سه شنبه 4 فروردين 1383

كنش براي سرنگوني (2)، نگاهي ديگر به مبارزات طبقاتي در ايران، کورش عرفاني

contact@korosherfani.com

هم زمان با فرارسيدن هر سال نو بايد قدري هم در انديشه هايي كه ما را از رسيدن به هدف دور كرده اند خانه تكاني كنيم. در اين رابطه بهتر است جرات داشته باشيم دگم ها را بشكنيم و برخي از بديهيات را زير سئوال ببريم تا حركتي جديد ميسر شود.

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

امروزه جنبش هاي صنفي از پتانسيل بالايي براي تغيير آفريني در ايران برخوردارند. اما تاثير آفريني آنها در سرنوشت سياسي كشور، قبل از هر چيز به بهره برداري درست و هوشمندانه از آنها بستگي دارد. در مقاله ي قبلي به بررسي مورد جنبش فرهنگيان پرداخته شد. اما در ايران زمينه براي بروز يك جنبش طبقاتي ديگر نيز وجود دارد. جنبش كارگري كه از توان و قدرت بسيار بالايي برخوردار است سالهاست در چنبره ي بي سازماني خود گرفتارست. به دليل نبود امكان براي تولد تشكل هاي كارگري مستقل، توان اعتراضي كارگران بصورت حركتهاي پراكنده به هدر رفته است و يا توسط مهره و تشكل هاي دولتي مهار و جهت دهي شده است. آيا اين امكان هست كه جنبش كارگري از قيد محدوديتها و كمبودهاي خويش آزاد شده و تبديل به يك جنبش سراسري شود ؟ آيا شرايط براي بروز يك قيام كارگري سرنوشت ساز فراهم است ؟ مقاله ي حاضر پاسخهايي براي اين سوالات را بررسي مي كند.

دو استدلال متفاوت

به اين سوال مي توان به دو گونه، پاسخ مثبت داد. بلي هست و نياز دارد كه روي آن كار شود تا چنين مهمي تحقق يابد. اشكال اين پاسخ اين است كه بيشتر ذهني و رويايي است. يعني ريشه در واقعيت در صحنه ي ايران ندارد. نوعي دل خوش كردن چپ روانه به پتانسيل اعتراضات كارگري است، بدون آنكه توان اين اعتراضات را براي تبديل شدن به يك «جنبش سرنوشت ساز» با ديدي واقع گرايانه اندازه بگيرد.
اما به اين سوال مي توان پاسخ ديگري را نيز ارائه كرد كه بر يك فرضيه استوار است. فرضيه ي مورد نظر مي گويد كه در دل يك جامعه استبداد زده، نمي توان مبارزه اي به تمام معنا طبقاتي داشت. يعني مبارز ات صنفي و بطور مشخص، مبارزات كارگري در ايران، نمي توانند فقط خصلت صنفي داشته باشند زيرا اين گونه مبارزات به طور الزامي منجر به توجه به ريشه هاي ساختاري مشكلات صنفي مطرح شده مي گردد و اين نيز سبب مي شود در جايي بحث و انتقاد به ساختار سياسي بكشد. از همين روي نيز وجود اختناق و سركوب سياسي مانع از آن مي شود كه انتقاد گري ريشه اي عمق لازم را بيابد.
مبارزات كارگري در كشور ما نمي تواند تنها خصلت صنفي داشته باشد، زيرا بحران هاي حاكم بر حيات اجتماعي و اقتصادي طبقه ي كارگر فاقد بنيادهاي صنفي هستند. علت اصلي قبل از هر چيز به ماهيت مافيايي ساختارهاي حاكميت بر مي گردد. مجموعه اي از باندهاي ماقيايي از بالاترين و قويترين آنها گرفته، مانند مافياي رفسنجاني و خامنه اي، تا باندهاي كوچك ائمه جمعه و ساير مسئولان دولتي و شبه دولتي. اين شبكه مافيايي البته در دراز مدت سبب شكل گيري نوع بخصوصي از ساختار طبقاتي نامعمول شده است. در چنين ساختار نامنظمي نمي توان مبارزات كارگري را در محدوده ي طبقه ي كارگر نگه داشت. اين واژه معناي وسيع تري را در بر گرفته و اقشاري مانند كارمندان دون پايه و يا فرهنگيان را نيز در بر مي گيرد. بخش عظيمي از جمعيت ايران هم اكنون جزو طبقات فقيري هستند كه قرباني مستقيم عملكرد مافياهاي درون قدرت سياسي يا اقتصادي جامعه مي باشند. بخشي از جمعيت، در قشرهاي مياني به سر مي برند و يك اقليت كوچك در رفاه مطلق ناشي از غارتگري غوطه مي خورد.

