سه شنبه 18 فروردين 1383

قاسم سيف، نسيم خاكسار و بقيه قضايا، عباس سماکار

مسئله ما مخالفت با قرار گرفتن اين آثار در خدمت و پيشبرد سياست هاي جمهوري اسلامي بود كه در زد و بند با برخي نهادهاي آلماني، مثل بنياد هانريش بل در كنفرانس برلن و يا مثل «خانه فرهنگهاي جهان» در اين شعبده بازي تازه، به پيش مي رود

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

اعلاميهِ اعتراضي كانون نويسندگان در تبعيد به جشنواره ي «نزديك دوردست» برلن كه بخشي از آن به نمايش «موزه وسائل شخصي خميني» اختصاص يافته، اعتراض برخي از اعضاي كانون را برانگيخت. به دنبال اعتراض عباس معروفي كه من در مقاله اي ديگر به او پاسخ دادم، ادعانامه قاسم سيف و مقاله نسيم خاكسار نيز انتشار يافته است.
قاسم سيف به اعلاميه كانون اعتراض كرده و نوشته است كه اعلاميه كانون يك عمل سياسي ست و كانون مطابق اساسنامه اش حق دخالت در امور سياسي را ندارد. او در عين حال اعلام كرده است كه به عنوان عضو هيئت دبيران از متن پيش نويس اين اعلاميه خبر نداشته و هيئت دبيران كانون را به ِاعمال نظر شخصي، حذف يك دبير از دايره تصميم گيري در باره مسائل كانون و به خيانت متهم كرده است.
در مورد مسئله اول، يعني ممنوعيت دخالت كانون در مسائل سياسي نياز به تلاش چنداني نيست. اصولاً دفاع از آزادي انديشه و بيان، يك عملكرد سياسي ست. اعتراض به حضور جمهوري اسلامي به مثابه يكي از پايه اي ترين اركان سركوب انديشه و بيان در عرصه زندگي مردم ايران، از وظيفه اصلي كانون است. آنچه براي كانون مرز به شمار مي آيد موضعگيري هاي خطي و سازماني ست و كانون مجاز نيست خط مشي ويژه ي سازمانهاي سياسي را معيار كارش قرار دهد. همين.
ولي در مورد مسئله بي خبر بودن قاسم سيف از پيش نويس اعلاميه كانون، عليرغم آنكه من طرح مسائل اجرائي دروني هيئت دبيران كانون را خارج از دايره حوصله افكار عمومي مي دانم، ناچارم به خاطر اتهام وارده شرحي از وضعيت ايشان در هيئت دبيران كانون بدهم و اين اتهام را رد كنم.
شيوه تصميم گيري بر سر صدور اعلاميه ها در هيئت دبيران كانون به اين شكل است كه پس از ارسال پيش نويس اعلاميه ها براي تمام اعضاي هيئت دبيران، و پس از گذشت يك مهلت 48 ساعته، هيئت دبيران با توجه به آراء اعلام شده تصميم مي گيرد و اگر اكثريت آراء موافق انتشار بود، اعلاميه را صادر مي كند. البته چنانچه دبيران كانون طي اين 48 ساعت پاسخ ندهند، رأي آنها موافق به شمار خواهد آمد. به اين ترتيب، حتي اگر يك اعلاميه با رأي يك دبيرهم منتشر شود باز مي توان امضاء هيئت دبيران و يا امضاي كانون را پاي آن گذاشت كه البته هركس به آن اعتراض داشته باشد طبيعي ست كه مي تواند مطرح كند و حتي هيئت دبيران را در نشست همگاني استيضاح كند. ولي كسي نمي تواند موضوع را با دروغگوئي وارونه جلوه دهد.
در اين مورد نيز به همين شكل عمل شده و قاسم سيف مانند طي مدتي كه از عضويت او در هيئت دبيران مي گذرد پاسخي به اين پيش نويس نيز نداد. و هيئت دبيران نيز مطابق معيارهاي كارش عمل كرد و اعلاميه را منتشر ساخت.
