پنجشنبه 1 آبان 1382

پيرامون ستم ملی و تضییع حقوق ملتها، یاشار تبریزلی

هموطن , طرحی نو در اندازیم !

از ستم ملی و تضییع حقوق ملتها یا خلقهایی که در چهارچوب مرزهای ایران زندگی می کنند سخن زیاد رفته است که علاقه مندان می توانند با مراجعه به منابع موجود از تاریخ مسئله ملی در ایران و پیامدهای آن آگاه شوند(1). در کنار ابعاد وسیع فرهنگی ، اجتماعی ، و اقتصادی بد نیست به عنوان شروع بحث به مهمترین پیامد یا خسارت ناشی از تبعیض های قومی یعنی مسئله عدم رشد فرهنگی ناشی از محدودیتهای فرهنگی اشاره کرد. جلال آل احمد در کتاب" در خدمت وخیانت روشنفکران"(2) در بررسی مسئله فرهنگی ملت ترک زبان می نویسد :" آیا تصدیق نمی کنید با توجه به اینکه ابزار کار روشنفکری کلام و زبان است به این طریق قدرت روشنفکری 6-7 میلیون (تخمین از جمعیت 25 میلیونی آن زمان ایران) ترک زبان مملکت یا در نطفه خفه می شود یا وسیله عرض وجود نمی یابد یا اگر یافت به کجروی می افتد؟" . حقیقتا نیز اینچنین است ، خلاقیت یک ملت و حتی منطق افکارش به زبان اوست ، ملتی که به زبانی غیر از زبان مادری خود تحصیل کرده باشد قادر به تسلط به هیچ یک از زبانهای فوق نبوده وزبان و وسیله ای کامل برای سامان دادن به افکار خود و بیان آن را نخواهد یافت که این ضعف توام با تحقیر های ناجوانمردانه مضاعف به انزوای بیشترآن ملت در صحنه فرهنگی و اجتماعی منجر می شود. مطمئناً پس رفت فرهنگی هر کدام از ملتهای ایرانی منجر به پس رفت و عقب ماندگی تمامی مملکت خواهد بود واین امر نیز زمینه را برای استعمار ملل توسط استثمارگران داخلی و خارجی فراهم می سازد. بعنوان مثال چنانچه تاریخ انقلاب عظیم مشروطه را بررسی کنیم (3) در می یابیم علایق و ارتباطات زبانی و فرهنگی ملت آذربایجان در ایران با همزبانان خود در آذربایجان شوروی سابق و ترکیه وسیله ای برای واردات اندیشه های مترقی انقلابی و آزادیخواهی از انقلاب روسیه و انقلاب مشروطه ترکیه بوده است. تاثیر اندیشمندان و متفکران ترک زبانی چون جلیل محمد قلی زاده ، میرزا فتحعلی آخوند زاده و علی اکبر صابر و دیگران بواسطه زبان مشترک خود در جریان روشنفکری ملت آذربایجان ایران و شکل گیری نطفه های انقلاب مشروطه بر همگان آشکاراست. حال اگراندیشه شونیسم فارس زودتر از کودتای رضا شاهی ظهور کرده بود تا کمر همت به قلع و قمع زبان ترکی ببندد و این علایق فرهنگی ملت ترک زبان ایران با همزبانان خود قطع می شد آیا باز هم شاهد انقلاب مترقی مشروطه می بودیم ؟ آیا بازهم ملت های دیگر فارس و کرد و ترکمن و بلوچ و سایره از این افکار و حرکات پیشرو ملت فداکار آذربایجان می توانستند بهره ببرند؟
صحبت را با بحث از ملتها و علایق و ارتباط ملتها آغاز کردیم. شروع بحث با مثالی از آذربایجان بخاطر آذربایجانی بودن نویسنده می باشد که بخاطر اطلاعات بیشتر نسبت به مسایل آذر بایجان تمرکز نمونه ها و مثالها بیشتر بر روی مشکلات و موضوعات مربوط به ملت آذربایجان خواهد بود تا ملل دیگر. قبل از ادامه بحث تعریفی از مفهوم ملت داشته باشیم ، تعریف دقیق ملت را به جامعه شناسان واگذار می کنیم و فقط به مفهومی می پردازیم که برای ادامه بحث لازم است. شاید بتوان ملت را مجموعه ای از انسانها با یکسری علایق و خصوصیات مشترک نظیر زبان وفرهنگ، دین ، تاریخ ، منافع اقتصادی ودفاعی و ... تعریف کرد. مثلا یک تبریزی ترک مسلمان میتواند همزمان عضوی از ملت آذربایجان(بخاطر علایق مشترک زبان وفرهنگ، دین ، تاریخ ومنافع اقتصادی) ، ملت ترک(بخاطر علایق مشترک زبان وفرهنگ، دین و تاریخی) ، ملت مسلمان(بخاطرعلایق مشترک دینی) و ملت ایران (بخاطر علایق مشترک دینی و اقتصادی و دفاعی و تا حدودی فرهنگی و تاریخی) باشد. همانطور که آشکار است این تعریف یک تعریف انعطاف پذیر است تا تعریفی صلب و جامد و عدم همگرایی تعاریف متفاوت از ملت یا مفاهیمی نظیر این نیز بخاطر سعی در معرفی تعاریفی کونکرت و ایده آل می باشد. یک مرز سیاسی می تواند شامل چندین ملت باشد و الزاما نیز تمامی یک ملت داخل یک مرز سیاسی مشترک زندگی نمی کنند ولی یقیناً هر چه علایق مشترک بین افراد یک ملت یا ملل بیشتر می شود پتانسیل داشتن یک نظام سیاسی واحد برای آن ملت یا ملل وامکان همزیستی در چهارچوب مرزهای سیاسی جغرافیای واحد نیز بیشتر می شود. از طرفی دیگر بین اهمیت تاثیر علایق مشترک درپتانسیل ایجاد نظام سیاسی مشترک نیز باید نوعی درجه بندی قائل شد مثلاً شاید از علایق اقتصادی بتوان بعنوان مهمترین عامل نزدیکی افراد یک جامعه یاد کرد گرچه نمی توان خود این عامل را مستقل از حکومت سیاسی تشکیل شده دانست. علایق زبانی و فرهنگی نیز به عنوان وسایل ارتباطی ملت از درجه اهمیت بالایی برخوردار است ، اهمیت زبان بقدری است که حکومتهای مرکزی از زمان رضا شاه به این طرف سعی و تلاش فراوانی در همزبان کردن تمام ملت ایران و نابودی زبانهای غیر فارسی داشتند. مذهب نیز نقش عمده ای در بالا بردن پتانسیل تشکیل حکومت سیاسی مشترک دارد ، اعلام مذهب رسمی توسط بعضی حکام خود دلیلی بر این مدعی است. البته با تجربه حکومت مذهبی در ایران و ایجاد تمایل به حکومتهای سکولار از درجه اهمییت علایق دینی در ایجاد حکومت مشترک سیاسی در این کشورنیز کاسته شده است. علایق تاریخی نیز گرچه در نزدیک کردن افراد ملت به هم موثر است اما نمی تواند برای همزیستی مسالمت آمیز افراد جامعه نیز الزام آنچنانی ایجاد کند. داشتن دشمن مشترک و بسیج علیه دشمن مشترک نیز در طول تاریخ از عوامل بالا برنده پتانسیل داشتن نظام سیاسی واحد برای ملل بوده است.
اما وقتی به تاریخ می نگریم می بینیم که در تشکیل بیشتر حکومتهای دنیا و به خصوص ایران توجه کمی به پتانسیل و ظرفیت انسانها بر اساس علایق مشترک آنها شده است و عامل اصلی تشکیل حکومتها اراده شخصی شاهان یا افرادی بوده است که سعی در ارضای زیاده طلبی ها و قدرت طلبی های خویش داشتند. اینان سعی در جای دادن انسانها و ملتها در چهارچوب حکومت و مرزهایی داشتند که به بهای ریختن خونهای فراوان از مردم (هر دوسوی مرزهای تحمیلیشان) شکل گرفته است. یعنی اکثر مرزهای سیاسی نه بر اساس خواست و اراده و علایق مشترک و ظرفیتهای ملل بلکه بیشتر بر اساس هوا و هوس پادشاهان شکل گرفته است. در مورد ایران و منطقه خاورمیانه علاوه بر اراده شاهان ، اراده استثمارگران خارجی در قرون اخیر نیز در شکل گیری مرزهای مذکور نقش داشته است که به این مطلب مجددا پرداخته خواهد شد. البته در پاره ای از موارد نیز این علایق مشترک بوده اند که در چهار چوب مرزهای تحمیلی به مرور زمان شکل گرفته اند وملل خود را به مرزهای تحمیلی وفق داده اند. هر چه به قرون معاصر نزدیک میشویم پایداری و ثبات مرزهاوحکومتهای سیاسی یعنی تطابق خواست و ظرفیت ملتها با اراده حکومتها در دنیا بیشتر می شود. علت این روند رو به رشد پایداری را نیز می توان چنین شمرد:
1. رشد اندیشه دموکراسی در بین ملتها و افزایش حکومتهای دموکرات که منجر به تشکیل حکومتهایی بر اساس خواست و علایق افراد می شود.
2. تغییر حکومتهای متمرکز به گسترده در کشورهای کثیرالمله.
3. تطابق مرزها به علایق مشترک بر اساس استقلال یا ادغام بعضی ملتها و بالعکس استهلاک تفاوت علایق بر اثر مرزهای تحمیلی در دراز مدت.
از اروپا می توان به عنوان یکی از مناطق پایدار دنیا اشاره کرد که هر سه عامل فوق در طول تاریخ به خصوص تاریخ معاصر باعث روند رو به ثبات مرزها و حکومتهای سیاسی شده است. که بعنوان نمونه می توان به ایجاد حکومتهایی بر اساس اصول دموکراسی در اکثر کشورهای اروپایی، ایجاد حکومتهای فدرالی چون آلمان و سوییس و تجزیه و ادغام کشورهایی چون چک و اسلواکی و یوگوسلاوی و آلمان شرقی و غربی اشاره کرد.

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

از منطقه خاور میانه نیز به عنوان یکی از بی ثبات ترین مناطق جهان و از عوامل زیر به عنوان دلایل نا پایداری مرزها و حکومتهای سیاسی این منطقه می توان نام برد:
1. عدم وجود یا ضعیف بودن دموکراسی در حکومتهای منطقه.
2. عدم شکل گیری مرزهای منطقه بر اساس حداکثر علایق مشترک و پتانسیل ملل. چند پارگی ملل آذربایجان، کردستان ، ترکمن و عرب ، بلوچ و حتی فارس و وجود ممالک کثیرالمله نظیر ایران ، ترکیه ، عراق نمونه بارز این پارامتر می باشد.
3. رسوخ ورشد اندیشه های شونیستی و ایدئولوژیکی بین ملل ودول. ظهور حکومتهای مرکزگرایی چون حکومت رضا شاهی با اندیشه پان ایرانیسم و برتری فارس زبانها و حکومت آتاتورک با اندیشه افراطی ناسیونالیست ترکی و جمهوری اسلامی ایران با اندیشهای بنیادگرایی مذهبی نیز نمونه هایی ازاین پارامتر می باشد.
4. نقش استعمار در روی کار آمدن و برکناری حکومتها و تعیین مرزهای سیاسی، نظیر روی کار آمدن و برکناری حکومتهای رضا شاهی در ایران و بعث در عراق و شکل گیری مرزهای این دو کشور. استعمار گرانی که معامله با یک شخص و کنترل یک فرد جهت رسیدن به اهداف خود یعنی استثمار منابع منطقه و همچنین ایجاد سد دفاعی مقابل کومونیزم برایشان آسانتر است تا کنترل چندین مهره عامل بوجود آمدن دیکتاتورانی چون رضا شاه بودند که دشمن حق تعیین سرنوشت برای ملل ایرانی و عامل جدایی آنها از ملل هم کیش خود فراسوی مرزها بود.

اکنون نوبت ملل خاورمیانه است که با شناسایی عوامل مثبت و منفی بسوی پایداری حکومتها و مرزهای سیاسی خود حرکت کرده و مرزها و حکومتهای اپتیمم (بهینه) را هدف خود قرار دهند. اگر تا امروز این اراده افراد و پادشاهان و استعمارگران تعیین کننده حکومت و مرزهای ملل بود، امروز این ملتها هستند که باید بر اساس علایق مشترک و پتانسیلهای خود حکومتها و مرزها را تشکیل بدهند. روح اصول دموکراسی نه تنها با وجود حاکمانی خلاف میل ملل مخالف است بلکه با وجود مرزهایی بر خلاف علایق مشترک و خواست ملل نیز مغایرت دارد. دموکراسی زمانی کامل می شود که هر دو حق تعیین حکومت و مرزها به ملل واگذار شود.

اکنون بیشتر صحبت خود را معطوف کشور ایران بکنیم. درد ملتهای غیر فارس ایران در این است که از بدو تشکیل سلطنت پهلوی تا به امروز، به جای تطبیق حکومتها و مرزهای سیاسی به علایق مشترک و خواست ملتها، حاکمان و حامیان به اصطلاح روشنفکر ایشان بگونه ای خلاف طبیعی سعی در تطبیق و تغییر علایق ملتها به نفع حکومتها و مرزهای موجود دارند! اینان ضمن مقدس نمایی مرزهای موجود سعی در معرفی مرزهای موجود ایران بعنوان عامل تشکیل یک ملت و یک نظام سیاسی دارند. سعی در استحاله و نابودی زبانها و فرهنگهای ترکی و کردی و عرب و بلوچ دارند. زبان مادری ترکان آذربایجانی را تحمیلی می خوانند و آنها را فارس زبانهای آذری شده می نامند! با مالیات اخذ شده از کرد وعرب و بلو چ و آذربایجانی وترکمن به کودک آنها به جای زبان مادری زبان فارسی یاد می دهند! زبان فارسی را عامل وحدت ملی معرفی می کنند زبانی که حتی تکلم غیر فارس زبانان به آن زبان اسباب تفریح و تمسخر فارس زبانان شده است! و بدینوسیله می خواهند بزور علایق مشترک داخل مرزهای ایران بوجود آورند . ترک آذربایجانی را آذری و جمهوری آذر بایجان را آران معرفی می کنند تا بزور علایق بین ملت آذربایجان را نابود کنند. در کنار یکسانسازی اجباری زبان به یکسان سازی تاریخی نیز می پردازند. تاریخ می سازند! نژاد برتر آریارا می سازند!ترک وکرد و بلوچ را آریایی معرفی می کنند! کوروش و داریوش عادل را می سازند! شروع تاریخ را به زمان هخامنشی جلو می کشند و تمدنهای قبل از هخامنشی را به باد فراموشی می سپارند. عرب را سوسمار خوار معرفی می کنند! و ترکان را غلامان بد کاره در بار فارس زبانان!
آیا براستی آنچه با فرهنگ ملل تحت ستم کردند با فارس زبانها یا آلمانی ویا فرانسوی زبانها می کردند چه می شد؟ آیا آنها نیز صبر و تحمل ما را داشتند؟!
چیست علت این همه تقلا؟ آیا چیزی جز خدمت به اهداف استعماری و استثمار ملل تحت ستم!؟ ملل بی زبان و بی فرهنگ و بی تاریخ آیا جز به درد استثمار به درد دیگری نیز می خورند؟ آیا تنوع فرهنگها و افکار و زبانها باعث افزایش خلاقیتها و پیشرفتها می شود یا یک زبان و فرهنگ واحد تحمیلی؟! آیا تضعیف یکی از ملل ایرانی باعث تضعیف همه آنها نمی شود؟ شاید امروز مناطق فارس نشین ایران آباد تر و ثروتمندتر از مناطق دیگر باشد ، ولی آیاکل ثروت ملل فارس و ترک و کرد وعرب و سایره با ثروتهایی که روزانه از ایران استثمار می شود برابری می کند؟ سرمایه هایی که میروند؟ مغزهایی که می روند؟ (بروایتی قیمت مغزهای فراری را معادل فروش صد سال نفت ایران تخمین زدند.) آیا این است حق ملتهایی که زمانی پدید آورندگان برترین تمدنهای روی زمین بودند؟ در زمان قرون وسطای اروپا پیشتاز علم و دانش بودند؟ جز واضعین اولین قانون اساسی ها در آسیا بودند؟ آیا با چنین یکسان سازی های اجباری علایق باعث ایجاد ضد علایق نمی شویم؟ کیست که از این ضد علایق در نهایت سود ببرد جز استعمارگران؟ .
چرا جدایی طلبی و استقلال خواهی به عنوان یک گناه معرفی می شود؟ آیا جدا شدن یک فرد یا زیر مجموعه از یک مجموعه و ترکیب احتمالی با مجموعه های دیگر حق طبیعی وانسانی هرفرد یا زیر مجموعه ای نیست ؟! چیست راز بت تمامیت ارزی مملکت در حالیکه مرزهای ایران خود سمبل تجزیه گری و استثمار است، مرزهایی که آذربایجانی ها و کردها و ترکمنها و عربها و بلوچها را تجزیه کرده است؟! چرا اجازه نمی دهیم روابط زیر مجموعه ها و مجموعه ها بر اساس علایق مشترک آنها شکل بگیرد، یعنی روابط قوی تر بر اساس علایق قوی تر؟ چرا روابطی بیش ازآنچه مورد نیاز و علاقه زیر مجموعه ها است به آنها تحمیل می کنیم و روابطی را که نیازمندشان هستند از آنها دریغ می کنیم؟آیا ترس و وحشت از جدایی زیر مجموعه ها و شرکت آنها در تشکیل مجموعه های همگون تر و قوی تر بخاطر ترس از از دست دادن منابع آنها جهت استثمار نیست؟ . از تجزیه طلبی می ترسیم چون نگران جنگ و خونریزی هستیم !؟ اما اگر این تجزیه و ترکیب را به نفع ملتهای منطقه ببینیم و درک کنیم آیا باز هم امکان جنگ و خونریزی خواهد بود؟ آیا کسانی که صحبت از جنگ و خونریزی می کنند آیا خود خونریزان وجنگ طلبان واقعی نیستند که منافع نا به حق خود را در خطر می بینند و اکنون با این حربه می خواهند ملل تحت ستم را مرعوب کنند؟ اگر اینان حسن نیت دارند و از جنگ و خونریزی می ترسند پس چرا سعی نمی کنند که با احیای حقوق طبیعی ملل تحت ستم آنها را به ماندن در چهارچوب مرزهای ایران ترغیب کنند؟ آیا تلاش بیشتر برای یکسانسازی علایق و تحقیر و تهدید ملل خود پتانسیل جنگ و خونریزی را بالا نمی برد؟ پروسه یکسانسازی اجباری علایق گرچه ممکن است زمان جدایی را به تاخیر بیاندازد اما قدرت تخریب جدایی و شدت جنگ و خونریزی را افزایش می دهد.
مطمئنا خواننده تا کنون نویسنده این چند سطر را به گناه کبیره تجزیه طلبی محکوم کرده است! اما اگر کمی صبر به خرج دهد شاید به اشتباه بودن پیش داوری خود ببرد. صحبت از تجویز داروی تجزیه ایران به عنوان تنها را حل موجود نمی رود. صحبت از نابودی بتها و تابوهایی هستند که مانع تفکری دور از تعصب برای پیدا کردن بهترین راه حل برای مشکلات ملل ایرانی است. راه حلی عملی و مطابق با ظرفیت ملل ایرانی حتی اگر تجزیه باشد.
صحبت از تجزیه مخرب نمی رود. صحبت از تجزیه و ترکیبهایی سازنده و مطابق ظرفیتها می رود که حکومتها و مرزها را به بهینه ترین و با ثباتترین شکل ممکنه سامان دهد و منافع تمامی ملتهای منطقه تامین شود. آیا دو همسایه خوب بهتر از دو همخانه بد نیستند؟ آیا ما با تمامی همسایگان محله خود رفت و آمد خانوادگی داریم؟ آیا محدود ماندن روابطمان با بعضی همسایگان در حد احوالپرسی روزانه به نفع هر دو طرف نیست؟
گرچه طرح تجزیه و ترکیبهای سازنده اکنون یک ایده آل می نماید ولی چرا یک هدف نباشد؟ حتی اگر به طبیعت اطراف خود نیز بنگرید، تجزیه و ترکیب را یک قانون طبیعی و حیاتی می بینید.
ممکن است عده ای یکسان شدن زبانها و فرهنگها و علایق انسانی یعنی ترکیب نهایی را خود پروسه ای طبیعی بدانند اما جواب افرادی را که از طرح این تئوری غرض خاصی ندارند باید این گونه داد: گرچه با تکامل بشریت اختلافها نیز کمتر خواهد شد ولی این پروسه تکامل باید بگونه ای طبیعی قدم به قدم متناسب با ظرفیت و پتانسیل بشریت پیش برود وهر نوع جهش مصنوعی بیش از ظرفیت و پتانسیل بشریت حرکتی ارتجاعی در خلاف جهت بدنبال دارد. (بنظر نویسنده تفاوت انقلاب و اصلاحات نیز همینجا نهفته است) و کسانی را که مغرضانه این تئوری را مطرح میکنند باید چنین پاسخ داد:چرا یکسان سازی را با حذف زبان و فرهنگ خود شروع نمی کنید؟! اکنون که صحبت از علایق فرهنگی به عنوان یکی از مهمترین آنها است به مثالی از اتحادیه اروپا نیز توجه کنیم. اگرچه پیشرفت و تکامل طبیعی ملل اروپایی آنها را بسوی اتحاد بیشتر پیش می برد و امروز مرزهای جغرافیای و اقتصادی خود را بر داشته اند ولی هنوز مرزهای فرهنگی بشدت خود باقی است. شاید شنیده باشید که اخیرا دولت فرانسه به ادارات دستور داده است از کلمه خارجی ایمیل در مکاتبات خود استفاده نکنند. کسانی که قصد بذل و بخشش زبانها و فرهنگها را جهت احقاق شعارهایی چون پیشرفت و تمامیت ارضی دارند می توانند از فرهنگ خود شروع کنند بخصوص که بر اساس آماری که سعی در پنهان(4) کردنشان دارند این گروه اکثریت جمعیت ایران را نیز تشکیل نمی دهند(5)!
چیست چاره ملل در بند یا بهتر بگویم چیست چاره درد ملتهای ایرانی؟ چراکه همانطور که بحث شد ملت فارس زبان را نیز نمی توان از مصیبت وارده در امان دانست گرچه هنوزبعضی روشنفکران و قدرتمندان شونیست فارس از ابعاد آتشی که بر پا کرده اند بی خبر باشند.
آیا جز این است که قبل از هر چیز اندیشه شونیستی برتری ملتی به ملت دیگر را از اذهان باید شست؟ آیا جز این است که بتهای تلقینی ذهنهایمان را باید واژگون کنیم؟ آیا جز این است که بدون هیچ تعصبی بسوی روابط ، مرزها و نظامهایی بر اساس علایق مشترک و پتانسیل های خود پیش رویم.
به نظر اکثر متفکرین و فعالان آذربایجانی امروز تجزیه کامل چاره درد ملل تحت ستم ایران و راه حلی عملی نیست چراکه علایق طبیعی مشترک و علایقی که به خاطر زندگی مشترک در مرزهای ایران بوجود آمده است و عدم وجود ظرفیتهای لازم در داخل و خارج از مرزهای ایران به این امر اجازه نمی دهد. اینان تغییر روابط و حکومت سیاسی را در چهار چوب مرزهای ایران توصیه می کنند (6). اینان تشکیل نظامی سیاسی مبتنی بر علایق دفاعی، سیاست خارجی و اقتصادی برای ملت ایران و در چهارچوب مرزهای ایران و تشکیل نظامهایی بر اساس علایق فرهنگی، زبانی، اقتصادی و تاریخی و دینی برای ملل فارس و ترک وبلوچ و سایره در چهارچوب مرزهای ایالات فدرال را پیشنهاد می کنند. یعنی تجزیه کامل کشور و نظام سیاسی با تجزیه نسبی نظام و ایجاد مرزبندیهای داخلی ایالتی جایگزین می شود. امروزه نمونه ای از سیستمهای فدرال را در کشورهای پیشرفته دنیا نظیر سوییس و آمریکا ، آلمان ، کانادا و استرالیا سراغ داریم که با توجه به بزرگترین مسئله تفاوت قومی در ایران یعنی تنوع زبانی و فرهنگی کشور شاید بتوان سوییس را بعنوان بهترین نمونه یک حکومت فدرال برای ایران معرفی کرد. اطلاعات بیشتر در مورد حکومتهای فدرال را می توانیم با مراجعه به مقالات و منابع خوبی که امروزه در سایتهای اینترنتی پیدا می شود پیدا کنیم(1)و(7). آنچه که باید اینجا مجددا تکرار شود این است حکومت فدرال در کشورهای کثیر المله و وسیعی نظیر ایران جزء لاینفک دموکراسی است. اگراصل دخالت خواست و اراده مردم در امر حکومتی را پذیرفته باشیم نمی توانیم نسبت به خواستهای فرهنگی و قومی نیز تبعیض قایل شویم. قطعا تلاش برای ایجاد هر نوع دموکراسی در ایران بدون اعطای حقوق آزادیهای داخلی به اقوام ایرانی در نهایت به دیکتاتوری منجر خواهد شد و بالعکس حکومتهای فدرال تنها در سیستمهای مردمسالار جواب مطلوب می دهد نه در حکومتهای دیکتاتوری یا ایدئولوژیک. در واقع عدم موفقیت حکومتهای شوروی سابق در تامین همه جانبه حقوق ملل وعدم اجرا یا نا کار آمد بودن انجمنهای ایالتی و شوراها در ایران را باید در همین نکته جست. به بعضی از مزایای یک جمهوری فدرال میتوان اینچنین اشاره کرد:

1. تضمین اجرای دموکراسی بواسطه اجرای حداکثر خواست ملل و همچنین بواسطه کنترل متقابل مجالس(و یا حکومتهای) محلی و مجلس (ویا حکومت) مرکزی و در نتیجه کمتر کردن فرصتها برای سوء استفاده و رشد استعمارگران و دیکتاتوران داخلی و خارجی.
2. جلوگیری از هرج و مرجهای احتمالی بوسیله ایجاد تعادل بین اندیشه های استقلال خواهی و تمامیت خواهی.
3. رشد فرهنگی و اقتصادی کشور در اثر رشد فرهنگی و اقتصادی ایالات.
4. از بین بردن اثرات مهلک تمرکز گرایی اقتصادی.

فدرالیسم راه حلی است مابین جدایی کامل ملل و ارتباط کامل آنها. فدرالیسم گزینه ایست مابین برقراری صددرصد وقطع صددرصد روابط فرهنگی ،سیاسی و اقتصادی که می تواند با توجه به ظرفیتها و علایق مشترک ملل و افراد به صورت ترکیبهای متعدد و متفاوتی از این سه رابطه عمده برقرار شود. مثلاً یک رابطه فرهنگی نسبی بصورت آموزش زبان رسمی در کنار زبانهای ملل ، یک رابطه سیاسی متوسط با اشتراک در سیاستهای خارجی و دفاعی و یک رابطه نسبی اقتصادی با بر قراری سیستم مالیات از ایالات جهت تامین مخارج سیستمهای سیاسی و دفاعی مشترک. در کشورهایی که تنوع فرهنگی وجود ندارد می توان این ترکیب را به صورت رابطه صد در صد فرهنگی ارایه نمود. نمونه دیگر یک فدراسیون اتحادیه اروپا می باشد با ترکیبی از نوع دیگر. فدراسیون اروپا بر خلاف فدراسیون پیشنهادی برای ایران حرکتی بسوی روابط بیشتر است چراکه ظرفیت و پتانسیل ملل اروپایی بگونه ای دیگر حکم می کند ، چه بسا شکل گیری طبیعی فدراسیون نوع ایرانی خود زمینه را برای شرکت داوطلبانه در فدراسیونهایی محکم تر و حتی وسیع تر در آینده محیا سازد.

فدرالیسم یعنی سیال و فارغ از تعصبات اندیشیدن ، فدرالیسم یعنی خاکستری دیدن نه سیاه و سفید ، فدرالیسم یعنی تفکیک و ایجاد روابط و مرزها بر اساس تفکیک علایق و پتانسیلها ، فدرالیسم یعنی تعادل بین قطع کلی روابط و اتصال کلی روابط. فدرالیسم یعنی مرزها برای زیستن ، نه زیستن برای مرزها. فدرالیسم یعنی تطابق متغیر مرزها با علایق و ظرفیت متغیر انسانها. فدرالیسم یعنی تغییر روابط ملل از حاکم و محکومی به همکاری متقابل. فدرالیسم یعنی حرکت بسوی تعادل.

این تعریف نسبتاً نو ازروح فدرالیسم گرچه کمی ایده آل می نماید اما می تواند ابزاری برای حل بسیاری از مشکلات سیاسی و مرزی جهان امروز باشد. یعنی فدرالیسم به عنوان یکی از ارکان دموکراسی با تکیه به خواست ملل می تواند جایگزین نسخه قدیمی تعیین مرزها بر اساس مدارک مبهم تاریخی بشود.

طرح پیشرفته فدرالیسم در قرن حاضر سه بار بوسیله ملت آذربایجان در انقلاب مترقی مشروطه و حرکت بیست ویک آذر 1324و قیام شیخ محمد خیابانی تکرار وهر سه بار توسط سرکوبهای وحشیانه حاکمان خودکامه نا کام ماند. ملت ناکام آذربایجان و دیگر ملتهای تحت ستم بار دیگربه اجرای آرزوهای دیرین خود در قالب انقلاب اسلامی امیدوار شده بودند که حداکثر اجرت فداکاری این ملل قانون شوراها و اصول غیر قابل اجرای 15 و 19 قانون اساسی بود که آنها نیزبعد از گذشت 25 سال هنوز بطور موثر اجرا نشده اند. این تجربه های تلخ ناکامی ملت آذربایجان و دیگر ملل تحت ستم باعث نا امیدی عده ای از فعالان و متفکرین این ملل از امکان همکاری با ملت فارس برای برقراری حکومتی دموکرات و در نتیجه فدرال در ایران شده است. اگر چه تعداد این استقلال طلبان (که متاسفانه همانند طرفداران فدرالیسم به عامل بیگانه بودن و گناه کبیره تجزیه طلبی محکوم می شوند!) با تعداد طرفداران هنوز امیدوار فدرالیسم برابری نمی کند ولی قطعا این هموطنان فارس زبان ما هستند که ضمن زدودن اندیشه های ارتجاعی شونیستی و فاشیستی از جامعه استعمار زده ایران با درک کامل مسئله مظلومیت ملل و با همدلی و همفکری کامل با این ملتها ، می توانند این افراد را دوباره به همزیستی در یک فدراسیون امیدوار کنند.
آیا حقیقتا ملتهای ایران و منطقه خواهند توانست طرحی نو در اندازند و سفره استثمارگری داخلی و خارجی را برچینند؟


1. www.tribun.com
2. http://www.tribun.com/Sayir%20Media/SM134.pdf
3. http://www.shamsorg.com/rayis.htm
4. http://www.emrooz.org/pages/date/82-06/03/report01.htm
5. http://www.ethnologue.com/show_country.asp?name=Iran
6. آذربایجان سخن می گوید http://www.tribun.com/900/986.htm
7. http://www.tribun.com/Karegoriler/Federalism.htm

مقالات | بازديد 874 | نظر 65 | دنبالک 0 | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالاي صفحه 
دنبالک:
http://khabarnameh.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/576

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'پيرامون ستم ملی و تضییع حقوق ملتها، یاشار تبریزلی' لينک داده اند.
نظرات
[karimi - September 3, 2004 09:07 PM]

salam khedmat shoma dooste khoobam( Samad Tabrizi).
dar naghdi ke be neveshte yashar tabrizly (gooya site)
neveshtid :
1- farmoodid ke eddei nadan Babak Molavi Va .. ra turk mikonand va be ferdoosi tohin.
dooste khoob shoma raje be Ferdosi azizetan in ra bayad bedanid ke kasi ke baraye hamisheye tarikh beyne do mellat doshmani afkande va ya ekhtelaf maghtaeie anha ra be soorat yek ekhtelaf kheyo shar az avval afarinesh dar avarde va maktoob karde shayesteye tohin age nabashad shayesteye tamjid nist
chera ke oo yek kar ensani baraye hameye basharyat nakarde balke baraye ghom va mellat khod karde.
age deggat karde bashin dar sokhanani ke Teymoore Lang rooye ghabre Ferdosi gofte ast motevajeh mishin ke naghshe Ferdosi dar in tajavo cheghadr boode ast(Hamle Teymoor be Iran)
2- negade turk negad asil ba gostareye ziad (18 keshvare turk neshin) hast ve khod mojmooeye vasiei az gomiat ha ra shamel mishavad ke hame turk hastand.
( Turk, Azari, uygor, uzbak, ughoz, ghazak,gherghiz,turkman ,...) va ba in hesab shakhsiat haye nam borde ( agar tarikh va joghrafiaye ensani zamane anha ra motale konid : albate ketabhaye tarikh gheyra az ketab haye tarikh Iran ke be ghole Dr. Shariati sefareshi neveshte shodeand.) turk hastand.

