سه شنبه 25 آذر 1382

چوب و گربه دزده! بصير نصيبی

پيش آغاز

24 سال است که حکومت خون و وحشت ومرگ جمهوری اسلامی مردم ايران را به اسارت گرفته است و ما هنوز نتوانسته ايم شر حضوراين حکومت ننگين را از سرمان دور کنيم واجازه داده ايم که با توسل به هرشگرد وفراهم کردن انواع واقسام امکانات برای اين جانيان وقت بقاء بخرند وتا زمانی که نتوانيم کليت اين رژيم را ساقط کنيم صد ها جايزه ومجسمه زرين وشير طلايی زيتون بنفش نمی تواند دوش ما را ازسنگينی بار واپسگراترين حکو مت روی زمين خلاص کند.

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

مصاحبه آقای فرهاد رحيمی با من خوشبختانه در سايتهای فارسی زبان با واکنش های متفاوتی برخورد کرد. من قاعدتا به اين واکنش ها جواب نمی دهم چرا که همانگونه که من آزادم هر چه ميخواهم بگويم /ديگران هم مجازند موافقت ويا مخالفت خودشان را با انديشه من اعلام کنند. در ارتباط باهمين مصاحبه من بيش از 30 ايميل از خارج و داخل ايران دريافت کرده ام که هنوز فرصت نکرده ام همه آنها را به دقت بخوانم اما با نگاهی گذرا متوجه شدم که دريکی دو مورد با نظرهای من مخالفت شده وديگر نظر ها/ مصاحبه ( اقای نبوی معلوم نيست به چه دليل اين مصاحبه کتبی را راديويی! تصور فرموده اند) را با توجه به جهت فکری من درست ومنطقی ارزيابی کرده اند. البته يک ايميل هم داشته ام که چون فرستنده آن آلت جنسی اش را حواله داده بود دانستم که فرستنده محترم از جنس مردان مدافع حقوق بشر!است.
توی سايت ها هم تا حالا با3 نوشتارمواجه شده ام دوتای آنها را ف. م. سخن ( در سايت گويا ) و کورش گلنام ( در سايت پيک ايران , وگويا ) نوشته اند اولی که نام مستعار دارد که اگر تمايلی به جوابگويی هم ميداشتم خوب به کسی که جرات ندارد حتی نامش را زيرابراز عقيده اش بگذارد چه می توان گفت؟ وديگری که اگرهم اسمش مستعار نباشد با من ونحوه انديشه ام کوچکترين آشنايی ندارد تا آن حد که نام فاميل مرا هم بلد نيست با او هم حرفی ندارم واز جهتی ديگر اين دو اصلا به مصاحبه من کاری ندارند يک مشت شعار يادشان داده اند وانگار وظيفه داشته اند که در نقش مخالف ظاهر شوند/ بگذاريم دلشان خوش باشد که با نوشتار من مقابله کرده اند.
ديگری آقای ابراهيم نبوی است که سخت دچار توهمش کرده اند که طنز نويس برجسته ايست. ايشان ظاهرا دلبسته به رئيس جمهور آزاده و وزير محترم سانسوررژيم بوده اند و هستند مرا با ايشان هم کاری نيست و تا حالا هم کلامی در رد و يا پذيرش تفکر ايشان ننوشته ام وهنوز هم اگر ايشان در همان محدوده سئوال ها نظرشان را اعلام می داشتند؛ وقت خودم رابرای جوابگويی تلف نمی کردم اما اين آقا با وارونه جلوه دادن حقايق وبا تعبير ها و تفسير ها و اطلاعات ناقص وغلطی که ارايه می دهد بيشترين قصدش مغشوش کردن جو وبی اعتبار کردن نوشتارهايی است که کليت رژيم را نشانه گرفته اند بدين جهت عليرغم ميلم و يکبار وبرای هميشه اين زجز را تحمل و به افاضات آقا جواب می دهم وازاين جای مطلب او مورد خطاب من است
ظنز نويس متواری يا ....؟

