پنجشنبه 11 دي 1382

هيچ کسي از مردم عذر خواهي نميکند؟ اميد معماريان

... آيا اينکه سگ هاي ردياب فلان کشور از پرسنل فلان دستگاه کارامدتربوده اند، افتخاري نصيب کشور من خواهد کرد؟ اينکه در کشورهايي که زلزله صدها سال است تکاني به مردمشان نداده، آمادگي بيشتري براي مقابله با چنين حوادثي وجود دارد تا کشورمن که هر ده سال يکباربه صورت متوسط درآن زلزله به فاجعه اي انساني تبديل مي شود، ازمن وسرزمين من در چشمان جهانيان چه مي سازد؟ ولاف ها وگزاره هاي آسماني مدعيان را چگونه به ياوه هاي چوپاني تبديل مي کند؟

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

omemarian@hotmail.com


هيچ جاي دنيا اينچنين به سوگ هزاران نفر نمي نشينند که اينجا. هيچ جاي دنيا اينچنين رودر روي مردم ،بی شرمی آشکاردرچشم، چشم در چشم نمي دوزند تا با انها سخن بگويند که اينجا! قطاري در جايي به قطاري ديگر مي خورد ووزير راهش استعفا مي دهدو اينجا هزاران نفر مدفون مي شوند وکسي نمي گويد سهم هر کسي از اين جامعه ،ازاين حکومت و... چقدراست؟ چرا؟ چرا نمي شود سهم هر کس را اندازه گرفت؟هيچ کسي نيامد بگويد به کدامين گناه وکفاره کدام نکرده، وعقوبت کدام ؟ مگر کار يک حکومت چيست؟ مگر بويين زهرا وطبس ورودبار وقزوين کافي نبود؟ مگر کسي حدس نمي زند که هيچ جاي اين سرزمين امن نيست؟ چه کسي بايد به مردم بگويد ما معذرت مي خواهيم؟ .... جان در امان نيست! چون جان دادن سنت است. آنها که به از دست دادن واز بين بردن وزير آوار ماندن خو کرده اند، از اوار تحريم اقتصادي تا آوارجنگ ، از اوار مسائل اجتماعي مانند فحشا گرفته که روي سرجامعه مان خراب شده تا اوار اعتياد جوانان اين مرزوبوم، هيچگاه متو.جه نمي شوند که پشت همه گريه ها واشک هايي که مردم درهمه ان هاي زندگي شان واين اين روز هابه خصوص ريخته اند، پشت آه هاي پياپي بازماندگان از دست رفته وکساني که سخت بتوانند علم زندگي دوباره اي را علم کنند، همواره منتظر پاسخي بوده اند که چرا؟ اين پاسخگويي وعذرخواهي هاي صادقانه مي ماند پشت تصاويردلخراشي که هرآ ن از تلويزيون پخش مي شودونفس ما را اينجا برده است که هر روز دوستانمان ازروزنامه نگاران وانجمن هاي مردمي تامردم عادي کوچه وخيابان مي روند وبا کاسه خون درچشم ودردل برمي گردنند ودم به دم مي گریندو خاطره اي تعريف ميکنند که فلاني کجا بودي که درست همين کنارم دستي اززير خاک پايم را گرفت وتکاني توجهم را به خود جلب کرد. هر چند گفته بودند تا 100 ساعت پس از آن ديگر موجود زير اوار زنده نخواهد بود؟ ومن اشک در چشمانم حلقه زده بود... چه بايد مي گفتم؟ از دخترکاني که مي ترسيدند حتي به دستاني که به سوي انها دراز شده است نگاه کنند که سرنوشت فروش دختران سرزمينشان را در چنين ايامي با اندوهي تلخ به ياد مي اورند وداستان ها درباره ان شنيده اند؟ چه کسي بود که در ساعات نخستين آن فروريزش بزرگ ، باشد وحضور وبودنش را حس کنند؟ درکشوري که به عزا نشستن سنت است واشک هاي مردم مي شود برکت سفره و محملي بر ناکامي ها وناتواني هاي کساني که دست هايشان فرو رفته است وقامت هايشان هر روز کوتاهتر مي شود، ارزش جان هر يک از شهروندان بم چقدر بود که نمي شد پرداخت؟ سرنوشت همه کساني که درآينده ممکن است در اين غفلت جان بسپارند ويا زندگي شان تباه شودچقدرخواهد بود؟ وکجا ديده مي شوند؟
ديشب همه شب تصوير آن اهل بم که با يک دست خاک بر سرش مي ريخت وبا دستي ديگر بچه اش را در بغل مي فشرد رهايم نمي کرد. اين پنج روز، نگاه دخترک 5 ساله اي که پدر ومادرش وبرادرش زير آوار مانده بودند تمام مدت با من بوده است . مجروحاني که نه زير اوار که از سرماي شب جان سپرده اندو انها که تا ساعت ها زندگي در رگ هايشان بوده وآرام آرام اميدشان را زير خاک از دست داده بودندو دعا ميکردند که کاش با همان ضربه اول مرده بوند واينچنين احساس اندوه بار زنده به گوري را تجربه نمي کردند. انها که اگر امکاناتي بود واگر هماهنگي وتخصصي مي بودوهرکس می دانست باید کجا باشد وجایش کجاست و.... اگر هزار چيز سر جايش مي بود، مي بايستي امروز مي بودند ودر کوچه هاي بم با بوي پرتغال وبهارنارنجها قدم مي زدنند ودخترکانشان و پسرکانشان را نوازش مي کردندو مزه پدري ومزه مادري را هر روزمي چشيدند؟ چرا آنها امروز از چشيدن اين مزه شيرين ناکامانه باز ميمانند؟ اين مردم ؟ مردم سرزمين من؟ سرزميني که دوستش مي دارم ؟ وهرجاني که از ان ميرود اشک در چشمانم مي اورد؟ واز خود مي پرسم چرا اين چنين جان را بي مقدارشمرده اند در اين سرزمين؟ سرزمين من!

