چهارشنبه 26 اسفند 1383

طوفان دروکنانِ بادکار! اسفندیار منفردزاده

نمی دونم حق دارم، یا اجازه دارم یه سؤال از 35000 نفر امضاء کنندگانِ اون "فراخوان…" که بعضی آ به اون "رفراندم" هم می گن، داشته باشم، یا نه؟... می دونم که می تونم هر چی می خوام بپرسم، امّا ببخشید، منظورم اینه که بی جواب نمی مونه؟

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

[بالاي گود، سايت اسفنديار منفرزاده]

پرهیز از خشونت در پندار، کردار و گفتار، گزینشِ باشکوه و هوشمندانه ی مبارزانِ این زمان است. از بازنگریِ خردمندانه یِ انقلابِ ضدّ مُستبد و شِلختِه یِ نسلِ من و ما، مبارزه با استبداد را چاره دیدند و آنگاه با بُردباری، راهِ رنجبار زایمانِ طبیعی را به جایِ «سزارینِ» یا سقطِ جنینی خونبار برگزیدند. تدارکِ «انقلاب» دیده اند امّا بدونِ خشونت و چه خوش که تکرارِ همان نسلِ من و ما، طوفان دروکنانِ بادکار نیستند. فرزندانِ سربلند و زیبایِ زشتی هایِ پِستِ خشونت اند، که اینک کودکانِ خشن بر نمی تابند تا فردایِ بی زندان و اعدام پی بریزند. خوشا جوانانِ همنوایِ جهان، ساکنانِ زمین و زمان، خونریزانِ تاریخ را اِنکارند، که آن کار نمی کنند تا راهِ شادمانه گی هموار شود.

بادکارانِ برابر!
-هر کس یک رأی! پس، ما همه با هم برابریم! امّا من یه خورده، یعنی یه کمی، برابرترم!
نمی دونم حق دارم، یا اجازه دارم یه سؤال از 35000 نفر امضاء کنندگانِ اون «فراخوان…» که بعضی آ به اون «رفراندم» هم می گن، داشته باشم، یا نه؟... می دونم که می تونم هرچی می خوام بپرسم، امّا ببخشید، منظورم اینه که بی جواب نمی مونه؟ نه، فکر نه کنم. چرا منفی بافی می کنم؟ اگه با مِهر معلّم و زمزمه محبّت اش به این سؤال ساده لوحانه جواب بنویسن، جمعه می رم مکتب! بی خود نگرانم، از هر هزار نفر یه نفر اگه پاسخ بنویسه، 35 تا جوابِ استادانه تو دسسِ شاگردای تمبلی مثِ من هَس، که واسه یاد گرفتن چمُ و خم هآیِ «سیاسی کاری» که کار هر بچّه مدرسه ئی ام نیس و لازمه بره بخونه بسّه. تازه مُمکنه با اونای دیگه که امضا نکردن 4-5 تایی هم بیشتر بشه، به به به، راسی اگه بشه، چی میشه؟؟؟

توی یاهو، به یه جَووُن ایرونی گفتم؛ شما اگه آزادیِ بیان اندیشه می داشتین، خیلی زود پا می گرفتین! گفت؛ داریم. پرسیدم مگه می شه؟ گفت؛ باورکنین. با تعجّب پرسیدم؛ مگه ممکنه؟ گفت؛ بله که ممکنه، ما آزادیِ کاملِ بیانِ اندیشه داریم خوبش را هم داریم، آزادیِ بعد از بیان نداریم! تلخ خندیدیم. بعد گفت؛ به این دلیل من هم می خوام یه کاری بکنمُ یه چیزی بگم ُو درّرَم بیآم اون طرفا می گن آدم می تونه خیلی جورا پول درآره اون وقت راحت می تونه هرچی خاسّ …نه که بکنه، فقط حرفِش رو به زنه! واسه نقص عضو شنیدم یه ملیون دلار می دن و هر سه ماهی ام 25-26 هزار تا قسط بندی می کنن می دن…؟ گفتم؛ کور خوندی بابا جون، این دروغ آرو می گن که خام بشین بیاین بیرون از ایرون و به جای هر کار دیگه، اینجا یخه هم دیگه رو به گیرین. تازه پول سوئد که دلار نیس، ک گفت، پس می رم امریکا؟ ....حرفی نزدیم... و فرفره سکوت در باد می چرخید!
اوه، کجا بودم!...برگردم به سؤالِ، نکنه شمام بگین، آزادیِ بعد بیان…چیزه، یعنی بگین؛ من می تونم سؤال به پرسم امّا بعد از پرسیدن چی…؟؟؟ هان؟ باشه پی گیری می کنم، چاره ندارم به جز پرسیدن، که حکیمان گویند؛ عیب نیست که نیست! ندانستن عیب است! امّا پرسش حیاتی برایِ ایران و مماتی واسه خودم؛ اگه من هم یه رأی دارم نه بیشتر، اجازه بدین اوّل رأی بدم بعدِش به پرسم. رأی من در پاسخ به رفراندم برایِ جدائئ×....×از ایران؛ منفی است. گفتم که من برابرترم، پس حق دارم دو دفه (نه) بگم. یه دفه دیگه هم می گم؛ رأی من منفی ست. پس خیالِ تون تخت باشه که انگِ «تجزیه طلب» نمی چسبه، «شهید» پرورا به جای ابراز مخالفت با نوشته من، با مطالبی خیالی برخورد کردن و وقتی کم آوردن، پرپر زدن تا من رو به سازگارا و پاسدارا بچسبونن. زهی شرم! این دستِ اونا که تو جواب نوشتن موندن و می خوان پرونده سازی کنن و داد بزنن؛ هوار هوار بردن، دارو ندارِ مارو… تو خلوتِ شون بشکن بزنن و رقص و شادی کنن! تو پوستِ گردو می ذاره. حالا بعد از این پشتِ پرده خوانی سؤالی می پرسم؛
«حفظِ تمامیّتِ ارضی» که در متن «فراخوان» به تأیيد ِ35000 نفر رسیده، در عمل یعنی؛ - هر زمان و در هر کجایِ ایران، مردم بخواهند متمدّنانه در موردِ سرنوشتِ خود فدرالیسم، خود مختاری و یا استقلالِ به نظر و رأیِ مردم بدونِ توصّل به خشونت و زور مراجعه کنند، دولت موظّف است تا با تکیه به «حفظِ تمامیّتِ ارضی» ارتش و نیروهایِ مسلّح خود را برایِ سرکوب و کشتارِ آن مردمی که «جرم»شان نظرخواهی از مردم بوده است روانه کند؟ زیرا «آزادی خواهان» و «دموکرات ها» حقِ دارند پیشآپیش رأیِ میلیون ها شهروندِ ایران را باطل بدانند و رأی خود را جایگزین کنند؟ آیا این سلبِ حقوق خود تحریک آمیز نیست؟ («تجزیه طلب» نیستم، لطفاً پاسخ بدهید!)
در انتظارم با خواندنِ تشریحِ شما آموزگارانِ مان روشن شوم.

با سپاس از شرح شما!
بدرود، اسفندیار منفردزاده
16 مارس 2005 بیست وششم اسفند1383

دنبالک: http://mag.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/19390

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'طوفان دروکنانِ بادکار! اسفندیار منفردزاده' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016