شما در آغاز می نويسيد
چون گويا معمولا مطالبی که با بی ادبی واهانت وهتاکی همراه باشد نمیگذارد. از دوستانی! پرسيدم اينها گفتند که اين مودبانه ترين نوشته ايست که تاکنون از بصيُر نصيبی خوانده ايد.
اول اينکه نفرموده ايد اين دوستان که بوده اند که هم نظر تان هستند؟ آيا منظورتان مسئولان گويا است؟ من تصور نمی کنم يک سايت ارتباط خودش را با نويسندگان، به ديگران منتقل کند.
اما اين نظر از ديدگاههای ديگر هم جالب اسب شما گويا تشنه! آزادی بيان! بوده ايد و از بندخفقان واستبداد گريخته ايد اما اينجابه شيوه همان روزی نامه کيهان شريعتمداری که ظاهرا مخالف رفتار آن هستيد ميخواهيد مطبوعات وسايت های خارج از ايران راهم ارشاد کنيد بله وقتی ما از فيلمها وکتابها وبرنامه های فرهنگی که از زير سانسور وزارت ارشادعبور می کند؛ استقبال می کنيم (گويا بايد نوشتار مهم مينا اسدی با عنوان اولين نفر را هرچند گاه دوباره خوانی کرد) حيف است که سايت های اينترنتی مان از اين نعمت محروم باشند خوب حالا که به يمن حضور دولت خاتمی وزارت محترم ارشاد جمهوری اسلامی تطهير شده است / بهتر است که شما نمايندگی خارج از کشور آنرا بپذيريد و حدود و چهار چوب اهانت وتوهين را مشخص وابلاغ بفرمائيد تا خدای نکرده آدم های هتاک و بی ادب به سايت ها راه پيدا نکنند.
اما من چند قسمت از آخرين مصاحبه ام را فهرست وار می آورم هر جا که من از واقعيت عدول کرده ام و به اهانت وتوهين متوسل شده ام مشخص واعلام فرماييد تا بتوانم خودم را با مرز های مجاز! تطبيق دهم ! ييشاپيش از دستورات امر به معروفتان سپاسگذارم.

*رژيم جمهوری اسلامی يک حکومت مافيايی است / آقای عبدالکريم لاهيجی مردم را تشويق به حضور درانتصابات شورا های شهر وروستا کرده اند/ ناطق نوری موجودی کريه است/ آقای خاتمی روباهی مکار/خانم عبادی حمايت از مجلس را به حد چاپلوسی رساندند/ از ديدگاه من حاميان خاتمی حاميان کليت رژيم هستند/
رويت مو با قرائتی ازاسلام مجاز وباقرائتی ديگر غير مجاز است/ باند دوم خردادپرونده قتل ها را ماست مالی کرد/ انجام وظيفه جايزه نقدی وغير نقدی ، کميته بدرقه واستقبال نمی خواهد/ برنامه سيمای شهر تهران به منظور خوش رقصی دولت فرانسه ترتيب داده شد و...

خود شکن آينه شکستن خطاست

واکنش تند وشتاب زده شما نسبت به مقاله من اين شک را ايجاد می کند که مبادا تصوير واقعی خودتان را در بند بند اين نوشتار يافته وحشت زده به مانند ماری زخمی ؛ نيش قلمتان را که حتی از حد وحدود هميشگی اش متزلزل تر است بکار گرفته ايد تا بلکه به آرامشی کاذب دست يابيد اما آن مطلب چه ربطی به شما داشت؟ کسانی که نامشان به هر شکلی وبا هر محتوايی در آن نوشتار برده شده است خود حی و حاضرند وازامکانات لازم برای هراقدامی برخور دار وبی نياز ازوکيل ووصی. من نيز اسم وآدرس ومشخصات کاملم را زير مطلبم می آورم اگر واقعا آنچه نوشته شده هتاکی وتوهين است خوب هر کس خودش می تواتد بر اساس قوانين اينجااقدام کند شما به چه حقی وبا کدام مجوز کاسه گرمتر از آش شده ايد.

