پنجشنبه 8 مرداد 1383

آخرین دایه، محمد قوچاني، سايت امروز

بازگشت به گذشته براى جامعه اى كه رو به سوى آينده دارد هرگز پسنديده نيست حتى اگر آن گذشته در نوع خود تجربه اى خوش باشد. اما آنگاه كه حكومت ها را به گذشته اى دور مى خواند و جامعه آرزوى آينده اى دورتر را در سر مى پروراند چاره چيست؟

ظهور ميرحسين موسوى در روزهاى اخير به عنوان «تنها گزينه فعلى اصلاح طلبان» براساس همين پرسش قابل فهم است:

۱ _ ميرحسين موسوى مردى وفادار به گذشته است. از نظر او حقانيت انقلاب اسلامى، جمهورى اسلامى، ولايت فقيه و نيز آموزه هاى چپ اسلامى در بستر فرآيندى تاريخى شكل گرفته كه موقعيت خويش را تضمين شده و انكارناپذير ساخته است.در ۱۵ سال سكوت موسوى هر از گاهى به نجوا از او گفتارهايى شنيده ايم كه اين نظريه را تقويت مى كند. اول هنگامى كه او به نقد اقتصاد بازار و اقتصاد آزاد پرداخت و سپس هنگامى كه در پاسخ به محمدجواد لاريجانى نه تنها فتواى اعدام سلمان رشدى را تاييد كرد بلكه اعلام كرد «دولت» وى از سوى بنيان گذار جمهورى اسلامى موظف به اجراى اين حكم شده بود.

موسوى همچنين در گفتارى ديگر ساده زيستى از نوع «شهيد محمدعلى رجايى» را در صورت يك سخنرانى نوستالژيك ستود و بدين ترتيب اضلاع سياسى، اقتصادى و اجتماعى انديشه خويش را آشكار ساخت. هم او طى اين سال ها با تاسيس موسسه اى پژوهشى تعلقات فلسفى خويش را به نقد تجدد، به خصوص تجدد ليبرال نشان داده و به نوعى (همان گونه كه در تابلوهاى نقاشى او مشهود است) مى كوشد ميان سنت دينى، انديشه چپ و رهيافت هاى پسامدرن به جمع بندى برسد. به همين دليل است كه پاى سخنان رضا داورى مى نشيند و رساله او عليه پوپر را منتشر مى كند و براى حصول به اقتصاد اسلامى تلاش مى كند. بر اين همه سفر چين را هم كه اضافه كنيم پازل كامل مى شود.

۲ _ ميرحسين موسوى اما از گذشته برنخاسته است. ردپاى او را از حسينيه ارشاد و دانشجويان مبارز دانشگاه ملى مى توانيم ردگيرى كنيم. از منبرهاى مدرن على شريعتى كه منتقد سرسخت و پرآوازه منبرهاى سنتى بود. موسوى به عنوان فرزند عصر على شريعتى و عهد چپ اسلامى چون به انقلاب اسلامى و جمهورى اسلامى رسيد راهى به قدرت يافت و توانست با سوار شدن بر ماشين دولت تجدد بى پناه ايرانى را از دست اندازى هاى سنت ديرپاى آئينى در امان دارد.

آن روز سكه غالب تجدد سوسياليسم بود. به جاى همه مفاهيم سنتى واژگان سوسياليستى مى نشستند و اين تنها از اراده نخست وزير وقت برنمى آمد كه حاكميت و اپوزيسيون هر دو چپگرا بودند. گذشته از حزب توده و سازمان فداييان خلق مهمترين بخش اپوزيسيون اسلامى يعنى مجاهدين خلق و مسلمانان مبارز و جاما و... نيز چپ محسوب مى شدند. هژمونى چپ همه را فرا گرفته بود. مهمترين نهاد مدنى سكولار ايران؛ كانون نويسندگان به دو جناح چپ تقسيم شد. حتى برخى از ملى گرايان با تاسيس جبهه دموكراتيك ملى به همين هژمونى پيوستند.

