m.rad@gmx.net
از امروز صبح رسانه های غربی با آب وتاب تمام خبر دستگيری ريئس جمهور عراق را در صدر برنامه های خود قرار دادند و كوشيدند چنان وانمود كنند كه با زندانی كردن صدام حسين مسئله تجاوز به عراق ديگر منتفی شده وآنها در آينده نزديك با خوشی و خرمی اوضاع را بر وفق مراد پيش خواهند برد و مردم عراق بربريت تمدن غربی را كه برای عرا قيها در ده دوازده سال گذشته بيش از يك مليون ونيم قربانی بارمغان آورده و بيش از دوهزار مليارد دلار خسارت مالی به زير بنای اقتصادی كشور آسيب رسانده و بيش از هفت ماه است كه مقاومت با شدت ادامه دارد دست از مقاومت بر عليه متجاوزان بر خواهند داشت و با نيروهای وارداتیاز هر قماش آن از در مماشات در خواهند آمد .
در اين مقاله كوشش خواهد شد علت اين هياهو و سرو صدا و بازتاب آن باتوجه به روند تاريخی اوضاع جهانی و منطقه خاورميانه و تاكتيك و استراتژی نيروهای در گير در اين جنگ را كه از بعداز جنگ جهانی اول همچنان بی وفقه ادامه دارد و نقش عراق و صدام حسين مورد بررسی قرار گيرد.
پايان جنگ جهانی اول مصادف بود با در هم پاشيدگی دولت بغايت پوسيده عثمانی كه تمامی منطقه خاورميانه منهای ايران را كنترل ميكرد و همزمان بود با در گير شدن نيروهای استعماری اروپائی در اين منطقه تا هركدام سهمی از غنائم بدست آورند انگلستان و فرانسه تقريبا تمامی منطقه را بين خود تقسيم كردند و هركدام از آنها مترسك هائی بنام شيخ و يا شاه را در منطقه كاشتند تا از منابع نفتی كه بتازگی فراوانی آن آشكار شده بودوخود اين مترصك ها چندان اطلاعی از اهميت آن نداشتند دفاع كنند و آن بخش ديگر را نيز نظير مصر و لبنان كه از نظر موقعيت سوق الجيشی و راه ارتباطی اهميت حياتی داشتند را نيز زير چتر مستقيم خود گرفتند.
استراتژی كشورهایاستعماری كنترل و حفظ دائمیاين منطقه و در واقع ضميمه كردن تدريجی آن به خاك خود بود ولی حادثه بسيار بزرگی در سال 1917 درروسيه يعنی انقلاب اكتبر رخ داده بود كه بخش بزرگی از خاك اروپا را زير پوشش خود داشت و در جريان جنگ جهانی اول نيز خود اين كشورها و روسيه سابق آسيب فراوانی ديده بودند انقلاب روسيه ورشد بيسابقه بيداری ملی در چهارچوب اتحاد شوروی در محدوده آن باقی نماند و راه خود را به بيرون باز كرد كه يكی از بازتاب های آن انقلاب مشروطه در ايران بود كه هنوز از نظر كشوری نسبت به ديگر كشورهای خاورميانه از موقعيت بهتری بر خوردار بود در كشورهای باصطلاح تازه استقلال يافته هنوز ابتدائی ترين شرايط بعداز پاشيدگی دولت عثمانی برای حكومت كردن وجود نداشت و بسياری از آنها مستقيما توسط انگلستان و فرانسه اداره ميشدند.
ثبات داخلی اتحاد شوروی و حل تدريجی مسائل داخلی و نپاشيدن آن عليرقم بايكوت اقتصادی و محاصره نظامی كشورهای غربی را به تجديد نظر در سياست خود وادار كرد و برای جلوگيری از نفوذ افكار انقلابی از درون اتحاد شوروی به بيرون از مرزهای خود كشورهایاستعماری غرب تصميم گرفتند در درجه اول مسائل استراتژيكی خود را در حول و حوش اتحاد شوروی پياده بكنند كه از جمله آنها ايجاد كشورهای با دولت مركزی بود تا بهتر بتوانند اين كشورها را كنترل كنند در ايران رضا شاه و در تركيه دولت آتاتورك و در افغانستان ظاهر شاه و بهمين ترتيب در ساير كشورها با پشتيبانی كامل از سركوب عريان حكومتها با تمام امكانات دفاع كردند تا ديوار حايل مورد نظر ايجاد شده باشد و در ساير كشورهای منطقه با دادن بخشی از در آمد حاصله از نفت آنها راوادار به سكوت ميكردند.
