دوشنبه 5 مرداد 1383

سی خرداد و وقتی تناقض های دروغ های کودتاچیان رفع می شوند، انقلاب اسلامی

از اسفند ماه، پس از ﺁنکه وجدان ملی بر تحریم انتخابات فرمایشی رأی داد، شاخه تبلیغاتی سازمان ترور و تبلیغاتچی های حرفه ای، بخصوص ﺁنها که می خواهند « پدر خوانده » ، هاشمی رفسنجانی، را محور کنند تا مگر حذف نشوند ، بنی صدر را زیر « حمله تبلیغاتی » خویش قرار داده اند. بدیهی است هدف اول ﺁنها ، مأیوس کردن جامعه جوان از پیروزی بدیل مردم سالاری است که بر خط ﺁزادی و استقلال ، انحراف نجسته است و استوار بسوی پیروزی گام بر می دارد. عقل زورمدارشان می پندارد حمله زورپرستان از هر سو، جامعه ایرانی را متقاعد می کند که نه مثلث زورپرست و نه قدرتهای خارجی نمی گذارند بدیل مردم سالار ایران را از استبداد وابسته بیاساید. غافل از اینکه، عقل زورمدار با تخریب خود ﺁغاز می کند و دروغها تناقضهایی در بردارند و صورتهایی که می سازد نمی تواند واقعیت ها را بپوشانند.
نوشته ها و برنامه های تلویزیونی که پخش شده اند، بسیارند و در این فرصت، ما تنها فرصت می کنیم دروغهای تاج زاده ، عضو سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی که بتازگی بعضویت حزب مشارکت نیز در آمده , و یکی از ساخته های دروغ سایت بازتاب و یک گزارش ساختگی « خبرگزاری فارس » را راست کنیم :

تاج زاده اینسان تاریخ کودتای خرداد 60 و بستن تظاهرات 30 خرداد را داستان می کند :

* چشم انداز: با تشكر از اينكه با اين همه مشغله، وقت خودتان را به خوانندگان چشمانداز ايران اختصاص داديد. مثل هر بار در آغاز گفتوگو يادآور ميشويم كه هدف از ريشهيابي واقعه تلخ سيخرداد 60، درسآموزي و عبرتگيري است تا شايد براي هميشه خشونت از اين كشور رخت بربندد و گفتمان و منطق بهجاي اسلحه و خشونت بنشيند و هرگز قصد تبرئه و يا مقصر جلوهدادن كسي يا جرياني را نداريم. تنها اين نسل كنوني و آينده هستند كه با دقت نظر و مطالعه خاطرات و ديدگاههاي افراد و جريانهاي گوناگون به قضاوت و داوري تاريخي مينشينند و اميدواريم كه اين داوري هر چه بيشتر با واقعيت تطبيق داشته باشد. خوشبختانه اين بحث بسيار مورد توجه و استقبال خوانندگان و صاحبنظران قرار گرفته است و همين امر ما را به تداوم اينگونه گفتوگوهاي روشنگرانه اميدوارتر ميكند. اينك كليديترين پرسش پيرامون اين موضوع را با شما درميان ميگذاريم؛
آيا از نظر شما رخداد سيخرداد 60، اجتنابپذير نبود؟
تاج زاده : بسم الله الرحمن الرحيم ـ ... به نظر من حادثه سيخرداد 60 با توجه به روند تشكيلاتي و سياسي مجاهدين خلق و با تبليغاتي كه آنها داشتند، اجتنابناپذير بود. البته اين بدان معنا نيست كه در درون حكومت و درون جمهوري اسلامي هم كساني نبودند كه سعي ميكردند چنين حوادثي پيش بيايد و افرادي دلشان ميخواست كه زودتر نبرد مسلحانه مجاهدين آغاز شود تا تكليف آنها را روشن كنند. منتها تفاوتش با آن طرف ماجرا اين است كه در مجاهدين خلق "متن" ميخواست اين درگيري ايجاد شود و "حاشيه" مخالف بود، اما در سطح حاكميت، اين "پيرامون" بود كه خواهان چنين جنگي بود و رهبري موافق نبود. البته تحليل هريك از طرفين اين بود كه اگر اين درگيري آغاز شود برنده نهايي آنها هستند. در مجاهدين خلق، متن، مركزيت يا رهبري و كسانيكه تصميمگيرنده اصلي بودند با اين تحليل كه پيروزي قريبالوقوع است، دلشان ميخواست كه اين درگيري زودتر اتفاق بيفتد تا تمام قدرت را به چنگ آورند و از آن طرف هم كساني بودند كه بهانههاي لازم را براي آنها فراهم ميكردند تا اين جريان به سمت نوعي خشونت و تروريزم گسترده كشيده بشود.
* چشم انداز : « متن» و "پيرامون" را در حاكميت چگونه تعريف ميكنيد؟
* تاج زاده : من متن را در حاكميت، امام، رهبران و شخصيتهايي مثل آقاي بهشتي و اعضاي شوراي انقلاب ميدانم. مشي اينها اين نبود كه انقلاب و جامعه و نظام به خشونت كشيده شود، زيرا نه وضعيت موجود به زيانشان بود ـ كه بگوييم اگر اين اتفاق نميافتاد موقعيتشان به خطر ميافتاد ـ و نه اساساً نياز به ميليتاريزه كردن فضا داشتند (1) ، چرا كه ما در حال جنگ با عراق بوديم و به اندازه كافي بسيج نيرو صورت گرفته بود. پايگاه اجتماعي امام هم ضعيف نبود كه لازم باشد با ايجاد درگيري مشكل مشروعيت خود را حل كند يا طرفداران را توجيه نمايد و از بنبست رهايي يابد. در عين حال معناي حرف من اين نيست كه فقط يك طرف خطا داشته است. بحث اين است كه يك طرف ـ يعني مركزيت مجاهدين خلق ـ ميخواست كه جامعه را به سمت نوعي خشونت بكشاند و اتفاقاً ميخواست از درگيري جمهوري اسلامي در جنگ با عراق بيشترين استفاده را ببرد. همان كاري كه لنين در جنگ اول جهاني كرد و با آلمان صلح كرد و دولت كرنسكي را ساقط نمود و خود زمام امور را بهدست گرفت (2). اما طرف ديگر ـ يعني متن حاكميت ـ ارادهاش اين نبود. براي مثال، بعد از شهادت كچويي، رئيس وقت زندان، بحث محاكمه سعادتي پيش آمد و بسياري حدس ميزدند كه بهدليل ترور كچويي ممكن است سعادتي به اعدام محكوم و حكم فوراً اجرا شود. آقاي رجايي نخستوزير تلاش زيادي كرد كه جلوي اعدام سعادتي را بگيرد. چون مطلع شده بود كه سعادتي بهعنوان فرد سوم سازمان، به اين دليل كه دور از مركزيت و القائات مسعود رجوي ـ در زندان ـ بود و جمهوري اسلامي و شرايط جامعه را واقعبينانه تحليل ميكرد، با مشي مسلحانه بهگونهاي كه رهبري سازمان ميخواستند شروع بكنند، به شدت مخالف بود. آقاي رجايي تحليلش اين بود كه ما اگر بتوانيم سعادتي را از اعدام نجات بدهيم، اين امكان وجود دارد كه بتوانيم قشرهايي از مجاهدين خلق را به سمت يكنوع فعاليت سياسي و مبارزات پارلمانتاريستي عليه جمهوري اسلامي بكشانيم، بهجاي اينكه مشي چريكي و مسلحانه را برگزينند و اين باعث ميشود كه خونريزيها و خشونتها در جامعه ما كاهش يابد. نقطه مقابل اين نگاه، آقاي لاجوردي بود كه اصرار داشت هرچه سريعتر سعادتي و كل اعضاي مجاهدين خلق را كه در دسترس بودند، اعدام كند و بهزعم خودش جمهوري اسلامي را از دست اينها راحت نمايد.(3) اين دو نگاه در جمهوري اسلامي بود، اما من "متن" جمهوري اسلامي را اطلاعيه دهمادهاي دادستاني ميدانم نه عملكرد آقاي لاجوردي. در آن اطلاعيه اعلام شد كه هر گروهي ميتواند و مجاز است كه فعاليت سياسي بكند، به شرط اينكه اسلحه را كنار بگذارد. كمااينكه مجاهدين خلق در دو سال پيش از آن هم فعاليت سياسي كرده و حتي كانديداهايي را براي نمايندگي مجلس خبرگان و مجلس شوراي اسلامي (دور اول) معرفي كردند. در عين حال كساني هم در بخش پيراموني حاكميت معتقد بودند ما هرچه سريعتر بايد با آنها درگير بشويم و كارشان را تمام كنيم، براي اينكه اينها جز براندازي نظام به هيچچيز راضي نميشوند. (4)
* چشم انداز : شما ميگوييد كه در اين طرف ـ يعني حاكميت ـ ارادهاي براي درگيرشدن نبود و اين "پيرامون" بود كه فشار آورد و به هرحال اين اتفاق افتاد. اما گفتوگوهاي متعددي كه ما با ديگر مصاحبهشوندگان محترم داشتهايم ازجمله گفتوگوهاي انجامشده با دكترصلواتي ـ كه ايشان در دور اول نماينده مجلس بودند و به امام هم بسيار نزديك بودند ـ يا آيتالله موسوي تبريزي كه در آن سالها حاكم شرع و دادستان كل انقلاب بودند و از نزديكان به امام و يا خانم طالقاني كه نماينده دور اول بودند، اين نظر شما را تأييد نميكند. همه اينها از ارادهاي صحبت ميكنند كه بر درگيري بود و اين اراده در مجلس اول بسيار قوي بود. آيا شما مجلس اول را جزيي از متن جمهوري اسلامي ميدانيد يا يك بخش پيراموني؟ همينطور حزبجمهوري اسلامي را؟ البته شخص امام چندين بار جلوي كساني كه ميخواستند با مجاهدين خلق درگيري زودرس داشته باشند ايستادند، شكي نيست (5) ولي آيا نهادي مثل مجلس نميتواند جزو متن نظام جمهوري اسلامي محسوب بشود؟ در آن مصاحبهها كدهاي زيادي هست كه تلاش ميشد اينها را به يك درگيري زودرس برساند، با همين تحليلي كه شما هم ميفرماييد كه دقيقاً ميدانستند جريان رجوي آمادگي درگيري مسلحانه را با جمهوري اسلامي دارند. آقاي موسوي تبريزي ميگفتند كه از اول انقلاب، اجماع نانوشتهاي بود كه كار كليدي به مجاهدين ندهند و حتي نهضتآزادي هم در اين اجماع بود. در خاطرات آيتالله محمد يزدي هم هست كه اوايل پيروزي انقلاب ـ كه امام در قم بودند ـ در جلسهاي در منزل ايشان گفته ميشود ـ توسط آقاي سيدمنيرالدين حسيني ـ كه "اينها ـ مجاهدين خلق ـ از منافقين صدر اسلام بدترند" و تلاش ميكنند كه زمينه را براي حذف اينها در نزد امام مهيا كنند، اما امام در آن جلسه مقاومت ميكند. آيا اين اشخاص پيراموني بودهاند؟ يا مثلاً جريانهايي مثل مجاهدين انقلاب كه آقايان توكلي، ذوالقدر و راستي كاشاني هم با آنان همكاري داشتند، در اين زمينه كم نقش نداشتهاند.