ما حتي اگر فرضاً اهل اعمال نظر بوديم نيز باز انگيزه اي نداشتيم كه با نفرستادن پيش نويس اين اعلاميه براي قاسم سيف از رأي او در اين زمينه بترسيم و فكر كنيم كه براي انتشار آن، رأي اكثريت اعضاي هيئت دبيران را نخواهيم داشت. چون اصولاً نظرات قاسم سيف تا آنجا كه ما بطور كلي مي دانيم (چون هيچ وقت در هيچ رأي گيري اي شركت نكرد) در هيئت دبيران نه تنها اكثريت ندارد، بلكه برعكس در اقليت به معني مطلق كلمه است.
قاسم سيف در اين مدت عضويتش در هيئت دبيران كانون، حتي به تلفن هاي ما نيز پاسخ نداده و تنها در يكي از تماس ها گفته است كه از عدم ارسال مسائل براي خود گلايه دارد. من شخصاً چند بار به تماس با او كوشيدم تا بلاخره دو بار هم با پست الكترونيك به من جواب داد و ادعا كرد كه به همه نامه ها و پيش نويس هاي قبلي ما جواب داده است. طبعاً ما نمي خواستيم با انگشت گذاشتن روي اين مسئله، مشكل تازه اي به وجود آوريم و حل مسئله را براي نشست همگاني كانون گذاشتيم. ولي اعلاميه اخير او، مرا وادار كرد كه اين توضيح را بدهم.
اما توضيح ديگري هم در اين باره لازم است؛ و آن اين است كه قاسم سيف از مدتها پيش، حتي پيش از اين دوره از فعاليت ما، با كانون (و نه فقط با هيئت دبيران كنوني) اختلاف داشت و يك بار در چهار يا پنج سال پيش به دليل اينكه فكر كرد اعضاي كانون به گرايشات سياسي او طعنه مي زنند از كانون استعفا داد و رفت. ولي سال گذشته همراه نسيم خاكسار و بدون هيچ توضيحي به نشست همگاني كانون بازگشت و بدون آنكه دوباره تقاضاي عضويت كند در آن جلسه نشست. اعضاي كانون به اين رفتار نه تنها اعتراضي نكردند، بلكه با تحمل كردن او و حتي پس از آنكه خودش را ناگهان نامزد عضويت در هيئت دبيران كرد با رأي دادن به او خواستند كه اين بازگشت، آغاز يك همكاري صميمانه ي تازه باشد.
اما قاسم سيف پاسخ اين عمل نيك را، بلافاصله و بد داد. به اين ترتيب كه پس از انتخابات كانون، در روز بعد، در جريان صدور يك قطعنامه در اعتراض به جمهوري اسلامي، به گنجاندن كلمه «جمهوري ارتجاعي اسلامي» و يا چيزي در همين حدود در قطعنامه اعتراض كرد و حتي وقتي ديد مخالفتش تاثير ندارد و قطعنامه تصويب خواهد شد، از عصبانيت پيش نويس قطعنامه را جلوي چشمان حيرت زده همه پاره كرد و دور ريخت. ما با اينكه كه واقعاً از اين عمل حيرت زده شده بوديم هيچ واكنش منفي نشان نداديم و فقط به تصويب لاشه پاره شده آن قطعنامه پرداختيم. قاسم سيف واقعاً شانس آورد كه انتخابات هيئت دبيران انجام يافته و او عضو آن شده بود؛ و الي مسلماً اعضاي كانون با ديدن اين عمل او را انتخاب نمي كردند.
جالب است كه قاسم سيف اكنون به خود اين زحمت را نداده است كه حداقل پيش از اعتراض علني، مطابق رسم همه ارگان هاي دمكراتيك، ابتدا از هيئت دبيران در اين باره پرسش كند. او نه تنها اين كار را نكرده است، بلكه درست مثل اينكه منتظر فرصت باشد به شكل علني و با نسبت دروغ دادن به ما، اعلاميه اعتراضي و استعفايش از كانون را با شيرين زباني و ذكر كلمه «آخيش» در پايان آن اعلام نمود و آن را حتي براي دبيرخانه كانون نفرستاد و ما چند روز بعد در سطح مطبوعات از آن مطلع شديم.