در بخش ديگری از جهان يعنی آلمان در بخش شرقی اروپا و در آسيا ژاپن و در جنوب اروپا ايتاليا و در آمريكا نيز غولهای تازه ای در حال سر بلند كردن بودند كه دم از سهم خواهی ميزدند و در حال تدارك نظامی برای گرفتن آن از طريق فشار نظامی بودند و در كنار آنها نيز اتحاد شوروی با قدرت به ساختمان اقتصاد سوسياليستی ادامه ميداد و پيشرفتهای بی سابقه ای را پشت سر گذاشته بود كه نميشد منافع آنرا در نظر نگرفت.
اولين باز تاب وارد شدن اين قدرتهای بزرگ دررقابت و سهم خواهی كودتای آلمان در عراق در سال 1939 و اشغال چهار استان در شرق چين توسط ژاپن ، اشغال اتيوپی توسط ايتاليا ، و حمله نظامی همه جانبه به انگلستان و اشغال فرانسه و ساير كشورهای غربی در اروپابوسيله آلمان بود در همين رابطه كشورهای ايران و تركيه سر افسار را كج كردند و رو به آلمان و متحدين آن آوردند در نتيجه اجرایاستراتژی فرانسه و انگلستان با ضربه مهلكی مواجه شد مضافا اينكه آنها در گير جنگ خانگی نيز شده بودند گسترش جنگ و درهم شكسته شدن ارتش های متجاوزفاشيست به خاك اتحاد شوروی و چين و سقوط اروپای شرقی و ضعف امپرياليستهای غربی وپيروزی انقلاب در چين و قدرت گيری اتحاد شوروی بيداری ملی در خاورميانه را رشد داد و برای اولين بار رهبران جنبشهای منطقه خاورميانه در صدر برنامه ريزیاستراتژيكی خود بر آمدند وبعد از پايان جنگ جهانی دوم اين منطقه مدام در حال تلاطم و طغيان و شكست و پيروزی بود.
جنبشهای آزادی بخش ملی برای استقلال هدف اساسی اين نيروها را تشكيل ميداد كه از جمله آن پيروزی كوتاه مدت جبهه ملی در ايران ، هندوستان و در مصر وگسترش اين جنبشها آنقدر سريع وپيروزمندانه بود كه هيچ راهی جز پذيرش مقطعه ای آن از طرف امپرياليستها و كلونياليستها باقی نماند.
برای اولين بار مصالح ملی جای خود را به مصالح كشورهای حاكم داد كه در نتيجه آن اين كشورها برای ادامه حيات خود نياز به يك برنامه استراتژيكی طولانی مدت داشته تا در رابطه با آن تاكتيك لازم برای حفظ و بقاء خود را تضمين كنند.
در خاورميانه عبدالناصر رهبر جنبش ملی علاوه بر ملی كردن كانال سوئز كه درآمد سرشاری نصيب مصر ميكرداگر چه در همان فاصله اين كانال توسط انگليس و فرانسه باشغال در آمد كه با اخطار اتحاد شوروی مجبور به تخليه منطقه شدندولی ناصر توانست با استفاده از تجارب اتحاد شوروی و چين و اروپای شرقی موقعيت مصر را در رابطه با استرتژی طولانی مدت تحكيم كند همزمان با اصلاحات ارزی و ملی كردن اموال و برنامه ريزی اقتصاد دولتی پان عربيسم را در دستور كار قرار داد تا بتواند هم در مقابل نيروهای هوادار استعمار داخلی و هم در رابط با تجاوز احتمالیغرب و هم جلو گسترش مناطق اشغالی اسرائيل را بگيرد.