3- va shoma ke be rahati kolahe turk na , azari saretoon rafte bishtar shabih kasani hastid ke taze tehran rafteand o ye tori say mikonan bedoone lahje sohbat konan ke az tehrania pish mizanand.
shoma chera hich vaght be in shak nemikoni ke inha chera inghadr roye vazheye Azary tamarkoz mikonan.
age be in nokte va amsale in shak nemikoni kheyli adame khoshbakhti hasti.

ba arze poozesh .
Karimi.

[Samad Tabrizi - November 28, 2003 12:21 AM]

سلام، به همه، مقاله بسيار خوبی نوشتيد، به نظر من اين اقايون يا تجزيه طلب و پانترک هستند يا از خود رژيم ما اذريها ايراني بوده و خواهيم بود، اگر تاريخ را خوب بخوانيد خواهند فهميد که ترکان و برادران مغول انها چه جناياتي در حق اذريان کردند، اين پانترکها هميشه صحبت از قومِ ترک ميکنند، در صورتی که ما در ايران چيزی به نام قومِ ترک نداريم، اذريان ترک زبان هستند وترکي زبان مادريشان نيست ، در هيچ کجاي دنيا مردم را بر اساس فقط زبان انها تعريف نميکنند. ملت به گروه اچتماعي گفته ميشود که نژاد وفرهنگ(ادب و رسوم ، دين، و زبان) يکسان داشته باشند و در وافع تعريف اصطلاح مردم فقط بر اساس زبان يک تعريف سطحي و عامييانه و نا کارامد از لحاظ علوم اچتماعي است چرا که هدف از ارائه تعاريفي مثل ملت دسته بندي مردم با حداکثر شباهت و جمعيت است و از انجا که هم علم باستانشناسي وهم ژنتيک اثبات ميکند که اذريان فقط ترک زبان هستند نه ترک ريشه و ترک تبار(يعني ازاتينيک ترک نيستند) و از لحاظ خاستگاه تاريخي و فرهنگي و تباري با بقيه مردم ايران يکسان هستند چطور ميتوان انها را ملتي جدا دانست؟ . من تصور نميکنم هيچ کجاي دنيا مردم را بر اساس فقط زبان آنها تعريف کنند، همه آنها بر اساس ريشه نژادي(تبار) و خوني و تاريخ وفرهنگ خود مردم خود را تعريف ميکنند، مثلا در کانادا فرانسه زبانها چون خود را از ريشه فرانسه ميدانند و از فرانسه به انجا مهاجرت کردهاند حاظر نيستند تاريخ و فرهنگ و هويت واقعي خود را بيکباره( و حتي پس از مهاجرت به يک کشورديگر) فراموش کنند. کشورهاي کثيرالمله شامل کشورهايی ميگردد(معمولا جديدتاسيس با تاريخ ۲۰۰ تا ۳۰۰ سال) که مردم انها از نقاط مختلف دنيا به ان محل مهاجرت کرده باشند و دارای ريشه هاي نژادي يا فرهگي ( بطور کلي اتينيک) مختلف باشند و نه ايران با بيش از ۳۰۰۰ سال قدمت تاريخي . اما، مسأله ديگر که اين پانترکها مطرح ميکنند، زبان مادری است، تعريف زبان مادری زبانی هست که ريشه در فرهنگ و تاريخ مردم داشته باشد، نه زبانی که در يک دوره از تاريخ توسط دشمنان در يک محل رواج پيدا ميکند و توسط من و يا حتي مادر من بدان صحبت ميگردد چرا که اولين هدف از ايجاد زبان ايجاد ارتباط بين افراد يک ملت واحد هست، و هدف دوم از ايجاد يک زبان ايجاد ارتباط بين يک ملت با تاريخ و فرهنگ گذشته و هويتِ واقعي آنهاست و نهايتا زبان ارتباط دهنده اقوام مختلف و هم ريشه در يک ملت واحد است؛ زبان ترکي از آنجا که زبان تاريخی اذريان نيست اگر چه ميتواند وسيله ارتباطي باشد ولي هدف دوم و سوم زبان مادري يعني ارتباط بين مردم و فرهنگ و تاريخ و ارتباط بين برادران هموطن که اهميت ان از اولي کمتر نيست را براورده نميکند و ازاينرو نمی تواند به عنوانِ زبان مادری در نظر گرفته شود به همين دليل است که شما ميبينيد براي رفع چنين تناقضاتي بعضي افراد نادان بزرگاني مثل نظامي يا مولوي يا بابک را ترک ميکنند و يا به فردوسي توهين ميکنند بدون اينکه توجه داشته باشند فردوسي خود اذريان را ازادگان خطاب کرده و از انجا که در زمان اين حکيم بزرگ ترکان به اذيت و ازار و ستمگري بر پدران ما مشغول بوده اند او در مغام دفاع برامده و در قالب شعر برترکان تازيده. پاينده اذربايجان در کنار ايران
سايت دوستان ايران دوست (http://prana.persianblog.com) و نقد پانترکيزم

[amerreza - November 25, 2003 01:02 PM]

Nakonad torkha reshadat farsha ra jang iran va iraq faramosh kardeand agar farsha nabodand alan zanhayetan zir arabha bodand hamantor ke dar arabstan abdul aziz suidi turkan usmani ra taro mar kard va melat arab ra az changal turkha rahaee dad agar turkha edaay ensaniat darand chera khalghe mazlom kurd ra koshtar mikonand kurdhay turkey 18 milion hastand haghe azadi nadarand dolat turk emrozeh khod ba chalesh tajziee docha ast behtar ast masael khod ra hal konad melate ARMANI bepakhizid be hemate ararat gharebagh az an melate armani ast zende bad mardom unan doshmane turkey zendebad ghom azim FARS az india ta mesr ey delavaran afghan khoda yaretan ke pozeh turkha ra istanbul ya bizanse eshghali sarzamine unanian bs khak malidid MARG BAR DOLATE TURKEY

[BEHROOZ - November 18, 2003 03:18 PM]

salam momen lotf konkos nagoo

[alioff - October 27, 2003 10:12 PM]

1. Albatteh zabaan dravidian. Ziraa hamantor keh midaanid aghwaam dravidian maanand berahui dar iraan hanooz mojood hastand. Vali hamantor keh goftam chandin vaajehaayeh ja'l shodeh pan-turkistaan raa keh az manabe' sadigh o zehtaabi yaaftam raa bezoodi barayeh iraanihaa khaham avard.
Dovvoman nazar daaneshmandaan emroozi inast keh zabaan sumeri hich khishaavandi baa hich zabaan zendeh donyaa nadaarad. (Enyclopedia Britannica, Sumerian dictionary project...)
Zabaan torki hamantor keh goftam hatta sarf o nahvash ham maanand sumerian nist. Sumerian az miyaanvand va pasvand ham loghat misaazad va michaspaanad maanad dravidian.
Grishman ham mot'aghed bood keh elaamihaa az aqwaam dravidian boodand.
Nejaad torkaan ham hameh midaanad aslan zard hast va baleh nejaad khaales nadaarim, vali taqriban khaales daarim maanand torkoman-haa.
Aqwaam khoozi keh dar hadis-haayeh emaamaan ham az aanhaa naam bordeh mishavad hamaan baazmaandegaan elaamihaa boodand va dar qarn dahom milaadi dar bein arab-haa va digaraan hal shodand.

2. Aryaa beh onvaan yek qowm hast yanni Irani.
beravid beh www.dicitonary.com va vaajeyeh aryan raa negaah konid.


Yaa beh ketaabeh sanskrit, avestaan, heretodus(ketaab 7 band 62)
yaa katibehaayeh baastaaneh iraani va ghaireh negaah konid.

http://www.iranica.com/articles/search/searchpdf.isc?ReqStrPDFPath=/home1/iranica/articles/v2_articles/arya&OptStrLogFile=/home/iranica/public_html/logs/pdfdownload.html

http://www.iranica.com/articles/search/searchpdf.isc?ReqStrPDFPath=/home1/iranica/articles/v2_articles/aryans&OptStrLogFile=/home/iranica/public_html/logs/pdfdownload.html

yaa az britiannica:

from Sanskrit arya, “noble”), a people who, in prehistoric times, settled in Iran and northern India. From their language, also called Aryan, the Indo-European languages of South Asia are descended. In the 19th century the term was used as a synonym for “Indo-European” and also, more restrictively, to refer to the Indo-Iranian languages (q.v.). It is now used in linguistics only in the sense of the term Indo-Aryan languages (q.v.).

During the 19th century there arose a notion—propagated most assiduously by the Comte de Gobineau and later by his disciple Houston Stewart Chamberlain (qq.v.)—of an “Aryan race,” those who spoke Indo-European languages, who were considered to be responsible for all the progress that mankind had made and who were also morally superior to “Semites,” “yellows,” and “blacks.” The Nordic, or Germanic, peoples came to be regarded as the purest “Aryans.” This notion, which had been repudiated by anthropologists by the second quarter of the 20th century, was seized upon by Adolf Hitler and the Nazis and made the basis of the German government policy of exterminating Jews, Gypsies, and other “non-Aryans.”


Shomaa kollan siyaasat zesht aryaa baazi naazihaa raa baa mafhum tarikhi in vaajeh ghaati kardid.

In hameh sanad jahaani az yek taraf va shomaa az poor-pirrar maddad mijooid? In ham yekami az jawaabhaayi keh doostaan Irandoost beh poor-piraar daadand:

http://hera.persianblog.com/

3. Tarikh hamantor niz tekraar mishavad va maa iraanihaa baayad tarikh khodemaan raa bekhaanim taa digar ziyaanhaa pish raa nabinim.


[یشار تبریزلی - October 27, 2003 12:51 PM]

با سلام

1. باز هم بحث خارج از موضوع زبان! اولا موضوع تنها التصاقی بودن ترکی و سومری نیست بلکه تشابه نوع پسوندها نیز هست. ثانیا از بین متکلمان زبانهای التصاقی دیگری که نام بردید به نظر شما کدامیک احتمال بیشتری دارد در ایران جد و آبادی داشته با شند؟! زبانهای آفریقایی ؟ زبانهای ژاپنی یا ....؟
لطفا اظهار نظر بفرمایید . به هر حال من باز هم تکرار می کنم که منظور بنده این نیست که سومری ها یقینا اجداد ترکان بودند. ولی می گویم تشبه این دو زبان بسیار قابل توجه و تامل است. بحث زبان بحثی تخصصی و طولانی و خارج از موضوع است که می توان آنرا همچنان ادامه داد . مثلا صحبت از زبان ایلامی که بعنوان زبان رسمی دربار هخامنشیان بود و2500 کتیبه ایلامی که 1930 در دانشگاه میشیگان محبوس است. عدم تشابه لغوی و گرامری سنگ نوشته های کوروش و داریوش به زبان فارسی دری.مجموعه لغات فارسی امروز که تقریبا بیشتر این لغات و جالب این که حتی لغات مادر و اصلی این زبان ریشه در عربی و ترکی دارندو....... که بحث را به زبان شناسان می سپاریم. متاسفانه عدم اطمینان به کسانی که خود را زبان شناس می نامند باعث شده است امثال بنده نیز به این موضوع خارج از تخصصمان کنجکاو شویم.

2. مسیله دیگر مسیله ملت است. در این مقاله اسم کسانی را ترکی یا فارسی صحبت می کنند گذاشتیم ملت ترک یا ملت فارس .می توانستیم نام دیگری بگذاریم مثلا قوم ، مجموعه یا گروه فارس زبانان و ترک زبانان.نام گذاری مهم نیست هدف اشاره به این مجموعه است. باز هم خواهش می کنم به مقاله بنده با دقت بیشتری مراجعه کنید. بعضا نیز از لفظ خلق به جای ملت استفاده می شود.و متاسفانه شنیدن این کلمه که بیشتر توسط گروههای کمونیستی و سوسیالیستی بکار می رود برای خواننده افکار سوسیالیستی و کمونیستی را تداعی می کند که ربطی به موضوع بحث ما که احیای فرهنگ ملتهای ایرانی است ندارد.

2. مسیله مهم دیگر مسئله نژاد است ، ما چیزی به اسم نژاد فارس یا ترک نداریم. چیزی به اسم نژاد آریا نیز نداریم . صحبت از کسانی می رود که به زبان فارسی یا ترکی صحبت می کنند یعنی ملت فارس یا ترک.صحبت کنندگان ترکی می توانند از هر رنگ (سرخ و سفید وسیاه و آبی و بنفش و...!)و قیافه ای و با هر خصوصیت ژنتیکی باشند. من یک ترک زبان هستم و خواهان احیای زبان مظلوم خودم.این حق من است خواه اجداد من سومریها باشند و خواه در زمان صفویها زبان آذری و تاتی و هرزنی را رها کرده و ترک شده باشند. خواه اجداد من زرد پوست باشند و خواه سفید پوست.چه بقول شما خالص باشم و چه غیر خالص.
مگر رنگ و قیافه فارس زبانهای ایرانی با همزبانان تاجیک و افغانی یکی است؟!!!
آقایان علیوف امروز زمان نژاد بازی و آریاگرایی تمام شده است. شما که در خارج از کشور زندگی می کنید باید این را بهتر بدانید . بحثهای نژادی و آریا محورانه را جز در محافل گروههای قلیل نیو نازی دیگر نمی توان شنید. اما متاسفانه عده ای در ایران با استفاده از موضوع بحران هویت و سرخوردگی ملت ایران از هویت مطلوب جمهوری اسلامی در صدد سو استفاده مجدد از هویت ساختگی و متروک آریایی شده اند.در این مورد می توانید به منابعی که تا کنون معرفی کردم به خصوص آثار آقای پورپیرار مراجعه کنید.

3. اگر ما امروز از تاریخ صحبت می کنیم برای آن نیست که به تاریخ افتخار کنیم، برای آن نیست که به دیگران فخر بفروشیم. تاریخ ترکان نیز مانند دیگر ملتها فراز و نشیبهای فراوانی دارد.ترک زبانان انساندوست و روشنفکر زیادی در تاریخ ظهور کرده است در کنار آن ترک زبانهای خونریز و مستبد نیز بوده است. همانند دیگر ملتها. اگر امروز دنیا از اختراعات و اکتشافات بی حد و حساب آلمانیها استفاده می کنند ولی در کنار آن نیز هنوز طعم تلخ جنگ جهانی را که توسط نژاد پرستان آلمانی زبان راه افتاده بود فراموش نکرده اند.
ما تاریخ را یاد میگیریم که از تجربیات گذشته استفاده کنیم و امروز به آن نیاز داریم تا با نشان دادن واقعیتهای تاریخی در مقابل کسانی با تاریخهای ساختگی خود قصد تخریب و تحقیر ملتها و فرهنگهای مختلف را دارند ایستادگی کنیم.

[aliff - October 27, 2003 04:07 AM]

Ba salaam
Baneh ham vaghtam maanand shomaa kam hast.

1. zabaan afrghiyaai bantu, australiyayi , dravidian keh por mokalamtarin zabaan eltesaaghi hast, japoni, korei , mogholi ham eltesaaghi hastand. Bar aks turki keh faghat az pasvand baraayeh chaspaandan loghtat estefaadeh mikonad zabaan sumeri va boomi australia keh eltesaaghi mibaashad har do pasvand, miyaanvand, pishvand baraayeh chaspidan loghat estefaadeh mikonnand va besiyaar az torki dastooreh zabaani pichideh-tar daarand.

Albatteh in az bahs konooni maa khaarej hast vali bandeh yek maqaaleh digar ham dar mored zard boodan nejaad tork-haa asil neveshtam. Masalan zabaan torkomani Iran va Torki Azarbaijan har do az reshteyeh oghuz mibaashand vali oghuz torkomanhaa besiyaar khaales-tar hast va banabar-in ham nejaadeshaan baayad tork baashad maanand hameyeh torkaan torkestaan keh zardpoost hastand. Beh har haal in bahs raa mitavanid dar jaahaayeh digar peygiri konid.
2.
Chehregaani miravad beh torkiyeh va baaku da'eman. Dar roozeh tork-garaai az Devlet Bahecli va fashisthaayeh digar medaal tork-garaai migirad.

Aslan maa yek melat daarim va an ham melat Iraan hast. Agar yek mellat nabood aslan vaajeyeh aqwaam mokhtalef keh daarim bi ma'ni hast.
Man kaari beh zabaan torki nadaarim va Azarbaijanihaayi keh aan zabaan raa dooost daranad baayad haqq daashteh baashand keh fa'aal baashand. Ashkhaasi maanand hamin atilaa torknejaad dar jam'aat pan-turkist va bozkurt-haa ziyaad hastand va in ma'aleyeh konooni hast.

3. Man daashtam darbaareyeh bahseh man va goroohi digar dar mored federalism naql mikardam. Kasi keh zaadgaahash esfehaan bood yeki az doostaan panel bood.
4. link raa natavanestam paygiri konam. Vali az yek computereh digar ba'dan aan raa migiram.
5. Bandeh cheh alternative bedaham vaa yaa nadaham akharash baayad aksariyat jama'at Iraan rayy giri konnand. Darbaareyeh federalism man faghat nazar daadam vali pishnahaadi bejaayeh federalism nakardam. In raa migzoraam beh kaarmandaan va digaraan keh dar siyasat emroozi bishtar vaared hastand.
6. Man nagoftam dr. heyat zed-e-fars hastand. Vali taffakoraat pan-turkisti daarad maanand inkeh migooyad keh scythihaa tork boodan, yaa nezaami ganjavi tork boodan.. Albatteh maa in bahs haa raa baa pan-turkistaan dar baareyeh nezaami kardim va aan haa raa maghloob nemoodim. Ashkhaasi keh chenin taffakori daarad aghlab zed-e- digaraan hastand.

Beh nazaram akhiran roshanfekraan pan-turkist men jomleh jawaad heyaat yek naameh beh khatami neveshtand keh az "zaad o valad bi had o hasr kurd-haa" jelo giri konnand. Shomaa haa ham khoob hast chavaunist-haayeh dorr o atraaf khodetaan keh besiyaar az har goroohi ham bishtar hast paak konid va ba'desh digaraan raa chavaunist bekhaanid.
7. Amaar jomhuri eslaami bood. Har kasi mitavanad beravad Tabriz va Baku va aan do shahr raa moqaayeseh konad va bebinad Tabriz hezaar baar jelo-tar hast. Va Cheraa jomhuriyeh eslaami dar mored amaar-e bikaari doroogh begooyad? Agar yek dowlati aryagari dar Iraan bood pas Kurdistan, Mahabaad, Ilaam, luristaan baayad had-a-aqal hamaan ghadr tabriz sa'nat o eghtesaadeh khoobi daashteh baashand keh nadaarand.

Beh har haal beh Omidi Sarboland MELLAT IRAN.

[یاشار تبریزلی - October 26, 2003 11:31 AM]

در دو نوشته قبلی اسم خود را با عجله و اشتباه تایپ کردم.

[یشار تبریزلی - October 26, 2003 11:14 AM]

سلام مجدد

سخنی چند با خوانندگان:

1. گاه صحبت از فرهنگ ایرانی و دفاع از آن می رود، کسانی که از فرهنگ ایرانی صحبت می کنند بفرمایند منظورشان چیست؟

به نظر من :

فرهنگ ایرانی =(فرهنگ فارسی + آذربایجانی + کردی +بلوچی + ....)

و تجزیه طلب واقعی کسی است که به فرمول فوق اعتقاد و احترام نداشته باشد.

و پان فارسیستها یا پان ایرانیستهای امروز معتقدند که:

فرهنگ ایرانی= فرهنگ فارسی > فرهنگ ترکی و کردی و ...

2. امروز متاسفانه آذر بایجانی هایی که از احیای حقوق طبیعی خود صحبت می کنند توسط شونیستها متهم به توده ای بودن ، کمونیست بودن ، عامل کشورهای ترکیه و آذر بایجان و پان ترک بودن می شوند.
هم جهتی موضعی خواستهای فعالین و متفکرین و ملت آذربایجان با اهداف گروهای نامبرده( پان ترک و توده ای سابق و ....) دلیل بر نامشروعیت خواست ملت آذر بایجان نیست. این سیاست نظیر سیاست جمهوری اسلامی است که طرفدران دموکراسی در ایران را به خاطر هم جهتی سیاستهای نیروهای خارجی با آنه به عناوین عامل دشمن و غیره ملقب می کنند.
عوامل شونیست فارس هر چقدر که دوست دارد از این عناوین می تواند نثارمان کند . برایمان عادی شده است.
اگر امروز جمعیت روز افزون حرکت هویت طلبی آذر بایجان را که هر ساله در قلعه بابک جمع می شوند و محافل فرهنکی و رو شنفکری آذر بایجان را لبریز می کنند، جاسوس ترکیه و آذر بایجان و پان ترکیست می خوانند میدان برایشان باز است !بفرمایند.

خواست ما احیای فرهنگ ملتمان است ، هر که قلبا با این هدف اعتقاد دارد به جمع خود جوش ما خوش آمده است، چه توده ای سابق ، چه استقلال طلب ، چه فدرالخواه و چه تمامیت خواه ، جه فارس ، جع ترک.

3. گاه ما را مورد خطاب قرار می دهند که فلان شخصیت مملکتی ترک است ، شما چرا از تبعیض علیه ترکهاصحبت می کنید ؟
پاسخ:
مگر ما گفتیم تمام ترکها خوبند و ملت فارس بد؟!
مگر ما گفتیم می خواهیم حکومت را قبضه کنیم؟!
ما می خواهیم اندیشه برتری ملتی بر ملت دیگر از بین برود.
ما می خواهیم توزیع ثروت و امکانات عادلانه باشد ما می خواهیم کشوری با اصول دموکراسی داشته باشیم.
ما هرکسی را که تهدافمان را یاری دهد دوست داریم ، چه ترک چه فارس . هرکه را که بر ضد اهدافمان باشند یا نسبت به این اهداف بی تفاوت از خود نمی دانیم . چه ترک ، چه فارس.

[یشاشار تبریزلی - October 26, 2003 10:26 AM]

با سلام مجدد

مرا به خاطر اشتباهات املایی ببخشید چون معمولا وقت زیادی برای نوشتن ندارم.

1. باز هم بحث خارج از موضوع در مورد تاریخ. شباهت زبان ترکی و سومری علاوه بر شباهت لغتی ، شباهت گرامری نیز می باشد که از شباهت لغوی مهمتر است.

2. بلی وضعیت قومی کردها در ترکیه بسیار بد بود و کماکان هم خوب نیست . ولی خوشبختانه با تبعیت ترکیه از قوانین شورای اروپا ظاهرا وضع رو به بهبودی می رود. در هر حال امیدوارم کردها نیز به خواست های انسانی خود برسند. شما متاسفانه نظرات شخصی بنده یا ترکان دیگر را به همه ترکان تعمیم می دهید.که باز هم می گویم از تعصبات بی دلیل شما ناشی می شود.

3. درجایی زادگاه پدر و مادر خود را نزدیک اصفهان معرفی کردید و اکنون خود را کرد؟ به هر حال اینکه نوشته بودید هیچ گروه کردی تجزیه طلب نیست بیشتر به شوخی می ماند.

4. لینک معرفی شده کار می کند. امتحان کردم.

5.در مورد آماری که ارایه دادید متشکرم. همانطور که می دانید نمی توان به آمار جمهوری اسلامی اعتماد کرد. چراکه به استناد به آنها اکنون اکثر ملت ایران جمهوری اسلامی را از جان و دل دوست دارند. و دیگر اینکه نمی دانیم منظور آنها از بیکاری چیست ؟ آیا به سیگار فروشی کنار خیابان نیز کار می گویند؟
به فرض اگر این آمار درست باشد می توان آن را اینچنین توضیح داد: آیا اگر تمامی بیکاران فراری و مهاجر آذربایجان به این سرزمین بر می گشتند باز هم ترکیب آماری به همین منوال می ماند؟!!! در روستاهای خالی از سکنهای که ماوای پیران و از کار افتادگان شده است ، مفهوم بیکاری چیست؟!!!!

6. متاسفانه شما آلترناتیوی برای فدرالیسم ارایه ندادید؟!! آیا بهتر نیست به جای اینکه وقت خود را صرف تخریب قوم ترک زبان کنید ،ذره ای هم به فکر طرحهای سازنده باشید؟! من شخصا از طرحهاو طرز فکرهای شما استقبال کی کنم.

7. یک موضوع جنبی که مرا خیلی آزرد ضد فارس خواندن شخصیت والایی چون دکتر هیئت بود. شخصیتی که سالهای طولانی با عملهای جراحی ( و تالیفات ) بیشمار و پیشتاز خود خود را وقف مردم ایران چه ترک چه فارس کرده است . و با خدمات فراوان خود به ادبیات و تاریخ ترکان خدمات بزرکی به فرهنگ ایران (=فرهنگ فارس + فرهنگ ترک + فرهنگ کرد +......) کرده است. ایشان هم اکنون با همسری فارس زبان درتهران ساکن می باشد. خدا به شما انصاف بدهد تا بتوانید قدر هموطنانتان را بدانید.

[kbehrooz - October 26, 2003 09:55 AM]


اما سخنی چند با دیگر خوانندگان ونظر دهندگان: امروز ملتهای ایرانی باید مبازه با اندیشه شونیست را هدف خود قرار دهند چه شونیست فارسی و چه ترکی. نه مبازه با ملتها را.

با درود بشما و نظر خوب شما.
من به عنوان يك آذربايجاني ايراني مخلص تمام هم وطنان فارسم هستم و فرهنگ آنان را مي ستايم. بين بنده و ايشان هيچ جنگي وجود ندارد و وجود مردم داناي فارس را كه طرف دار حق و عدالت هستند و شامل اكثر فارس زبان و اكثريت ساير اقوام غير فارس و غير ترك است را به عينه ديده و قبول دارم.از بعضي از پيام دهندگان كه بنام آذربايجاني صحبت از شمشير و كشتن كرده اند بسيار متعجب و ناراحت شدم. يك عده اقليتي كه حاكميت خود و اربابان خارجي خود را در نظر داشته اند اين فرهنگ غلط آريا بازي و ضد اقوام غير فارس بودن را پياده كرده اند و اين موضوع به اكثريت مردم غير ترك ايراني بستگي ندارد.
**باز بر پا خاست آذربايجان
**

باز بر پا خاست آذربايجان
تا كه بخشد جان به ايران رايگان
زاد روز بابك افسانه اي
خلق بر پا ميكند افسانه اي
خلق از آزادي خود دم زند
هيبت دزدان حاكم بشكند
حاكم نامرد ضد عقل و دين
پول پرست و بي هنر باشد يقين
ضد ملت بس جنايت ميكند
از بديها هي حمايت ميكند
دست بيگانه اسيرند هم چو موم
حاكمان ابله اين مرز و بوم
ملت ايران بيا كاري كنيم
تا كه دفع اين ستمكاري كنيم

[alioff - October 25, 2003 10:01 PM]

man beh khatteh laatin minevisam keh neveshteh shomaa va man fargh daashteh baashad.

aval jawaabeh beh seh nazar shomaa.
1. dar baareyeh nazar botlaan yeki boodan sumeri va torki bandeh yek matlab neveshtam keh ba'dan momken hast az aan agaah shavid vali chon door az in bahs hast keh laazem nemibinam injaa benevisam. Kolla pan-turkist vaajegaani ja'l kardand keh dar chand loghatnaameyeh mo'atabar sumeri peydaa nashodeh..
2. matn link raa natavenstam bekhaanam
3. vaz' araan(azarbaijan) az lahaaz qowmiyat besiyaar kharaab hast. Nah faghat dar mored aramaneh yaa lezgihaa. Vali dar mored talysh-haa keh dar khaarej az keshvar baa armanihaa anjoman iraandoosti saakhtand. Kollan vaz' torkiyeh baa kurd-haa ham besiyaar kharaab tar hast.
In raa migozaarim keh saaheb nazaraan qezaavat konnand. vali bandeh khod besiyaar kurd az torkiyeh mishnaasam va hich kodaam az torkiyeh khosheshaan nemiaayad. Vali dar baareh Azarbaijanihaa, bandeh baa had-aqal 10 famil Azarbaijani doost hastam va doostaan nazdik Azarbaijani daaram va hamashaan baa pan-turkism mokhaalef hastand. Vali baaz begzaarim beh ghezaavat khaanandeh.

1. انگیزه شما از جمع آوری انبوهی از اطلاعات گسترده در مورد آذر بایجان و ارایه آنها چیست؟

beh maqaaleh pan-turkism va strategi khetneh negaah konid.

2. آیا قصد ندارید این کار را برای دیگر اقوام غیر فارس کرد و بلوچ و ترکمن انجام دهید؟

khod bandeh kurd mibaasham. Va midaanam keh beh ahl-sunnat zolmi shodeh. Vali hich gorooheh kurdi dar Iraan tajziyeh talab nist. Bar aks ashkhaasi maanand chehregaani keh fars-haa raa sag khataab mikonand mikhaahand jang qowmi raah andaazand.

3. اگر با فدرالیسم مخالفید بفرمایید راه حل شما چیست؟

Man baa federalism qowmi mokhaalefam. CHon marzbandi nemishavad kard. Shomaa jawaabeh khoobi dar baareyeh tehraan nadaadid. Moghei keh beh tarikh negaah mikonid tehraan shahri tork neshhin naboodeh va emrooz ham baa inkeh amaar azarbaijan yek sevvom tehraan hast, aksar anhaa farsi sohbat mikonanad. hamantor keh yek shakhs faars beravad tabriz hatman baayad torki raa yaad begirad.
4. چرا قصد خالی کردن تمام خصومتتان با ترکان را در این بحث دارید؟ و به اصل موضوع نمی پردازید؟

beh asl mozoo' pardaakhtim. Shomaa migooyid keh setam bar Azarbaijanihaa shodeh va hatta baniyaan ferqeyeh democrasi migooyand in mozoo' raa saakhtand baraayeh ahdaafehshoon.

5. علت خصومتتان با ترکان چیست؟
hich khosoomati baa Azarbaijanihaa nadaarim. Vali baa pan-turkist-haa keh yek saddom jam'iyat Azarbaijan ham nistand sakht mokhaalefim va maa ham haq daarim dar baareyeh aanhaa mataleb jam' konim.
6. به نظر شما توزیع درآمد نفت کشور ایران چگونه باید باشد؟

barayeh hameyeh ostaan-haa beh andaazeyeh jam'iateshaan baayad yeksaan baashad. In kaari beh qowmiyat nadaarad va beh nazar man manateq shieh bishtar az manateq sunni neshin beh aanhaa naft ahdaa shodeh.

Dar mored amaar bikaari dar Azarbaijan:

http://www.nimrooz.com/html/660/8115.htm
Statistics Center of Iran reported that in 1379 (ended 20 March 2001), 62.08% of all men (above 10 years old) in Iran and 11.91% of all women (above 10 years old) were active. The unemployment level of the active population of Iran amounted to 14.25%. The province with the lowest unemployment (7.02%) was East Azarbaijan and the highest unemployment was recorded in Sistan and Baluchestan with 26.73%. The report stated that the unemployment rate of Tehran reached 12.09% in 1379. 26.05% of the active population works in the country's agricultural sector, 31.45% in the industrial sector and 42.49% in the service sector. The report further added that 77.9% of the employed population was active in the private sector, 22.45% in the public sector and the rest in the cooperative sector.

wassalam.

[یاشار تبریزلی - October 25, 2003 12:25 PM]

با سلام مجدد خدمت آقایان الهام علیوف (اصلاح متن قبلی)

اول اینکه من هم مثل شما از تناقضاتی که بین کتب و مورخین معرفی شدهوجود دارد مطلع هستم. تفاوت نظر ها طبیعی است و این خواننده است باید خود قضاوت کند. مثلا من با آقای پورپیرار در مورد اشکانیان موافق هستم و معتقد نیستم آنها ترک بودند. ولی شباهتهای زبان سومری با ترکی و به خصوص زبانهای التصاقی بسیار قابل توجه و تامل است. اما این نویسنده ها وجه مشترکی دارند و آنهم رسوا گری علیه تاریخ دست ساخته شونیستها و استعمارگران است که به نظر من در این مورد موفق بودند.ولی اگر خوانندگان در کنار این کتب ،کتب آقایان رجبی و پیرنیا را بخوانند می بنند که این کتب چقدر از استدلالات و مستندات ضعیف بوده و تکرار نوشته های مورخین غربی است. در مورد پورپیرار نیز عرض کنم هنوز من جواب قانع کننده ای در مقابل تئوری های ایشان ندیدم حتی اگر از جانب مورخین ترک مطرح شده باشد.دوباره مرا به بحث باستانگرایی می کشانید و من هم دوباره می گویم مسئله امروز اینست که ما برای پیشرفت ایران نیاز به احیای فرهنگهای قومی داریم و یکسان سازی اجباری قومی فقط به نفع استعمارگران داخلی و خارجی است.پدرانمان در گذشته دعواهایشان را کرده اند و به حد کافی خون ریخته اند. امروز مانمی خواهیم از روش آنها استفاده کنیم بلکه می خواهایم از روشهای دموکراتیک استفاده کنیم. قضاوت در مورد تاریخ را به خوانندگان می سپاریم به شرطی که منابع متفاوت را بررسی کنند.