اما درباره اطلاعيه نسيم خاكسار؛
نسيم خاكسار در مقاله اش در اعتراض به اعلاميه كانون نويسندگان چند ايراد به هيئت دبيران گرفته است كه من به ترتيب به آنها مي پردازم. از نظر او اعلاميه كانون در مورد موزه وسائل شخصي خميني دروغ گفته و اين موزه را كه اصل نيست، بلكه كپي و بازسازي ست اصل جلوه داده و آن را به عنوان بخش اصلي جشنواره معرفي كرده است. نسيم خاكسار اين موزه بازسازي شده را يك اثر هنري ارزيابي و ما را به خاطر مخالفت با نمايش آن سرزنش كرده است.
در اين مورد من لازم مي دانم توضيح بدهم كه مسئله ما در اين اعلاميه به هيچوجه اصلي يا بدلي دانستن اين موزه نبوده است. زيرا از نظر ما فرق نمي كرد كه اين موزه اصل باشد و يا كپي و يا به زعم نسيم خاكسار و عباس معروفي و يا هركس ديگر يك بازسازي هنري. مسئله ما اصولاً اين نبود كه ما محتواي يك كار (فرضا) هنري را مي پسنديم و يا مخالفش هستيم. مسئله ما مخالفت با قرار گرفتن اين آثار در خدمت و پيشبرد سياست هاي جمهوري اسلامي بود كه در زد و بند با برخي نهادهاي آلماني، مثل بنياد هانريش بل در كنفرانس برلن و يا مثل «خانه فرهنگهاي جهان» در اين شعبده بازي تازه، به پيش مي رود و يك چهره بزك كرده از جمهوري اسلامي را به افكار عمومي مردم جهان تحميل مي كند. اينكه نسيم خاكسار ادعا كرده است كه ما به بقيه بخشهاي اين جشنواره اشاره نكرده ايم نيز تغييري در اين ماجرا نمي دهد. وقتي جمهوري اسلامي در يك ماجرا دست دارد، فرق نمي كند چقدر ازآن فضا را به صورت مشخص و با مارك خودش اشغال مي كند. اتفاقاً جمهوري اسلامي هشيارتر از آن است كه در اين گونه موارد تمام جنبه ها را به خود اختصاص دهد. براي جمهوري اسلامي همين نمايش موزه ي بازسازي شده وسائل شخصي خميني، با عكس قاب كرده آقا و شعر زير آن «صبر بسيار ببايد پدر پير فلك را/ تا دگر مادر گيتي چو تو فرزند بزايد»، و قرار دادن قرآن و عينك و عبا و تسبيح خميني در اين گنجه كافي ست.
من از آقاي خاكسار مي پرسم كجاي اين «اثرِ هنري» هنري ست، از كجاي آن مي توان (به قول شما) معنائي ديگر و مخالف جمهوري اسلامي بيرون كشيد؟ از قرآن، از عكس قاب گرفته خميني و يا از آن شعر؟ آيا اين اثر هنري چهره كريه جمهوري اسلامي را به صورت تقديس آثار باقي مانده از رهبر جنايتكار آن بازسازي نمي كند؟ به راستي كه همين قدر نشانه در يك «جشنواره هنري» از جمهوري اسلامي نه تنها كافي ست، بلكه واقعاً فاجعه اي بي سابقه و اوج نفوذ جمهوري اسلامي ست. جمهوري اسلامي پيش از اين حتي جرأت نداشت يك عكس ساده خميني را در جائي نصب كند. ولي اكنون به يمن اين حمايت ها مي بينيد كه تا كجا پيش رفته است. آن وقت آقاي خاكسار متهم مي كند كه ما با بزرگ نمائي خواسته ايم ساير بخشهاي جشنواره را نديده بگيريم. نه، اتفاقاً اين طور نيست؛ زيرا هر چقدر چاشني اين قضيه بيشتر باشد براي جمهوري اسلامي بهتر است. زيرا اين رژيم دريافته كه با ترتيب دادن جشنواره هنري، نمايش فيلم و برگزاري جشنواره تئاتر و موسيقي و غيره و سوء استفاده از هنر و شخصيت آدم هاي معروف بهتر مي تواند به مقصود برسد و بيشتر چهره ننگينش را بزك كند. ماموران جمهوري اسلامي هم امروز ريش مي تراشند و عطر و ادكلن مي زنند و در قالب يك موجود «متمدن» سياست هاي نفوذي خود را پيش مي برند.
