چهارشنبه 20 اسفند 1382

دختران دانشجو ، ضعيفه هاي تحصيل كرده، قسمت اول، فرزاد كرامتي

در سال جاري موضوعي مربوط به زنان توجه روزنامه ها و خبرهاي صدا و سيما را به خود جلب كرد . به نظر مي رسيد كه رسانه ها و مسئولين بعد از مدتها زنان را جزو آدمها به حساب ‌آوردند . ولي در واقع اينگونه نبود .

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

آنها از اينكه تعداد ورودي دختران به دانشگاه از پسران بيشتر شده اظهار نگراني كردند . در سال تحصيلي 82-81 ، 60 درصد ورودي مربوط به دختران و 40 درصد مربوط به پسران بود . در سال جاري 83-82 ، 66 درصد را دختران و 24 درصد را پسران تشكيل ميدهند . گرچه اين مساله بيشتر نگراني حكومت و وزارت علوم را در بر داشته ، اما آنها چند سالي است كه با استناد به اينگونه آمار و ارقام ، بادي به قب قب مي گيرند و از رشد فمينيسم در ايران صحبت مي كنند . آنها مدعي اند كه وضعيت زنان در ايران نسبت به دهه هاي گذشته خيلي بهتر شده و اين از بركت و صدقه سر و لطف و منتي است كه نظام جمهوري اسلامي به زنان داشته . آنها مدعي اند كه ما شب و روز داريم براي زنان فعاليت مي كنيم و وضعيت زنان ايران حتي از كشورهاي اروپايي نيز بهتر است . آنها تنها با استناد به همين آمار دختران دانشجو به سفسطه گري و غوغا و جنجال در رسانه هاي داخلي و به خصوص رسانه هاي خارجي مي پردازند و مدعي اند كه زنان در ايران همانند كشورهاي اروپايي با مردان برابرند و حتي حقوق بيشتري از زنان اروپايي دارند .

اكنون با يك بررسي اجمالي واقعيت هاي موجود و ادعاهاي مسئولين اعم از محافظه كار و اصلاح طلب را مورد تجزيه و تحليل قرار مي دهيم .

1-رشد جمعيت :

پس از انقلاب اسلامي و در سال 1358 مراجع تقليد و روحانيت مردم را تشويق به داشتن فرزند به تعداد زياد ‌‌‌‌‌‌‏‌، كردند . به قول خودشان انها قصد داشتند كه نسل انقلاب را تبديل به سربازان گمنام امام زمان كنند !!! . براي اين منظور به خانواده ها وعده و وعيد مي دادند كه اگر فرزند بيشتري داشته باشند ‌، به خصوص فرزند پسر ، از مزاياي مالي دولت برخوردار مي شوند . گرچه به اكثر اين وعده ها نيز عمل نشد ، ولي از سال 1358 تا سال 1366 با وجود جنگ بين ايران و عراق جمعيت ايران نزديك به دو برابر شد . گرچه براي ارتش سربازان گمنام امام زمان !!! به پسر احتياج بود نه دختر !!! ‌، مرد سالاري هم كه جزو فرهنگ غني ايراني !!! و هويت ملي ما !!! از 2500 سال پيش بوده است و هميشه خانواده ها از داشتن فرزند پسر به وجد مي آمدند و احساس غرور مي كردند و از داشتن فرزند دختر نيز سرافكنده مي شدند . البته باورش سخت است كه هنوز در سال 2003 در خيلي از خانواده هاي ساكن شهرهاي بزرگ نيز چنين است و داشتن فرزند پسر افتخار است و داشتن فرزند دخترمايه ي سرافكندگي .

اما در طول اين سالها ( 66-58 ) كه نقطه پيك رشد جمعيتي در ايران بود ، تعداد دختران متولد شده از پسران بيشتر بود . اكنون حدود 60 درصد كل جمعيت ايران را زنان تشكيل مي دهند . آمار جمعيت شناسي در ايران براي سال 1394 نيز تعداد دختران بين سنين 30-15 سال را چهار برابر تعداد پسران پيش بيني مي كنند .