2. در مورد این آمار متاسفانه متوجه جواب من نشدید. من بین رفرانسهایی که هیچکدام اعتبار آنچنانی ندارد آن را انتخاب کردم که بنظر می رسد کمی تحلیلی تر و علمی تر و از دید زبانشناسی با مسیله برخورد کرده است . نه آمارهای مغرضانه ای که مجامع بین المللی را نیز قانع نمی کند.
http://www.emrooz.org/pages/date/82-06/03/report01.htm
و نه رفرانسهایی که جمعیت ترکان ایران را 30 مییلیون به بالا تخمین می زند.
3. متاسفانه در مورد مرز بندی فدرال باز هم به جواب من توجه نکردید. بعنوان مثال شهر تهران لزومی ندارد در ایالتی به اسم آذر بایجان باشد. بلکه می تواند در ایالتی بنام تهران (لزوما نیز تطابقی با استان فعلی تهران ندارد)باشد. در این استان نظیر کشور سوییس می تواند دو زبان رسمی ترکی و فارسی و زبانهای غیر رسمی کردی و ... کاربرد داشته باشدیا با زبان رسمی فارسی و زبانهای غیر رسمی ترکی و کردی و... که در مدارس آموزش داده می شود. شهر ارومیه که احتمالا جمعیت ترک زبان آن بیشتر است می تواند جزیی از ایالت آذربایجان غربی باشد با زبان رسمی ترکی و کردی و فارسی یا زبان رسمی ترکی و فارسی و زبان غیر رسمی فارسی. البنه احتیاجی به یاد گیری زبان ترکی توسط یک کرد زبان هم نیست. ترکیبات زیادی می تواند مطرح کرد. جزییات بحث زیاد است و کا ر کارشناسانه و تخصصی برای این کار باید انجام بگیرد.
در مورد مرزبندی ایالتی روش زیر می تواند به عنوان مثال احرا شود: آمارگیری دقیق قومی به همراه همه پرسی انتخاب ایالت توسط افراد . حداکثر رای می تواند مرزهای ایالتی را مشخص کند.
اگر مردم به حقوق خود برسند که عبارت از حقوق اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی و غیره است.، دیگر به این فکر نخواهند کرد که در چه مرزی و در چه کشوری و با چه نامی زندگی می کنند. آیا تا کنون از deutsch های ostereich (اطریش) یا schweitz (سویس ) شنیدید بپرسند چرا اسم مملکت ما deutschland نیست؟
3. باز از چهارچوب مقاله می خواهید خارج شوید، مسیله را به کشورهای آذربایجان و ترکیه گسترش دهید ، در این مقاله من فقط در مورد ایران صحبت می کنم.
ولی اگر می خواهید نظر مرا بدانید می گویم که اولا در جمهوری آذر بایجان مسیله قومی به شدت ایران وجود ندارد (حد اقل قبل از مسیله قاراباغ) تا جایی که می دانم ارامنه و تالش ها به زبان مادری خود در مدارس تحصیل می کنند ، حقی که اگر ما در ایران مدعی آن شویم ما را توده ای می خوانند و ارامنه نیز حق خود مختاری خود را داشته اند. دیگر اینکه همان نسخه فدرالیسم را که برای ایران پیشنهاد می کنم برای آنها نیز مناسب می دانم. این نظر من است اگر نظر دیگر ترکان را می خواهید بدانید به خود آنها مراجعه کنیدو انتقادی هم دارید به خود آنها بکنید.
3. من در جایی ادعا نکردم که وضع اقتصادی آذر بایجانیها از بقیه ایران بدتر است. بدتر از ما هم هستند کردها و بلوچها و خوزیها(ساکنان خوزستان) که آنها نیز مظلومین شونیست فارس هستند. ما آذر بایجانیها نیز به نسبت سرزمین ثروتمند خود و به نسبت پیشینه مترقی خود از آنچه حقمان بود بدور نگه داشته شده ایم.گفته می شود آمار مهاجرت از آذربایجان بیش از آمار مهجرت جنوب کشور در زمان جنگ بوده است. در ضمن لطف بفرمایید آماری را که اسم بردید جهت اطلاع خوانندگان ارایه دهید.
4. من جایی از آیین آذربایجانی نام نبردم؟! فقط گفتم چرا ما به اندازه ارمنی هایی که آزادی آموزش زبان خود و اجرای آیینهای خود را دارند آزادی نداریم. و طبق معمول دیدن این کلمه از ذهن متعصب شما ناشی می شود که به جای پرداختن به اصل موضوع دنبال شکار کلمات هستید. اما حال که صحبت را باز کردید چند کلمه ای نیز از مظلومیت فرهنگی ما ترکان بگویم.می دانید در زمان رژیم پهلوی با اجرای موسیقی آذربایجانی برخورد می شد. اگر به موزه تبریز سر زده بودید، مجسمه بزرگ عاشقی را که قبلا در استخر شاه گلی بر پا بود و بعدها بدستور خانواده پهلوی کنده شده بود بصورت واژگون در حیاط پشتی موزه مشاهده کرده اید.حتی امروزه نیز از بسیاری از کنسرتهای مو سیقی آذربایجانی در شهر تبریز جلوگیری می شود. و در معدود کنسرتهای اجرا شده تماشاچیها مجبورند اول با سرود جمهوری اسلامی ایران بلند شوند!!!!!! کاری که در هیچ کنسرت دیگری نمی بینید.

و اما سئوالهای من که امیدوارم بدون پاسخ نماند:

1. انگیزه شما از جمع آوری انبوهی از اطلاعات گسترده در مورد آذر بایجان و ارایه آنها چیست؟
2. آیا قصد ندارید این کار را برای دیگر اقوام غیر فارس کرد و بلوچ و ترکمن انجام دهید؟
3. اگر با فدرالیسم مخالفید بفرمایید راه حل شما چیست؟
4. چرا قصد خالی کردن تمام خصومتتان با ترکان را در این بحث دارید؟ و به اصل موضوع نمی پردازید؟
5. علت خصومتتان با ترکان چیست؟
6. به نظر شما توزیع درآمد نفت کشور ایران چگونه باید باشد؟

اما سخنی چند با دیگر خوانندگان ونظر دهندگان: امروز ملتهای ایرانی باید مبازه با اندیشه شونیست را هدف خود قرار دهند چه شونیست فارسی و چه ترکی. نه مبازه با ملتها را.

والسلام


[یاشار تبریزلی - October 25, 2003 11:36 AM]

با سلام مجدد

اول اینکه من هم مثل شما از تناقضاتی که بین کتب و مورخین معرفی شدهوجود دارد مطلع هستم. تفاوت نظر ها طبیعی است و این خواننده است باید خود قضاوت کند. مثلا من با آقای پورپیرار در مورد اشکانیان موافق هستم و معتقد نیستم آنها ترک بودند. ولی شباهتهای زبان سومری با ترکی و به خصوص زبانهای التصاقی بسیار قابل توجه و تامل است. اما این نویسنده ها وجه مشترکی دارند و آنهم رسوا گری علیه تاریخ دست ساخته شونیستها و استعمارگران است که به نظر من در این مورد موافق بودند.ولی اگر خوانندگان در کنار این کتب ،کتب آقایان رجبی و پیرنیا را بخوانند می بنند که این کتب چقدر از استدلالات و مستندات ضعیف بوده و تکرار نوشته های مورخین غربی است. در مورد پورپیرار نیز عرض کنم هنوز من جواب قانه کننده ای در مقابل تووری های اشان ندیدم حتی اگر از جانب مورخین ترک مطرح شده باشد.دوباره مرا به بحث باستانگرایی می کشانید و من هم دوباره می گویم مسیله امروز اینست که ما برای پیشرفت ایران نیاز به احیای فرهنگهای قومی داریم و یکسان سازی اجباری قومی فقط به نفع استعمارگران داخلی و خارجی است.پدرانمان در گذشته دعواهایشان را کرده اند و به حد کافی خون ریخته اند. امروز ها نمی خواهیم از روش آنها استفاده کنیم بلکه می خواهایم از روشهای دموکراتیک استفاده کنیم. قضاوت در مورد تاریخ را به خوانندگان می سپاریم به شرطی که منابع متفاوت را بررسی کنند.

2. در مورد این آمار متاسفانه متوجه جواب من نشدید. من بین رفرانسهایی که هیچکدام اعتبار آنچنانی ندارد آن را انتخاب کردم که بنظر می رسد کمی تحلیلی تر و علمی تر و از دید زبانشناسی با مسیله برخورد کرده است . نه آمارهای مغرضانه ای که مجامع بین المللی را نیز قانع نمی کند.
http://www.emrooz.org/pages/date/82-06/03/report01.htm
و نه رفرانسهایی که جمعیت ترکان ایران را 30 مییلیون به بالا تخمین می زند.
3. متاسفانه در مورد مرز بندی فدرال باز هم به جواب من توجه نکردید. بعنوان مثال شهر تهران لزومی ندارد در ایالتی به اسم آذر بایجان باشد. بلکه می تواند در ایالتی بنام تهران (لزوما نیز تطابقی با استان فعلی تهران ندارد)باشد. در این استان نظیر کشور سوییس می تواند دو زبان رسمی ترکی و فارسی و زبانهای غیر رسمی کردی و ... کاربرد داشته باشدیا با زبان رسمی فارسی و زبانهای غیر رسمی ترکی و کردی و... که در مدارس آموزش داده می شود. شهر ارومیه که احتمالا جمعیت ترک زبان آن بیشتر است می تواند جزیی از ایالت آذربایجان غربی باشد با زبان رسمی ترکی و کردی و فارسی یا زبان رسمی ترکی و فارسی و زبان غیر رسمی فارسی. البنه احتیاجی به یاد گیری زبان ترکی توسط یک کرد زبان هم نیست. ترکیبات زیادی می تواند مطرح کرد. جزییات بحث زیاد است و کا ر کارشناسانه و تخصصی برای این کار باید انجام بگیرد.
در مورد مرزبندی ایالتی روش زیر می تواند به عنوان مثال احرا شود: آمارگیری دقیق قومی به همراه همه پرسی انتخاب ایالت توسط افراد . حداکثر رای می تواند مرزهای ایالتی را مطرح کند.
اگر مردم به حقوق خود برسند که عبارت از حقوق اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی و غیره است.، دیگر به این فکر نخواهند کرد که در چه مرزی و در چه کشوری و با چه نامی زندگی می کنند. آیا تا کنون از deutsch های ostereich (اطریش) یا schweitz (سویس ) شنیدید بپرسند چرا اسم مملکت ما deutschland نیست؟
3. باز از چهارچوب مقاله می خواهید خارج شوید، مسیله را به کشورهای آذربایجان و ترکیه گسترش دهید ، در این مقاله من فقط در مورد ایران صحبت می کنم.
ولی اگر می خواهید نظر مرا بدانید می گویم که اولا در جمهوری آذر بایجان مسیله قومی به شدت ایران وجود ندارد (حد اقل قبل از مسیله ارامنه) تا جایی که می دانم ارامنه و تالش ها به زبان مادری خود در مدارس تحصیل می کنند ، حقی که اگر ما در ایران مدعی آن شویم ما را توده ای می خوانند و ارامنه نیز حق خود مختاری خود را داشته اند. دیگر اینکه همان نسخه فدرالیسم را که برای ایران پیشنهاد می کنم برای آنها نیز مناسب می دانم. این نظر من است اگر نظر دیگر ترکان را می خواهید بدانید به خود آنها مراجعه کنیدو انتقادی هم دارید به خود آنها بکنید.
3. من در جایی ادعا نکردم که وضع اقتصادی آذر بایجانیها از بقیه ایران بدتر است. بدتر از ما هم هستند کردها و بلوچها و خوزیها(ساکنان خوزستان) که آنها نیز مظلومین شونیست فارس هستند. ما آذر بایجانیها نیز به نسبت سرزمین ثروتمند خود و به نسبت پیشینه مترقی خود از آنچه حقمان بود بدور نگه داشته شده ایم.گفته می شود آمار مهاجرت از آذربایجان بیش از آمار مهجرت جنوب کشور در زمان جنگ بوده است. لطف بفرمایید آماری را که اسم بردید جهت اطلاع خوانندگان ارایه دهید.
4. من جایی از آیین آذربایجانی نام نبردم؟! فقط گفتم چرا ما به اندازه ارمنی هایی که آزادی آموزش زبان خود و اجرای آیینهای خود را دارند آزادی نداریم. و طبق معمول دیدن این کلمه از ذهن متعصب شما ناشی می شود که به جای پرداختن به اصل موضوع دنبال شکار کلمات هستید. اما حال که صحبت را باز کردید چند کلمه ای نیز از مظلومیت فرهنگی ما ترکان بگویم.می دانید در زمان رژیم پهلوی با اجرای موسیقی آذربایجانی برخورد می شد. اگر به موزه تبریز سر زده بودید، مجسمه بزرگ عاشقی را که قبلا در استخر شاه گلی بر پا بود و بعدها بدستور خانواده پهلوی کنده شده بود بصورت واژگون در حیاط پشتی موزه مشاهده کرده اید.حتی امروزه نیز از بسیاری از کنسرتهای مو سیقی آذربایجانی در شهر تبریز جلوگیری می شود. و در معدود کنسرتهای اجرا شده تماشاچیها مجبورند اول با سرود جمهوری اسلامی ایران بلند شوند!!!!!! کاری که در هیچ کنسرت دیگری نمی بینید.

و اما سئوالهای من که امیدوارم بدون پاسخ نماند:

1. انگیزه شما از جمع آوری انبوهی از اطلاعات گسترده در مورد آذر بایجان و ارایه آنها چیست؟
2. آیا قصد ندارید این کار را برای دیگر اقوام غیر فارس کرد و بلوچ و ترکمن انجام دهید؟
3. اگر با فدرالیسم مخالفید بفرمایید راه حل شما چیست؟
4. چرا قصد خالی کردن تمام خصومتتان با ترکان را در این بحث دارید؟ و به اصل موضوع نمی پردازید؟
5. علت خصومتتان با ترکان چیست؟
6. به نظر شما توزیع درآمد نفت کشور ایران چگونه باید باشد؟

اما سخنی چند با دیگر خوانندگان ونظر دهندگان: امروز ملتهای ایرانی باید مبازه با اندیشه شونیست را هدف خود قرار دهند چه شونیست فارسی و چه ترکی. نه مبازه با ملتها را.

والسلام

[alioff - October 25, 2003 05:37 AM]

Aghaayeh Yashaar Tabrizli,

Bahs bar sar in nabood keh site nomreh C daarad yaa nah. Bahs sar in bood keh cheraa shomaa az dah -haa site interneti faghat yeki raa gir avardid.

Do: vaz' Azarbaijanihaa az hameh dar Iraan behtar hast. avalan akhoundhaayeh ziyaadi Azarbaijani hastand. Dovvoman amaareh bikaari dar Azarbaijan sharghi az hameh jaa kamtar hast va aslan baazaar ham dast Azarbaijani hast. Sevvoman man ghabool daaram keh zabaan Torki baayad daavtalaabaaneh baraayeh anaan keh mikhaahand tadris shavad. Vali in beh ma'ni nist keh shomaa betavanid marzbandi qowmi konid. Aslan sa'aal man raa paasokh nadaadid? Ayaa shahrhaayeh urumiyeh, Tehraan , Hamadaan, Qazvin keh aksariyat tork nistand raa shomaa jozv Azarbaijan mikonid.

KHaily ham khandeh-daar bood keh shomaa naameh poor-piraar raa avardid ziraa doostaan irandoost kaareh in tudei saabegh raa tahlil kardeh va radd kardeh va agar mikhaahid bishtar dar baareh in mozoo' minevisam. Khandeh-daar tar ham hast keh shomaa naam zehtaabi raa avardid keh 'adaayeh mozhak maanand sumeri boodan tork-haa raa mikonad va bandeh yek maqaaleh khoob baa ja'liyaat pan-turkism dar in mored minevisam. Vali khoob hast aval bebinid keh aan yeki ostaadetaan poor-piraar cheghadr baaz baa nazaraat zehtaabi fargh daarad. Shomaa aval begooid keh zehtaabi dorost migooyad yaa poor-piraar taa hadd-aqal beshavad dar in mored bahsi kard:

in nazar poor-piraar darbaareh zehtaabi?!?!

درباره آذربايجان به تر است سئوال تان را مثلا از سايت تريبون بپرسيد. ترک های ايران هنوز کار درخشانی برای روشن شدن پيشينه ی تاريخی خود انجام نداده اند. آن جا هم بسياری ادعاهای مضحک و حتی بد تر از خيال پردازی های فارس پرستان از قبيل اتصال ديرينه ی تاريخی خودشان به تمدن سومر يافت می شود. و حتی پس از کتاب اشکانيان من گروهی از آنان سگرمه های شان را درهم کرده اند زيرا مدت ها بود که برخی از قلم داران آن ها ادعای مالکیت امپراتوری اشکانی را داشته اند. حالا که به استحکام آهن معلوم شده است که آن چه به عنوان امپراتوری اشکانی معرفی شده، تجمعی از کلنی های یونانی بوده، سخت خود را دست خالی می بینند. چنین نشانه هایی می گوید که ترکان ایران هنوز یک مورخ شجاع و با سواد و حقیقت جو کم دارند.


chaharom shomaa dar maqaaleyeh torkitoon dar baareyeh Azarbaijan Shomaali(Araan) harf mizanid vali aslan chizi dar mored zolm Araanihaa beh Talysh, Kurd, Tat, Lezgin, Armani, Udi, Avar.. va ghaireh neminevisid. Pas kaareh shomaa democtratic nist.


Vali aslan shomaa beh in sa'aal haa ham jawaab nadahid. Faghat yek sa'aal daashtam. Shomaa goftid keh jomhuriyeh Eslaami nemigozaarad Azarbaijan Aiin Mazhabi khod raa bar gharaaaaaaaaaaaaaaar konanad?!?!

Lotfan agar mishavad tozihi beh man bedahid keh aiin Azarbaijanihaa chizi bejoz SHia Ithna Ashari mibaashad keh khodeshaan dinneh rasmi in mamlekat kardand va hameyeh aqwaam sunni pishin raa bezoor shieh kardand? Halaa chetori digar in aiin Azarbaijan nist?


[f - October 25, 2003 12:28 AM]

براي آشنايي با پان تركها حتما اين مقالات را بخوانيد. اميدوارم هم ميهنان آذري من دسيسه هاي اين پان تركها را بشناسند و دچار آن نشوند.
زبان اذري
http://alidoostzadeh.free-host.com/26.pdf
بحران اذربايجان
http://alidoostzadeh.free-host.com/68.pdf
در آذربايجان چه گذشت
http://alidoostzadeh.free-host.com/44.pdf
پان تركيسم و ارزش علمي آن
http://alidoostzadeh.free-host.com/36.pdf
يورش هاي عثماني به آذربايجان
http://alidoostzadeh.free-host.com/78.pdf
ايران و تركان1
http://www.persian-heritage.com/cur...s29/p31-32.html
ايران و تركان 2
http://www.persian-heritage.com/cur...s30/p32-33.html
آذربايجان و اران
http://alidoostzadeh.free-host.com/4.pdf

[MOHAMMAD REZA SHAH - October 24, 2003 11:13 PM]

SHOMA TURK-HA HAMISHE ZIR DASTE MA BODEHID.MA ARIYA-IHA KE AZ NEJAD BARTARE INDOUROPIAN HASTIM HAMISHE NEJAD ZARD RA NABOOD KARDEHIM.DAR AMRIKAYE LATIN BARADARANE ZARDPOOSTE SHOMA RA KE BE TURKI SOHBAT MIKARDAND KOSHTIM VA NASLESHAN RA NABOOD KARDIM.
DAR FARHANG VA ADABITAE FARSI HAM SHER-HAYE ZIADI DARBARE ZANANE ZIBAYE TURK HAST.
TURK-HA ZANANE ZIBA VA KHOSH-DASTI DASHTE VA DARAND.ANHA DAR GOZASHTE KANIZAN MA BOODAND VA HALA HAM JENDEH-KHANE -HAYE UROPA POR AZ ZANANE ZIBAYE TURK AST.
AKHAR AGAR SHOMA AZ IRAN JODA SHAVID PAS CHE KASI DAR JENDEH-KHANE-HAYE MA BASHAD?
PAS KHAHESH MIKONAM KE AZ IRAN JODA NASHAVID.MA BE SHOMA NIAZ DARIM.VA BE VIJE BE ZANANE SEPID VA ZIBA YE SHOMA!!!!!
HAHAHAHAHAHAHAHAHAH

[Yaashar Kamalpur - October 24, 2003 10:16 PM]

Man ba Federalism movafegham ma Azrabayejaniha bayad hoghughe az dast rafte ra baz yabim, baayad maadene Naft v Almas ke dar daste Hokumate Farshaye shooyenist ast gerefte shavad v maNAABE NAFT AZ KHUZESTAN BE AZARBAYEJAN ENTEGHAL YAABAD, v ketabe Shahnaame ke yk asre kamelan zede Turki ast suzandeh shavad v bejaye an QAfsane melli Dadeh ghor ghor tadris shavad, dar rahe Azarbayejane Bozorg az Arze Room ta Robat
Karim v az Chechen ta Hamedan

[Tiyla Torknejad - October 24, 2003 09:46 PM]

Jenabe aghaye Aytan, moteassefane moshkel az khode ma Azarihast agar manande ajdademan shojaat dashtim haghe khod ra az Farsha migereftim, Farshha hamishe mazzeh Shamshire Torkha ra keshidehand, Faghat dar yk nemune Amir Teymure Gorkan dar shahre Esfahan dar yk rooz faghat 70,000 nafar ra gardan zad v az Kalleshan(Sareshan) 28 menareh sakht, agar lazem bashad dobareh ma Torkha ghodrate khod ra neshan midahim. Paayandeh Atatork, Yasashin Azarbayejan

[Tiyla Torknejad - October 24, 2003 09:44 PM]

Jenabe aghaye Tytan, moteassefane moshkel az khode ma Azarihast agar manande ajdademan shojaat dashtim haghe khod ra az Farsha migereftim, Farshha hamishe mazzeh Shamshire Torkha ra keshidehand, Faghat dar yk nemune Amir Teymure Gorkan dar shahre Esfahan dar yk rooz 70,000 nafar ra gardan zad v az Kalleshan(Sareshan) 28 menareh sakht, agar lazem bashad dobareh ma Torkha ghodrate khod ra neshan midahim. Paayandeh Atatork, Yasashin Azarbayejan

[یاشار تبریزلی - October 24, 2003 01:11 PM]

خسته نباشید آقایان الهام علیوف

تلاشهای خستگی ناپذیر شما در راه جمع آوری انبوهی از مدارک تحریف شده و نشده در مورد تاریخ ترکان و ارایه آنها بدون توجه به نیات بنده در مقاله خود نمونه خوبی از ترک ستیزی سیری ناپذیر متعصبانه شونیست فارس می باشد که تقدیم خوانندگان کردید. این خوانندگان هستند که نیت و ارتباط نوشته های حجیم شما با مقاله بنده را کشف کنند!
جواب مدارک حجیم تاریخی که جهت مغشوش کردن ذهن خواننده و به حاشیه راندن اصل مطلب ارایه کردید در حوصله این بحث نمی بینم چراکه:
1. ارتباطی به موضوع بحث مقاله ندارد. موضوع مورد بحث ما مشکلات اقوام ایرانی در عصر حاضر می باشد.
2. مدارک تاریخی شما دلیلی بر مشروعیت تضعییع حقوق اقوام ایرانی نمی شود که از روز روشن نیز عیان تر است.
3. خوانندگان می توانند در کنار مدارک ارایه شده توسط شما به منابعی نظیر "تاملی بر بنیان تاریخ ایران اثر ناصر پور پیرار" و "تاریخ دیرین ترکان ایران اثر دکتر زهتابی" و مقالاتی که اخیرا در www.shamsorg.com در انتقاد تئوری "آذری زبان باستان آذربایجان" و مجموعه کتب دانشمند عالیقدر آذربایجانی پروفسور هیئت مراجعه کرده و خود قضاوت کنند.
4. متاسفانه یا خوشبختانه در کنار قلم زدن در راه احقاق حقوق ملت مظلومم , باید به امر امرار معاش نیز بپردازم که به من وقت و اجازه نمی دهد جواب انبوه مطالب مطرح شده شمارا بدهم.

اما خوشبختانه در میان موضوعات متفرقه مطرحه توسط شما جایی مدعی شدید که علیه فدرالیسم در ایران مقاله ای نوشته اید که به محض پیدا کردن ارایه می کنید, مشتاقانه منتظر هستیم. اما در مورد مرز بندی در ایران مجددا تکرار می کنم:
1. بله مرز بندی فدرالیستی اقوام در ایران مشکل است , اما راحتتر از مرزبندی اقوام مستقل و راحتتر از اختلاط اجباری آنها است که در نهایت به جدایی وتشنج و مسایل دیگر منتهی می شود.
2. مرز بندی فدرالیستی در کشور کوچکی بنام سوییس با اختلاط زبانی پیچیده چهار زبان در 26 ایالت با موفقیت بر قرار است که می تواند الگوی خوبی برای ایران باشدhttp://www.tribun.com/Karegoriler/Federalism.htm.
3. شما در جایی بالاخره دغدعه ذهنی خود را که از دست دادن نفت خوزستان می باشد ابراز کردید.اگر انشالله این نقت لعنتی ته بکشد و تمام شود آنوقت دست از مدرک سازی و خصومت با اقوام غیر فارس برخواهید داشت؟ یا این دفعه مدعی نفت تگزاس یا عربستان خواهید شد و تگزاسیها را نواده خلف کوروش کبیر و عادل خواهید خواند؟!!!!!!!!!! اگر به جنوب ایران سفر کرده باشید می بینید به غیر از محله سابق متخصصین (=استعمارگران)خارجی جایی آباد در این سرزمین فلاکت زاده ثروتمند پیدا نمی کنید!

موضوع دیگر نیز مسیله آمار اقوام ایرانی در ایران می باشد که خوشبختانه یا متاسفانه گویاتنها موضوعی است که در مقاله بنده نظرتان را جلب کرده است:
1. نه تنها آمار سایت اتنولوگ بلکه هیچ کدام از آمار ارایه شده اعتبار آنچنانی ندارند. چراکه تاکنون هیچ نوع آمارگیری غیر مغرضانه در مورد اقوام ایرانی صورت نگرفته است و حتی آمار سایت سازمان سیا نیزبه نظر می رسد بر اساس امارگیری جمعیت استانی توسط جمهوری اسلامی باشد.
2. گیریم ما ترکان آذر بایجانی نه 30 میلیون نه 23 میلیون و نه 15 میلیون باشیم , آیا تعدادمان از هموطنان ارمنی نیز کمتر است که حداقل از حقوقی نظیر حقوق آنها برخوردار باشیم؟ یا تعدادمان از چند میلیون ایرانی خارج از کشور نیز کمتر است که بالغ بر ده کانال تلویزیونی از داخل و خارج برایشان برنامه پخش می کند؟! آیا مالیات اخذ شده از من آذربایجانی باید صرف آموزش زبان تحمیلی فارسی به من و برگزاری انجمنهاو فرهنگستان علوم فارسی و حتی چاپ کتب آوزش فارسی و ارسال آن به تاجیکستان و عربستان شود؟!!!!!!!!!1

[kbehrooz - October 24, 2003 07:37 AM]

عده اي بي جهت مسايل قره باغ و ارمني را وارد اين بحث كرده اند و اطلاعات غلطي را ارائه ميدهند.كمي راجع به اين مسئله هم مينويسم.
من كه واقعا نميدانم تركهاي عثماني ارامنه را قتل عام كرده اند يا نه؟ خود تركهاي عثماني اين حرف را قبول نكرده اند و ميگويند به علت منهدم شدن امپراتوري بي نطمي هايي بوجود آمد و ارمني و غير ارمني زيادي كشته شدند. تازه اين حرف ها چه حقي به ارامنه ميدهد كه آذربايجانيها را بكشند و يك سوم خاك آذربايجان را كه جدا از منطقه قراباغ است تصرف بكنند. اگر يك جو غيرت ايراني در خون اين افراد باشد از حقيقت دفاع خواهند كرد و از مردمي كه با آنان تاريخ مشترك دارند و مورد تجاوز سياستهاي روسيه توسط نوكران ارمني و تا اندازه اي نوكر هاي ايراني سياست روسيه( يعني حكومت آخوندي و اسلامي دزد) قرار گرفته اند دفاع خواهند كرد. اگر شما ضد ايراني نيستيد چرا از سركوب آذربايجاني و تفويت ارمني و روسيه و يونان دفاع ميكنيد؟ آيا اين افراد بيش آذربايجانيها بشما نزديكند؟ يا نژاد پرستي چشم حقيقت بين شما را بسته است؟ در ضمن قراباغ كلمه تركي آذربايجاني است، چطور شد شما آنجا را متعلق به ارمنستان ميدانيد؟ ملاهاي ايران اجازه داده اند عليه تركيه توسط ارمني ها تظاهرات انجام گيرد ولي از تظاهرات ايرانيان آذري بر عليه ارمنستان و روسيه كه مردم آذربايجان و چچن را كشتار كرده اند جلو گيري ميكنند شما با اين ملايان در يك سو هستيد و براي ما موضع اجتماعي شما تنها با حق كشي و ضد عدالت بودن تعريف ميشود. ما با نامردان و افراد ضد حق مخالفيم و پشيزي براي حرف هايشان ارزش قائل نيستيم. مردم ما را نادان تصور نفرمائيد حناي شما براي ما رنگي ندارد. ملت ايران اجنبي پرست را دوست ندارند.
آذربايجاني در هيچ كجاي تاريخ غير ايراني نبوده است حتي هم اكنون در جمهوري آذربايجان مردم آنجا ايران و سابقه خود در ايران را دوست داشته و به آن افتخار هم ميكنند. در ساختن مليت و فرهنگ ايران كنوني و در فراهم آوردن فرهنگ ايراني، آذربايجانيها نه تنها از ديگر اقوام ايراني كمتر كوشش نكرده اند بلكه در ساختن هويت ملي بيشتر از ديگر اقوام ايراني موثر بوده اند. بين آذربايجان با ايران جدايي و انشقاق هرگز وجود ندارد.دوستان خود را اسير القات ضد ايراني قرار ندهند.
اولين حكومت ملي گسترده در ايران در بعد از اسلام به همت آذربايجاني ها(شاه اسماعيل ) تشكيل شد و براي اين كه ايران در زير دست خلفاي امپراتوري عثماني له نشود ، مذهب شيعه توسط او رواج داده شد. همان گونه كه سني بودن يك كرد او را ضد ايراني نميكند، ترك بودن آذربايجاني به معناي ضد ايراني بودن آذربايجاني نيست.
*******************************************
اين افراد فقط در جهت ارضاي خوي ناسيوناليستي خود كورش را كه در واقع يك آدم فاتحي بوده است و در راه فتح خود كشتار هاي زيادي كرده است را ميپرستند . همين آدم سبب از بين رفتن تمدن ديگران شده است و تمدني كه درخشان تر از تمدن همزمان ايراني بوده است. من فكر نميكنم كه شما بپذيريد كه مردم مناطق امپراتوري هخامنشي خودشان با ميل و رغبت خودشان زير سلطه اين سلسله قرار گرفتند. بايد پذيرفت كه سرزمين آنان غصب گرديد و گفته ميشود اين كورش آن قدر خونريز بوده است كه در جنگي كه كشته شد قاتل او دستور داد سرش را از تنش جدا كنند ودر طشت خون بيندازند تا شايد اين خون آشام عطش خون آشاميش سير شود!
حالا چرا كورش براي شما خوب است و آن شاه عثماني آدم كش بد است(بنوشته آنان در زير توج فرمائيد) . هردوي آنان بد بوده اند وسبب جنگ و كشتار شده اند و امكانات بشريت را هدر داده اند.
اصلا استناد شما به اين نوشته ها درست نيست و نشان از بي منطقي دارد. هر موضوعي را بايد در ظرف مكاني و زماني خودش بررسي كردو نگاه كردن به موضوع صد ها سال قبل با ديد امروزه و جديد غلط است، زيرا قواعد حاكم بر آن دوره با قواعد حاكم بر افكار امروزين ما متفاوت بوده است.
يك نوشته در اين مورد براي قضاوت خوانندگان آورده ميشود: اكثر نوشته هاي ضد اين مقاله از همين سايت زير است.