* تاج زاده : به نكات خوبي اشاره كرديد، چون به نوعي ديگر نكاتي را كه عرض كردم تأييد فرموديد؛ اينكه نميخواستند به مجاهدين خلق كار كليدي بدهند، بله من با آن موافق بودم، اين سخن بهمعناي آن نيست كه اگر نامزدهاي آنان براي مجلس رأي ميآوردند صلاحيت يا اعتبارنامه آنها را رد كنيم كه به مجلس نروند يا اگر خواستند فعاليت سياسي كنند مانع آنها بشويم. ببينيد! ما همين مشكل را امروز هم داريم. حرف ما با محافظهكاران چيست؟ ما ميگوييم الآن شما مجلس را در اختيار داريد ولي فعاليت سياسي حق همه است. معناي سياستورزي را اين نميدانيم كه يا به ما پست اجرايي بدهيد يا اسلحه دست ميگيريم و گزينه سومي وجود ندارد (6). ما ميتوانيم در جامعه مدني فعاليت كنيم و از طريق شركت در انتخابات آزاد به درون حكومت برويم، بدون اينكه لازم باشد دست به اسلحه ببريم. پس، از اينكه اجماعي بوده است كه به آنها كار كليدي اجرايي ندهند نتيجه نگيريد كه پس اجماع بوده است كه آنها را نابود كنيم! يك جرياني ميتواند ـ درست يا غلط ـ تحليلش اين باشد كه دادن پست اجرايي به رقيبش صحيح نيست و حتي خطرناك است. در آن زمان هم اين تحليل وجود داشت كه اين روش خطرناك است زيرا مجاهدين خلق از پستهاي كليدي درجهت مشروعيت خود و اهداف مخرب خود سوءاستفاده ميكنند. گو اينكه همه جريانات سياسي كمابيش اينگونه هستند. يكي خطر را پررنگ ميبيند يكي كمتر، مهم آن است كه احزاب بتوانند در رقابت آزاد شركت كنند. هركس رأي مردم را بهدست آورد در حكومت سهيم شود.
* چشم انداز : پرويز يعقوبي اوايل پس از پيروزي انقلاب ميگفت "اينها در پاريس توافق كردهاند كه مجاهدين خلق را حذف بكنند و در ازاي آن، انقلاب پيروز بشود." ايشان ميگفت "درواقع ما حذف شدهايم." وقتي نيرويي احساس كند كه حذف شده است، به هرحال در ذهنش مسائلي رشد ميكند و عوارضي بهبار ميآورد.
* تاج زاده : اين بحث ديگري است فرض كنيم يك نيرو را به درون قدرت راه ندهند، كه من البته اين را قبول ندارم زيرا صلاحيت نامزدهاي آنان در انتخابات سال اول و دوم انقلاب تأييد شد (7) . با وجود اين فرض ميكنيم آنها را به قدرت راه نميدادند. اما در همان دوره، مهندس بازرگان هم حذف شد و هيچوقت هم به قدرت بازنگشت، اما هيچگاه به سمت مبارزات غيرقانوني و مسلحانه نرفت. همانطور كه زمان شاه هم نرفت و اگر 30 سال ديگر هم زنده بود و به او پست نميدادند باز هم به مبارزات خشن روي نميآورد. يا "در قدرت" يا "اسلحه"، اين يك فكر و روش تماميتخواه است. (8) من قبول دارم كه يك نوع توافق بود كه به اينها پست اجرايي ندهند. البته اين ايده، مخالفاني هم داشت و همان زمان بعضي از بزرگان بحث ميكردند كه رجوي را شهردار تهران كنيم يا مسئوليتهايي در اين حد در اختيارشان بگذاريم كه اينها از خر شيطان پايين بيايند. ازسوي ديگر حرف آقاي يعقوبي كملطفي است؛ شما آقاي منتظري را ببينيد، ايشان ميگويد "هنوز انقلاب پيروز نشده مجاهدين خلق آمدند پيش من كه به امام پيغام بده كه چون ما كادر، سازمان و تشكيلات داريم، اداره كل مملكت را به ما بدهيد." معلوم است كه اين حرف حساسيت ايجاد ميكند و رهبر مردميترين انقلاب كه تجربه مشروطه و مليشدن نفت را پشت سر دارد و بهشدت نگران است كه نكند دوباره انقلاب پس از يكي ـ دوسال با شكست روبهرو شود، با حساسيت ويژهاي سعي كند كه كشور را خود اداره و مديريت كند، خصوصاً كه حركتهاي بعدي مجاهدين خلق در سالهاي 1357 تا 1360 اين سوءظن را در امام و در جامعه بيشتر كرد كه البته واكنشي طبيعي به روند حركت مجاهدين خلق بود. (9) اگر فرصت پيدا كنم نشان خواهم داد كه متن مجاهدين خلق و انديشه و روش آنها تمامتخواهانه است و چون تمامتخواه است، ميگويد يا قدرت را بهطور كامل بايد به من بدهيد يا با شما ميجنگم. راه وسطي باقي نميگذارد؛ نه در درون حكومت و نه حتي در جامعه مدني. به همين دليل معتقدم مجاهدينخلق درنهايت با هيچ گروهي نميتواند همكاري استراتژيك كند، مگر آنكه همه، رهبري مجاهدين خلق را بدون چون و چرا بپذيرند. شايد در مقطعي با كساني موتلف شود ولي بعد از مدت كوتاهي به هم ميزند.
پرسشگر: اين را از جنبه ايدئولوژيك ميفرماييد يا از جمعبندي كه نسبت به تشكيلات و روند حركتشان داريد؟
تاج زاده : از همه جوانب؛ ايدئولوژيك، استراتژيك و تشكيلاتي. انديشه، راهبرد و روشهاي سازمان مجاهدين خلق، هر سه تمامتخواهانه است و اجازه نميدهد كه نهتنها در قدرت كه حتي در مبارزه هم براي خود شريك بگيرد. مجاهدين خلق وقتي كه خودشان در صحنه نباشند و رهبري در اختيارشان نباشد، هرنوع مبارزهاي را با تحقير و تحليلهاي انحرافي نفي ميكنند. اينها در مبارزه و سرنگوني دشمن خود انحصارطلباند، چه برسد در به قدرت رسيدن.