بنابراين يكي از فاكتورهاي مهم براي بيشتر شدن تعداد دختران در مدارس و نيز در مراكز آموزش عالي در دانشگاهها ، افزايش جمعيت دختران در اين سالها است .

2-قانون خدمت سربازي :

طبق قانون جمهوري اسلامي پسران در سن 18 سالگي در صورت عدم اشتغال به تحصيل و يا بيماري خاص موظف اند به دو سال خدمت سربازي بروند . اكنون در بيشتر كشورهاي اروپايي مانند فرانسه و آلمان و سوئد و فنلاند و هلند و … قانون خدمت سربازي لغو شده و به جاي آن خدمت داوطلبانه دو ساله همراه كارآموزي با دريافت حقوق در نيروهاي پاسدار صلح جايگزين آن شده است . در اروپا و آمريكاي شمالي و برخي كشورهاي مدرن آسيايي همچون روسيه و چين خدمت داوطلبانه و يا عضويت در ارتش براي زنان و مردان يكسان است . اكنون در ارتش اين كشورها زنان بسياري مشغول به كارند كه بسياري از آنان تا درجه سرتيپي نيز رسيده اند .

اما در ايران فعاليت در نيروهاي مسلح براي زنان به دليل قوانين مرد سالار ممنوع است . اين مسئله در زمان شاه سابق نيز تقريباً به همين شكل بوده و زنان در ايران در گذشته نيز از عضويت در رده هاي بالاي ارتش محروم بوده اند . البته پس از سالها نيروي انتظامي به جذب پليس زن اقدام كرده است كه بيشتر يك حالت فرماليته و حاشيه اي را در نيروي انتظامي دارد . زيرا اكثر فعاليتهاي نيروي انتظامي به عهده مردان است و زنان پليس نقش مشورتي و يا مثلاً بازداشت دختران فراري را دارند .

اما تاثير قانون سربازي بر ورودي دانشگاهها به اين مسئله بر مي گردد كه معمولاً سال اول شركت كنندگان در كنكور قبول نمي شوند . پسران پس از مردودي در كنكور بايد به خدمت سربازي بروند و دختران اين مشكل را ندارند . شايد تنها امتياز و مزيتي كه براي زنان وجود دارد نبودن قانون سربازي براي آنهاست .

در ايران سربازي جهنمي است كه همه پسران سعي مي كنند در صورت امكان با معافيتهاي پزشكي و يا كفالت يا وارد آن نشوند و يا با معافيتهاي تحصيلي ‌آن را به تاخير بيندازند . خود اين مسئله هيجان و اضطراب مضاعفي را براي پسران ايجاد مي كند . آنها درست پس از فارغ التحصيلي از دبيرستان و پايان دوران نوجواني و هنگامي كه يك تغيير و تحول عظيم را در ورود به دنياي جواني تجربه مي كنند با پديده ناخوشايند سربازي مواجه مي شوند كه بايد با قبول شدن در كنكور از آن دوري كنند . اين مسئله فشار رواني را بر روي پسران براي قبولي بيشتر مي كند و باعث مردودي بيشتر آنها در كنكور براي بار اول مي شود .

اما از آنجايي كه دختران با اين مشكل روبرو نيستند امكان قبولي ‌آنها و ورود به دانشگاه برايشان بيشتر مي شود .

3- محدوديت هاي اجتماعي :

شايد اين عنوان در ابتدا گمراه كننده به نظر برسد . اين سئوال پيش مي آيد كه چگونه مي شود محدوديت هاي اجتماعي باعث ورود دختران به اجتماع از طريق دانشگاه شود ؟ اما با كمي دقت به اين نتيجه خواهيم رسيد .