روحانيت شيعه راديكال شد و نهضت آزادى و موتلفه اسلامى و پاره اى روشنفكران منفرد (مصطفى رحيمى و عبدالكريم لاهيجى و...) تنها ماندند. اينان نيز گرايش هايى به چپگرايى از خود نشان دادند (همانند انشعاب عزت الله سحابى از نهضت آزادى يا تصور على اصغر حاج سيدجوادى در تشابه خود با تروتسكى و گروه جنبش به سوسياليست هاى اروپايى) همان گونه كه ابوالحسن بنى صدر متصف و متهم به ليبراليسم از «اقتصاد توحيدى» سخن مى گفت. اين گونه است كه با قاطعيت مى توان گفت چپگرايى موسوى در دهه ۶۰ نه ناشى از انتخاب او كه برخاسته از انتخاب همه بود. همه حتى آنان كه او را انتخاب نكرده بودند رئيس دولتى خلقى مى خواستند و موسوى اين چنين بود.

۳ _ تنها كسانى كه از موضع طبقاتى و ايدئولوژيك خويش به دقت موسوى را نقد مى كردند محافظه كاران (و نه بنيادگرايان) سياسى و مذهبى بودند. مقصود از محافظه كاران سياسى همان اعضاى نهضت آزادى (به ويژه مرحوم مهندس بازرگان) بودند كه فقدان يا كم توجهى دولت به آزادى و دموكراسى را نقد مى كردند و منظور از محافظه كاران مذهبى حزب موتلفه اسلامى است كه مخالفت يا تحديدات موسوى در برابر بازار و سرمايه دارى را برنمى تافتند. تلاش محافظه كاران مذهبى براى تغيير دولت موسوى البته هرگز نتيجه نداد و او هشت سال تمام رئيس دولت ايران بود.

بخش خصوصى را به ضرورت جنگ محدود كرد و بخش دولتى را تقويت كرد. دغدغه عدالت را جايگزين سوداى آزادى ساخت و از قوه تقوا براى مهار اميال انسانى بهره گرفت. در اين راه همه آنان كه در سال هاى بعد تجديدنظر كردند با موسوى همراه بودند. اعضاى سازمان مجاهدين انقلاب اسلامى در سطح وزير و معاون وزير با دولت همكارى مى كردند و كارگزاران آينده سازندگى معاون نخست وزير و استاندار بودند. جوانانى كه بعداً حزب مشاركت را ساختند در اداره هاى كل همين دولت فعاليت مى كردند و نيز گروهى در جبهه هاى جنگ مى جنگيدند.

عده اى سفراى جمهورى اسلامى شدند تا انقلاب اسلامى را صادر كنند و جمعى مديران انتصابى كارخانه هاى دولتى شدند تا اقتصاد را عادلانه اداره كنند. برجسته ترين روزنامه نگاران و نويسندگان مذهبى در روزنامه هاى دولتى جا گرفتند و روشنفكران و استادان آينده در قالب انجمن هاى اسلامى دولت خدمتگزار تا مدنى ترين نهادهاى آموزشى، دانشگاه ها ادامه دارند. نام بهزاد نبوى، محمد خاتمى، عطاالله مهاجرانى، محمدعلى نجفى، سعيد حجاريان، محمود شمس، محسن ميردامادى، عبدالكريم سروش و بسيارى ديگر در اين دوره به عنوان مدافعان دولت موسوى ثبت شده است.

۴ _ دولت موسوى به دليل همين موج حمايت لايه هاى پيرامونى طبقه متوسط جديد از آنان در برابر طبقه متوسط سنتى دفاع مى كرد. ناتوانى بخش خصوصى در ايران و اقتدار دولت همواره سبب شده مهم ترين مخالفان حكومت براى تغيير آن راهى جز در اختيار گرفتن حكومت پيش روى خويش نبينند و آن گاه كه چنين مى شود به جاى تقويت بخش خصوصى و جامعه مدنى واقعى، بكوشند از امكانات دولت براى توسعه بهره گيرند. تجربه براندازى دو سلسله قاجارى و پهلوى از همين جنس بود. به جز مقطع كوتاه مشروطه خواهى ايرانيان (۱۳۰۰ _ ۱۲۸۵) همه تجددخواهان ايران (اميركبير، رضاخان، محمدرضا پهلوى و نيز روشنفكران پس از انقلاب اسلامى) از ابزار دولت براى هدف تجدد بهره جسته اند. موسوى نيز در ۸ سال رياست خويش بر نهاد دولت آن را در خدمت تجدد قرار داد. تجددى كه بنا به سيره روزگار چپگرا، انقلابى، عدالتخواه و سوسياليستى بود. موسوى فرزند عصر خويش بود و عصر او عصر چپ بود چه در ايران، چه در جهان. چه در حاكمان چه در مخالفان.