درهرحال، در بحث سياسي لازم است متن را از حاشيه يا پيرامون جدا كنيم. حالا شما هر واژهاي ميخواهيد به كار ببريد، من روي واژه حساسيت ندارم، بهجاي متن بگوييد رهبري، امام، مركزيت، چه براي ما چه براي مجاهدين خلق. من دوباره عرض ميكنم كه بله تحليل برخي در دولت، قوهقضاييه، مجلس يا جاهاي ديگر اين بود كه مجاهدين خلق هرچه زودتر دست به اسلحه ببرند به نفع كشور است و هيچ بعيد نميدانم كه جاهايي هم اينها را تحريك كرده بودند كه زودتر به حركتهاي چريكي، خشن و مسلحانه دست بزنند. همانطور كه اكنون هم تلاش زيادي ميشود كه نسل ما خشن شود. اين تلاشها هوشياري بيشتر ما را ميطلبد كه در دام آنها نيفيتم و بهرغم همه مشكلات سعي بكنيم مبارزاتِ پارلمانتاريستيِ قانونيِ تدريجيِ مسالمتآميز را دنبال كنيم. كمااينكه همزمان با مجاهدين خلق، ديگراني هم بودند كه در فشار قرار داشتند، اما آنها به اين مسير كشيده نشدند. وجود ديگران نشان ميدهد كه باوجود همه انحصارطلبيها، سختيها يا مشكلاتي كه در آن مقطع بود، اين امكان وجود داشت كه به نوع ديگري فعاليت كرد. بستهشدن فضا در سالهاي 1357 تا1360 از زمان شاه كه بيشتر نبود. وقتي شما ميگوييد كه در زمان شاه هم بايد به قانون توجه ميشد و حتي بنيانگذاران مجاهدين خلق هم ميتوانستند به قانوناساسي توسل جويند، آن هم درشرايطي كه هيچ حزبي حتي حزب مردم و حزب ايراننوين تحمل نميشد و گفته ميشد "حزب فقط رستاخيز"، چطور در فضاي سال 60 چنين حركتي زمينه نداشت؟ (10) شما وقتي گذشته را نقد ميكنيد و ميگوييد اين اشتباه بود كه ما اين هماني ايجاد كرديم بين "قانوناساسي مشروطه" و "رژيم شاه" و بعد هم گفتيم كه براي نابودي اين رژيم دست به اسلحه ميبريم ـ نه براي دفاع از خودمان، يا تا وقتيكه شاه به قانوناساسي برگردد ـ طبيعتاً استدلال مرا قويتر ميكنيد. بهعلاوه همه اينها كه گفتهاند ارادهاي بر درگيري بود، تنها بهطوركلي اشاره ميكنند و هيچوقت نميگويند كه چهرههاي اصلي انقلاب دنبال چنين وضعيتي بودند و چنين ارادهاي داشتند. بله در آن زمان كساني بودند، مثلاً چند نماينده مجلس كه در اين مسير حركت ميكردند، كمااينكه اكنون هم هستند. امروزه هم در مراسم افتتاحيه مجلس هفتم آقاي موسوي لاري آمار ميدهد و برخي نمايندگان خطاب به او شعار ميدهند مرگ بر امريكا! از اين نبايد نتيجه بگيريم كه وزير كشور هم پاسخ دهد مرگ انگليس و امريكا. حزبجمهوري اسلامي هم كه به آن اشاره كرديد، آن هم مثل مجلس است. اگر منظور، رهبران حزب مانند دكتربهشتي هستند، نه، اما كساني در شوراي مركزي حزب يا در جاهاي ديگر بودند كه به مبارزات پارلماني اعتقاد نداشتند و منطق آنها اين بود، يا بايد با آنها ميبودي يا با بايد با آنها ميجنگيدي. آنان به فعاليت نيروهاي منتقد و مستقل اعتقاد نداشتند. تمام كسانيكه ميگويند در سطح حاكميت ارادهاي بر درگيري بود، يك مسئله را ثابت كنند، اگر اين كار را كردند من حرفم را پس ميگيرم؛ نشان بدهند كه تصميمگيري اصلي رهبران انقلاب اين بوده كه با مجاهدين خلق مبارزه مسلحانه بكنند. (11) شما يقين بدانيد كه اگر اراده متن و رهبري جمهوري اسلامي بر درگيري مسلحانه با مجاهدين خلق بود، اين ضربات را كه در نخستوزيري و دفتر مركزي حزب و جاهاي ديگر خوردند، نميخوردند. براي اينكه وقتي شما تصميم ميگيري يا با يكي بجنگي بايد حدس بزني كه او هم پاسخ نظامي به تو خواهد داد. بنابراين بايد آرايش جنگي بگيري. كمااينكه ما بعد از هفتتير و هشت شهريور سال 1360 آرايش جنگي گرفتيم و جلوي بسياري از ترورها گرفته شد، منتها اين مربوط به بعد از حادثه است. (12) به علاوه اينكه بنده ميگويم وقتي اطلاعيه دهمادهاي دادستاني صادر ميشود، اين يعني متن نظام. اگر يك قاضي حكم بيربطي بدهد، اين بهمعناي تأييد اين حكم توسط متن نيست. الآن چطور ميگوييم حكم قاضي دادگاه آقاجري تصميم متن نظام نيست. اگر آقاجري را اعدام كنند، من ميگويم تصميم متن نظام اعدام او بوده است، ولي بعد از مدتي اگر او را تبرئه كنند يا حكم اعدامش را نقض كنند، اين نشان ميدهد كه اعدام آقاجري خواسته متن نظام نيست. (13 ) ترديد نكنيد كه همين حالا ارادههايي در سطوح بالا هستند كه ميگويند حتماً بايد او را اعدام كنند و پافشاري ميكنند كه ما به فعاليتهاي غيرقانوني كشيده بشويم. مثلاً آقايي دلش ميخواهد اين فتنه كنده بشود و ما به آن مسير كشيده بشويم، اما ما نبايد اين را حمل بر متن نظام كنيم. بهعلاوه حتي اگر متن نظام هم تصميم به اعدام آقاجري گرفت، ما نبايد مشي مسالمتآميز خودمان را ترك كنيم. اگر آن اتفاق هم بيفتد ما بايد مسير خودمان را برويم. مسير طولانيتر ميشود و ديرتر به نتيجه ميرسد؛ اما در عوض بهداشتيتر و با هزينه كمتر است و خشم، نفرت و كينه را كمتر در جامعه رواج ميدهد.
نكته ديگر اينكه از بعضيها اسم برده شد بهعنوان اعضاي مجاهدين انقلاب. اين جريان تا 30 خرداد 60 نه در شوراي مركزي و نه در شوراي سياسي، اكثريت را نداشتند. آقاي توكلي عضو سازمان نبود اما در فراكسيون سازمان در مجلس بود، ولي آقايان ذوالقدر و محسن رضايي و امثالهم عضو سازمان بودند (14) . انشعاب ما بعد از حادثه هفت تير شكل گرفت. تا قبل از آن اين اختلافات خيلي بروز نداشت. تا آن زمان در سازمان مجاهدين انقلاب همين جرياني كه بنده هم يكي از اعضاي كوچكش هستم حاكميت داشت...
... يكي از مصاحبهشوندگان محترمي كه به آنها اشاره كرديد، سركار خانم طالقاني است كه ميگويند در مجلس يكي اينطوري ميكرد يكي آنطوري. از وي بپرسيد كه مشي سران سه قوه، شوراي انقلاب و مهمتر از همه امام، چه بود. اين بود يا آن؟ بعد از سيخرداد سال 1360، مرحوم احمد آقاي خميني كل سيستم حفاظت بيت را عوض كرد. درحاليكه پيش از آن اين كار را نكرده بود. اين نشان ميدهد كه تا قبل از شروع فاز مسلحانه توسط مجاهدين خلق، امام و بيت ايشان قصد حذف و برخورد فيزيكي و نظامي با اينها را نداشتند. بعد از سيخرداد، بهدليل نفوذيها، تقريباً تمام تيم حفاظتي امام را از روستاهاي خاصي آوردند كه عاشق امام بودند. گفتند اينها كساني هستند كه مطمئن هستيم هر نقطهضعفي داشته باشند، حداقل نفوذي نيستند كه يكمرتبه يكنفر با يك عمل انتحاري امام را از بين ببرد و ستون اصلي انقلاب فروبريزد. اگر اين ارادهاي كه شما از آن صحبت ميكنيد، در رهبري بود، خوب، پيش از سيخرداد اين تصفيه انجام ميشد. (15)
...
... ببينيد، نقش حاشيه يا پيرامون را در جمهوري اسلامي پررنگ نكنيم و دائم بگوييم كه كساني ميخواستند مجاهدين خلق دست به اسلحه ببرند، آنگاه نتيجه بگيريم كه آنان، سازمان را به آنجا رساندند؛ به نظر من اين استدلال صحيح نيست. زيرا يك جريان تا خود زمينه نداشته باشد و مركزيتش اراده نكرده باشد، پيرامون كه چه عرض كنم، اگر متن طرف مقابل هم بخواهد او را به سلاح و خشونت بكشاند، اين جريان زير بار نميرود و در اين دام نميافتد. فرق ما با آقاي لاجوردي اين نبود كه ما خوشبين بوديم و فكر ميكرديم كه مجاهدين خلق ميخواهند با كار سياسي و از طريق مبارزات پارلمانتاريستي و مردمي در جامعه قدرت بگيرند. چون ما ميدانستيم كه اينها با امام قدرت رقابت ندارند. نه آنها، بلكه هيچ جريان ديگري هم قدرت رقابت با امام را نداشت. اما ما ميگفتيم كه نبايد قصاص قبل از جنايت بكنيم، هرچقدر بخواهي ثابت كني كه اين زماني به اسلحه خواهد رسيد. از نظر ما كسي كه به اسلحه نرسيده از حقوق كامل شهروندي برخوردار است و ازجمله حق فعاليت سياسي قانوني دارد. بنابراين فرق ما با پيرامون اين نبود كه تحليل آنها درباره ماهيت مجاهدينخلق غلط بود و تحليل ما درست. مجاهدين خلق هيچگاه جمهوري اسلامي و امام را به رسميت نشناختند و دنبال اين بودند كه كل حكومت را قبضه كنند. در اين زمينه شوخي هم نداشتند.
اگر شما مثلاً پيشنهاد 20درصد از قدرت را به آنها ميداديد انسجامشان ميشكست. بالاخره بين "همه يا هيچ" بايد كاري كرد كه اين انسجام بشكند. (16)
آقاي رجايي در مورد سعادتي ميخواست اين كار را بكند و ما موافق بوديم. اما اينكه چه اتفاقاتي افتاد كه مجاهدين خلق زود دست به اسلحه بردند، بخشي از آن در وصيتنامه سعادتي هست. به نظر من مسعود رجوي سازمان را با غرور كاذب خود به ورطه هلاكت كشاند كه نتيجهاش را همه ديدند.
جوهر وصيتنامه سعادتي يك تحليل طبقاتي بود كه در متن مجاهدين به تصويب رسيده بود و آن اين بود كه آيتالله خميني جريان خردهبورژوازي چپ و ضدامپرياليزم است و نبايد با آن مبارزه مسلحانه كرد. ايشان در وصيتنامه خود ميگويد كه من تعجب ميكنم چرا ما (سازمان) از خشم خميني عليه امپرياليزم استفاده نميكنيم و چرا با او رو در رو ميشويم؟ يك چنين تحليلي را سعادتي در زندان شاه هم كه بود، مطرح ميكرد.
بسيار خوب، سئوال اين است كه چه اتفاقي افتاد كه مجاهدينخلق تحليل خود را زير پا گذاشتند؟ يك جواب ساده اين است كه پيرامونيها تحريك كردند و اينها دست از تحليل سازماني خود برداشتند. من ميگويم حتي اگر متن هم تصميم بگيرد كه جرياني را به كار مسلحانه بكشاند، اين به هيچوجه تقصير يا قصور طرف مقابل را توجيه نميكند. چه رسد به اينكه اراده رهبري انقلاب اين نبود. واقعاً چرا سازمان تحليل خود را كنار گذاشت؟ بايد اين وسط يك اتفاق كليدي و استراتژيك افتاده باشد. نميتواند يك مسئله كوچك باشد كه فرضاً ناگهان عصباني شدند و اعلام كردند كه از فردا نبرد مسلحانه ما آغاز ميشود.