سينماگر، فيلمساز؛ تبعيد

شما از درک معنی يک واژه متد اول در ميان خانواده سينما يعنی سينماگر عاجز هستيد و ميخواهيد موردی را ثابت کنيد که من ادعايی بابت آن ندارم وهرجاوبهر مناسبت ضرورت داشته از من وکارم هم نامی برده شود تاکيد داشته ام که من کارم سينماست اما فيلمساز نيستم . معيار های من وقتی مي گويم فيلمساز نيستم با شما که در عمرتان دوتا فيلم درست وحسابی نديده ايد فرق می کند اگر ما تجربه های خام سميرا مخملباف راکه به برکت رابطه مديران جشنواره ها با جمهوری اسلامی وزد وبند پاپا جان محسن به جايی نشسته که شايسته اش نيست فيلم بدانيم وسميرا وآن خواهرکوچيکه را فيلمساز؛ چگونه می توانيم همين واژه را برای کارهای برگمان ؛ گودار ؛ بروسون وهيچکاک و فلينی ، روسلينی ( مثال راازچند فيلمساز مشهور آوردم بلکه لااقل نامشان به گوشتان خورده باشد ) بکار گيريم من با توجه به محيطی که پرورش يافته ايد به شما حق می دهم اگر از سينما کم بدانيد اما شما هم بهتر است حد وحدود خودتان را بشناسيد وپا را از گليمتان فراتر نگذاريد بله به يمن حضور رژيم انقلابیتان نسل جوان ما ارتباطش با تحول دنيای امروز قطع شده /رهبر شما سينما را بافاحشه خانه برابر می دانست به دستور او خلخالی که او هم چون جنابعالی به انقلاب نوين خرداد 76 پيوست به اصطلاح متداول دوم خردادی شد(اتفاقا به گمان من او خود دوم خردادی اصيل بود واگر روزی پرونده ها گشوده شود مردم ما خواهند ديد در پس چهره رنگ کرده بسياری ازدوم خردادی ها چه جانورانی نهفته اند. هم اکنون هم ستايش رئيس مجلس اصلاحات از خلخالی واشک هايی که آقای خاتمی درمجلس ترحيم اين سربارفداکار ومحاهد نستوه هدر داد خودشاهدی زنده در برابر ماست)فيلمهای 30سال تاريخ سينما را درون کاميون ريخت و در بيابان ها مدفون کرد ونگاتيو( معنی نگاتيو وتفاوتش با پوزتيو را که ميدانيد) بسياری از فيلمهای تاريخ سينما را از انبار های فيلم واستوديو های پخش بيرون کشيد وسوزانيد. وحالا همان رژيم با وقاحت موزه سينما هم ايجاد کرده ،موزه سينما برای نگهداری کدام فيلم های تاريخ سينما ؟ شايد ميخواهند خاکستر فيلمها را در آن نگهداری کنند/ چه شايسته بود که لاشه مرحوم مغفور خلخالی را هم در همين مکان دفن مي کردند.
اما در باره تبعيد حضور بيش از 3 مليون ايرانی در خارج ار زادگاهشان خود؛ نشانگر؛ درنده خويی استبداد؛ و خفقانی است که رژيم انقلابی شما برايمان به ارمغان آورد حالا هر نامی که ميخواهيد براِی ما گريختگان از جهنم آخوندها بگذاريد.
بله من يک سينماگرتبعيدی هستم وروزی بايد آن رژيمی که باعث وعامل خروج من ومن هااز زادگاهما ن شده جواب گو باشد/ مشکل شما فقط با من نيست شما از واژه تبعيد چون بار سياسی اعتراض آميز دارد می هراسيد. بی جهت نيست که در مطبوعا ت داخل هر گاه نامی از ما برده می شود يا مهاجرمان می نامند ويا ايرانيان خارج کشور.!! واژه تبعيد مثل خاری است که در چشم شما وامثال شما فرو می رود.
از فريتس لانگ نام برده ايد ايا اورا می شناسيد وميدانيد چرا از آلمان خارج شد ؟ وی خود آخرين ديدارش رابا گوبلز وزير تبليغات و ارشاد نازی ها ( که اتفاقا مثل خاتمی خنده رو بود وانشاهای قشنکی در باب حمايت از هنر وهنرمند قرايت می کرد) در خاطراتش نقل می کند:
گوبلز به او پيشنهاد می کند که سرپرستی اداره کل سينمای آلمان را به عهده بگيرد اما يک شرط کوچک هم برای او می گذارد آخرين سکانس«دکتر مابوز» را تغيير مختصری بدهد اما فريتس لانگ وقتی از دفتر گو بلز بيرون می آيد حتی فرصت نمی کند موجودی بانکش را بردارد وحاک آلمان را ترک می کند.
