دوشنبه 17 فروردين 1383

امروز که با لباده و نعلين و کلاه چنين مي کنيد، فردا با "مرقد مطهر" چه خواهيد کرد؟ ف.م.سخن

روزي که آيت الله خلخالي با بيل و کلنگ به طرف مقبره ي رضا شاه هجوم برد تا آن را تخريب کند و بزرگ ترين آبريزگاه خاورميانه را در محل آن بسازد، کم تر کسي از "فرهيختگان" جامعه را جرئت آن بود که لب به اعتراض بگشايد و در مقابل اين عمل به ظاهر انقلابي کلامي مخالف بر زبان آورد.

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

هر ضربه اي که خلخالي با عصبانيت و حرص بر ديوارهاي اين بنا وارد آورد، نشانه اي بود از جهل و عقب ماندگي فرهنگي ما. در آن روز در درون هر يک از ما يک خلخالي کوچک مي جوشيد و مي خروشيد و فرمان به ويراني و حذف مي داد. امروز نيز بعد از گذشت بيست و پنج سال، آن خلخالي کوچک همچنان در ما زنده است و فرمان به ويراني و حذف مي دهد. فريب نام هاي مطنطن را نبايد خورد: کانون نويسندگان در تبعيد؛ انجمن قلم در تبعيد؛ کميته دفاع از زندانيان سياسي؛ ده ها نام پر طمطراق ديگر با پيشوندها و پسوند هاي روشنفکري و القاب دهان پرکن و انقلابي. پشت نقاب ِ همه ي اين نام ها حرص و عصبانيت و خشم و نفرت نهفته است که فرمان به حذف و ويراني و کشتار و سلب آزادي مي دهد. اين واقعيت امروز بخش عمده اي از اپوزيسيون ماست.

درد آور بود خواندن فراخوان کانون نويسندگان در تبعيد، در محيط استبدادزده ي ايران. درد آور بود ديدن وقت و انرژي تلف شده براي نوشتن مطالب تفسيري و "خوانش"هاي موافق و مخالف آن. در شرايطي که ديو اختناق و استبداد، گلوي آزادي خواهان را در داخل کشور با تمام توان مي فشارد تا صدائي از آنان به گوش ملت نرسد، عده اي "اهل فکر و قلم" در فضاي آزاد خارج از کشور، خانه ي فرهنگ هاي جهان را مخاطب قرار مي دهند و از دست اندرکاران آن مي خواهند تا نمادهاي توحش و بربريت ديني را هر چه زودتر از منظر همه فرهيختگان دور بدارند. اين نمادها هم بدل ِ لباده و کلاه و گلاب و زيرجامه مربوط به رهبر انقلاب 1357 آقاي خميني است.

اپوزيسيون خارج از کشور به دليل دور افتادگي از واقعيت اجتماعي ايران گمان مي کند واقعيت ها، براي تهييج و بسيج دوستان خارج نشين کافي نيست وبايد دست به بزرگ نمائي و تحريف حقايق بزند. مثلا براي نويسندگان فراخوان کانون نويسندگان ِ در تبعيد سخت است مطلب شان را به گونه اي بنويسند که نشان بدهد لباده و کلاه و نعلين آقا، اصل نيست و ساخته ي دست عده اي هنرمند است و لازم مي بينند براي عصباني کردن مردم و ترغيب آنان به "قيام" عليه اين مظاهر بربريت در اين خصوص سکوت کنند. يک نمونه ي ديگر از اين نوع تهييج را در همين سيزده به در و گزارش حضور مردم در پارک ملت در حمايت از زندانيان سياسي شاهد بوديم که تصاوير آن را در زير مشاهده مي کنيد.

در فاصله ي ساعت 8 تا 16، در تمام اضلاع پارک، تنها مردم عادي حضور داشتند و هيچ خبري از تظاهر کنندگان و حاميان زندانيان سياسي نه در ضلع شمالي، نه در ضلع جنوبي و نه در هيچ ضلع ديگري نبود. اما سايت آزادي بيان طي دو گزارش، چنان از حضور مردم در پارک ملت براي حمايت از زندانيان سياسي نوشته بود که انسان گمان مي کرد نظام اسلامي با وجود چنين جمعيت بپاخاسته اي، روز بعد سقوط خواهد کرد و آزادي بر ايران حاکم خواهد شد. البته سعي کرديم به خود بقبولانيم که مردمي که عکس هاي باطبي و زرافشان را در دست داشتند ديرتر در محل حضور يافته اند و ما آن ها را نديده ايم ولي با وجود چنين مخالفان فعال و خيزش عظيمي، آب در برکه ي راکد سياست ايران به اندازه ي افتادن يک قطره هم تکان نخورد.

