(رونوشت انجمن سینمای ایران)
تصور نمی کنم حتی تا ربع قرن آینده بتوانیم از کشوری به نام ایران با موقعیت جغرافیایی فعلی اثری ببینیم، کشوری که همه چیزش با سرعتی حیرت آور در حال سقوط است و یاد آوری هر یک از زمینه های در حال سقوط، در سایه سنگین اصطلاحی اختراع شده توسط سردار سازندگی!! بنام سیاه نمایی، بسرعت محو و کم رنگ میشود، تا کوچکترین اصطکاک و مانعی نتواند دستکم مقدار اندکی از سرعت این سقوط بکاهد.
در کنار حدود یکصد نفر کارگزار دولتی و حکومتی که بعنوان موتور اصلی سقوط کشور، نقش خود را به نحو ارزنده ای ایفا مینمایند، اخیرا هنرمندان صاحب نام کشورمان هم به این جمع نامبارک پیوستند.
مدتها است که سیمای جمهوری اسلامی با جمع کردن جوانان جویای نام و کار، قیلم نامه های کم محتوا و بی ارزش را در قالب نمایش های طنز و غیر طنز تلویزیونی به اجرا میگذارد. نمایش هایی که هر گاه در آنها قرار است، اشخاص، نقش لوده، احمق، کلاهبردار، دورو و مانند اینها را بازی کند بی شک نام آنها از اسامی اساطیری ایران خواهد بود، نامهایی مانند، کورش، داریوش، خشایار، منوچهر، کتایون، کاوه و مانند اینها.
نام عربی و عمومی پادشاهان نیز بعنوان (سلطان) از ماه رمضان گذشته توسط هنرمندان سیما بر روی افرادی گذاشته شد که قرار است نقش اراذل و اوباش و چاقوکشها را ایفا نمایند. برای مثال شما هر گاه بخواهید بگویید دو نفر قاتل و چاقوکش سر خیابان به نوامیس مردم تعرض میکنند، میتوانید بگویید (سلطانها) سر خیابان چنین میکنند. جالب آنکه تاکیدی در این زمینه وجود دارد تا اشتباهی صورت نگیرد، زیرا اگر در فیلم کسی به اشتباه به آنها (سولطون) بگوید هنرمند چاقو کش! فورا اصلاح میکند که (فورا بگو (سلطان) تا از ریخت نداختمت)
بر سیما که نماینده ولی فقیه بر آن حکومت میکند، هرجی نیست و اصولا انتظاری بیش از این از آنان نمی رود، زیرا به هر حال پادشاهان و اصولا همه حکومتمردان جهان از دید بنیان گذار جمهوری اسلامی و حتی رهبر فعلی، همگی مشتی آدمکش و نالایق و احمق بوده و هستند، بجز خودشان و حتی روایت منقول از پیغمبر اسلام که گفته بود (من در زمان سلطان عادل (انوشیروان) بدنیا آمدم)، نیز روایتی جعلی و ساختگی است. اما با کمال حیرت و تاسف چندی است هنرمندان صاحب نام کشورمان نیز جهت تشدید شتاب سقوط کشور در همراهی با دولتمردان فهیم و دانشمندمان دست بکار و همگام با عربهای ناسیونالیستی که ایرانیان را فرس العنصری و مجوس میخوانند هم داستان شده و گویی مشغول تصفیه حساب با تاریخ کشور خود هستند.
از چندی پیش در شبکه اول سیمای جمهوری اسلامی شاهد یک مجموعه داستانی بنام روشنتر از تاریکی هستیم.
این مجموعه بقول گوینده ای که اول هر قسمت از این نمایش به وعظ می پردازد، اختصاص به روشن نمودن گوشه ها و زوایای تاریک زندگی صدرالدین محمد قوام شیرازی ملقب به صدر المتالهین دارد.
این شخص که از فیلسوفان هم عهد شیخ بهایی و میر فندرسکی و میرداماد در دوره پادشاهی شاه عباس صفوی است، طلبه ایست که این سریال قرار است اثبات نماید، شخص بسیار باهوش و دانشمندی بوده و خدمات بسیار گرانقدری را به اسلام نموده است. اینکه در کل چنین چیزی بوده است یا نه و یا حتی سیما در اثبات این معنا موفق بوده یا نه موضوع این مقال نیست. آنچه مورد توجه است، لجن مال کردن تمام زوایای زندگی و پادشاهی شاه عباس صفوی، آنهم با دقتی حیرت و نفرت آور برای تبلور و برجسته نمودن شخصیت این طلبه یا دانشمند اسلامی است که با کمال تاسف، نقش بسیار پر رنگ هنرمندان صاحب نام کشور در این حرکت ناپسند به هیچ روی قابل اغماض نیست. اگر زمان داستان مصادف بود با پادشاهانی که بسان امروز کشور را در معرض نیستی و سقوط قرار داده اند موضوع به نوعی قابل توجیه بود اما عطف توجه به شخصیت هایی نظیر شاه عباس، چنین تداعی میکند که همه تاریخ پادشاهی ایران مملو از جنایت و بی کفایتی بوده و ایران واقعی که امروز ما در آن زندگی میکنیم را ملاصدرا، میرفندرسکی، شیخ بهایی و امثال اینها برایمان حفظ کرده اند. آیا براستی چنین است؟
اجازه دهید مواردی مصداقی از این مجموعه را باهم مرور کنیم.