تداوم يك واقعيت تاريخي

در چنين شرايطي هر گونه برداشت محدود طبقاتي از مبارزات به ظاهر «صنفي» سبب كاهش عرصه ي آن و نازايي و ايستايي بحث خواهد شد. ساختار سياسي و اجتماعي ايران در وضعيتي است كه مي توان از آن به عنوان «استبداد طبقاتي» نام برد. در اين نوع از حاكميت ها، در عين حال كه استثمار طبقاتي، آن گونه كه در ماركسيسم كلاسيك ترسيم مي شود، در جريان است، اما هر گونه شانس پيشبرد مبارزه ي طبقاتي از مسير مبارزات تنها صنفي و با جهت گيريهاي تقيلي گراي طبقاتي ناممكن است. زيرا حاكميت، امكان تشكل و سازماندهي مبارزات صنفي را نمي دهد و در قبال هر گونه تلاشي در اين باره، با خشونت و سركوب برخورد مي كند. مبارزه ي طبقاتي و يا صنفي براي موفقيت نياز به حداقلي از فضاي دمكراتيك دارد كه در آن سازماندهي پتانسيل ها ممكن باشد. اين فضا در كشورمان موجود نيست. از همين روي در جوامعي مانند ايران، مبارزات صنفي به طور جبري ابعاد و ماهيت سياسي يافته و به دنبال اهدافي مي روند كه بطور فاحش از مرز خواستهاي صنفي پا فرا مي گذارد. اين امر در كشوري كه قرنهاست در اين دور باطل بين مبارزه عليه استبداد و مبارزه ي طبقاتي گرفتار است پديده اي شناخته شده مي باشد. در اين باره يك سند تاريخي بسيار گوياست :

