جمعه 9 آبان 1382

هاشميزاسيون كردن خاتمي، اكبر منتجبي

ياران هاشمي كه در اين سال ها به يمن اقدامات خشونت بار راست و محافظه كاران به حاشيه رفته بودند، امروز درصدد بر آمدند رفتاري را كه چهار سال پيش ياران خاتمي با هاشمي كردند، امروز با خاتمي و ياران او تكرار كنند.

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

monaaki@yahoo.com

طي روزهاي اخير رخداد عجيب و غيرقابل باوري در حال روي دادن است و متأسفانه به علت تنوع وقايع در كشورمان، كمتر كسي متوجه اين نكته شده است، اما از آنجايي كه آرام آرام به انتخابات هفتم مجلس نزديك مي شويم، اين حركت زيرپوستي كه از مدتي پيش آغاز شده اين روزها سر از خاك بيرون زده و جوانه هاي آن بيش از پيش نمايان گشته است.
چهار سال پيش، عده اي از اصلاح طلبان راديكال دوم خرداد، در انتقاد از حضور هاشمي رفسنجاني در انتخابات مجلس ششم، به ارزيابي عملكرد او پرداختند. اين امر بيش از آنكه بر هاشمي گران آيد، بر ياران نزديك او گران آمد. آنها در مواجهه با انتقادات صريح و گزنده اصلاح طلبان، نه توان حمايت از هاشمي را داشتند و نه خواهان ترك او بودند. با اين حال روند به گونه اي پيش رفت كه هاشمي رفسنجاني عليرغم آنكه توانست به مجلس راه يابد، خودخواسته از اين امر كناره گيري كرد و به مجمع تشخيص مصلحت رفت.
برخي از دوستان و ياران او نيز كه از مناصب قدرت بازمانده بودند، يا نتوانستند به جايگاهي كه مي خواستند دست يابند، راه ديگري را در پيش گرفتند. عده اي به امور اقتصادي روي آوردند، عده اي خود را به «چپ هاي نو» چسباندند ؛ عده اي ديگر ترجيح دادند به «راست» بچرخند و عده اي ديگر نيز كه نه توان فعاليت اقتصادي را داشتند و نه اعتقادي به چپ نو و راست كهن، آرام آرام محو شدند.
اما گويي طعم گس كين در مذاق اكثر آنها ماند تا روزي به تلافي برخيزند.
«هاشميزاسيون» شايد واژه اي باشد كه عمل آن امروز در شرف وقوع است و قرار است محمد خاتمي آنرا تجربه كند؛ زيرا به نظر مي رسد ياران هاشمي كه در اين سال ها به يمن اقدامات خشونت بار راست و محافظه كاران به حاشيه رفته بودند، امروز درصدد بر آمدند رفتاري را كه چهار سال پيش ياران خاتمي با هاشمي كردند، امروز با خاتمي و ياران او تكرار كنند.
شروع اين ماجرا از كجا آغاز شد؟ نمايان نيست؛ اما اولين حركت آنجا رخ داد كه نماينده اين گروه، در جمع ديگر گروه هاي دوم خردادي كه نزد خاتمي و كروبي به مجلس رفتند، حضور نداشت. بعداً گرچه توجيه شد كه علت غيبت وي سفر بوده اما محمد هاشمي از جدا بودن عقايد سياسي اين گروه با ديگر گروه هاي دوم خردادي سخن به ميان آورد.
با اين حال با اين حركت نمي تــــوان ، بدبيني را نسبت به اين ماجرا گسترش داد. اما اتفاقات بعدي كه رشدي قارچ گونه نيز داشتند و در سايه جايزه صلح نوبل به شيرين عبادي رخ دادند چه؟
وقتي خاتمي در ابراز تبريك به شيرين عبادي از سران ديگر كشورها، فعالين سياسي، اعضاي كابينه خود و حتي مردم عادي عقب افتاد، اعضاي اين گروه كه صاحب ارگان نيز شده اند، در يادداشتي خاتمي را مرد از دست رفته به مردم معرفي كردند.
يادداشت اگرچه كم مايه بود، اما از دو جنبه حائز اهميت به نظر مي رسيد. اول آنكه نويسنده آن از ياران ابراهيم اصغرزاده است كه عملكرد او در شواري شهر و ايجاد انشقاق در جبهه دوم خرداد، به دلسردي مردم از اصلاحات كمك شاياني كرد. دومين نكته آن بود كه اين يادداشت، ستون اول روزنامه را با عنوان «سرمقاله» از آن خود كرد و در جايي نشست كه بيانگر ديدگاه هاي مسؤولان و عوامل پشت پرده روزنامه مي باشد.
با اين حال پس از اظهارات ديرهنگام خاتمي درباره جايزه صلح نوبل، انتقادات از او فزوني گرفت. البته بخشي از آن اظهارات قابل دفاع نبود و انتقاد حق هركسي است، اما خاتمي پيش از هركس متوجه اشتباه خود شد. لذا بلافاصله به دفتر خود دستور داد كه در صدد تصحيح اين سخنان برآيد. با اين حال قابل تصور بود كه نشريات راست گرا صبح روز بعد چه خواهند كرد و چه خواهند نوشت، اما نشريات اصلاح طلب چه؟ جز ارگان گروه مورد اشاره تقريباً ديگران آنچه كه دفتر خواست، رعايت كردند ولي دوستان گذشته دوم خرداد، راه ديگري را رفتند. آن ها اين بار با توجيه اين كه خاتمي بايد هزينه اقدامات و سخنان خود را بپردازد اظهارات او را برجسته كرده؛ و ديدگاه هاي ديگراني همچون صادق زيبا كلام را كه در سخن گفتن پروا و رعايت ندارند، در جهت مقصود خود به چاپ رساندند.
به هر حال؛ به نظر مي رسد آن ها كه چهارسال پيش زهر كلام و كلمه اصلاح طلبان را خوردند و چهارسال به حاشيه رفتند، اين روزها در غياب ياران خاتمي و در زماني كه متاسفانه مقبوليت او به ناحق رو به افول گذاشته است، تيغ بركشيده اند تا آنچه را كه بر سر پدر معنويشان رفت، اين بار بر سر پدر معنوي گروه هاي دوم خردادي به خصوص سازمان مجاهدين انقلاب و مشاركت درآورند. پس پر بي راه نيست كه در روزهاي آينده منتظر انتقادات و اعتراضات صريح تري از سوي اين گروه به خاتمي باشيم.
و اما در پايان ذكر يك نكته نيز ضروري است. آنها اين بار تجربه اصلاح طلبان را در پيشروي دارند، لذا در كشيدن تيغ، نه تنها به سمت «راست» نمي چرخند بلكه خود نيز تيغ برنمي كشند، بلكه ديگران را ترغيب به اين امر مي كنند و خود تريبون اساسي آنها مي شوند.