همسايه ستيزی ترکان

در وبلاگ وزين فرهنگ ايران باستان، پيوند مقاله ای تحت عنوان "تاريخ از تهاجم و همسايه آزاري عثمانيان سخن مي‌گويد" نظرم را جلب کرد که به واقعيت انکارناپذيری اشاره کرده بود: همسايه ستيزی ترکان عثمانی. قبل از ادامه گفتار بايد اذعان دارم که بحث من بررسی شرايط روز کشور ترکيه نيست، بلکه به تاريخ اين کشور نظر دارم و می خواهم نشان دهم که رويدادهای ويرانگر تاريخی تا چه حد می توانند شرايط روانی انسانها را تحت تأثير قرار دهند.
در اينکه حکام عثمانی، افرادی تجاوزگر و خونريز بوده اند کسی شکی ندارد. بخاطر انبوهی جنايات اين افراد، حتا نگاهی گذرا به تاريخ کفايت می کند که پی ببريم با چگونه دژخيمانی سروکار داشته ايم. بعنوان مثال، نسل کشی ميليونی ارامنه درست در آغاز قرن بيستم و جنايات هولناکی که در خاک بلغارستان و قبرس و در جزيره کرت يونان و ديگر قسمتهای يونان و اروپای شرقی انجام داده اند، و نيز حدود هفتصد سال "ترک تازی" و استعمار ميهن ما بدست سلسله های غزنوی و تيموريان و ترکهای غز و سلجوقی و قراختائی و ديگر فرزندان چنگيز مغول، و حتا کشتار فجيع شيعيان و تحميق کردها در داخل خاک ترکيه، همگی چنان گويا و بی شک مهيب هستند، که واقعيت جنايتکاری ترکان عثمانی را با اندوهی غير قابل وصف به انسان يادآوری می کنند.

اتفاقن درست هفته پيش بود که با خانم دوستم - بانویی از اهالی استانبول- صحبت می کردم. او غمگينانه از برخورد بد يونانيان می ناليد و می گفت در اين مدت چند ساله، هنوز نتوانسته با هيچ يونانی دوست شود. لازم به ذکر است که جامعه يونانيان تورنتو يکی از بزرگترين اقليت های اين شهر است، اما جامعه ای بنام جامعه ترکان در کانادا وجود ندارد، يا قابل اعتنا نيست. به او گفتم متأسفانه شما داريد چوب تاريخ پرتنش تان را می خوريد، زيرا خفتی را که فرهنگ ايلی عثمانی به يونانيان هنر شناس و فلسفه دان تحميل کرد، گمان نکنم به اين سادگی ها از ذهن آنان پاک شود. همسايگان ديگر نيز وضعيت مشابهی دارند: ارمنی ها سخت از ترکان گريزانند، بلغاری ها از آنان نفرت دارند، و حتی اعراب سوريه کوچکترين علاقه ای به فرهنگ ترکی از خود نشان نمی دهند، حساب هموطنان ما نيز که مشخص است.
آنچه را که می خواهم بگويم اينست که دولت ترکيه بجای جعل تاريخ و افتخار به مشتی جنايت که پشت هر انسان با وجدانی را می لرزاند، و بجای براه انداختن و حمايت از غائله های مضحکی چون جريان "پان ترکيسم" و غيره و ذالک، بهتر است به بازنگری کلی در تاريخ خود دست بزند و محترمانه از جناياتی که مرتکب شده پوزش بخواهد، اما ظاهرن ترکها فکر و معرفتشان به اينجا قد نمی دهد! بعنوان مثال، آنان حتا به سوگواری و يادواره ای که همه ساله ارامنه بخاطر نسل کشی شان توسط ترکان عثمانی در اقصا نقاط عالم برپا می کنند، اعتراض دارند و آن را جعل تاريخی می نامند! براستی که بی شرمی هم حدی دارد! ای کاش دولت و ملت ساده دل ترکيه کمی هم رسم محبت و احترام می آموختند که شرط انسانيت است.
بگذريم...
بقلم: افشين زند\\25ديدگاه\\ 13:41

جوابي كه قبلا به آن داده ام:

سيصد سال . شايد بيشتر است كه در مرز ايران و عثماني جنگي ديده نشده است و اين مرز مرز دوستي باقي مانده است. آناني كه از ارمنستان ستايش ميكنند و هم زمان چشم خود بر كشتار آذربايجاني توسط دولت مزدور روسي ارمنستان ميبندند و تصرف خاك آذربايجان و آوارگي يك ميليوني مردم آذربايجان را را نمي بينند، عمال كشور هاي زورگو هستند كه از پهلوي و آريا بازي در ايران طرفداري كردند و در سايه آن طرفداريها ،حكومت منحوس خود را گسترده و ميهن ما را غارت ميكنند و در آخر از ايران فراري ميشوند. مردم آذربايجان از شما ميهن پرست تر هستند و شما لازم نيست كه شما درس ميهن پرستي به آنان بياموزيد.از حمايت از ارمني متجاوز و بوناني دست برداريد و از مرز دوستي بين دو همسايه حمايت كنيد و از ضد ترك بودن دست بكشيد تا به دعواي نژادي و ايجاد جنگ در مرز دوستي كمك نكنيد.
*********************************************************************
كشتاري را كه ارامنه در آذربايجان كرده اند و اشغال يك سوم خاك آذربايجان را با كمك روسيه و ديگران انجام داده اند و يك ميليون تن را بي خانمان كرده اند كه فعلا هم ادامه دارد موضوعي است كه در متن خبر است.براي من مايه تاسف است كه ميبينم افرادي نظير «افشين زند» اين خبر ها نمي بينند و با چشم تيز بين خود دردهاي تاريخي ملل هم جوار را ميكاوند و ايراد ميگيرند و نظريه ميدهند تا خوراك يك عده اي ضد ايراني بشود كه ممكن است با نام ايران و ايراني فعاليت بكنند.
دوست عزيز شما اصلا طرفدار حق باش و موضوع تهاجم ارامنه به آذربايجان را كه در جهت اهداف روسيه جنايت كار صورت گرفته است را مطالعه بكن. شما اصلا نگران ارامنه نباشي بهتر است زيرا احتياجي به كمك شما ندارند آنان در موضع قدرت هستند به افرادي كمك بكن كه مورد تهاجم واقع شده اند. همين رفتار ها و عدم تشخيص است كه ديكتاتوريها را در ايران متداوم كرده است. ارامنه از هر سو حمايت ميشونداگر اين حمايت ها را نديده اي اخبار حمايت آمريكايي ها،روسيه، فرانسه و... بخوان تا موضوع را دريابي. ارامنه از اول هم مسبب حمله امپراتوري روم بخاك ايران بوده اند زيرا رومي ها به بهانه پامال شدن حقوق ارامنه در ايران از سوي حكومت زردشتيايران به ايران حمله ميكردند و لابد از دست بدست شدن ارمنستان بين ايران و روم خبر داريد. افرادي كه هويت ملي خود را فراموش نمايند و با ديده فاشيستي به ايراني بودن نگاه كنند اين گونه نوشته ها را خواهند داشت. در هر حركت غربيان رفتار ضد ايراني وضد فرهنگ ايراني ديده ميشود به يك مورد ساده آن كه خودم شاهدش بودم اشاره ميكنم:
با هواپيماي بريتيش اير ويز ايران را ترك ميكردم و در كابين هواپيما نقشه راه وجود داشت و نشان ميداد كه ما چقدر از مسير را طي كرده ايم. در آن نقشه اشاره اي به تهران و تبريز وجود نداشت با اين كه هواپيما از از تهران پرواز كرده بود. ولي ايروان عزيزشان يادشان نرفته بود. شما فكر ميكنيد ايروان بزرگ تر است يا تهران ؟ آيا ايروان از تبريز بزرگ تر است ؟ حالا چرا شما اين عزيز كرده غربيان( ارمنستان) را بزرگتر هم ميكنيد و در كنار آن ظلم و ستم رفته بر آذربايجاني را از سوي ارمنستان انجام شده است راميپوشانيد ،منظور شما از اين حركات چيست علت رفتار شما براي براي من جالب است. من در تحليل خودم علت آن را يا بي سوادي شما ميبينم و يا عامل بيگانه بودنتان.آقاي افشين زند به هر حال اين نوشته هاي شما بي منطق و ضد حقيقت و بيگانه نواز است.


__________________

[kbehrooz - October 24, 2003 06:50 AM]

عقيده شما در مورد سياست هاي دولتهاي نفتي پهلوي و جيب بري اسلامي نسبت به آذربايجان چيست كه ممنوع كردن تكلم به زبان آذربايجاني و آسيمله كردن آنان در فرهنگ فارسي (تغيير هويت از طريق زبان و عوامل ديگر) را در بر ميگرفت . اين سياستها را ناشي از حكومت ملي و اراده مردمي ميدانيد و يا ناشي از سياستهاي فاشيستي پان ايرانيستي و ديكتاتوري؟
گناه مردم آذربايجان چيست كه در بين دو مرام فاشيستي پان تركيستي و پان ايرانيستي بايد قرباني شوند و تغيير هويت بدهند؟ مردم آذربايجان فرهنگ خود را دارند كه بجز زبان تماما ايراني است و آنان از نظر حكومتي و ملي هم بستگي با تركان عثماني ندارندو اين موضوع در تاريخ مسلم و مشخص است. ممكن است كه آذربايجاني مورد توجه تركيه و تركيه مورد توجه آذربايجاني باشد ولي اين وضع شبيه احترامي است كه ما ايرانيان به افغاني هاي فارس زبان داريم. هيچ وقت آذربايجاني ايراني فارس زبان را متهم به پامال كردن نفع ملي در پاي افعاني نكرده است.چگونه ممكن است كه آذربايجاني متهم به پامال كردن نفع ملي ايران عزيز زير پاي تركان عثماني بشود؟
اصولا علاوه بر هم بستگي هاي ملي ما هم بستگي هاي منطقه اي داريم كه بايد از آن هم بستگي ها به نفع خود و منطقه استفاده كنيم و زبان فارسي و تركي يكي از عوامل هم بستگي منطقه اي ماست.نبايد فراموش كرد كه محدوده اثر زبان فارسي بسيار فرا تر از ايران بوده است كه با سياستهاي پهلوي مبني بر قرار دادن مبناي مليت بر اساس زبان فارسي و انكار گذشته اسلامي ضربه سختي به وجهه فرا ايراني زبان فارسي وارد آمده است. اين زبان مورد تكريم در هند و تركيه بوده است و زبان منطقه اي بوده است و عامل وحدت كه فعلا به عامل اتشقاق تبديل شده است.

[kbehrooz - October 24, 2003 06:37 AM]

اين حق مردم آذربايجان (و ديگر اقليت هاي زباني) است كه بزبان مادري خود دوران تعليمات ابتدايي را بگذراند و زبان آذربايجاني(يا زبان ديگر اقليت هاي زباني ) براي آنان زبان رسمي باشد. يعني هر كس خواست به زبان مادري اسنادش نوشته شود ، اشكال ندارد و قانوني است. تمام مردم ايران در هر نقطه اي از ميهن حق دارند اسناد خود را بزبان فارسي(زبان ملي ) در خواست كنند و يا به زبان فارسي تحصيلات ابتدايي داشته باشند بدون توجه به اين كه در كدام استاني زندگي ميكنند و به چه قومي تعلق دارند.
مسايل نژادي يك بحث علمي است و پذيرش آن به خود هر قومي مربوط است كه خودش را چگونه ميبيند. ممكن است يكي خودش را گرجي بداند مثلا من دوستي دارم كه ساكن گيلان است و ميگويد كه اقوام ما از گرجستان مهاجرت كرده اند. اين به خودشان مربوط است كه چه برداشتي دارند. مسايل نژادي مانع از حقوق انساني و شهر وندي نيست.
ما كشور عقب مانده اي هستيم و احتياج به اين داريم كه سعي و كوشش فراوان بكنيم كه احترام اقوام و اقليت هاي زباني و ديني را فراهم كنيم. مثلا جمهوري اسلامي در اين مورد سبب آزار اقليت هاي ايراني زردشتي ، كليمي و تا حدي مسيحي شده است و رفتار آنان با معتقدان به دين بهايي وحشيانه است . اهل سنت ما خود را دچار تبعيض مي بينند. كسي حق ندارد اين گونه با فرد فرد ايرانيان رفتار نمايد و تخم كينه و فساد را در كشور بپروراند.
ما بايد سياست دوستي و تفاهم با همسايگان و جهان داشته باشيم و از هر فرصتي براي جبران عقب ماندگي خود استفاده نمائيم. مسئله اصلي ما عقب ماندگي اقتصادي و وابستگي به بيگانه است كه بقاي ملي ما را بشدت تهديد ميكند و بسيار خطرناك است.
ما براي رسيدن به اهداف عالي بالا لازم است به دموكراسي و نوسازي فرهنگي و سنتي رو آوريم. ما به اصلاحاتي در امور ديني و سياسي و فرهنگي احتياج داريم.

[alioff - October 24, 2003 02:06 AM]

Paasokh beh moz-hak tudei., Shomaa bikhod man raa shahollahi va hezbollahi khaandid va baneh ham naameh shomaa raa tahrif mikonam
Aval maqaaleyeh khetneh raa bekhaan.
.

Do khodat midaani keh nirooyeh chapgaraa dar Iraan digar jaayi nadaarand va hatta in aghayooni keh emrooz sokhaneshaan booyeh chapgaaraii midahad hameh emrooz pan-turkist hastand.
Masalaan maqaaleyeh khodeh in aghaa
dar torki besiyaar fargh mikonad baa maqaaleh farsish!:
http://www.durna.info/yashar.htm

in bahs raa ham maa ghablan daashtim va khoob hast nazar chantaa az ham-andishaan raa benevisam:

---------------
ايران به دليل تاريخ و فرهنگ و جغرافيای بسيار کهن که داره، مردمش بهم پيوستگی ويژه ای دارند و حتی تعيين «مرز» بين ايرانی ها کردن ناممکن هست. برای نمونه در آذربايجان غربی تقريبا سرشمار آذری ها و کرد ها برابر هست، تازه اقوام ديگری هم هستند. همچنين در کردستان کلی غير کرد هم داريم. تهران که به تنهايی چيزی حدود يک هفتم کل جمعيت کشور رو داره از نظر قومی کاملا آميخته هست. در استان فارس و اطرافش کلی اقوام داريم. در استان خراسان کرد و اقوام ديگه داريم. در خوزستان عرب داريم و در همه اين موارد بسياری هم پيوند های قومی داريم .... بطور کلی تبيين و تعيين چنين ايالت های «فدرالی» غير ممکن و از ديد من زيانبار هست


يک سؤال ديگه که در مورد فدراليته پيش مياد اينه: فرض کنيم ميحواهيم جمهوری فدرال بشيم. ايالات فدرالی ايران رو چگونه تعيين کنيم و مرزبندی ها چگونه انجام ميشند؟ آيا همين استان هايی که در تقشه کنونی ايران داريم هر کدام ميشن يک ايالت؟ آيا ما حتی بدرستی ميدونيم که مرزبندی استان های کنونی ايران بر چه پايه و ضوابطی و در چه زمانی تعيين و ترسيم شدند؟ اگر بايد در سرمرز ها بازنگری بشه، معيار يا معيار های «خط کشی» چه بايد قرار بگيره؟ تاريخ، جغرافيا، زبان/لهجه/گويش، دين و مذهب، ...... و يا ترکيبی از اين عناصر و معيار های ديگه؟

-------------------------------------

دوستان گرامی! چند ماه پيش راجع به فدراليسم و مضرّات آن مقاله ای نوشتم که به بحث بلندی دامن زد. اگر آنرا پيدا کردم آدرس می دهم بخوانيد. مغزه ی‌ آن بحث چنين بود:‌ فدراليسم شايد يکی از مضر ترين انواع حکومت برای جامعه ايران باشد، و بی شک راه رشد ملی را سد خواهد کرد. دلايل مختلفی را نيز بر شمردم که از واضح ترين آنها، عدم پخش مولدهای اقتصادی و نامتوازن بودن پوشش سرمايه ای کشور است. ما وقتی صحبت از فدراليته می کنيم، نبايد فراموش کنيم فدراليته تنها و تنها در سيستم اقتصاد باز (کاپيتاليستی) قابل پياده کردن است،‌ چرا که استانها از لحاظ اقتصادی - توليد و عرضه - مستقل می شوند. حال، با وجودی که ايران کشوری وابسته از لحاظ اقتصاد است، با وجودی که تمامی استانهای ما وابستگی تام به نفت خوزستان دارند، با وجودی تفاوت سطح زندگی و ضريب وجود سرمايه در مملکت بسيار نامتوازن است، چگونه می شود سيستم فدراليزم را پياده کرد؟ ...


ديدگاهی که چپ سنتی بعنوان حفظ حقوق خرده فرهنگ ها زير نام فدراليسم مطرح می کند، با مفهوم علوم سياسی فدراليسم تفاوت اساسی دارد. با وجودی که تمامی کشورهای دنيا - تأکيد می کنم تمامی کشورهای دنيا و حتا خود ترکيه - اقوام مختلفی را در خود جای داده اند، اما تنها کمتر از انگشتان يکدست ممالکی وجود دارند که دو يا چند زبانه هستند. بعنوان مثال، در کانادا که من زندگی می کنم، در منطقه ما کسی کلمه ای فرانسوی بلد نيست، مگر ريشه فرانسوی داشته باشد! و اصولن دانستن زبان انگليسی کفايت می کند و نيازی به آموختن فرانسه وجود ندارد. بعلاوه، کشور جديد التأسيس کانادا، مجموعه ای است از دهها نژاد و فرهنگ مختلف و گاهن متضاد(مثل سيک ها در کنار هندو ها و مسلمانان!)،‌ اما تنها دو زبان از ميان اين مجموعه عظيم رسميت دارند که تکليف اين زبان را در شرح کوتاه خود مشخص کردم. شما هنگامی که در فرودگاه تورنتو بخواهيد وارد خاک شويد، از ۲۴ گيشه ورودی نيمی از آنها نژاد زرد هستند،‌نه فرانسوی! پس اينجا هم با اينکه اقتصاد آزاد دارد و کاملن فدراليته است، اما آنچيزی که چپ سنتی در بوق ها می کند نيست!


در ديگر کشورها، مثل آلمان و آمريکا، اصولن باز چيزی بنام فدراليسم شعاری وجود خارجی ندارد! چرا؟‌ برای اينکه در آلمان،‌با وجودی که هشت ميليون ترک( به رقم دقت کنيد) رسمن زندگی می کنند، اما مثلن هيچگاه چنين حقی برايشان وجود ندارد که ادعای تشکيل منطقه ای ترک نشين در خاک آلمان را داشته باشند! در آمريکا،‌ در قسمتهائی اصلن مردم انگليسی بلد نيستند، چه ريشه و نژاد ديگری دارند، اما زبان مورد استفاده و آموزش در تمام خاک امريکا انگليسی است. اصولن بدون انگليسی،‌ يکپای ناسيوناليسم آلمان لنگ است. بدون آلمانی، فدراليسم آلمان نيز معنا پيدا نمی کند. پس می بينيم که شرايط ايران فرق دارد و پرداختن به مشگلات و تضادهای فرهنگی در ايرانی فدراليست، تمام نيروی رشد ما را مختل خواهد کرد.

-----------------------------
دوستان من بحث همگی شما را تا به اينجا خواندم نظر من اين است که فدراليسم برای ايران بسيار فاجعه بار است و اختلافات قومی به وجود آورده و به آن دامن می زند.گروههای تجزيه طلب هم برای همين اين را تبليغ می کنند چون سرانجام کار را می دانند ما بايد کلانتر به مسائل نگاه کنيم بايد ۴۰ سال بعد را ببينيم.فدراليسم در دراز مدت فروپاشی سرزمين عزيزمان را موجب می شود.نازنين هم وطنم اچبر آقا من و شما یک عقيده داريم ما ايرانيان همگی بايد بيشتر به هم پيوسته شويم اختلاف ما بر سر چگونگی اين فرايند است از نظر من فدراليسم باعث جدايی بين ما می شود.زادگاه پدر و مادر و اجداد من در نزديکی اصفهان است ولی پايتخت خودم را تهران می دانم.اگر پايتختم تبريز بود ۱۰۰٪نگاهم به سوی تبريز بود اگر سنندج بود به همين صورت.الان هم تمام ايران را سرای خودم می دانم و اگر از سيستان تا آذربايجان احدی به خاک ما چشم داشته باشد در راهش حاضر به جانبازيم.همه جای ايران سرای من است با فدراليسم آبش در يک جوی نمی رود دوست عزيزم.
------------------------------------

در حقیقت آنها استراتزی ختنه را دنبال می کنند همانطور که دیدید می گویند ما جدایی از ایران را نمی خواهیم ولی به عنوان یک ملت باید در امور فرهنگی به ما آزادی بدهید.می بینید می گویند ملت!!عزیز من تو خودت اینجا داری یک کشور مستقل با ملتی جدا را تداعی می کنی چطور باور کنم که ناآگاهانه آن را انجام می دهی با گفتن همین کلمه با تردستی مقصود نهایی خود را بیان می کنند.درست مثل اینکه بگویم ملت اصفهان یا ملت شیراز یا ملت خراسان!!!مسخره نیست؟؟البته خود شما هم به این موضوع به خوبی اشاره کردید.آنهایی که می گویند فدرالیسم می خواهیم خود می دانند که معنای ان خود مختاری نیست ولی در عین حال می دانند که سر انجامش در کشور ما به جدایی ختم می گردد به خوبی هم ان را می دانند در واقع چون توانایی جدایی از ایران را به یکباره در خود نمی بینند مطابق دستورات اربابانشان می خواهند گام به گام پیش روند.ابتدا با ایجاد نظام فدرال پیوندهای خود را با مرکز و سایر نقاط ایران سست می کنند و سپس با یک ضربه در موقع مناسب کار را تمام می کنند!!.


[ائتنولوگ - October 24, 2003 12:39 AM]

زبانهاى تركى در ايران-ائتنولوق

متن زير از بخشهاى مختلف سايت ائتنولوگ در باره زبانهاى تركى رايج در ايران گرفته شده است. حتى المقدور سعى كرده ام كه مطالب مربوط به هم را در زير يك تيتر گرد بياورم. همچنين از آنجائيكه آمار داده شده مربوط به سالهاى متفاوت است٫ اين آمار را با استفاده از جمعيت كل ايران در سال مربوطه تبديل به درصد جمعيتى در آن سال كرده ام. [آنها را بدين شكل نشان داده ام]. با فرض ثابت بودن اين درصدهاى جمعيتى جمعيت تقريبى مليتهاى ترك ايران بنا به ائتنولوگ در سال ٢٠٠٣ به شرح زير خلاصه مىشود:

زبانهاى تركى در ايران: [بيش از ٤٤٫٥ % از جمعيت كل ايران٫ ٣١٫٤٥٢٫٦٠٠ نفر در سال ٢٠٠٣]

۱- تركى آذرى: [بيش از ٤١٫٢٣ % از جمعيت كل ايران٫ ٩٢٫٦٥٪‌ از كل توركهاى ايران٫ ٢٩٫١٤١٫٣٦٤ نفر در سال ٢٠٠٣]


الف- لهجه هاى آذربايجانى: [بيش از ٤٠٫١% از جمعيت كل ايران٫ ٩٧٫٢٦٪ از تركهاى آذرى ايران٫ ٢٨٫٣٤٢٫٦٨٠ نفر در سال٢٠٠٣]

1- لهجه هاى آذربايجانى جنوب: [بيش از ٣٧٫٣% از جمعيت كل ايران٫ ٩٠٫٤٧٪ از تركهاى آذرى ايران٫ ٢٦٫٣٦٣٫٦٤٠ نفر در سال٢٠٠٣]
2- زيرلهجه قشقايى: [بيش از ٢٫٨% از جمعيت كل ايران٫ ٦٫٧٩٪‌ از تركهاى آذرى ايران٫ ١٫٩٧٩٫٠٤٠ نفر در سال ٢٠٠٣]
3- زيرلهجه سلجوقى: [بيش از ؟ % از جمعيت كل ايران]

ب- لهجه هاى خراسانى:[بيش از ١٫١٣% از جمعيت كل ايران٫ ٢٫٧٤٪ از تركهاى آذرى ايران٫ ٧٩٨٫٦٨٤ نفر در سال ٢٠٠٣]

۲- تركمنى: [بيش از ٣٫١٧% از جمعيت كل ايران٫ ٧٫١٢٪ از كل توركهاى ايران٫ ٢٫٢٤٠٫٥٥٦ نفر در سال ٢٠٠٣]
۳- خلجى: [بيش از ٠٫٠٦% از جمعيت كل ايران٫ ٠٫١٣٪ از كل توركهاى ايران٫ ٤٢٫٤٠٨ نفر در سال ٢٠٠٣]
۴- قزاقى: [بيش از ٠٫٠٠٧% از جمعيت كل ايران٫ ٠٫٠٢٪‌ از كل توركهاى ايران٫ ٤٫٩٤٨ نفر در سال ٢٠٠٣]
---------------------------------------

زبانهاى تركى در ايران-ائتنولوق:[بيش از ٤٤٫٥ % از جمعيت كل ايران٫ ٣١٫٤٥٢٫٦٠٠ در سال ٢٠٠٣]

۱- تركى آذرى:[بيش از ٤١٫٢٣ % از كل جمعيت ايران]


الف- لهجه هاى آذربايجانى:[بيش از ٤٠٫١% از جمعيت كل ايران]


1- لهجه هاى آذربايجانى جنوب:[بيش از ٣٧٫٣% از جمعيت كل ايران]


- جمعيت: ٢٣٫٥٠٠٫٠٠٠ در ايران (سال ١٩٩٧)٫ و يا ٣٧٫٣% از جمعيت كشور (سال ١٩٩٧)٫ شامل ٢٩٠٫٠٠٠ نفر افشار٫ ٥٫٠٠٠ نفر ايناللو (اينانلو)٫ ٧٫٥٠٠ نفر بهارلو٫ ١٫٠٠٠ نفر مقدم٫ ٣٫٥٠٠ نفر نفر٫ ١٫٠٠٠ نفر پيچاقچى (بچاقچى)٫ ٣٫٠٠٠ نفر قاجار٫ ٢٫٠٠٠ نفر قاراگؤزلو (قرا گوزلو)٫ ١٣٠٫٠٠٠ نفر شاهسونى. (مارك ١٩٧٨ ٫ ١٩٩١ ٫ ١٩٩٣)
- نامهاى ديگر زبان: آذرى, ترك آذرى٫ آذربايجانى
- لهجه ها: آيناللو (ايناللو٫ اينانلو)٫ قاراپاپاق (قره پاپاق)٫ تبريز٫ افشارى (افشار)٫ شاهسونى (شاهسئوه ن٫ شاهسئون)٫ مقدم٫ بهارلو (خمسه)٫ نفر٫ قاراگؤزلو (قراگوزلو)٫ پيچاقچى (بچاقچى)٫ قاجار. ممكن است كه تيمورتاش (٧٫٠٠٠ در مازندران٫ احتمالا با تيمورى٫ تايمورى٫ تمورى يكى است) و سلجوق (در استان كرمان) نيز لهجه هاى اين زبان باشند. قشقايى احتمالا لهجه اين زبان است. هنگام سخن گفتن متكلمان حس مىكنند كه آذربايجانى شمالى و آذربايجانى جنوبى هر دو توسط يك خلق و يك گروه قومى بر زبان آورده مىشود ولى متوجه تفاوت هاى موجود بين هم زبان گفتارى و هم زبان محاوره اى يشان نيز مىشوند. هر دو لهجه مشكلاتى در پذيرش فرم نوشتارى لهجه ديگر دارد.
- وابستگى-طبقه بندى تبارى: آلتائى٫ توركى٫ جنوبى٫ آذربايجانى
- كشور: ايران
- كد زبان: AZERBAIJANI- AZB
- ناحيه جغرافيايى: جنوب غربى آسيا٫ ايران٫ استانهاى آذربايجان شرقى٫ غربى٫ زنجان و بخشهايى از استانهاى مركزى. بسيارى در مناطقى از تهران. برخى از گروههاى آذربايجانى زبان در استان فارس و ديگر نواحى ايران ساكنند.
- موقعيت: نيازمند بررسى بيشتر
- ملاحظات: خود را "ترك" و زبانشان را "تركى" مىنامند. زبانشان عموما نوشتارى نمىباشد و گاهى اوقات در ايران با الفباى عربى - فارسى نوشته مىشود. بين آذربايجانى شوروى سابق (شمال) و آذربايجانى ايران (جنوب) تفاوتهاى لهجه اى بارزى در فونولوژى٫ لئكسيكون٫ مورفولوژى و سينتاكس وجود دارد. زبان گسترده ارتباطى٫ شعر و روزنامه نگارى است.
- نوع معيشت: كشاورزى٫ دامدارى
- جمعيت كل در دنيا:جمع كل ٢٤٫٣٦٤٫٠٠٠ نفر ويا بيشتر.
- دين-مذهب: مسلمان شيعه
- همچنين در:
١- بين ٣٠٠٫٠٠٠ تا ٩٠٠٫٠٠٠ نفر حتى بيشتر در عراق (تخمينهاى سال ١٩٨٢)٫ در سوريه و عراق "توركمان" ناميده مىشوند. در عراق در شهر كركوك٫ اربيل٫ رواندوز٫ در شهرها و روستاهاى جنوب كركوك تا مقداديه٫ خانقين و مندلى رايج است. همچنين در چند نقطه در ناحيه موصل. لهجه ها: كركوك. اين لهجه فرقهاى عمده اى با لهجه آذربايجانى شمال دارد. به خط عربى نوشته مىشود اما ادبيات محدودى دارد. بسيارى مىتوانند به عربى يا كردى بخوانند اما اكثرا در زبان خودشان كه آنرا در محيط خانه ويا در ميان گروه قومى خويش بكار مىبرند بىسوادند.
٢- ٣٠٫٠٠٠ در سوريه٫ (سال ١٩٦١). لهجه رايج در سوريه از لهجه كركوك عراق متفاوت بوده و ممكن است كه به تركى عثمانى نزديكتر از تركى آذربايجانى بوده باشد. در سوريه زبان نوشتارى نيست. در سوريه دوزبانه در زبان عربى اند.
٣- همچنين در تركيه به تعداد ٥٣٠٫٠٠٠ نفر و يا بيشتر. لهجه ها: قارس. نام ديگرشان: آذرى. از تركيه مركزى به سوى تركيه غربى گذرى آرام از آذربايجانى به تركى (استانبولى) مشاهده مىشود. مردم استان قارس به زبان آذربايجانى صحبت مىكنند ولى به عنوان زبان ادبى تركى (استانبولى) را بكار مىبرند.
٤- ٥٫٠٠٠ نفر ويا كمتر در افغانستان. در افغانستان افشار ويا افشارى ناميده مىشود. تفاوت عمده اى با آذربايجانى شمال در شوروى سابق دارد. بخشى از بازرگانان قزلباش به لهجه افشارى سخن مىگويند كه به شدت از زبان فارسى متاثر شده است. بخشى از قزلباشها (اكنون) به زبان درى سخن مىگويند. همه در زبان فارسى ويا پشتون دو زبانه اند. افراد جوانتر از ٣٥ سال اصلا زبان آذربايجانى را نمىدانند. اغلب خط سيريليك را هم نمىدانند.
٥- همچنين ٤٫٠٠٠ نفر در اردن و نيز در ايالات متحده آمريكا.
٦- ٦٫٠٦٨٫٤٥٣ نفر در (جمهورى) آذربايجان. در جمهوريهاى شوروى سابق٫ ٩٨% از افراد گروه ائتنيك به زبان آذربايجانى به عنوان زبان مادرى سخن مىگويند. ٤٫٠٠٠٫٠٠٠ تن تك زبانه اند (آمار سال ١٩٨٩). لهجه هاى آذربايجانى شمال: قوبا٫ دربند٫ باكو٫ شماخى٫ ساليان٫ لنكران٫ ايروان٫ آيريم٫ بورجالا٫ تركمه٫ قزلباش٫ نوخا٫ زاگاتالا (موگالى)٫ قابالا٫ نخجوان٫ اوردوباد٫ گنجه٫ شوشا (قاراباغ)٫ قاراپاپاق. تفاوت بين لهجه ها اندك است. لهجه قازاق به زبان قازاقى مربوط نيست. در فونولوفژى٫ لئكسيكون٫ مورفولوژى٫ سينتاكس و كلمات دخيل خارجى تفاوتهاى عمده اى با آذربايجانى جنوب دارد. در مدارس٫ انتشارات و نشريات بكار مىرود. نرخ باسوادى در زبان دوم بالاست. در آذربايجان الفباى سيريليك به طور گسترده اى استفاده مى شود (مىشد) الفباى لاتين رسمى است. برنامه هاى راديويى و تلويزيونى بدين زبان وجود دارد. همه با فرم استاندارد نوشتارى و گفتارى آشنا هستند. در مدارس روسى زبان نيز به عنوان زبان دوم تدريس مىشود. زبانى ملى است. تعداد كل متكلمين به آذربايجانى شمالى در دنيا ٧٫٠٥٩٫٠٠٠ تن است. با احتساب كسانى كه آنرا به مثابه زبان دوم بكار مىبرند ١٥٫٠٠٠٫٠٠٠ تن. (آمار سال ١٩٩٩).
٧- همچنين در داغستان جنوبى و در طول ساحل خزر در كوهستانهاى قفقاز جنوبى بكار برده مىشود.
٨- نيز در ارمنستان (١٦١٫٠٠٠ نفر٫ سال ١٩٩٣ ٫ جان استون)٫ استونى٫ گرجستان٫ قازاخستان٫ قرقيزستان٫ روسيه (بخش آسيايى)٫ تركمنستان٫ ازبكستان.