... رجوي معتقد شده بود كه بدون اتكا به خردهبورژوازي راست ـ كه وسيعترين طيف است ـ نميشود حكومت را به دست گرفت و چون ميخواست حكومت را به دست بگيرد و اين طبقه هم وسيعترين قشر بود، به آن متكي شد و طبيعي بود كه تابع مطالبات اين طبقه هم بشود. البته بگذريم از اينكه بعداً آقاي هاشمي رفسنجاني هم گفتند كه بايد به اين طبقه متكي شد، زيرا اين طبقه سه ويژگي اسلام، مدرنيزم و ايران را با خود دارد.
بههرحال، به نظر من قصد سازمان از ابتدا برخورد با جمهوري اسلامي بود و اين صرفاً به دليل فشار از جانب هواداران نبود. اگر مشي سازمان و ادبيات نشريه مجاهد را دنبال كنيد، ميبينيد كه از ابتدا تند بود و اوايل سال 1359 تا خرداد 1360 اين رفتار و ادبيات تندتر شد. اگر تكيهگاه مركزيت مباحث درونگروهي بود، ميشد بهنوعي اين توجيه را پذيرفت، اما رهبري مجاهدين خلق اينگونه عمل نميكرد. اينها از ابتدا بنا را بر درگيري گذاشته بودند. (17)
... حال آنكه نشريه مجاهد را وقتي بررسي ميكنيد، هيچ تفاوت ماهوي از شماره نخست آن كه بعد از انقلاب منتشر شد تا سيخرداد 60 در اين نشريه نميبينيد. راديكالترين شعارها را مجاهدين خلق در همان سال اول دادند. ازجمله درخواست انحلال ارتش كه سوءظن بسيار جدي امام و رهبران انقلاب را برانگيخت. نحوه رفتاري كه مجاهدين خلق از همان ابتدا داشتند، راهانداختن خانههاي تيمي، جمعآوري سلاح و كارهايي از اين قبيل، معلوم بود كه خود را براي چنين روزي آماده ميكنند.درهرحال تحليل آنها اشتباه بود. (18) ضمن آنكه سازمان مجاهدين خلق به محض اينكه وارد فاز نظامي شد، بخشهاي عظيمي از هوادارانش را از دست داد. آقاي تقي رحماني به من گفت شماره آخري كه نشريه مجاهد منتشر ميشد هفتصدهزار نسخه بود و بلافاصله بعد از سيخرداد ناگهان افت كرد و خيلي از نيروها توان كشش مبارزه مسلحانه، درگيري، اعدام، ترور و... را نداشتند. رهبري سازمان مجاهدين خلق دچار غرور كاذب شده بود. اگر منظور شما اين باشد كه فشارهايي كه از پايين به بالاي تشكيلات ميآمد كمك كرد كه اين غرور كاذب زمينه بروز خارجي پيدا كند و سعي كنند توپ را در زمين اين طرف بيندازند، شايد قابل تأمل باشد. اما ببينيم تا سال آخر چه اتفاقي افتاد كه اينها حركت خود را تندتر كردند. وقتي اطلاعيه دهمادهاي دادستاني منتشر شد، اينها ميتوانستند بگويند ما فعاليت سياسي ميكنيم و اسلحهها را تحويل ميدهيم تا از حقوق سياسي خود بهرهمند شويم. حال آنكه عكس آن عمل كردند. اتفاق جديد اين است كه مجاهدين خلق با پيروزي بنيصدر درانتخابات رياستجمهوري احساس كردند امكاني پيدا كردهاند كه از طريق آن ميتوانند به سمتي بروند كه آرمانهاي سياسي خودشان ـ يا به تعبير واقعيتر سرنگوني جمهوري اسلامي و رهبري آن و بهقدرت رسيدن خود را ـ ارضا كنند. يعني مجاهدينخلق ـ كه تا روز انتخابات به بنيصدر انتقاد ميكردند ـ از فرداي رياستجمهوري بنيصدر متحد او شدند، كه نهايتاً هم به داستان فرار مشترك بنيصدر ـ رجوي انجاميد. با اينكه پيش از آن بدترين توهينها را نثار هم ميكردند. (19)
يك عامل ديگر هم كه باعث شد مجاهدين خلق دست به اسلحه ببرند، تحليل غلط آنها از جمهوري اسلامي بود. به خاطر دارم كه در سال 60 بنيصدر مطرح كرد كه تكيه جمهوري اسلامي روي دوش چند نفر است (20) ـ پنجنفر كه بعضي كمتر و بعضي بيشتر ذكر ميكردند ـ بهباور آنان اگر اين پنجنفر حذف ميشدند، جمهوري اسلامي ساقط ميشد. به نظر من تحليل مشترك مجاهدين و بنيصدر اين بود كه اگر چند نفر كه در رأس آنها آقايبهشتي بود ترور شوند، جمهورياسلامي قدرت جمعكنندگي را ندارد. بهخصوص روي آقايبهشتي خيلي حساب ميكردند و ايشان را يك سر و گردن از بقيه بالاتر ميدانستند و تصور ميكردند كه بهواقع او كشور را مديريت ميكند. (21 ) در آن مقطع افرادي مثل آقاي هاشمي رفسنجاني در جامعه خيلي نمود نداشتند و مجاهدين با نفوذيهاي زيادي كه در همه جا داشتند تصور ميكردند ميتوانند همه اينها را ترور كنند. تعدادي را هم ترور كردند، ولي بسياري از افراد نفوذي و طرحهاي اينها بعد از ترورهاي اوليه لو رفت و جلوي اجراي طرحهاي ديگر گرفته شد، وگرنه انفجارهاي زياد ديگري را هم ميتوانستند انجام بدهند. به هر حال نگاه بنيصدر و سازمان با اتكا به يازدهميليون رأي بنيصدر، با چنين نگاه غيرواقعبينانهاي به جمهورياسلامي بود و اينجاست كه آن رشد بادكنكي سازمان هم جلوه خود را پيدا ميكند و وقتي آنها ادبيات و رفتار خود را تند ميكنند، بخشهاي زيادي از بدنه منفعل ميشود، كمااينكه اين اتفاق هم افتاد. (22 )
در هر صورت اينها در آن شرايط و با آن تحليل فكر ميكردند كه ميتوانند ضربه نهايي را به نظام وارد كنند. اگر ادبيات مسعود رجوي را از روز سيخرداد و ماههاي اولي كه به پاريس رفت، دنبال كنيد، ميبينيد كه ادبيات رهبر انقلابي است كه قرار است چند روز ديگر به ايران برگردد و همان استقبالي كه از امام شده بود از او بشود. دچار يك نوع توهم پيروزي شكوهمند شده بودند كه با استقبال ميليوني جامعه روبهرو ميشوند و ميتوانند در كوتاهمدت، حتي در حد يك ماه، اين پيروزي را به دست بياورند. اختلافهاي بعدي هم كه بين سازمان و بنيصدر پيش آمد بيانگر غلطبودن اين تحليل بود.
درضمن يكي از دلايلي كه پاريس را انتخاب كردند ـ البته مطمئن نيستم ـ شايد اين باشد كه داستان انقلاب اسلامي و آمدن امام از پاريس در اذهان تداعي شود. (23 ) ....
هنر ما اين است كه عليرغم همه حقكشيهايي كه عليه ما ميشود، چارچوب و اصول خودمان را رها نكنيم. فرق مهندس بازرگان با بنيصدر چيست؟ اين دو تفاوتهاي زيادي دارند. اما يكي از تفاوتهايي كه باعث ميشود آدم همواره به بازرگان با احترام نگاه كند ـ حتي اگر مخالفش هم باشد ـ اين است كه مرحوم بازرگان اصولي داشت كه حاضر نبود آنها را بهخاطر دوتا سوت و كف يا دوتا توهين و ناسزا زير پا بگذارد؛ بنابراين ايشان هم در قدرت و هم پس از قدرت در جامعه با عزت زندگي كرد و با عزت هم رفت. البته بازرگان يك ويژگي استثنايي داشت، زيرا وقتي به اين نتيجه رسيد كه بايد در افكارش تجديدنظر كند، بعد از چهل سال تجديد نظر كرد. كاري كه فكر ميكنم از هر هزار سياستمدار شايد يكي اين شجاعت را داشته باشند. كمتر كسي از اين جهت با او قابل قياس است. اما آنچه به بحث ما برميگردد آن است كه بازرگان نه ادعاهاي زياد بنيصدر را كرد و نه آن فرار خفتبار را با همراهي رهبر يك گروه استالينيست انجام داد (24). بازرگان هر بار هم كه ميرفت خارج و با او مصاحبه ميكردند، ميگفت من حرفهاي سياسيام را در ايران ميزنم (25). درست برعكس بعضيها كه فكر ميكنند بايد حرفهاي سياسيشان را در خارج از كشور بگويند. فشار به بازرگان موجب نشد كه مشي خود را تغيير دهد.