مقالات | بازديد 4349 | نظر 43 | دنبالک 0 | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالاي صفحه 
دنبالک:
http://khabarnameh.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/857

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'هاشميزاسيون كردن خاتمي، اكبر منتجبي' لينک داده اند.
نظرات
[محبیان - November 2, 2003 02:23 PM]

بحث در مورد آخوندها بی فایده و در مورد چیزی است که ماهیت آن کاملا برای مردم ایران روشن شده است. حقیقت این است که آخوندها همگی سر و ته یک کرباسند و تفاوتی بین خاتمی و هاشمی وجود ندارد. هر دو نیز سرنوشتی یکسان خواهند داشت و در زباله دان تاریخ جای خواهند گرفت. فقط باید به مردم ایران هوشیاری داد که خصوصا به افرادی که به اسم دکتر و مهندس (با مساعدت های آقای جاسبی در کم÷انی دانشگاه آزاد)در انتخابات شرکت می کنند و در حقیقت از جانب آخونهد حمایت می شوند رای ندهند. جناح راست با آگاهی از این حقیقت که مردم دیگر به آخوندها رای نمی دهند قصد دارد افرادی را با نام دکتر و مهندس وارد مجلس کند. این ها در واقع عمله های آخوندها هستند.

[aria-bahmani - November 2, 2003 02:05 PM]

قضاوت شما در مورد شخصيت دكتر مصدق بدون ترديد بر خاسته از نحله فكري است كه شما از آن به تغذيه مشغوليد.هر چه هست ارزاني خودتان.تحريف تاريخ به هر دليلي كه باشيد شر مطلق است و كاري شرم آور.اتهام سازماندهي گروه هاي چماق بدست و قمه كش به شخص مصدق هم از آن بي انصافي ها و غرض ورزيهاي شخصي است .اتفاقا اشكال اصلي كار مصدق كه سرانجام هم به سقوط اجتناب ناپذيرش انجاميد اعتقاد راسخ او به اصول سوسيال دموكراسي براي جامعه بود كه زير خفقان هزار و چند صد ساله هنوز به قابليت درك آن نرسيده بود.طبيعتا مصدق ضعفها و اشتباهاتي داشت كه بايد در ظرف تاريخ نه ظرف تحريف به كالبد شكافي آن پرداخت همانگونه كه تا كنون بسيار كردهاند.حتي در مورد شخصيت قوام نيز كه ظاهرا در عالم سياست ماكياوليستي مي انديشيد و عمل مي كرد نياز به بازنگري و شناخت عميق تر است.يادداشت شما براي من جز اتهامات بي پشتوانه فاقد سنديت چيزي نداشت...خواندن متون تحقيقي دوران نهضت ملي مي تواند در رفع شبهات شما را ياري دهد.ابته اگر خواستش را داشته باشيد.....موفق باشيد.

[aria - November 2, 2003 11:24 AM]

jenabe Iraj khan
tosie mikonam ke matne kotahe ghablie mano yekbare digar bekhan. man dar oonja takidam az hamrasta boodane 3 goroohe yadshode faghat dar bareye shakhse MOSADDEGH bood, chon ta oonja ke didam nazarate in 3 gorooh dar tamaame ketabha va maghalateshan dar morede MOSADDEGH bar payeye tahrife tarikh ast ke motoassefane jenabali ham az maneshe anha peyravi mikoni. ettefagham bar khalafe eddeaye jenabali SALTANAT TALAB BOODAN baraye vajgoone neshan dadane tarikh dar morede shakhse MOSADDEGH kafist. agar tamayol dashtid amadeye bahs ba shoma dar in mored hastam

[ايرج - November 2, 2003 10:57 AM]

آقايان آريا و افشين دوستاني بوده اند كه نسبت به آنچه من درمورد دكتر مصدق نوشته بودم واكنش نشان داده اند.
جناب آريا كه با يك حكم كلي (اينكه بنده يا سلطنت طلب هستم يا توده اي يا طرفدار روحانيت) خيال خودش را راحت كرده و تمام. گويي كه فرضا سلطنت طلب بودن من به معني غلط بودن استدلالات من است. خوب با دوستي كه بحثش بر سر اين است كه من كه هستم صحبتي ندارم. چون علاقه مند هستم كه درباره چه مي گويم بحث كنم.
اما بياييم سراف آقا افشين كه ضمن بعضي يادآوريها درباره خصال والاي اخلاقي مصدق (كه بنده نيز درباره بعضي از آنها با ايشان موافقم)سخنان بنده را تحريف تاريخ قلمداد فرموده بودند. اما متاسفانه هرچه دقت كردم نفهميدم منظور ايشان كدام قسمت از سخنان بنده بود. چرا كه ايشان نيز همچون من قبول دارند كه توده اي ها در زمان مصدق آزاد بوده اند. منتها ايشان مي فرمايند توده ايها با طرفداران شاه در يك صف بوده اند ولي به نظر من منطقي نيست گروهي را كه در 25 مرداد سوار بر اتوموبيلها در خيابانها فرياد ميزدند
پيروز باد ملت بر شاه ننگ و ذلت
همرزم طرفداران شاه تلقي كرد. در مورد ساير گروههاي سياسي نيز من هنوز فكر مي كنم هر گروهي كه از داشتن چماقداران اختصاصي محروم بود در زمان مصدق از فعاليت سياسي محروم مي ماند. البته حزب توده با مصدق نيز مخالف بود ولي اين دليل خاصي نداشت . حزب توده با تمام ايرانيان مخالف بود چرا كه اين حزب بر اساس فكر انترناسيوناليسم بنا شده بود و انترناسيوناليسم استاليني معنيش مستعمره شوروي بودن بود.
ولي به هرحال در يادداشت آقا افشين من پاسخي به انتقادات خودم از مصدق نديدم. من از سياست اقتصادي ديپلوماسي خارجي و روش سياسي مصدق انتقاد كرده بودم. افشين در جواب مي گويد مصدق گفته بود لعنت به هر كسي كه بخواهد از من مجسمه اي برپا كند!!! رفيق! اي كاش از خودش هزار مجسمه برپا مي كرد ولي رفراندوم فرمايشي جهت انحلال مجلسي كه منتخب مردم بود (قبول داري كه انتخابات مجلس در زمان مصدق آزاد بوده است مگرنه؟!!)به راه نمي انداخت. اي كاش دوبرابر پول سفر خود به لاهه را از خزانه برداشت مي كرد ولي آنقدر پايبند وجهه خود نبود كه پيشنهاد آمريكاييها را هرچند خودش تصديق كرده بود در آن شرايط راهي بهتر براي ملت ايران نيست رد نمي كرد و ايران را براي مدت 2 سال از درآمد نفت فلات قاره (كه برداشت كني بردي نكني ديگران برداشت ميكنند) محروم نمي كرد. چقدر فرق است بين او و قوام السلطنه كه وقتي درباره سازشش با استالين به او هشدار دادند كه اين عمل به معني بي آبرويي سياسي براي او خواهد بود پاسخ داد آبرو و وجهه را كجا پيدا كرده ام؟ جز در اين مملكت؟ پس بايد براي همين مملكت خرجش بكنم. الان بايد آذربايجان را نجات داد. حيثيت بعدا دوباره به دست مي آيد.

[aria-bahmani - November 2, 2003 07:45 AM]

آقا/خانمی "روزنامه نگار"که به طرفداری از آقای منتجبی و خانم شهیدی مارا هوچی گر خطاب کرده اند لطف بفرمایند "قماش" ما را مشخص نموده و ما را از نگرانی در اورند.میوه مبارک این اظهار نظر ها هر قدر هم تند عجولانه ناپخته و.....باشند ممارست و تمرین دموکراسی است.من در همین جا می خواهم یک بار دیگر از این اقدام به جای گویا در فرصت دادن به مشارکت تعاملی خوانندگان قدردانی کنم.پیشنهادی هم دارم به نظر من این قدردانی باید گروهی و منسجم باشد تا در ادامه راه مشوقشا ن باشد....نکته آخر...من هنوز منتظر تعیین "قماشم" هستم.لطفا تعجیل بفرمایید.

