جمعه 30 آبان 1382

عدالت اجتماعي و حفظ وحدت ملّي در گرو عدم تمركز گرايي، رامين ناصح

rnaseh@hotmail.com

در شرايط موجود كشور كه احساس ميشود ميهنمان از جميع جهات با بحرانهاي دامنه داري مواجه است، نيروهاي سياسي باورمند به وحدت ملّي و تماميت ارضي كشور، دغدغه اين را دارند كه نبايد اين بحرانها در ميان تيرههاي مختلف ايراني كه تشكيل دهنده ملّت ايران هستند و همبستگي بنيادين خود را در طول هزاران سال تاريخ اين سرزمين و در برابر يورشهاي سهمگين بيگانگان همچون اسكندر، مغولان، تركان و ... حفظ كردهاند، ايجاد نفاق و تشتّت كند. شناخت ريشههاي تاريخي و اجتماعي بحرانهاي موجود، ميتواند ما را در زمينه گذار از بحرانها ياري دهد. مسئله «تمركز گرايي» را ميتوان بعنوان يكي از عوامل مهمّ پيدايش و گسترش بحرانهاي موجود تلقّي كرد.
سياست مركزگرايانه رضاخان كه يكسان سازي حتّي در شكل و لباس را در دستور كار خود قرار داده بود، توسّط درآمدهاي نفتي تشديد شد و بوروكراسي يا ديوان سالاري شاهانه متّكي به درآمدهاي نفتي بر آن افزود. از پيامدهاي انقلاب موسوم به شاه و ملّت (!) تضعيف كشاورزي و گسترش بيرويه شهرها شد و مهاجرت روزافزون از روستاها به شهرها، شهرهاي بزرگ و به ويژه كلانشهري مانند تهران را پديد آورد و پايتختي كه رشد سرطاني يافته بود، بجاي اينكه موجب گسترش خدمات براي كلّيه ايرانيان باشد، به بلعيدن امكانات كشور براي ساكنانش و تمركز دادن قدرت و ثروت در خود همّت گماشت. اين سياست، موجب بروز محروميتها، اجحافات و تضييقات در سطح استانها و بويژه مناطق پيراموني كشور شده و با ايجاد نارضايتيها و تضعيف وفاق ملّي، بحرانهاي روزافزون و پيچيدهاي آفريده است.
براي نمونه، بخش عظيمي از درآمد كشور، از خطّه زرخيز خوزستان برميخيزد. ولي اين استان در مقايسه با ديگر نواحي كشور، از امكانات كمتري در همه زمينهها بهره مند است و فقر و محروميت و ناامني اجتماعي در اين سرزمين بيداد ميكند. حال آنكه مطابق عرف بين المللي 2% از درآمد حاصل از ذخاير طبيعي هر ايالت يا استان، بايستي صرف آباداني و سازندگي در همان منطقه شود. مردم خوزستان تنها از 02/0% اين حق برخوردارند. بدين ترتيب طبيعي است كه بخشي از اقوام و عشاير اين خطّه، هويت قومي و عشيرگي خويش را بر هويت ملّي ترجيح دهند و به سمت گرايشات گريز از مركز سوق داده شوند.
بعنوان مثالي ديگر، در استانهايي كه محلّ سكونت هموطنان اهل سنت هستند نيز، بستر مناسبي براي گرايشاتي كه منجر به تضعيف همبستگي ملّي ميشوند، فراهم آمده است. تعيين جايگاه برابر با ساير شهروندان جامعه براي هموطنان اهل سنّت، لازمه رسيدن به وفاق ملّي است. گزينشهاي اداري، هموطنان اهل سنّت را از تصدّي پستهاي اداري و دولتي محروم كرده است، تا جايي كه پس از انقلاب، حتّي يك هموطن اهل سنّت متصدّي پست وزارت، معاونت وزير و يا استانداري نشده است. سياستهاي نادرست اعمال شده در قبال اين طيف عظيم جامعه ايراني كه عمدتاً ساكن مناطق پيراموني كشور هستند، بجاي ايجاد وفاق ملّي منجر به بروز تنافر اجتماعي شده است. حوادث كرمانشاه، پاوه و جوانرود در چند سال اخير دليلي بر اين مدّعاست.
بنظر ميرسد در شرايط حاضر، سياست عدم تمركز گرايي (دسانتراليسم) و كاستن از تمركز قدرت و ثروت در پايتخت و توزيع عادلانه آن در سطح كشور ميتواند راهكاري مفيد براي رويارويي با بحرانهاي مبتلابِهِ جامعه ايراني باشد. اين امر، علاوه بر تقويت وحدت و همبستگي ملّي، كاملاً در راستاي آرمانهاي انساني، عدالتخواهانه و برابري طلبانه است.