اين سياست بجا و در ست بسياری از مناسبات ومحاسبات پيش بينی شده ارتجاع غرب را خنثی كرد و در درون روشنفكران كشورها و شيخ نشينهای عرب يك موج نوينی را دامن زد و آنها بسرعت خود را سازمان دادند و توانستند از اوضاع جهانی و منطقه ای نهايت بهره برداری را كرده و خود را از يوغ كشورهای استعماری خلاص كنند از جمله آنها عراق ، سوريه ، ليبی و يمن جنوبی بودند كه بهمراه خود جنبش آزاديبخش الجزاير و فلسطين را به جهان عرب عرضه كردند از اين تاريخ ببعد كشورهایعرب منطقه كه مستقل شده بودند از استراتژی و تاكتيك مشخصی بر خوردار شدند كه در گيری های پی در پی در منطقه نتيجه جنگ بر سر حفظ منابع و منافع منطقه و ديگری تجاوز و اشغال اين منابع و در هم شكستن اين استراتژی است اين جنگ و جدل تا پيروزی نهائی يكی بر ديگری همچنان ادامه خواهد يافت خارج از اينكه چه حكومتی در اين كشورها و يا در كشورهای امپرياليستی سركار بيايد .
استراتژی و تاكتيك نيروهای در گير در منطقه خاورميانه:
همانطور كه اشاره شد غرب و ژاپن در صدد حفظ و نگه داری منابع نفتی خاورميانه هستند اين هدف استراتژیك پس از جنگ جهانی دوم تا سالهای 1990 بدليل مقاومت اتحاد شوروی و چين و ساير كشورهای مستقل و بخصوص كشورهای جبهه امتناع عرب منطقه شامل عرق ، سوريه ، الجزاير ، ليبی و سازمان آزادی بخش فلسطين عقيم گذاشته شد از طرف ديگر غرب در صدد است تا بهر قيمت استاندارد فعلی زندگی مردم كشورهای خود را با هزينه ديگران در واقع با چپاول و غارت و استثمار وكنترل مستقيم منابع انرژی كشورهای جهان سوم بهمين شكل نگه دارد و هدف ادامه دار آن جلوگيری از رشد اقتصادی اين كشورها و امكان ندادن به آنها برای پيشی گرفتن از غرب و ژاپن است تاكتيك غرب عدم جلوگيری از اتحاديه های منطقه ای بخصوص مناطق سوق الجيشی در جهان است.
فاكتور تازه ای وارد اين معادلات شده است وآنهم خارج شدن روسيه از صحنه رقابتها بشكل سابق ، رشد اقتصادی بيسابقه جمهوری خلق چين و خواستهای بر حق خلقهای دنيا برای يك دنيای بهتر علاوه بر آن غرب قصد دارد تا آنجا كه امكان دارد كشورهايی را كه مقاومت ميكنند از درون بپاشاند و يا آنها را تقسيم كند.
كوشش ديگر نگهداری و حفظ حكومت های مترسكی كه از خود هيچ ابتكار و خلاقيت نشان ندهند و در بست تابع سياستهایغرب باشند و از هر نظر وابسته به سياست های غرب نظير عربستان سعودی و مصر و ساير شيخ نشين ها و بسياری حكومت های كشورهای ديگر
نقاط ضعف و قدرت غرب و ژاپن:
كشورهای اروپائی و آمريكا و ژاپن 76% درآمد ناخالص جهان را در اختياردارند و بزرگترين سهم را در سرمايه گذاری خارجی بازهم بيش از 90% بخود اختصاص داده اند آنها از يك نيروِی نظامی كه بيش از 80% بودجه نظامی جهان را بخود اختصاص داده است در حدود 580 مليارد دلار بيش از هزار دلار بودجه نظامی سرانه و در داخل اين كشورها برای هر 274 تا 450 نفر يك پليس با انيفورم وجود دارد علاوه بر آن كه از يك سيستم امنيتی بسيار پيشرفته با تجهيزات مدرن بر خوردارند آنها علاوه بر آن در زمينه همكاری نظامی در ارتباط تنگاتنگ قرار دارند.
نقاط ضعف كشورهای غربی و ژاپن : اين كشورها به بازارو كار ارزان كشورهای جهان سوم نياز دارند جمعيت كشورهای غربی و ژاپن در حدود 600 مليون نفر است كه در مقابل شش ميليارد جمعيت دنيا رقم بزرگی نيست اين كشورها بعلت زير ساخت اقتصادی كه عمدتا نظامی است تا سی سال ديگر به نفت ارزان احتياج دارند قيمت نفت نبايد براساس تحليل متخصصين اقتصادی بيش از 35 دلار برای هر بشكه باشد كشورهای غربی در درون كشورهای خود از بيكاری مزمن بيش از 7% حد اقل رنج ميبرند و اقتصاد آنها ديگر پويائی ندارد.
