سه شنبه 29 ارديبهشت 1383

درآمدي بر انديشه هاي اجتماعي دكتر مصدق، مريم شريفي

بي ترديد تحقيق و جستجو زمينه ساز و سرمايه اولّيه تغيير و دگرگوني، رشد و تحول در جامعه انساني براي رسيدن به يك جامعه اتوپيايي است.
منظور از انجام تحقيق حاضر بيان ديدگاهها و انديشههاي اجتماعي شادروان دكتر محمد مصدق و تحليل انديشههاي ايشان در رابطه با جامعه ايراني با توجه به بافت و ساختار اجتماعي جامعه در سالهاي 32ــ1330 و دست يافتن به نوعي خودشناسي و بازيافت اجتماعي است و حدالامكان آگاهي كوچك و بيدار باشي براي جوان امروز را به ارمغان ميآورد.
مصدق و ملّي شدن نفت دو واژه جداناشدني هستند كه با گذشت زمان و تلاش براي حذف آن از صحيفه تاريخ به فراموشي سپرده نشده است. از آنجا كه مسائل سياسي و اجتماعي ارتباط نزديكي با هم دارند و داراي همبستگي بالايي نيز ميباشد به طوريكه ميتوان به يقين اين را بيان كرد كه براي سياستگذاريهاي موفق لازم است كه ساختار جامعه و مسائل اجتماعي آن كالبد شكافي شود تا با توجه به نتيجههاي به دست آمده برنامهريزيهاي سياسي موفقي نيز داشته باشيم بايد به اين مسئله توجه كينم كه يقينا هر سياستمداري داراي انديشههاي اجتماعي منحصر به فرد خود نيز ميباشد. اجتماعي كه ما در آن زندگي ميكنيم آنچنان ما را با انديشمندان به دست تاريخ سپرده سرزمين خود آشنا نكرده است و ما خود نيز تعليم ديده اين غفلت بودهايم و انديشمندان بزرگ و فرهمند ايران زمين را به فراموشي سپرده و يا در كتابچه محرمانه ذهنمان محو كردهايم.
بعد از انقلاب مشروطه كه يك موفقيت براي مردم ايران بود، باري بار دوم نيز مردم جامعه ايراني به يك موفقيت ديگر دست يافتند و آن روي كار آمدن دكتر مصدق در سال 1330 به عنوان نخست وزير ايران بود. مصدق كليد گشاي انديشههاي محبوس دوران سلطنت بود. شايد دولت مصدق دوام چنداني نداشت، ولي اينجاست كه انسان غرق كميّتها و كيفيتها ميشود. هر چند كه دكتر مصدق دو سال نخستوزيري ايران را عهدهدار بود ولي مفاهيم استبداد، استعمار و دمكراسي را براي مردم ايران نهادينه كرد. دادن هويّت به ايراني و ارزش قائل شدن براي انسانها و محو كردن اصطلاحاتي كه شخصيت انسانها را متزلزل ميكرد همه حكايت از يك رهبري فرهمند داشت.
با توجه به ساختار اجتماعي ايران در سال 1330 يعني وجود يك نظام فئودالي و همچنين آشنا نبودن مردم با مسائل سياسي و اجتماعي روز خود و حاكميت استبداد، دكتر مصدق به انسان ايراني خودآگاهي بخشيد و براي وي موجوديت قائل شد و فقط بخاطر انسان بودن و متعلق بودن به جامعه ايراني به او گفت كه ميتواني آزاد بيانديشي و آزاد تصميم بگيري بدور از طبقهبندي كردن و ارزش قائل شدن براي تو صرف اينكه متعلق به كدام گروه و يا دسته و كدام افكار و دين هستي. تو فقط بخاطر بخاطر اينكه جزيي از جامعه ايراني هستي ميتواني موجوديت خود را اعلام كني. عشق به مردم و محو شدن در آنها از سخنان و افكار مصدق نمايان است و جاي هيچگونه شبههاي در اين باره نيست.