2- زير لهجه قشقايى:[بيش از ٢٫٨% از جمعيت كل ايران]

- جمعيت: ١٫٥٠٠٫٠٠٠ نفر (سال ١٩٩٧) و يا ٢٫٨% از جمعيت كل كشور در سال ١٩٩٧
- نامهاى ديگر زبان: قشقايى٫ قشقائى٫ قاشقاى٫ كاشكايى
- وابستگى-طبقه بندى تبارى: آلتائى٫ توركى٫ جنوبى٫ آذربايجانى
- كشور: ايران
- كد زبان: QASHQA'I -QSQ
- ناحيه جغرافيايى: جنوب غربى آسيا٫ جنوب غربى ايران٫ استان فارس٫ زمستانها در جنوب٫ تابستانها در شمال. شيراز يكى از مراكزشان است.
- موقعيت: نيازمند بررسى بيشتر
- ملاحظات: بسيارى دوزبانه در فارسى و به راحتى قادر به خواندن آن٫ بسيار نزديك به آذربايجانى.
- نوع معيشت: دشتى٫ دامداران (گوسفند٫ خر و شتر) قاليباف٫ كوچ نشين
- كل متكلمين: ١٫٥٠٠٫٠٠٠ در سال ١٩٩٧
- دين-مذهب: ١٠٠% مسلمان شيعه


3- زير لهجه سلجوقى:[بيش از ؟ % از جمعيت كل ايران]

- نامهاى ديگر زبان: سلجوق٫ سالجوق٫ سلجوك
- وابستگى-طبقه بندى تبارى: آلتائيك٫ توركى٫ جنوبى٫ آذربايجانى
- كشور: ايران- در استان كرمان
- كد زبان: SALCHUQ -SLQ
- ناحيه جغرافيايى: جنوب غربى آسيا
- موقعيت: نيازمند بررسى بيشتر
- ملاحظات: محتملا لهجه اى از تركى آذربايجانى٫ تفاهم متقابل با آذربايجانى موجود است. "سلجوق" و يا "سلجوك" و گروههاى مربوطه نام ديگر آذرىهاى ساكن ايران است.
- دين-مذهب: مسلمان


ب- لهجه هاى خراسانى:[بيش از ١٫١٣% از جمعيت كل ايران]


- جمعيت: در سال ١٩٧٧ احتمالا ٤٠٠٫٠٠٠ نفر (بنا به دوئرفر)
- نامهاى ديگر زبان: قوچانى
- لهجه ها: قوچانى غربى ويا شملل غربى٫ قوچانى شمالى ويا شمال شرقى٫ قوچانى جنوبى. لهجه اوغوز-ازبكى در جمهورى ازبكستان گفته مىشود كه لهجه اى از تركى خراسانى است.
- وابستگى-طبقه بندى تبارى: آلتائيك٫ توركى٫ جنوبى٫ تركى
- كشور: ايران
- كد زبان: KHORASANI TURKISH -KMZ
- ناحيه جغرافيايى: جنوب غربى آسيا٫ ايران. شمال شرقى ايران. در قسمت شمالى استان خراسان بويژه در شمال غرب مشهد. لهجه غربى در نواحى بجنورد٫ لهجه شمالى در نواحى قوچان كه محتملا بزرگترين لهجه است٫ لهجه جنوبى در پيرامون سلطان آباد و سبزوار.
- موقعيت: نيازمند بررسى.
- ملاحظات: مرحله ميانى بين آذربايجانى و تركمنى٫ اما لهجه هيچكدام نمىباشد. زبانى ادبى نيست ولى برنامه هاى (راديوئى؟) دولتى بدين زبان موجود است. تركى خراسانى غير از خراسانى كه لهجه اى محلى از زبان فارسى در خراسان است مىباشد.
- كل متكلمين: در سال ١٩٧٧ بنا به دوئرفر در حدود ٤٠٠٫٠٠٠ نفر.
- دين-مذهب: مسلمان
- همچنين در: لهجه اوغوز-ازبكى در جمهورى ازبكستان گفته مىشود كه لهجه از تركى خراسانى است.

۲ – تركمنى:[بيش از ٣٫١٧% از جمعيت كل ايران]

- جمعيت: ٢٫٠٠٠٫٠٠٠ نفر در ايران٫ ويا ٣٫١٧ % از جمعيت (سال ١٩٩٧).
- نامهاى ديگر زبان: توركومان٫ توركمن٫ تركمن٫ تركمنى٫ تروخمن٫ تروخمنى٫ توركمانى
- لهجه ها: آنائولى٫ خاسارلى٫ نره زيم٫ نوخورلى (نهور)٫ چاودور٫ ارسارى (اسارى)٫ گوكلن (گوكلان)٫ سالير٫ ساريق٫ تكه (تككه)٫ يومود (يموت)٫ تروكمن. گروههاى موسوم به توركمان در عراق و سوريه و اردن در واقع به زبان آذربايجانى سخن مىگويند. گروه موسوم به تركمن در تبت ممكن است كه به زبان تركى ديگرى متكلم باشند.
- وابستگى-طبقه بندى تبارى: آلتائى٫ توركى٫ جنوبى٫ تركمنى
- كشور: ايران
- كد زبان: TURKMEN -TCK
- ناحيه جغرافيايى: آسيا٫ ايران٫ شمال شرقى٫ عمدتا در استان مازندران در طول مرز تركمنستان. مراكز مهم گنبدكاوس و پهلوى دژ مىباشند.
- ملاحظات: گروهى كه در سوريه توركمان ناميده مىشوند به زبان آذربايجانى سخن مىگويند. برنامه هاى راديوئى به اين زبان در تركمنستان و ايران موجود است. دوزبانه در فارسىاند. در ايران زبان ادبى نيست. بسيارى نيمه كوچ نشين اند. زيرگروههاى قومىشان : يموت٫ گوكلن مىباشد. قادر به خواندن خط عربىاند.
- نوع معيشت: كشاورزى٫ كتان٫ گندم٫ گله دارى٫ گوسفند٫ فرشبافى٫ سنتا دامدار. منطقه مركب از واحه هاى كوچك در دشت قاراقوم است.
- كل متكلمين در دنيا: ٣٫١٣١٫٠٠٠ نفر
- دين-مذهب: مسلمان سنى٫ مسلمان شيعه
- همچنين در:
١- ٢٫٠٢٨٫٠٠٠ نفر در تركمنستان (سرشمارى سال ١٩٧٩)٫ ٩٩% آنرا به عنوان زبان مادرى بكار مىبرند. زبان ادبى (در تركمنستان) بر اساس لهجه يموت مىباشد. بعضىاز لهجه ها فرق بارزى با اين لهجه دارند. سنت ادبى قوى اى دارد. در تركمنستان با الفباى سيريليك نوشته مىشود. ٢٥٫٤% ادعا مىكنند كه دانش كافى به زبان روسى را دارا مىباشند. دوزبانه در روسى اند.
٢- ٥٠٠٫٠٠٠ نفر در افغانستان (سال ١٩٩٥): لهجه ها: سالور٫ تكه (تككه٫ چاغاتائى٫ جغتائى)٫ ارسارى٫ ساريق٫ يموت. ما بين لهجه ها تفاوتهاى شديدى وجود دارد. محتملا در افغانستان لهجه ارسارى عمده ترين است. دوزبانه در زبان پشتون اند. در كابل گروه پناهنده تركمنى وجود دارد. نرخ باسوادى در زبان دوم ١٥%-٢٥% است. به خط عربى نوشته مىشود. برخى كه تحصيلات بهترى دارند خط سيريليك را نيز مىتوانند بخوانند. نشرياتى به اين زبان وجود دارد. كوچ نشين٫ كشاورز٫ و دامدار و صادركننده گوسفند و فرش فارسى هستند.
٣- ٩٢٥ نفر در تركيه (١٩٨٢): پناهندگان افغانستانى مىباشند كه اكنون تبعه تركيه شده اند.
٤- همچنين در ازبكستان٫ پاكستان٫ ايالات متحده آمريكا و آلمان.

۳ – خلجى:[بيش از ٠٫٠٦% از جمعيت كل ايران]

- جمعيت: در سال ١٩٦٨ حدود ١٧٫٠٠٠ نفر (در حال كاهش)
- وابستگى-طبقه بندى تبارى: آلتائيك٫ توركى٫ جنوبى٫ آذربايجانى
- كشور: ايران
- كد زبان: KHALAJ -KLJ
- ناحيه جغرافيايى: شمال شرقى اراك در استان مركزى
- موقعيت: نيازمند بررسى بيشتر است.
- ملاحظات: دوزبانه در فارسى٫ بعضى از كودكان تنها زبان فارسى را مىدانند. برخلاف آنچه قبلا تصور مىشد٫ خلجى لهجه آذربايجانى نبوده زبانى مستقل و جدا از ديگر زبانهاى تركى است. (دوئرفر٫ ١٩٧١ ). داراى دو صداى دراز و پشتى " آ" مىباشد. خلجى تركى غير از خلجى هند وايرانى است.
- كل متكلمين: در سال ١٩٦٨ ٫ ١٧٫٠٠٠ نفر ويا كمتر.
- دين-مذهب: مسلمان

۴ – قزاقى:[بيش از ٠٫٠٠٧% از جمعيت كل ايران]

- جمعيت: ٣٫٠٠٠ نفر در ايران (برآوردهاى سال ١٩٨٢).
- جمعيت كل در دنيا: ٨٫٠٠٠٫٠٠٠ سال ١٩٩٩.
- نامهاى ديگر زبان: قازاق٫ قازاقى٫ قازاخ٫ قازاخى٫ كازاك٫ كايساك٫ كوساچ٫ كازاكه
- وابستگى-طبقه بندى تبارى: آلتائيك٫ توركى٫ غربى٫ آرال-خزرى
- كد زبان: KAZAKH -KAZ
- ناحيه جغرافيايى: آسيا٫ ايران٫ در شهر گرگان٫ استان مازندران.
- ملاحظات: باسوادانشان مىتوانند از خط عربى استفاده كنند.
- همچنين در:
١- ٥٫٢٩٣٫٤٠٠ تن در قزاقستان (آمار سال ١٩٧٩). ٤٠% جمعيت قزاقستان را تشكيل مىدهند. ٩٨% از ايشان زبان قزاقى را به عنوان زبان مادرى خود بكار مىبرد. لهجه ها: قزاقى شمال شرقى٫ قزاقى جنوبى٫ قزاقى غربى. ما بين لهجه ها تفاوت اندكى وجود دارد. بسيارى زبان روسى ويا ازبكى را به عنوان زبان دوم بكار مىبرد. حس غرور ملى و اخوت اسلامى در حال افزايش است. نيمه كوچ نشين. سنتا دامدار و اكنون كشاورز و شاغل در بخش صنعت. نامهاى قرقيز شرقى و قرقيز غربى به خطا در مورد قزاقها بكار رفته است. الفباى سيريليك را بكار مىبرند. تحصيل در زبان قزاقى در حال افزايش است.
٢- همچنين در افغانستان: نرخ باسوادى در زبان اول زير ١% است.
٣- در چين ١٫١١١٫٧١٨ نفر (آمار سال ١٩٩٠)٫ شامل ٨٣٠٫٠٠٠ نفر قزاق شمال شرقى٫ ٧٠٫٠٠٠ تن قزاق جنوب غربى (آمار سال ١٩٨٢). در چين زبانى رسمى است. داراى الفبايى لاتين بود كه از سال ١٩٨٠ با الفباى عربى اصلاح شده جايگزين شده است. بدين زبان برنامه هاى راديوى وجود دارد. دامدار و جمعى نيز كشاورزاند. مسلمان سنى و عده اى بر دين شامانيسم مىباشند.
٤- نيز در آلمان٫ قيرقيزستان٫ روسيه آسيائى٫ تاجيكستان٫ تركمنستان٫ اوكراين٫ ازبكستان و
٥- مغولستان (١٢٠٫٠٠٠ نفر٫ سال ١٩٩٣٫ جان استون)٫ ٤% جمعيت مغولستان را تشكيل مىدهند (سال ١٩٩١). الفباى سيريليك را بكار مىبرند. سنتا مسلمان ولى هم اكنون بسيارى بىخدا (آتئيست) با سنن مسلمانى و ..مىباشند.
٦- در تركيه آسيائى به تعداد ٦٠٠ نفر ويا بيشتر (در سال ١٩٨٢). در تركيه الفباى لاتين را بكار مىبرند.

[alioff@yahoo.com - October 23, 2003 10:07 PM]


از لحاظ تاريخي هم نشان داديم كه كاراباغ از قديم يك منطقه ارمني بوده و كشوره ۱۵ ساله اصلا نمي تواند چنين ادعايي زورگويانه كند تا وقتي كه اكثريت ارمني اين منطقه نمي خواهند زير دولت ايلچي بيگ و عليوف زندگي كنند. شما هم يك فرد ارمني بوديد نمي خواستيد زير حاكم پان تركيست زندگي كنيد. همانطور كه يك يهودي هرگز نخواهد زير يك دولت نازي زندگي كند.
بهتر هست كه اين كشور استالين ديروز و امروز كشور شركتهاي بزرگ نفتي بجاي حسرت بر ارتسخ .. مناطق تالش و لزگي و اوار و كرد را ازاد كند. اگر اوزبكستان مناطق تاجيك نشين را و تركيه مناطق كردنشين را و كشور آذربايجان مناطق ايراني نشين را ازاد كند من هم دوست دارم كه ايران مناطقي كه اكثريت مي خواهند هويت پان-تركي بجاي ايراني داشته باشند و بوزكورتلار باشند را ازاد كند. بعدش همه مردم انتخابات داشته باشند كه عضو كدام كشور مي خواهند باشند.
اين حق تعيين سرنوشت هست كه سازمان ملل به همه اين حق را داده. ولي شما هرگز ان را قبول نخواهيد كرد زيرا مي دانيد كه اكثر مردم آذربايجان خود را ايراني حساب ميكنند.
. ولي تاجيكها و كردها و تالشها و ارمنيها اصلا نمي خواهند زير ستم پان تركيستان باشند.

درباره منشور بالا همين بس كه افرادي مانند جواد هيت يك پان تركيست زد پارس و ارمني و كرد ان را امضا كند.
http://www.parviz.net/panturkism.html
دشمني ايشان و توهين ايشان به فردوسي را همه مي دانند. همين طور اگر شما دشمني با زبان پارسي نداريد اشخاصي در سايت تربيون روز به روز فحش به فردوسي و كوروش مي دهند. ما هم نشان داديم چطوري پان تركيستان زبان پارسي را از رسميت انداختند. و ضمنا من با اموزش زبان تركي بطور داوطلبانه موافقم. همان طور كه تركيه و اوزبكستان و آران بايد اين حق را به مردم خود بدهند.

هویت سازی ترکی در مقابل هویت ایرانی هدف پان ترکیستهاست و طرح فدرالیسم از سوی آنان در مقطع کنونی به منظور تثبیت مرزهای خیالی جنوبی آذربایجان میباشد و نتیجه آن شروع جنگ و جدالهای قومی میباشد این سناریو هدفی جز تلاشی ایران را ندارد و این به معنای رواندا شدن ایران است این سناریو باید فقط روی کاغذ بماند و شانس پیروزی را از آن سلب کرد
این باید هدف همه نیروهای مسئول گردد من خود دمکرات هستم و خواهان برقراری یک جمهوری دمکراتیک و سکولار میباشم و مخالف دیدگاههای استبدادی هستم و کشور ایران و ملت تاریخی ایران با همه اجزاء آن ظرف طبیعی و مناسب برای برقراری یک ایران مدرن پیشرفته و سکولار میباشد ایران میتواند به هسته مرکزی دمکراسی و مدرنیته خاورمیانه تبدیل گردد در چنین ایرانی همه ایرانیان از حقوق برابر شهروندی برخوردار خواهند شد و آزادیهای زبانی و فرهنگی همه ایرانیها بر محور هویت اساسی و اصلی ایرانیت محترم شمرده خواهد شد ولی با تراشیدن هویتهای کاذب و تضعیف ایران و براه انداختن جنگهای حیدری نعمتی این امر امکان پذیر نخواهد شد و منافع بالای ملی مشترک ایرانی به نفع رقبای منطقه ای تضعیف خواهد گشت برای همین همه میهن دوستان امروز میبایست حول حفظ منافع مشترک ملی و تمامیت ارضی متحد شوند.


درباره فعاليت كردها و امريكا همه مي دانند كه اين رنجش زيادي بر تركيه هست و امريكا نيز با دولت تركيه همكاري مي كند. تركيه خواست اقليت كوچك تركمن را بر كردها فعال كند ولي فعلا شكست خورد. ايران هم خوب هست با امريكا همكاري كند زيرا اين به نفع ايران هست. زبانهاي كه گفتيد هم برخي از يك ريشه با تركي مي باشند مانند hungarian ولي اين زبانهاي انگليسي و ايتاليايي و فرانسوي و الماني هرگز. تازه انگليسي و كردي بسيار واژه هم مانند دارند ولي اين واژگان نه از كردي به انگليسي و نه از انگليسي به كردي امده. اين بحثها هم همش سياسي هست و اگر سياسي نبود كسي به جعل تاريخ مانند پان تركيستان نمي رفت. من از همه دوستان ايرن پرست
التملس مي كنم كه هر مطلبي زد پان تركيسم دارند را همين جا بنويسند زيرا پان تركيسم يك تفكر سياسيست و جعل كردن تاريخ همش يك جنبش سياسي پان تركيسم هست و هيچ كاري با تاريخ ندارد.

[al - October 23, 2003 10:05 PM]

رضا شاه پدرش مازندرانی بود و و مادرش هم ترک قاجار بود. يكي از اشرار پان تركيست حتي مي گويد:>. خودش هم در مازندران بدنیا آمد. محمد رضا شاه پدرش مارندرانی بود ( رضا شاه ) و مادرش قاجار بود ( تاج الملوک، دختر تیمسار تیمور خان آیراملو ). همسر و مادر فرزندان محمد رضا شاه هم که آذری بود ( فرح دیبا ) .... در رژیم شاه، مثل رژیم کنونی، بسیاری از همه کاره ها هم آذری بودند. خود محمد رضا شاه امروز پس ۷۵٪ آذري هست.


[alioff - October 23, 2003 10:04 PM]

------------------------------
www.prana.persianblog.com
کورش، افتخار ايران
بي‌گمان، به باور بيشينه‌ي ايرانيان فرهيخته و غالب مورخان منصف، «كورش كبير» يكي از برجسته‌ترين شخصيت‌هاي تاريخ ايران است. بخشيدن چنين پايگاه و منزلتي به كورش، نه صرفاً از براي فتوح درخشان و شتاب‌ناك او - كه اين خود، نمودار هوشياري و دانايي سياسي و نظامي كورش و نشانه‌ي توانايي والا و سامان‌مندي حكومت‌اش در ممكن ساختن اداره‌ و تدبير چنين قلمرو پهناوري است - بل كه از آن روست كه وي در طول دوران شهرياري خود، به شيوه‌اي سخت انساني و مردم‌دارانه رفتار و حكومت كرده بود؛ حقيقتي كه در غالب متون تاريخي بازتاب يافته و ملل بيگانه و حتا دشمن را به وجد آورده و آنان را ناگزير به اعتراف ساخته بود. چنان كه بابليان در سده‌ي ششم پيش از ميلاد، كورش را كسي مي‌دانستند كه صلح و امنيت را در سرزمين‌شان برقرار ساخته، قلب‌هاي‌شان را از شادي آكنده و آنان را از اسارت و بيگاري رهانده است؛ انبياء يهود (قومي كه در قرآن [جاثيه/16] به خواست خداوند، سرور همه‌ي مردم جهان دانسته شده و دين‌اش، توحيدي و وحياني) وي را مسيح و برگزيده‌ي خداوند و مجري عدالت و انصاف مي‌خواندند، و يونانيان كه كورش آنان را در كرانه‌هاي آسياي صغير مقهور قدرت خويش ساخته بود - با وجود خصومتي كه غالباً با پارس‌ها داشتند - در وي به چشم يك فرمان‌رواي آرماني مي‌نگريستند. «آخيلوس» هماورد ايرانيان در نبرد ماراتون، درباره‌ي كورش مي‌نويسد: «او مردي خوشبخت بود، صلح را براي مردمان‌اش آورد… خدايان دشمن او نبودند؛ چون كه او معقول و متعادل بود»؛ هردوت مي‌گويد كه مردم پارس، كورش را «پدر» مي‌خواندند و در ميان‌شان، هيچ كس ياراي برابري با وي را نداشت [هينتس، 1380، ص 100]؛ گزنفون مي‌نويسد: «پروردگار كورش را علاوه بر خوي نيك، روي نيك نيز داده و دل و جان‌اش را به سه وديعه‌ي والاي "نوع‌دوستي،‌ دانايي، و نيكي" سرشته بود. او در ظفر و پيروزي هيچ مشكلي را طاقت‌فرسا و هيچ خطري را بزرگ نمي‌پنداشت و چون از اين امتيازات خداداد جهاني و رواني برخوردار بود، خاطره و نام‌اش تا به امروز در دل‌هاي بيدار مردم روزگار، پايدار و باقي است» [سيرت كورش كبير، ص 4]. وي مي‌افزايد: «كدام وجودي مگر كورش از راه جنگ و ستيز صاحب امپراتوري عظيمي شده است ولي هنگامي كه جان به جان آفرين داد، همه‌ي ملل مغلوب او را "پدري محبوب" خواندند؟ اين عنواني است كه به "ولي نعمت" مي‌دهند نه به وجودي "غاصب"» [همان، ص 8-367].
به هر حال آن چه درباره‌ي كورش براي محقق جاي ترديد ندارد، قطعاً اين است كه لياقت نظامي و سياسي فوق العاده در وجود وي با چنان انسانيت و مروتي درآميخته بود كه در تاريخ سلاله‌هاي پادشاهان شرقي پديده‌اي به كلي تازه به شمار مي‌آمد. كورش برخلاف فاتحاني چون اسكندر و ناپلئون، هر بار كه حريفي را از پاي در مي‌افكند، مثل يك شهسوار جوانمرد دست‌اش را دراز مي‌كرد و حريف افتاده را از خاك بر مي‌گرفت. رفتار او با آستياگ، كرزوس و نبونيد نمونه‌هايي است كه سياست تسامح او را مبتني بر مباني اخلاقي و انساني نشان مي‌دهد. تسامح ديني او بدون شك عاقلانه‌‌ترين سياستي بود كه در چنان دنيايي به وي اجازه مي‌داد بزرگ‌ترين امپراتوري ديرپاي دنياي باستان را چنان اداره كند كه در آن كهنه و نو با هم آشتي داشته باشند، متمدن و نيمه وحشي در كنار هم بياسايند و جنگ و طغيان به حداقل امكان تقليل يابد. درست است كه اين تسامح در نزد وي گهگاه فقط يك نوع ابزار تبليغاتي بود،‌ اما همين نكته كه فرمان‌روايي مقتدر و فاتح از انديشه‌ي تسامح، اصلي سياسي بسازد و آن را در حد فكر همزيستي مسالمت‌آميز بين ملل مطرح كند، و گر چند از آن همچون وسيله‌اي براي تحكيم قدرت خويش استفاده نمايد، باز از يك خودآگاهي اخلاقي حاكي است [زرين‌كوب، ص1-130]. چنين است كه منش و شخصيت والا و انساني كورش، در عصري كه ويران‌گري و خون‌ريزي روال عادي شاهان خاورميانه بود، ما را بر آن مي‌دارد كه وي را يكي از برجسته‌ترين مردان تاريخ ايران، بل كه جهان بدانيم.
از سوي ديگر، تلقي كساني كه كارنامه‌ي سياسي و فتوح نظامي كورش و جانشينان‌اش را در حد عملياتي صرفاً كشورگشايانه و سلطه‌جويانه ارزيابي مي‌كنند، دريافتي سطحي و دور از واقع، بل كه سخت بدبينانه است. در نگاه مورخان معاصر،‌ رهاورد كلان و چشم‌گير كورش و دودمان شاهنشاهي وي (هخامنشي) براي جهان باستان، برپايي «نخستين دولت متمركز» در تاريخ است: دولتي واحد، مركزگرا و مداراجو كه بر اقوامي پرشمار و داراي تفاوت‌هاي عميق مذهبي و زباني و نژادي، فرمان مي‌راند. آن چه كه هخامنشيان را در طول دويست و سي سال قادر به حفظ و تدبير چنين حكومتي ساخت، مديريت سياسي برتر، انعطاف‌پذيري،‌ تكثرگرايي و ديوان‌سالاري مقتدر اين دودمان بود. بنابراين آن چه كه به عنوان دستاوردهاي سياسي و نظامي كورش ستوده مي‌شود، نه فقط از آن روست كه وي در زماني اندك موفق به گشايش و فتح سرزمين‌هايي بسيار شده بود، بل كه از بابت «دولت متمركز و در عين حال تكثرگرايي» است كه او براي نخستين بار در تاريخ جهان باستان بنيان گذارد و كوشيد تا بر پايه‌ي الگوهاي برتر و بي‌سابقه‌ي اخلاقي - سياسي، صلح و امنيت و آرامش را در ميان اتباع خود برقرار سازد. تاكنون بسياري از مطالعات منطقه‌اي نشان داده‌اند كه اكثريت عظيم نخبگان اقوام تابعه، شاه پارسي را نه به چشم فرمان‌روايي بيگانه و جبار، بل كه تضمين كننده‌ي ثبات سياسي، نظم اجتماعي، رفاه اقتصادي، و از اين رو، حافظ مشاغل خود مي‌نگريستند و مي‌دانستند [ويسهوفر، ص80]. بر اين اساس، چشم‌پوشي از عمل‌كرد كورش و جانشينان‌اش در برپايي و تدبير نخستين «دولت متمركز و در عين حال تكثرگرا» و تقليل و تحويل كارنامه‌ي آنان به «مجموعه عملياتي كشورگشايانه و سلطه‌جويانه» كرداري دور از انصاف و واقع‌بيني است.
آن چه كه از تاريخ خاورميانه‌ي پيش از هخامنشي بر ما آشكار است، اين است كه گستره‌ي مذكور، در طول تاريخ خود، مركز و عرصه‌ي جنگ و كشمكش همواره‌ي قدرت‌هاي منطقه بوده و چه بسيار اقوام و كشورهايي كه در اين گيرودار با ضربات دشمنان (مانند اورارتو و آشور) يا فروپاشي تدريجي (مانند مانا، كاسي، سومر) از ميان رفته بودند. اما با برآمدن هخامنشيان به رهبري كورش كبير، مردمان و ملل خاورميانه پس از صدها سال پراكندگي و آشفتگي و پريشاني ناشي از جنگ‌هاي فرسايشي و فروپاشي تدريجي، اينك در پرتو حكومت متمركز و تكثرگراي هخامنشي كه نويدبخش برقراري ثبات و امنيت در منطقه بود، بي‌دغدغه‌ي خاطر از آشوب‌ها و جنگ‌هاي پياپي مرگ‌آور و ويران‌گر، و بي‌هراس از يورش‌هاي غارت‌گرانه‌ و خانمان برانداز بيگانگان و آسوده از ترس اسارت و دربه‌دري و برده‌كشي، به كار و توليد و زندگي و سازندگي مي‌كوشيدند و اگر دولت هخامنشي به واسطه‌ي شكوه‌گرايي و درايت خود،‌ ميراث تمدن‌هاي پيشين و گذشته را پاس نمي‌داشت و در جذب و جمع و ارتقاي آن‌ها نمي‌كوشيد، در هياهوي همواره‌ي ستيزه‌جويي‌ها و خودفرسودگي‌هاي تمدن‌هاي بومي، ميراث گران‌سنگ آنان به يك‌باره از ميان مي‌رفت و از صفحه‌ي تاريخ زدوده مي‌شد.
اگر تا پيش از اين، آشوربنيپل (پادشاه آشور) افتخار مي‌كرد كه هنگام فروگرفتن ايلام آن سرزمين را به «برهوت» تبديل كرده، بر خاك آن «نمك و بته‌ي خار» پاشيده، مردمان آن را به «بردگي» كشيده و پيكره‌ي خدايان‌اش را تاراج كرده است [هينتس، 1376، ص 186]؛ و يا سناخريب ( پادشاه آشور) در هنگام چيرگي بر بابل اذعان مي‌دارد كه: «شهر و معابد را از پي تا بام در هم كوبيدم،‌ ويران كردم و با آتش سوزاندم؛ ديوار، بارو و حصار نمازخانه‌هاي خدايان، هرم‌هاي آجري و گلي را در هم كوبيدم» [ايسرائل، ص25]؛ كورش در زمان فتح بابل افتخار مي‌كند كه با «صلح» وارد بابل شده، ويراني‌هاي‌اش را «آباد» كرده، فقر شهر را «بهبود» بخشيده، «مانع از ويراني» خانه‌ها شده و پيكره‌هاي تاراج شده‌ي خدايان را به ميهن خود بازگردانده است [ايسرائل، ص 218]. آيا اين شيوه‌ي درخشان و بي‌سابقه‌ي كورش در رفتار با اقوام مغلوب كه الگوي سياسي - اخلاقي جديدي را براي فرمان‌روايان و دودمان‌هاي پس از خود برجاي گذارد، نمودار سياست و منش مردم‌دارانه و مداراجويانه‌ي وي، و نشانه‌ي تحولي نو و مثبت در تاريخ و تمدن خاورميانه نيست؟
چيكده‌ي سخن آن كه، هخامنشيان به پيشوايي كورش كبير با برقراري نخستين حكومت متمركز و در عين حال تكثرگرا و مداراجو در منطقه، نظامي را پديد آوردند كه به گونه‌اي بي‌سابقه، ثبات سياسي، نظم اجتماعي و ترقي اقتصادي را براي اقوام تابعه‌ي خود فراهم آورد و نيز، تمدن‌ها و هنرهاي فراموش شده، يا رو به انحطاط، يا زنده‌ي اقوام بومي و پراكنده‌ي منطقه را پس از جمع و جذب و ارتقا، در قالب هنر و تمدن شاهوار، نوين و مقتدر هخامنشي، محفوظ، بل كه جاودانه ساختند؛ در نگاه ما، جايگاه و منزلت والاي كورش و هخامنشيان در تاريخ و تمدن جهان باستان، از اين بابت است.