آقاي نسيم خاكسار مي گويد چطور مي شود كه هنرمندانِ به نام، در خدمت جمهوري اسلامي قرارگيرند. و پاسخ من اين است؛ به همين سادگي آقاي خاكسار. در كنفرانس برلن هم كه شما خودتان در كنار من و به عنوان عضو هيئت دبيران كانون اعلاميه اي عليه آن امضاء كرديد، روشن شد كه آقاي احمد عزيزيِ سفير، در برنامه ريزي دخالت داشته و اتفاقاً همو چهره هاي معروف ادبي را براي شركت در آن كنفرانس به بنياد هاينريش بل پيشنهاد داده است.
هشدار ما به هنرمندان و نويسندگان شركت كننده در آن برنامه نيز از همين زاويه صورت گرفت و نه از ارزشيابي هنري، فرهنگي و يا احتمالاً مخالفت با تفاوت گرايشات سياسي آنها با خودمان. براي من يكي، بسيار مهم است كه هنرمندان در زندگيشان، حتي ناخواسته و ندانسته در راستاي همكاري و يا سوء استفاده رژيم جنايتكار جمهوري اسلامي قرارنگيرند. البته اگر يك هنرمند نادانسته در چنين مراسمي شركت كند بر او هرجي نيست، ولي وقتي او را آگاه كنند كه موضوع از چه قرار است؛ وجدان هنرمندانه اش بايد او را از قرارگرفتن در اين راستا بازدارد و اگر اين كار را نكرد نمي توان او را هنرمند راستين خواند. و اگر چنين عنواني به او تعلق نگيرد اعلاميه ما عملي جنايتكارانه نيست آقاي نسيم خاكسار؟ بنابر اين، ظاهراً مثل اينكه شما ناچاريد اين استدلال را بپذيريد. پس بيائيد برويم سر اثبات اينكه دست جمهوري اسلامي در اين موضوع در كار است تا اگر اين ثابت شد، شما ديگر چاره اي نداشته باشيد كه همراه ما، از آنها بخواهيد كه در اين مراسم شركت نكنند و لقب «جنايتكار» را هم كه به خاطر اين هشداردادن به ما داده ايد، از دوشمان برداريد و نثار صاحبان اصلي آن يعني جمهوري اسلامي كنيد.
اما قبل از اينكه در اين باره صحبت كنم، بايد توضيح بدهم كه شما نمي توانيد از ما انتظار ارائهِ مدرك كتبي با مهر و امضاي جمهوري اسلامي را داشته باشيد. جمهوري اسلامي وقتي به ترور دست مي زد هم مدرك كتبي به ما نمي داد، ولي ما از روي قرائن و شواهد مي توانستيم بفهميم موضوع از كجا آب مي خورد و فرداي هر تروري همگي اعلام مي كرديم كه كار كار جمهوري اسلامي ست. بدون اينكه هيچ مدرك كتبي اي در دست داشته باشيم. جمهوري اسلامي زرنگ تر از آن است كه چنين مدركي را به دست كسي بدهد و ما هميشه مثل مورد كنفرانس برلن و در جريان توضيح برگزاركنندگان آن كنفرانس، اين شانس را نمي آوريم كه اسم احمد عزيزي سفير و يا ديگر مقامات رسمي جمهوري اسلامي در رابطه با برنامه ريزي اين نوع مراسم در اينترنت انتشار يابد. اما مثل بسياري از موارد ديگر مي توانيم با اتكاء به شواهد و قرائن و اطلاعات ديگر به اين موضوع پي ببريم؛