انقلاب اسلامی : از مصاحبه او، بخشی را که به کودتای خرداد 60 مربوط می شود، نقل کردیم. از دروغهای موجود در بقیه پاسخهای او و نیز از دروغهای موجود در متنی که نقل کرده ایم، تنها دروغهائی را راست و تناقض گوئی هائی را رفع می کنیم که واقعیتی را که اتفاق افتاده است ، بر نسل جوانی ﺁشکار می کند که کودتای خرداد 60 را از زبان کودتاچیان شنیده و به قلم ﺁنها خوانده است :

وقتی دروغهای تاج زاده راست و تناقضهای قولش رفع می شوند، تاریخ واقعی کودتای خرداد 60 بدست می ﺁید:

1 و 2- از ﺁغاز تا پایان، پاسخهای تاج زاده ، درون او را نمایان می کنند: هنوز که هنوز است، مردم و رأی مردم و جانشین کردن ولایت جمهور مردم ، با ولایت مطلقه قدرتمداران ، از راه کودتا، به عقل زورمدار او راه نیز پیدا نکرده است. نزاع میان دو گروه بوده است. بنا بر این، تمامی واقعیتهائی که در بیرون مدار بسته ای که این دو گروه بوجود ﺁورده اند، انکار می شوند و یا دیده نمی شوند. به سخن دیگر، او و امثال او، مردم سالار نشده اند، مردم سالاری را دست ﺁویز کرده اند :
عضو سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی که از ترکیب گروههائی پدید ﺁمد که با رژیم شاه مبارزه مسلحانه می کردند ، چنان از عدم خشونت سخن می گوید که پنداری افراد این سازمان نه در ساختن کمیته ها ( دست پخت بهزاد نبوی و ناطق نوری و...) دست داشته اند و نه در « دادگاه های انقلاب » تصدی داشته اند و نه در سپاه پاسداران اداره کنندگان بدترین خشونتها بوده اند و نه دستیار امثال بهشتی و هاشمی رفسنجانی و خامنه ای در « اکتبر سورپرایز » و خیانت و فضاحت بارترین سازشها بر سر گروگانهای امریکا و به جیب امریکا ریختن پولهای ایران بوده اند و نه در ترورها دست داشته اند و نه بخشی از ﺁنها (امثال رضائی و ذوالقدر ) از چند وظیفه ایهای سازمان ترور هستند. تاج زاده ، با بکار بردن منطق صوری، بر این واقعیتها پرده می کشد . اما ضخامت پرده را بیشتر می کند وقتی غافل از اینکه رخداده تاریخ است و باید امرهای واقع سخن بگویند و نه « نظر» او جانشین ﺁن امر شود و بجای ﺁنها سخن گوید. میگوید بنظر او ، متن یعنی « امام و رهبران و شخصیتهائی مثل ﺁقای بهشتی و اعضای شورای انقلاب مشی شان این نبود که انقلاب و جامعه به خشونت کشیده شود ». فراوان مدرک بر دروغ بودن این « نظر » گواهی می دهند اما نخست دروغ خود خویشتن را تکذیب می کند : الف - متنی که او از ﺁن سخن می گوید، برای خود ولایت مطلقه قائل بود. بنا بر این، اگر حاشیه رأی خود را بر متن تحمیل کرده است، پس تاج زاده ناخواسته اعتراف می کند که ولایت مطلقه فقیه، در واقع، ولایت مطلقه حاشیه بر متن و از طریق متن بر جامعه است. ب - او که مدعی است خشونت را سازمان مجاهدین خلق در کار ﺁورده است و به ﺁنها سرزنش می کند که چرا برغم فشارها ، از خشونت خودداری نکرده است، متوجه تناقض گوئی خویش نمی شود وقتی از یاد می برد « متن » قدرت دولتی را در اختیار داشته اند و اگر گروه رجوی بدین خاطر که واکنش شده است مسئول و در خور سرزنش باشد ، مسئولیت « متن » صد در برابر یک است. چرا که اگر « متن » نتوانسته است در برابر تمایل یک گروه به خشونت و تمایل « حاشیه » خود باز به خشونت مقاومت کند و کشور را بکام خشونت نبرد، هم بغایت ناتوان و هم بازیچه خشونت طلبان بوده است. اما ﺁیا « متن » خواهان خشونت نبوده است؟ دورتر - در جای خود بدان می پردازیم - تاج زاده میگوید : اگر مدرک بر تمایل « متن » به خشونت ارائه شود، او ادعای خود را پس می گیرد. تاج زاده مدعی است « روند تشکیلاتی و سیاسی مجاهدین خلق و تبلیغاتی که ﺁنها داشته اند »، سی خرداد را اجتناب ناپذیر می کرده است. دورتر، توضیح می دهد که سازمان مجاهدین خلق تمامت خواه بوده است و می خواسته است از فرصت جنگ با عراق استفاده کند . مدعی است « مجاهدین خلق می خواست جامعه را به سمت نوعی خشونت بکشاند و اتفاقاً می خواست از درگیری جمهوری اسلامی در جنگ با عراق بیشترین استفاده را ببرد و همان کاری بکند که لنین ، در جنگ اول جهانی ، کرد و با ﺁلمان صلح کرد و دولت کرنسکی را ساقط نمود و خود زمام امور را در دست گرفت » . اگر خواننده در ادعای تاج زاده تأمل کند، ﺁن را اعترافی سخت ارزشمند و شگفت ﺁور می یابد. الف - سی خرداد اجتناب ناپذیر بوده است و ب - صلح با عراق می توانسته است موجب سلب حاکمیت از « متن » بگردد. این سخن اعتراف صریح است بر این واقعیتها : الف - ملاتاریا صلح را به زیان استبداد خویش می دانسته است و ب - نپذیرفتن پیشنهاد صلحی که پیروزی ایران بشمار بود، با وجود بنی صدر در مقام ریاست جمهوری و فرماندهی کل قوا، امکان نداشته و چاره جز کودتا نبوده است. بنا براین، استفاده از جنگی بمثابۀ امر واقع، کاری بوده است که ملاتاریا کرده است. اما اعتراف بعدی تاج زاده بسی گویا تر است : او می گوید سی خرداد اجتناب ناپذیر بوده است و دلیل ﺁن را این میداند که مجاهدین خلق تمامت خواه بوده اند. و هم او می گوید : چون مجاهدین خلق از طریق منتظری خواسته بودند که اداره دولت در اختیار ﺁنها گذاشته شود، « رهبر مردميترين انقلاب كه تجربه مشروطه و مليشدن نفت را پشت سر دارد و بهشدت نگران است كه نكند دوباره انقلاب پس از يكي ـ دوسال با شكست روبهرو شود، با حساسيت ويژهاي سعي كند كه كشور را خود اداره و مديريت كند » (خط کشی از ما است ) . اگر اداره دولت تمامت خواهی است - که البته سخنی بجا نیست - به قول او - که حالا خیال می کند مردم سالار است - خمینی هم به این خاطر و هم بلحاظ ﺁنکه دم از ولایت مطلقه فقیه زد، تمامت خواه بتوان دو بوده است. عقل قدرتمدار متوجه نمی شود که با اظهار نظرش، خود را لو می دهد. توضیح اینکه، برای ﺁنکه تجربه مشروطیت و ملی کردن نفت تکرار نشود، راه حل به انحصار درﺁوردن دولت نبود، راه حل مردم سالار کردن دستگاه اداری و قوای نظامی و انتظامی و سه قوه دولت بود. راه حل تشکیل ستون پایه های استبداد جدید نبود راه حل تغییر ساخت ستون پایه های استبداد تاریخی ایران بود. راه حل تقسیم جامعه به مکتبی و ضد مکتبی و مسلمان غیر مکتبی و بی تفاوت نبود، راه حل باز کردن نظام اجتماعی بود. راه حل انکار حقوق انسان و بازگردان زنان به موقعیت دون انسان نبود، راه حل رعایت حقوق انسان و ارتقای منزلت زنان بود. باری، بنا بر قول تاج زاده ، دو طرف وجود داشته اند : یک طرف دولت را در دست داشته است و بنایش بر این بوده است که به طرف دیگر، کمتر دخالتی در دولت ندهد و تمامت خواه نیز بوده است و چون دیده است طرف دیگر میخواهد از صلح با عراق استفاده کند، شعار « جنگ نعمت است » سرداده و گفته است « اگر جنگ ادامه پیدا کند مسائل ما حل می شود » (قول رجانی ) و با ﺁنکه نخست ادعا می کند بنی صدر می خواهد جنگ را طولانی کند (عبور از بحران ، نامه به خمینی ) اما تغییر نظر می دهد و این بار نگران می شود که بنی صدر می خواهد صلح کند نباید گذاشت (ص 106 عبور از بحران ) . و چون بنا بر قول تاج زاده، « یا در قدرت یا اسلحه فکر و روش تمامت خواه است، پس برای طرفی که دولت را در دست دارد و فکر راهنمایش هم تمامت خواهی است، خشونت را روش می کند. بنا بر استدلال تاج زاده ، در 6 خرداد 60، وقتی خمینی خطاب به نمایندگان مجلس اول، گفت اگر ملت موافقت کند من مخالفت می کنم و امروز قوای مسلح نیز در اختیار داریم، فکر و روش تمامت خواهی را ابراز می کرده است. در برابر طرفی که تمامت خواه بوده و برای تصرف کامل دولت عمل کرده است، طرف دیگر، اگر با عراق صلح می شد، اگر ﺁمادگی درگیری مسلحانه را می داشت، اگر ... برای تصرف قدرت وارد عمل می شد . اما در 30 خرداد، این اگرها واقعیت پیدا نکرده بودند . در 30 خرداد نیز مجاهدین خلق ﺁغازگر عملیات مسلحانه نبودند. هاشمی رفسنجانی نیز در قلب حقیقت نمی تواند تا ﺁنجا پیش برود که از صبح 30 خرداد تیراندازی شروع شد. در عبور از بحران ، می نویسد : « ساعت 4 بعد از ظهر به خیابانها ریختند » (عبور از بحران ص 163 ) . پس از صبح تا 4 بعد از ظهر تیراندازی نبوده است. اما تظاهرات وسیع مردم تهران بود. ظهر 30 خرداد ، فخرالدین حجازی نزد هاشمی رفسنجانی می رود که شکست خوردیم. ظهر، گروه رجوی بر ﺁن می شود، تظاهرات همگانی را از ﺁن خود کند، پس شعار به نفع رجوی سر می دهد. این خطا موجب پراکنده شدن مردم می شود. بعد از ظهر، دستور تیراندازی و اجحاز ( کشتن زخمی ها در جا) داده می شود. از اسناد فراوان بر نبود ﺁمادگی برای شروع کار مسلحانه ، به یکی اشاره می کنیم که در مجله فرانسوی « مردمان حوزه مدیترانه » انتشار پیدا کرد . در ﺁن، یکی از فرماندهان تیمها، می نویسد : تیر اندازی با 7 تیر را نیز نمی دانستیم.