با خود انديشيدهام چگونه ممكن است انساني اين گونه عشق به وطن و مردم سرزمينش داشته باشد.
از ديدگاه مصدق جامعه كلياست كه موجوديت دارد و جامعه بخاطر وجود انسانها و انسانها بخاطر وجود جامعه ارزش والايي دارند. او معتقد است كه تنها راه پيشبرد جامعه ايراني هويت دادن به جامعه و استقلال بخشيدن به آن براي رهايي از يوغ استعمار و استبداد است.
«…ديكتاتور شبيه به پدرياست كه اولاد خود را از محيط عمل و كار دور كند و پس از مرگ خود اولادي بيتجربه و بيعمل بگذارد. پس مدتي لازم است كه اولاد او مجرب مستعد بشود يا بايد گفت كه در جامعه افراد در حكم هيچاند و بايد آنها را يك نفر اداره كند و اين همان سلطنت استبدادي است كه بود مجلس براي چه خواستهاند و قانون اساسي باري چه نوشتند و يا بايد گفت كه حكومت ملّي است و تمام مردم بايد غمخوار جامعه و در مقررات آن شركت نماينددر اين صورت منجي و پيشوا مورد ندارد اگر كه ناخدا يكياست هر وقت كه ناخوش شود كشتي در خطر است و وقتي كه مرد كشتي به قعر دريا ميرود ولي اگر ناخدا متعدد شد ناخوشي و مرگ يك نفر در مسير كشتي مؤثر نيست…» (مصدق و حاكميت ملت.ص.201) مصدق خوشبختي جامعه ايراني را در داشتن حق مالكيت او ميداند. اگر حركت مصدق بر اقتصاد كشور تاثير داشته بخاطر اين بوده كه همين مسئله اقتصاد بوده است كه مردم ايران را بدليل مالك نبودن حق خود بيهويت كرده و اعتماد به نفس آنان را تضعيف نموده است.
مصدق تنها مسئله اقتصاد را در جامعه مطرح نكرده بلكه مسئله فرهنگ ايراني و منش ايراني را براي او بازگو كرده تا بدين ترتيب به انسان ايراني شخصيت دهد. اگر بخواهيم بگوييم كه مصدق فقط به مسئله نفت ايران پرداخته است اين يك فرضيه اشتباهي است زيرا بحث نفت براي مصدق يك مبحث روبنايي بوده و مسئله اصلي اين بوده كه همين استثمار مردم از طريق نفت است كه منجر به تزلزل هويت در جامعه ايراني شده بود. در واقع ميتوان گفت مصدق به فرهنگ و ارزشهاي اجتماعي توجه داشت، ولي آن را ساخته و و پرداخته ساختار روابط سياسي ميدانست. شايد بهتر باشد اينگونه بگوييم كه مصدق بدين دليل به نظريهپردازي در خصوص موضوعي خاص پرداخت كه از بين تمام عناصر و عوامل تنها آن موردي را كه در تبيين برخي از خصايص پديده دخيلاند تشخيص داده بود. مصدق تمام رفتارها و پديدههاي اجتماعي را نشات گرفته از مسائل اقتصادي و سياسي ميدانست.
مصدق براي تبيينهاي كلّي بيشتر از اجزايش ارزش قائل بود، در واقع اين ساختار كل است كه بايد تغيير كند نه اجزاي آن.
«آزادي» و «آگاهي» دو واژهايست كه مصدق به آنها ارج مينهد و آنها را موجب تحول در جامعه ميداندو معقتد است كه ميتوان از فوايد آن بهرمند شد و نيز بدون در نظر گرفتن جنبههاي منفي آن به اين نكته توجه دارد كه ممكن است اين آزاديها براي خط مشي دولت نتايج خوبي دربر داشته باشد. از ديدگاه مصدق وكيل موافق و مخالف يكسان است، روزنامه موافق و مخالف براي وي فرقي نميكند. ايشان متذكر ميشوند كه «ما مدعي دموكراسي هستيم. دموكراسي يعني آزادي چه بسا مخالف حرفهايي ميزند كه بعدا ميفهميم كه آن راه چاره است، اين است كه من عادت دارم كه حرف مخالف را به راحتي گوش كنم و اگر ديدم حق با اوست بپذيرم» (مصدق،دولت ملي و كودتا).