«خانه فرهنگهاي جهان» يك نهاد فرهنگي آلماني ست كه معمولاً در رابطه با برنامه ريزي فعاليت هايش به مراجع رسميِ دولتيِ كشورها رجوع مي كند. در رابطه با اين برنامه هم، چون نه به هيچيك از نهادهاي دمكراتيك شناخته شده تبعيدي ايراني در خارج از كشور و يا نهاد دمكراتيك داخل كشور (البته در داخل كشور بجز كانون نويسندگان كه وجود خود را به رژيم تحميل كرده، هنوز هيچ نهاد دمكراتيك ديگري امكان حضور علني نيافته است) براي برنامه ريزي «جشنواره نزديك دوردست» رجوع نكرده است. بنابراين طبيعي ست كه به تنها ارگان رسمي جمهوري اسلامي در اين زمينه يعني به «اداره كل امور فرهنگي ايرانيان برون مرزي» (مي بينيد كه چه اسم شيكي ست؟) رجوع كرده باشد. آيا شما در اين شك داريد؟ يا اينكه فكر مي كنيد كه «خانه فرهنگهاي جهان» خودش رفته، گشته و موزه كپي شده خميني را به عنوان يك اثر ناب هنري كشف كرده و به خارج كشور آورده تا اذهان عمومي ايرانيان تبعيدي و مردم جهان از فيض آن محروم نشود؟ جمهوري اسلامي هم زرنگ تر از آن است كه بخواهد در خارج كشور مراسم قرآن خواني بگذارد و انتظار داشته باشد شما برايش كف بزنيد. نه، او اتفاقاً در اين چند ساله روش هجومش را عوض كرده، آدمهاي ريشويش ريش خورد را تراشيده اند و عطر و ادكلن مي زنند و نمايش فيلم و جشنواره تئاتر و سخنراني هاي فرهنگي راه مي اندازند و كلاس فارسي براي بچه هاي فراريان از جهنم جمهوري اسلامي تشكيل مي دهند. جمهوري اسلامي از ترس به هم خوردن روابطش با كشورهاي غربي، فعلاً سياست ترور و كشتن مخالفانش را در غرب كنار گذاشته و در مقابل، سياست ترور فرهنگي و آرايش چهره خود را پيش گرفته است. جمهوري اسلامي همچنين، با تلاش تمام سعي مي كند دست داشتن در برنامه ريزي اين نوع مراسم را مخفي نگه دارد و حتي با شركت دادن برخي از چهره هاي ادبي و هنري كه زماني مبارز بوده اند و يا حتي تا حدودي همچنان مبارزند ولي زياد برايش خطرناك نيستند نيز به عنوان چاشني و وسائل بزك چهره اش در اين مراسم مورد بهره برداري قرار دهد. عجيب است كه شما مي گوئيد اين را نمي فهميد آقاي خاكسار. حال اگر هنرمندي اين را بداند و باز وسيله اجراي نيات پليد اين رژيم جهنمي قرار بگيرد، آيا بايد همچنان او را هنرمند راستين خواند؟ و اگر ما چنين نكنيم جنايتكاريم آقاي خاكسار؟
پشت كارت تبليغاتي «جشنواره نزديك دوردست» نوشته شده كه اين مراسم و «خانه فرهنگهاي جهان» از سوي نماينده وزارت فرهنگ و وزارت امور خارجه آلمان پشتيباني مي شود. آيا همين يك قلم، ذهن شما را به رابطه خاصي با «خارجه» يا آن «دوردست نزديك» رجوع نمي دهد و نيز اين كه رئيس «خانه فرهنگهاي جهان» هنگام افتتاحِ آن گنبدبارگاه خميني، با جملات؛ «خانم ها، آقايان، عاليجناب» («اكسيلِنس»، عنواني كه معمولاً به ديپلماتها -احتمالاً در اينجا سفير جمهوري اسلامي- مي دهند و براي كسي روشن نشد اين «اكسيلِنس» كيست) شروع مي كند؟ و اينكه در محل نمايش اين گنبدبارگاه خميني چادر (سمبل اسارت زن ايراني) مي فروشند؟ چه كسي آنجا چادر مي فروشد؟ مسلماً نهادهاي دمكراتيك تبعيدي و يا نويسندگان و هنرمندان اين كار را نمي كنند. پس كي باقي مي ماند جز عوامل مجاز جمهوري اسلامي؟ اين عوامل جمهوري اسلامي چرا در جشنواره هاي هنري ديگر اجازه فروش چادر را ندارند و چه كساني به آنها اجازه اين كار را در اين «جشنواره هنريِ» شما داده است؟ مگر فروش چادر (سه متري) هم مثل آن تابلوي شش متري (كه عليرغم نظر شما ميتوان از آن برداشت تقديس كليد بهشت را هم كرد) يك كار هنري است و يا احتمالاً ميتوان از چادر هم يك معني ديگر بيرون كشيد؟
آقاي خاكسار، شما كه برخلاف اعلاميه كانون، از مصاحبه راديوئي عباس معروفي همه حقايق را درباره اين «جشنواره» فهميده ايد و فراخوان كانون را در اين باره پوشاننده حقيقت مي دانيد، آيا از خودتان و يا ايشان نمي پرسيد كه چرا در آن مصاحبه راديوئي اين بخش حقايق را نگفته است؟ البته شما با اين توضيحات، شكتان از بين نمي رود و چه بسا باز هم از ما مدرك كتبي بطلبيد. ولي ما مثل تمام اين دوراني كه با اين رژيم مبارزه كرده ايم، فعلاً امكان دسترسي به مدارك ديگر را كه مي دانيم وجود دارد نداريم. و متاسفانه بايد بگويم كه شما دوست داريد در اين جور موارد شك كنيد. البته نه از سر سماجتتان در اجراي عدالت و اتهام نزدن به اين و آن؛ بلكه براي ناديده گرفتن واقعيت. زيرا در جريان سخنراني تان در بخش «سوآز» دانشگاه لندن هم كه اعضاي كانون در لندن به شما هشدار دادند كه دست جمهوري اسلامي در آن مراسم در كار است، شما اعتنا نكرديد و به خود من گفتيد كه اين حرفها ناشي از دشمني خصوصي معترضين با نهاد برگزار كننده آن مراسم است. و حتي وقتي مدرك رو شد كه «ايران اِير» به عنوان يك نهاد دولتي جمهوري اسلامي جزو حمايت كنندگان آن برنامه است باز شك شما برطرف نشد و در آن برنامه به عنوان يك برنامه هنري و ادبي به سخنراني پرداختيد. درست مثل همين الان كه شركت در اين مراسم را با عنوان مراسم ادبي و هنري توجيه مي كنيد. آن موقع هم كانون نويسندگان در مخالفت با برگزاري آن جلسه هنري و سخنراني امثال شما در آن، اعلاميه داد كه البته شما ترجيح داديد صدايش را در نياوريد؛ چون موضوع خيلي خيط بود و توجه همه را به ماجرا جلب مي كرد.
در ادامه نوشته شما آمده است كه «اعلاميه هاي كانون اگر نتواند عباس معروفي را كه چند ماه پيش يكي از تندترين مقاله ها را عليه جمهوري اسلامي نوشت با خود همراه كند حتماً يك جايش لنگي دارد.»