از نو آوری در اين كشورها نيز خبری نيست آمريكا از طريق وارد كردن مهاجر از آمريكای لاتين خون تازه وارد حيات اقتصادی خود ميكند كه در چند سال اخير بعلت بدی وضعيت اقتصادی اين رقم كاهش قابل ملاحظه ای پيدا كرده است و در اروپا نيز جوامع بسيار پير و خسته هستند و در اين كشورها زادو ولد در صد پائينی دارد و مرگ و مير نيز بسيار كم است ولی هر ساله بر تعداد بازنشتگان افزوده ميشود.
از همه مهمتر توليد در اين كشورها گران تمام ميشود كه بتدريج قدرت رقابت خود را از دست ميدهد علاوه بر آن اقتصاد اروپا بيش از از اندازه وابسته به آمريكا است و نوسانات اقتصادی در آمريكا بسرعت تاثيرات منفی خود را بر آنها ميگذارد آلمان و ژاپن دو كشور بزرگ صادر كننده كالاهای توليدی به آمريكا در سه سال اخير متحمل خسارات جبران ناپذيری شده اند.
آمريكا برای حفظ پايگاه های خود در خارج ازسرزمين آمريكا از اين كشورها پول دريافت ميكند از طرف ديگر كشورهائی كه از غرب وژاپن وام گرفته اند قادر به باز پرداخت آن نيستند در نتيجه هر اقدام نظامی در كشورهای جنوب هزينه سنگينی بر دوش اين كشورها ميگذارد كه نميتواند ادامه داشته باشد.
امريكا تنها در سال 1991 تا سال 2002 بيش از 40 ميليارد دلار برای پوشش هوائی فضای عراق هزينه كرده است و ادعا ميكند كه منافع كشورهای غربی و ژاپن را حفظ كرده است احزاب موجود در كشورهای اروپائی و ژاپن بر اساس مبارزه با سوسياليسم بعداز جنگ جهانی دوم پايه گذاری شده اند كه با پاشيدگی شوروی علت وجودی خود را از دست داده اند بهمين دليل آنها در گير يك مبارزه طولانی برای سروسامان دادن وضعيت خود هستند درمجموع منهای آمريكا اروپا وژاپن از هيچ استراتژی وتاكتيك مستقل بر خوردار نيستند و ترس از آن دارند كه با پاشيدگی آمريكا آنها سرنوشت اروپای شرقی بعداز شوروی را پيداكنند.
نقاط قدرت كشورهای غربی :
آنچه از آن نتيجه ميشود اين است كه غرب از نظر نظامی و اقتصادی هنوز قدرت مند است و قادر است تا زمانی كه اين برتری غالب است دست باقدامات نظامی و اشغال گرايانه بزند ولی نقاط ضعف فراوان آن عدم يك پارچگی در اين جبهه از دست دادن اعتماد مردم و بيكاری و پائين آمدن سطح در آمدها و بالا بودن هزينه اين نوع دخالت ها باورهای سياسی را نسبت به غرب بشدت پائين آورده است و از نظر ايدئولوژی غرب وجهه خود را در بين توده ها حتی در كشورهای غربی ازدست ميدهد و اينهمه آغاز زير سئوال قرار دادن اقدامات آمريكا در سطح جهان است .
استراتژی و تاكتيك كشورهای خاورميانه:
همانطور كه اشاره شد تنها بعداز جنگ جهانی دوم كشورهای عربی منطقه با يك برنامه استقلال طلبانه وارد صحنه مبارزه شدند و در پروسه پيشرفت خود به پان عربيسم گرايش پيدا كردند كه غرب با تمام امكانات از عملی شدن آن جلوگيری كرده است.
شكست در سه جنگ بر عليه اسرائيل در سال 1948 ، 1956 و 1967 اين تز را زير سئوال برد و اگرچه عبدالناصر پس از شكست در جنگ 1967 باين امر رسيد كه آنها به نيروی نظامی اسرائيل كم بها داده و تصور نميكردند كه غرب يك پارچه پشت سر تجاوز اسرائيل بايستد و حتیانتظار پشتيبانی هوائی امريكا از اسرائيل را نداشتند و از طرف ديگر تصور بسيار نادرستی در مورد عكس العمل اتحاد شوروی داشتند ناصر در واقع با تكنيك سالهای 50 تا 60 به جنگ اسرائيل رفته بود در حاليكه اسرائيل به مدرن ترين سلاح های آمريكائی واروپائی مسلح شده بود در اين جنگ اعراب آنچنان آسيب ديدند كه تا بامروز نتوانسته اند سر بلند كنند و حتی مناطق زيادی را از دست داده اند كه هنوز آنرا نتوانسته اند پس بگيرند.