محدوديت هاي اجتماعي ناشي از نگرش ناموسي به زن و ارزشهاي سنتي و قبيله اي حاكم بر خانواده در ايران است . البته اين نگرش ناشي از سلطه فرهنگ مرد سالار و ارتجاعي اي است كه از زمان ديكتاتوري كوروش صغير تا به كنون وجود داشته است . محدوديت هاي اجتماعي براي دختران كليه آزاديهايي را كه يك پسر مي تواند داشته باشد از او مي گيرد . دختران معمولاً كمتر از خانه اجازه بيرون رفتن دارند اگر هم بخواهند از خانه بيرون بروند بايد درست مانند يك جنايتكار كه به دست پليس افتاده به خانواده خود بازجويي پس بدهند . گرچه پسران نيز بر اساس همين فرهنگ قبيله اي تحت سلطه خانواده قرار دارند و كاملاً هم استقلال و فرديت ندارند و آنها نيز بايد به خانواده خود بازجويي پس بدهند . ولي مسلماً از دختران آزادي بيشتري دارند . معمولاً پسران وقت بيشتري را بيرون از خانه و با دوستانشان و در محيط هاي مختلف مي گذرانند . سينما ، پارك ، ساندويچ فروشي ، بازار ، خيابان گردي ، كلاسهاي آموزشي فوق العاده ، رفت و آمد به خانه آشنايان و دوستان و … از مواردي است كه پسران به ‌آن دسترسي دارند اما اكثر دختران در اكثر اوقات از ‌آنها بي بهره اند .

كمتر موردي پيش مي ‌آيد كه دختران پس از ساعتها و يا روزها بازجويي پس دادن به خانواده اجازه بيابند كه تنها و يا احتمالاً با دوست هم جنسشان از خانه بيرون بروند . و بيرون از خانه نيز هميشه بايد نگران اين باشند كه دست از پا خطا نكنند و آشنايي در بيرون از خانه آنها را مثلاُ با پسري و يا در پاركي ببيند . از اين رو دختران مجبورند بيشتر وقت خود را در خانه بگذرانند . چون تفريحات و روابط اجتماعي جزو آزادي هاي پسران است . بنابراين تنها تفريح و سرگرمي پسران درس خواندن است . آنها به غير از كارهاي پيش پا افتاده و عادي روزمره كه مانند يك خدمتكار در خدمت به مردان خانواده هستند و بايد ظرف بشويند و غذا بپزند و … تنها مي توانند با درس خواند سر خود را گرم كنند . اگر هم كمي امكانات مالي بيشتري داشته باشند مي توانند در كلاسهاي زبان ، خياطي ، طراحي و نقاشي ، موسيقي ، كامپيوتر و … شركت كنند .

از طرفي پسران به علل گوناگون دچار افت تحصيلي شدند و وقت خود را كمتر به تحقيق و مطالعه مي گذرانند . بحران بيكاري و نبود تصويري از يك آينده روشن يكي از علل افت تحصيلي پسران است . اين مسئله بارها در تحقيقات جامعه شناسي و با استفاده از نظر سنجي و آمار به اثبات رسيده است . بيشتر پسراني كه مورد مصاحبه اين آمارگيران قرار گرفته اند اعم از دبيرستاني و يا دانشگاهي ، هيچ اطميناني نسبت به ‌آينده خود و كسب شغل و ازدواج نداشته اند . اين مسئله خود منجر مي شود كه تعداد زيادي از پسرها يا به مرحله ديپلم نرسند و يا پشت كنكور بمانند . علت ديگر خوي جاه طلبي و آرمانگرايي پسران است . مسلماً در فرهنگ سنتي و قبيله اي ايران فرد و فرديت جايگاهي ندارد و پسران هم كاملاً از خيلي محدوديت هاي ارتجاعي و قبيله اي خانواده رها نيستند . ولي به دليل اينكه از محدوديت كمتري نسبت به دختران رنج مي برند و بيشتر از دختران مي توانند استقلال داشته باشند و براي خود تصميم بگيرند ، از اين رو خوي جاه طلبي و جسارت بيشتري در ‌آنها وجود دارد . براي اكثر پسران ، فارغ التحصيلي از يك مركز آموزش عالي و پيدا كردن يك شغل نسبتاً مناسب و ازدواج با يك دختر از طبقه متوسط به بالاي جامعه ، يك آرمان متوسط است . آرمانهاي سطح بالاي آنها خيلي بيش از اين موارد است . آنها دوست دارند به پول كلان به قدرت برسند . آنها به دنبال كارهاي بزرگ هستند . از اين رو وقتي مشاهده مي كنند كه با تحصيلات دانشگاهي حتي شايد نتوانند به همان آرمانهاي متوسطشان برسند ، افسرده و دلسرد مي شوند . ‌آنها مشاهده مي كنند كه پس از فارغ التحصيلي يا احتمالاً بيكار مي مانند و يا كاري پايين تر از سطح تحصيلات خود پيدا مي كنند . تشكيل يك زندگي مشترك با دختري در طبقه متوسط به بالا نيز براي آنان ميسر نخواهد شد . حتي داشتن امكانات اوليه نيز مانند اجاره يك خانه آپارتماني در شهرهاي بزرگ و متوسط ، بسيار مشكل خواهد بود . از اين رو ‌آنها از اوج جاه طلبي و بلند پروازي كه موتور محرك خوبي براي كسب موفقيت هاي بزرگ است ، به پايين ترين درجه از نا اميدي نزول مي كنند . به همين دلايل ‌‌‌آنها دچار افت تحصيلي در دوران دبيرستان مي شوند . سيستم ‌آموزشي سنتي هم كه بر مبناي فقط زياد كردن محفوظات است ، هيچ كمكي براي ترغيب آنها براي آموزش و يادگيري نمي كند . محيط خشك و بي روح آموزشي ، امكان كسب تجربه هاي گوناگون و هيجان انگيزي كه كنجكاوي و بلندپروازي پسران را ارضا كند ندارد و پسران به سمت كسب اين تجربه ها با به اصطلاح رفيق بازي و پارك و … مي روند .