[Parvia - November 2, 2003 07:37 AM]

Hashemizasion ra az titre bardar ba to movafegham

[امید - November 2, 2003 06:47 AM]

هموطن عزیر خانم امامی
این راستی ها همه بحران جنسی دارند و علت فشارها و خشونت هایی که بر مردم اعمال می کنند از عقده های فروخورده جنسی آنان ریشه می گیرد. بحران سیاسی جناح راست (اشخاصی از قبیل م . ر. ب ) در اصل یک بحران جنسی است .

[aria - November 2, 2003 04:00 AM]

nemidoonam chera vaghti esme MOSADDEGH miad 3 gorooh ba ham sari mottafegh mishan: SALTANATTALABAN, TOODEIEHAA va anasore vabaste be ROOHANIAT. albatte ellat vazeh ast, chon hamegi alaraghme ekhtelafate zaheri az yek ABESHKHOR ab mikhoran

[يک روزنامه نگار - November 2, 2003 03:10 AM]

آقای منتجبی و خانم شهيدی! همکاران محترم! لابد می دانيد که اکثر هوچی گران در بخش نظر خواهی اين گونه سايت ها از کدام قماشند!! ضمن تشکر از انصاف و دفت نظر اقای منتجبی، از شما خواهش دارم که به عنوان تحليل محتوای انسان های بی محتوا، نظری بيفکنيد بر ادبيات برخی نظر دهندگان!! موفق و پاينده باشيد!

[افشین دوم - November 2, 2003 01:47 AM]

امروز گویا سهم من زیاد شده! اکنون بر خود لازم دیدم پاسخی به هم وطن دیگری بدهم که تاریخ را چنان خوانده است که می بایست مثال زدنی باشد. آقای ایرج کوشش ناکامی انجام داده اند که چهره یکی از پاکترین و شریف ترین سیایت مداران و آزادی خواهان ایران دکتر محمد مصدق، افتخار همیشگی مردم ایران، را مخدوش نماید. البته این هم وطن ازاد است در مورد هر کسی ان جنان که می اندیشد ابراز نظر کند اماایشان دست کم می بایست امانت دار بوده و تاریخ رادست کاری نکند.
زنده یاد محمد مصدق در شرایطی سخت و نابرابر از طرفی با دربار پهلوی و تملق گویان وچاکران دربار واز طرف دیگر باروحانیت مرتجع هم چون آخوندابولقاسم کاشانی،از پدران معنوی حاکمیت کنونی، در گیر بود. خلاف نظر آقای ایرج این تنها حزب توده نبود که آزاد بودوتاآنجا که در توان داشت ازاین آزادی بنفع منافع وسیاست های شوروی سابق بهره گرفته و سؤاستفاده کرد. فراموش نکنیم که حزب توده مخربترین تبلیغات را مبنی بر اینکه مصدق آمریکایی است، بر علیه مصدق در نشریات متعدد خود انجام می داد. در این دوره حزب توده ودربار پهلوی وروحانیت مرتجع درحقیقت در یک صف بودند.ح.توده این روند را تا مقطع کودتای 25ـ28مرداد ادامه داد.گفتنی در این موارد زیاد است که در این جا نمی گنجد اما همین مصدق زیر باران تهمت و تبلیغ های دربارومخالفین نامه ای به شهربانی کشور نوشت که در نوع خود نمونه و یکتاست. او به شهربانی دستور داد که بهیچ وجه هیچ نشریه وکسی را به جرم دشنام و اهانت به او بازداشت نکنند.(با وضع دوران شاه و ولایت فقیه امروز مقایسه کنید) هم او وقتی صحبت از بر پایی محسمه ای از او شد چنان ناراحت شد که گفت بر آن کس لعنت که چه در زمان حیات من و چه پس از آن مجسمه ای از من بپا دارد. من یک خدمت گذار کوچک این مردم هستم(نقل به مفهوم)
البته مصدق هم انسان بوده است. انسانی که مشغله ومسیولیتی سنگین به عهده داشته وبا انواع خراب کاریها روبرو بوده.چون انسان بوده است پس اشتباه هم کرده است مثل انحلال مجلس خلاف قانون. البته او هر کاری که کرد در راه خدمت به مردم بود. شما در تاریخ ایران جه سیاستمداری را سراغ دارید که نماینده مجلس بوده باشد اما از حقوق دولتی صرف نظر کند(البته امکانات مالی داشت اما بهر حال جه کسی از پول می گذرد!)؛ چه کسی را سراغ دارید که وقتی برای شرکت در دادکاه لاهه ودفاع از حق حاکمیت ایران بر نفت خود، با هیاتی به سفر رفت تمام بودجه ای را که دولت در اختیارش گذاشته به خزانه دولت باز گرذانذ وهمه هزینه ها رااز جیب خود پرداخت.اگر نمونهای سراغ دارید معطل نکنید.
هم وطن گرامی، بسیار متاسف هستم که تاریخ را درست مطالعه نکرده، همآن تبلیغ های قدیمی را که دست پخت دشمنان مردم ایران از جمله همین روحانیت حاکم کنونی است مورداستفاده قرار می دهید. این موضوع مشهور است که شاه از شنیدن نام مصدق به نهایت مرگ عصبی می شد چون مصدق حتا برای او که می پنداشت خدایگان است حقوق ماهانه مقرر کرد هم آنگونه که برای دیگر درباریان واز جمله اشرف خواهرشاه که مجبور شد ایران را ترک کند و ورودش بدون اجازه دولت ممنوع شد. دشمنی و کینه روحانیت قدرت طلب از خمینی تا کوچک تر ها هم که دیگر گفتن ندارد.

[ايرج - November 2, 2003 12:44 AM]

