يكشنبه 3 خرداد 1383

جناب ابطحي! دستگاه جور و استبداد، زبان "شبه فلسفي" نمي فهمد! ف. م. سخن

قصد نداشتم مطلبي خطاب به شما يا رئيس تان بنويسم چرا که شما دو نفر را در دستگاه جمهوري اسلامي، تنها صاحب دو عنوان پرطمطراق مي دانم که قادر به انجام هيچ کاري نيستيد. رئيس شما را هم رئيس جمهور نمي نامم چون رئيس ِ کشور، کس ِ ديگري است که هم شما و هم ما و هم اکثريت ملت ايران از او و ذوب شدگان فرمان بريده اش وحشت داريم و سايه ي تشکيلات سرکوبش را همواره بر سرمان گسترده مي بينيم.

همان کسي که سپاه، تحت فرمان اوست؛ قوه ي قضائيه، تحت فرمان اوست؛ راديو تلويزيون، تحت فرمان اوست؛ همان کسي که مي تواند دستور دهد که بگيرند؛ مي تواند اشاره کند که ببندند؛ مي تواند اراده فرمايد که آزاد کنند؛ مي تواند بگويد خاتمي باشد؛ مي تواند بگويد خاتمي نباشد؛ دامنه ي استبدادش را به جائي رسانده که مي تواند به يک نويسنده ي رمان، مثل احمد محمود خشم بگيرد و به مجريان برنامه ي بزرگ داشت او فرمان دهد که جايزه اي را که قرار بوده است به او بدهند، ندهند، چون مثلا "زمين سوخته" اش را نمي پسندد.

هيچ کس را به بارگاه او راهي نيست؛ هيچ کس را از او حق بازخواستي نيست؛ هيچ کس را به او اجازت انتقادي نيست؛ کافي است تا دهان باز کني و حرف "خ" اول نامش را بر زبان آوري تا شحنه و عسس و "حاج آقا"ها به جانت بيفتند و از زندگي بيزارت کنند. ببينيد آيا کسي را حتي از دوستان و نزديکان او جرئت آن هست که در جريده اي، مطلبي انتقادي خطاب به او بنويسد؟ چنين جرئتي نيست! روزنامه ي وابسته به استکبار و جاسوس، که نويسندگانش چند چمدان دلار گرفته اند بلافاصله تعطيل خواهد شد و نويسنده ي مرتد به جائي روانه خواهد شد که در فرهنگ لغت قضائي نظام، بر آن "سوئيت" نام نهاده اند.

شما و جناب خاتمي قسمتي از نظام تحت امر همين مقام الهي هستيد که براي تان وظيفه و کاري مشخص تعيين کرده است. خارج از چارچوب هاي تعيين شده توسط او، امت حزب الله قلم پاي تان را خرد خواهد کرد و به جائي روانه خواهيد شد که بني صدر و قطب زاده شدند.

خاتمي وشما بسيار تلاش کرديد تا سازي ديگر بزنيد؛ نتوانستيد؛ نگذاشتند. رهبر ِ ارکستر با چوب دستي اش هر زمان که خارج زديد محکم بر سرتان کوبيد. در مواردي هم با مشت به دهانتان زد. مانند زماني که جناب رفسنجاني پست نخست وزيري را حذف کرد، رهبر الهي امروز هم، به ساز شما و پست شما نيازي ندارد و اگر معادلات جهاني و روابط بين المللي حکم نمي کرد پست رياست جمهوري هم با ترفندي از گردونه سياست ايران خارج مي شد و مقام خلافت بر جايش مي نشست.