اما دختران به علت اينكه در ساختار قبيله اي خانواده همشه نقش يك انسان درجه دو را دارند و هميشه مانند يك برده بزرگ مي شوند و خانواده و حتي افراد فاميل و آشنايان براي ‌آنها تصميم مي گيرند ، فاقد اين روح جاه طلبي هستند . البته باز هم تكرار بايد كرد كه اين مسئله شامل اكثر دختران در ايران است و اقليتها و استثناها ملاك و قاعده كلي ما را تشكيل نمي دهند . دختران به دليل همان عدم تفريح و امكان كسب تجربه اجتماعي در بيرون از خانه ‌، تفريحشان درس خواندن است و از آنجا كه نظام سنتي ‌آموزش در ايران بر اساس زياد كردن محفوظات است ، دختران براي ورود به دانشگاه موفق تر از پسران عمل مي كنند . دليل ديگر اين است كه دختران ورود به دانشگاه را نوعي رهايي از سلطه و امر و نهي هاي خانواده مي بينند . آنها فكر مي كنند كه با ورود به دانشگاه مي توانند از قفس خانواده رها شوند و استقلال و آزادي هايي كه پسرها قبل از ورود به دانشگاه دارند را كسب كنند . از اين رو براي ورود به دانشگاه مسلماً انگيزه قوي و تلاش بيشتري نسبت به پسران دارند . از طرفي ديگر تمام ‌آمال و ‌آرمان و ‌آرزوهاي ‌آنها در اين خلاصه مي شود كه بتوانند بعد از فارغ التحصيلي از دانشگاه يك ارباب خوب براي خود پيدا كنند . ارباب در اينجا به معني همان شوهر است . بنابراين علت ديگر ورود دختران به دانشگاه براي كسب پرستيژ و به قول معروف خودنمايي و نشان دادن اينكه آنها با كلاس هستند مي باشد . در واقع از طريق كسب مدارك دانشگاهي احتمال ازدواج با پسري از طبقه بالاي اجتماع و يا طبقات متوسط به بالا كه داراي پول و امكانات كافي براي زندگي هستند براي آنها بيشتر مي شود . البته دختران در ايران آنقدر ‌آرمانها و ‌آرزوهاي كوچكي دارند كه با وجود اينكه تمام ‌آرمان ‌آنها ازدواج با يك پسر از طبقات متوسط و تحصيل كرده است ، به ازدواج با يك پسر كه حداقل توانايي پرداخت اجاره يك خانه در شهر را داشته باشد راضي اند . البته اين مساله ناشي از واقع بيني دختران نيست بلكه ناشي از بردگي آنها در نظام مرد سالار ايران است . ‌آنها كسب هويت و شخصيت براي خود را در زندگي مشترك با يك مرد ميبينند . در واقع آنها بيش از اين نمي توانند فكر كنند . چون هميشه از بچگي به طرق مستقيم و غير مستقيم تحقير شده و سركوب شده اند . كساني كه مانند برده كه از خود هيچ اراده و اختياري ندارند و ديگران براي او تصميم مي گيرند ، بزرگ شده اند و اراده و شخصيت ‌آنها زير سلطه نظام قبيله اي له شده ، نمي توانند جاه طلب و با اراده باشند . آروزها و ‌آرمانها و هدفهاي ‌آنها نيز حقيرانه مي شود . دختران مي دانند كه اگر نتوانند وارد دانشگاه شوند و اگر از زيبايي منحصر به فرد و خيره كننده و همچنين از ثروت پذري برخوردار نباشند ، هيچ شانسي براي ازدواج با يك پسر از خانواده متوسط به بالا را ندارند . از اين رو با كسب مدارك تحصيلي از دانشگاه و كسب پرستيژ بالا ، خود را مانند يك كالا داراي ارزش افزوده شده براي ازدواج عرضه مي كنند .