چون تاج زاده مدعی شده است اگر سندی ارائه شد که « متن » خواستار خشونت و حذف مجاهدین خلق بوده اند، او ادعای او را پس می گیرد، نخست گوئیم قول خود شما برای شما سند است. ادعای خود را پس بگیرد. با وجود این، وقتی به ادعای او رسیدیم، مدرکها را فهرست می کنیم :
3 و 4 - تاج زاده مدعی است که در حاشیه کسانی بوده اند که می خواسته اند مجاهدین را به نزاع مسلحانه بکشانند و از میان بردارند. میگوید چون سعادتی مخالف کار مسلحانه بوده، رجائی خواستار اعدام نشدن او بوده اما لاجوردی خواستار اعدام هرچه سریعتر او بوده است. اما لاریجانی را حاشیه و دادستانی انقلاب را حاشیه می گرداند و به اعلامیه 10 ماده ای دادستانی انقلاب استناد می کند تا ثابت کند، کار سیاسی ﺁزاد بوده است بشرط ﺁنکه اسلحه زمین گذاشته شود. اما راست نمی گوید زیرا :
الف - هاشمی رفسنجانی (ص 218 عبور از بحران) اطلاع می دهد که در جلسه با حضور رجائی و موسوی اردبیلی و باهنر و نبوی و احمد ﺁقا ( خمینی ) « وصیت نامه رضا سعادتی - که در زندان اعدام شده - مطرح شد. سازمان را محکوم کرده ، قرار شد پخش شود. وصیتنامه جالبی است و ممکن است برای دادگاه انقلاب ، خوب تمام نشود ». نه برای او و نه برای حاضران در ﺁن جلسه و نه برای تاج زاده، این واقعیت که کسی را اعدام کرده اند که به 15 سال زندان محکوم شده و دوران محکومیت خویش را می گذرانده است، محل اعتناء نیست. بر فرض که تاج زاده راست بگوید، از این نظر که وجود او می تواند سازمان را به دو گرایش موافق و مخالف مشی مسلحانه تقسیم کند، در خور توجه تمام است. ﺁیا تاج زاده می دانست پوشش ساخت نازکی که بر واقعیت می کشد، ﺁن را نمی پوشاند یا نه؟ خواه ﺁری خواه نه، بنا بر سخن او، مخالف مشی مسلحانه اعدام میشود. نتیجه اینست که تمایل مشی مسلحانه تنها تمایل سازمان می شود. با توجه به قول او، که یک مقام از مقامهای « متن » با اعدام مخالف بوده و می کوشیده است جلو ﺁن را بگیرد، پس « حاشیه » اعدام را از روی کمال ﺁگاهی به پی ﺁمدهایش انجام داده است. اما
ب - لاجوردی تنها کسی که بر حذف مجاهدین اصرار داشته ، نبوده است. چرا که بنابر قول هاشمی رفسنجانی (یادداشت 20 اردیبهشت ص 105 عبور از بحران ) ، « شب، ﺁقایان رضائی و محمد زاده ﺁمدند و در باره تصمیمات اخیر دولت و شورای قضائی در خصوص برخورد با گروههای ضد انقلاب بحثی داشتند. سپاه معتقد است که نباید به ﺁنها مشروعیت سیاسی بدهیم و با توجه به جنگ و کارشکنی ها، با ﺁنها برخورد قاطع بشود و سرکوب شوند » . این دو از مجاهدین انقلاب اسلامی بوده اند و از قول سپاه سخن می گفته اند. به سخن دیگر، 40 روز پیش از 30 خرداد، کسانی از مجاهدین انقلاب اسلامی که عامل ملاتاریا در سپاه بوده اند، خواستار سرکوب « گروههای ضد انقلاب » بوده اند. ﺁیا سپاه حاشیه بوده است؟ دور تر که سندها را شمارش می کنیم، خواهیم دید که همین کسان باتفاق بهشتی و هاشمی رفسنجانی و خامنه ای، طرح انحلال ارتش و ... را به شورای انقلاب ﺁورده بودند.
ج - تصمیم به پخش « وصیتنامه » را « متن » می گیرد و اعدام سعادتی را « حاشیه » انجام می دهد!؟ « ولی صاحب ولایت مطلقه » کدام جانب را داشته است؟ تا پاسخ این پرسش را بیابیم، حقیقت را از ادعای تاج زاده بیرون کشیم : دادستانی که از دید او « متن » است - و دادگاهی که حکم اعدام می دهد و دادستان که بخش اصلی دادستانی است حاشیه ! - اعلامیه 10 ماده داده است که بشرط زمین گذاشتن اسلحه ، هر گروه سیاسی می تواند ﺁزادانه فعالیت سیاسی کند. بدیهی است عقل قدرتمدار نمی تواند تناقض فاحش سخن خویش را ببیند. تاج زاده نیز نمی بیند : رئیس جمهوری منتخب مردم ایران بطور کتبی ، به خمینی اطلاع داد که دو حزب دموکرات کردستان و کومله ، حاضرند بشرط تأمین ، اسلحه را زمین بگذارند. اگر حاضرید تأمینی از همان نوع که پیامبر ( ص) داد بدهید، ﺁنها اسلحه را زمین می گذارند و مسئله کردستان حل می شود. او حاضر به دادن تأمین با تضمین نشد. به رئیس جمهوری گفت: شما تأمین بدهید ، بعد می بینیم. از او پاسخ شنید، یعنی ﺁنها را فریب بدهم و بعد شما خلخالی را بسراغشان بفرستید ؟ نه، من این کار را نمی کنم. سازمان مجاهدین مراجعه کردند حاضرند اسلحه خود را تحویل و مشی مسلحانه را ترک کنند بشرط ﺁنکه تأمین داشته باشیم. رئیس جمهوری از خمینی ، هم کتبی و هم شفاهی خواست که با لحن پدرانه ای به او ﺁنها اطمینان خاطر بدهد. بنا بر گزارش اداره اطلاعات ستاد ارتش، در هر هفته، سپاه 1200 برخورد با مجاهدین خلق در شهرهای کشور بر می انگیخت. خمینی در پاسخ ﺁنها گفت : نخست اسلحه خود را تحویل بدهید ! به عقل تمامت خواهی که او را بود، کجا می رسید که قانون و حقوقمدار کردن دولت و ایجاد تضمین های قانونی و تعطیل دستگاههای سرکوب مقدم بر تأمین دادن است. چنانکه به عقل تاج زاده نیز نمی رسد که تأمینی که دادستانی انقلاب بدهد، به تأمین گرگ می ماند : رام شو تا تو را بخورم. باز به عقل او نمی رسد که بنا بر قاعده، دستگاه قضائی مأمور انطباق عمل با قانون است. مقام تأمین دادن نیست و...
5 و 6 و 7 - پرسشگر می گوید : امام چندین بار جلو درگیری زود رس با مجاهدین را گرفته است. سخن راستی نیست. بهنگام فهرست کردن مدرکها خواهیم دید چه دروغ بزرگی هم هست. در عین حال، سخن او حقیقت را ﺁشکار می کند: خمینی با بر خورد موافق بوده اما نه با برخورد زود رس! تاج زاده مدعی می شود که از اول قرار بوده است مجاهدین را به دولت راه ندهند، بمعنای ﺁن نبوده است که حق فعالیت سیاسی ندارند و اگر نماینده ﺁنها انتخاب شد، اعتبارنامه اش رد می شود. در دو سال اول انقلاب نیز صلاحیت نامزدهای ﺁنان در انتخابات اول و دوم تصویب شده است. دروغگو کم حافظه می شود زیرا دروغ یعنی تناقض و دروغگو نمی تواند تناقض نگوید : الف - در دوسال اول انقلاب ، سه انتخابات انجام گرفت : انتخابات مجلس خبرگان، انتخابات ریاست جمهوری و انتخابات مجلس اول. در دو انتخاب اول و سوم « شورای نگهبان » نبود و تصویب صلاحیتی نیز در کار نبود. نامزد شدن ﺁزاد بود. در انتخابات ریاست جمهوری، با ﺁنکه خمینی قول داده بود از اصل اختیاری استفاده نکند که قانون اساسی در تصویب صلاحیت نامزدهای ریاست جمهوری ، پیش از تشکیل شورای نگهبان، به او داده بود، صلاحت رجوی را رد کرد و او نیز انصراف

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

8 و 9 - تاج زاده می گوید : «اما در همان دوره، مهندس بازرگان هم حذف شد و هيچوقت هم به قدرت بازنگشت، اما هيچگاه به سمت مبارزات غيرقانوني و مسلحانه نرفت. همانطور كه زمان شاه هم نرفت و اگر 30 سال ديگر هم زنده بود و به او پست نميدادند باز هم به مبارزات خشن روي نميآورد » . الف - مهندس بازرگان، بعد از استعفاء ، عضو شورای انقلاب و نیز عضو مجلس اول بود. ب - اما در دوره شاه ، هم مجاهدین خلق و هم گروههائی که بعدها سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران را تشکیل دادند، بخلاف روش مهندس بازرگان، مبارزه مسلحانه می کردند. ج - بعد از انقلاب، مجاهدین انقلاب اسلامی ، در پوشش سپاه و کمیته و دادگاه انقلاب، دستیار ملاتاریا در حذف مزاحمها و به انحصار درﺁوردن قدرت بودند. با اینهمه، از ﺁنجا که تاج زاده کردار مهندس بازرگان را حجت می گرداند ، قول هاشمی رفسنجانی که در عین حال تکلیف « متن » و « حاشیه » را هم معین می کند، می ﺁوریم (یادداشت 29 فروردین ص 71 عبور از بحران ) : « ساعت شش بعد از ظهر ، ﺁقای مهندس بازرگان ﺁمد. در باره اختلافات جاری و مشکلات موجود و جنگ و صلح و خیلی چیزهای دیگر ، یک ساعت مذاکره کردیم . به ایشان گفتم: تا ما قدرت تصمیم گیری و انتصاب داشتیم ، سعی کردیم ﺁقایان را در صحنه داشته باشیم . حتی بعد از استعفای ایشان و تجدید شورای انقلاب . ولی بعد از تشکیل مجلس، ما دیگر تصمیم گیر نبودیم و نیروهای تند رو خط امام ، حاضر نبودند محافظه کاری کنند و لیبرالها را در پست های کلیدی بپذیرند و فعلاً دوره دولت انقلاب خط امامی ها است » . ( خط کشی از ما است) . بنا بر این قول، « متن » ، « نیروهای تند رو خط امام » بوده است ! باز مهندس بازرگان ، باتفاق دکتر یزدی نزد هاشمی رفسنجانی می روند و صلاح اندیشی می کنند که سرکوبهای خونین و خفقان شدید کاری به صواب نیست. فضای سیاسی را باز باید کرد . هاشمی رفسنجانی پاسخ می دهد: ما اشتباه شاه را تکرار نمی کنیم . ج - از اتفاق ، یک نماینده هم به مجلس راه یافت و به این جرم که از منافقین است، اعتبارنامه اش رد شد. در حال بیرون رفتن از مجلس ، او را گرفتند و در زندان، زیر شکنجه کشتند . در این باره ، اعظم طالقانی ، در مصاحبه با نشریه چشم انداز ایران فروردین 1383، گفته است : « در آن دوره مجلس، جواني ـ كه احتمالاً حسن بهروزيه نام داشت ـ از يكي از شهرهاي آذربايجان رأي آورده بود. ميگفتند آنجا دادستان بوده است. يكي از آقايان روحاني در مجلس بلند شد و عليه او صحبت كرد و گفت كه او جزو منافقين است، اسلحه انبار كرده و... بههرحال اعتبارنامهاش تصويب نشد. از همان دم در مجلس او را بازداشت كردند. بعد هم شنيديم كه زير شكنجه كشته شده است. بعد از آن، گويا مرحوم محمد نصراللهي و چند نفر ديگر به كميته اصل نود شكايت كردند. كميسيون رسيدگي كرد و نتيجه رسيدگي اين شد كه "زير تعزير طاقت نياورد و از بين رفت." من نميدانم "زير تعزير طاقت نياوردن" يعني چه؟ جريانات سال شصت خيلي وحشتناك بود » ( خط کشی از ما است ).
