؟ گیریم که ما از ژاپن و آمریکا کمتریم! که نیستیم، آیا 25 سال پیش که جمهوری اسلامی روی کار آمد ما از مالزی و سنگاپور و کره جنوبی و یا از همین دبی که به برکت نابه سامانی ما به سامان شده و یک خانه خشت و گلی هم دیگر در آن یافت نمی شود عقب تر بودیم؟ کدام یک از این کشورها ثروت و امکانات ما را داشتند؟ کدام یک از این کشورها به اندازه ما که روی خط لعنتی زلزله هستیم به نوسازی مناطق مسکونی و ایجاد سرپناههای ضد زمین لرزه نیازمند بودند. چرا در این 25 سال که از عمر رژیم دینی آخوندها بر ایران می گذرد هیچ تحولی در این زمینه رخ نداده است؟ آیا دست کم نمی شد به جای تربیت این همه سگهای زنجیری که برای قتل های زنجیره ای و دریدن گردن و زبان مردم بودجه کشور را می بلعند، سگهای جستجوگر که می توان به کمک آنها به یاری زیر آوار ماندگان شتافت و حالا باید منتظر ماند تا از سوئیس و آلمان به بم فرستاده شوند، تربیت کرد؟ اگر این زلزله در تهران رخ می داد چه پیامدهائی داشت؟ چند نفر بی خانمان می شدند، یک میلیون ؟ دو میلیون؟ ... در بم کشته ها به حدود 40 هزار نفر رسیده در تهران چقدر می شد؟ صد هزار؟ یک میلیون؟ بیشتر؟ نمی دانم.
چه کسی باید دغدغه فجایعی همچون آن چه دیروز در رودبار، امروز در بم و فردا ممکن است در تهران و تبریز رخ دهد به سر داشته باشد؟ آنجا که حکومت نماینده واقعی ملت و دلسوز مردم و کشور است قاعدتا یکی از وظایف آن حفاظت از امنیت کشور و ایمنی ملت در برابر فجایع طبیعی است. اما در سرزمین های استبداد زده همه هم و غم حکومت حفظ نظام است از خطر نارضایتی و شورش ملت و امکانات هم در راستای همین دغدغه ها هزینه می شود. در ژاپن و آمریکا و یونان که همچون ایران روی خط زلزله قرار دارند صحبت از حفظ نظام مسخره است. چرا که حکومت ها و حکام انتخابی می آیند و می روند، و همه چیز حتی قانون اساسی و شکل نظام به رای آزاد مردم وابسته است. اما حکومت جمهوری اسلامی که یکبار به خاطر یک اشتباه تاریخی مردم آمده و حالا سردمدارانش می خواهند تا ابد حکومت را به دست خود و خویشاوندان خود نگهدارند دغدغه اصل حاکمان حفظ نظام است. در آنجا منافع ملت و کشور مقدم است و در این جا منافع ملت و کشور برای حفظ نظام قربانی می شود. پس این گونه نظام ها انرژی و امکانات کشور را نه درراه نجات مردم از بلایا و فجایع طبیعی که برای کشتن مخالفان، سرکوب منقدان، بستن روزنامه ها و تجهیز شبکه های سرکوب و ارعاب به کار می برند. ببینیم در این شش سال و نیمی که از دوم خرداد 76 تا فاجعه بم می گذرد هم و غم حاکمان چه بوده است؟ قلع و قمع مخالفان، حذف اصلاح طلبان از قدرت، فرمایشی کردن مجلس، کوتاه کردن دست کارشناسان و دلسوزان از امورکشورکارشکنی در سرمایه گذاری های ملی و بین المللی که ایران به شدت نیازمند آن است و گسترش اختیارات " رهبر" نظام که ترکیب و تجسم غریبی است از نادانی، بی لیاقتی و قدرت پرستی. مافیای حاکم در فاصله میان زلزله مهیب رودبار و فاجعه دردناک بم، به چیزی که هرگز نیندیشیده حفظ مردم از بلایا و فجایع طبیعی بوده است. و از این پس نیز به چیزی که هرگز نخواهد اندیشید زلزله های بعدی است. مرگ هزاران انسان از زلزله بیش از آن