5- با خروج موسوى از قدرت طبقه متوسط جديد ناگزير از بازنگرى شد، گروهى در دولت ماندند و در مقام اجرا ناچار به ليبراليسم شدند. نوع اين ليبراليسم البته محدود به اقتصاد و اجتماع بود. گروهى ديگر به دانشگاه رفتند و در مقام نظر متمايل به ليبراليسم شدند. موقعيت اين ليبراليسم ناظر به فلسفه و سياست بود. موسوى اما نه مانند روغنى زنجانى (وزير برنامه و بودجه خويش) در دولت ماند و نه همچون سعيد حجاريان (از وزير اطلاعات ) به دانشگاه رفت.

كنج عزلت اختيار كرد و به هنر و فلسفه و اخلاق روى آورد. در هر حالى كه موقعيت تاريخى او موجب نقد وى بر هر گونه تجديدنظرطلبى مى شد اما موقعيت طبقاتى اش مانع از ابراز اين نقد بود. بر اين همه بايد سلامت نفس و فراغت از هوا و هياهو را هم افزود كه اگرچه در زمره اوصاف سياستمداران محسوب نمى شود اما براى انسان هاى پاك مزيتى مهم به شمار مى آيد. جامعه تغيير شكل يافته به تدريج آماده تغييراتى جدى در حوزه فرهنگ و سياست مى شد. طبقه متوسط جديد البته همچنان فرزند معنوى دولت جديد محسوب مى شد. چه آنها كه وزير و مدير بودند و چه كسانى كه با بورس دولت راهى دانشگاه هاى ايران و جهان شده بودند.

اما هوس بازگشت دوباره و اين بار همه جانبه به قدرت طبقه متوسط جديد را فراگرفته بود. آنان در حالى كه فاقد هر گونه نهاد اجتماعى سازمان يافته، پشتيبان و بسيج كننده بودند وارد انتخابات رياست جمهورى ۱۳۷۶ شدند. ابتدا از موسوى خواستند كه نماينده آنها شود. اما او نه فقط فاصله سياسى خود را با قدرت درك مى كرد بلكه فاصله تاريخى خويش را با جامعه نيز مى فهميد. پس نپذيرفت و خاتمى مظهر بازگشت طبقه متوسط جديد به قدرت شد. بازگشتى كه بهتر است آن را تداوم حاكميت اين طبقه و ممانعت آن از استيلاى طبقه متوسط سنتى بر دولت بناميم.

۶ _ تجربه خاتمى اما نشان داد طبقه متوسط جديد هرگز در فكر برگرفتن دهان از سينه دايه دولت نيست. هشت سال دولت خاتمى به تقويت بخش خصوصى در ايران نينجاميد. طبقه متوسط جديد هنوز كارگزار دولت است و جنبش آن نيز در چارچوب دولت است. اينان يا وزيرند و مدير و وكيل يا بورسيه و سفير و كارمند منتظر خدمت. درست به همين دليل است كه بار ديگر به ميرحسين موسوى روى مى آورند تا ناچار به حذف از قدرت نشوند. حذف اصلاح طلبان از دولت حذف ايشان از جامعه نيز هست. پس به فرصتى دوباره نيازدارند تا چنان قدرتمند شوند كه حذف سياسى ايشان به حذف اجتماعى نينجامد و ميرحسين موسوى همان فرصت دوباره است.

