سه شنبه 25 آذر 1382

گر نکوبی شيشهء غم را به سنگ...(نامه ای به بصير نصيبی)، رضا نصری

سلام آقای نصیبی

می دانم شما بزرگ تراز آن هستید که اظهارنظرهای دیگران را شایستهء پاسخ بدانید. از شما انتظار جوابی ندارم. انتظار هم ندارم این نامه را تا آخرین سطور مطالعه فرمایید چون مخاطبم تنها شما نیستید. راستش را بخواهید شما را درست نمی شناسم و متعلق به نسل گذشته می دانم. نسلی که به ما (جوانهای این مرز و بوم) بسیار بدهکارتر از آن است که سرزنشی کند. نسلی که نه تنها از اشتباهات خود درس نمی گیرد که بر تکرار آنها اصرار فراوان دارد. سر مشق بدی است. تبادل نظرهم بلد نیست و برای اثبات نظرش به حملات شخصی متوسل می شود. کنار گود می نشیند، ، توهم توطئه دارد، تهمت می زند و خود به هیچ عنوان مسئولیت نمی پذیرد. چشمهای ضعیفی دارد ولی دیر به دیر عینک عوض می کند و همه چیز را سیاه یا سپید می بیند، هر چند که خود مخترع تلویزیون رنگی است!
شما برای من نماد این نسل (تازه از نوع تبعیدی آن) و تفکری هستید که امروز ما را به اینجایی که می دانید رسانده است و این نامه را به این جهت خطاب به شما می نویسم.

آقای نصیبی! قبل ازهر چیز اجازه بفرمایید این حرفتان را که فرموده بودید " نسل جوان ما ارتباطش با تحول دنيای امروز قطع شده" تصحیح کنم. این حرف ناشی از این است که ارتباط خودتان با ایران مدتی است قطع شده است.
جوانهای ایرانی از بزرگترین مصرف کنندگان اینترنت در جهان هستند و تعداد وبلاگ های فارسی، بعد از انگلیسی و پرتغالی، در مقام سوم جهان قرار دارد. جوانهای ایران از آخرین تحولات تکنولوژیک، هنری و سیاسی دنیا آگاهی دارند و به مراتب از بسیاری از همنسلهای آمریکایی خود هشیار تر، روشن تر، خوش سلیقه تر و زنده تر هستند. البته نه به برکت جمهوری اسلامی و نه صد البته به یمن تلاشهای شما که سالهاست به حال خود رهایشان کرده اید؛ بلکه آنها بر خلاف شما تلاش از پی زیستن را ابلهانه نمی دانند! اگر در به رویشان بسته اند از پنجره وارد شده اند و مانده اند و ساخته اند و سوخته اند و نه مطیع میرسلیم شده اند و نه بدهکار شما!

آقای نصیبی، افرادی که شما به باد انتقاد و اتهام گرفته اید کسانی هستند که با تلاش روزمره و شجاعتی ستودنی در شرایطی که شما تابش را نیاورده اید، با کار و خلاقیت خود زندگی را، اندکی هم که شده، برای ایرانی ها آسان تر ساخته اند. اگر گلشيری ها و دولت آبادی ها و مهرجويیِ ها و رخشان بنی اعتماد ها و تهمينه ميلانی ها و نوشابه اميری ها نبودند شاید خلخالی ها نیز آخرین سینما ها را به آتش کشیده بودند و درکتاب فروشی های روبه روی دانشگاه تهران (که احتمالاً حوزه علمیه شده بود) کتابی جزء رساله باقی نگذاشته بودند.
در این سالهایی که حضرت عالی خارج از کشور به سر می بردید و نبودید تا از وجودتان مستفیضشان کنید، خود عزم را جزم کرده، با وجود تمام سختی ها، به قیمت جان و مال و امنیتشان فیلم ساخته اند، کتاب نوشته اند، شعر سروده اند، تار نواخته اند، از تمامیت ارضی کشورمان دفاع کرده اند، نوبل صلح گرفته اند و مشعل امید را در طوفان جنگ و استبداد روشن نگاه داشته اند. آقای نصیبی، آنها نگذاشتند هفت رنگ غم بشود هفتاد رنگ.