بدین قرار، تاج زاده برای اثبات ادعای خویش، دروغ غیر قابل بخششی را می گوید که پوشاندن جنایتهای کودتاچیان است. راستی اینست که در فکر و عمل، بنا بر حذف کردن بوده است. اما ﺁیا در برابر قدرتی که مخالفان خویش را با کشتار و اعدام از میان می برد، نباید دست به سلاح برد؟ تاج زاده ، به استناد رفتار مهندس بازرگان پاسخ می دهد : نه. این پرسش که چرا هیچیک از شخصیتها و سازمانهائی که عمل در محدوده رژیم را پذیرفتند، نسبت به هزاران اعدام اعتراض نیزنکردند ؟ را، به موقع دیگر می گذاریم ، به تاج زاده یادﺁور می شویم ، اگر بنا دارد مسلمان و مردم سالار باشد، هم بنا بر حقوقی که قرﺁن برای انسان می شناسد و هم بنا بر حقوق بشر، قیام مسلحانه حق هر انسان است. شخص را به حق باید سنجید و نه حق را به شخص.
اما از ﺁنجا که بنا بر طبیعت، در ﺁزادی عقل می تواند کار ابداع و خلق را انجام دهد و قدرتمداری خلاف طبیعت است، تفکر توتالیتر ( تمامت خواه) در مشی قدرتمداری و با اطاعت از توقع زیادت طلب قدرت، پیدا می شود. از این رو است که خمینی با « ولایت با جمهور مردم است » شروع می کند و تا « فقیه ولایت مطلقه دارد » ، پیش می رود. رجوی و گروه او صاحب قدرت نبودند تا این مشی را بکند . او میثاق را امضاء کرد . بنا بر این، سه اصل ﺁن میثاق، استقلال و ﺁزادی و عدم هژمونی را پذیرفت. تا با نقض دو اصل اصل ﺁزادی و عدم هژمونی ، کارش به نقض اصل استقلال نکشیده بود، در او ، بیماری تمامت خواهی نمی توانست شدت بگیرد. با پاگذاشتن به بغداد و دست زدن به فرقه سازی، این بیماری در او شدت گرفت .
10 و 11 - نخست ، تاج زاده بعید نمی داند که اینجا و ﺁنجا مجاهدین خلق را تحریک کرده بودند که دست به اسلحه ببرند. بعد استدلال می کند فضای 57 تا 60 که بسته تر از فضا در دوره شاه نبود، اگر بنا بر توجه به قانون بود، نباید دست به اسلحه می بردند : الف - او بر این واقعیت پرده می کشد که خمینی خلاف قانون اساسی عمل کردن را خلاف شرع نمی دانست. ﺁنقدر زیاده روی کرد که « نمایندگان » به او نامه نوشتند و او در پاسخ، به عذر جنگ متعذر شد و قول داد که از ﺁن پس به قانون اساسی عمل کند و به این قول نیز وفا نکرد. 300 مورد از تجاوزهای او به قانون اساسی، احصا شد. تا بهار 60، بر خلاف قانون اساسی، اختیار خود را در فرماندهی ، به بنی صدر داد. بنی صدر بود که با توجه به خلاف قانون اساسی بودن تفویض اختیار، اموری که بنا بر اصل 110 ، در اختیار او بود، با تصویب او انجام می داد. برخلاف قانون اساسی، دو تن را به ریاست و دادستانی کل دیوان کشور منصوب کرد، بر خلاف قانون اساسی ، بر سر گروگانها با دستگاه ریگان و بوش معامله پنهانی کرد، بر خلاف قانون اساسی چهار شرط را که حکومت کارتر به صادق طباطبائی داده بود، برای حل مسئله گروگانها اعلان کرد. بر خلاف قانون اساسی ، شورای انقلاب فرهنگی ، ایجاد کرد - که بنی صدر به این دلیل که خلاف قانون اساسی بود، تا بود، نگذاشت عمل کند - برخلاف قانون اساسی، رئیس جمهوری را از فرماندهی کل قوا عزل کرد، بر خلاف قانون اساسی ( بنا بر قول هاشمی رفسنجانی در عبور از بحران ) مجلس را مأمور عزل او کرد. برخلاف قانون اساسی ، دستور کشتار و اعدام داد، برخلاف قانون اساسی ... وگرنه مجاهدین خلق باتفاق دیگران، اقامه را هم برای دفاع از قانون اساسی بوجود ﺁورده بودند. تاج زاده منطق صوری بکار می برد و این واقعیتها را با منطق صوری می پوشاند. باز چون کردار مهندس بازرگان را حجت می گرداند، روزی پیش از 25 خرداد که جبهه ملی از مردم تهران به اجتماع در میدان فردوسی دعوت کرده بود ، همسر خویش را نزد همسر بنی صدر فرستاده بود که فردا، مجاهدین ، با 70 هزار مسلح ، در میدان فردوسی اجتماع می کنند. بنی صدر به او پاسخ داد : اگر این گروه 70 هزار مسلح داشتند کجا اینها جرأت می کردند از انقلاب به این طرف، همه روز، اینها را سرکوب کنند؟! بر این نظر نیستم که مجاهدین در ﺁن میدان حاضر شوند و اگر هم حاضر شوند، 700 مسلح نیز نمی توانند بیاورند. اما هم حزبی سابق تاج زاده، بهزاد نبوی شرح ما وقع داده است که دیدیم اگر 300 هزار نفر هم در میدان فردوسی جمع کنند، ما در برابر، هیچ نیروئی نداریم . نزد امام رفتیم و چاره کار را از او خواستیم.
از مدرکهایی که تاج زاده می خواهد،
1 - جبهه ملی بنا بر کار خشونت ﺁمیز نداشت . اما خمینی گفت : « از امروز جبهه ملی مرتد است » . لابد تاج زاده می داند که در فقه « ولایت مطلقه فقیه » با مرتد چه می کنند. او در برابر پیشنهاد رئیس جمهوری بموجب قانون اساسی( که هاشمی رفسنجانی در عبور از بحران ﺁن را « رفراندوم و مصدق بازی » می خواند ص 106 عبور از بحران) ، در 6 و 25 خرداد، گفت: اگر ملت موافقت کند من مخالفت می کنم ( در 6 خرداد ) و 35 میلیون بگویند بله من میگویم نه ( در 25 خرداد) . ﺁیا هنوز تاج زاده می تواند بگوید : فعالیت سیاسی غیر خشونت ﺁمیز مجاز بوده است ؟ بسا او بتواند بگوید مرتد خواندن جبهه ملی - بسیار دیر هنگام دانستیم که خمینی از نظر سیاسی همفکر سید محمد بهبهانی ( یکی از گردانندگان کودتای 28 مرداد 1332) بوده و با مرتد خواندن مجاهدین انتقام رهبری نهضت ملی ایران را از ﺁنها می گرفته است - ربطی به اراده درگیری مسلحانه با مجاهدین خلق ندارد. اولاً خمینی ، در سخنرانی اول تهدید به قوه مسلح که حالا در اختیار داریم کرد و به دنبال ﺁن، بنا بر قول هاشمی رفسنجانی، محسن رضائی و محمد زاده نزد او ، رفسنجانی، می روند تا « حرکت بعد از بیانات امام » را معین کنند. (صص 132 و 135 و 136 عبور از بحران ) . ﺁنچه از ﺁن پس روی داد، « حرکتی » است که چند و چون او را « متن » معین کرده بود : کتک زدن دکتر یزدی در شیراز و سلامتیان در همان روز و تیر اندازی به سلامتیان از سوی پاسدار مجلس، توقیف فله ای روزنامه ها توسط بهشتی و تصمیم گیری در حزب جمهوری اسلامی که نباید عقب نشست (صص 140 و 142 عبور از بحران ) ، حمله به دفاتر همآهنگی در شهرهای ایران (ص 150 عبور از بحران ) و گفتگوی دفتر سیاسی حزب در بارۀ « فتنه مجاهدین خلق » ، محارب خوانده شدن مجاهدین خلق به این عذر که «قصد ورود به مبارزه مسلحانه با جمهوری اسلامی را دارد . ﺁیا تاج زاده نمی داند وقتی گروهی هنوز دست به اقدامی نزده، محارب خوانده می شود و این کار را « رئیس مجلسی می کند که خود زمانی به نجف رفته بود تا از خمینی ، در حمایت از مجاهدین فتوی بگیرد، تصمیم به حذف مجاهدین خلق وجود داشته است؟ اگر هنوز نمی داند و قول خود را هم برای خود حجت نمی داند،
2 - در یکی از شبهای اول بعد از 22 بهمن، بنی صدر نزد خمینی می رود. او را با هاشمی رفسنجانی و خلخالی و... جمع می یابد. خلخالی در حال گرفتن مجوز از خمینی بود برای ﺁنکه به دانشگاه بریزند و با کشتن تمام افراد مجاهدین و فدائیان خلق ، گرماگرم، مسئله این دو گروه را حل کنند. می گفتند اگر حالا 200 تا 400 نفر را نکشیم ، در ﺁینده مجبور می شویم چند هزار نفر را بکشیم. بنی صدر شگفت زده در ﺁن جمع می نگرد و می پرسد : انقلابی که در ﺁن گل بر گلوله پیروز شد را می خواهید ، هم در اول کار، با خون جوانان ، خونین کنید؟ او بر عهده می گیرد همان شب به دانشگاه برود و این دو گروه را متقاعد کند دانشگاه را تخلیه کنند. بعد از کودتای خرداد 60، هاشمی رفسنجانی، در نماز جمعه ، « استدلال » ﺁن شب را تکرار کرد : اگر ﺁن شب 200 تا کشته شده بودند، امروز کشتن چند هزار نفر ضرورت پیدا نمی کرد.