۷- ميرحسين موسوى نه تنها فرصتى دوباره كه شايد آخرين فرصت طبقه متوسط جديد ايران باشد كه دهان از دامان دولت برچيند و به طبقه اى واقعى تبديل شود. در واقع حضور موسوى در رأس دولت اين قدرت را به اصلاح طلبان مى دهد كه احزاب چهار ساله و پنج ساله خود را هشت ساله و ده ساله كنند، مطبوعات چند ماهه خويش را عمرى درازتر دهند و انجمن هاى نوباوه خويش را با تجربه كنند. اين همه اما بدون بخش خصوصى و حوزه خصوصى مستقل و فعال معنا ندارد. بخش خصوصى اصيل ترين معناى جامعه مدنى و بديل بدون ابهام اين واژه مبهم و مستعمل در منازعات سياسى ايران است.

۸- موسوى البته بايد آماده برعهده گرفتن اين نقش تاريخى باشد. در شرايطى كه عمده نامزدهاى اصلاح طلب از ادامه بازى محرومند (نورى، كرباسچى، مهاجرانى، بهزاد نبوى، محمدرضا خاتمى و...) اين تنها موسوى است كه به محض اراده براى حضور در انتخابات رياست جمهورى مى تواند برنده نيز محسوب شود. اگر ديگران محتاج رأى سازى (جلب نظر مردم) يا كسب مجوز (از نهادهاى حاكم) هستند موسوى محتاج هيچ يك از اين دو عامل مهم نيست. محبوبيت مردمى وى و هزينه سنگين ردصلاحيت نخست وزير عصر امام خمينى سبب مى شود همه موافقان موسوى و مخالفان او نگران تنها يك چيز باشند و آن اراده شخصى موسوى براى نامزدى است. موافقان اميدوارند او مهم ترين تصميم سازى عمرش را در استقلال كامل و با احساس مسئوليت مطلق اتخاذ كند و مخالفان معتقدند تنها در يك صورت مى توان از پيروزى موسوى جلوگيرى كرد و آن جلوگيرى از نامزدى اوست. موسوى نيز انتخاب دشوارى را پيش رو دارد.

از يك سو بار سنگين انتظارات و نيز هزينه ملى ايرانيان براى هشت سال نخست وزيرى وى بر دوشش سنگينى مى كند كه اينك اين تجربه ملى بايد در اختيار ملت قرار گيرد و از سوى ديگر سطح توقعات او را به درياى پرتلاطمى از مخاطرات هدايت مى كند كه ممكن است حتى آن خاطره گذشته را بزدايد.

۹- با وجود اين بايد انتظارات خويش را نه تنها از موسوى كه از هر دولت آينده مهار كنيم. دولت به عنوان ماشين تجدد ايران در پايان راه خود قرار گرفته است. ۱۵ سال آزادسازى اقتصادى (۸۳-۱۳۶۸) اگر ادامه يابد بخش خصوصى ايران را در كنار فرد ايرانى و طبقه متوسط مستقل به نهادهايى مقتدر تبديل مى كند كه بدون دايگى دولت مى تواند به حيات خويش ادامه دهد و حتى دولت را به سوى دموكراسى اداره كند. عصر خاتمى عصر تكميل اصلاحات اقتصادى اوليه در ايران بود. اگر در سال هاى ۷۶-۱۳۶۸ به تدريج نيروهاى اقتصادى جديد وارد عرصه عمومى شدند در سال هاى ۸۴-۱۳۷۶ به سرعت نيروهاى سياسى جديد به حوزه عمومى قدم گذاشتند اكنون اين دو گرايش اجتماعى بايد يكديگر را بيابند. اصلاح طلبان اقتصادى مى دانند كه بدون امنيت سياسى سرمايه گذارى محقق نمى شود و اصلاح طلبان سياسى مى دانند كه بدون توان اقتصادى دموكراسى استوار نمى شود.