به جای اينکه فراهم شدن شرايط فيلمسازی برای فريتس لانگ را در تبعيد به رخ من بکشيد تفاوت وی را با فيلمسازان سينمای گلخانه ای جمهوری اسلامی بشناسيد او حاضر نمی شود حتی يک پلان از فيلمش را عوض کنند اما آقای کيارستمی نتنها ميفرمايد چون در کشور جهان سوم هستيم بايد به سانسور تن د هيم بلکه پای را اين هم فراتر مِي گذارد وادعا می کند که سانسور باعث رشد خلاقيت می شود وداريوش مهرجويی هم همين ادعا را مطرح می کند ودنباله رو های آنها ابو الفضل جليلی؛ سميرا مخملباف؛هم از همين روش برای چاپلوسی و بقای کارشان بهره می گيرند ودر جواب اينهاست که بهرام بيضاييِ می گويد: پس بايد از سانسورچيان سپاسگزار باشيم که با اعمال فشار باعث رشد خلاقيت شده اند (نقل به حافظه).
اما در باره سينمای آزاد هم که خواسته ايد بی اعتبارش بدانيد واز آن طريق نوشتار مرا بی اعتبار بنمايانيد بی آنکه بتوانيدبه اين خواست خود برسيدموقعيت کاذب خودتان را از دست داده ايد واظهار لحيه تان مشخص می کند که کوچکترين اطلاعی از اين جنبش فراگير نداريد برای نمونه فيلم نيمه بلند«چه هراسی دارد ظلمت روح» (35 ميلی متری از نصيب نصيبی) را که برای قسمت پژوهش تلويزيون ساخته شده محصول سينمای آزاد معرفی می کنيد وديگر اينکه «چه پرستاره بود شبم» از ناصر غلامرضايی که بطريقه 16 ميليمتری فيلمبرداری شد هم از کارهای جنبی سينمای آزاد بود که در واحد نمايش ساخته شد. امابرجسته ترين کار غلامرضايی کارهايی بود که در کادر 8 ساخته شد (اصلا شما معنی وتفاوت کادر ها را ميدانيد؟) وديگر اينکه از دهها سينماگر سينمای آزاد چرا از بدنامترين آنان يعنی عبداله باکيده (از حزب الهی های شناخته شده) نام می بريد؟ واز 1000 فيلمی که در دهسال کار سينمای آزاد ساخته شد حتی يک فيلم را نمی شناسيد.
بهتر است ابتدا مختصری در باره سينمای آزاد بدانيد وبعد گذشته مرا بزير سئوال ببريد وبرای کسب اطلاع مختصر شما منابع داخلی زير را توصيه می کنم:
*کتاب قطور تاريخ سينمای جمال اميد يک بخش مجزا (از صفحه 1034 تا 1040) همراه با تصاويری از کارها و اعضاء را به بررسی سينمای آزاد ايران اختصاص داده است.
* چون من نمی خواهم نوشتارم از زير دست مامورين سانسور وزارت ارشاد عبور کند، هرگز با مطبوعات داخلی به گفتگو ننشسته ام با اين وجود مجله فيلم از گفتگوی من با نسرين بهجو (همکارم در سينمای آزاد) برای کتاب دهسال سينمای آزاد ايران، بخش های عمده اش را جدا و در نشريه فيلم شماره 127 مرداد 71 در 14 صفحه ماهنامه فيلم بازتابانده است. همچنين مديرنشريه در مقدمه مصاحبه نوشت:
*...ده سال سينمای آزاد ايران، ده ها فيلم و نامهايی بسيار، نامهايی نقش بر ذهن و دل، آميخته با يادها و خاطره ها، پيدا و پنهان در لابلای برگهای تاريخ سينمای آزاد ايران؛ غبار گذشت زمان را از برگهای اين تاريخ پس می زنيم. بصير نصيبی راهبر و بنيان گذار اصلی سينمای آزاد از آن سالها می گويد چه دلتنگ و «خلاص» (مسعود مهرابی).
نقل چندنظر در باره سينمای آزاد از همان مطبوعات داخلی که زير تسلط رژيم منتشر می شود خط بطلان بر اظهار نظر شما می کشد/ مید انُيم برخی ازخبرنگاران مستقل با بهره از شکاف باندهای حکومتی در همان مطبوعاتی که مديرانشان دولتی هستند نفوذ کرده اند وبُا زيرکی حقايقی را که نسل جوان تشنه آگاهی از آن است در لابلای مطا لبشان می گنجانند به دونمونه از آن توجهتان می دهم و مطمئن باشيد اگر می شد انعکاس صدای سينما ی آزادرا خاموش کرد مقامات سينمايی جمهوری اسلامی خيلی زودتر از شما اينکار را کرده بودند.