در حاليكه پيش از آن تمامیاعراب بسيج شده بودند شكست در اين جنگ نيروهای متزلزل در درون اين كشورها را تقويت كرد و پس از مرگ ناصر حكومتيان ديگر آن استراتژی سابق را دنبال نكردند و حتی در بين اعراب انشعاب بزرگی صورت گرفت كه سر دمدار آن كشور عراق بود عراق با پيشنهاد جبهه امتناع عرب متشكل از سوريه ، الجزاير و ليبی و بعدا سازمان آزاديبخش فلسطين امتيازات فراوانی با توجه به اوضاع جهانی از غرب و اتحاد شوروی گرفت عراق تنها كشور عرب بود كه هرگز اسرائيل را برسميت نشناخت و در تمام اين دوران از سازمان آزاديبخش فلسطين قاطعانه دفاع كرد در اين فاصله كشورهای ديگر عرب عملا در پیاسترتژی و تاكتيك غرب روان شدند و حاكميت و هستی آنها امروزه به غرب و بخصوص به آمريكا بند است .
نقش عراق و صدام در روند تحولات خاورميانه:
عراق همانندبسياری از كشورهای خاورميانه پس از پاشيدگی حكومت عثمانی پا گرفت ولی نه براساس منافع ملتهای آن بلكه تحت الحمايه انگلستان.
در اين كشورمليتهای كرد در حدود چهار و عرب در حدور هفده مليون وتركمن در حدود سيصد هزار نفر ( اين گروه در زمان دولت عثمانی بآنج كوچ داده شدند) زندگی ميكننداز زمان اكتشاف نفت در اين كشورهمواره عراق مورد طمع كشورهای اروپائی و همسايگان قرار داشت تا سال 1958 عملا توسط انگلستان اداره ميشد.
در 14 ژوئيه 1958 عبدالكريم قاسم رژيم قلابی شيخ وابسته را سرنگون كردو عراق راجمهوری اعلام كرد و بلافاصه اصلاحاتی را كه در مصر صورت گرفته بودباجرا در آورد نفت ملی اعلام شد و در سال 1959 از پيمان منطقه ای سنتو كه مركز آن در بغداد بود بيرون آمد اين پيمان را آمريكا و انگلستان باين كشورها تحميل كرده بودند هدف از اين پيمان ايجاد جبهه ای بر عليه اتحاد شوروی و سركوب جمعی جنبش های منطقه ای بود .
پس از اعلام جدائی عراق از اين پيمان آمريكا و انگلستان كويت را بعنوان يك كشور برسميت شناختند و آنرا از بدنه عراق جدا كردندو يك شيخ وابسته بنام صباح را درآنجا بعنوان مترسك همانند ساير شيخ نشين ها سر كار آوردند.
از اين تاريخ ببعد كشورهایغربی بعلت وجود منابع سرشار نفت كه از مرز كويت تا مرز تركيه را در بر ميگرفت تلاش كردند عراق را از درون متلاشی كنند و آنرا به چند قسمت تقسيم كنند و حتی برنامه تقسيم آنرا بين كشورهای تركيه و اردن و كويت در دستور كار قرار دادند.
هرسه اين طرحها با اقداماتی كه دولتهای حاكم در عراق بعداز آن بعمل آوردند با شكست مواجه شد حكومت عراق از همان اول كويت را بعنوان يك كشور مستقل برسميت نشناخت و هميشه آنرا بخشی از خاك خود بحساب می آورد.
عراقی ها برنامه استراتژيك طولانی مدت تدوين شده توسط رهبران مصر را كه از پشتيبانی وسيع روشنفكران عرب بر خوردار بود با وجود كودتا های متعدد در آن كشور همواره دنبال كردند از سال 1961 ببعد كشورهای تركيه و ايران فشار نظامی خود را كه از حمايت كامل غرب بر خوردار بود بر عراق افزايش دادندو بالاترين حضور نظامی در مرز عراق را باجرا گذاشتند كه تا بامروز ادامه دارد.