به نظرم بد نباشد كه حالا كه دكتر مصدق اين همه طرفدار دارد من يكي منتقد ايشان باشم.
بگذاريد كارنامه مصدق را ورق بزنيم:
1) آزادي هاي سياسي. در دوران قدرت مصدق آزاديهاي سياسي تنها متعلق به گروههايي بود كه زور آزاد بودن را داشتند. اگر حزب توده در دوره مصدق سركوب نشد به دليل اعتقاد مصدق به آزاديهاي سياسي نبود بلكه خيلي ساده به دليل اين بود كه مصدق نمي توانست به پشتوانه ارتشي كه سر تا پا وفادار به شاه بود دستور سركوب بدهد. گروههاي ناتوانتر به آساني توسط دار و دسته هاي چاقوكش مصدقي يا توده اي از صفحه سياست ايران محو شدند يا خفقان گرفتند.
2)آزاديهاي مطبوعاتي اجتماعي: در اين زمينه مصدق آزادي نويني جز آزادي دشنام دادن به پادشاه مملكت (كه طبق قانون اساسي مورد قبول خود مصدق در حكم پرچم و نماد وحدت ملي بود) به جامعه ارائه نكرد. يادمان باشد محمد مسعود علنا جايزه مي داد كه نخست وزير مملكت (قوام السلطنه) را ترور كنند و اعلاميه اين جايزه را در روزنامه خود چاپ مي كرد و جز به حكم قانون و دستگاه قضايي (كه انصافا در آن دوران استقلالي احترام برانگيز داشت) كسي را با او كاري نبود.
3)آزادي و سلامت انتخابات: البته تا پيش از اصلاحات ارضي دموكراسي ايراني در بهترين حالت مسابقه اي بين سران ايلات و عمده مالكان روستاها و... بود چرا كه كسي كه مورد حمايت ارباب بود رعايا صد البته به او راي مي دادند. ولي حتي در همين زمينه نيز با مقايسه رفراندوم مصدقي و انتخابات مجلس در دوره هاي پيش از او مي بينيم كه دولتهاي پيش از مصدق سالمتر بوده اند چرا كه لااقل اصل مخفي بودن راي و قانوني بودن انتخابات را رعايت مي كردند. اما آقاي مصدق با اعلام رفراندوم در حالي كه صلاحيت آن را نداشت انتخاباتي غير قانوني را برگزار كرد و با روش عجيبي كه براي اخذ راي طرح كرده بود (صندوقي براي آراء مثبت و صندوقي براي آراء منفي) آزادي انتخابات را نيز ملغي كرد. از سلامت رفراندوم هم حرفي نمي زنم كه در يكي از شهرستانهاي شيراز تعداد آراء ماخوذه از جمعيت شهرستان بيشتر بود. به اين ترتيب ايشان با اين كار خود را از كسوت نخست وزير قانوني خارج كرده به كسوت ديكتاتوري عوام فريب وارد شدند.
4)از نظر سياست داخلي دولت مصدق با لغو تعهدات مالي دولت نسبت به پيمانكاران داخلي عده زيادي را بي خانمان كرد و اگر ضدكودتاي 28 مرداد پيش نمي آمد حكومتي اينچنين كه داريم را بسيار زودتر تجربه مي كرديم با اين تفاوت كه به جاي ولي فقيه ديكتاتوري كت و شلواري (يا پيژامه پوش! آنچنان فرقي ندارد) افراد را به صورتي يكطرفه از حقوق خود نسبت به دولت محروم مي كرد. اقتصاد مصدقي هرچند به ظاهر كسر بودجه نداشت ولي با قرضه ملي مي چرخيد و اين به معناي كاشتن بذر فقر بود كه حاصلي مخوف مي توانست داشته باشد.
5) از نظر سياست خارجي هرچند دولت مصدق در دادگاه لاهه موفق مي نمود ولي ديپلوماسي موفق تنها به دست آوردن آراء مثبت دادگاههاي بين المللي نيست. مقايسه ساده اي مي كنم. مصدق اجبارا توده اي ها را كاملا در فعاليتهاي سياسي خود آزاد گزاشته بود ولي با وجود اين نتوانست طلب واضحي كه دولت ايران از شوروي داشت وصول كند در حالي كه شاه توده اي ها را سركوب مي كرد و شوروي را علنا دولت دشمن مي دانست و با آمريكا به صورتي استراتژيك متحد بود طلب ايران از شوروي را وصول كرد و حتي زماني كه كشورهاي غربي به بهانه هاي مختلف از تاسيس ذوب آهن در ايران طفره مي رفتند توانست از اين دولت دشمن ذوب آهن نيز بگيرد و با فروش گاز به شوروي علاقه آن دولت را نسبت به ثبات و صلح براي ايران جلب كند. روي هم رفته سياست خارجي مصدق به اعتراف حتي طرفداران ايشان سياستي كاملا شكست خورده بود.

[Omid - November 2, 2003 12:10 AM]

Jenabe shahab,
agar bache sarmayedar hasty ,,ghatan Hashemi baraye shoma khob boode,sohbat az 97% az mardome irane,,shoma chera vaghtet ra mizary maghale mikhony ,,boro khosh bash,,iin harfa male ma 97% ast doste man,

[سياوشان - November 2, 2003 12:00 AM]

خانم امامي
بسيار زسخنت غمگين شدم از دست اين گرگان وشهوت پرستان را ... من خوب مي شناسم اين شكم پرستان را و زر پرستان به پهناي تاريخ مي شناسمشان
دوستي چنان مي گفت برايم در شلوغي شهر سبزوار در زمان استان شدن خراسان من در وسط جمعيتي بودم خشمگين كه تعدادي ز مردم با خشم چنان گفتند برويم به گاوداري وبدانجا وي مي گفت من با خود گفتم خدايا در وسط اين شهر گاو داري كجاست ما كه در اين نقاط گاوداري در اين خيابانها نداريم...... ناگهان چنان ديدم همراه مردم جلوي حوزه علميه((گاوداري ))سبزوار هستيم مردم بدانجا شادمانه ريختند هر چه توانستند اين طلاب را زدندو دق دلي از گاوان وخران خالي كردند وتا توانستند شكستند.... جاي دكتر شريعتي در آن هنگام خالي ....
و من چنان اميدوارم روزي آتش خشم ونفرت مردم نيز بر حوزه هاي گاوداران خر دانيها وشكم چرانيها و شهوت بازان وزر پرستان.... علميه قم و مشهد اصفهان تهران و....بر آنان فرو ريزد

اي مادر گرامي وزجر كشيده روزي نيز نوبت ما خواهد شد من روزشمار آينده خواهم بود

[mehrdad - November 1, 2003 10:43 PM]

az in agaye afshin dovom sepasgozaram roshan sarih vageiyat matrah kardand be khosos dar morede an chaplos zyba kalam
zebde bashyi

[افشین دوم - November 1, 2003 10:21 PM]