شما دو نفر روحانيان محترمي هستيد که به درد مديريت کتاب خانه و کارهاي علمي و فرهنگي مي خوريد؛ شما و رئيس تان حتي در حوزه ي مسئوليت خودتان قادر به انجام کار نيستيد. اگر توانستيد جلوي کار اسکله هاي "غيرقانوني" را بگيريد، اگر توانستيد فرودگاه امام تان را راه بيندازيد و باربرهاي آن را هم خودتان بدون دخالت سپاه و نيروهاي مسلح استخدام کنيد، اگر توانستيد به تلويزيون برويد و بدون اجازه ي رئيس انتصابي و مقامات "بالاتر" خطاب به ملت ايران، يک پيام راديوئي يا تلويزيوني بفرستيد، آن وقت من تمام حرف هايم را پس مي گيرم و از شما عذرخواهي مي کنم. اما نمي توانيد. معمولا اگر جنگي شروع شود، رئيس جمهور آن کشور پشت ميکروفون مي رود و ملت را به دفاع فرا مي خواند. اصلا در کاخ رياست جمهوري هميشه دوربين و ميکروفون آماده هست تا در موارد اضطرار رئيس جمهور خطاب به ملت پيام بفرستد. اما در ايران عزيز اسلامي، از آن وحشت دارم که رئيس جمهور بخواهد وارد محوطه راديو تلويزيون شود و حراست جلوي او را بگيرد! همان رئيس جمهوري که براي نماينده اش در داخل سازمان تره هم خرد نمي کنند! اتوريته ي رئيس جمهور محبوب در حدي است که سخنانش را به راحتي سانسور مي کنند و اخبار مربوط به او را در رديف هفتم و هشتم مي آورند!

حال، شما، در اين اوضاع و احوال که حال ِ مردم از هر چه دو روئي و دو رنگي و گربه رقصاني است به هم مي خورد و تحمل شنيدن تئوري هاي خوش آب و رنگ و دهان پرکن "اصلاح طلبانه" و "چانه زنانه" و "فرهنگ مدارانه" و "مسالمت جويانه" را ندارند، در وب لاگ تان از "دوم خرداد" مي نويسيد و چهره ي رئيس جمهور عزيز را بزک مي کنيد.

در مقاله ي "دوم خرداد"تان مي نويسيد، مهمترين ويژگي خاتمي "صداقت" اوست؛ صداقتي که لابد در "سه نقطه ي" بيانيه هايش تجلي پيدا کرده است! صداقتي که هرگز در رسانه ها و مطبوعات مجال بروز پيدا نکرده است. با طناب صداقت خاتمي عده ي زيادي روزنامه نگار، وارد چاه ويل اوين شده اند و چند سالي است که از آن بيرون نيامده اند. صداقتي که مي خواهد نه سيخ بسوزد نه کباب، نامش صداقت نيست؛ چيز ديگري است که خودتان مي توانيد واژه مناسب برايش پيدا کنيد.

ويژگي دوم خاتمي را "بخشي از نظام جمهوري اسلامي" بودن او مي ناميد؛ در اين بند شما توانسته ايد با مهارت يک سياستمدار کارکشته اين ويژگي بسيار "منفي" از ديد مردم را اين طور "مثبت" کنيد که با اين ويژگي بود که او توانست کانديداي رياست جمهوري شود و شعارهاي جديد بدهد و در مقامي قرار بگيرد که مردم بتوانند راي شان را اعلام کنند.

ويژگي سوم خاتمي را "حرمت نهادن به انسان" مي خوانيد و اظهار مي داريد به خاطر همين ويژگي، خصلت رهبري کردن در او کند شده است و براي او، دستور دادن به ديگران و ديکته کردن تصميماتش کار سختي است. وقتي که ايشان نمي تواند به افراد تحت رياستش دستور بدهد، معلوم است که نخواهد توانست به افراد تحت امر "کس ِ ديگر" دستور بدهد و انتظار انجام کاري از آنها داشته باشد.

چهارمين ويژگي خاتمي را استقلال طلبي از دوستان و پنجمين ويژگي اش را "زبان شبه فلسفي" مي دانيد. زباني که لابد از نظر شما هم، براي مذاکرات و منازعات سياسي مناسب نبوده است.

تمام اين خصلت ها که شما بر شمرديد مي توان در نزد بسياري از اهالي علم و فرهنگ و ادب اين سرزمين نيز جست. بسياري از اين "ويژگي"ها همانطور که خودتان نيز تلويحا اشاره کرده ايد، براي کار سياسي مناسب نيست. نه تنها در عرصه ي سياست خارجي که در عرصه ي سياست داخلي که مشتي بزن بهادر اهرم هاي قدرت را قبضه کرده اند، با زبان فلسفي و شبه فلسفي نمي توان داخل شد و پيروز بيرون آمد. آقاي خاتمي در اين ميدان به سختي شکست خورده است و مانند يک قهرمان ِ تار و مار شده تا مدتي ديگر جولانگاه را ترک خواهد کرد و لشکر منهزم خود را نيز به دنبال خود از ميدان بيرون خواهد برد.