او آنقدر به وجود دموكراسي ايمان داشته كه آنرا عامل اساسي تحول ودگرگوني در جامعه ميدانسته و معتقد به اين بوده كه دموكراسي انسان و جامعه را از آنچه كه هست به آنچه بايد باشد سو ق ميدهد. ايشان معتقد بود كه انسان در هر شرايط و با هر امكاناتي ميتواند به آنچه كه در ذهن خود هدف قرار داده برسد حتي اگر مانعي شكست ناپذير بر سر راه وي قرار گيرد.
در واقع وي به اراده آزاد و خلاق انسان عقيده دارد. انسان است كه ميتواند با استفاده از اختيار و آزادياي كه خود براي خويش قائل است بر اراده جبر زمان حاكم شود.
قانون از ديدگاه مصدق لزوم ايجاد يك نظام اجتماعياست.قانوني كه در آن حقوق افراد و جامعه مطرح باشد و همه افراد صرفنظر از جايگاه و پايگاه اجتماعيشان در برابر آن يكسان باشند.
تبادل فرهنگي نكته ديگرياست كه بايد بدان پرداخته شود. يقينا اگر تبادلات فرهنگي بين دو سرزمين در حالت توازن و تعادل باشد و جوامع از تبادل فرهنگي در رضايت خاطر قرار گيرند، اين نوع تبادل عادلانهترين تبادل فرهنگي خواهد بود.مصدق نظر خود را در رابطه با تبادل و تهاجم فرهنگي چنين بيان ميكند:«…قانون و قانونگذاري پيش ميآيد…با توجه به شرايط قومي و ملّي و مذهب هر ملّتي باشد از اينكه خود را به فرنگيمآبي زده و مقلد صرف آنها بوده و قوانين آنها را با ترجمه و اقتباس تقليد نماييم،و گذشته از اينكه فرنگي مآبي يعني مقلد صرف فرنگستان شدن براي يك ملّت تاريخي شايسته نيست، به نظر من مقدور هم نميباشد… زيرا وضعيت جغرافيايي آن قوم مؤثر است. لذا عقيده من اين است كه ما بايد ايراني مآب باشيم و در عين حال متصرف، يعني چيزهاي خوب را حفظ كنيم و خوبهاي ديگران را ولو اينكه از ملل آفريقا باشد قبول و معارف را كه يگانه وسيله تشخيص خوب از بد است ترويج نماييم. » (مصدق و حاكميت ملت، بستهنگار.ص.303).
يكي از مواردي كه دكتر مصدق بدان پرداخت، اصلاحات اجتماعي بود كه اين اصلاحات در دو مرحله يكي 1330 و ديگري در سال 1331 انجام شد.
اصلاحات اجتماعي در واقع اصلاحاتي هستند كه براي بهبود زندگي يا تغيير زندگي اجتماعي يا اقتصادي يا سياسي، اما با روشهاي ملايم وبدون شتاب صورت ميكيرد.اصلاحات روشهاي(STEP BY STEP ) هستند. روشي كه در آن هر مرحله زمينه ساز و بستر تكاملي براي مرحله بعدياست. استفاده از اصلاحات مانع از ايجاد انقلاب يا دگرگوني آني در جامعه ميشود. در اين نوع نگرش دگرگوني به آهستگي و با زمينهسازيهاي قبلي صورت ميگيرد.
اصلاحات اجتماعي دكتر مصدق در سال1330:
1. رعايت مقررات مذهبي در ماه مبارك رمضان…
2.در امر عزيمت حجاج به مكه معظه دولت اقداماتي انجام داد كه مورد تشكر حاكمان ديني قرار گرفت…
3.… وفات امام جعفر صادق تعطيل رسمي اعلام شد.