4-اقتصاد :

با رشد تورم و پايين آمدن ارزش پول و پايين بودن درآمد سرانه و قدرت خريد و عدم توزيع عادلانه ثروت بين مردم و رشد جمعيت ، عامل اقتصاد در رشد تعداد دختران در دانشگاهها تاثير مستقيم گذاشته است . امروزه در نيمي از خانواده ها در ايران دختران و زنان در پرداخت هزينه هاي زندگي دخيلند . در برخي خانواده ها پدر و مادر هر دو كار مي كنند و در بعضي خانواده هاي طبقات محروم حتي بچه ها اعم از پسر و دختر نيز براي گرداندن چرخ زندگي و كسب در‌آمد براي حداقل هاي زندگي مجبور به كار هستند .

از اين رو براي پيدا كردن كارهاي مناسب تر از خدمتكاري يا قاليبافي يا خياطي و از اين قبيل كارها ، دختران به دانشگاهها هجوم مي ‌آورند . ‌آنها مجبورند براي كسب درآمد و كمك به خانواده و يا كمك به همسر ‌آينده خود كار كننذ . از اين رو نياز به مدارك تحصيلي دارند . گرچه تفكر سنتي بر اغلب مردان و حتي پسران نسل سومي كنوني نيز حاكم است و شايد بيشتر ‌آنها ترجيح بدهند با يك كدبانوي خانه دار ازدواج كنند تا يك دختر شاغل . ولي از طرفي براي پرستيژ و با كلاسي سراغ دختران تحصيل كرده مي روند . از طرف ديگر تورم و فشار هزينه هاي زندگي مردان را مجبور كرده كه به سمت انتخاب دختراني بروند كه صاحب شغل و درآمدي باشند . البته ‌پسران با بي ميلي كامل به اين كار تن مي دهند . به محضي كه اين پسران كمي شانس بياورند و در‌آمدشان و يا كمكهاي خانواده در حدي باشد كه نيازهاي اوليه ‌آنها را تامين كند ، همسران خود را از كار كردن محروم مي كنند .

از طرف ديگر دختران با توجه به بالا رفتن ‌آمار طلاق به فكر اين هستند كه در صورتي كه از همسرشان جدا شدند ، بتوانند هزينه هاي زندگي خود را بدهند . زيرا برگشتن نزد خانواده و پدر و مادر نيز بسيار مشكل است . و از اين جهت كه بحران بيكاري وجود دارد و حتي معمولي ترين شغلها نيز بدون مدرك تحصيلي دانشگاهي امكان پذير نيست دختران به دانشگاه روي مياوردند . گرچه هنوز خانواده هاي زيادي هم در روستا و هم در شهر وجود دارند كه تمايلي به دادن اجازه تحصيل به دخترانشان ‌‌، به ويژه در سطح دانشگاه كه دختر و پسر مختلط هستند را ندارند . اما از ‌آنجا كه مشكلات اقتصادي در حدي به مردم فشار ‌آورده كه اكنون ناچاراً مزايايي براي تحصيل دانشگاهي دختراننشان ميبينند . خانواده ها با خود مي انديشند كه اگر دخترانشان تحصيلات دانشگاهي داشته باشند ، مي توانند دختر خود را همچون يك كالاي گرانتر به خانواده هايي كه از سطح مالي بالايي برخوردارند ، بدهند . عده اي ديگر از خانواده ها هم به اين فكرند با فرستادن دخترشان به دانشگاه ، پس از فارغ التحصيلي دخترشان مي تواند در جايي هرچند سطح پايين مشغول به كار شود . و انها ديگر مجبور نخواهند بود هزينه زندگي دخترشان را نيز بدهند . شايد هم با اين كار بتوانند بخشي از هزينه زندگيشان را از دخترشان بگيرند .