ما در حزب آينده سازان ايران معتقديم برخلاف آنچه برخي قدرتمداران ذينفع اشاعه ميدهند، عدم تمركز گرايي نه تنها سبب تضعيف حكومت مركزي نخواهد شد، بلكه برعكس به تقويت و استحكام آن خواهد انجاميد. زيرا چنانچه مردم استانها و قوميتهاي گوناگون كه در مجموع اكثريت دموگرافيك جامعه را تشكيل ميدهند، خود را محروم از حقوق حقّه خويش نبينند و ناچار نباشند كه همه سياستهاي پايتخت نشينان خارج گود نشسته و بيخبر از دردها و آلام استانها را كه همه چيز به آنها ديكته كنند، برتابند، و خود مستقيماً در اجراي سياستهاي بومي خويش نقش آفرين باشند، دليلي براي خواب تجزيه ديدن نخواهند داشت. محروميتهاي اجتماعي در سطح مناطق حاشيهاي كشور، نارضايتيها را از زيستن در سايه دولت مركزي افزايش داده و بهانه، خوراك تبليغاتي و انگيزه لازم را براي رشد گرايشات تجزيه طلبانه پديد ميآورد و مرتفع ساختن اين محروميتها، موجبات تضعيف گرايشات تجزيه طلبانه را فراهم ميسازد.
اصل عدم تمركز گرايي چندي است كه از سوي شماري از مدافعان حقوق بشر و آزاديخواهان ايران نيز مورد مطالبه قرار گرفته و در منشورهاي صادره از سوي سازمانهاي مختلف بر آن تأكيد گرديده است. اگر اين اصل مورد توجّه قرار نگيرد، هم شيرازه كشور به عنوان سرزمين تودههاي مختلف انساني و طبقات متفاوت اجتماعي و گروههاي متعدّد قومي و مذهبي گسسته خواهد شد و هم بيگانگان و دشمنان ايران در خطّه خاورميانه و در خارج از آن، مجال دخالت در شئون داخلي جامعه را خواهند يافت.
فرهنگهاي علوم سياسي، در قرن حاضر رژيم هيتلري را مصداق حكومتي تمركز گرا ميشمارند و همچنين در ايتالياي فاشيست چنين ميپنداشتند كه اصل عدم تمركز كهنه شده و ديگر مناسب زمان به نظر نميرسد و بايد به سوي مركز گرايي پيش رفت. امروز نيز تمركز گرايي را يكي از مشكلات عمده در بسياري از كشورهاي جهان سوّم شمردهاند، حال آنكه اين مسئله در غالب كشورهاي توسعه يافته و دموكراتيك، حل شده است.
سياست عدم تمركز گرايي تاكنون كمتر مورد توجّه روشنفكران و تئوريسينهاي سياسي كه اكثراً مركز نشين هستند، قرار گرفته است و به دلايل متعدّد، مقاومتهايي نيز در برابر اين نظريه، خود مينمايد. شايسته و بايسته است روشنفكران شهرستاني و نيز آن دسته از روشنفكران و تئوريسينهاي پايتخت نشين كه از دغدغه انساني و ملّي برخوردارند، و همچنين احزاب و تشكلّهاي محلّي و سراسري، عنايت بيشتري را نسبت به اين امر و مطالبه جدّي و پيگيرانه آن مبذول دارند. رفع تبعضيها و محروميتها در مناطق حاشيهاي كشور به همّتهاي بلند و ارادههاي استوار نيازمند است. جبران گذشتهها و حركات مثبت و قانونمند، جامعه را بيشتر به سوي وفاق ملّي رهنمون ميسازد.
حاكميت ملّي بدان معناست كه ملّت بر سرنوشت خود حاكم باشد و آينده خويش را خود تعيين كند و يكايك افراد ملّت صرفنظر از قوميت، مذهب، طبقه و جنسيت خود، از ارزش و حقوق و فرصتهاي برابر برخوردار باشند. هر آنچه كه ميتواند ساكنان ايران را چه به اعتبار مذهب و چه به اعتبار زبان به گونهاي آزرده كند كه احساس شهروند درجه دوّم بودن كنند، قابل پذيرش و در راستاي منافع ملّي نيست و بايستي شرايطي فراهم آيد كه همه ساكنان ايران خود را شهروند جامعه ايراني تلقّي كنند و انگيزه لازم را براي مشاركت در رشد و پيشرفت و سازندگي كشور داشته باشند. يك حاكميت ملّي و دموكراتيك، بايد زمينههاي لازم را براي همكاري همه جانبه اقشار و گروههاي مختلف ايراني فراهم آورد و از سوي ديگر اين گروهها بايد خود را از افكار «كودتايي» رهايي دهند و برعكس با ارائه راهكارهاي منطقي و سازنده بر شيوههاي حكومتي تأثير بگذارند. در غير اينصورت، بسياري از مسائل اجتماعي ايران، همچنان دامنگير جامعه آن خواهد بود و البته كه بحران قوميتها در ايران نيز تخفيف نخواهد يافت. (1)