درباره‌ي چگونگي درگذشت كورش كبير در سال 530 پ.م.، روايت‌هاي گوناگوني در دست است. «هردوت» گزارش مي‌دهد كه كورش در نبرد با «ماساگت»ها (= Massaget؛ از اقوام سكايي ساكن در پيرامون رود سيحون و شرق درياچه‌ي آرال) نخست پيروز شده و سپس در جنگ دوم - كه بسيار سهم‌گين توصيف گرديده - كشته شده است [پيرنيا، ص 24-419]. مورخ ديگر يوناني «كتزياس» روايت مي‌كند كه كورش در نبرد با «دربيك»ها (= Derbik؛ از اقوام سكايي ساكن در شمال گرگان) زخمي شد ولي سپاه او در نهايت با ياري سكاهاي آمورگس (Amorges) بر دربيك‌ها چيره گشت. كورش در اثر جراحات وارد شده، پس از روز درگذشت [پيرنيا، ص 425]. «استرابون» گزارش مي‌دهد كه كورش در نبرد نهايي با سكاها پيروز شد و دشمنان را تماماً تارومار ساخت. او از كشته شدن كورش در اين نبردها سخن نمي‌گويد [پيرنيا، ص 439]. «گزنفون» نيز از درگذشت طبيعي كورش در پارس خبر مي‌دهد [پيرنيا، ص 9-434].
به هر حال، آن چه كه از مجموع روايات برمي‌آيد اين است كه كورش، واپسين سال‌هاي حيات خود را در نبرد با سكاهاي بيابان‌گرد و مهاجم مرزهاي شمال شرقي امپراتوري گذرانده و شايد در پي يكي از اين نبردها، كشته شده است. بنابراين، با توجه به گوناگوني روايات در مورد چگونگي درگذشت كورش، تأكيد و ارزش‌دهي بيش از حد به «شكل» روايت هردوت - كه حتا خود او نيز اعتراف نموده كه اين روايت را از ميان روايت‌هاي مختلف موجود انتخاب كرده است [پيرنيا، ص 424] - از نگاه مورخ، وجه و توجيه خردپذيري ندارد.
متأسفانه نظريه‌پردازان پان‌تركيسم در آنكارا و باكو بدون توجه و اتكا به اسناد موجود و صرفاً بر پايه‌ي تمايل و تخيل خود، نخست «ماساگت‌ها» را ترك‌تبار نموده، سپس آن‌ها را ساكن آذربايجان جلوه داده، و سرانجام با تأكيد ناموجه بر روايت هردوت، كشته شدن فرضي كورش در نبرد با ماساگت‌ها را پيروزي افتخارآميز و بزرگ ترك‌هاي متمدن بر پارس‌هاي وحشي قلمداد كرده‌اند.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ـــــــــــــــــ
كتاب‌نامه:
ـ آميه، پير: «تاريخ ايلام»، ترجمه‌ي شيرين بياني، انتشارات دانشگاه تهران، 1372
ـ ايسرائل، ژرار: «كورش بزرگ»، ترجمه‌ي مرتضا ثاقب‌فر، انتشارت ققنوس، 1380
ـ پيرنيا، حسن: «تاريخ ايران باستان»، انتشارات افراسياب، 1378
ـ زرين‌كوب، عبدالحسين: «تاريخ مردم ايران»، (ايران قبل از اسلام)، انتشارات اميركبير، 1373
ـ گزنفون: «سيرت كورش كبير»، ترجمه‌ي علي وحيدمازندراني، شركت سهامي كتاب‌هاي جيبي، 1350
ـ ويسهوفر، يوزف: «ايران باستان»، ترجمه‌ي مرتضا ثاقب‌فر، انتشارات ققنوس، 1377
ـ هينتس، والتر، 1376: «دنياي گم‌شده‌ي ايلام»، ترجمه‌ي فيروز فيروزنيا، انتشارات علمي و فرهنگي
ـ هينتس، والتر، 1380: «داريوش و پارس‌ها»، ترجمه‌ي عبدالرحمن صدريه، انتشارات اميركبير

[al - October 23, 2003 10:02 PM]

خرمدين، آذربايجان و هويت ملی
به بهانه مراسم قلعه بابک
جنبش بابك، جنبشی سراسری و فرا منطقه‌ای بود و بابک هدفی جز بيرون راندن اشغالگران از همه ايران و پی افکندن نظامی عادلانه بر پايه آموزه‌های مزدک در سر نمی‌پرورد

بابک مانند يک قهرمان باليد، مانند يک قهرمان زيست، مانند يک قهرمان جنگيد و مانند يک قهرمان کشته شد و با آلودن چهره‌اش به خونی که از بازوی بريده‌اش ميريخت، حسرت ديدن رخ زردش را نيز به دل کشندگانش گذاشت و يادگاری بزرگ در انساندوستی، دادگستری و دادجوئی، دليری و بيش و پيش از هر چيز ايراندوستی، برای همه ايرانيان؛ از ارس تا هيرمند و از دريای خزر تا خليج پارس بجای گذاشت

مزدک بامدادان
mazdakbamdadan@arcor.de
يكشنبه ۱۵ تير ۱۳۸۲


همه ساله با نزديک شدن زادروز بابک، مراسمی در قلعه جمهور برگزار ميشود، که به گفته دست اندرکاران و برگزارکنندگان آن تجديد پيمانی است با جنبش هويت طلبی مردم آذربايجان، که بابک خرمدين به عنوان "قهرمان ملی آذربايجان" سمبل و نماد آنست.

تا هنگامی که اين آئينها تنها جنبه بزرگداشت يک قهرمان ملی و پيکارگر راه آزادی را داشتند، برای من نيز به عنوان يک ايرانی اين رخکرد فراگير به تاريخ ايران و قهرمانانش تنها مايه شادی و افتخار بود. از دوسال پيش به اين سو ولی، آئينهای بزرگداشت بابک رفته رفته ميروند که رنگ و بوئی ناخوشايند به خود بگيرند.

برای من به عنوان يک ايرانی "آذري- پارسي" دردناک است که شاهد اوج گرفتن سوء استفاده نژادپرستان ترک از اين آئينهای پر شکوه به بهانه مبارزه با نژادپرستی فارسها باشم، و بدليل وابستگی خونی و فرهنگی توأمان به هر دو ملت فارس و آذری نميتوانم شعارهائی چون "نابود باد ارمنی، مرگ بر داشناک" (محو اولسون ارمنی، ائولئوم اولسون داشناکا) را که به بهانه اشغال قره باغ سرداده ميشوند بشنوم و گرگ خاکستری (بوز گورت) را که نماد نژادپرستان ترکيه است ببينم و دم بر نياورم. بويژه هنگامی که با شگفتی فراوان ميخوانم: "بابک انقلابی ترکی بود، که بدست افشين، يک سردار فارس دستگير و کشته شد"!
نکته ديگر نيز بازميگردد به مصادره تنگ نظرانه بابک خرمدين، اين نماد مبارزه ايرانيان بر عليه اشغالگران عرب، به نفع جنبشی که داعيه احقاق حقوق برابر برای همه ايرانيان را دارد. نقش آذربايجان و مردم قهرمان آن در سراسر تاريخ پر افتخار اين خطه ايرانزمين در شکل گيری هويت ملی ايرانی آنچنان بزرگ و پررنگ است که نيازی به اين ترفندها باقی نميگذارد. نوشته زير نگاهی است تند و گذرا به تاريخ آذربايجان و تلاشی است در پالايش پندار تلاشگران جنبش هويت طلبی از آميخته‌های غيرمستند و سودجويانه نژادپرستان؛ چه فارس و چه ترک!

يکم، آذربايجان: آذربايجان نام خود را مديون آذرباد (آثوروات) سردار هخامنشی و حکمران ماد شمالی است که با مقاومت دليرانه و سياست هوشمندانه‌اش اين سرزمين را از گزند و دسترس اسکندر مقدونی بدور داشت و از آن پس ايرانيان اين خطه را به پاس و ياد او "آثورواتگانه" يا سرزمين آذرباد خواندند، که به مرور زمان به آثوروادگان و آذربادگان تغيير نام داد و آذربايجان عربی شده آنست.
مردم ساکن اين خطه تا قرنها پس از آغاز مهاجرت اقوام ترکمن و غز در سده‌های پنجم و ششم هجری به زبان يا گويش "پهلوي- آذری" سخن ميگفتند که شباهت بسياری به زبان کردی داشت. همام تبريزی شاعر مشهور آذربايجان (سده هفتم و هشتم هجری) ميسرايد:
وهار و ول و ديم يار خوش بی (بهار و گل به روی يار خوش است)
اوی ياران مه ول بی مه وهاران (بدون ياران نه گل باشد و نه بهاران)
عزالدين عادل بن يوسف تبريزی (سده هشتم و نهم هجری) ميسرايد:
سحرگاهان که ديلم تاوه گيری (سحرگاهان که دلم ميگيرد)
جه آهم هفت چرخ آلاوه گيری (از آهم هفت چرخ آتش ميگيرد)
از ديگر شاعران و سخنورانی که آثار خود را به زبان پارسی نگاشته‌اند ميتوان از صائب تبريزی و شمس تبريزی نام برد.

قدر مسلم اين که زبان رايج در آذربايجان تا اواسط حکومت صفويان "پهلوي- آذری" ميبوده و ترکی آذربايجانی (زبانی که ما آذربايجانيها امروز به آن سخن ميگوئيم) رفته رفته از اواخر سده دهم هجری جايگزين آن شده است.

پس از کوچ گسترده اقوام ترک زبان به غرب آسيا و آسيای کوچک تيره‌هائی از آنان (غزها و ترکمانان) در اران و آذربايجان ساکن شدند و از امتزاج ايشان با ساکنان اصلی اين سرزمينها ملتی پديد آمد که از همان آغاز به رغم همزبانی و همکيشی با ترکان عثمانی با اتکا به عناصر اساطيری و تاريخی ايران، راه خود را از آنان جدا کردند و بدنبال پی ريزی هويتی مستقل از ترکان عثمانی بودند و اين نکته چندان نيز غريب نبود، چرا که "مردم آذربايجان" در اين دوره نتيجه ترکيب و اختلاط دو فرهنگ بودند: فرهنگ مهاجرين ترک و فرهنگ ساکنين آريائی. در همين راستا بود که نشان ملی ايران – شيروخورشيد – در دربار غياث الدين کيخسرو پسر علاء الدين کيقباد از پادشاهان سلجوقی آسيای کوچک (ترکيه امروزی) پديد آمد. (لقبهای اساطيری اين شاهان ترک، کيخسرو و کيقباد، دليلی محکم برای اثبات مدعای بالاست).

در آذربايجان امروزی و شرق آسيای کوچک دو تيره بر سر ايجاد دولتی مستقل از دربار عثمانی با يکديگر رقابت ميکردند: آق قويونلوها (سپيد گوسپندان) و قره قويونلوها (سياه گوسپندان)، و بر خلاف ادعای برخی از پان تورکيستها که اختلاف اين تيره‌ها و دربار عثمانی را دارای ريشه‌هائی مذهبی (شيعه و سنی) و نه ملی ميدانند، بايد گفت که مذهب شيعه تنها پس از به قدرت رسيدن سلسله صفوی بود که در اين خطه و سراسر ايران رواج يافت و اختلاف نياکان آذربايجانی ما با همزبانان عثمانيشان تنها و تنها ريشه ملی داشت. آق قويونلوها پيروز شدند و زمينه را برای برآمدن خاندان صفوی فراهم کردند.

نهصد سال پس از بر افتادن پادشاهی ساسانيان گهواره نوزائی ملت ايران سرزمين آذربايجان بود و احياگر آن، پادشاهی ترکنژاد؛ شاه اسمائيل صفوی، که نسب خود را به امامان شيعه و از آن طريق به بی بی شهربانو و يزدگرد سوم ميرسانيد و بر پسرانش نامهای اساطيری (تهماسب، سام، بهرام) مينهاد و والتر هينتس اورا به حق "بنيانگذار نخستين دولت واحد ملی" در ايران خوانده است. از اين دوران است که نقش محوری آذربايجان در جنبشهای سياسی ايران روز به روز پررنگتر ميشود و به جنبش مشروطه ميرسد. افزون بر اين، تاريخ ايران بويژه در سده‌های اخير پر از شخصيتهای آذربايجانی است که ردپايشان در جای جای گستره فرهنگی ايران به چشم ميخورد. برای نمونه بزرگترين شاعر سبک قديم ايرانی شهريار است که اشعار ترکی او نيز در همه کشورهای ترکزبان هماورد ميجويند. ديگری احمد کسروی است که به تنهائی به اندازه يک فرهنگسرای چند سد نفره به زبان پارسی خدمت کرده است و آثار تاريخی او در باره آذربايجان و ايران از مستندترينها به شمار می‌آيند (اگر چه من با نظرات او در مورد زبان ترکی و هويت آذربايجان بشدت مخالفم). فهرست چهره‌های ادبی، علمی، هنری و اجتماعی آذربايجان چندان بلند است که ميتواند مقاله مستقلی را به خود اختصاص دهد.

دوم، بابک خرمدين: بابک در خانواده‌ای زحمتکش و تنگدست بدنيا آمد و در سالهای کودکی پدرش را از دست داد (به روايتی پدرش مردآس هنگامی که زنش باردار بود، در دفاع از او بدست اشغالگران عرب کشته شد). مادرش که زنی يکچشم ميبود و با کار در خانه دارايان گذران ميکرد، بابک را در همان سنين نوجوانی به جاويدان پسر شهرک، خداوند دژ بذ و سرکرده خرمدينان سپرد. پس از مرگ جاويدان بابک همسر او گل اندام را به زنی گرفت و همو، سران خرمدينان را به اطاعت از بابک خواند و گفت که روح جاويدان در تن بابک حلول کرده است و بدين گونه بابک به سال سدو نودو پنج خورشيدی، يعنی چيزی بيش از سيسد سال پيش از آنکه پای نخستين مهاجرين ترک به آذربايجان برسد، خداوند دژ بذ و سر کرده بی رقيب خرمدينان شد.

در باره واژه "خرمدين" بيشتر تاريخنگاران بر آنند که دليل اين نامگذاری اعتقاد خرمدينان به خوشی و خرمی و استفاده از نعمتهای خدادادی در همين جهان است. روايت ديگری که به نظر من درستتر می‌آيد مربوط است به جنبش مزدکی در دهه‌های پايانی حکومت ساسانيان: پس از سرکوب درست دينان و کشته شدن رهبر و بنيانگذار اين جنبش، مزدک بامدادان، همسر او خرمه (خورمٌک) به مادآذربادگان گريخت و در اندک زمانی مردم بسياری بر سر او گرد آمدند. جنبش خرمدينی در حقيقت نام از خرمه، همسر مزدک داشت، بويژه که همه تاريخنگاران در مزدکی بودن عقايد خرمدينان متفقند.

جنبش بابک بيست و دو سال به درازا کشيد و چنان لرزه‌ای بر اندام خلفای عباسی افکند، که معتصم دستور به ساختن موضعی در سامرا داد که هرگاه محمره (سرخ جامگان) بناگاه در بغداد سر بر کردند، بدانجا بگريزد. اين جنبش، جنبشی سراسری و فرا منطقه‌ای بود و بابک هدفی جز بيرون راندن اشغالگران از همه ايران و پی افکندن نظامی عادلانه بر پايه آموزه‌های مزدک در سر نمی‌پرورد. جنبش خرمدينان در همه شهرهای آذربايجان، اسپهان، همدان و کردستان امروزی رواج کامل داشت و دامنه نفوذ آن به بغداد نيز ميرسيد و در سالهای پايانی آن، حتی بردگان ساکن در زنگيان (زنجان) و اعراب ساکن در نواحی کرگ (کرج) نيز به آن پيوستند. از سوی ديگر، ارتباط منظم بابک با سران ديگر جنبشهای رهائی بخش در ايران مانند مازيار در تبرستان و سندباد در سيستان نشان از آن دارد که قهرمان بذ در پی گسترش جنبش به سراسر ايران ميبوده و هيچگاه تنها پروای آذربايجان را در سر نداشته است.

پايان دردناک جنبش سرخ پرچمان، پيش از آنکه دليلی بر کوتاهی کوشندگان آن و يا دليری و پايمردی اشغالگران باشد، تکرار چندين باره مثل پارسی است که ميگويد: "از ماست که بر ماست...". افشين (خيذر پسر کاووس فرمانروای اشروسنه در جنوب تاجيکستان امروزی) اگر چه خود پروای احيای عظمت گذشته ايران و راندن اشغالگران را در سر ميپرورد (و عاقبت نيز جان خود را در اين راه گذاشت)، ولی به خاطر تربيت اشرافی و افکار طبقاتيش به عنوان يک شاهزاده، قادر به پذيرش خواسته‌های خرمدينان نيز، که با معيارهای امروزين در پی برپائی يک حکومت سوسياليستی بودند نميبود. از ياد نبايد برد که اجداد افشين (اشراف و زمينداران دوره ساسانی) اجداد بابک (مزدکيان) را به وحشيانه ترين شکلی سرکوب کرده بودند.

بابک مانند يک قهرمان باليد، مانند يک قهرمان زيست، مانند يک قهرمان جنگيد و مانند يک قهرمان کشته شد و با آلودن چهره‌اش به خونی که از بازوی بريده‌اش ميريخت، حسرت ديدن رخ زردش را نيز به دل کشندگانش گذاشت و يادگاری بزرگ در انساندوستی، دادگستری و دادجوئی، دليری و بيش و پيش از هر چيز ايراندوستی، برای همه ايرانيان؛ از ارس تا هيرمند و از دريای خزر تا خليج پارس بجای گذاشت.

روا نيست که ياد و نام اين قهرمان بزرگ دستمايه برانگيختن احساسات کوته بينانه مشتی کم خرد شود که بنام دفاع از هويت ملی آذربايجان آب به آسياب پان تورکيستهای ترکيه ميريزند. ملت آذربايجان برای رسيدن به حقوق حقه خود و ديگر اقوام ساکن ايرانزمين، و زيستن در ايرانی آزاد، که در آن هيچ تبعيضی، نه سياسی، نه فرهنگی و نه اقتصادی به هيچکدام از اقوام اين مرز و بوم روا داشته نشود و هر ايرانی در هر کجای اين سرزمين کهن که هست، بتواند به زبان مادريش بخواند، بنويسد و بياموزد و در هر لحظه زندگی ‌اش فرمانروای سرنوشت خود باشد، مبارزه ميکند. در شأن چنين ملتی نيست که بنامش تاريخ را تحريف کنند و از قهرمانی که متعلق به همه ايرانيان، که همه بشريت است، بدروغ يک مبارز محلی بسازند، که برای رهائی آذربايجان و ساکنين ترکزبان آن ميجنگيده است.

خداوند دروغ، دشمن و خشکسالی را از ايران زمين بدور دارد
چهاردهم تير هشتاد و دو
مزدک بامدادان
mazdakbamdadan@arcor.de

پانوشت:
پس از درج نوشته پيشين من "مجاهدين، پايان غم انگيز......" دوستان بسياری مرا با فرستادن‌ای ميلهايشان شرمنده مهرشان کردند. ويروس نابکاری همه ساز و کار کامپيوتر را به هم ريخت و نشانی مرا بديگران و نشانی ديگران را به من وصل کرد و در هر رفت و آمدی گيرنده را هم از برکات خود بی نصيب نگذاشت. پايان سخن اينکه من مجبور به عوض کردن "سرور"م شدم و اگر اين دوستان جوابی دريافت نکردند، از سر کوتاهی نه، که از ترس اشاعه اين ويروس بوده است. نفرين خدا بر فرستنده‌اش!!!


[kbehrooz - October 23, 2003 09:43 PM]

مسئله اصلي ملت ايران عقب ماندگي ايران از جهان توسعه يافته است.بي توجهي به اين مورد هر روزه ما را بكام وابستگي بيشتر و ضعف ملي فرو ميبرد. حل مشئله اقوام ايراني در اين رابطه بسيار مهم است و از هدر رفتن نيروهاي ملي جلو گيري ميكند:

اي هم انديش كجايي كه دلم تنگ شده
اسب گفتار همين بنده بسي لنگ شده
همه گويند كه ما طالب علم و هنريم
در پي توسعه با دندان و با چنگ شده
زود برخيز كه اين شر ز ايران ببريم
ورنه ايران گرفتار دو صد جنگ شده
توسعه گر نبود مرگ وطن را بينيم
يا كه ملت اسيرند و سوي بنگ شده

رضا شاه با دامن زدن به سياست هاي« آريابازي» و دادن غرور كاذب به ايرانيان سبب پسرفت ايران و فرهنگ آن شده و اقوام ايراني را رو در روي هم قرار داد، ضربه اي كه رضا شاه به مردم آذربايجان وارد آورد بازتابش حركت هاي خود مختاري دموكراتهاي آذري و مسايل ديگر بوده است. در زمان او و پسرش كه عامل غرب بودند وابستگي اقتصادي و غذايي، دارويي،نظامي و....به غرب شدت گرفت و از توليدات ملي ايرانيان كاسته شد.

آريا بازي محصول غربيان و انگلستان بود تا با سرگرم كردن مردم ما و با سرخوشي تخديري دادن به آنان ثروتهاي ما را غارت كنند و ما را عقب مانده نگه دارند و بي دليل نيست كه انگلستان براي ما فيلمي از كورش را ميسازد. علتش اين است كه انگلستان نگران فرهنگ ايراني است!
ملت ما ديگر فريب اين تخديرات را نخواهد خورد.
خبر ساختن فليم كورش:
فيلم كوروش بزرگ گرانترين فيلم تاريخ بريتانيا
"الکس جووی" کارگردان جوان بريتانيائی قصد دارد فيلمی درباره کورش کبير پادشاه امپراتوری ايران و بنيانگذار سلسله هخامنشيان که قلمرو حکومتش از هند تا آسيای صغير و دريای مديترانه گسترده بود، بسازد.

ساخت اين فيلم از پائيز امسال آغاز می شود، و فيلمبرداری آن مدت پنج ماه بطول خواهد انجاميد. بودجه ای که برای ساخت اين فيلم در نظر گرفته شده است چيزی معادل 80 ميليون دلار خواهد بود، که با اين حساب پرخرج ترين فيلم تاريخ سينمای بريتانيا محسوب می شود. ولی "جووی" کارگردان 32 ساله فيلم، اعتقاد دارد چنين بودجه ای برای ساخت يک فيلم تاريخی بسيار اندک است.

داستان فيلم به اين صورت آغاز می شود که پيشگويان به پادشاهی اطلاع می دهند که نوه اش در آينده برعليه او طغيان خواهد کرد و سلطنت او را از بين خواهد برد. به همين دليل پادشاه دستور قتل او را می دهد. ولی والدين پسر، او را فراری می دهند. اودر بيابان به چوپانی مشغول می شود. تا اينکه در جوانی عليه پدربزرگش قيام می کند و پادشاهی او را سرنگون می کند.

فيملبرداری صحنه هائی که در آن دکور بکار برده می شود، در بريتانيا صورت خواهد گرفت و صحنه هايی که احتياج به فضای باز دارد در کشور پاکستان فيلمبرداری می شود.

در ساخت اين پروژه عظيم صدها بازيگر و هزاران سياهی لشگر شرکت خواهند داشت. هنوز برای بازی در نقش کورش بازيگری انتخاب نشده است ولی به گفته "جووی" برای اين نقش بازيگر مشهوری انتخاب خواهد شد.


بعضي ها ممكن است بگويند كه ما ناهمگوني بين پاسداري از فرهنگ گذشتگان و علم و دانش نميبينيم.
بهتره كساني كه به اين ناهمگوني ايمان دارند‚ نمونه هايي نيز براي ما بياورند. در جواب اين دوستان بايد گفت كه
--------------------------------------------------------------------------------


گذشته گرايي در واقع انديشه رضا شاه بود براي دفع ملايان و اسلام در متن جامعه. او براي جبران خلاء ايدولوژيك اسلامي و ايراني حاكم در ادوار گذشته، ايدلوژي و آئين ايران باستان و فارس آريايي را ابداع كرد.در پي همين سياستها بود كه به براي گيلانيان و آذربايجاني ها جوك هاي بخصوصي را اشاعه دادند.. .اگر جوك براي هدفي غير از خنداندن باشد مسئله ساز است.البته اكثر كساني كه اين جوك ها را فعلا اشاعه ميدهند؛ دوست ندارند كه به احساسات ديگران صدمه بزنند و يا خداي نكرده توهين كنند. بلكه اسير فرهنگ سازي غلط رژيم گذشته هستند.اين موضوع را كمي توضيح ميدهم:
در زمان رژيم گذشته بعضي از استانها و اقشار با رضا شاه مخالف بودند و او را عامل اجنبي ميدانستند. مثلا اهالي گيلان او را قاتل قهرمان خلق گيلان و ايران ؛ ميرزا كوچك جنگلي ميدانستند. از اين رو از رضا شاه در گيلان استقبالي نشدو حتي او را در رشت كه تيمور تاش را همراه خود كرده بود؛ هو كردند. زيرا تيمور تاش در زمان قاجار حاكم گيلان بود و بسياري از مردم را كشته بود و كشتار او هم به اين صورت بود كه دستش به عوامل مبارز جنگلي نميرسيد وقتي عوامل حكومتي مردم عادي و يا سمپات هاي مبارزان جنگل را دستگير ميكردند؛ نام اين دستگير شدگان را مي پرسيد و معمولا اگر كسي نامش ايراني بود مثل بيژن ؛ رستم و سهراب ؛ بهمن و ....دستور اعدام آنان را ميداد و به سبب همين خاطره مردم او را حتي در جوار شاه زمان هو كردند.اين تيمور تاش آدمي بوده است كه بنا به نوشته تاريخ نويسان گربه اي را زنده زنده در آتش شومينه خانه اش انداخته است
رضا شاه و اياديش براي انتقام از مردم غيرتمند گيلان جوك هايي اشاعه داده اند مبني بر بي غيرتي مردان گيلاني و حشري بودن زنان گيلاني كه به آبروي خود توجهي ندارند و با هر مردغريبه اي هم بستر ميشو ند؛ چيزي كه واقعيت ندارد و اين خصوصيات بيشتر شامل دختران فاسدش از قبيل اشرف ميشد.
رضا شاه براي اين كه ملاها را بكوبد از اسلام فاصله گرفت و تاريخ ايران باستان و نژاد آريايي را در برابر ملايان و اسلام علم كرد. در اين راستا لازم بود كه اقوام غير فارس كوبيده شوند.مثلا به ترك و كرد و اقوام ديگر اجازه تدريس بزبان مادري را ندادند( اين آقا مازندراني ؛ گيلاني ؛ كرد را جز فارس ها طبقه بندي كرده بود؛ كه يك گيلك زبان كرد و يا فارس را نميفهمد؛ همان گونه كه يك ترك زبان آنان را نميفهمد ولي تركها را جدا جدا بحساب آكرده است مثلا يك ترك آذربايجاني زبان قشفايي را ميفهمد ولي در طبقه بندي از ترك و قشقايي جداگانه نام ميبرد تا جمعيت تركان را كم جلوه دهد تا نيات پليد خود كه همانا حفظ قدرت خودش بود؛ بر آورده شود). عده اي فارس ساده دل ين حرف ها جدي گرفته اند و مثلا فكر ميكنند كه نژاد آريا هستند؛ كه چنين چيزي اصلا وجود ندارد و حتي قبل از اسلام اين نژاد با اقوام ديگر ممزوج شده و بعد از اسلام هم با ترك و عرب و مغول مخلوط شده است و جفنگي بيش نيست؛ منتهي چون اين سياست عقده خود كوچك بيني فارس هاي عقب مانده را جبران ميكرد برايشان خوش آيند بوده است و به آن توهمات حتي بعد از حكومت خميني هم ادامه ميدهند.از جهت سياست هاي پهلوي به اقوام غير فارس بويژه تركهاي ايران توهين شده و سعي در ايجاد حقارت در آنان شده است تا با كوچكتر جلوه دادن آنان فارسها را بزرگ تر جلوه دهندو آنان را از هويت ملي خود به هويت فارس برتر سوق بدهند تا ترك زبانان ايران از زبان تركي دست بكشند و همه مردم يك زبان و آن هم زبان فارسي صحبت نمايند.
اين سياست پهلوي كه در زمان حكومتش فرهنگ سازي غلط شده است باعث ايجاد فتنه در ايران در اين زماني است كه همه ما به اتحاد و يگانگي نياز داريم.و از آن گذشته اگر فارسهاي عزيز در اين توهمات در جا بزنندسبب اجراي سياست هاي رضا شاهي شده و به علت اشاعه اطلاعات غلط از پيشرفت كشور جلوگيري نموده و فرهنگ خود را مسموم خواهند كرد؛ فرهنگي كه عليرغم آن چه كه در گذشته چه بوده است؛ امروزه از فارسها در ايران و افغانستان و تاجبكستان زاييدن خميني و ملا عمر و چريكهاي بنيادگراي اسلامي در تاجيكستان است كه فعلا رهبر آنان قدرت را در دست نگرفته است؛ كسي كه در توهم بيانگارد از همه برتر است بفكر سازندگي نخواهد بود و به توهمات دل خوش كرده و عقب خواهد ماند.

آذربايجاني وقتي كه كه يك فاشيست فارس با مونتاژ بيل در دست قهرمان ملي ايران علي دايي و نوشتن چند جمله تحقير آميز در زير آن وي را تحقير ميكنند ؛ طبيعي است كه به سمت پان تركيست ها كشيده ميشود. در اين سو اگر بپذيريم كه اين جوك ها خواسته طبيعي ملت ايران است( كه البته نظر غلطي است و اين فرهنگ سازي پهلوي بوده است) نور در نور ميشود چرا از آذربايجاني توقع پذيرش تحقير را داريم.
اين همان راهي است كه فارسها را در يك غرور كاذب نگه داشته است ؛ بطوري كه در دوره پهلوي بنا به علتي روشن فكران ايراني نامهاي به سفير انگلستان نوشته بودند كه آقاي سفير شما ما را با هنديان سيه چرده اشتتباه گرفته ايد و امروز آن هندي سيه چرده بمب اتم دارد و خود كفايي تغذيه اي دارد و غذا هم صادر ميكند و صنعتش هم از ايراني جلو تر است و ولي فقيه(بخوانيد فجيع) از فرهنگ هندي بر نمي خيزد ولي اين قوم ايراني بزرگترين وارد كننده گندم در جهان است و آبگوشت او را از واردات غذايي از چندين ملت تامين ميكنند و هنوز هم اين حماقت ادامه دارد؛ اگر در پس اين افكار عقليتي وجود داشت كه اين وضع بر ما عارض نميشد ؛ اميد وارم شما نيز چون بنده مخالف اين طرز فكر و خود داري از تحقير اقوام و مردم ديگر باشيد.

ايراني امروز آن قدر عقب مانده است كه حتي از تركيه هم چندين سال عقب افتاده است و آن كشور حتي در زمان پهلوي هم مثلا يك سندرم به جهان علم پزشكي معرفي كرد (سندرم بهجت) و ايراني نه تنها در جا زده است ؛ بلكه به قهقرا هم رفته است و تازه فاشيست هاي آن ادعاي برتري بر اقوام ترك و هند و... دارند.
اگر ما اين وقايع را از ريشه ها نخشكانيم و در برابر اقوام تحقير شده به اشتباه خود اذعان نكنيم؛ ايران و ايراني در خطر خواهد بود. ايران كشوري كثير المله است و در اين مواقع با احترام و سازندگي ميتوان كشور را سر بلند كرد .
چه بخواهيم و يا نخواهيم اين روح زمانه ما به اين سو حركت ميكند؛ حركت به سوي برابري و احترام متقابل ؛ من و شما نخواهيم توانست در برابر اين امواج بيايستم و اگر ايستاديم ؛ بدنام خواهيم شد.
انتشار واقعيت و حقيقت در بين مردم و دادن اطلاعات درست به آنان ضامن پيشرفت كشور و سربلندي ايراني است.

[iraj azarbaijani - October 23, 2003 08:02 PM]

biaiid be jaye tarh ekhtelafat goomi bar aleyhe rejim khoonkhar eslami mottahed shavim va baad dar jomhoori federal iran hameh ba ham azad khoshbakht bashim. Man be onvan yek azari ke be irani boodanam eftekhar mikonam khahesh mikonam hamdigar ra doost dashte bashim

[Mohammad - October 23, 2003 07:35 PM]

Dear Sir,

I think you are way lost. It is really depressing to read the type of crap that you guys write.
Word by word translation of literature produced for societies with long histories of racial opression or racism and forcefully applying them to the social setting of the Iranian society does not buy you anything. I correct myself: it buys you scorn and ridicule, but not respect.
Your reading of history (Iranian and non-Iranian) is so poor that you make any fairly read person cringe. You apparantly don't know anything about human rights, social movements, individual rights, property rights, ... or politics and economics except what is put on display by marginal socialist or communist groups.
If you have a set of ideas, you are welcome to express them, but be aware that you sound very uneducated and ignorant.
You clearly do not generate sympathy in any serious person.