در سال 1908 يك فعال سوسياليست ايراني در نامه اي به كارل كائوتسكي از وي درباره ي چگونگي پيشبرد مبارزه ي سوسياليستي در ايران رهنمود مي خواهد. پاسخ وي نشان مي دهد چرا ضرورت دارد كليه ي نيروهاي دمكراتيك جامعه، بدون تعصبات سياسي و حتي طبقاتي، با يك هدف مقدماتي مشترك، وارد صحنه شوند تا نخست به دمكراسي دست يابند و از اين طريق راه را براي مبارزات طبقاتي خاص خود دنبال كنند. كائوتسكي مي نويسد : « ايران هم مثل ديگر کشورها به راه آهن و صنايع بزرگ احتياج دارد. اما ايران اکنون راه سرمايه داری را در پيش گرفته و اگر بوسيله خارجی استثمار نشود، چه بسا که سريعتر در اين مسير پيشروی کند. اين سرمايه خارجی در ايران تنها به شکل سرمايه صنعتی ظاهر نشده، بلکه بيشتر به صورت سرمايه استقراضی وارد شده است و در اين صورت تمامی ملت را استثمار می کند، از جمله دهقانانی که با ماليات دادن در واقع بهره قرضهای دولتی را می پردازند. در نتيجه، دهقانان فقيرتر می شوند و ديگر نمی توانند کالاهای صنعتی را بخرند. به همين دليل است که سرمايه خارجی در ايران، درست مثل روسيه، بازدارنده ي رشد بازار داخلی است که خود شرط لازم رشد صنايع بزرگ است. وقتی به استثمار ايران توسط سرمايه خارجی خاتمه داده شود، بازار داخلی و به همين نحو سرمايه داخلی رشد خواهد کرد، زيرا اضافه ارزش در کشور باقی می ماند. اگر جنبش پرولتری بخواهد رشد کند، نه تنها آزاديهای سياسی برای دمکراسی ضرورت دارد، بلکه استقلال ملت از تاثير سرمايه خارجی و نه تنها استقلال سياسی بلکه استقلال اقتصادی نيز ضرورت دارد.»
در اين باره ديده مي شود كه پس از نزديك به يكصد سال، اين واقعيت تاريخي هنوز در جامعه ي ما در جريان است. نيروهاي سياسي به ظاهر راديكال، بي توجه به اهميت رعايت يك مسير تاريخي، هم چنان آشفته و سرگردان هر يك ساز خود را مي زنند و در حال فرسودگي و شاهد منفعل تحليل رفتن نيروهايشان مي باشند ؛ بدون آنكه به اهميت اين موضوع پي ببرند كه تا ايران از شر استبداد آزاد نشود هيچ يك از آنها، حتي به بخشي از اميدواريهاي و آرمانهايي كه براي خود تعيين كرده اند، نخواهند رسيد. زيرا هر چند كه هر مبارزه ي سياسي در خود خصلت طبقاتي دارد، اما مبارزه ي طبقاتي به شكل كلاسيك خود در يك جامعه ي استبدادي ناممكن است. نبايد الگوي مبارزه طبقاتي در جوامع سرمايه داري صنعتي را به جوامع مادون سرمايه داري و يا جوامع شبه سرمايه داري استبدادي تعميم دهيم. هر چند كه ماهيت استثمار در اين جوامع نيز از نوع طبقاتي است، اما شكل بندي و تعريف آن متفاوت است.
به همين دليل نيز در جوامعي مانند ايران حتي اگر هم شورشها و حركتهاي اعتراضي از جانب طبقات محروم روي دهد، به دليل بستر استبدادي حاكم نمي توان اميدوار بود كه به سرانجامي برسد. همانند مبارزه ي كارگران در ايران تحت سلطه استبداد آخوندي. سالهاست كه كارگران كشورمان به تظاهرات و اعتراض دست مي زنند و در ماههاي اخير اين جريان حتي به صورت روزانه در آمده است. اما با اين وجود مي بينيم كه اين رشد كمي گسترده، سبب نشده است كه يك تحول كيفي تعيين كننده در اين جنبش كارگري به وقوع بپيوندد. زيرا استبداد اجازه نمي دهد كه جنبش كارگري عوامل لازم براي تبديل خود به يك جريان سرنوشت ساز را بدست آورد:
- هماهنگي واحدها براي برگزاري حركتهاي سراسري : بطور مثال اعتصابات ملي
- بدست آوردن يك بدنه ي تشكيلاتي سازمان يافته و پايدار
- برقراري ارتباط ميان كارگران بخش هاي خصوصي و دولتي
- تبليغات گسترده و عمومي
- كسب قدرت رهبري جنبش هاي اعتراضي جامعه