دعوای شما با امثال ابراهیم نبوی این است که چرا مقاومت کردید و نگذاشتید چنان مردم را له کنند که "شاید" روزی طغیان کردند!
به کیارستمی و مهرجویی انتقاد می کنید که چرا به جای فیلم ساختن، در گوشهء خانه ننشسته تا بپوسند؟ چرا نوشابه امیری مقاله نوشته و نقد کرده است؟ چرا هنرمندانمان رنگ و شعر و موسیقی و سینما را زنده نگه داشتند؟! راست می گویید، شاید اگر همه خانه نشین یا خارج نشین می شدند، امروز جمهوری اسلامی در جهان چهرهء خشن تری داشت. اما آیا تا به حال فکر کرده اید که اگر شما هم، مانند 70 میلیون نفر دیگر، در ایران مانده بود شاید عصر جمعهء دلگیری، حوس سینما رفتن می کردید؟!

آقای نبوی در کنار کار در مجله ها و روزنامه های مختلف و راه اندازی وب سایت، تنها در چند سال اخیر بیش از 40 جلد کتاب نوشته و منتشر کرده اند. شما چه کرده اید؟
آقای نصیبی! چند دانشجو در چند سال اخیر در حیاط دانشگاه به تحلیل و بحث راجع به آخرین اثر شما پرداخته اند؟ چند نفر از 20 سال گذشته در صف فیلمهای شما ساعتها با شور و شوق ایستاده اند تا بلیط تهیه کنند؟ چند نفر از روزنامه ها و مجلات شما بهره برده اند؟ وکالت پروندهء قتل کدام نویسنده را به بهای جان پذیرفته اید؟ در کدام سخنرانی حاج بخشی بینی تان را خرد کرده است؟ کجای نخائتان گلولهء سعید عسگر نشسته است؟

چرا بی انصافی می کنید؟

آقای نصیبی! متاسفانه شما و بسیاری از گروه هایی که خود را اپوزیسیون می نامند هنوز موفق نشده اید از تحلیل ها و ادبیات کلیشه ای و انقلابی که 30 سال پیش در محافل و جلسات روشن فکری به کار می بردید خلاص شده، "امروزی" تر عمل کنید. دیگر نسل ما حاضر نیست به صرف ادعای شما آقای مخملباف را مزدور و فلان نویسنده را خائن و فلان فیلمساز را آدم فروش و دیگری را دجال فرض کند. ما از این حرفهای بیزاریم.
برای نسل ما، برچسب حزب اللهی و توده ای و اکثریتی و اقلیتی هم معنای خاصی ندارد. از نبوی نخواهید گذشته اش را روشن کند. گذشتهء سیاسی هیچ نویسنده وهنرمندی برایمان مهم نیست. وضع بد ایران امروز میراث همهء شما ست. حکم نفرمایید که مست گیرند! اجازه بفرمایید ما به این دور باطل خاتمه دهیم. میانگین سنی ما 25 سال است و شما از 24 سال پیش سخن می گویید و جواب می خواهید. لطفاً دخالت نفرمایید. بگذارید نبوی بنویسد و کیارستمی بسازد و دیگری بنوازد. ما به این شوق و امید زنده ایم.

آقای نصیبی، اگر با عصر خود همگام نباشید، بسیار تنها خواهید ماند.

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

rezansr@yahoo.com

دنبالک:
http://khabarnameh.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/2246

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'گر نکوبی شيشهء غم را به سنگ...(نامه ای به بصير نصيبی)، رضا نصری' لينک داده اند.

سخني با دوست جوان...
آقاي نصري، نوشتهء خوب آن است که بر روي خواننده تاثير بگذارد و او را به فکر و عمل وا دارد. نامهء شما خطاب به آقاي نصيبي از اين گونه نوشته ها بو...
ف.م.سخن
December 17, 2003 11:04 AM

Copyright: gooya.com 2016