[Azari - October 23, 2003 07:30 PM]

دوست عزيز، آقای نگاهی، من با آزادی، موافقم، اما، مسائل بايستی باز شود، واقعيت اين است که من اذريم، نه ازان جهت که من در اذرپادگان سکونت دارم، بلکه به جهت که تبارم اذريست و نزديکان و دوستانی در آنجا دارم، اما، دوست گرامی، براي من ترک و فارس و لر و بلوچ همه برايم فقط مفهوم کلمه بيشتر ندارند، و به کل خودم را ايرانی ميدانم، که بسي برايم گرانقدرتر است، مدتی پيش چند مقاله تو سايت Tribon، و يکی دو تا در سايت گويا از زبان شخصی به نام ايتان تبريزلي و بعضی ديگر افراد( پانترک) خواندم، و احساسم اين بود که اين مقالات با ازوهاي من که همان بهروزي براي مردم ايران و آزادی براي آنهاست متفاوت هست، واقعيت اين بود که اين آقايون با تحريف تاريخ و ب کارگيريکلماتي مثل خلق ترک و... سعی در عوض کردن هويتِ من و بخشی از مردم ايران هستند اين افراد با نا سزا گويي به بزرگاني مثل فردوسي و کورش کبير، و ترک کردن بزرگاني ديگر مثل نظامی و مولوی و بابک خرمدين و بوعلي سينا و... سعی در رسيدن به اهداف شوم سياسی خود که يکبار در ۸۰ سال پيش در قائله پيشوري موفق به انجام ان نشدنديعني جدايي ا ذرابادگان از ايران هستند. بعداز مدتی مطالعه بيشتر فهميدم که ما اذريان نه تنها ايرانی هستيم، حتی به لحاظ وجود اتشکدهاي متعدد و نشانه های فراون اوستايي و.... از اصيلترين ايرانيان هستيم، و زبان ما تا مدتی قبل به فارسی پهلوی بوده، از اين رو اين عنوان را بر خودم نهام، و تا آنجا که اطلاعاتم به من اجازه ميداد، شروع به اگاهسازي بقيه دوستان کردم . از نظر من کساني که براي رسيدن به مقاصد سياسی حاضر به تحريف تاريخ و توهين به هموطن خود هستند ديگر ايرانی نيست چون همانکاري را انجام ميدهند که دشمن انجام ميدهد.اين افراد ( Pantourkha) با ايجاد هويتِ جعلي برای يک بخش از مردم ايران و کارهاي ديگر سعی در پرکندن کردن تخم نفاق در بين هموتنان خود هستند. از نظرمن زبان تنها قشر خارجی فرهنگ يه مردم را تشکيل ميدهد که ميتواند با برخورد با مسائل مختلف تغيير و يا حتي کنده شود. اما اگر خوب ب نگريد بجز شواهد بسيار قوی و مستدل تاريخی موجود از لحاظ فرهنگي و هويتي هم ما همه ايرانی هستيم، شما نگاه کنيد، همه ايراني تباران مثل تاجيکها وکردها در ايران و عرق و ترکيه، و حتی ايرانيان مهاجر بههند همه در هويتِ و فرهنگ ها يکی هستند. آنها مراسم يکساني دارند، آنها، ا عتقادت مشابهي دارند،و ... اما، هر کدام ممکن هست بسته به شرايط خاص بزباني صحبت کنند، کما اينکه زبان کردها در ترکيه ممکن هست ترکي يا در عرق ممکن هست عربی باشد، اما هويتِ آنها يکی هست، اما ايا ما اذريان اين نزديکي فرهنگ را با مردم تکيه که ترک زبان هستند داريم؟ بنابراين تنها با دستاويز قرار دادن زبان نميتوان برای ملتي هويت سازی کرد.من به عنوانِ يک آذری حاضر نيستم خودم را ترک نژاد بدانم، چرا که اين يک توهين به من هست، شما اگر تاريخ را بخوانيد ميفهميد که ترکان چه ها که با ما اذريان نکردند، منِ آذری که در ۴۰۰۰ سال پيش زرتشت و يکتا پرستی را به ميراس بشری هديه کردم چطور ميتوانم قبول کنم که بخاطر منافع سياسی يک مشت وطنفروش تحصيل کرده در ترکيه هويتم را با قومي که تا قرن ۸ تا ۱۰ ميلادی بجز چوپاني هيچ فرهنگی نداشتند عوض کنم، آيا اين توهين به من نيست؟. بنابر اين از نظر من اگر کسی درظاهر کارو نياز فرهنگی سعی در تغيير هويت من باشد، از نظر من دشمن من و کشور من هست. در جواب مسئله آزادی، من تا قبل از اينکه اين اقايون به تحريف تاريخ و هويت سازی جعلي و ترک سازي بزگان ايران و توهين ه هموطنان ديگر بپردازندهيچ حساسيتي روی اين مسأله نداشتم، اما بد از ان به اين نتيجه رسيدم که ساده انديشي موجب پشيمانيست اگرما در شرايط بوديم که کارهاي فرهنگی برنامه ريزي شدهاي درشناسايي هويتِ و اقعي اذريان انجام شده بود، من با اين مسأله هيچ مشکلی نداشتم، اما همانطور که ميدانيد بعد از انقلاب هيچ برنامه فرهنگی برای شناسايي هويتِ ملي و ميراث فرهنگي نتنها برای اذريان بلکه برای هيچ قوم ديگري در ايران انجام نشده، از اين روست که ميبيند، اين عدم شناسايي هويتِ ملی در بعضی اذريان با تبليغات پانترکها به بيراه کشيده ميشود و در شهرهاي ديگر هم به ص ورتهاي ديگر مثل غربگرايي شديد ميانجامد، بنابراين از نظره من يک پزشک نمی تواند و حق ندارد، که از يک بيمار سوال کند که آيا شما داروي تلخ ميخوريد يا نه، در حال حاضر کشور و جوانان ما از بيماریِ عدم شناسايي هويتِ واقعي خود رنج ميرند،من در شرايط طبيئي با آزادی نه تنها مخالفتی ندارم برای ان تبليغ ميکنم، اما ابتدا معتقدم بايستي افراد را نسبت به هويت واقعي انها بطور مستدل اگاه ساخت در حالِ حاضر از نظر من زبان تنها بهانه بيش نيست و ازادي زبان ترکی در ايران نسبت به فرظا زبان کردی در ترکيه بسيار بالا تر است. پاينده اذربايجان در کنار ايران.
اگر ايران بجز ويران سرا نيست – من اين ويران سرا را دوست دارم
زنده پاينده و پيروز باشيد
يزدان پاك نگهدارتان


[mazdak - October 23, 2003 05:10 PM]

ba salam be aghayan Yashar Tebrizli wa "Alioff"!
dar abteda mi khastam az shoma aghai yashar Tebrizli be khater metanat wa khishtandari dar moghabel Tuhinhaie ke aghai "Alioff" be shoma wa tamami Azerian wa Turkan mi namayand tashkor wa tahsin khod ra ebraz namayam.manham motaghedam masaaleh ma aknoon gharabagh wa ya koshtarhai wahshianehie ke chauvinisthai Azeri wa armani wa osmani dar hagh ghome digar anjam dadeh and nist, balkeh tahaghógh in khaste badihi tamami khalghha wa aghwam saken iran mabni bar edareh keshwar besurate Federal wa khodmokhtari dar taiin sarnewesht khud dar keshwari be nam iran mi bashad inkeh dar keshwarhaie ba hokomat ghir Demokratik mesl Azarbaijan wa Turkieh wa Uzbikestan ba aghaliathai khud cheh mi namayand dar hiteh wazaife sazmanhai binolmellali mi bashad.


dar pasokh be shoma aghai "alioff" bayad begoyam ke ayandeh Iran yk jomhuri Federal demokratik mesl Alman wa Suiss khahad bood wa garnah sarneweshte Yugoslawi dar entezare ma khahad bood.lotfan khashme khud ra mahar konid ke ke tanha mozdoran saltanattalab wa hezbollahi ke in keshware ra be wiraneh keshidehand laighe in khashme shoma hastand.
Ba ehteram Mazdak

[اختای - October 23, 2003 05:05 PM]

آقای YK farse kasif!

اگر شماها قصد کشتن ماملتهای تحت ستم را نداشته باشید و به حقوق ملتها و انسانها احترام بگذارید مطمین باشید کشتاری راه نخواهد افتاد.

[YK Farse Kasif!!! - October 23, 2003 04:58 PM]

You are doing your job fine and in a short time all IRANIAN will kill each other and IRAN will become IRANESTAN. Setan also is saying thank you to you.

[یاشار تبریزلی - October 23, 2003 04:49 PM]

آقای علیوف

از اینکه به موضوع مقاله برگشتید متشکرم.

1.در مورد تاریخ و کوروش و داریوش مطالعه خود را زیاد کنید. لزومی به بحث در این مورد نمی بینم. می توانید به کتیبه های خود کوروش و داریوش مرجعه کنید. در ضمن ادعای اینکه در طول تاریخ بتوانید پادشاهی عادل چه ترک، چه فارس بیابید ، ادعایی معقول نیست.

2.در مورد آمار نیز نه تنها سایت ethnologue بلکه متاسفانه تمامی آمارهای موجود در مورد ایران نمره C و پایین تردارند. گیریم آمار این سایت درست نباشد آیا تعداد ملت آذربایجان از تعداد هموطنان ارمنی نیز کمتر است که ازحقوق یادگیری به زبان خود و انجام مراسمهای دینی خود را دارند؟

3. اگر مقاله را درست خوانده باشید در جایی صحبت از تضعییق حقوق ارامنه نشده است؟!!! فدرالیسم می تواند نسخه خوبی برای قاراباغ نیز باشد.

4. بله مرزبندی در ایران کار ساده ای نیست ولی چنانچه به الگوی کشور سویس نگاه کنید می بینید که در آن کشور چندین زبان رسمی وجود دارد نه یکی. و زبانهای رسمی از ایالتی به ایالت دیگر (26 ایالت یا کانتون)متفاوت است. بعنوان مثال در ایالت تهران می تواند دو زبان رسمی فارسی و ترکی کنار هم کاربرد داشته باشند. مثالی دیگر اینکه در زمان حکومت فرقه دموکرات در آذربایجان اقوام دیگر مقیم آذربایجان حق داشتند به زبان مادری خود آموزش ببینند.
بهلاوه اینکه توزیع عادلانه ثروت بین ایالتهادر سیستم فدرال می تواند از پدیده مهاجرت قومهای متفاوت به شهر های بزرگ و تهران جلوگیری کرده و حتی مهاجرت معکوس را منجر شود.

5. بفرض اگر مدارک تاریخی جمه آوری شده وارایه شده توسط شما در مورد ترکان صحت داشته باشد ، آیا صحت این مدارک دلیل بر مشروعیت تضعییق حقوق اقوام و ملتهای ایرانی می باشد.

6. دیگر اینکه بهتر است تا دیر نشده است شروع به جمع آوری و انتشار مدارک علیه دیگر اقوام غیر فارس دیگر نیز یعنی عرب و کرد و بلوچ و ترکمن نیز بفرمایید، چرا که آنها نیز یاران ما در مبارزه با شونیست فارس هستند.

7. همانطور که بلوچ نیز نوشت ، سرزمین از آن ساکنان آن است. امروز نمی توان به اروپاییان غاصب آمریکا را به دریا ریخت یا به آنها گفت که این سرخپوستها هستند که برای شما تعیین تکلیف خواهند کردولی نمی توان ناله کودک و مادر فلسطینی را که گوشها را کر می کند نشنیده گرفت. قطعا بین این دو باید فرق قایل شد.
دیگر اینکه تعریف فدرالیسم به مفهوم همکاری داوطلبانه ملتها دیگر معنا و مفهوم مرزهاو سرزمینها را آنگونه که پادشاهان و استعمارگران به ما شناسانده اند کمرنگ تر خواهد کرد. ببینید فدرالیسم نوع اتحادیه اروپا را.

[Mazdack - October 23, 2003 04:18 PM]

واقعیت این است که ایران کشوریست متشکل از خلقای/ملیتهای مختلف تاریخ ما هر چه که بوده واقعیها را تغیر نمیدهد.ما نباید مثل صهیونسها تاریخ راوسیله ای برای سرکوبی و نادیده گرفتن حقوق ملتی یاملتهائی قرار دهیم.باید با فکر صحیح در محیطی کاملا دوستانه و ازاد این مسائل را مورد بحث و بررسی قرارداد تا به نتیجه ای منطقی رسید.تنگ نظری وتهمت زدن جز دشمنی و جنگ و خونریزی نخواهد داشت.فراموش نکنیم که زمین برای زیستن است نه کشت و کشتار.

[dara - October 23, 2003 04:13 PM]

جريان پان تركيسم و مرثيه زبا تركي ديگر براي ايرانيان مسئله پوشيده اي نيست اين افراد در پوشش الفاظ حق و حقوق ذره اي به حقوق ديگر اقوام ايراني احترام نميگذارند و تمام كارشان فحاشي به فرهنگ ايران و ايرانست اين جريان هرچه بيشتر شناخته شود باعث نفرت ايراني ها خواهد شد شما به سايت هاي اين افراد رجوع كنيد و ببينيد چه موضوعاتي رااينها مطرح ميكنند تمامش فحش و ناسزا به حكيم فردوسي كورش پارسي و ديگر مشاهير تاريخ ايران است ؛بدون آشنايي با اين جريان اصلا نميشود با ظاهر نوشته اي به اين گروه ايمان پيدا كرد ؛ناسزا گويي كار مشخص اين گروه منفور است ؛من اصلا آنرا نه تنها حمايت نخواهم كرد بلكه به ايرانيان و هم ميهنان پيشنهاد ميكنم كه با مراجعه به سايت چهره قانلي سر كرده اينها خود به كم و كيف اين گروهگ ايران ويران كن و جاعل تاريخ ايران آشنا شوند .برخي از افرادي كه نظرات موافق در اينجا به آن داده اند يا از خود اين گروه جاعل هستند يا آنها را نميشناسند ،اينها براي پيشه وري دل ميسوزانند و سلطان اجمد شاه را شاه لايقي ميدانند ؛بقيه را در اين فرصت كوتاه نميشود توضيح داد ؛هموطنان اين گروه را بايد بشناسيد تا اظهار نظر كنيد.پاينده باد ايران.

[دارا - October 23, 2003 04:09 PM]

جريان پان تركيسم و مرثيه زبا تركي ديگر براي ايرانيان مسئله پوشيده اي نيست اين افراد در پوشش الفاظ حق و حقوق ذره اي به حقوق ديگر اقوام ايراني احترام نميگذارند و تمام كارشان فحاشي به فرهنگ ايران و ايرانست اين جريان هرچه بيشتر شناخته شود باعث نفرت ايراني ها خواهد شد شما به سايت هاي اين افراد رجوع كنيد و ببينيد چه موضوعاتي رااينها مطرح ميكنند تمامش فحش و ناسزا به حكيم فردوسي كورش پارسي و ديگر مشاهير تاريخ ايران است ؛بدون آشنايي با اين جريان اصلا نميشود با ظاهر نوشته اي به اين گروه ايمان پيدا كرد ؛ناسزا گويي كار مشخص اين گروه منفور است ؛من اصلا آنرا نه تنها حمايت نخواهم كرد بلكه به ايرانيان و هم ميهنان پيشنهاد ميكنم كه با مراجعه به سايت چهره قانلي سر كرده اينها خود به كم و كيف اين گروهگ ايران ويران كن و جاعل تاريخ ايران آشنا شوند .برخي از افرادي كه نظرات موافق در اينجا به آن داده اند يا از خود اين گروه جاعل هستند يا آنها را نميشناسند ،اينها براي پيشه وري دل ميسوزانند و سلطان اجمد شاه را شاه لايقي ميدانند ؛بقيه را در اين فرصت كوتاه نميشود توضيح داد ؛هموطنان اين گروه را بايد بشناسيد تا اظهار نظر كنيد.پاينده باد ايران.

[دارا - October 23, 2003 04:09 PM]

جريان پان تركيسم و مرثيه زبا تركي ديگر براي ايرانيان مسئله پوشيده اي نيست اين افراد در پوشش الفاظ حق و حقوق ذره اي به حقوق ديگر اقوام ايراني احترام نميگذارند و تمام كارشان فحاشي به فرهنگ ايران و ايرانست اين جريان هرچه بيشتر شناخته شود باعث نفرت ايراني ها خواهد شد شما به سايت هاي اين افراد رجوع كنيد و ببينيد چه موضوعاتي رااينها مطرح ميكنند تمامش فحش و ناسزا به حكيم فردوسي كورش پارسي و ديگر مشاهير تاريخ ايران است ؛بدون آشنايي با اين جريان اصلا نميشود با ظاهر نوشته اي به اين گروه ايمان پيدا كرد ؛ناسزا گويي كار مشخص اين گروه منفور است ؛من اصلا آنرا نه تنها حمايت نخواهم كرد بلكه به ايرانيان و هم ميهنان پيشنهاد ميكنم كه با مراجعه به سايت چهره قانلي سر كرده اينها خود به كم و كيف اين گروهگ ايران ويران كن و جاعل تاريخ ايران آشنا شوند .برخي از افرادي كه نظرات موافق در اينجا به آن داده اند يا از خود اين گروه جاعل هستند يا آنها را نميشناسند ،اينها براي پيشه وري دل ميسوزانند و سلطان اجمد شاه را شاه لايقي ميدانند ؛بقيه را در اين فرصت كوتاه نميشود توضيح داد ؛هموطنان اين گروه را بايد بشناسيد تا اظهار نظر كنيد.پاينده باد ايران.

[ Alioff - October 23, 2003 03:37 PM]

شماها از خصومت بهتر هست دست ورداريد وگرنه عاقبت تنگی برای خود می خرید. به چند نقطه مطلبت هم جواب دادم.

یک:
الکی کوروش را شما ظالم می خوانيد چون فارس بوده ولی حسوديتان می شود که چنين شخصی مورد احترام بليونها انسان هست ولی در مورد چنيگيز و تيمور و صفويان و قاجار هيچ کس به انها احترام نمی گزارد. جواب اشخاص وطن فروش مانند پورپيرار و آیتان تبریزلی.. را در چند سايت زير دوستان ايران دوست داده اند. اصلا که شما تاريخ شناس نيستيد پس تنها خصومت شما با کوروش بخاطر ايرانی بودنش هست.

دو :از ۱۰+ آمار در اينترنت شما فقط به يک آمار که انصافا به خود نمره C يعنی غير رد شدن می دهد را انتخاب کرديد.

سه:
اگر حق تعیین سرنوشت را قبول دارید پس ارامنه هم حق دارند که از کشور -۲۰ سال علیوف جدا شوند.

چهار: چطوری می خواهید مرز بندی قومی برای فدرالیسم کنید؟ شهر ارومیه ماله کی می شه؟ شهر زنجان چی؟ پس ۳ ملیونه آذربایجانی تهران را می خواهید بزور بهشان بگویید که از تهران بیرون روند؟ ارمنیها و آسوریها که نمی خواهند زیر یک دولت پانترکیست زندگی کنند چی؟

۵: جوابت را درباه چوونیسم فارس هم دادم.

اين "شوونيسم فارس" بطور کلی از طرف طيف چپ در ايران مطرح شد، بويژه از سوی تئوريسين های حزب توده. یک راهکار بود براشون نيل به اهدافشون. بيتعصب بخونی ميبينی که در واقع در بين اقوام منطقه بعد از انقراض ساسانيان، ايرانيها:فارس ها و كردها و ساير مردم ايراني(نه تركها) هميشه یکی از مظلوم ترين و بردبار ترُين اقوام بودند.

اگر هم منظورت فقط دوره پهلوی هست بهتره بدونی که محمد رصا شاه پدرش مازندرانی بود (رضا شاه) و مادرش هم ترک قاجار بود.

بقول يك ايراني ديگر:
در زمان محمد رضا شاه وزير فرهنگ يک ترک تار زن بود بنام عزت الله مينباشی ... ولی نامشو عوض کرده بود گذاشته بود --مهرداد پهلبد !! -- آره، ميبينی اين ---فارس ها-- چه شوونيست و خودمدار هستن؟؟ اگر فارس ها دستاورد فرهنگيشون بالاست، بجای حسودی کردن و حرص خوردن سعی کن تو هم در حد خودت، هر اندازه هم که ناچيز هست، به اون فرهنگی که خودت رو به اون متعلق ميدونی ياری و خدمت کنی. رو سينه را چون سين ها، هفت آب شوی از کين ها. >>

ايرانيان و ايراني زبانان و فارسي زبانان در چهارده قرن اخير نخستبه مدت دو قرن نيم تحت سلطه تازيان مسلمان عرب زبان بودند و در اين مدت, فرمانروايي ايراني و فارسي زبان بر ايران زمين حكومت نكرده است. در اين دوران ايرانيهاي بسياري مانند مازيار و استاديس و سنباد و مرداويج و پاپك خرمدين كه در ايراني بودنش هيچ شكي نيست و ابو مسلم و ديگر آزاده زادگاني براي استقلال ايران كوشش و جان فشاني كردند.

در يازده قرن و نيم اخير نيز به جز دوره كوتاهي همواره ايران و ايرانيان تحت ستم و سلطه قبايل ترك زرد پوست و تاتاران بوده اند و فرمانرواياني ترك نژاد يا ترك زبان بر آنان حكومت مي كرده اند , و بارها همين تركان سرزمينهاي آبادان ايران را ويران و آثار تمدن را در اين كشور از بيخ و بن نابود كردند و اين با قاجاريه پايان مي پريد.., همه ايرانيان چه كرد چه لر (درود بر تنها پادشاه خوب اين دوره كريم خان زند) چه فارسها.. و چه ايرانيان بزور تركزبان شده مانند آذريها اسير دست تركان بودند. و در نتيجه اگر قرار باشد از ستم سخني به ميان آيد , بي ترديد بايد از ستم ترکان به ایرانیان و فارسها سخن گفت به استناد شواهد بسيار بسيار بسيار معتدد انكار ناپذير تاريخي و نه بر عكس آن!! اين جنايتهاي تركان و ترك زبانان توانست حد اقل ده مليون ايراني را به جايگاه ابدي فرستاد و نيمي از سرزمين ايراني زبان را من جمله بخشهاي بزگي از اسياي ميانه كه سغدي زبان بودن مانند شهرهاي بي نظير مرو و بلخ و نيشاپور را از ميان ببرد. ‌‌در آران و آذربايجان هم ايرانيان دوباره زمين به تركان باختند و شواهد عيني همين آتشكده هاي زردشتي مي باشد كه به فرهنگ ايرانيان تعلق دارد.

[یاشار تبریزلی - October 23, 2003 03:20 PM]

آقای علیوف
باز تکرار می کنم شونیست ترک و فارس نمی شناسد. طرفداران شونیست از هرنوعش و و از هر ملیتی دشمن بشریت و صلح هستند. ما با ملتهای فارس و ترک کاری نداریم . صحبت مبارزه با اندیشه های شونیستی است.

چرابدون آنکه مطلب را بخوانید این همه به تقلا افتاده اید؟ از زمین وزمان ، مربوط و نا مربوط به هم می بافید تا ملت ترک را محکوم کنید؟ کی شماها دست از خصومت و کینه بر خواهید داشت؟بهتر نیست به جای هوچیگری بدنبال راه کارهای حل مسایل ایران بپردازیم؟

[elhaam alioff - October 23, 2003 02:43 PM]

Jaaleb ham inast keh pan-turkistaan emrooz jomhuri eslaami raa yek dowlat faars jelveh mikonnand. Ayaa ashkhaasi maanand mollah hasani, khalkhali, khaamenei, rahim safavi, moosavi ardabili, meshkini va sad-haa akhound ...
In akhoundbaazi raa ham safaviyaan beh iraan avardand vagarnah pish az safaviyaan chenin chizi dar iraan vojood nadaasht.

[elhaam alioff - October 23, 2003 02:38 PM]

Va jawaab beh baluch. Agar sarzamin maaleh kasist keh dar aan zendegi mikonanad pas beqowl shomaa chon esraailihaa dar aanjaa zendegi mikonand sarzamin felestin emrooz maaleh khodeshaan shodeh?
Yaa chon tork-haa hameyeh armanihaa va yunaanihaa raa dar torkiyeh 90 saal pish nabood kardand pas digar sarzamin maaleh khodeshaan hast?
Pas agar masalan qowm X emrooz qowm Y raa nabood konad, 50 saal ba'ad digar aan sarzamin maaleh qowm X mishavad?

Lotfan beh in tanagozh sokhanetaan pasokh begooid .

Sepaas

[elah alioff - October 23, 2003 02:31 PM]

federaalism goftan raahat hast. Vali ayaa dar Iraan marzbandi qowmi mishavad kard? Baa shahrhaayeh Tehraan, Urumiyeh, Hamadaan, va manateq ostaan faars chekaar mikonid.

Albatteh shomaa migooyid keh hamayeh in manateq maaleh tork-haast gar cheh jam'iyat aan haa dar in manateq dar aghaliyat mibaashad.
Ayaa agar keshvarhaayeh mokhtalef az iraan ijaad shod shomaa mardom tork-zabaan tehraan raa ejbar mikonid keh az tehraan beravand azarbaijan?
Yaa mardom Kurd o armani o asuri urumiyeh raa?
Baa mellyonhaa nafar keh ham Azari-Pars hastand che kaar khaahid kard?

Shomaa aval begooiid chetori mikhaahid marzbandi qowmi dar Iraan konid va qowl midaham in kaar ghair momken hast.

[elham alioff - October 23, 2003 02:24 PM]

man ham chizi az jodaai tork-zabaanaan yaa torkaan nagoftam. Agar mikhaahand jodaa shavand besvhand vali man midaanam keh in nazareh aksariyat Azarbaijanihaa nist.
Vali agar hast bandeh beh aan nazar ehteraam daaram.
Yek mosht tudei saabegh keh nemitavananad bedooneh rayy giri khod raa mo'aven va namaayandeh mardom Azarbaijan konnand.

IN haqqeh hameh hast. Maa Iranihaa ham bar aks manateq Irani-neshin Talesh-staan, raa az Araan mikhaahim. Hamintor Torkiyeh va Uzbekistan baayad manateq Kurd va Tajik neshin raa azaad konanad. Va zemnan bahs bar jenaayateh torkaan va tataar haa keh 10 mellyon ensaan iraani raa nabood kardand aslan bahs acaademic nist. Yek bahsist keh barayeh Iraanihaa mohem hast.

Wasalaam.

[baloch - October 23, 2003 02:22 PM]

Doostaan e Aziz
Sarzamin az aan e kasist ke aanjaa zendegi mikonad. Va in mellat hagh daarad ke sarnewesht e khodash raa khodash ta'yyn kond. In ke 1000 saal pish qoum e digari aanja zendegi mikarde hich malaaki nist beh joz yek bahs e akaademik. In ke turkaan key va chegoone beh aazarbaaijaan aamadand dardy raa davaa namikonak vaaqaiyat in ast ke turkaan sadhaa saal (shaayad hezaaraan saal) dar aazarbaaijaan va manaateq e hamjawaar boodeh and wa hastand wa in haq tabiye aanhaast ke khodshaan tasmim begirand ke aayaa mikhaahand dar Iran baaqi bemaanan yaa neh. Bahshaay shomaa mesl e bahshaay sehyunisthaast ke eddeaa daarand ke 3000 saal pish felesteen az aan e aan haa bud pas haala ham az aan e maast, giram ke aazarbaaijaan 3000 saal pish paarsi bud Emruz chi
Baloch

[baloch - October 23, 2003 02:13 PM]

Doostaan e Aziz
Sarzamin az aan e kasist ke aanjaa zendegi mikonad. Va in mellat hagh daarad ke sarnewesht e khodash raa khodash ta'yyn kond. In ke 1000 saal pish qoum e digari aanja zendegi mikarde hich malaaki nist beh joz yek bahs e akaademik. In ke turkaan key va chegoone beh aazarbaaijaan aamadand dardy raa davaa namikonak vaaqaiyat in ast ke turkaan sadhaa saal (shaayad hezaaraan saal) dar aazarbaaijaan va manaateq e hamjawaar boodeh and wa hastand wa in haq tabiye aanhaast ke khodshaan tasmim begirand ke aayaa mikhaahand dar Iran baaqi bemaanan yaa neh. Bahshaay shomaa mesl e bahshaay sehyunisthaast ke eddeaa daarand ke 3000 saal pish felesteen az aan e aan haa bud pas haala ham az aan e maast, giram ke aazarbaaijaan 3000 saal pish paarsi bud Emruz chi
Baloch

[elhaam alioff - October 23, 2003 02:13 PM]

نه خير منطقه ارتسخ ۸۰٪ ارمني بوده و مردم انجا حق دارند که تعيين سرنوشت کنند. مردم تالش و کرد و لزگي و تات و آوار ... آران هم حق داردند که جدا بشوند همانطور که ترکزبانان ايران حق داردند جدا بشوند.
در ترکيه هم قبل از کشتار ارامنه و خروج يونانيها جماعت مسيحي ها ۱۰٪ بودند که امروز زير نيم در صد هم نيست. در ايران هم ۸۰۰۰۰ نفر آسوري را عثمانيها بقتل رساندند.

تحريف پانترکيستها درباره تاريخ کاراباغ:
http://www.artsakhworld.com/Eng/Haji-petros/Bournoutian.htm

[elham alioff - October 23, 2003 02:08 PM]

اين "شوونيسم فارس" بطور کلی از طرف طيف چپ در ايران مطرح شد، بويژه از سوی تئوريسين های حزب توده. یک راهکار بود براشون نيل به اهدافشون. بيتعصب بخونی ميبينی که در واقع در بين اقوام منطقه بعد از انقراض ساسانيان، ايرانيها:فارس ها و كردها و ساير مردم ايراني(نه تركها) هميشه یکی از مظلوم ترين و بردبار ترُين اقوام بودند.

اگر هم منظورت فقط دوره پهلوی هست بهتره بدونی که محمد رصا شاه پدرش مازندرانی بود (رضا شاه) و مادرش هم ترک قاجار بود.

بقول يك ايراني ديگر:
در زمان محمد رضا شاه وزير فرهنگ يک ترک تار زن بود بنام عزت الله مينباشی ... ولی نامشو عوض کرده بود گذاشته بود --مهرداد پهلبد !! -- آره، ميبينی اين ---فارس ها-- چه شوونيست و خودمدار هستن؟؟ اگر فارس ها دستاورد فرهنگيشون بالاست، بجای حسودی کردن و حرص خوردن سعی کن تو هم در حد خودت، هر اندازه هم که ناچيز هست، به اون فرهنگی که خودت رو به اون متعلق ميدونی ياری و خدمت کنی. رو سينه را چون سين ها، هفت آب شوی از کين ها. >>

ايرانيان و ايراني زبانان و فارسي زبانان در چهارده قرن اخير نخستبه مدت دو قرن نيم تحت سلطه تازيان مسلمان عرب زبان بودند و در اين مدت, فرمانروايي ايراني و فارسي زبان بر ايران زمين حكومت نكرده است. در اين دوران ايرانيهاي بسياري مانند مازيار و استاديس و سنباد و مرداويج و پاپك خرمدين كه در ايراني بودنش هيچ شكي نيست و ابو مسلم و ديگر آزاده زادگاني براي استقلال ايران كوشش و جان فشاني كردند.

در يازده قرن و نيم اخير نيز به جز دوره كوتاهي همواره ايران و ايرانيان تحت ستم و سلطه قبايل ترك زرد پوست و تاتاران بوده اند و فرمانرواياني ترك نژاد يا ترك زبان بر آنان حكومت مي كرده اند , و بارها همين تركان سرزمينهاي آبادان ايران را ويران و آثار تمدن را در اين كشور از بيخ و بن نابود كردند و اين با قاجاريه پايان مي پريد.., همه ايرانيان چه كرد چه لر (درود بر تنها پادشاه خوب اين دوره كريم خان زند) چه فارسها.. و چه ايرانيان بزور تركزبان شده مانند آذريها اسير دست تركان بودند. و در نتيجه اگر قرار باشد از ستم سخني به ميان آيد , بي ترديد بايد از ستم ترکان به ایرانیان و فارسها سخن گفت به استناد شواهد بسيار بسيار بسيار معتدد انكار ناپذير تاريخي و نه بر عكس آن!! اين جنايتهاي تركان و ترك زبانان توانست حد اقل ده مليون ايراني را به جايگاه ابدي فرستاد و نيمي از سرزمين ايراني زبان را من جمله بخشهاي بزگي از اسياي ميانه كه سغدي زبان بودن مانند شهرهاي بي نظير مرو و بلخ و نيشاپور را از ميان ببرد. ‌‌در آران و آذربايجان هم ايرانيان دوباره زمين به تركان باختند و شواهد عيني همين آتشكده هاي زردشتي مي باشد كه به فرهنگ ايرانيان تعلق دارد.


[یشار تبریزلی - October 23, 2003 02:04 PM]

آقای الهام علیوف،
نمی دانم آنچه شما می نویسید چه ارتباطی به مقاله من دارد؟! شاید مقاله را درست نخواندید یا با پیشداوری خواندید. اگر یک بار دیگر بخوانید متوجه می شوید این مقاله دعوت به همکاری ملتها است بدون تعصب و بر اساس خواست ملتها و بدور از نسخه پبچی های مبهم تاریخی که می تواند تا ابد توسط هر دو طرف مقابل ادامه پیدا کند.
باز تکرار می کنم:
مشکل امروز ایران اندیشه شونیست به خصوص شونیست فارس است. یعنی عقیده برتری ملتی بر ملت دیگر. ما مشکلی با ملتهای مختلف نداریم ، همه ملتها چه فارس ، چه ترک ، چه ارمنی ، چه کرد همگی محترم و برابرند. ما با شونیست و حامیان آن مشکل داریم نه با ملتها. هر نوع شونیزمی مذموم است چه شونیست فارس و چه شونیست ترک و در هر کشوری که می خواهد باشد چه ایران ، چه ترکیه ، چه آذربایجان. ما با حامیان شونیست مشکل ذاریم چه ترک، چه فارس. بودند و هستند حامیان ترک زبان ، شونیسم فارس!