من قبل از اینکه بخواهم جوابی به آقای اکبر منتجبی بدهم، خواستم گفته باشم که برای خانم هنگامه شهیدی واقعن گریه ام گرفت!
اما در نوشته آقای منتجبی به سهو یا به عمد(که اگر عمد باشد توهین به مردم و خاک در چشم مردم پاشیدن است)اشتباه هاتی اساسی وجود داردکه سبب تاسف و تعجب است! یعنی ایشان تا این حد از روند مسایل در ایران بی اطلاع است و یا حساب ومنفعتی دیگر در کار است که ما ار آن بی اطلاع هستیم!توجه ایشان و خانم هنگامه شهیدی را به نکات زیر جلب می کنم:
1ـاکبر هاشمی رفسنجانی به هیچ وجه در انتخابات مجلس رای نیاورد و همه مردم ایران شاهد هستندکه شورای نگهبان به چه بازیها دست زد تا او را در آخرین رده های سی نفر منتخب اعلام کردند. رسوایی، آبروریزی و ترس از اعتراض مردم(هشدار دانشجویان آگاه و تیز هوش ایران را بیاد بیاورید)چنان بود که ایشان از خیر انتخاب قلابی اش گذشت ودستگاه مافیای رهبری او را به ریاست مجمع تشخیص مصلحت"منصوب" کرد. پرسیدنی است که منتجبی از وارونه جلوه دادن حقایقی که کودکان دبستانی در ایران نیز از آن اگاهی دارند، چه سودی می برد؟
2ـایشان چنان از "هاشمیسازیون" خاتمی صحبت کرده که گویا هاشمی بد نام ومنفور، بی گناه قربانی شده است و حالا همان کار (یعنی اشتباه) را در مورد خاتمی دارند انجام می دهند! این یعنی مخدوش کردن تاریخ. مردم بخشی از حق هاشمی را کف دستش گذاشتند و بقیه اش نیز در راه است. فرصت هایی که مردم در اختیار خاتمی قرار دادند در تاریخ ایران شاید بی نظیر بوده است . آقای محترم چرا با کلمات بازی می کنید؟ خاتمی به اعتماد مردم خیانت کرد وبه چاپلوسی سران مافیا وآمران سدها و شاید هزاران قتل سیاسی پرداخت. آخر چگونه ممکن است رییس جمهور مملکتی یک چنین موضع گیری ابلهانه ای در مورد جایزه صلح نوبل بنماید و کسی به خواهد مردم را تا این حد ساده لوح بپندارد که آنرا"اشتباهی" ،که خاتمی بعد در صدد جبرانش بر آمده، معنا کند!
3ـ از این دست ساده انگاشتن مردم یکی هم این ادعاست که آقای زیبا کلام را کسی معرفی کند که"در سخن گفتن پروا ندارد". این استاد قلابی را که همه می شناسند .یک عمر است که با مجیز گویی "مقام معظم رهبری" سعی کرده است سیاه را سفید جلوه دهد. مگر همین آقا به بهانه شرکت در کنفرانسی در خارج از کشور به عنوان مترجم آبرو باخته ای چون محسن رضایی در مذاکرات سری با آمریکا شرکت نکرد؟برای یک استاد دانشگاه واقعن ننگ نیست که مترجم فاسد و شریک جرمی چون م.رضایی شود.آقا چه نفعی می بری که ماهیت دروغینی از کسی بسازی و ارایه دهی. آن دوران سپری شد و گذشت که مردم بی چون و چرا هر یاوه ای را بپذیرند.اگر ذره ای مدعی آبرو و شرف هستید از این شیوه های رسوا دست بر دارید و به خاطر لقمه ای مقام و موقعیت ننگین چنین خود را نفروشید.

[شهاب - November 1, 2003 10:07 PM]

من نمیگویم هاشمی پدرسوخته و دزد و توجیه گر... نیست
ولی وقتی کلاه خودم را قاضی میکنم میبینم بازم صد رحمت به هاشمی.وقتی ما به پیک نیک میرویم چادر میزنیم
ولی خانه خود را با سنگ و آجر میسازیم.کسانی که کارهای مقطعی و باری به هر جهت میکنند حساب اقامت
موقت باز کرده اندولی اگر کسی راه آهن و سد و دانشگاه و مترو و.... ساخت معلومه که اینجا را خانه
خودش میدونه.هاشمی معنی پول و اقتصاد را میدونه به
کسی باج نمیده هیچ تازه باج هم میگیره ولی این دو تا
سید بی نور باج میدن که قدرت و دوام داشته باشن.
خلاصه به نظر من اگه هاشمی همه کاره بشه یک حالی میبریم
در انتها:الهم اشغل ظالمین بظالمین.

[ali - November 1, 2003 07:03 PM]

inam bara agha Nima bood keh oon payeen faramoosh shod


tanha *ghesmati* az doroogh-haye faravan-e Bush *va ba'zee-haye digar*!!dar zir


http://www.sfgate.com/cgi-bin/article.cgi?file=/gate/archive/2003/10/31/notes103103.DTL



[aram - November 1, 2003 05:36 PM]

از ميان وهم و دود سيدي برون آمد طناز.دستاري بر سر و قري بر كمر.ملاحتي بر چهره كه نسوان را به حسادت واميداشت پيش از آنكه خود نيز در كمند غمزه هايش گرفتار آيند يك دل.نه صد دل.خرامان آمد.با هزار غمزه و كرشمه و ناز.جماعت كه تا كنون جز زمختي و خشوننت نديده بودتد دل از كف دادند ........بقيه اش را همه ميدانيم.قصه اش چندان لطيف نيست.يادآوري اش هر بار خراشي بر ذهن و نيشتري بر قلب.چه جگر سوز بود عاقبت اين سيد غماز! لعنت تاريخ تا ابد همراهش....

[علی - November 1, 2003 05:35 PM]

خاتمی آخرین آخوندی بود که در جمهوری اسلامی محبوبیت داشت و این محبوبیت را از دست داد. آخوندها به منفورترین افراد در جامعه ایران بدل شده اند و دیگر مردم به هیچ آخوندی رای نمی دهند. خاتمی آخوندیسم ر ا به انتهای منطقی اش رسانید.

[lمحسن - November 1, 2003 05:24 PM]

تا موقعی که مرتضوی قاتل و باهنر تریاکی و میر حجازی فاشیست ومرتضی نبوی منگول حضور دارند خاتمی به اندازه مورچه هم قدرت ندارد.

[عبدالحسين طوطيايي - November 1, 2003 03:28 PM]

آقاي منتجبي سلام
انتظار جامعه از روشنفكران آنست كه در قالب جزميت هاي حزبي خودرا محبوس نكنند. دفاع از چهره ها با شيوه برهان خلف و اثبات بطالت مخالف آن براي مردم حسته كننده شده است و بهتر است با روش اثباتي و نه سلبي از ديدگاه هاي خود دفاع نماييم . تا كي بايد با تزريق تنفراز نا موافقين در تلاش كسب موافقت باشيم.اگر كه حقيقتي را ولو با هدفي ديگر بما عرضه بكنند بايد كه از آن فرار نكنيم و باور كنيم كه مردم خود بلوغ فهميدن را دارند. موفق باشيد.
عبدالحسين طوطيايي

[مجتبي - November 1, 2003 03:14 PM]

واقعا كه انسان از نوشته هايي كه سراسر بي ادبي و ناسزا است تاسف مي خورد.اين نكته از نظر ملت ايران دور نيست كه آنهايي كه سال ها بدنبال سرنگوني جمهوري اسلامي و حاكم شدن بر ايران هستند ,اين چنين با خشونت و بي ادبي با يكديگر سخن مي گويند.ضد انقلاب خارج از كشور وافعا نمونه كامل يك جماعت خودخواه و بي هويت است.خدا را شكر كه اين ها به همت خون شهدا در همان خارج ماندند.
اما در باره مفاله آقاي منتجبي كه فعلا در ايران هستند و از نوشته هاي ايشان اينگونه پيداست كه زمينه فرار به خارج را مهيا مي كنند تا به نظاير خود بپيوندند فقط بايد نوشته هاي سابق ايشان را خواند و به درستي تحليل هاي ايشان پي برد.

[کامران - November 1, 2003 02:07 PM]

آقائی بنام محسن پيغام گذاشته که:
«مردم دیگر فریب ترفند جدیدی را نخواهند خورد.یک چیز را من قبول دارم و آن اینست که اکثر مردم این روزها از دست امریکا بشدت دلخورند و به آقای پاول بیش از همه ناسزا می گویند که چرا اول به ایران حمله نکردند تا از شر حکومت خلاصشان کنند یا الان که عراق را گرفته اند پس چرا ایرانها را در انتظار گذاشته اند؟ اینها حرفهای مشتی روشنفکر خود فروخته نیست.سخن مردمان عامی کوچه و بازار است»
انصافاً اين ادعا می تواند ادعائی درست باشد و مردم عامی کوچه و بازار که عموماً بی سواد و فاقد شعور سياسی اند چشم انتظار قدوم نامبارک سربازهای کثيف آمريکائی باشند هر چند بعيد بنظر می رسد که عموم عاميان کوچه و بازار هم چنين انتظاری داشته باشند.