*جو استقلال چنان برسينمای آزاد مسلط بود که فيلمسازان مطرح اين سينما رفتن به آن سمت (منظور سينمای فارسی است) را نوعی خيانت و دور افتادگی از خانواده صميمی سينمای آزاد می دانستند.
(هفته نامه سينما شماره 147)
* سالها پيش سينمای آزادی وجود داشت که تعداد قابل توجهی از فيلمسازان مطرح امروز و خالقان آثار ارزشمند که متاسفانه به جای تقدير تکفير می شوند، در آنجا تربيت شده اند. امروز ديگر از سينمای آزاد آن روزها خبری نيست و هنر آموختگان آن هم يا کنار زده می شوند و يا خودشان به اين نتيجه می رسند که چاره ای جز کنار زدن نيست (روزنامه سلام ژانويه 97).

***

وقتی شمابه خود اجازه می دهيد تصوير گذشته مراآنهم به شکل تحريف شد ه مطرح کنيد منهم اجاز ه دارم از خود شما بپرسم که در عمر رژيم جمهوری اسلامی وقبل از پيوستن به د ار ودسته خاتمی کجا بوديد؟ وچه ميکرديد؛ زندان بوديد؟ طنز می نوشتيد ؟ کار مطبوعاتی ميکرديد؟ کارمند حوزه هنری بوديد ؟يا دربنياد جانبازان وسپاه پاسداران خدمت می کرديد؟ ايااز جنايات رژيم بی اطلاع بوديد؟ ازسالهای 60و67 وآن کشتار های بيرحمانه چه تصويری داريد؟ از جنايت های خلخالی چه ميزان مطلع هستيد در باره خميی که دستور قتل ها را صادر مي کردچه نطری داريد؟ (در جوابی که برای من داشته ايد اصلا اشاره ای به آن بخش از نوشتار من که قتل های خارج از کشور رژيم را مطرح ميکنم نکرده ايد چرا ؟ونظرتان در باره برنامه های تروريستی رژيم در خارح از کشور چيست ؟) البته من خود آماده هستم در هر جا ودر هر موقعيت از گذشته خودم بگويم ومردم حق دارند از همه ما بخواهند تا نکات نا گفته را بگوييم واگر جرمی مرتکب شده ايم که مستحق تنبيه هست، مجازات شويم/ حالا که خودتان هم به اين نتيجه رسيده ايد که نبايد گذشته رابه دست فراموشی سپرد واين مهم را از من شروع کرده ايد با شفاف کردن گذشته خودتان قدم دوم را هم برداريد .