[امید ناصر - October 23, 2003 02:01 PM]

مشکل آذریان ایران این است که بی صاحب هستند وهیچگاه رهبری نداشته اند که آنان را در طول تاریخ راهنمائی ودلالت نمایند .ملاحظه بفرمائید درهمین شروع قرن بیستم (به تاریخ 18 ساله آذربایجان مراجعه نمائید) ده هاهزارنفر ازمردم ارومیه وسلماس وخوی به توسط ارامنه وآسوریها قتل عام شدند ولی هیچگاه درکتابهای تاریخ مدارس شرحی از این جنایات درج نشده ونمیشود ولی به ارامنه اجازه داده شده تا راست ودروغ تاریخ قتل عام خود نه فقط در کتابها بلکه هرساله در خیاباهای تهران یادآوری نمایند.امروز در ارومیه وماکوو سلماس وخوی هنوز کهنسالانی هستند که داستان فجایع اوباشان داشناک را تعریف نمایند علیرغم همه این حقایق هیچ خانواده آذری ایرانی داستان آن فجایع را به فرزندان خود منتقل نمی نمایدلیکن درتمام خانواده های ارمنی ایران کینه به ترکان جزاصول اولیه آموزش است .من خود از برخی دوستان اهل خوی شنیده ام که دراوایل از ترس نزد÷زشکان ارمنی برای معالجه نمی رفتند.امروز روزگار دیگری در راه است با فرو÷اشی شوروی مثل اینکه تاریخ دوباره به آغاز قرن بیستم در قفقاز رسیده است. میبینیم که ایران وارمنستان ویونان کمیسیون مشترک تشکیل داده اند تنها جنبه مشترک این دولتها ضدیت با ترکان است شاید برای آن دو دیگر این امر منطقی باشد ولی در کشور ایران که میلیونها آذری درآن زندگی میکنند این دهن کجی به نفع اقلیت ارمنی اهانت آشکار به آذریان است .اگر آذریان ایران حقوق ملی خود رابدانند واگراحزاب ورهبرانی داشته باشند امکان انجام چنین جسارتی وجود نخواهد داشت .امکان حمایت اقتصادی از متجاوزین ارمنی ودادن مسیرتغذیه از مرز مشترک ایران وارمنستان عملی نخواهد بود بهتر است بدانید که طبق گزارش جراید درزمان جنگ قره باغ علاوه برزبانهای ارمنی وروسی وفرانسه وانگلیسی زبان فارسی نیز از بیسیمهای ارامنه مسلح شنود میشد.والله اگر این همه ستم برآذریان ایران نشده بود واین ملت برحقوق ملی وشخصیت ملی خود آگاه بود امروز غده قره باغ وجود نداشت بیخود از قره باغ ارمنی صحبت نکنید قره باغ محل زندگی ارامنه وآذریها بوده وبعدا نیز همینطور خواهد بود مادر رشید بهبود اف هنرمند بزرگ آذری ارمنی بود کمانچه ارمنی ونوازندگان کمانچه ارمنی به همراه خان شوشینسکی بدیع ترین قطعات وگوشه های موسیقی آذری رابه شیفتگان فرهنگ وموسیقی عرضه کردند.آقایان داشناکهابگذارید ارامنه وآذریها مثل گذشته باهم زندگی نمایند آیا فکر میکنید که همیشه شما دست بالا خواهید بود؟چرا مساجد مسلمانان در ایروان وشهرهای قره باغ را نابود کردید درحالیکه قره کلیسای شما درآذربایجان ایران درنهایت احترام مرکز تجمع شما وهمه ارامنه جهان است .آیا فکر روزی راکه آذریان ایران برحقوق ملی وتاریخی خود آگاه شوند را کرده اید؟

[elhaam alioff - October 23, 2003 01:47 PM]

این بخش را دوباره می نویسم:
اين "شوونيسم فارس" بطور کلی از طرف طيف چپ در ايران مطرح شد، بويژه از سوی تئوريسين های حزب توده. یک راهکار بود براشون نيل به اهدافشون. بيتعصب بخونی ميبينی که در واقع در بين اقوام منطقه بعد از انقراض ساسانيان، ايرانيها:فارس ها و كردها و ساير مردم ايراني(نه تركها) هميشه یکی از مظلوم ترين و بردبار ترُين اقوام بودند.

اگر هم منظورت فقط دوره پهلوی هست بهتره بدونی که محمد رصا شاه پدرش مازندرانی بود (رضا شاه) و مادرش هم ترک قاجار بود.

بقول يك ايراني ديگر:
در زمان محمد رضا شاه وزير فرهنگ يک ترک تار زن بود بنام عزت الله مينباشی ... ولی نامشو عوض کرده بود گذاشته بود --مهرداد پهلبد !! -- آره، ميبينی اين ---فارس ها-- چه شوونيست و خودمدار هستن؟؟ اگر فارس ها دستاورد فرهنگيشون بالاست، بجای حسودی کردن و حرص خوردن سعی کن تو هم در حد خودت، هر اندازه هم که ناچيز هست، به اون فرهنگی که خودت رو به اون متعلق ميدونی ياری و خدمت کنی. رو سينه را چون سين ها، هفت آب شوی از کين ها. >>

ايرانيان و ايراني زبانان و فارسي زبانان در چهارده قرن اخير نخستبه مدت دو قرن نيم تحت سلطه تازيان مسلمان عرب زبان بودند و در اين مدت, فرمانروايي ايراني و فارسي زبان بر ايران زمين حكومت نكرده است. در اين دوران ايرانيهاي بسياري مانند مازيار و استاديس و سنباد و مرداويج و پاپك خرمدين كه در ايراني بودنش هيچ شكي نيست و ابو مسلم و ديگر آزاده زادگاني براي استقلال ايران كوشش و جان فشاني كردند.

در يازده قرن و نيم اخير نيز به جز دوره كوتاهي همواره ايران و ايرانيان تحت ستم و سلطه قبايل ترك زرد پوست و تاتاران بوده اند و فرمانرواياني ترك نژاد يا ترك زبان بر آنان حكومت مي كرده اند , و بارها همين تركان سرزمينهاي آبادان ايران را ويران و آثار تمدن را در اين كشور از بيخ و بن نابود كردند و اين با قاجاريه پايان مي پريد.., همه ايرانيان چه كرد چه لر (درود بر تنها پادشاه خوب اين دوره كريم خان زند) چه فارسها.. و چه ايرانيان بزور تركزبان شده مانند آذريها اسير دست تركان بودند. و در نتيجه اگر قرار باشد از ستم سخني به ميان آيد , بي ترديد بايد از ستم ترکان به ایرانیان و فارسها سخن گفت به استناد شواهد بسيار بسيار بسيار معتدد انكار ناپذير تاريخي و نه بر عكس آن!! اين جنايتهاي تركان و ترك زبانان توانست حد اقل ده مليون ايراني را به جايگاه ابدي فرستاد و نيمي از سرزمين ايراني زبان را من جمله بخشهاي بزگي از اسياي ميانه كه سغدي زبان بودن مانند شهرهاي بي نظير مرو و بلخ و نيشاپور را از ميان ببرد. ‌‌در آران و آذربايجان هم ايرانيان دوباره زمين به تركان باختند و شواهد عيني همين آتشكده هاي زردشتي مي باشد كه به فرهنگ ايرانيان تعلق دارد.

[یاشار تبریزلی - October 23, 2003 01:05 PM]

مشکل امروز ایران اندیشه شونیست به خصوص شونیست فارس است. یعنی عقیده برتری ملتی بر ملت دیگر. ما مشکلی با ملتهای مختلف نداریم ، همه ملتها چه فارس ، چه ترک ، چه ارمنی ، چه کرد همگی محترم و برابرند. ما با شونیست و حامیان آن مشکل داریم نه با ملتها. هر نوع شونیزمی مذموم است چه شونیست فارس و چه شونیست ترک و در هر کشوری که می خواهد باشد چه ایران ، چه ترکیه ، چه آذربایجان. ما با حامیان شونیست مشکل ذاریم چه ترک، چه فارس. بودند و هستند حامیان ترک زبان ، شونیسم فارس!

[elham alioff - October 23, 2003 12:59 PM]


http://april24.8k.com/jamal.htm

ماجرا ارتسخ-كاراباغ

مروري بر تاريخ:

احمد ابن يعقوبي گفته است: " ارمنستان بر سه بخش است. بخش اول مشتمل بر قالي قلا و خلاط و شمشاد و آنچه در ميان اينهاست. بخش دوم بر خرزان(جرزان-گرجستان) و تفليس و شهر باب اللان و آنچه در ميان اينهاست و بخش سوم مشتمل بر بردعه كه شهر ولايت اران است و بر بيلقان و دربند.(۱)

يعقوبي باز هم در دو جا با صراحت اران را نه از آذربايجان واقعي كه در ايران است, بلكه از ارمنستان
دانسته:

"خزر بر همه شهرهاي ارمنستان دست يافته پادشاهي داشتند كه "خاقان" گفته مي شد. او را جانشيني بود كه او را "يزيد بلاش" مي گفتند و بر اران و جزران و بسفرجان و سيسجان حكومت مي كرد و اين استان را ارمنستان چهارم مي گفتند كه قباد پادشاه ايران فتح كرد."(۲)

مولف كتاب تاريخ قراباغ كه يك نويسنده ايراني تركزبان در عهد قاجاريه بود, مي نويسد:

"اول شهري كه در ولايت قراباغ بنا شده شهر و قلعه بردع است كه در سر رودخانه > و در
سه فرسخي رود كر واقع است و اهل آن شهر در قديم ارمني و با غير ملت بوده اند. "(۳)

واژه غير ملت يعني نا مسلمان

ورود تركان بنا بر همه تاريج نويسان به مناطق ارمنستان و آذربايجان ايران دز حدود (۴۱۰ هجري بود).
مثلا از طبري(۴):
"وقتي خبر مرگ سراقه و جانشيني عبد الرحمن بن ربيعه به عمر رسيد عبد الرحمن را به مرز باب (دربند خزران)واگذاشت و دستور داد كه به غزاي تركان رود. "

اين خود نشان مي دهد كه هنوز تركان در ماورا خزر مي زيستند. در مآخذ ارمني ورود تركان پيش اندكي پيش از سال ۴۱۰ هجري آمده است. و ابن اثير ورود غزان به آذربايجان(بخشي از ايران) را در
حوادث سال ۴۲۰ هجري آمده است.

خوب هست به كتاب سفرنامه ناصر خسرو هم نگاهي كنيم:

پس از اينكه از سراب و تبريز رد مي شود و با اولين شاعر پارسي گوي آذربايجان قطران(حد اقل سيصد و پنجاه سال بعد اولين شاعر تركي گوي آذربايجان پيدا مي شود) ديدار مي كند ناصر خسرو به مرند خوي وان و سطان سر مي زند و مي نويسد:
"و از انجا به وان و سطان رسيديم و در بازار آنجا گوشت خوك همچنانكه گوشت گوسفند مي فروختند و زنان و مردان ايشان بر دكانها نشست شراب مي خورند بي تحاشي."(۵)

سپس اين دانشمند بزگ و ميهن پرست ايراني مي رسد به شهر اخلاط :

"
و از انجا به شهر اخلاط رسيديم هيژدهم(تلفظ هيژده مانند كردي امروز) جمادي اولي بود و اين شهر سر حد مسلمانان و ارمنيان است و ....اين شهر اخلاط به سه زبان سخن مي گويند:
تازي, پارسي و ارمني و ظن من آن بود كه اخلاط بدين سبب نام ان شهر شد نهاده اند."(۶)
اين سخن اين دانشمند بزگ نشان مي دهد كه زبان تركي در آن زمان در اين منا طق نبوده.


ياد داشتها:
(۱) احمد بن ابي يعقوب > البلدان . ترجمه دكتر ابراهيم آيتي , تهران , ۱۳۵۶,
ص ۱۴۵.
(2) احمد بن ابي يعقوب > البلدان . ترجمه دكتر ابراهيم آيتي , تهران , ۱۳۵۶,
ص ۲۲۰.
(۳) ميرزا جمال جوانشير قراباغي . تاريخ قراباغ, از انتشارات انستيتوي تاريخ فرهنگستان علوم جمهوري آذربايجان, باكو , ۱۹۵۹ , ص ۴.
(۴) طبري , تاريخ طبري , ترجمه ابولقاسم پاينده , تهران , بنياد فرهنگ , ج ۵ , ۱۳۵۲ , ص ۱۹۸۴.
(۵)(۶) سفرنامه ناصر خسرو

ريشه جنگ

حالا ما همه اين سند هاي بالا را ناديده مي گيريم زيرا كشوري به نام ارمنستان پس از حملات اعراب
وجود نداشت. ولي بد تر از ان كشور به نام آذربايجان هرگز تا قرن پيش وجود نداشت(۷)!

هفتاد سال پيش . سه ناحيه ارمنستان و گرجستان و آذربايجان قفقاز, پس از يك دوره كوتاهي كه از استفقلال بر خوردار بودند(۱۹۲۱-۱۹۱۸) تبديل به جمهوريهاي شوروي شدند. در زمان شوروي ناحيه كاراباغ اول بخشي از ارمنستان حساب شد و سپس استالين آن را به كشور آذربايجان داد. در زمان فروپاشي كشور ۸۰ ساله شوروي كشورهاي ۸۲ ساله ارمنستان و آذربايجان استقلال يافتند .
ارمنيهاي كاراباغ كه اكثريت ۸۰-۹-٪ منطقه بودند براي استقلال خود يك راي گيري در اين ناحيه در سال ۱۹۸۸ كردند و همه خواستگار جدايي از آذربايجان و پيوستن به ارمنستان شدند.

علت آغاز جنگ:

پس از اين راي گيري و حق تعيين سرنوشت در سال ۱۹۸۸, اشخاصي وابسته به سازمان امنيتي به كشتن ارامنه شهر سامگيت اقدام كردند و هر روز در نقاط مختلف اين شهر جسم مرده چند ارمني پيدا مي شد. ساختمانها را سوزاندند و بسياري را هم كشتند:(۸-۹-۱۰) در تظاهرات سال ۱۹۹۰ دوباره ۶۸ ارمني جان خود را باختند.

آين باعث شد كه نزديك به پانصد هزار ارمني و حتي نيم ارمني مانند بزگترين شطرنجباز اين دوره Gary Kasprov از باكو و ساير شهرهاي آذربايجان فرار به روسيه و ارمنستان كنند.

عكس العمل اين كار در ارمنستان موجب شد كه همه آذري هاي ارمنستان از آن كشور فرار كنند.
تنها اقوام بزرگ ديگر ارمنستان كردهاي غير مسلمان ايزدي بودند كه پيوندشان با ارمنيها مسيحي پس از كشتار فجيع عثماني بسيار عميق شد. با شروع اين كارها ديگر جنگ كاراباغ حتمي شد و ارمنيهاي كاراباغ توانستد اين منطقه را از دست دولت آذربايجان بگيرند. ولي پس از اين تصرف اين منطقه كه همش ارمني بود دولت آذربايجان هنوز به جنگ ادمه داد و اين دفعه ارمنيها زمينهاي غير ارمني نشين را هم براي خود گرفتند. البته بسياري از سربازهاي كشور آذربايجان هم از جبهه جنگ فرار نموده. بسياري از سربازان كشور آذربايجان هم ايراني بودند مانند طالش و كرد و تات و بسياري هم از اقوام قفقازي مانند لزگين(۱۱) و آوار و اويدي. كلا نيمي از جمعيت كشور آذربايجان غير ترك هست و با مرگ هر چي زودتر عليوف شانس فروپاشي اين كشور بيشتر خواهد بود و براي همين غربيها چاره اي بجز نشاندن يك حاكم زورگو ديگر مانند پسر بي دين عليوف ندارند.

اين اقوام هرگز از سلطه اين كشور پان تركيست بر سرزمينانشان خوشحال نبودند زيرا در زمان شوروي هم آذري ها به پان تركيسم گرايش داشتند و همه زبانها بجز روسي و تركي را سعي كردند از بين ببرند و تا حدي هم موفق شدند. و حتي مردم طالش براي يك ماه دولت و سرزمين خود را آزاد كردند و خواستگار پيوند با ايران شدند كه افسوس اين از طرف دولت ناديده گرفته شد.

ايران و ايلچي بيگ و علت پشتيباني از يك طرف جنگ:

اهميت ايلچيي بيگ را اول نشان بدهيم. اگر دوستان به اين دو صفحه نژاد پرستان پان تركيست رجوع كنند :

www.cehreganli.com
http://www.camah.com/en/foto.shtml
عكس اين يارو كه شبيه حزب اللهي هست مي بينند.
چرا مي گويم اين تارنماها نژاد پرستند؟
تارنماي اولي مي گويد كه:

According to the division of 1984 Azerbaijan territories which were under persian oppression were divided into the following areas: Eastern Azerbaijan (67100 sq km), Western Azerbaijan (43700 sq km), Gilan, Zanjan, Sangandaj, Hamadan, Tehran, Mazandaran, Kermanshah, Khourramapad, Ilam Ahvaz (169.200 sq km).

يعني همه اين مناطق مازندران و گيلان و كردستان و كرمانشاه و آذربايجان غربي اراك و همدان و قزوين و تهران. را تنها مال تركان مي شمارد كه امروز زير ستم فارسها هستند!

تارنماي دومي هم كه مال چهرگاني هست كه هي به امريكا و تركيه و آذربايجان مي رود و داراي حمايت از صهونيستها و پان تركها مي باشد. ايشان خود را پيرو ايلچي بي مي داند و از سخنان گهربار ايشان:
ما مي خواهيم فارسها به دشت كوير و لوتشان بر گردند.

چهرگاني ميرود در تلويزون س-ن-ن ترك و به فارسها فحش مي دهد و به انها مي گويد :
Fars Kopekleri (سگهاي فارس) و در روز ترك گراي از devlet bahecli رهبر م-ه-پ كه حد و حصري در نژاد پرستي نمي دانند مدال مي گيرد و با رهبر تركمن فرانت ديدار ميكند.


پس مي بينيم كه اين اقا ايلچي بيگ از ايران و فارسها و ارمنيها تنفر زيادي دارد. اين هم دو امثال از
سخنان درربار ايشان:

ايران در سال ۱۹۹۸ فروپاشي خواهد شد.
يا اين كه مشهور شد:

"If there is a single Armenian left in Azerbaijan this October, the
Azerbaijanis will hang him in Baku's Central Square."
-Former Azeri President Elchibey, 6/92

يعني اگر تا اكتبر در آذربايجان يك ارمني بماند ما ان را در ميدان باكو قتل خواهيم كرد.

چه عجب كه شهر ايراني نام باكو اسير اين طور اشخاص شده.

پس اين اقا كه داشت در جنگ مي باخت باعث شد كه روابط ايران و آذربايجان تيره بماند. دولت امروزي عليوف هم سياست ايران ستيزي را ادامه ميدهد. ايلچي بيگ كه در آستانه سال ۱۳۷۱ رهبري جمهوري آذربايجان شد چند بار در باره فروپاشي ايران و رهايي آذربايجان از ايران سخن گفت.
در خرداد ۱۳۷۲ حيدر عليوف رئيس جمهور آذربايجان شد كه در رژيم كمونيستي هم صاحب مقامهاي مهم بود. در دوران رياست جمهوري او سازماني به نام > در آن كشور تشكيل شده است مركب از گروهاي به نام فداييان آذربايجان جنوبي , فرقه دموكرات آذربايجان و سازمان احيا آذربايجان جنوبي و جبهه خلق آذربايجان>>. همين حيد عليوف در دوران كمونيستها تصريح كرده بود: " آذربايجانيهاي شوروي به كمال رسيده اند! در حالي كه مردم آذربايجان ايران همچنان عقب مانده اند! ... شخصا اميدوارم آذربايجانيها در آينده متحد شوند(۱۲)"

نتيجه:
۱ ناحيه ارتسخ از زمان كهن هم بخشي از ارمنستان بوده همان طور كه ناحيت آذربايجان كشورمان بخشي نا جداشدني از ايران مي باشد و ما ايرانيان و اشخاص وطن پرست آذزي هرگز بخاطر تركزبان شدن بخشي از آذربايجان حاضر نيستيم بدون جان فشاني كردن اين بخش را به عليوف و پان تركيستان بدهيم.
۲ جنگ بخاطر ماجراي سامگيت آغاز شد.
۳ تلفات جنگ بيش از نيم مليون آواره آذري و نيم مليون آواره ارمني (۱۳).
۴ اين جنگ اكنون در آتش بس مي باشد و اكنون ارمنستان داراي ۱۵-۲۰٪ خاك سابق كشور شوروي
آذربايجان مي باشد كه بيشتر اين بخش همان ارتسخ و ناحيه مرزي كاراباغ با ارمنستان مي باشد.
۵ با وجود كشتار فجيع ارمنيها و اسوريها و كردهاي ايزدي به دست پان تركيستان و عثمانيان و افسوس چند خان كرد .. كشور ارمنستان و ارمنيها هرگز نخواهند زيربار پانتر كيستاني مانند عليوف و ايلچي بيگ و امثالهم روند. جواب اقاي محترم بهروز هم به نوشتار سيد محمد علي جمالزاده خواندني هست. ايشان بخاطر نفرت از فارسها كوروش را بدون هيچ سند تاريخي ظالم مي شمارد و از طرف ديگر گواهي چشمي سيد محمد علي جمالزاده را انكار مي كند. حالا فرض كنيد من در بيست سالگي شاهد يك كشتار فجيع بودم ايا هرگز در عمرم خواهد اين كشتار فجيع را از ياد ببرم؟


۸-۹-۱۰:

خبرگزاي مستقل امريكايي

AP 20 November 1988

"More than 80 people have been charged with criminal offenses in the
anti-Armenian unrest that broke out in Sumgait, an industrial city on the Caspian Sea about 20 miles north of Azerbaijan’s capital, Baku.

[Akhmed] Akhmedov and two co-defendants, Ilgam Ismailov and Yavar
Dzhafarov, went on trial at the Supreme Court on murder and arson charges October 18. Tass, the official news agency, said the three were charged with ‘organizing and taking a direct part in mass disorders accompanied by pogroms, acts of arson and murders’."

AP 17 January 1990

"In Saturday night’s anti-Armenian riots in Baku, people were reported
burned alive and a witness said women were thrown from apartment windows."

AP 18 January 1990

"Most of the victims have been Armenians attacked by mobs in the
Azerbaijani capital of Baku. Terrorized Armenians were said to still be
fleeing by the thousands.

Soviet troops ordered in Tuesday to enforce a state of emergency have
become caught up in the fighting, their efforts hampered by defiant
nationalists who have been setting up blockades."

(۱۱) In November 1993 the BBC Summary of World Broadcasts reported that the
authorities in Azerbaijan were planning to introduce harsher measures
against deserters by the setting up of penal battalions. The report
gave an illustration of the scale of desertion in the Azerbaijan's army
stating that out of 2,000 servicemen in the Zangelanskiy rayon, 1,950
people left their combat positions (8 November 1993).

(۱۲) Richard Owen, "Rise of the Southern Republics, Moscow Goes a-courting in Muslim Caocasia", The Times, London, November 29, 1982, p. 6.
(۱۳)created more than 500,000 refugees from both sides (War Report, June
1995, 43),


[elham alioff - October 23, 2003 12:52 PM]

In ham do taa digar beh aan ezaafeh konid::

http://www.tiscali.co.uk/reference/encyclopaedia/
hutchinson/m0009622.html

Britannica.com:
The people "
Iran is a multilingual and diverse cultural society, and the majority of the population is extremely young. Nearly one-half of the people speak Farsi, and another one-fourth speak some other Indo-European language or dialect.

About one-fifth of Iranians speak a variety of Turkic languages."

Tanhaa sanad shomaa az site www.ethnologue.com hast:


a site called www.ethnologue.com that mentions
some of Iran's population as:

AZERBAIJANI, SOUTH [AZB] 23,500,000 in Iran (1997), or 37.3%
FARSI, WESTERN [PES] 22,000,000 in Iran, or 35.92% of the population
MAZANDERANI [MZN] 3,265,000 or 4.7% of the population (1993).
LURI [LRI] 4,280,000 in Iran (1993) 6.5%
MAZANDERANI [MZN] 3,265,000 or 4.7%
KURDI [KDB] 3,250,000 in Iran 4.7%

According to this site Iran's total population is 65,758,000 around
1998.

This was interesting to me because from the same site that use
ethnologue site 2 years back
http://www.christusrex.org/www3/ethno/Iran.html
http://people.a2000.nl/kvthoff/Iran/Languages/countries/Iran.html
Iran's total population was 64,525,000 (1995).

AZERBAIJANI, SOUTH (AZERI) [AZB] 13,000,000 (1991),
FARSI, WESTERN (PERSIAN, PARSI) [PES] 25,300,000 (1993),50.2%
LURI (LUR, LOR, LORI) [LRI] 4,280,000 in Iran (1993)
GILAKI (GELAKI, GILANI) [GLK] 3,265,000 (1993),


The mathematical mistakes are obvious for example 25,300,000 does not
make 50%.
And on both sites adding the various population of Iran, we have a
greater
ration than 100% mentioned in the site.

The reader of Ethnologue should be aware that although Ethnologue is an invaluable source of language statistics, but the authorities for its facts are mostly Summer Institute of Linguistics (SIL) Bible translators


va taazeh ethnologue beh tarkib jamiyati Iraan nomreyeh C yanni ghair ghaabel e'temaad midahad. Khodeh site ethnologue darbaarehe 'etelaatash nomreh C midahad.

Albatteh taa amaargiri nashavad, maa nemitavanam begooim ki aksariyat hast dar Iran. Vali hamantor keh goftam neshaan atashkadehaayeh shiz neshaan ghowm iraani pish az Torkaan taazeh vaared in mantaqeh keh mardom Irani raa dar Azarbaijan koshtaar jam'i kardand mibaashad.
Azarbaijan az ghadim maaleh Iraan boodeh va bahaaneh torki zabaan shodan aan dar chand sad saal akhir beh in ma'ni nist keh in mantaqeh az Iraan jodaa shavad. Agar ham baayast beqowl pan-turkistaan jodaa shavad, dowlat Alioff baayad talesh-staan raa beh Iraan bedahad va Uzbekstaan ham baayad bakhsh-haayeh irani-neshin va hamintor torkiyeh baayad Kurdistaan raa azaad konad.

[elah alioff - October 23, 2003 12:32 PM]

Man nah armani hastam nah fars.
baraayeh hamin tohmat doroogh nabandid.
yek:

Karabagh yek mantaqeh armani neshin az ghadim boodeh va in raa hameh midaanand va agar shomaahaa be haqq ta'in sarnevesht baavar daashtid pas baayad beh rayy aksariyat jam'iyat karabaagh ehteraam begzaarid.
Do:
mellat azari hoqooqeh yek o nim mellyon talesh , kurd, taat, irani va bishtaarz yek mellyon nafar lezgi , avar raa ra'ayat nemikonad.

Seh
Jawaabeh shomaa vaa naaser poor-piraar raa dar in site-haa biyaabid:
http://ariya.blogsky.com/
www.prana.persianblog.com
www.mazaheb.blogspot.com
www.azarpadgan.com
www.atoorpaatekaan.persianblog.com

Albatteh hamantor keh goftam bezoodi yek site keh neshaan jenaayateh torkaan raa dar in hezaar saal neshaan bedahad misaazam.

chahaar:
tarkib jam'iyat Iraan:
in site-haa hamash tork-haa raa bist taa bist panj dar sad neshaan midahand :
Cia factbook(2002)
http://www.cia.gov/cia/publications/factbook/geos/ir.html
Population of Iran: 66,622,704 (July 2002 est.)
Persian 51%, Azeri 24%, Gilaki and Mazandarani 8%, Kurd 7%, Arab 3%,
Lur 2%, Baloch 2%, Turkmen 2%, other 1%


2. The (US) Library of Congress under the Country Studies/Area
http://lcweb2.loc.gov/frd/cs/irtoc.html

PEOPLES AND LANGUAGES
Iran has a heterogeneous population speaking a variety of
Indo-Iranian, Semitic, and Turkic languages. The largest language
group consists of the speakers of Indo-Iranian languages, who in 1986
comprised about 70 percent of the population. Approximately 28 percent
of the population speaks various dialects of Turkish. Speakers of
Semitic languages include Arabs and Assyrians

http://www.mindspring.com/~gwil/uir.html

From my own visit to Iran, I believe that Qazvin province is mostly
Persian with aa turkish speak minority whereas Zanjan province is the
opposite case with the addition of Kurdish and Gilaki minorities. I
did not have any problems communication in Persian in both provinces.
In fact I did not hear much Turkish spoken in the city of Zanjan and
maybe this is a recent change.

Based on this site:
If we add Eastern Azarbaijan, half of Western Azarbaijan, all of
Zanjan+1/3 of Tehran, we will get:
9190579/60055488=15%
If we listen to our Azari nationalistic friends and count 1/3 of
Hamadan+1/3 of Gilan and all of Qazvin, we will get:
19%.


Panj:
Chantaa madaaresh torki-zabaan dar ahd qajaar vojood daashtand? Pahlavihaa haa ham bar ghanoon mashrooiyat keh farsi raa zabaan rasmi 'elaam kard, amal kardand.
Baleh haqq daarid keh beh zabaan torki yaad begirid vali in haqq dar hich keshvari men jomleh torkiyeh, araan va uzbekstistaan ejraa nemishavad.


[آلپتکین - October 23, 2003 12:13 PM]

برای درک تاریخ شونیست در ایران خواندن کتابهای جدید و انقلابی "تاملی بر تاریخ ایران" اثر ناصر پورپیرار برای هرایرانی لازم است.naria.persianblog.com

[آلپتکین - October 23, 2003 12:07 PM]

واقعا در مملکتی به وسعت و تنوع قومی ایران جز حکومت فدرال میسر نخواهد بود. به امید جمهوری فدرال دموکراتیک

[Yashar Tebrizli - October 23, 2003 11:57 AM]

Aghaye Elham alioff , mellet tork va fars ve gheire hamegi ba ham barabar hastand .ma eddea nemikonim mellate tork bi eyb ast ve mellete fars mellate badi ist. ma mokhalefe andisheye shovenisti bartari meleti be mellati digar hastim.Ma ba mellatha moshkel nadarim ma ba andisheye shovenisti va ba hamiyan an moshkel darim che tork bashand che fars.

[امید ناصر - October 23, 2003 11:47 AM]

انصافابرآذریها ظلم بسیارزیادی ازبابت فرهنگی وملی رواشده است.ملتی به بزرگی چند میلیون فاقد حتی یک مدرسه به زبان آذری وحتی یک کرسی دانشگاهی است.درجلوچشم میلیونهاآذری ایرانی عملاوعلنا ازارامنه متجاوز حمایت میشود. اگرآذریان ایران حقوق ملی خود را میدانستند هرگز کشتاروفجایع قرهباغ اتفاق نمی افتاد. اگر روال امروزی کتمان حقوق ملی ملتهای ساکن ایران ادامه یابد و حکومتهای فدرال درچارچوب ایران فدرال تشکیل نشود بعید میدانم که بتوان تمامیت ارضی ایران را حفظ کرد.

[elham alioff - October 23, 2003 11:36 AM]

Bezoodi yek saayti misaazam keh neshaan jenaayat in torkaan raa az tarigh seljuq, ghaznavi, changhiz, teymur, safavi , qajaar, qarakhaati keh 10 mellyon ensaan Iraan raa koshteh neshaan khaaham daad.
Azarbaijan ham maaleh Iraan hast va atashkadehaayeh Shiz behtarin govaah maa hast.
Kurush kabir ham mored ehteraam bellyonhaa ensaan hast va maanand changhiz o teymur o aghaa mohammad khaan shomaa nist.

[mazdak - October 23, 2003 04:50 AM]

Doost gerami Aghai yashar Tabrizi!
dar aiandehi nazdik pas az sarnegoni jenaiatkaran wa watan forohsan regim welaiat faghih, yaghinan yk jomhuri fedral tanha alternativ momken barai tadawom kehswari benam Iran khahad bodhamanguneh ke khalghha wa aghwam saken Iran ba isar jan khud (az babak ta heydarkhan wa Fadaiean hezbe Demokrat Azarbaijan ghazi mohammad wa Pishmargan Kurd
ta shahidan mobrezi az in aghwam ke dar rahe azadi tamam mardome Iran jan bar kaf gozashteh wa bedast do regim jenayatkare Pahlawi wa Jomhuri eslami shahid ghashteh and , dar in nabard barai barabari wa tasawi hoghogh niruhai demokrate fars dar kenar in baradaran wa khaharan Turk , Kurd , Arab , Turkman , Baluch wa.... pikar khahand namud ba arze Ehteram wa omid Ghatie bi ayandehie beh az emrooz Mazdak

Copyright: gooya.com 2016