4. از جمله نكات ديگر كوششي بود كه در دوره نخست وزيري ايشان در جهت برقراري هر چه بيشتر روابط با كشورهاي اسلامي انجام گرفت و قطع روابط با اسرائيل عملي شد. (زندگينامه انديشهها ومبارزات دكتر محمد مصدق.ص46).
اصلاحات اجتماعي انجام شده در اين دوره بيشتر به مسائل و امور ديني ميپردازد. سؤالي كه اينجا مطرح است اين است كه آيا اصلاحات انجام شده در سال 1330 اصلاحات اجتماعي بودهاند يا خير؟ اگر ما اصلاحات دوره اول را كه زمينهساز اصلاحات دوره دوم كه مفصلتر و اساسيتر بودهاند بدانيم، كه اين اصلاحات شامل:
1.تصويب لايحه استرداد 10% سهم مالكانه محصول به كشاورزان.
2. واريز 10% ديگر به حساب مخصوص عمران روستاها تا زير نظر شوراي منتخب ده صرف بهبود راه و آموزش و پرورش روستاها شود.
3.براي مقابله با هزينه بالاي مسكن وزارت دارايي مسؤليت يافت زمينهاي شهري متعلق به دولت را در قطعات كوچك و بهاي ارزان به افراد نيازمند بفروشد.
4.به دستور دولت اجاره مسكن نيز 10% كاهش يافت و بانك ساختمان براي احداث خانههاي ارزان قيمت تاسيس شد…
5.لايحه حمايت از كارگران و كارمندان منجر به تاسيس بيمههاي اجتماعي ديگر گرديد كه در آن تاريخ شامل بيمه بيماري و حوادث براي كارگران و خانواده آنها و مخارج مهم از قبيل ازدواج و تولد فرزندان و كفن و دفن و مزاياي رفاهي به عنوان كمك عائلهمندي و كمك ايام بيكاري كه هيچ كدام از اين موارد قبلا در ايران سابقه نداشت.
6. اصلاح قانون انتخابات به دليل مخالفت آيتلله بروجردي د رقم و آيتالله بهبهاني در تهران با اعطاي حق راي به زنان مورد بحث و جدلهاي بسيار قرار گرفت و با وجودي كه لايحه آن تدوين شده بود اما به جايي نرسيد، ولي دكتر مصدق از پاي ننشست ودر قانون انتخابات انجمنهاي شهر و شهرداريها با حذف لغت «رجال» دشمني پايدار، ابدي و هنوز فراموش نشده بنيادگرايان را به جان خريد.
7. اصلاحات در نيروهاي مسلح نيز به كمك « سازمان افسران ناسيوناليست » صورت گرفت…
8. اصلاح نظام قضايي كشور.
9.دكتر مصدق به موازات ملّي كردن صنايع نفت كشور امتياز شيلات شمال را نيز كه از سال 1925 به يكي از اتباع روسيه تزاري به نام ليانازوف واگذار شده بود و در سال 1306 توسط رضاشاه براي 25 سال ديگر تمديد شده بود و در پايان ژانويه 1953 مهلت آن به پايان ميرسيد تمديد ننمود.(مصدق وحاكميت ملي،ص.896.)……… ميباشد.
و با قبول اين واقعيت كه جامعه ايران در آن دوره داراي بافتي سنتي و ساختار اجتماعي مذهبي بوده و نيز داراي نظام فئودالي و استعمار و استثمار بر آن حاكم بوده، مردم آمادگي ذهني و تجربي لازم را نداشتند تا دفعتاً اصلاحات در جامعهاي با چنين توصيفات صورت بگيرد . در چنين وضعيتي اصلاحات دوره اول با توجه به نيازهاي معنوي مردم در زماني كه افراد جامعه احساس ميكردند كه كه نيازهاي روحي و معنوي آنها دست كم گرفته شدهاست صورت گرفت. و در اصلاحات دوم نيازهاي دموكراتيك واساسي مردم بيان شده است.