بهره از شگرد نخ نما شده

در محافل روشنفکری 30 سال پيش يک شگردی باب بود که وقتی ميخواستند طرف را بی اهميت جلوه دهند ادعا می کردند که مثلا نوشته هايش را نمیخوانند وشما هم که دير به محافل روشنفکری رسيده ايد همان شيوه نخ نما شده را بکار مِگيرييد ومی نويسيد:
من با خودم عهد بسته بودم که هيچ وقت نوشته کسی را که فحاشی می کند وکسی هم آنرا نمی خواند جواب ندهم ولی بد شانسی آوردم ونوشته شما را در مورد عبادی عزيز خواندم..
اول اينکه چگونه شما قبل از خواندن مطلب متوجه مي شويد که نوشته ای حاوی فحاشی است ويا پاک وطاهر؟ مگر اينکه با بهره ازامداد غيبی به محتوای ضد اخلاق اسلامی آن پی ببريد واز خواندن آن صرف نظر کنيد واگر چنين است ، من که در باره گلشيری ويا دولت آبادی يا مخملباف يا کيارستمی، مهرجويی و.. در مصاحبه اخيرم حرفی نزده ام شما هم که ادعا داريد قبل از برگذاری بالماسکه نوبل نوشتار های گمراه کننده من را نمی خوانده ايد پس از چه طريق متوجه شده ايد که من در گذشته اين بزرگان! نازنين! را نواخته ام؟

کيهان شريعتمداری يا عصر آزادگان شمس الواعظين

شما چند جا از کيهان شريعتمداری نام می بريد وبا کنايه به من که قضاوت هايم در حد وسطح کيهان اوست .شما که بايد بدانيدازديدگاه من ناطق نوری ،خاتمی وشريعتمداری از يک قماشند با ماسک های متفاوت. پس اهداف نشريات هر دوباند به يک حد چندش آور است چه شمس الواعظين آنرا به چرخاند وچه شريعتمداری .
گوشه هايی از مصاحبه ا حمد شاملو آزاده ای که به حق سمبل شعر وادب معاصر ماست جوابگوی ادعاهای شماست.
شاملو در جواب مسلم منصوری فيلمسار که از وی می پرسد چرا با روزنامه دوم خردادی جامعه مصاحبه نمی کند چنين می گويد:
آخرين باری که با من تماس گرفتند به آنها گفتم با شما مصاحبه کنم که چه بگويم، بگويم بی شرف تر از کيهان هستيد چون لااقل اين يکی فريبم نمی دهد و موضعش را پنهان نمی کند

اگر باز هم به قول زنده ياد نادر نادرپور خاتمی دجال را متفاوت از شريعتمداری ارزيابی می کنيد به نامه مهم سايه سعيدی سيرجانی توجه تان می دهم(30 آذز 81 )
بخشهايی از آن را بخوانيم
اين دادنامه من است در کنار ملت ايران از شما وآقای حسين شريعتمداری مسئول هر دو کيهان« هوايی وزمينی» يکی با سياست خاموشی وديگری با سياست افترا ودروغ پردازی مسبب قتل پدرم هستيد... آقای خاتمی سعيدی ِسيرجانی در زمان وزارت شما ممنوع القلم گرديد.جلوگيری از انتشار کتابهايش صورت گرفت ...نامه های سرگشاده او را چگونه نا ديده گرفتيد.. حکومت شما ريشخند تلخی برقتل او وآزاد انديشان بوده وهست.]
هنوز هم تعجب می کنيد جرا من به حمايتهای گلشيری ودولت آبادی؛مهرجويیِ، رخشان بنی اعتماد ؛ تهمينه ميلانی، نوشابه اميری و و و از خاتمی معترض بوده وهستم ونقش آنان را در بقای اين حکومت موثر می دانم؟.

کيميايی؛ مهرجويی ؛ کيارستمی ، مخملباف وديگران....