(1) با سپاس از همفكريها و راهنماييهاي دكتر پرويز ورجاوند و استاد جهانگير محمودي

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

مقالات | بازديد 381 | نظر 12 | دنبالک 0 | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالاي صفحه 
دنبالک:
http://khabarnameh.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/1493

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'عدالت اجتماعي و حفظ وحدت ملّي در گرو عدم تمركز گرايي، رامين ناصح' لينک داده اند.
نظرات
[علي - May 22, 2004 05:09 PM]

من يك آذربايجاني ام وحق دارم زبان مادريم را ياد بگيرم.اين حق را كسي به من نداده تا آنرا از من بگيرد.
روزي فرا ميرسد...

[Samad Tabrizi - November 28, 2003 12:22 AM]

سلام، به همه، مقاله بسيار خوبی نوشتيد، به نظر من اين اقايون يا تجزيه طلب و پانترک هستند يا از خود رژيم ما اذريها ايراني بوده و خواهيم بود، اگر تاريخ را خوب بخوانيد خواهند فهميد که ترکان و برادران مغول انها چه جناياتي در حق اذريان کردند، اين پانترکها هميشه صحبت از قومِ ترک ميکنند، در صورتی که ما در ايران چيزی به نام قومِ ترک نداريم، اذريان ترک زبان هستند وترکي زبان مادريشان نيست ، در هيچ کجاي دنيا مردم را بر اساس فقط زبان انها تعريف نميکنند. ملت به گروه اچتماعي گفته ميشود که نژاد وفرهنگ(ادب و رسوم ، دين، و زبان) يکسان داشته باشند و در وافع تعريف اصطلاح مردم فقط بر اساس زبان يک تعريف سطحي و عامييانه و نا کارامد از لحاظ علوم اچتماعي است چرا که هدف از ارائه تعاريفي مثل ملت دسته بندي مردم با حداکثر شباهت و جمعيت است و از انجا که هم علم باستانشناسي وهم ژنتيک اثبات ميکند که اذريان فقط ترک زبان هستند نه ترک ريشه و ترک تبار(يعني ازاتينيک ترک نيستند) و از لحاظ خاستگاه تاريخي و فرهنگي و تباري با بقيه مردم ايران يکسان هستند چطور ميتوان انها را ملتي جدا دانست؟ . من تصور نميکنم هيچ کجاي دنيا مردم را بر اساس فقط زبان آنها تعريف کنند، همه آنها بر اساس ريشه نژادي(تبار) و خوني و تاريخ وفرهنگ خود مردم خود را تعريف ميکنند، مثلا در کانادا فرانسه زبانها چون خود را از ريشه فرانسه ميدانند و از فرانسه به انجا مهاجرت کردهاند حاظر نيستند تاريخ و فرهنگ و هويت واقعي خود را بيکباره( و حتي پس از مهاجرت به يک کشورديگر) فراموش کنند. کشورهاي کثيرالمله شامل کشورهايی ميگردد(معمولا جديدتاسيس با تاريخ ۲۰۰ تا ۳۰۰ سال) که مردم انها از نقاط مختلف دنيا به ان محل مهاجرت کرده باشند و دارای ريشه هاي نژادي يا فرهگي ( بطور کلي اتينيک) مختلف باشند و نه ايران با بيش از ۳۰۰۰ سال قدمت تاريخي . اما، مسأله ديگر که اين پانترکها مطرح ميکنند، زبان مادری است، تعريف زبان مادری زبانی هست که ريشه در فرهنگ و تاريخ مردم داشته باشد، نه زبانی که در يک دوره از تاريخ توسط دشمنان در يک محل رواج پيدا ميکند و توسط من و يا حتي مادر من بدان صحبت ميگردد چرا که اولين هدف از ايجاد زبان ايجاد ارتباط بين افراد يک ملت واحد هست، و هدف دوم از ايجاد يک زبان ايجاد ارتباط بين يک ملت با تاريخ و فرهنگ گذشته و هويتِ واقعي آنهاست و نهايتا زبان ارتباط دهنده اقوام مختلف و هم ريشه در يک ملت واحد است؛ زبان ترکي از آنجا که زبان تاريخی اذريان نيست اگر چه ميتواند وسيله ارتباطي باشد ولي هدف دوم و سوم زبان مادري يعني ارتباط بين مردم و فرهنگ و تاريخ و ارتباط بين برادران هموطن که اهميت ان از اولي کمتر نيست را براورده نميکند و ازاينرو نمی تواند به عنوانِ زبان مادری در نظر گرفته شود به همين دليل است که شما ميبينيد براي رفع چنين تناقضاتي بعضي افراد نادان بزرگاني مثل نظامي يا مولوي يا بابک را ترک ميکنند و يا به فردوسي توهين ميکنند بدون اينکه توجه داشته باشند فردوسي خود اذريان را ازادگان خطاب کرده و از انجا که در زمان اين حکيم بزرگ ترکان به اذيت و ازار و ستمگري بر پدران ما مشغول بوده اند او در مغام دفاع برامده و در قالب شعر برترکان تازيده. پاينده اذربايجان در کنار ايران
سايت دوستان ايران دوست (http://prana.persianblog.com) و نقد پانترکيزم