تمامي اين موارد اقتصادي باعث شده كه روز بروز بر تعداد خانواده هايي كه به دخترانشان اجازه تحصيلات و به خصوص تحصيلات عاليه مي دهند اضافه شود . بحران اقتصادي در ايران باعث شده كه خانواده ها هر چه بيشتر شرايط تحصيل دخترانشان را فراهم كنند .

5- دولت :

شايد تنها موردي كه براي افزايش و هجوم دختران به دانشگاهها مي توان مدعي شد كه نه تنها نقشي فراهم كننده را نداشته ‌، بلكه اكنون نيز سدي در برابر ‌‌آن شده ، دولت است . در تمامي طول ساليان گذشته ‌آن مدارسي كه از كمترين امكانات برخوردار بوده ، مدارس دخترانه است . به استثنا شهرهاي بزرگ و كلان شهرها معمولاً بيشتر نقاط علاوه بر كمبود مدارس به طور كلي با كمبود مدرسه براي دختران مواجه بوده است . بيشتر مدارسي هم كه تاكنون هم در كلان شهرها و هم در شهرستانها ساخته شده ، مدارس پسرانه است .

از طرف ديگر اكنون با وجود تمام محروميتها و محدوديت ها و تبعيضاتي كه دختران تحمل كردند ، تعداد آنها از پسران در دانشگاهها بيشتر شده ‌، دولت به فكر افتاده كه براي پذيرش دانشجوي دختر محدوديت ايجاد كند .

به عبارتي اين پديده شوم !!! براي ساختار سنتي و قبيله اي ايران ، يعني افزايش دختران تحصيل كرده دانشگاهي كه تنها جو شرايط اقتصادي و اجتماعي باعث ‌آن شده ، اكنون به يك تهديد براي دولت بدل شده . بنابراين در اين بين دولت تا به كنون نه تنها نقشي براي فراهم كردن تسهيلات و تشويق دختران به تحصيل نداشته ، بلكه همواره ترجيح داده كه در صورت امكان از ‌آن جلوگيري نيز به عمل بياورد .

شارلاتان هاي دروغگويي كه اداهاي فمينيستي در مي آورند و خود را مدرن و روشنفكر نشان مي دهند ، مدعي اند كه وضعيت زنان بسيار خوب است . كساني همچون شيرين عبادي ، شادي صدر ، مرجانه سخاوتي ، مهرانگيز كار و امثال پادوهايي همچون ‌آنان بارها با استناد به رشد آمار دختران فارغ التحصيل دانشگاهها مدعي شدند كه اين به خاطر فعاليتهاي آنها و اربابانشان در دولت بوده كه شرايط مطبوعي براي تحصيل دختران فراهم كرده اند . كساني كه مدعي اند در دولت در طول اين 25 سال براي رشد سطح زندگي دختران فعاليتي شده و تمامي اين دختران دانشجو از بركت و صدقه سر دولت به اين امكان نايل شده اند ، بهتر است كارنامه خود را ارائه كنند تا بتوانيم بر اساس پتاننسيل ها و امكانات اجتماعي و اقتصادي موجود در ايران و كشورهاي مشابهي كه زماني وضعيت ما را داشتند مقايسه اي انجام دهيم . در اين صورت مشخص خواهد شد كه نقش دولت در اين پديده تا چه ميزان بوده است .