فرض بگيريم كه به زعم شما عباس معروفي چندماه پيش تندترين مقاله را عليه «تماميت جمهوري اسلامي» نوشته باشد. بنابراين شما توصيه مي كنيد ما هروقت اعلاميه مي نويسيم از آقاي معروفي اجازه انتشارش را بگيريم؟ پس تكليف استقلال هيئت دبيران و يا آنها كه نه چند ماه پيش، بلكه مدام عليه جمهوري اسلامي مي نويسند چه مي شود؟
آقاي نسيم خاكسار، شما در حالي كه از ما براي اثبات دخالت جمهوري اسلامي در اين ماجرا مدرك مي طلبيد، از قاسم سيف براي اثبات اداعايش عليه هيئت دبيران مدركي نخواسته ايد. اين چگونه «يك بام و دو هوا»ئي ست. شما كه داشتيد ما را متهم به جنايت مي كرديد چرا حتي به خودتان زحمت نداديد كه با يك تماس كوچولو از ما هم در مورد ادعاي قاسم سيف بپرسيد و حرف او را شكمي حجت ندانيد. در اين ماجرا، همچنين نوشته ايد كه به متن نوشته قاسم سيف (كه چيزي جز لجن پراكني درباره كانون نيست) كاري نداريد. چرا كاري نداريد و چرا فحاشي نسبت به كانون و خيانتكار خواندن اعضاي هيئت دبيران برايتان اهميتي ندارد؟ چون ايشان كه اعلام كرده است تا جانانه در مراسم «جشنواره هنري» شركت كند با شما در اين شعبده بازي هم نواست؟ اگر يكي از ما به هيئت دبيراني كه مورد تائيد شما بود چنين اتهاماتي مي زد، آيا باز همين واكنش را داشتيد و موضوع برايتان مهم نبود و ما را به ثلابه نمي كشيديد و در روزنامه ها سر و صدا راه نمي انداختيد؟ كاريكاتور دمكراسي شما آيا واقعاً بيش از اين را نشان مي دهد؟
در نوشته شما حتي درخواست حمايت ديگران از فراخوان كانون نيز ايراد دارد. آيا درخواست حمايت از همه وجدانهاي بيدار و مبارز عليه سياستهاي جمهوري اسلامي هم جنايت است و در ضوابط كانون نمي گنجد؟ آيا اولين بار است كه كانون در مبارزاتش درخواست حمايت مي كند و از همه مي خواهد به آن بپيوندند؟ احتياج هست كه در اين مورد ذهن شما را كه عمداً كند شده است دوباره فعال كنم و بيادتان بياورم كه در جريان كشتار نويسندگان و فراخوان اعتراض در مقابل سفارت در بن از همه خواستيم كه به ما بپيوندند؟
آقاي خاكسار، شما اكنون شمشير چوبيتان را از رو بسته ايد و اقدام هيئت دبيران كانون را در مبارزه با اين برنامه و اين زد و بند و پيشبرد سياست جمهوري منحوس اسلامي و هشدار به هنرمندان را، اقدامي جنايتكارانه مي ناميد. مي بينيد كارتان به كجا رسيده است؟ من واقعاً براي شما متاسفم. هر كس ديگري هم كه سوابق مبارزاتي شما را مي شناسد، از اين تغيير روش واقعاً متاسف و بهت زده است و باور كنيد كه در اين مدت، آدمهاي بسياري كه چه بسا بسياري از آنان را شخصاً هم بشناسيد به من زنگ زده اند و گفته اند؛ يعني واقعاً اين اعلاميه مال خود نسيم خاكسار است و يا به اسم او نوشته اند؟ چه مي شود كرد؟ انقلابِ شكست خورده، فرزندان خود را نيز مي بلعد. واقعيت اين است كه در كانون هم مثل ديگر عرصه هاي مبارزات اجتماعي دو صف در برابر هم قد كشيده اند و شما در جناح مقابل مبارزاتي ما قرارداريد. ديگراني كه هنوز اين را نمي دانند از اين حركت حيرت مي كنند ولي آرام آرام اين واقعيت تلخ را درمي يابند و شما نيز از اين پس با واكنشهاي مربوط به آن برخورد خواهيد كرد. پس بجنگيد تا بجنگيم آقاي خاكسار. ما پوست كلفت تر از آنيم كه اين ميدان را براي موجوداتي مثل شما (البته مي بينيد كه من شما را «موجودات» خطاب مي كنيم و نه «جنايتكار») خالي كنيم.

يكشنبه 4 آوريل 2004


در همين زمينه:

-باز خواني متن فراخوان كانون نويسندگان ايران در تبعيد درباره فستيوال نزديك دور دست، نسيم خاکسار
-هراس از رسوائي، در رابطه با اعتراض به بيانيه كانون نويسندگان ايران در تبعيد، عباس سماکار
-از خدمت و خيانت کانون نويسندگان ايران، در تبعيد، قاسم سيف، عصر نو
-"نزديک دور دست"، بزرگترين عيد فرهنگ و هنر ايران در برلين، پيام يزديان

دنبالک:
http://mag.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/6226

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'قاسم سيف، نسيم خاكسار و بقيه قضايا، عباس سماکار' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016