[hossin - November 23, 2003 02:29 AM]

aghay saljough mesl inke yad ajdad khonkhart oftadi ta yek irani zendeh ast nakhahd gozasht shoma be ahdaf shom khod bresid bivatanha az hossin reza zadeh yad begirid ke dolrhay tourkey ra pas frestad

[SALJUQ MARANDLI - November 22, 2003 03:12 PM]

آقای vandidad ya vandal شما چرا اين قدر پريشان شده ای؟ حق تعيين ملتها به دست خود مگر خيانت است؟ چرا نيمه خالی ليوان را می بينی؟ از تيمور شرقی چرا حرف نمی زنی ؟ از چک؟ از ايالت کبک کانادا؟ چرا از برابری فرهنگیو ... ملل اِيران دفاع نمی کنيد؟ ايران مساوی فارس نيست . و فارسی زبان همه ملل ايران نيست.

[vandidad - November 22, 2003 02:13 PM]

يكي از دانشمندان ميگوييد :
ايرانيانی که تجزيه را گناه نابخشودنی و جرم می دانند بايد گفت که تجزيه جزء اصول قوانين بين الملل است. حق تعيين سرنوشت ملتها به دست خويش. ملت ترک آذربايجان يا کردستان ... اگر روزی بخواهند از ديگر ملل ايران جدا شوند !!!!

آقاي دانشمند لطفا بگوييد تجزيه جزء كدام اصول قوانين بين الكلل است؟ كشور چين با بيش از يك ميليارد جمعيت اجازه تجزيه طلبي به تايوان را نميدهد و هنگ كنگ و ماكئو را پس ميگيرد در ايران يك مشت مزدور دم از تجزيه ميزنند واي بر ما و تفو بر خيانت

[vandidad - November 22, 2003 02:13 PM]

يكي از دانشمندان ميگوييد :
ايرانيانی که تجزيه را گناه نابخشودنی و جرم می دانند بايد گفت که تجزيه جزء اصول قوانين بين الملل است. حق تعيين سرنوشت ملتها به دست خويش. ملت ترک آذربايجان يا کردستان ... اگر روزی بخواهند از ديگر ملل ايران جدا شوند !!!!

آقاي دانشمند لطفا بگوييد تجزيه جزء كدام اصول قوانين بين الكلل است؟ كشور چين با بيش از يك ميليارد جمعيت اجازه تجزيه طلبي به تايوان را نميدهد و هنگ كنگ و ماكئو را پس ميگيرد در ايران يك مشت مزدور دم از تجزيه ميزنند واي بر ما و تفو بر خيانت

[SALJUQ MARANDLI - November 22, 2003 09:12 AM]