تا پيش از روی كار آمدن صدام حسين اين كشور محل دعواهای جناحهای مختلف به طرفداری از يك كشور خارجی قرار داشت و در هر گوشه كشور شيخی ادعای حاكميت ميكرد در همين سالها بود كه رژيم ايران از فرصت استفاده كرد ودر سال 1972 شط العرب را يك جانبه اشغال نظامی كرد و آنرا اروند رود ناميد صدام كه در سال 1968 زمام امور مملكت را دردست گرفت كشور عملا در گير يك جنگ داخلی بود و همه اين گروه های در گير بطور وسيع از پشتيبانی كشورهای همسايه بر خوردار بودند .
صدام در سال 1975 قرادادی را در الجزاير با ايران امضاء كرد و بدين ترتيب مسائل مرزهای خود با ايران را ثبات داد كه مدتی بعدملا مصطفی بارزانی باصطلاح رهبر كردها ی عراق سر از تهران در آورد و همراه خود هزاران كرد عراقی را بايران كوچ داد.
در همين سالها حزب كمونيست طرفدار شوروی كه در كابينه شركت داشت بر اثر طمع ورزیاتحاد شوروی كه تنها به حاكميت مطلق رضايت ميداد با وجودی كه طرفداران زيادی نداشت دست بكودتا زد آنهم نه يك بار بلكه دوبار كه سركوب شد همين گروه پس از حمله آمريكا به عراق همانند ارباب سابق از نيروهای متجاوز دفاع كرد و بر كشتار مردم و نابودی زير ساخت اقتصادی كشور صحه گذاشت.
حزب بعث سوسياليست عراق كه با كپيه بر داری از احزاب كشورهای اروپای شرقی ايجاد شده بودو تقريبا همان اهداف را دنبال ميكرد با تلفيق دادن آن با شرايط عراق و منطقه خاورميانه تلاش كرد سيستم اقتصاد با نقشه را در دستور كار قرار دهدو باجرا در آورد.
بعداز بدست گرفتن قدرت در عراق توسط صدام حسين كه يك ناصريست بتمام معنی بود و اهداف طولانی مدت اتحاد اعراب رادر سر ميپروراند از آنجا كه يك سازمانده و تاكتيكر ماهری بود توانست با مانور های بجا بسرعت كشور رايك پارچه كند و با تمام همسايگان پيمانهای متقابل بامضاء برساند.
صدام حسين و حزب بعث موقعی توانست از همسايگان و كشورهایغربی و شوروی امتياز بگيرد كه پشتيبانی كشورهای عرب را جلب كرد و با بالا رفتن قيمت نفت در سال 1973 و افزايش ارز كشور زمينه مادی لازم برای پيشبرد اهداف پان عربيسم رژيم عراق كه اينك از يك حزب متشكل و سراسری برخوردار بود و كنترل اوضاع رادر دست داشت فراهم آورد.
حكومت عراق طی مانور ديگری ورود و خروج هر تبعه عرب را به عراق بدون ويزا آزاد كرد و بدين ترتيب بيش از سه و نيم مليون عرب برای كار باين كشور سرازير شدند و عراق بازسازی اقتصادی را شروع كرد و توانست با استفاده از اوضاع جهانی و موقعيت منطقه بسرعت خود را به يك كشور مدرن در منطقه تبديل كند .
در رابطه با كردها توافقاتی بين طرفين بامضاء رسيد و كردستان خود مختار شد و علاوه بر برسميت شناخته شدن زبان مادری كردی دانشگاه كردی بازبان مادری نيز شروع بكار كرد و حتی در كابينه شش وزير كرد در نظر گرفته شدندولی اين مسئله بطورنهائی حل نشد ولی حق و حقوقی كه كردهای عراق بدست آوردند قابل مقايسه با كردهایايران و تركيه نبود در تركيه حتی امروز هم كردها اجازه صحبت كردن به زبان مادری را ندارند و اساسا آنها را بنام كرد برسميت نمی شناسند.
وزنه شدن عراق در منطقه و احتمال بدست گرفتن رهبریاتحاديه عرب هم نيروهای حاكم كه اكثرا وابسته و بدون برنامه استراتژيك طولانی مدت بودند و كشورهائی را كه منافع استراتژيك در منطقه داشتند را يكبار ديگر در كنار هم قرا داد.