ديديم كه در قسمت ششم اصلاحات، دكتر مصدق تا آنجا پيش ميرود كه براي زن عملا ارزش قائل ميشود، و او را نيز مستحق راي دادن ميداند. اينجاست كه زن ايراني سپاسگوي روح بزرگ دكتر مصدق ميگردد. براستي اگر ايشان اين ارزش را براي زن قائل نميشد، جه كسي از حقوق كتمان شده بانوان حمايت ميكرد؟ آيتالله بروجردي يا آيتالله كاشاني كه تنها كاركرد و فعاليت زن را كار در خانه ميدانستهاند. (ايران بين دو انقلاب، يرواند آبراهاميان)

تامين اجتماعي
اين واقعيت اجتماعي از اساسيترين امورياست كه دكتر مصدق به آن پرداخت. تامين اجتماعي مطلوب تاميني است كه بتوان همه طبقات، اصناف و قشرها را در آن جاي داد و بدين وسيله شهروندان را در انجام وظايف، فعاليتها و تعهداتشان تشويق نمود. فقدان و يا كاهش حمايتهاي تامين اجتماعي اساسا از موانع رشد و توسعه ملّي كشور به حساب ميآيد.
تامين اجتماعي امنيت روحي و رواني براي شهروندان ايجاد ميكند و پردازش به اين مسئله جدا از مشخص كردن ماهيت دولت نشاندهنده توسعه فكري و اقتصادي يك كشور محسوب ميشود . تامين اجتماعي باعث ايجاد روحيه لذت جويي در كارگر از كار خويش در مزرعه، كارخانه، كارگاه و … ميشود. و همچنين تامين اجتماعي براي مواقعي چون حوادث و يا دوران كهولت و بيكاري فرآيندي مثبت به حساب ميآيد.
دكتر مصدق براي اولين بار در حيات اقتصادي با تصويب قانون بيمههاي اجتماعي كارگران و تاسيس سازمانهاي بيمه اجتماعي كارگران به تامين اجتماعي نيروي كار صنفي بها داد.در اين قانون حقوق كارگران در دوران بازنشستگي، از كار افتادگي، سانحه و نيز حق ازدواج و حقوق دوران بارداري زنان در نظر گرفته شده بود. قبل از آن نيز آئين نامه كار سپردن كارهاي سخت به زنان و كودكان را منع ميكرد. (مصدق، دولت ملي و كودتا ص.178) نكته قابل توجه اينجاست كه دكتر مصدق در مبحث تامين اجتماعي با توجه به ناهنجاريها ونابسامانيهاي موجود در جامعه توجه خاصي به حقوق زن و كودك مبذول داشتهاند. به طور خلاصه قانون بيمههاي اجتماعي مطرح شده توسط دكتر مصدق در دوره خود كاملترين و كاراترين و عادلانه ترين قوانين مربوط به تامين اجتماعي بوده است.
از موارد عمدهاي كه در تحليل افكار دكتر مصدق بدان پرداخته ميشود، بحث دموكراسي است نكته كه اينجا قابل ذكر است اين است كه دموكراسي در مختصرترين تعريف خود حكومت مردم بر مردم است و آزاديهاي دموكراتيك اصلاح قوانين انتخاباتي و گسترش مشاركت سياسي است. انسانهاي حامي دموكراسي به اين عقيدهاند كه با حاكميت دموكراسي ميتوان اميد داشتن جامعهاي مطلوب را در سر پروراند و به اين شيوه با نابرابريها مبارزه كرد و از يان طريق ميتوان نظام سياسي و اجتماعي جامعه را ارتقاء داد.