3 - بعد از کودتای نوژه - که از گزارش کنندگان، یکی مجاهدین خلق بود - ﺁقای بهشتی طرحی را به شورای نگهبان ﺁورد که بنا بر ﺁن، ارتش و نیروهای انتظامی منحل می شدند. کمیته ای مرکب از نمایندگان شورای انقلاب و سپاه و دادگاه انقلاب اداره کشور را بر عهده می گرفت و با انحلال سازمانهای سیاسی ، عواملی را که ممکن بود بکار کودتائی نظیر کودتای 28 مرداد آیند ، را نابود می کرد. این طرح، با دستیاری امثال محسن رضائی تهیه شده بود.
4 - در 25 اسفند 59، در اجتماعی که به دعوت خمینی ، در حضور او، تشکیل شد، خمینی به بازرگان اعتراض کرد که چرا از انتخاب رجوی به نمایندگی مجلس جانبداری کرده و به بنی صدر اعتراض کرد که چرا به شهربانی دستور داده است هفت تیری در اختیار رجوی برای دفاع از جان خود بدهد. چون بنی صدر گفت : چند نوبت قصد جان او را کرده اند و حفظ جان افراد وظیفه دولت است. خمینی پاسخ داد : به جهنم که کشته می شود!
5 - در روزهای کودتا، هاشمی رفسنجانی ، در اجتماع خانه عسگر اولادی از الگوی الجزایر و حکومت حزب واحد و بنا بر این انحلال سازمانهای سیاسی مزاحم و « معاند » سخن گفته بود.
6 - خمینی به حزبهای دموکرات و کومله و سازمان مجاهدین خلق. تأمین نداد. زیرا خوب می دانست بدون مدار بسته خشونت، استقرار ولایت مطلقه فقیه محال است.
7 - از روزهای نخست، بنی صدر با خمینی و دستیاران « روحانی » او این بحث را می داشت که برای رویاروئی با «ناشناخته ها» نیاز به زور نیست. نیاز به بیشترین ﺁزادی و برداشتن سانسورها و برقرار کردن هرچه وسیع تر جریان اطلاعات و جریان اندیشه ها است. در ﺁغاز ، با نظر او موافقت و دعوت به بحث ﺁزاد کرد . او بنی صدر را نیز برگزید تا از جانب اندیشه راهنمای انقلاب، یک طرف بحث باشد. اما از زمانی که در بیراهه قدرت مطلقه طلبیدن افتاد، هم از شناخته شدن ماهیت خود می ترسید و هم شناخته شدن گروههائی را که می خواست سرکوب کند، مانع از بسته شدن مدار خشونت می یافت و نمی خواست.
به دو تجربه ، یکی تجربه خمینی و یکی تجربه بنی صدر، در رویاروئی با گروههای ناشناخته ، دور تر باز می گردیم. امر غیر قابل انکار که باید خاطر نشان شود اینست که ملاتاریا باب بحث ﺁزاد را بست و جریانهای اطلاعات و اندیشه ها را متوقف گرداند تا مدار خشونت را ایجاد و جامعه را در ﺁن اسیر کند.
8 - و دو نوبت، نوبت اول در 25 اردیبهشت ( عبور از بحران ص 112 ) و نوبت دوم ( در 18 خرداد ) 60 ، از بنی صدر خواست گروهکهای « محارب » (خمینی و هاشمی رفسنجانی در 26 اردیبهشت سازمان مجاهدین و... را محارب خوانده اند ص 112 ) را محکوم کند. او 8 گروه را نام برده بود : نهضت ﺁزادی و جبهه ملی ( شامل جاما) و مجاهدین خلق و حزب توده و فدائیان خلق و حزب دموکرات کردستان و کومله و «گروهک های الحادی » . وعده داده بود اگر این گروهها را رئیس جمهوری محکوم و سرکوب کند، رئیس جمهوری و فرمانده کل قوا و عزیز است و حکومت را هم بدلخواه او معین می کنند ! بنی صدر زیر بار نرفت و قاطعانه نپذیرفت و بر ضد او کودتا کردند .
نه تنها تمامی این حزبها و گروههای یا سرکوب خونین و یا ممنوع و سرکوب شدند، بلکه سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و حزب جمهوری اسلامی و انجمن حجتیه نیز ، در سالهای بعد از کودتا ، منحل شدند.
و اما در قول تاج زاده که رژیم را به « متن » و « حاشیه » تقسیم می کند و برای « حاشیه » ﺁن توانائی را قائل می شود که خشونت را نه تنها به مخالفان رژیم که به « متن » نیز تحمیل می کند، گذشته را به قالب واقعیت امروز ریختن است. امروز، مافیاهای نظامی - مالی ، به قول او « حاشیه » بر ملاتاریا ، باز به قول او « متن» حاکم گشته است. از اتفاق، از مجلس خبرگان اول ببعد، بنی صدر مدام هشدار می داد که سرانجام کار شما ملاتاریا به جائی می رسد که ﺁلت فعل زورپرستهائی می شوید که پرورش می دهید. بسیاری از ﺁنها ، بدست گروههائی که بتدریج ماهیت مافیائی پیدا کردند، کشته شدند و ﺁنها که ماندند، از « رهبر » تا « امام جمعه» ، ﺁلتهای فعل مافیاهای نظامی - مالی هستند.
هنوز بیرون ﺁوردن حقیقت از پرده 14 دروغ و تناقض گوئی دیگر می ماند. کمبود جا ما را ناگزیر می کند از خوانندگان خود بخواهیم دنباله تاریخ کودتای خرداد 60 را در شماره ﺁینده بخوانند. تاریخی که با یافتن حقیقت از زبان مدعی و شریک در کودتا ، بدست می ﺁید، بسا دقیق تر است.
اما چرا حالا و، بیشتر، ﺁلتهای دیروز استبداد فراگیر و « تازه مردم سالار» شده ، با سلاح دروغ به کسانی یورش ﺁورده اند که بر اصول ﺁزادی و استقلال و رشد بر استوار ایستاده اند و چرا در این کار پلید، از « محافظه کاران» پیشی گرفته اند؟ اگر ، با این پرسش در ذهن، خوانندگان پاسخهای تاج زاده را به پرسشهای چشم انداز بخوانند، می بینند او نتوانسته نگرانی شدید امثال خود را پنهان کند و با همان ساده اندیشی که خاص کسانی که بر اصل ثنویت تک محوری می اندیشند، دلیل رفتار زشتشان را بدست می دهد :
اگر نسل جوان کشور راه حل را در بیرون رژیم و بدیل را کسانی بداند که از ﺁزمایش وفای به اصول راهنمای انقلاب ایران ، پیروز بدر ﺁمده اند، این جماعت رانده از رژیم و مانده از مردم خواهند شد. پس باید ، به زبانی که امثال تاج زاده بکار برده است ، ثابت کنند در بیرون از رژیم نه کسانی هستند که بر تجربه انقلاب و بر اصول راهنمای ﺁن استوار ایستاده اند و نه راه حلی وجود دارد. غافل از اینکه ، الف - روشی که بکار می برند خلاء فکری و اخلاقی خودن را ﺁشکار می کنند و بر نسل جوان کشور مسلم می کنند در درون رژیم راه حل وجود ندارد و این جماعت نیز دیگر حتی نمی توانند شکل مردم سالار برای محتوای تمامت خواه رژیم باشند و ب - خداوند بر ﺁنها می خندد که می کوشند به دروغ و بهتان و... از قیام کنندگان به حق ، اعتبار ستانند . زیرا جز بر اعتبار و عزت ﺁنها نمی افزایند.
انقلاب اسلامی : هرچند کسی که می داند در محیطی دروغ می سازد و می پراکند که پاسخ ها به کنار، امکان راست کردن یکی از دروغها و رفع کردن یکی از تناقضها نیز وجود ندارد، هویت خود را بمثابۀ زور پرست ﺁشکار می کند، با این وجود ، جای گله ندارد. زیرا هیچ چیز بهتر از ﺁزادی بیان نیست. حتی اگر تنها برای ناسزا گویان و بهتان زنان و دروغ سازان وجود داشته باشد. زیرا محصول عقلهای زورمدارها دروغهائی می شود که جز پوشش واقعیت نیستند و بمحض دریدن پوشش ، واقعیت و حقیقت ﺁشکار می شود. اگر دریدن پوشش دروغ سازیهای یکی از کسانی که در کودتای خرداد 60 شرکت داشته است، این باشد که نسل جوان به این واقعیت پی ببرد که ملاتاریا و دستیارانش بوده اند که خشونت در داخل کشور را به جنگ با عراق افزوده اند، خدمتی بزرگ به این نسل شده است. زیرا به او امکان داده است وضعیت را شفاف ببیند و بدون تردید، قدم در راه ﺁزادی و استقلال گذارد.

دنبالک:
http://khabarnameh.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/10443

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'سی خرداد و وقتی تناقض های دروغ های کودتاچیان رفع می شوند، انقلاب اسلامی' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016