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

غير از اين خصائل و صفات حميده، بايد به نکات ديگري نيز اشاره شود که شايد از آن ها آگاه نباشيد و براي خلاصه کردن مطلب ناچارم تنها عناوين آن را بياورم و شرح و بسط آن را به مطالب مفصل تر موکول کنم .

اول آنکه آقاي خاتمي و شما و جريان دوم خرداد و در مجموع، جريان روشنفکري ديني در ميان جوانان ايجاد "توهم" کرديد. اين توهم هم از نظر سياسي و هم از نظر عقيدتي بايد به دلايلي در ميان جوانان ايجاد مي شد که به لطف فرمان بريدگان و ذوب شدگان ولايت، در همان ميانه ي راه با ضربات پي در پي قتل هاي زنجيره اي و کوي دانشگاه، بچه ها از خوابي که با لالائي شما مي خواست سنگين شود پريدند و بر واقعيت ها چشم باز کردند. اگر شما و جناب خاتمي به راستي به فکر جوانان اين کشور هستيد بايد به جاي ايجاد توهم، توهم زدائي کنيد.

دوم آنکه تئوري "قهرمان زدائي" جناب خاتمي - به نظر من - يک تئوري فوق العاده خوش رنگ و لعاب ولي خطرناک است. شايد به خاطر ظاهر زيباي اين جملات که "بدبخت ملتي که به قهرمان نياز داشته باشد" و "همه مردم بايد قهرمان باشند و دنبال قهرمان راه نيفتند" و "ديکتاتوري نتيجه ي قهرمان پروري است" و استناد به نمايشنامه هاي برشت و ديگران، بسياري از جوانان و حتي اشخاص با تجربه، از هر چه بوي قهرمان و قهرماني دهد تبري بجويند ولي واقعيت اينست که ملت ما و هر ملتي نياز به سمبل و الگو و قهرمان دارد که بايد بتواند در مقابل ظلم دستگاه اختناق و استبداد، با تمام وجود بايستد و مردم را به ايستادگي دعوت کند. به نقش کاريزما و تاثيرات آن بر جنبش هاي مردمي فعلا کاري ندارم و نوشتن در باره ي آن را به آينده موکول مي کنم.

سوم آنکه در هيچ شرکتي، يک مدير صادق که قدرت دستور دادن ندارد و با کارمندانش بحث اقناعي مي کند و با زبان شبه فلسفي سخن مي گويد استخدام نمي کنند. نگاه مي کنند ببينند آيا اين مدير قدرت اداره اين تشکيلات را دارد يا خير؟ کار و برنامه و نحوه ي عمل او براي شرکت سود آور است يا خير؟ اگر پاسخ منفي باشد او را با تمام صداقت و زبان زيباي فلسفي اش از شرکت بيرون مي کنند. اگر هم مدير، توانائي هائي دارد که در اثر اعمال ِ نظر ِ "صاحب"ِ شرکت، مجال بروز و اجرا پيدا نمي کند براي حفظ آبروي شغلي اش داوطلبانه استعفا مي دهد و شرکت را ترک مي کند.

توصيه ي ما اينست که آقاي خاتمي که رسالت بزرگ و خطير شان را با نوشتن نامه ي 47 صفحه اي به انجام رساندند کم کم وسايل ميز کارشان را بسته بندي کنند و به خاطر حفظ حرمت مردمي که با تمام وجود در دوم خرداد به او راي دادند از دفتر رياست جمهوري به کتابخانه ي ملي نقل مکان کنند. اين کم ترين انتظاري است که مي توان از ايشان داشت.

[وب لاگ ف.م.سخن]

دنبالک:
http://khabarnameh.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/8081

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'جناب ابطحي! دستگاه جور و استبداد، زبان "شبه فلسفي" نمي فهمد! ف. م. سخن' لينک داده اند.

http://biderang.eparizi.com/archives/week_2004_05_23.html#001789
تلاش ابطحي در اين مقاله ، نشان دادن چهره واقعي خاتمي است ، حتي معتقدم به گونه اي نوشته شده است که مي خواهد بگويد : خاتمي اينکاره نبود ، و به ز...
بي درنگ | شادي شاعرانه
May 23, 2004 10:21 PM

Copyright: gooya.com 2016