6- وضعيت دختران تحصيل كرده (ضعيفه هاي تحصيل كرده ) :

اما اكنون بهتر است كه به شرايط تحصيلي و خانوادگي و شغلي دختران در ايران بپردازيم تا مشخص شود كه جنبش فمينيسم در ايران در صورتي كه چنين جنبشي اصلاً وجود داشته باشد ، تا چه ميزان رشد و بالندگي داشته است ؟ و ‌آيا ورود دختران به دانشگاه اساساً تغيير چشمگيري در زندگيشان مي گذارد ؟

‌آيا دختران دانشجو توانستند از قيد فرهنگ قبيله اي و ارتجاعي ايراني رها شوند ؟ ‌آيا دختران با تحصيلات دانشگاهي صاحب شعور و اگاهي فمينيستي مي شوند و اين امر باعث مي شود كه از سلطه خانواده و مردان بيرون بيايند و تبعيض و تحقير از آنها برداشته شود ؟ ‌آيا دختران دانشجو و دختران شاغل توانسته اند كه در شرايط برابر با مردان قرار بگيرند و يا هنوز جنس دوم شناخته مي شوند ؟

پاسخ به اين سئوالات بسيار آسان است . با مشاهده وضعيت دختران در دانشگاهها و در محل كار و نوع كارشان مي توان به اين پرسشها جواب داد .

همانطور كه در بررسي فاكتور شماره 3 (محدوديت هاي اجتماعي ) توضيح داده شد ، يكي از دلايل هجوم دختران به دانشگاه ، سرابي است كه آنها از آينده خود و استقلال و آزادي خود در دانشگاه دارند . آنها براي رها شدن از امر و نهي هاي پدر و مادر و برادر بزرگ و كوچك خود و براي رها شدن از قفس خانواده به دانشگاه مي آيند ، غافل از اينكه وارد قفس بزرگتري شده اند كه تنها مي توانند كمي بيشتر از درون خانواده به اصطلاح بال و پر بزنند . مثل پرنده اي كه از قفس تنگ و تاريكي به يك قفس در باغ وحش منتقل شود كه در آن مي تواند پرواز كند ، البته در محدوده همان قفس . ولي اين آزادي پرنده نيست . پرنده وقتي ‌آزاد است كه بتواند در جنگلها و به هر سويي كه خواست بدون محدوديت پرواز كند . دختران دانشجو نيز همچون ‌آن پرنده ‌، تنها با قفس گشادتر و بزرگتري در دانشگاه روبرو مي شوند . اگر علت فعاليت كمرنگ دختران دانشجو را در فعاليتهاي صنفي و سياسي جويا شويم ‌، مسئولين پاسخ ميدهند : (( خانواده ها دخترانشان را دست دانشگاه سپردند و دانشگاه مسئوليت دارد و بايد مواظب ناموس خانواده ها باشد . ))

اين جمله نشان مي دهد كه دختران تا قبل از ورود به دانشگاه در اختيار و تحت تملك خانواده شان هستند و پس از آن نيز درست مانند يك كالاي امانتي به دست مسئولين ناموس پرست دانشگاه سپرده مي شوند و تحت اختيار و تملك ‌آنان قرار مي گيرند . اين وسط خود دختران چه نقشي براي تصميم گيري براي خود دارند ؟ تقريباً هيچ . نگرش ناموسي ، زن را نه يك انسان منفرد كه حق دارد اراده خود را بر زندگي خويش حاكم كند ‌‌، مي داند ، بلكه كالاي گرانبهايي است كه بايد همچون مرواريد درون صدف يا طلا درون گاو صندوق از آن محافظت كرد . موارد و مثالهاي عيني فراواني وجود داردكه ثابت مي كند دختران دانشجو ، ضعيفه هاي تحصيل كرده اي هستند كه حتي كمترين اراده و اختيار را از خود ندارند . با كمي توجه و دقت به دانشجويان دختر مي بينيم كه در مقايسه با پسران همچنان از محدوديت هاي فراواني رنج مي برند .