در كنار اين درك متقابل اما نيروهايى به وجود آمده اند كه آنان نيز از قدرت فهم رابطه سرمايه دارى و دموكراسى برخوردارند. احمد توكلى عضو ارشد ائتلاف آبادگران رقيب مشترك هاشمى رفسنجانى و سيدمحمد خاتمى بود. دولت آينده در فقدان رقابت و مشاركت اصلاح طلبان در اختيار نه طبقه متوسط سنتى كه حاشيه هاى راديكال و ضدسرمايه دارى و ضددموكراسى آن قرار خواهد گرفت. ناطق نورى رئيس جمهور نخواهد شد و آل اسحاق را به وزارت بازرگانى نخواهد رساند. دولت نه در اختيار سنت يا تجدد كه در كف سنت ستيزان و تجددستيزان قرار خواهد گرفت. در چنين موقعيتى تنها راه رها ساختن جنبش دموكراسى از قيد دولت تامه، در اختيار گرفتن دولت و خنثى كردن آن است. مهم ترين رسالت دولت آينده كوچك كردن خود و بزرگ كردن جامعه است.

۱۰- موسوى در تقدير تاريخى ما مقدم بر خاتمى بود. اگر او در سال ۷۶ رياست جمهورى را مى پذيرفت اكنون نوبت مردى از جنس خاتمى بود كه برنامه او را كامل كند. اكنون اما گويى مجبوريم كه اندكى به گذشته بازگرديم. ميرحسين موسوى را فرا بخوانيم و از او بخواهيم همچنان دايه باشد. آخرين دايه تا اين طفل خردسال بر پاى خود بايستد. او قرار نيست كارى بكند. بايد از دور مراقب باشد تا صدمه اى به اين نورسيده نرسد. دولت اگر به جامعه مدنى يارى نمى رساند به آن آسيب نرساند. نه فقط يارى نرساند كه به تدريج اين بند ناف بريده نشده را بگسلد و خود براى هميشه در اعماق تاريخ فرو رود. جامعه مدنى ايران تاب دورى از پدر دولتمند خويش را دارد اما ديدن اين پدر در مقام حريفى مقتدر طاقتى بسيار مى خواهد كه در عصر خاتمى ديديم چگونه در توان جامعه مدنى ايران نيست.

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

موسوى حتى اگر همچنان چپگرا باشد و از عشاق سينه چاك نهاد دولت و مخالف سرمايه دارى و ليبراليسم بنا به موقعيت تاريخى و طبقاتى خويش عضو طبقه متوسط جديد است. مى توان در كنار او زيست و به آرامى اصلاحات را پيش برد. آنان كه از دولتخواهى او نگرانند هنوز در توهم پيشبرد اصلاحات از طريق دولت به سر مى برند. خاتمى ثابت كرد اگر همه دولت را به دست آوريم اصلاحات مى تواند ناكام بماند. موسوى اين گمان را تقويت خواهد كرد. اما لازم نيست ما سرنوشت اين دو را به هم پيوند بزنيم. دولت در فقدان جامعه مدنى سد راه تماميت طلبى است و همين كار او را بس. راى به موسوى معنايى بيشتر از اين ندارد.

ما به موسوى راى مى دهيم تا همچنان بتوانيم از رئيس جمهور، رئيس دولت، ميرحسين موسوى انتقاد كنيم. نه آنكه اين مقام نيز به زمره انتقادناپذيران بپيوندد. موسوى اما همچنان در ترديد به سر مى برد و ما در خيال كه او واپسين فعاليت سياسى خود را در قامت آخرين دايه جامعه مدنى به انجام رساند. موسوى آخرين نخست وزير ايران بود اما آيا مى تواند آخرين دايه دموكراسى ايران هم باشد؟ پاسخ اين پرسش را چهار سال پس از اين يادداشت مى توان نوشت آن گاه كه در پناه دولتى كوچك و بى آزار ميرحسين موسوى جامعه مدنى مقتدر و مستقلى را پيش رو داشته باشيم. جامعه اى با اقتصاد غيردولتى، فرهنگ غيردولتى و فرديتى به رسميت شناخته شده. آنگاه رئيس جمهور واقعى خويش را برخواهد گزيد.

دنبالک:
http://khabarnameh.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/10493

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'آخرین دایه، محمد قوچاني، سايت امروز' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016