ايرانيانی که تجزيه را گناه نابخشودنی و جرم می دانند بايد گفت که تجزيه جزء اصول قوانين بين الملل است. حق تعيين سرنوشت ملتها به دست خويش. ملت ترک آذربايجان يا کردستان ... اگر روزی بخواهند از ديگر ملل ايران جدا شوند . با برگزاری يک همه پرسی می توانند اين کار را انجام دهند.ولی آنها به برابری فرهنگی، اقتصادی،سياسی و... فکر می کنند تا جدايی از ديگر ملل ايران.ترکهای آذربايجان به فدراليسم و کردها به خود مختاری می انديشند

[tanish - November 22, 2003 06:42 AM]

و در برابر يورشهاي سهمگين بيگانگان همچون اسكندر، مغولان، تركان
تو خود در جملات بالا مرتكب گناهي نابخشودني شده اي و تركان را در رديف مغولان قرار داده اي

[kbehrooz - November 22, 2003 04:40 AM]

باسلام
نويسنده عزيز نکات درستي را مطرح کرده اند.
اهل سنت عزيز بايد آزادتر باشند و بيشتر مسئوليت ب÷ذيرند و مردم آذربايجان بايد قادر بتشند که بزبان خود تحصيلات ابتدايي بکنندو همين طور ديگر اقوات کشور بايد اين حق را داشته باشند.
زبان فارسي بعنوان زبان ملي و نه تنها زبان رسمي تقويت شود.
از سياست ضد اقوام رضا شاهي و ضد مذهب جيب بري اسلامي بايد تبرا جست.
مسئله اصلي ما عقب ماندن از جهان و احتياج به توليدات ديگران براي بقاي خود و عدم توليد نياز هاي خودمان هستيم که ما را به قهقرا ميبرد.
كشور عقب مانده كه گاهي از آنان به عنوان كشور هاي توسعه نيافته و يا در حال توسعه هم ياد ميشود؛ مشخصات مشتركي دارند:
۱- به بيگانه براي تامين نيازمندي هاي خود محتاجند.
۲- از نظر علمي عقب مانده هستند.
۳- كشور ديكتاتوري است و گاه با كودتا هاي متعدد در تاريخ چند دهه آنان مواجه ميشويم.
۴- يك چهارم تا بيش از يك دوم جمعيت در پايتخت زندگي ميكنند.
۵- جامعه سطوح زندگي مختلفي را نشان ميدهدكه ممكن است مثلا طرز زندگي يك صد اخير را در كنار آخرين پديده هاي نو ببينيم. معمولا هر سطحي از زندگي در يك گوشه اي از كشور برقرار است و مانند جزاير متعدد كه به هم ربطي ندارند ؛ مگر اين كه منطقه اداره يك كشور عقب مانده هستند.
۶- اين قدرت سياسي است كه تعيين كننده است و اقتصاد تابعي از سياست است.در كشور هاي پيشرفته اين قدرت اقتصادي كه سبب بوجود آمدن قدرت سياسي براي سرمايه دار ميشود.
اين نشانه هاي مشترك بيان گر اين است كه منشاء يكساني را ميتوان براي اين كشور ها در نظر گرفت. اين كشور ها چه نفت داشته باشند و يا نفت نداشته باشند؛ اين حالت ها نشان ميدهند.
با اين تنبلي جامعه در اثر ثروت هاي ملي مثل نفت در جامعه ايراني ديده ميشود؛ ولي نميتوان وجود نفت را علت اصلي عقب ماندگي در ايران دانست.
قوانين سرمايه داري و داشتن نقطه قوت براي تاثير گذاري در كشورهاي عقب مانده از سوي كشور هاي پيشرفته عامل مستقيم تري ميباشد كه اين عامل همراه با سرمايه داران مالي كشورهاي عقب مانده كه با وارد كردن اجناس از كشور هاي پيشرفته موجب پسرفت صنعت داخلي هستند؛ ملت ها را به سمت عقب ماندگي ميكشانند.

نتيجه:از طرق سياسي محض ما نميتوانيم مسايل خود را حل نمائيم. مسايل ما فقط سياسي نيست. ما از زير بنا ودر تمام زمينه ها اشكال داريم و به همين علت خيلي ضزبه پذير هستيم.
۴ پيشنهاد شما براي ملت ايران چيست؟
مسايل كشور ما ايرات با توسل به امور زير حل و بر طرف خواهد شد:

الف-سياست تامين خودكفايي اقتصادي در مورد غذا، صعنت و دارو و.....
ب- هم آهنگي با آن چه كه بنام جهاني شدن در دنيا روي مي دهد.
ج- اصلاح فرهنگي و گذر از سنت به مدرنيته.تقديس كار و شايسته سالاري.جدايي دين از حكومت.
د- تقويت نهاد هاي مدني و حاكميت دموكراسي.
بنابراين ما به فرد احتياج نداريم و ما به برنامه احتياج داريم كه توسط مديران و سياستمداران اجرا شود.
÷يشنهاد نويسنده محترم در بند هاي ج . د بنحوي مستتر است. از زحمات مفيد ايشان تشکر ميکنم.