به راستي چه نيازي به دروغ و تحريک کاذب مردم هست؟ مردم خود به نقطه ي انفجار رسيده اند و نيازي به افزودن "روغن داغ" نيست، اما اين دروغ گوئي ها و کتمان واقعيت ها اعتماد مردم را از نيروهاي اپوزيسيون سلب مي کند. مردم از اين دروغ گوئي ها بيزارند چرا که دستگاه هاي تبليغاتي و رسانه هاي جمهوري اسلامي با همين روش، راست و دروغ را به هم مي آميزند و به خورد آنها مي دهند.

اکنون فرض بگيريم که اشياء به نمايش گذاشته شده در خانه ي فرهنگ هاي جهان، اصل و واقعي و متعلق به مردي است که در سال 57، ميليون ها ايراني تحت رهبري او نظام شاهنشاهي را سرنگون کردند و بساط استبداد سلطنتي را برچيدند؛ آيا بايد بپذيريم که عده اي به نام نويسنده و هنرمند و شاعر، فرمان به حذف آن ها بدهند؟ اگر قرار باشد که مظاهر ظلم و سرکوب هر دوره ي تاريخي به دست مخالفان يا جانشينان آن ها حذف و محو و از ديد مردم دور گردد، امروز بايد تمام آن چه را که از 2500 سال پيش به اين سو باقي مانده با خاک يک سان کنيم و مغول وار کمر به نابودي آن ها بنديم.

به راستي وقتي عده اي تحت نام "نويسنده و اهل قلم" چنين مي انديشند و پيش از کسب قدرت، چنين فراخواني را صادر مي کنند، چه انتظاري بايد از مردم هيجان زده اي داشته باشيم که در سال 57 قدرت را در اختيار گرفته اند و به کاخ هاي پادشاهي و مظاهر طاغوت هجوم مي برند؟ چه انتظاري بايد از لمپن هاي بي سوادي داشته باشيم که نماد ادبي حاکميت شاهنشاهان را به آتش مي افکنند؟ چه انتظاري بايد از گرسنگان و جان به لب رسيدگاني داشته باشيم که براي غارت به طرف خزانه جواهرات سلطنتي يورش مي برند که اگر همت و شجاعت مسئولان و نگهبانان آن نبود، آنها نيز مغول وار به غارت مي رفت؟ يعني نويسندگان و اهل قلم خارج نشين ما به اندازه ي حاکمان فعلي جمهوري اسلامي هم نيستند که مجموعه ي کاخ هاي پادشاهي و جواهرات سلطنتي و لباس و شنل و افسر ِ شاهي و رضا شاهي را در معرض ديد عموم قرار مي دهند؟

نماهايي از کاخ سعدآباد:

آيا حقيقتا کار مهم تر و موثرتري نيست که نويسندگان و هنرمندان در تبعيد ما بتوانند انجام دهند؟ بهتر نيست اين دوستان به جاي صدور فراخوان هاي سطحي و عوام پسند در فضاي آزادي که در آن زندگي مي کنند دست به آفرينش آثار عميق و موثر بزنند و گوشه اي از ايده آل هائي را که براي فرداي ايران در نظر دارند به جهانيان نشان دهند؟ يا اينکه قرار است اين دوستان "فرهيخته"، همچنان در برلين و پاريس و واشينگتن، به جاي تيز کردن نوک قلم هاي خود، به فکر تيز کردن نوک کلنگ ها باشند و در کنار افکار بلند و مدرن، قمه هاي خشم را بگردانند و طناب هاي دار را گره بزنند؟ به راستي اگر فردا نظام اسلامي سرنگون شود، با جماران، با مقبره ي آقاي خميني، و با هزاران اثر بازمانده از اين نظام چه خواهيم کرد؟ فرق ما با امثال خلخالي ها اينجاست که مشخص خواهد شد.

[وب لاگ ف.م.سخن]

دنبالک:
http://khabarnameh.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/6213

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'امروز که با لباده و نعلين و کلاه چنين مي کنيد، فردا با "مرقد مطهر" چه خواهيد کرد؟ ف.م.سخن' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016