بله درست ميفرمائيد من در باره اينان وچندتايی ديگر که اسمشان را برده ايد با صراحت نظر داده ام ودر دوکتاب «با اجازه آقای فلينی »و«راه کن از قندهار می گذرد»هم نظر هايم در باره اينان باز چاپ شده است وبعد از انتشاراين دوکتاب من مقالاتم را در هفته نامه نيمروز و چندي است در سايتهای اينترنتی منتشر کرده ام
درباره مسعود کيميايِی وارتباطش با واواک، اين من نبودم که مسئله را برملاکردم سينا مطلبی در همان نشريه دوم خرداری شمس الواعظين ماجرا را فاش کرد ومطلب من با عنوان گوگوش يا مسعود کيميايی ؟با بهره از فاش گويی های وی شکل گرفت اگردر اين مورد سئوالی داريد ازآقای مطلبی بايد بپرسيد .
اما در باره محس مخملباف/ وضع او متفاوت است عليه او چند شکايت نامه منتشر شده است
زندانيان زندان عادل آباد که آنان را عليرغم ميلشان به بازی در فيلم بايکوت کشاند، عليه وی به سازمان ملل متحد شکايت کرده اند (اصل سند در کتاب سراب سينمای اسلامی ايران تاليف رضا علامه زاده چاپ شده است) ودر کتاب زندان جلد دوم تاليف ناصر مهاجر هم آمده است که سرپرستی کلاس تواب ساری زندان اوين همين کارگردان انديشمندتان بوده اند همينطور مينو مبارز سياسی مقيم کانادا يکی از شاکيان خصوصی اوست وشاهد ديگر حشمت رئيسی فعال سياسی مقيم برلين است که در مقاله دردناکش با عنوان بای سيکل ران آکتور کميته فاش می کند که چگونه وبا چه شقاوتی محسن مخملباف (مسئول گروه بلال حبشی) او را دستگير وتحويل لاجوردی می دهد .بايد معلوم شود چند نفر با راپرت های وی دستگير شده اند؟.چند تايشان به جوخه اعدام سپرده شده اند.؟
او متهم است اما نه من ونه شما صلاحيت محکوم کر دن ويا تبريه او را نداريم ايشان بايد در دادگاه صالحه با بهره از پيشرفته ترين قوانين دنيای امرور وبا نظارت سازمان های مدافع حقوق بشر محاکمه و با ايشان براساس رای صادره رفتار شود وتا آنرور بايد از حضور او درجشنواره ها ونمايش کارهايش ممانعت بشود.
ببينيد برجسته ترين کارگردانتان ومحبوبترين چهره فستيوالها چه کارنامه ی درخشانی دارد؟ ايا چنين رژيمی با چنين اصلاح طلبانی اصلاح پذير است؟
در پايان گفته های گيرلوندستاد سخنگوی کميته صلح نوبل در گفتگو بافرها د رحيمی که بسيار صريح قصد وهدف کميته فوق را شفاف می کند نقل می کنم:
باانتخاب خاتمی در سال 1997 اميد وانتظارات زيادی وجود داشت اکنون به نظر می رسد که اين جنبش رفرميستی بخشی از نيرو ومعنای خود را از دست داده است اگر اين جايزه بتواند روح تازه ای به کالبد جنبش رفرميستی بدمد آن را مثبت ارزيابی می کنيم.
اياهنوز هم بايد شک داشت که اين جايزه رانه به شيرِين عبادی وگرايش های انسانی اش بلکه برای کسب آبروی کاذب برای حکومت اسلامی اهدا کرده اند؟
..
بصير نصيبی 14 دسامبر 2003 زاربروکن آلمان

Cinema-ye-azad@gmx.de

دنبالک:
http://khabarnameh.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/2218

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'چوب و گربه دزده! بصير نصيبی' لينک داده اند.

به خير گذشت!
نذر کردم که اگر جوابي نيايد ديگر هرگز دست به قلم عليه بصير نصيبي نبرم و تمام نيرو و انرژي ام را صرف مبارزه با رژيم ددمنش جمهوري اسلامي و شخص ...
ف.م.سخن
December 16, 2003 12:41 PM

سخني با دوست جوان...
آقاي نصري، نوشتهء خوب آن است که بر روي خواننده تاثير بگذارد و او را به فکر و عمل وا دارد. نامهء شما خطاب به آقاي نصيبي از اين گونه نوشته ها بو...
ف.م.سخن
December 17, 2003 11:04 AM

Copyright: gooya.com 2016