[mazdack - November 21, 2003 11:29 PM]

مسئله ملی جدای از مسائل حقوق بشر نیست و همانطوری که نویسنده بخوبی نشان داده تمرکز قدرت در دست عده ای باعث سرکوب نه تنها روشنفکران نویسندگان ووو شده بلکه حقوق ملتهارا بعناوین مختلف پایمال نموده.این نمونه بسیار روشن وگویائی است برای کسانی که هنوز هم بر حکومت مذهبی یا ایدئولوژیکی تاکید دارند و تضادی بین اسلام و حقوق بشر نمیبینند.بفرمائید اهل سنت اگر مسلمان نیست چیست؟کافر نمیتواند باشد چرا چون کسی که اشهدوان...بگوید کافر نیت حتی اگر ازروی ناچاری باشد.نمونه اش رفتار محمد با ابوسفیان است.تازه محمد بعد از فتح مکه دستور داد کسانی که به خانه ابوسفیان ویا کعبه وارد بشوند از مرگ معافند.و دو خلیفه اول هم سنی بودندو بر علی ارجحیت دارند.حال آقایان روشنفکر شیعی که هنوز گاهی فرزند علی را و گاهی پهلوی شکسته فاطمه را بهانه ای برای تشدید اختلافات بین مردم علم میکنند چه جوابی برای این محرومیتهای مردم دارند؟آیا هنوز هم می گویند اسلام دین آزادیخواهی و عدالت است وبا حقوق بشر هیچگونه تضادی ندارد؟ یا اینکه لااقل برای حفظ همان اعتقادات اسلامی خویش بامردمی که فریاد جدائی دین از دولت و حکومت را سرمیدهند نمپیوندند و برضد این جانیانی که بنام اسلام از هیچ جنایتی فروگذار نیستند قیام نمینمایند و آنچه را که میدانند افشا نمیکنندو از این بدسیرتان بیرحم تبری نمیجویند. من بعنوان یک شهروند ساده ای که نه خدائی را معتقدم و نه اسلامی را قبول دارم شهامت مردانگی انسان دوستی و صداقت کسی مثل اکبر گنجی را باوجود گذشته اش تحسین میکنم اما برای کسانی مثل آغاجاری و وو که باوجود اینهمه زندان و بقول خودشان شکنجه...هنوز حاضر به افشای این مافیای میراث خمینی نیستند چه احساسی میتوانم داشته یاشم؟حقوق ملتها و افراد تنها در یک جامعه آزاد و دمکراتیک که قانون در آن حاکم است قابل وصول است نه در یک حکومت مذهبی و یا ایدئولوژیکی.دریک جامعه آزاد اموال مردم باسانی بدست جانیانی چون باندهای مافیائی رفسنجانی_خامنه ای بغارت نمیرود.همه افراد دربرابرقانون برابرند کسی که از چراغ قرمز رد میشود چه شاه و چه گدا ویا پیغمبر باشد درمقابل قانون یک شهروند عادیست وباید جریمه بپردازد نه اینکه پسر فلان ملای قلدر و حاکم جنایتکارسرباز سیه روز و بدبختی را وسط خیابان بکشد و هزاران آقازاده به جان و مال مردم تجاوز نمایند بدون بازخواستی.در یک جامعه دمکراتیک تمام انسانها سوای جنسیت مذهب عقیده گرایشات جنسی(همجنسگرا یا غیره همجنسگرا) ملیت نژاد توانائی بدنی ...دارای حقوقی مساوی بوده و هیچکس را بر دیگری برتری نیست.حق افراد گروها و ملیتها را با هیچ بهانه ای نمیتوان نادیده گفت.

[حيدر - November 21, 2003 06:59 PM]

جاناسخن اززبان ما مي گوئي

[shahin - November 21, 2003 06:33 PM]

Baa nazare aghaaye Naseh movaafegham
ei kaash bejaaye Reza khan az naame Reza Shah estefaadeh mikardid
baayad baraaye khedmatgozaaraane IRAN hormat ghaael shod

Shaahin

Copyright: gooya.com 2016