الف-مسايل ‌آموزشي : هنگام انتخاب رشته معمولاً خانواده ها به دخترانشان فشار مي ‌آورند كه رشته هايي از قبيل دبيري ، معلمي ، پرستاري ، مامايي ، ادبيات ، الهيات و جديداً رشته هايي مانند روانشناسي و هنر را انتخاب كنند . اين مسئله به اين دليل است كه خانواده ها دوست ندارند دخترانشان پس از فارغ التحصيلي وارد شغلهايي شوند كه بايد مدام با مردان در تماس باشند . با بررسي ‌آمار دانشجويي يه اين نتيجه مي رسيم كه در رشته هاي فني مهندسي ، اقتصاد ، جامعه شناسي ، حقوق ، فلسفه ، كشاورزي و امثالهم دختران كمتري نسبت به رشته هاي قبلي كه ذكر شد ، مشغول به تحصيل هستند .

در مورد انتخاب واحد ، حذف و اضافه ، نمره گرفتن از استاد ، بحث و جدل با استاد در كلاس و … هميشه پسران هستند كه با جسارت و سماجت به دنيال گرفتن حق خود هستند . دختران به دليل همان روحيه مازوخيستي و تسليم پذيري ‌، در ساده ترين مسايل ‌آموزشي و تحصيلي و حتي تحقيقي ، توان دفاع از خود را ندارند و هميشه مورد تبعيض قرار مي گيرند . اگر فرضاً در سر كلاس بحثي در رابطه با درس همان كلاس پيش بيايد ، دختران معمولاً خود را درگير نمي كنند . در صورتي كه پسران فعالانه به سئوال و چالش با استاد برمي آيند . دختران معمولاً نظاره گر و منفعل هستند . به فرض اگر استاد اشتباهي در توضيحات خود داشته باشد ، پسران بلافاصله با استاد به چالش بر مي خيزند و دختران فقط نظاره گر هستند . اگر هنگام نمره گرفتن مشكلي براي دانشجويان پيش بيايد كه اغلب پيش مي آيد ، پسران با سماجت به دنبال استاد مي روند و با هر ترفندي كه بتوانند از استاد نمره خود را مي گيرند ولي اين مسئله در صورتي كه براي دختران پيش بيايد و حتي نمره ‌آنها به ناحق كم داده شود و يا به ناحق ‌آنها را از درسي بياندازند ، تسليم اين ناحقي مي شوند و جسارت و سماجتي براي اعتراض به خرج نمي دهند . اين پسران هستند كه هميشه در موارد گوناگون معترض هستند . ولي دختران سر به زير و با اصطلاح با همان متانت احمقانه كه ناشي از ضعف است كوتاه مي آيند .

ب- محدوديت هاي اجتماعي در دانشگاه : همانطور كه در موارد پيشين هم گفته شد ، دانشگاه تنها يك قفس بزرگتر براي دختران است . رفت و ‌آمد دختران هميشه تحت كنترل حراست و كميته هاي انضباطي و انتظامات و خلاصه تمامي مسئولين درجه يك و دو و سه دانشگاه است . به قول مسئولين (( خانواده ها دختران خود را دست دانشگاه سپرده اند و دانشگاه در قبال خانواده ها مسئوليت دارد . ))

ناموس خانواده ها يعني دختران در دانشگاه نيز زير نظر چشمهاي مراقب فراواني هستند . با وجود اينكه دانشگاهها مختلط هستند ، ولي مي توان دختران زيادي را ديد كه از هنگام ورود به دانشگاه تا هنگام فارغ التحصيلي تنها با همكلاس و يا هم خوابگاهي هم جنسشان رفت و آمد و گفتگو مي كنند . دختراني كه تا قبل از ورود به دانشگاه با هيچ پسر غريبه اي صحبت نكردند ، پس از ورود به دانشگاه نيز اين تابو را همراه خود مي ‌آورند و از آشنايي و صحبت با جنس مخالف حتي براي مسائل درسي ابا دارند و مي ترسند . دختران ديگر نيز كه كمي اجتماعي تر و جسورتر هستند مدام بايد مراقب باشند كه در صورتي كه با يك پسر حتي براي موارد درسي صحبت مي كنند از طرف مسئولين مورد شك و ظن واقع نشوند . زيرا با يك تلفن مي توانند به خانواده آنها خبر بدهند .

[براي مطالعه بخش بعدي مقاله اينجا را کليک کنيد]

دنبالک:
http://khabarnameh.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/5551

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'دختران دانشجو ، ضعيفه هاي تحصيل كرده، قسمت اول، فرزاد كرامتي' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016