حزب بعث عراق اتحاد اعراب در چهارچوب يك فدراسيون رادر دستور كار خود داد تا با همكاریهمه جانبه و پشتيبانی متقابل بتواند در مقابل كشورهای ديگر از منافع خود دفاع كند در سالهای پيش از 1990 يعنی قبل از اولين جنگ غرب بر عليه عراق كه در شرايط مشخص جهانی اتفاق افتاده بودبا و جود جنگ هشت ساله با ايران عراقیها كه تمامی اعراب را بسيج كرده بودند و عملا اين جنگ را جنگ عرب و عجم ميناميدند وزنه مهمی در معادلات منطقه شدند كه نفوذ آنها را در دستگاههای حكومت های عربی افزايش داد علاوه بر آن عراق در جنگ برعليه ايران پيروز شده بود و از نظر اقتصادی هنوز وضعيت بهتری نسبت بكشورهای ديگر عرب داشت.
حكومت های وابسته منطقه مخصوصا شيخ نشين ها و حاميان خارجی آنها دست پاچه شدند و حاضر به همكای همه جانبه نشدند و شروع به تخريب مناسبات با عراق كردند آمريكا كه پاشيدگی شوروی را نزديك ميديد حاضر نبود منطقه خاورميانه را كه منبع تامين انرژی جهان در آن قرار دارد بهمين سادگی در اختيار اعراب قرار دهد اولين اقدام آنها دزدی نفت عراق در مرز كويت بطور قاچاقی بود.
طرحهای عراق در رابطه با همكاریاقتصادی و سياسی و نظامی عملا از طرف كشورهای عرب وابسته مورد قبول قرار نگرفت و با جدا شدن مصر از اين طرح شيخ نشين ها موقعيت را غنيمت شمرده و هر كس ببهانه استقلال عمل براه پيشنهادیاربابان روان شدند .
شروع جنبش های توده ای در ايران و اخراج آيت اله خمينی از عراق و بدنبال آن پيروزی انقلاب در ايران تضاد بين ايران و عراق را افزايش پيدا كرد و پس از حاكميت خمينی در ايران خمينی تصميم گرفت از عراق انتقام بگيردو باشكال مختلف در امور داخلیعراق دخالت كرد و حتی مخالفان رژيم عراق را آموزش نظامی داده و حتی در رويای ايجاد دولتی همانند دولت عثمانی بر آمد و پا را فراتر گذاشته در صدد صدور انقلاب باصطلاح اسلامی به منطقه شد كه در نهايت منجر به جنگ هشت ساله ايران و عراق انجاميد.
قدرت گيری عراق و نفوذ آن در منطقه باعث شد كه غرب كنترل اعصاب خود را از دست بدهد و با وجود انواع توطئه ها بر عليه رژيم عراق كه همگی با شكست مواجه شده بود مستقيمادر سال 1991 وارد جنگ نظامی با عراق شد و جناح نظامی خود را وارد صحنه منطقه خاورميانه كرد تا با يك تير چند نشان بزند عراق را اشغال كند و توسط آن منطقه نفتی را كنترل كند ، رژيم عراق را سرنگون كند ، آلمان و ژاپن را همچنان اخته نگه دارد ، به روسيه هشدار بدهد ، به چين بگويد كه نميتواند با نفت ارزان به پيشرفت اقتصادی خود ادامه دهد وبه توده های منطقه بگويد كه غرب حاضر نيست اجازه دهد استاندارد زندگی آنها پائين تر از تود ه های خاورميانه باشد.
ضعف عراق از نظر اقتصادی كه بر اثر جنگ حادث شده بود و روشن شدن وضعيت خراب اقتصاد شوروی و ارزيابی غلط عراق از توازن قوا كه بيشتر ناشی از پر بها دادن به نيروی نظامی خود وپشتيبانی حكومتها و توده هایعرب و ارزيابی غلط از اوضاع جهانی و منطقه و دخالت هایعمدی كويت در امور عراق بلاخره عراق كويت را اشغال كرد با وجودی كه بجز حكومتيان بقيه مردم كويت با عراقيها در مورد يكی شدن متحد بودند اين عمل عراق تمامی كشورهائی را كه دارای منافع در منطقه بودند متحد كرد .