در سرزميني که جان ارزش ندارد وآدم بايد دائما فدا شود، روزي اگر مردن وفدا شدن براي انقلاب پشت به يک آرمان داشت ،هزار جور ميشد به هزارسوي ديگرچرخاند وافتخارش را به رخ جهانيان کشيد، اگر روزي جنگ وفدا شدن ومردن در درهاله اي از اسطوره گم مي شد وهر سرزنشي را منکوب ودر سينه مدفون ميکرد، اين زمان مرگ عزيزانش را چگونه بهانه اي بياورد؟ چه افتخاري بر دوش چه کسي؟ از اين ميراث شوم کدامين بازمانده اي نصيب مي برد؟
صحنه هاي دلخراش حضور مسئولين بي مسئوليت بربالاي آوارهاي وقيح شهر بم، دمادم اين ظن را در من قوي کرده بود که در اين چند روزبا اين حجم از مرگ ونيستي آيا يکي از منبر بي کفايتي فرو خواهد امد وخواهد گفت اي مردم ما از شما معذرت مي خواهيم؟ که جان هايتان را بي بها مي شمريم، که ناتوانيم از حفاظت شما، انگاه که بايد بتوانيم حفاظتتان کنيم؟....
هرقدر که اين تلويزيون ورسانه ها از افزايش حجم کمک ها سخن مي گويند، دل من بيشتر مي ريزد و از خودم مي پرسم صرف نظر از انسانيتي که پشت همه اين کمک هاست، جاي سرزمين من در ميان ديگر سرزمين ها کجاست ومرا در جهان با چه نامي خواهند خواند؟ وخارج از اين سرزمين مرا با چه نامي صدا خواهند زد؟ در مملکتي که نمي توان سقف ها را بر سر نگه داشت ديگر چه جاي لاف مردم زدن؟ .... آيا اينکه سگ هاي ردياب فلان کشور از پرسنل فلان دستگاه کارامدتربوده اند، افتخاري نصيب کشور من خواهد کرد؟ اينکه در کشورهايي که زلزله صدها سال است تکاني به مردمشان نداده، آمادگي بيشتري براي مقابله با چنين حوادثي وجود دارد تا کشورمن که هر ده سال به صورت متوسط درآن زلزله به فاجعه اي انساني تبديل مي شود، ازمن وسرزمين من در چشمان جهانيان چه مي سازد؟ ولاف ها وگزاره هاي آسماني مدعيان را چگونه به ياوه هاي چوپاني تبديل مي کند؟ کاش خاتمي مردي که هنوز دوستش ميدارم بسيار، به مردم مي گفت: اي مردم از اينکه شما ديده نشده ايد(به هرترتیب)وتنها با مرگتان شما را مي بينيم وقابل ديدن مي شويد، از شما عذر خواهي ميکنم. عذرخواهي ميکنم که براي حفظ جانتان که بايد مهمترين بخش از برنامه هاي کشور را به خود اختصاص دهد هيچگاه برنامه اي نداشته ايم وحتي بازگردد وبابت خيلي چيزهاي ديگر که مردم هنوزبراي شنيدنش بي تابي ميکنند، عذرخواهي کند. اين کمترين انتظاري است که دارندخيلي ها . اين تسليت گفتنشان وتعجيلي که براي کمک رساني مي کنند از ساده لوحيشان خبر ميدهدو اينکه هنوز با آنکه به هر نحوي داخل اين بازي شده اند راز ورمزش را نمي دانند.....
فقط مردان بزرگ مي توانند از مردمشان عذرخواهي کنند. فقط انسان هاي شريف مي توانند مسئوليت بي توجهي هايشان را ببينند. کشورم، اين سرزميني که دوستش دارم بسيار، تنها است. رهاشده است. هرحادثه مي تواند از پاي دربياردش. نيازمند کمک است. اگر پروازهاي متعدد خارجي ننشيند بر زمين، اگر مردم هر چه در خانه دارندو در جيب را جمع نکنند ونبرندو صدها اگر ديگر آنگاه ممکن بود وضع خيلي بدتر از اين شود. کاش خاتمي که آنها که بر کرسي ها مي نشينند اساسا چه تصويري از حکومت داري دارند که مردم دائما قرباني مي شوند؟ مي گويند هر کاري «داري» مي خواهد. مثلا خانه«داري» مي خواهد، کتاب«داري » مي خواهد، باغ «داري » مي خواهد و.... حکومت هم«داري» مي خواهد ونمي شود نداشت و بود. نمي شود. حتي اگر تا کنون شده باشد.
اینجا همه چیز با بهت گره خورده است. همه چیز در اندوهی که دیگر خیلی ها آن را به خشم طبیعت هم ربط نمی دهند پیوندی عمیق می یابد.... به ناتوانی اما، چرا!

دنبالک:
http://khabarnameh.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/2834

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'هيچ کسي از مردم عذر خواهي نميکند؟ اميد معماريان' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016