[مهيار - November 1, 2003 12:42 PM]

جناب منتجبي !
به نظر من خاتمي از ديگر سران ، فريبكارتر است ، تكليف رهبر ،رفسنجاني و بقيه با مردم روشن بوده ، اما اين سيدخندان به شعور آنهايي كه به او راي داده بودند توهين و وقعي به آن نگذاشت ، او از مردمسالاري ديني ! حرف زد و همچنان ميزند كه ميدانيم حرف كشك است ، توهين است ، همانطور كه شيرين عبادي بعد از بردن نوبل ، اسلام و آزادي را با هم جمع زد و به شعور مردم توهين كرد .
هيچوقت دل خوشي از دوم خرداديها نداشتيم و هميشه ميگفتيم اين رژيم وحشي كه بيش از صدهزار نفر را اعدام كرده ، اصلاح پذير نيست ، هركس با اين نظام همكاري كند شرفش را فروخته چه خاتمي باشد يا شيرين عبادي يا گنجي يا سحابي و يا كسانيكه به هر نحو با رژيم هككاري و يا قلم ميزنند يا از مردم ميخواهند به پاي صندوق هاي راي بروند.
آقاي منتجبي تكليفت را روشن كن ، اصلاح طلبي در درون حاكميت نشانگر عقب افتادگي ذهني يا فريبكاري است و اين نوع نوشته ها تاريخ مصرفش گذشته است . خاتمي چه ارزشي دارد كه مرض هاشميزاسيون او را تشريح ميكني !؟

[mohsen - November 1, 2003 09:32 AM]

آقای منتجبی.با عرض معذرت این شیوه نگارش دیگر کاربردی ندارد جز سوهان روح شدن برای اکثریت ملت اسیر ایران.نگاهی به تیراز روزنامه های مدعی اصلاح طلبی بیاندازید و ان را با تیرازهای 2 سال پیش که گاها برای روزنامه ای مثل صبح امروز به بیش از 500000 می رسید مقایسه کنید که می دانم کرده اید وانصافا خود قضاوت کنید مردم در رابطه با خاتمی و منسوبانش چه قضاوتی دارند.نگاه کنید به پروزه "روزه سیاسی"وعدم اقبال عمومی از آن .مردم دیگر فریب ترفند جدیدی را نخواهند خورد.یک چیز را من قبول دارم و آن اینست که اکثر مردم این روزها از دست امریکا بشدت دلخورند و به آقای پاول بیش از همه ناسزا می گویند که چرا اول به ایران حمله نکردند تا از شر حکومت خلاصشان کنند یا الان که عراق را گرفته اند پس چرا ایرانها را در انتظار گذاشته اند؟ اینها حرفهای مشتی روشنفکر خود فروخته نیست.سخن مردمان عامی کوچه و بازار است.روشنفکران به رسم همیشگی از مردم عقب هستند.برخی هنوز با وجود ناباوری درونی به تحولات درون رزیم چشم دوخته اند.و آنها که از بیخ و بن با این حکومت مخالفند لاف همامردی و بر اندازی حکومت را با به میدان کشیدن مردم می زنند که البته با توجه به جمیع شرایط روحی روانی که در زمان جناب خاتمی برای مردم پیش آمد غیر محتمل است و صرفنظر از خواست ما و شما کلید بر اندازی این حکومت را عنقریب جامعه جهانی با رهبریت امریکا خواهد زد و جامعه تا زمانیکه به اعتماد نرسد در این در گیری دخالت نخواهد کرد.توصیه من به شما و همکاران صدیق تان اینست که اگر اعتقاد و صبر شما نیز از این جنبش قلابی اصلاح طلبی سر آمده بیش از این خود را ملعبه دست کسانیکه بارها قدر ناشناسی خود را ثابت کرده اند نکنید و مانند آنها که ترک کردند شما نیز بیرون بیایید.

[داريوش دوم - November 1, 2003 08:03 AM]

گاه بهره برداری از محصول صداقت 24 ميليون ايرانی ..
دير زمانی است که گذشته است .
علی رغم آنهمه طوفان و باد های سوزان مخالف ! چه انتظاری از جوانه ای و دانه ای را داشته ايد که به باردل نشسته باشد ؟
اين دهقان بی پيرايه ! با آن قبای ظريف روشن ! که آنهمه ليچار نثارش می کنيد و می کنند .... را چرا بايد با مطربی بی يال و کوپال ! نشسته بر کوتاه موجی سريع گذر مقايسه کرد . از ياران او يار ساخت .
اين زمينه سازان و موج سواران ...نه کنشی را بر می انگيزند ! نه واکنشی را .
مرده اند....دير گاهی به يقين .
اما اينکه دهقان ما را چگونه پايانی در انتظار است ؟
هنوز هم بايد بر دهان و دستی بوسه بر داد که به ما نشان داد ! در پس هر دستاری مغزی تهی ! سينه ای پر کينه و اشتهايی سيری ناپذير از قدرت ! شهوت !فساد و
عدم شناخت فرهنگ ! عزت و شرف وجود دارد .
دين را کجا و اين مزد بگيران هويت از قفا يافته را ؟ محصول اصلاحات را در طراوت خوشه هايی که انتظار داشتی نبين . به آفتی نگاه کن .... که همان سيد خندان ! بی يال و کوپال . بی هيچ زمزمه ای و هيا هويی ابعاد نفرت انگيز و سموم مهلک آن را ... برای همه ما نمايان کرده و آينده چنين حکومتی را به ختم خواهد رسانيد ....

[aria - November 1, 2003 07:31 AM]

albatte hagh ba DARYUSH hast, bayad montazere tarikh shod ta bad taze fahmid ke KHATAMI che terekmoonhaaie zade

[milad - November 1, 2003 07:25 AM]

با سلام به همه.خواهشی داشتم.حالا که امکان فارسی نویسی هست چرا برخی از هم وطنان هنوز اصرار دارند که از فونت انگلیسی استفاده کنند که هم کلمات مشکل خوانده می شوند و هم امکان اشتباه در خواندن ایجاد می کند....پس لطف کنید و....فارسی را پاس بدارید.

[aria - November 1, 2003 07:14 AM]

aghaye Montajabi, gaman nakonid ke SITE jadide GOOYA mesle rooznameye NOROOZ ast ke har che khastid benevisid va ba vakoneshe mardom rooberoo nashavid. moshkele amsale shoma ine ke hanooz dar halo havaye roozhaye bad az dovvome khordad tanaffos mikonid. baba jan khatami khodesh parvandeye khodesho bast, dar vaghe khodkoshie siasi kard

[davood - November 1, 2003 06:36 AM]

hameie onaiee ke ye rooz be bazargan migoftan tarsoo badaz margeshtoo marasemesh dor ham jam mishan.in balaro sare khatami naiarim ke khodemoon zarbe khordimkhatami momkene eshtebahati dashte bashe ama khedmatam kamn nakard say konimino zoodtar befahm,mim. zemnann agha fayazi ke onn maghalaro neveshtbedoone ke age gharare be kesi enteghad beshe khodeshonamkharabkari zeeiad kardan

[سام گيلانى - November 1, 2003 06:10 AM]

اقاى اكبر منتجبي سلام
مسئله هاشمى يا خاتمى نيسيت ،مسئله انقلابى است كه فنا رفته و امروز ساواك طلب كار شده، عمق فاجعه را پى نمى بريدكه چه كارى شده ، مسئله تان نگهدارى حكومت نه درد مردم نه دمكراسى است ،در اين 25 سال بيلان كارى اين حكومت چيست. بيايد پرونده اعدامهاى دهه 60 باز كنيم تا ببينيم كه نه تاك بماند نه تاك نشان، موضع گيرى خاتمى در رابط با عبادى درست بود ، چرا كه عبادى بخاطر تلاش در راه حقوق بشر در حكومتى كه خاتمى رئسش است ؛ جايزه گرفت .