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

«دموكراسي بر حسب نوع مشاركت به دو دسته تقسيم ميشود:مردمسالاري مستقيم:در اين نوع حكومت مردم بطور بيواسطه سياسي خود را تعيين ميكنند و نمونه آن حكومت آتن باستان است.
مردمسالاري غيرمستقيم: از جانب ملت افرادي برگزيده ميشوند تا حال كه وسعت خاك، كثرت جمعيت، پيچيدگي امور و پيدايي تخصص امكان مشاركت مستقيم همگان را فراهم نميسازد »(فرهنگ علوم اجتماعي، شايان مهر)
نكتهاي كه در اينجا مطرح ميشود اين است كه دكتر مصدق دموكراسي را چگونه تفسير كرده است.« دكتر مصدق مبتكر دموكراسي ويژه ايراني بود وي اين اعتقاد را نه بر مبناي سنتي كه بار آن را حمل ميكرد، نه بر اساس اشرافيتي كه خود متعلق بدان بود، نه بر پايه تحصيلات عالي و اقامت نسبتا طولاني در فرنگ يافته بود» (مصدق و حاكميت ملت، ص 714)
دكتر مصدق دموكراسي را در آزادي بيان و آزادي مطبوعات ميدانسته است در كتاب مصدق و حاكميت ملت به نقل از نوشتههاي يك روزنامه نگار آمده است: «حدود هفتاد روزنامه مخالف…منتشر ميشد كه همگي به دكتر مصدق حمله ميكردند.» (همان، ص752) وي باز يادآور ميشود كه «مطبوعات مملكت همسايه اسلامي ايران“از جمله آزادترين مطبوعات دنيا” به شمار ميآيد و “در اين اواخر آنقدر مراحل تكامل آزادي را پيموده” است كه نه تنها “با مطبوعات جهان دموكراسي و دنياي آزاد” سر همسري دارد كه “در آزادي گفتار و تامين حقوق ملّيشان از ديگران گوي سبقت” را ميربايند.»(همان، ص 753)
مصدق آزادي قلم و مطبوعات را تنها راه رسيدن مردم به جامعه متعالي ميدانست. روح بلند و انعطاف پذير مصدق او را از گفتههاي مطبوعات نميآزرد و آنها را با كمال ميل پذيرا بود و معتقد به اين بود كه در بطن اين مطبوعات شايد انتقادي نهفته باشد كه براي اصلاح مملكت و جامعه كارآيي بسيار داشته باشد.
«…كسانيكه از بيان و قلم هراس كنندو از آن جلوگيري كنند نه تنها مرتكب عملي ميشوند كه مخالف قانون اساسي است بلكه خدمت به اجانب و خيانت به وطن مينمايند.» مصدق براي هدف خود كه همان حاكميت ملت است ارزش قائل است و به آن ايمان دارد و در اين ميان براي او فقط مردم هستند كه مهم و داراي ارزش والايي هستند و نه صدرات و مقام اوست. دكتر مصدق با توجه به شرايط كلّي حاكم بر جامعه و نيز دست يافتن به آزادي و استقلال واقعي تز دموكراسي هدايت شده را بيان كردند.
«دكتر مصدق پس از وقايع 30 تير از مجلس شوراي ملّي تقاضاي اختيارات قانونگذاري كرد. اين درخواست اختيارات در تاريخ جهان يك بدعت بشمار ميرفتكه قوه مجريه از مجلس درخواست كند كه اجازه بدهد براي مدتي قوه مجري اختيار وضع قانون را داشته باشد.» (مصدق،دولت ملّي و كودتا ص371). اما پس از طرح اين موضوع مخالفان و منتقدان نظام به سادگي قرباني ديد ضاهري مسائل شدند « عمق روندي را كه در يك جامعه عقبمانده درگير و اسير و وابسته مانند ايران بايد طي كند تا به آن آزادي كه مّدنظر دكتر مصدق بود برسند درك نميكردند» (همان، ص371) البته علاوهبر شكل فوق بايد به اين نكته توجه كرد كه تز مطرح شده توسط دكتر مصدق در قانون اساسي وجود نداشت و مخالف قانون اساسي بود.