- طلبه جوان( ملاصدرا) که تحت تعلیم حضراتی همچون میرفندرسکی و شیخ بهایی و میرداماد می باشد، ستاره آسمان علم است و همه حتی حرم شاه این را میدانند غیر از شاه و چند آخوند درباری.
- شاه بطور تصادفی چند مرتبه با او روبرو میشود و از او بدش می آید. هر چند او بسیار محترمانه و علمی جواب شاه را میدهد.
- شاه با سعایت چند آخوند درباری (احتملا از جنس شیخ الازهر) سعی در کسب فتوای ارتداد این شیخ و کشتن وی را دارد که یک آیت الله مومن، از دادن این حکم خودداری میکند اما علی رغم این برائت، شاه بی هیچ دلیلی این طلبه را نفی بلد میکند.
- شاه موجودی خرافاتی است که با سرهم بندی یک شایعه و یک خرافه سرایی منجم باشی دربار فرزندش را میکشد کاری که حتی میرغضب باشی دربار نیز از انجام آن به امر شاه استنکاف مینماید.
- شاه در مقابله با سپاه عثمانی وحشت میکند و شبانه قصد فرار دارد، که مادرو زن سوگولی دربارش از او میخواهند تا فرماندهی سپاه را به آنان واگذارد تا به جنگ بروند و شهید شوند و شاه از ترس کوچک شدن مقابل زنان حرمش به مقابله با سپاه عثمانی میرود و تنها این ترفند زنانه است که باعث میشود شاه در این جنگ با پنجاه هزار سپاه، لشکر بیش از صدهزار نفری عثمانی را شکست بدهد و تبریز را پس بگیرد، نه درایت شاه و رشادت فرماندهان و سربازان.
- کارگزاران شاه همگی دزد و آدمکش و متملقند و شاه حرف هیچکس را در این باره نمی پزیرد و این آیت الله العظمی میرداماد است که به او میگوید با لباس ناشناس به شهر برود و از اوضاع آگاه شود و شاه در کمال دوریی و صرفا برای جلب نظر این آخوند صاحب نفوذ در میان مردم اقدام به این کار میکند و همه قساوت و بیرحمی کلانتر شهر را که دامادش نیز هست، از زبان یک شیر فروش عامی میشنود.
- شاه در یک اقدام نمایشی و ریاکارانه پس از خلع کلانتر شهر، همان شیر فروش عامی و ساده را معاون کلانتر شهر مینماید.
- شاه هوس باز قصد دارد نامزد جوان و زیبای فرزندش را به عقد خود درآورد که عروس بدبخت شبانه از عالی قاپو فرار میکند و به منزل شیخ بهایی پناه میبرد و در نهایت شیخ دختر را به همسرش میسپارد و پس از تعلیمات اسلامی او را از چنگ شاه نجات میدهد.
- شاه، عالی قاپو را برای زنان اهل حرم تبدیل به سیاه چال نموده است.
- شاه فردی رذل و دورو است، که حتی نماز خواندن و پیاده به مشهد رفتنش برای عوام فریبی است.
- حکام منصوب شاه در ولایات در ازای عدم توان پرداخت مالیات اهالی، دختران و پسران آنها را دست جمعی به برده فروشان فروخته و برده فروش پسران را بعنوان خواجه و دختران را بعنوان کنیز منازل اشراف به فروش میرساند.