[aram - November 1, 2003 05:59 AM]

جناب داریوش.مقایسه مصدق با سید سالوسی چون خاتمی که مردم را به بازی گرفت کمال بی انصافی است.برای قضاوت در مورد خاتمی نباید منتظر گذشت تاریخ شد.کارنامه او جز خدمت به جبروت مافیایی ولایت فقیه چه بوده است؟تلاش خاتمی در راه تثبیت سلطه تبه کارانی بود تا در با خیال راحت چند صباحی بیش به غارت و ویرانی این مملکت سیه روز ادامه دهند.بازی خاتمی به قول آقای آریا "مردم سواری"بود.........

[داريوش - November 1, 2003 04:10 AM]

بعد از كودتاي 28 مرداد ودرسالهاي بعد ازآن وتا بخال مردم مي فهمند كه مصدق كه بود و براي آنها چه كرد.شايد اكر خاتمي نيز از ميان برود و ديگر او در كنار ما نباشد مجددا به ياد او بيفتيم وبه فكر اينكه او چه عظمتي به قوم ايراني در داخل و خارج كشور داده و چه خدماتي را كه در 17سال انقلاب نداريم در اين چند سال برايمان به ارمغان آورد. دانشجوي ايراني

[ايرج - November 1, 2003 02:19 AM]

ما مي نگريم كه چه گفته مي شود نه اين كه چه كساني مي گويند. از دو حال خارج نيست يا انتقاداتي كه (به زعم شما توطئه گرايانه) از خاتمي مي شود بيراه است كه در اين صورت لطف فرموده به جاي مرور خاستگاه و گذشته منتقدان پاسخ صحيح و سالمي به انتقاداتشان بدهيد يا اينكه اين انتقادات صحيح و بجا است كه در اين صورت از خاتمي گله كنيد كه چرا اينقدر اشتباهاتش فراوان است نه از كساني كه منتقد او هستند. اين ايده كه چون فلاني چنين و چنان بوده پس بايد خفقان بگيرد يا سخنانش با بي اعتنايي روبرو شود ما را جز به فاشيسم رهنمون نخواهد بود.

[villej - November 1, 2003 02:18 AM]

So what !!? You are just reviewing competition between two fashions of
the IRI regime. What it has to do with ordinary people? Or you probably
still dreaming to persuade university students to step in once again to support
phony so-called domestic reformists, those whose their main intention was
and still is to save IRI and had nothing to do with Iranian interests. V

[فرزاد - November 1, 2003 01:55 AM]

آقای منتجبی:
با سلام
متاسفم که دو بار به آقای خاتمی رای دادم و بیش از صد نفر را که از نظر افکار سیاسی به من اعتماد داشتند متقاعد کردم که به ایشان رای بدهند و اینک همه آنها به من میخندند و دردناکتر اینکه خودم نیز با آنها موافقم چرا که برای اولین بار از سال 57 از حق رای خود استفاده کرده بودم.
یادم میآید که یک بار همان اوایل در یک سخنرانی ایشان گفتند که دشمن قصد دارد مردم را نومید کند و اینک می بینم که خود ایشان از هر دشمنی مردم را بیشتر نومید کرده اند.
آقای حجاریان هم که یک بار گفته بودند :اگر کسی باید ناامید باشد منم که نومید نیستم جدیدآ اظهار ناامیدی کرده اند.
غرض اینکه برای ناامید کردن مردم از اصلاح طلبان مقصر اصلی شخص آقای خاتمی است و حرفهای جناح راست و کارگزاران باید برعکس مردم را به ایشان خوشبین کند که نمیکند.
مردم کوچه و بازار که سالها قبل از نخبگان به واقعیت پی میبرند و از هم اکنون با احساس فریب خوردگی آنرا فهمیده اند.

[سيا وشان - November 1, 2003 01:49 AM]

نه زمردم ياري هست نه اميد دادني دوباره ....
همگان خوب مي دانند چنان 18 تا گروه دوم خرداديها چندان با يكديگر نيز درست نبودند كه امروز بخواهند
بر سر يك ميز بنشينند
ين دعواهاي جناحي بر سر ميز هاي قدرت وثروت خلق مردم را چنان ز اين نظام بي اميد ساخت كه خوب اكنون
مردم مي دانند پشت قضا يا چيست آن زمان كه هدف خود را در كرسي هاي مجلس مي جوييد بايد چنان فكر مي كرديد پاسخ به مردم راونرسيدن به خواستهاي مردم نه كه امروز اين گنجي وباقي و.. در زندان و ديگري در پاي چوبه دار بگويند كه ز اين نظام اميدي نيست و اصلاحات بي اصلاحات
نمي دانم چه بگويم به آقاي گنجي و عبدي و خاتمي و...وديگران مگر مردم موش آزمايشگاهي شما بودند كه حا لا بگوييد نشد ونشد
مگر دانشجويان 18 تير قبل و بعد از آن وتمامي دانشجويان ومردم در اين 6 سال كم مايه فرو گذاشتند كم برايتان زهر بامي وجايي بالا رفتند زحمت كشيدند راي دادند به زندانها فكنده شدند باتومها خوردند ما كه موش آزمايشكاهي نيستيم تا مگر جيب بسياري از آقايان ز پول نفتي پر شود و پست ها چنان جابجا شود و حالا بازي ديگري ....ني وني ما مردمان نه نردبانيم و نه فرش زير پايتان نيستم كه هرروز برايمان چيزي مي سازيد آخر هنوز نفهميدم كه ما مردم ايران چه نيازي چنان به بمب اتمم داريم ما مردم بايد براي چه كسي بر سرش بمب اتمي بريزيم ما خوب مي دانيم كه آقايان براي حفظ صندلي ها و جيبها و پست ها نياز به همه چيزها چنان دارند و.و....
ما مردم هيچ مشكلي با آمريكاو اسراييل نداريم اين ديگرانند كه با آنان مشكل دارند ومشكل شخصيشان را به مردم تزريق مي كنند حتي روشنفكرانمان در اين صد ساله اخيرهميشه مسايل ونظرات شخصي زخودشان را به جامعه تحميل كردند واين چنين ما در طول تاريخ خود ز خود ضربه خورديم حتي ز روشنفكراني در اوايل انقلاب كه براي رسيدن به پست چنان كردند كه بر سر ما امروز عده اي چنان غارتگر حكومت مي كنند وبازمانده هاي آن
روشنفكران نيز هنوز اشتباهات خود را در آن زمان قبول ندارند وچنان مي گويند كه خود را هميشه حقدار ودرستكار وپرزعدالت مي دانند هنوز اين سوالي زتاريخ برايم مانده چه دليلي عمده ومهم !!!!
وجود داشت كه دولت شاپور بختيار ساقط شود تا دولت بازگان تشكيل شود!!!
هر دو حكم نخست وزيري داشتند و هر دو با چنان حكمي يكي زآن شاهي وديگري زآن آيت الهي چه دليلي بر ساقط شدن آن وآمدن اين بود هنوز حيرانم...
آن شاه كه يك ماهي پيش از انقلاب ز ايران رفت آيا نه اين شد كه گروه هاي روشنفكرو طرفداران مصدق ومجاهدين و روحانيون..... كه تا چند پيش از آن با يكديگر بودند بعد از آن از دي ماه بعد از خروج شاه تاكودتاي خونين 22 بهمن وبعد تا يك دو سالي بعد از آن در جنگ قدرت رودرروي هم ايستادند اين را بايد زآن روشنفكران وانقلابيون پرسيد حال انان كه چنان در آن زمان زآزادي و رهايي واستقلال گفتند اين چنين بر ما رفت واي بر اين دزدان وغارتگران امروزي كه چه كنند بر ما مردمان ... ني ديگر هيچ كدامتان را نمي خواهيم نه آنان ديروز را نه اينان امروز را به سحابي گنجي بازرگان باقي يزدي خاتمي حجاريان آغا جري عبدي و.....بگوييد ما نه جنگ قدرتتان را مي خواهيم نه موش آزمايشگاهيم نه نردبان ترقيتان و نه فرش زير پايتان و نه .....
وبه اين آدمكشان وجانينان بگوييد روزي نيز نوبت مردم خواهد شد

