هر چند این فیلم را از طریق اینترنت که از کیفیت صدا و تصویر چندان خوبی برخوردار نبود، دیده ام، ولی بهرحال مطلب کوتاه پیش رو بیشترتبادل نظري است با بینندگان آن، تا نقد آن؛ چرا که نگارنده نقاد فیلم نیست!
غیبت طنزی هوشمندانه در فیلمنامه مارمولک و فقدان نگاهی عمیق در دیالوگها که مستلزم صرف وقت و کار بیشتری برای تهیه آن می بوده، از ملموس ترین معایب این فیلم بنظر میرسد. طنزی که حتی مردم کوچه و بازار ایران بواسطه یک ربع قرن حکومت مرتجعین، بیشتر از پیش در آن مهارت پیدا کرده اند و تمامی دردها و رنجهای خود را با زبان رمز، کنایه و طنز به یکدیگر انتقال میدهند و در بسیاری از موارد با توجه به قدرت گزندگی آن در ژرفا، از جنجال برانگیزی در ظاهر پرهیز میشود. به نطر می رسد که مارمولک حتی درقد و قواره آنچه که درسطح چامعه نيز جاری است کمتر موفق بوده است.
گفتگوها در این فیلم نه در فرم و نه در محتوا قابل رقابت با آنچه در جامعه میگذرد نیست و بیشتر سعی در بالا بردن خط قرمزها در دیالوگهای رسمی تر جامعه، همچون " سینما" را دارد که البته اين امر به نوبه خود قابل قدردانی بوده و ازجنبه قابل تأمل و ویژگی مثبت مارمولک حکايت می کند. ولی آنچه ما را در دیدن فیلم بخنده وآمیدارد نه ریزبینی و طنز نویسی ماهرانه، بلکه بیشتر عقده گشائی مردمی است که میخواهند آشنا و غریبه، حتی به بهانه کوچکترین اشاره ای، همزمان دردهای مشترک خویش را با هم بخندند. از این رو در پی هر رفتار ساده لوحانه اي که با نام و لباس آخوند عجين شده، خنده بر لبانمان میاورد؛ چرا که این نام و این لباس نماد نوع نگاهی است که به بهانه دفاع از جان و مال و ناموسمان، جان و مال واخلاق را از جامعه ربود. و این دستان رباینده، زائیده خلاء اندیشه پویا، زنده و روزآمدی است که فقدانش بخودی خود و به اجبار زورمداران مرتجع را بر سرنوشت ما حاکم میکند.
چرا در بخش آغازین که حدود یک سوم فیلم را تشکیل میدهد خبری از طنز نیست؟
در مارمولک فراموش شده است که در یک کمدی میتوان در همه فیلم نقدی طنزآمیز داشت و نقد بیش از آنکه در گرو نام و لباس باشد زائیده رفتار و تفکر ماست. از همین رو تاجائی که نامی و لباسی از آخوند نیست طنز و لبخندی هم نیست. در بقیه فیلم با توجه به شدت سانسور در ایران، فیلم بسیاری از خط قرمزها را میشکند. هرچند در همين عبور از خطوط قرمز، کارگردان به سطحی نگري دچار شده و بدون آنکه درعمق به ریشه های این منش و تفکر بپردازد، تا با پرهيز از جنجال، هم شانس بیشتری برای اجرا داشته باشد و هم بنیادی تر، بنیادگران را به نقد کشيده و آنها را به چالشی جدی فرا بخواند، راه میان بر را در پیش گرفته و این خود بازتاب فرهنگ سنتي ایرانی است که زود خواه و کم تلاش است. به یاد می آورم این گفته یکی از دوستان دربند را که در برشماری موانع رسیدن به دمکراسی در ایران، می گفت: (همیشه خواسته ایم، یکشبه راه صدساله را برویم اما افسوس که در صدسال اخیر از پیمودن راه به اندازه یک شب هم ناتوان بوده ایم)
advertisement@gooya.com |
|
شاید وقت آن رسیده باشد که بپذیریم این تفکر آئیینه تمام نمای ما و گذشتگانمان است. آیا توان آن را داریم خود را درلابلای آن پیدا کنیم و شجاعت آن را داریم که انگشت اتهام را بسوی خود، از درون نشانه رویم تا خود را بنقد کشیم، خود را نیز اصلاح کنیم و درسهای لازم را فرا گیرم ؛ که اگر دیدن خویش اینقدر طنزآمیز و وحشت انگیز است و تا بدين سان خنده آور و گریه آورست چرا خویش را اصلاح نمی کنیم. بهر حال نگاهی که بدون توجه عمیق به ریشه ها، مشکل را بیشتر در نام ولباس میداند بانگاهی که ارزش و تقدسی خاص برای آن قائل است از یکجا سرچشمه می گیرد، باید بپذیریم که از عمامه تا کراوات و بلعکس راه درازي نيست. اما اندیشه ای که مذهب و قدرت را زمینی میداند و آن را برای مردم کوچه و بازار میخواهد، تا ارتجاعی که سمبل اقتدارش را بر تخت و یا در ماه مینشاند تا مشروعییتش را از ناکجاآباد بگیرد، راه بسی طولانیست. از این رو می توان در هر لباسی و درهر کشوری، مرتجع و یا اندیشمندی عارف بود، اما اگر ما مردم کوچه و بازار بگوش و بهوش نباشیم جای طالقانی ها را جنتی ها میربایند.
در هر حال و علی رغم کاری نچندان تامل گرا و غیبت طنزی ظریف وحتي هم سطح آنچه که در میان مردم خلق میشود، باز جاي دارد تا از دست اندرکاران فیلم مارمولک و ازهمه کسانی که در باز گوئی حقایق تلاش میکنند و سرمایه های مالی و انسانی خود را بخطر می اندازند قدردانی کرد.