(سیاه باد روی اعرابی که پس از تصرف ایران حتی با گذر بیش از 1400 که پدارانشان به ایران مهاجرت کردند، حتی اکنون که حکومت ایران را غصب کرده اند، هنوز خود را ایرانی نمیدانند و بهر حیله و ترفندی سعی در نابودی تاریخ و فرهنگ ایران و ایرانی دارند)
براستی سیمای جمهوری اسلامی با چه مبلغی توانسته هنرمندان کشورمان را به این امر نامبارک راضی نماید؟ شماره حسابی اعلام نمایید تا چند برابر آن را ما مردم بحسابتان بریزیم تا از هنرتان برای سرافرازیمان بهره گیرید نه برای ذلت و سرافکندگی ما، آیا عناوین تروریست، شرور و یاغی برای امروزمان کافی نیست، که دست بکار به تصویر کشیدن تاریخمان بدین شکل شدید؟
این مجموعه هنوز به پایان نرسیده تا بتوان راجع به همه شاهکارهایش گفت و شنید اما تا همین میزان نیز این سئوال جدی را پیش آورده که براستی همه هنرمندانی که در این مجموعه نقش ایفا می نمایند آیا به ابعاد ویرانگرانه این هنرنمایی خود اندیشیده اند. این چنین دورغ پردازیها در باره تاریخ کشور تف سربالایی نیست که عاقبت بر صورت خود و فرزندانمان خواهد افتاد؟
شما با نابودی شخصیتها و انکار تاریخ و در اوج بحران عدم مشروعیت مردمی این حکومت عرب تبار دست بکار اثبات چه چیزهستید؟
دهها خدمت ریز درشت ثبت شده در تاریخ توسط شاه عباس کبیر را انکار میکنید تا لیاقت حکومتگران امروز را که وقیحانه معتقدند از زمان مادها تا کنون در کشور سابقه نداشته را ثابت کنید؟
حکومتگران که گویی یا کرند و یا خود را به کری زده اند و ما را اصولا با آنان حرفی نیست، اینان باشند برای گاه و زبانی خاص، که ویژه اینگونه حکومتگران است، اما شما هنرمندان کشور، جایی که همکار فقید ژاپنی تان که مشتی شمیشر زن نیمه وحشی را که همانند هفت تیرکش های غرب از راه کشتن دیگران ارتزاق میکردند را در قالب فیلم هفت سامورایی چنان جلوه میدهد که گویی ساموراییها مظهر مدنیتند، شایسته است شما تاریخ مملو از برجستگی و شایستگی کشورتان را اینگونه لجن مال نمایید؟
ولی فقیه و نماینده کنونی خدا در روی زمین و دیگر همراهان وی در کسوت روحانی مدرنترین و توانمندترین آخوندهای ممکن هستند که حاصل حکومت و مدیریتشان در تمام ابعادی سیاسی و اجتماعی و اقتصادی بعد از بیست و پنج اجرای فرامین الله، چهار میلیون بیکار، پنج میلیون معتاد، اقتصادی فلج، کارنامه سیاه در رعایت حقوق انسان، دینی ویران که خبرنگار ژاپنی هم در مصاحبه با رییس جمهور میداند و میگوید آقای رییس جمهور! نود درصد جوانان شما نماز نمی خوانند چه میگویید و حتی یک کلمه پاسخ برای این سئوال نمی شنود، شهرهایی سرپا از میلیاردها تن هوار که آماده است با مختصری تکان میلیونها کشته بگیرد، دهها هزار دانشمند و نخبه ای که حاضرند حتی هویت ایرانیشان را انکار کنند تا همانند جنایتکاران انگشت نگاری نشوند، میلیونها نفر کشته و زخمی و بیخانمانی که قرار بود تا قدس از راه کربلا بروند و ریشه کفر را بکنند و همه سرمایه های جانی ومالی کشور را به پای این شعار ریختند، کارتن خوابهایی که در سرما در خیابانها جان میدهند و .... اینها و صدها مانند اینها است که آیندگان خواهند گفت به دفاع از آنها برخواستید.
در پایان این نوشتار از شما بزرگواران نمی خواهم عذرخواهی کنید، که چنین خواستی مسلما عاقلانه نیست، اما مصرانه از شما میخواهم همت گمارید و بتلافی، برجستگیهای تاریخ ایران را آنگونه مصور سازید، که نسل امروز را اسباب افتخار و عبرت باشد نه انفعال و نکبت.
راستی سخن حکیم فرزانه سقراط را خوانده اید، آنگاه که شاگردش را که سودای تحصیل سیاست و ریاست و سپس حمله به ایران را دارد، چگونه پند میدهد؟ ( وقتی مادر شاه ایران (سمیرامیس ) ازتو بپرسد، ای شاگرد سقراط، تو که اینک میخواهی تخت سلطنت را از فرزند من بگیری، چه برتری بر او داری، چه پاسخی خواهی داد. تو فقط میتوانی بگویی سیاست را نزد من فرا گرفتی، اما او خواهد گفت، فرزند من، شاه کنونی ایران، آنگاه که میخواستم باردارش شوم ......) آری حتما بخوانید گوشه ای از تاریخ ایران را از زبان سقراط حکیم که شاهان ایران چگونه تربیت میشدند و این خود یکی از یهترینها برای نسل امروز است تا بداند از کجا، به کجا رسیده اند، این بیگمان به صواب و عبرت نزدیکتر است.
سعدیا مرد نکو نام نمیرد هرگز
مرده آنست که نامش به نکویی نبرند
بکوشید زنده بمانید.
علی پژوهنده
advertisement@gooya.com |
|