پس از اين تجربه كه بهای سنگينی برای آن پرداخت شد عراقی ها تاكتيك تازه ایاتخاذ كردند و آن درگير كردن آمريكا در منطقه بود تا بدين وسيله هم مردم عرب را بسيج كنند و هم غرب را وادار به تحمل هزينه ادامه جنگ كنند آمريكا از سال 1991 تا سال 2000 بيش از چهل ميليارد دلار برای پوشش هوائی عراق هزينه كرده است اين سوایهزينه جنگ در سال 1991 در عراق است عراقيها با اين تاكتيك و با قطع و صدور نفت عملا تاثير شكنند ه ای بر اقتصاد غرب وارد می آورندو منطقه نيز امنيت لازم را نداشت و توده ها نيز بر خواستهای خود می افزودند .
ادامه حضور آمريكا و انگلستان در منطقه و هزينه آن و در گيری در مناطق ديگر جهان و بسيج توده های منطقه بر عليه حضور غرب در خاورميانه خطر سرنگونی رژيمهای وابسته ارتجاع غرب را از آنجا كه تحمل و دور انديشی ندارد مجبور كرد جناح نظامی را وارد صحنه كند تا باين وضع پايان دهد.
محاصره اقتصادی و نظامی غرب برعليه عراق كه منجر به كشته شدن بيش از يك و نيم مليون عراقی شد باين دليل بود كه عراقيها را تسليم كند و بطريقی مهلكه را بدون از دست دادن چهره خود ترك كند تا از بسيج توده ها بر عليه غرب و سيستم آن جلوگيری كند.
در حال حاضر با توجه به مسائل فوق و نتيجه اين تغيير و تحولات دو استراتژی در مقابل هم قرار دارنداز يك طرف آمريكا با قدرت نظامی بر تر و انباشت سرمايه و قدرت اقتصادی بيشترو پشتيبانی تمامی نيروهای محافظه كار و نيروهای مذهبی عقب افتاده وحكومت های وابسته بدون در ك اوضاع جهانی و منطقه و با ديد كوتاه مدت و طرف ديگر توده های منطقه كه ديگر اعتمادی به حكومت های وابسته خود ندارندو از نظر ايئولوژی و سياسی ابتكار عمل را در دست دارند واز بيداری ملی بالائی بر خوردارند و منافع خود را خوب تشخيص ميدهند و با آن آشنائی دارند و ميدانند كه غرب برای چه در منطقه جا خوش كرده است اين نيرو در اكثريت است و عليرغم شكست های موقت بخصوص از نظر سازماندهی هرروز قدرت مند تر ميشود وتوان كافی برای پر كردن جای نيروهای لازم را دارد.
غرب برای كنترل اين نيروها احتياج بيك نيروی نظامی بسيار بزرگ دارد و بايد تا ابد اين منطقه را تحت اشغال داشته باشد وگرنه با اوضاع فعلی هر روز كه بگذرد بر هزينه جانی و مالی جنگ افزوده خواهد شد و مقاومت گسترده تر اين بدان معنی است كه چه صدام حسين باشد و ويا نباشد جنگ ادامه خواهد يافت تا يك طرف پيروزشود ولی اين پيروزی از آن غرب نخواهد بود برجسته كردن دستگيری صدام و هياهو در مورد آن نشان از آن دارد كه آمريكا كنترل خود را از دست داده است و دنبال پر كردن شكستهای هفت ماه اخيراز طريق جنگ روانی است تا روحيه طرفداران خود را تقويت كرده باشد .
با اوج گيری مقاومت و پيروزی حتمی خلقهای منطقه آينده نشان خواهد داد كه اگر چه رهبران مهم هستند ولی تود ه هاتعيين كننده اند و آنها نيز تصميم به مبارزه و مقاومت گرفته اند استراتژیآمريكا از همان اول در خاور ميانه با شكست مواجه شده بودو شانسی برای پيروزی نداشت ودر آينده نيز نخواهد داشت ظاهر شدن رهبران غرب در پشت تلويزيون ها ورد و بدل كردن پيام های رهبران غربی در مورد اين دستگيری نشان ميدهد كه آنها خطر را در يافته اند اگر عاقل باشند بايد ازاين فرصت استفاده كرده و گور خود را از منطقه گم كنندولی بنظر نميرسد سران ارتجاعی آمريكا تا شكست قطعی منطقه را رها كنند.
م. راد (14.12.2003 )
advertisement@gooya.com |
|