پنجشنبه 14 خرداد 1383

مرثيه اي براي سپاه (2)، مهدي طلعتي

چرا بايد نيروهاي نظامي از منازعات سياسي بركنار باشند؟ چرا كنترل نيروهاي نظامي در كشورهاي دمكراتيك در دستان غير نظاميان است؟ چرا به مجرد موضع گيري سياسي يك نظامي در كشورهايي كه سنت دمكراسي را در خود نهادينه كرده اند، وي حذف مي شود و هزاران چراي ديگري كه همه پاسخ آنرا مي دانند اما به دلايل مختلف از كنار آن مي گذرند

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

سپاه پس از تشكيل درگير يك مبارزه دروني براي اقتدار بود و بخش اصلي اين تنش به اختلافات وسيعي مربوط مي شد كه درون سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي وجود داشت. درگيري به قدري بارز بود كه آقاي خميني فتوا داد كه تحزب نيروهاي نظامي از جمله سپاه به اي نحو امكان حرام است. اما اين فتوا زياد در دسترس ديگران نبود و تنها بصورت تكثير شده در ميان بچه هاي سپاه مي چرخيد. مصلحت اين نبود كه آنچه درون پرده است نمايان شود.
به ظاهر آنهايي كه در سپاه مانده بودند، همه از سازمان استعفا داده بودند، محسن رضايي، محمد باقر ذوالقدر، غلامعلي رشيد، رحيم صفوي، رئوفي و بسياري ديگر از اين جمع بودند. اما عليرغم اين استعفا سپاه هنوز بر مدار جناح راست سازمان مجاهدين انقلاب مي چرخيد و رو به قبله راستي نماينده آقاي خميني در سازمان نماز مي خواند. هنوز هم ملاك در تعيين فرماندهي ميزان قرابت با اين خط بود و هزاران فتواي ديگر نيز راه به جايي نمي برد.
جنگ اما سرپوشي بود بر كاستي ها و حجابي بود بر روابط سازماني درون سپاه كه آبشخوري حزبي داشت. روابط سازماني در اين دوران نهادينه مي شد و براي فرداي جنگ كادر سازي.
جنگ تمام شد، اما نه بدان صورتي كه وعده داده بودند و در اين ميان آش سپاه بيش از همه شور بود و هزاران نيروي مسئله دار كه كسي پاسخي براي آنان نداشت. نه سپاه بلكه تمام جنگ بازيچه شخص هاشمي بود كه مي بريد و مي دوخت و فرزندانش در زمان جنگ به لطف بسيجياني كه روي مين هاي جهنده هزاران پاره مي شدند، در خارج تحصيل مي كردند.
سپاه در پايان جنگ نمونه بارزي از هرج و مرج سازماني بود و اين نه تنها آقاي خميني بلكه بسياري ديگر را نيز نگران مي كرد. اكنون سپاه و فرماندهي آن مي بايست كنترل شود و تنها مرد اين ميدان نيز عبدالله نوري بود. محمدي عراقي برش لازم را نداشت. نوري به عنوان نماينده امام وارد سپاه شد، نماينده اي كه هرگونه اختياري براي برقراري نظم و غير سياسي كردن سپاه را داشت. مرد مقتدري كه غايتش نظام مند كردن سپاه بود. نوري عزل و نصب ها را كنترل و نظارتي دقيق را اعمال كرد و اين بار رسما تقاضاي خروج بسياري از فرماندهان سپاه را كرد كه هنوز در تور نامرئي روابط سازماني و حزبي پيچيده شده بودند و ذوالقدر يكي از آنها بود.
در آنزمان بسياري مي گفتند نوري نمي داند كه با چه آتشي بازي مي كند اما دفاعيات وي در دادگاه ولي فقيه دوم در صبح اصلاحات نشان داد كه او همواره مي دانسته چكار مي كند. نوري در سپاه محكم شروع كرد اما تهديد شد اما هنوز پا در يك كفش داشت كه اينها بايد بروند.
احمد وحيدي فرمانده معاونت اطلاعات سپاه، كه مقدس ترين چهره ستاد بود و همواره در پي ناكامي هايش در كسب اختيارات و امكانات بيشتر از سپاه قهر مي كرد اينبار نيز قهر كرده بود، به ظاهر درس مي خواند و دانشجوي پلي تكنيك بود، پس به همان جا رفته بود.
فرمانده سپاه در پي جانشيني براي وي، ذوالقدر را يافته بود كه فرماندهي قرارگاه رمضان را برعهده داشت. همه با هم در حال جنگ بودند كسي به آينده خود تا زماني كه نوري در مسند نماينده امام قرار داشت، مطمئن نبود. رضايي اما ذوالقدر را برگزيد تا بر صندلي وحيدي تكيه زند.
مراسم معارفه در ميان صلوات انجام شد، رضايي ذوالقدر را رسما معرفي كرد اما از فرداي آنروز ديگر كسي ذوالقدر را در سپاه نديد. نماينده امام امر كرده بود تا ذوالقدر به خاطر روابط سازماني و حزبي اش بايد از سازمان خارج شود و شد. سپاه بتدريج كنترل مي شد. نيروهاي حزبي با پافشاري نوري خارج مي شدند و زمينه براي غير سياسي شدن سپاه فراهم مي شد.
اما چنين نشد، ذوالقدر با كيني كه از نوري داشت از سپاه رفت اما در فرداي بيرون رفتن نوري از سپاه، مرتبت بالاتري را در سپاه يافت. فرمانده ستاد مشترك كل سپاه، تشكيلاتي كه جديدا ابداع شده بود. و اين هم از بازيهاي هاشمي بود كه در توافقي پنهاني با رضايي، نوري را در مقام وزير كشور به كابينه خود برد تا نيروهاي سياسي نظامي سپاه نفسي راحت بكشند. سياسيون نظامي سپاه نيز برخورد با نوري را به روزي ديگر حوالت دادند و آنروز ايران گريست كه مردي چنين آزاده به بند كشيده مي شود و خنديد كه هنوز آزاد مرداني چون او بر پهنه اش گام بر مي دارند.
نوري كه رفت، زد و بندها شكل ديگري گرفت. موحدي كرماني جايش را گرفت تا اينبار نه به رسم انكار كه به اثبات تحزب را در سپاه تائيد كند. اكنون تحزب و باند بازي قانوني مي شد و كساني كه از اين سنخ نبودند از دايره بيرون مي شدند. ادبيات كلامي بتدريج تغيير مي كرد و حيا از ميان برمي خواست. سپاه اكنون بر سر شاخ بن مي بريد. حال دست موتلفه و جناح راست آشكارا از آستين امراي سپاه بيرون آمده بود و كسي هم جلودار آنها نبود.

مهدي طلعتي
يكشنبه ۱۰ خرداد ١٣٨٣ – ۳۰ مه ٢٠٠۴
talatiam@yahoo.com

[مرثيه اي براي سپاه (1)، مهدي طلعتي]

دنبالک:
http://khabarnameh.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/8489

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'مرثيه اي براي سپاه (2)، مهدي طلعتي' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016