استبداد طبقاتي

استبداد خشن و سركوبگر رژيم، اعتراضات كارگري را در حالت ناقص و ناكامل خود منكوب كرده و به آن اجازه رشد كيفي نمي دهد. به همين دليل نيز امكان تبديل اعتراضات و خيزشها به «جنبش» وجود ندارد. همين امر نيز هدر رفتن نيروهاي معترض و از دست رفتن فرصتهاي عالي را در بر داشته است. يادآوري كنيم كه جنبش هاي مربوط به ساير اقشار محروم و معترض نيز كمابيش دچار چنين عارضه اي هستند. اين تجربه ي مشخص ما را برآن مي دارد كه به سوي يك واقعيت بديهي برويم و آن اينكه انتظار شكل گيري يك جنبش صنفي و يا حركت طبقاتي سرنوشت ساز را در ايران كنوني نداشته باشيم. استبداد و سركوب برخاسته از آن، شانس بروز جنبش هاي غير سياسي را در حد وسيع به شدت كاهش داده و اگر هم اين حركت ها سراسري شود احتمال موفقيت نهايي آنها ناچيز است.
به همين دليل، برخلاف نگرش كلاسيك و تا حد زيادي كليشه اي، اگر بتوانيم اين حركتهاي اعتراضي را در چهار چوب يك قيام سياسي برانداز مورد بهره برداري قرار دهيم استبداد حاكم سقوط مي كند و در فضاي دمكراتيك پس از سقوط استبداد مي توانيم اميدوار باشيم كه جنبش هاي صنفي با ماهيت طبقاتي بتوانند با سازماندهي مناسب شانس ظهور و موفقيت داشته باشند.
در اينجا نيز با اشاره به نامه ي كائوتسكي مي توانيم تاكيد بر اين ضرورت تاريخي را در گفتار وي ببينيم : « اما سوسياليست ها با توهمات دمکرات های مبتذل درباره دمکراسی بورژوايی و خرده بورژوايی وارد اين مبارزه نمی شوند. آنها وقتی از مبارزه دمکراتيک حرف می زنند، درک ديگری جز مبارزه طبقاتی از آن ندارند. آنها می دانند که پيروزی دمکراسی به مفهوم ختم مبارزه سياسی نيست و اينکه اين پيروزی تازه آستانه نبردهای جديدی است که پيش از آن تحت سلطه استبداد مطلقه ناشناخته و غير ممکن بودند.»
بدين ترتيب مي بينيم آنچه حدود يكصد سال پيش نمودي از «بيماري كودكانه ي چپ روي» نزد برخي از سوسياليست ها بود، در حال حاضر نزد همه ي سياسي كاران ما، از چپ تا راست، يافت مي شود. همه سياسي كاران ما بر اين باورند كه مي توانند با شعبده بازي سياسي آنچنان حركتي را در جامعه برانگيزند كه هم استبداد را ريشه كن كند، هم دموكراسي را مستقر سازد و هم سبب پيروزي يك طبقه ي اجتماعي بخصوص شود. آنها بدين ترتيب وعده ي معجزه اي را مي دهند كه تاكنون در هيچ جاي تاريخ بوقوع نپوسته است. مي بينيم كه چگونه خامي و عدم بلوغ انديشه ي سياسي ايرانيان موجب شده كه هنوز بسياري از سياسي كاران ما به شدت و با تعصب، به اين نوع از خرافات سياسي و جادوگريهاي ايدئولوژيك باور دارند. باوري كه سبب شده هر كدام در لاك خود فرو روند و حاضر به گفتگو با هيچ نيروي سياسي ديگري نباشند. براين اساس اپوزيسيون ايراني به مجموعه اي از جزاير پراكنده و دور افتاده بدل شده است كه ساكنانش براي حل مشكلاتشان قادر به برقراري ارتباط با هم نيستند و نمي توانند به همياري و مبادله ي ميان خود بپردازند.

به عنوان نتيجه گيري

همه ي سازمانهاي سياسي مدعي هستند كه به تنهايي حقيقت محض را در انحصار دارند و اگر در اين ميان قرار است سرنگوني رژيم اسلامي، به چيزي جز به قدرت رسيدن آنها ختم شود، اصول براندازي حكومت استبدادي فعلي فايده ا ي در برندارد. از طرفي نيز، چون هيچ يك به تنهايي قادر به سرنگون ساختن رژيم نيست، همگي در حال انفعال، تماشاچي شده اند و در اين ميان جمهوري اسلامي از مرز يك ربع قرن عمر نيز فراتر رفته است.
اينك و در آستانه سال 1383 بايد از همه ي سازمانهاي سياسي و فعالان اپوزيسيون برانداز پرسيد :
آيا لجاجت سياسي به خرج دادن و شاهد فرسودگي خود و فقر و فلاكت يك ملت بودن بهتر است، يا بازنگري برخي از باورهاي غير واقعي، قبول برخي از بديهيات و نجات ايران از چنگ استبداد تخريب گر كنوني ؟ آيا بهتر نيست با نزديك شدن نيروهاي راديكال و برانداز، رژيم مستبد فعلي را سرنگون كرده و زمينه را براي آغاز يك مبارزه ي سياسي و طبقاتي «ممكن»، در جامعه اي كه حداقل هاي دمكراتيك در آن رعايت مي شود، فراهم سازيم ؟
پاسخ اين سئوال از جانب نيروهاي سياسي، اعم از تشكل ها و سازمانها و نيز نيروهاي منفرد مبارز، تعيين خواهد كرد كه آيا سال 1383 سال تغيير و دگرگوني است و يا سالي ديگر در عمر طولاني و تخريب گر رژيم ضد انساني جمهوري اسلامي.

* *

www.korosherfani.com
24 /03/2004

دنبالک:
http://khabarnameh.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/5910

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'كنش براي سرنگوني (2)، نگاهي ديگر به مبارزات طبقاتي در ايران، کورش عرفاني' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016