که امری طبیعی باشد پدیده ای است جهان سومی که با درجه استبداد و فساد ساختار سیاسی تناسب مستقیم دارد. ایران برای حفظ مردمش از این بلای " آسمانی" همه چیز دارد مگر آن چیز اصلی که حاکمیت ملی نام دارد. حتی برای کمک رسانی های ملی و جهانی به قربانیان فاجعه بم بازهم مانع اصلی، قدرت فاسد استبدادی است. مردم سخاوتمندانه خون می دهند، کمک ها ی مالی و جنسی بیدریغ ارائه می کنند، اما ته دل نگران اند. مطمئن نیستند که این کمک ها به دست آنان که مستحق کمک هستند می رسد یا خیر. دولت ها و نهادهای بین المللی نیز با همین تردید به مساله می نگرند. و همین تردیدها مانع کمک رسانی وسیع، بیدریغ و فوری است. ناتوانی ساختار استبدادی نیز خود ظرفیت پذیرش و توزیع کمک های مالی وجهانی را محدود می کند، چرا که بدون وجود ساختارهائی که پیشاپیش برای واکنش سریع و موثر در شرایط غیرعادی پدید آمده باشند، نمی شود به نیازهای دهها هزار انسانی زخمی و بی خانمان شده که در معرض سرما و گرسنگی و تشنگی هم هستند به موقع پاسخ گفت و همزمان هزاران انسان زنده به گور شده را هم زنده از زیر آوار بیرون کشید.
به هریک از مصیبت ها و بدبختی های جامعه که بنگریم به وضوح می بینیم که ریشه اصلی آن در استبداد و فساد قدرت حاکم است و تا زمانی که چنین است تراژدی رودبار و بم تکرار می شود و از آن گریزی نیست. خودکامگان البته در دفاع از خودکامگی مساله فساد و بیعدالتی و تراژدی هایی چون نابودی بم و مردم بم را نتیجه استبداد نمی دانند وهمچنان با عوامفریبی بی شرمانه ای می گویند مردم قبل از آن که به آزادی نیازمند باشند، نیازمند عدالت اسلامی و نیازمند نان و مسکن اند، اما در جهان کنونی بویژه در ایران کنونی نان و مسکن و بهداشت و ایمنی در برابر بلایای طبیعی بدون آن که نخست مردم بر سرنوشت خود حاکم شوند و راههای غارت و حیف و میل ثروتهای ملی را به بندند و روزنامه های آزاد را همچون چشم خود ناظر براعمال حاکمان انتخابی بنمایند، امری محال است. تراژدی بم بیش از آن که محصول خشم طبیعت باشد محصول استبداد و فساد حاکم است، این را فراموش نکنیم.
واما در پایان یادآور می شود که ایرانیانی که در خارج و داخل از ایران مایلند از راهی غیر از کانال های حکومتی به هم میهنان آسیب دیده بم کمک کنند می توانند کمک های مالی خود را به حساب 8080 خانم شیرین عبادی و یا به حساب کانون نویسندگان ایران شماره 23529238 بانک تجارت واریز کنند. کمک به بازماندگان زلزله از این راهها موثر و در خدمت همبستگی و همدلی ملی است را فراموش نکنند.
وقتی این یادداشت تمام شد، دوست دردمندی از کرمان خبر داد که ماموران حکومت درصددند هرچه زودتر عملیات نجات را متوقف کنند و بولدوزرها را برای صاف کردن بم بفرستند تا بیش از این رسوایی رژیم بر صفحات تلویزیون ها و مطبوعات عالم منعکس نشود.
دوشنبه 8 دی ماه 1382
علی کشتگر

دنبالک:
http://khabarnameh.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/2745

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'تراژدی بم مختص کشورهای عقب مانده و پيامد استبداد و فساد حاکمان است، علي کشتگر' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016