[غيرخودي - November 1, 2003 01:44 AM]

چرا اصلاح طلبها اينقدر از انتقاد ميترسند؟ بعد از انتخابات شوراها فكر كرديم ممكن است شاهد انتقاد از خود شماها باشيم. دريغ كه تنها انتقاد اين بود (ما در مقابل جناح راست ايستادگي نكرديم)! حكايت جناح راست هم شده چيزي مثل امپزياليسم جهاني كه هميشه ميتوان مشكلات زا به گردنش انداخت. 1 مورد نشان بدهيد كه شما به اشتباهي اعتراف كرده باشيد. يادتان هست همه مي گفتند وزير راه بعد از سقوط هواپيما بايد استعا بدهد؟ پدرخوانده ها حتي با اين استععفاي نمادين هم مخالفت كردند. رييس هواپيمايي هم گفت چون دوره ام تمام شده ميروم يعني تف به صورت افكار عمومي. يادتان مي آيد كسي از شما به درفشانيهاي آقاي آرمين در مورد زنان جواب داده باشد؟ يادتان مي آيد يك مورد از دزدي گرگيهاي اصلاح طلبان توسط خودشان رو شده باشد؟ حتما فكر ميكنيد همه شان امامزاده هستند. ساخت و پاخت فقط براي اصغرزاده بد است؟ مال ديگران ميشود چانه رني؟ هيچ كس پرسيد در ماجراي شوراي شهر تهران چرا معاون سابق وزارت اطلاعات و ريسس سابق حفاظت اطلاعات نيروي انتظامي نقش پدر خوانده داشتند و شورا را دور ميزدند و به همان بقول شما (بچه بدا) چك سفيد امضا ميدادند؟ هيچ كس پرسيد بلاخره در آن فاصله كي تراكم گرفت؟ هيچ كس پرسيد درست است شهرام جزايري عدالت را رعايت نكرد و به (بچه بدا) بيشتر داد ولي (بچه خوبا) هم بي نصيب نماندند، منتها ميتوانيد بگوييد اينها ميخواستند با آن پول (حيات نو)يي به اصلاحات بدهند.
خاتمي حرف دلش را در مورد خانم عبادي زد و اگر سرزنشي بر او روا باشد اين است كه عقلش نمي زسيد حرف و حديث در مورد صلح ادبيات كم نيست. كسي از آن خبرنگاران هم نميدانست يا جرئت نكرد بپرسد نظرتان در مورد حرفهايي كه برندة سال گذشتة صلح ادبيات در مورد اسلام زده چيست؟ كار زشت را دفتر او كرد كه براي مطبوعات نعيين تكليف كرد (همان كار زشتي كه دفتر رهبري ميكند!)مثل اينكه دانستن فقط بعضي وقتها حق مردم است.
جناح راست فاشيست، آدمكش و دزد است. اين را خواجه حافظ هم ميداند. رفقاي شما چي؟ نميدانم سن شما ميرسد كه (عصر ما)خوانده باشيد يا نه ولي آرشيو آن موجود است.

[lol - October 31, 2003 11:57 PM]

khob? ke chi?
harfe jadidi nazadi Agha pesar.
vase khod namaiy in ruza , hame siasi negar shodan.
vazifeye modirane Site vazine Gooya sangin minamayad.
DORUD:

[ali - October 31, 2003 11:17 PM]

mafia va Velayat-e Englisi va shorakaye Israeli an,mesle asgar oladi, bedanand keh dasteshan roo shodeh,anha keh beh enghelab chap o rast khiyanat kardand,an ra dozdidand,6 sal jange ezfi ra dar khedmate arbabane khod,beh mellat tahmil kardand,jooye khoon rah andakhtand dar zendanha va khiyabanha,Rafsanjani,Vaez Tabasi va... in mozdoorane Englis va Israel va Amrika bedanand keh dasteshan roo shodeh ast va har rooz niz bishtar chenin khahad shod.Nange abadi bar shoma nokarane ajnabi va shoma zesht-tarin va ghabih-tarin kha'enan beh mellat

http://www.peiknet.com/1382/page/04aban/p463fath.htm

[افشين - October 31, 2003 11:14 PM]

آقاي محترم
اگر اين نوشته را بر سياق عبرت آموزي و تكرار رويداد هاي تاريخي نگاشته اي ، گرچه بر اساس كليشه اي كهن ، اما قابل تا’مل مي باشد .اما اگر مي خواهي مانند آقاي بابك داد از غربت سيد مظلوم ناله مردم به عرش بلند كني ديگر دل سنگ به حال سيد بي خاصيتي كه مانند ساير سياهكاران تنها با چهره اي متفاوت ، را’ي مردم و ايضا" عشق را كه نثارش كردند ارث پدري پنداشت و هزينه نامردمان كرد نخواهد سوخت . پس از شما برادرانه مي خواهم كه به تحسين خانم شهيدي و امثالهم غره نشويد . اگر مانند هر روشن فكر واقعي كه اميدوارم از آن دسته باشيد خواهان
حقيقت و آزادي باشيد يا در صورت دنبال منافع بودن همان سنگ اكبروي بازنده را به سينه زدن سودمند تر و كم هزينه تر است چرا كه حد اقل خسر الدنيا نمي شويد ...

[حميد - October 31, 2003 10:51 PM]

آقای منتجبی
چرا انقدر در لفافه حرف می زنی و خودت و ما را عذاب می دهی؟ خوب راحت و ساده حرفت را بزن. چرا خواننده را با پرده پوشيهای بی دليل عذاب می دهی؟

[هنگامه شهيدي - October 31, 2003 10:46 PM]

همكار گرامي
قلم زيبايت پر توانتر از گذشته باد.

Copyright: gooya.com 2016