«…البته اصل قضيه به اين شكل بود كه مصدق باري مدت 6 ماه درخواست اختيارات را مطرح كرده بود و قوانيني كه در اين مدت از سوي دولت وضع و به مورد اجرا گذاشته ميشد پس از مدت 6 ماه در مجلس مطرح ميشد و در صورت تصويب جنبه قانون رسمي را پيدا ميكرد و در غير آن صورت لغو ميشد. پس قانونگذاري توسط قوه مجريه نبود. يك پيشنياز آزمون و خطايي فرايند تدوين و تصويب و تكوين قانون بود» (همان، ص372)
اگر ما تز دموكراسي هدايت شده را همان بالا بردن سطح آگاهي مردم در زمينه دموكراسي و تعليم دموكراسي بدانيم و مردم را با دمكراسي و نوع استفاده از آن آشنا كنيم، اين در واقع همان دموكراسي هدايت شده خواهد بود. دكتر مصدق تصميم داشت كه با استفاده از دمكراسي هدايت شده توده مردم را در جهت مصالح جامعه و كشور به مشاركت وادارد. با توجه به مفهوم دموكراسي مطرح شده توسط دكتر مصدق روشن ميشود كه وي اهميت ويژهاي براي قشر محروم و زحمتكش جامعه قائل بوده است.
« با توجه به قوانين تصويب شده (بعد از تز دموكراسي هدايت شده ) مشخص ميشود كه رويكرد مصدق به سوي زحمتكشان بود. مصدق ميدانست كه در امر ملّي كردن نفت و اجراي اقتصاد بدون نفت بتواند موفقيت پيدا كند بايد به كساني كه مولدان اوليه ومستقيماند، يعني كشاورزان و كارگران وطبقات محروم و متوسط كمك كند تا ضمن حمايت و تقويت مادي از آنها، اميد به نظام و نهضت را بيشتر بيابند و در راه و در راه پيشرفت آن بسيج توليدي شوند.»(همان)
با توجه به بحثي كه به طور مختصر بدان پرداخته شد، ميتوان اينگونه گفت دكتر مصدق پس از بيان تز ليبرال دموكراسي به اين نيتجه رسيد كه براي به هدف رسيدن نياز به همكاري و مشاركت توده مردم دارد تا بتواند به وسيله خود آنان براي آنان استقلال و دموكراسي به ارمغان آورد. اينجاست كه دكتر مصدق از ليبرال دموكراسي به سوي سوسيال دموكراسي پيش ميرود. زيرا در اين دموكراسي طيف گستردهاي از مردم ايفا نقش ميكنند.
بحث درباره انديشهها و افكار دموكراتيك دكتر مصدق سؤالي را در ذهن ايجاد ميكند، و آن اين است كه چگونه ممكن است و چه رخ ميدهد كه انسان وقتي به چيزي ايمان ميآورد در آن محو ميشود؟ شادروان دكتر محمد مصدق دموكراسي را يك تئوري بيان شده پشت تريبون مجلس نميدانست بلكه به دموكراسي اشهد گفته بود و در آن محو شده بود. معرفي افكار دكتر مصدق نياز به بحث و گفتمان بسيار دارد و اگر چيزي در اين رابطه در اين مقال نگاشته شد قطرهاي از افكار دريايي ايشان بود. دكتر مصدق مردي از آينده در دوران گذشته بود. نقش و كاركرد دكتر مصدق در جامعه ايراني با بافت و ساختار توصيف شده و بحرانهاي اجتماعي موجود بسيار وسيع و غير قابل انكار بود.

مريم شريفي، عضو سازمان زنان حزب آينده سازان ايران
info@ayandesazan.org

دنبالک:
http://khabarnameh.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/7863

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'درآمدي بر انديشه هاي اجتماعي دكتر مصدق، مريم شريفي' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016